انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

آهن 64 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 61

 

در بین فلزات ضروری برای زندگی آهن فراوانترین و مهمترین است که در تعداد بسیار زیادی از واکنش های بیوشیمی مصرف می شود. آهن وقتی با پورفیبرین ترکیب و داخل پروتین مناسب قرار گرفت . نه تنها بطور برگشت پذیری با اکسیژن پیوند می یابد و بلکه در تعدادی از واکنش های حیاتی اکسید اسیون ،احیاء شرکت می نماید چون آهن غیر آلی بسیار سعی است روندهای ویژه ای جهت جذب انتقال و ذخیره آن بکار می رود. تحت شرایط طبیعی هوموستار آهن بطور دقیقی حفظ می گردد ولی برخی حالات بالینی مختلف می تواند منجر به کمبود و یا افزایش پیش از حد شود .

حالات ،آهن فراوانترین عنصر از عناصری است که به مقدار بسیار کم در بدن وجود دارد . این عنصر در جداول در سنتز هموگلوبین به کار می رود . میزان آهن کل بدن 2500 میلی گرم می باشد که تقریباً ؟آن به صورت پیوند با مولکول «هم» می باشد برای تولید یک میلی متر لیتر گلبول سرخ ،یک میلی گرم آهن لازم است و روزانه 20 تا 25 میلی گرم برای خونسازی «هماتوپوئیزیس» مصرف می شود که 95 درصد این مقدار از طریق آهن حاصل از چرخه طبیعی گلبول سرخ و کاتابولیسم هموگلوبین بدست می آید. آهن جزء اساسی هموگلوبین ،میوگلوبین (در سلول های ماهیچه ای ) و بعضی از آنزیم ها (در اکثر سلول های بدن) است 3/2 از آهن تمام بدن یا بیشتر در اریترون (نورموپلاست ،اریتروسیست ها) است. هر میلی متر از گویچه های قرمز بدن حاوی حدود یک میلی گرم آهن است .

«جایگاه آهن در بدن انسان »:

هموگلوبین: بیشترین و مهمترین جایگاه آهن در بدن هموگلوبین است که بطور طبیعی حاوی 3 گرم آهن می باشد از نظر وزن هموگلوبین حاوی 34/.% آهن می باشد بنابراین 1میلی لیتر آهن است 1 میلی لیتر گلبول قرمز حاوی 1 میلی گرم آهن است اندازه جایگاه آهن در کم خونی و پلی سیتی یقین می نماید .

ذخیره آهن : آهن در بدن جایگاه به دو شکل وجود دارد شکل فری تین و هموزیرزین ،فری تین از پروتین آپومزی بوده است ،هموسیدرین غالباً در سلول های سیستم رتیکواندو تلیال وجود دارد . ولی تحت شرایط پالتولوژیک تقریباً بر مقدار زیاد در همه نسوج بدن انباشته خواهد شد . دانه های فری تین در هموسیدرین توسط میکروسکوپ الکترونی مشاهده شده ا ست . هموسیدرین در آب غیر محلول است و می توان آن را توسط میکروسکوپ در مقاطع بافتی رنگ شده و مغزاستخوان بصورت توده یا دانه هایی که دارای پیگمان با انعکاس طلائی است مشاهده نمود این دانه ها حاوی تقریباً 25 تا 30 درصد آهن بر حسب وزنشان می باشد .

میوگلوبین : میوگلوبین از نظر ساختمان ؟هموگلوبین بوده ، با این تفاوت که میوگلوبین مونومریک است . هر مولکول میوگلوبین مرکب از یک گروه «هم» بوده که توسط حلقه ای طویلی از رشته پروتئینی که مشتمل بر تقریباً 150 اسید آمینه می باشد احاطه شده است وزن مولکولی آن 17000 و 34/.% وزنش آهن است مقدار کمی میوگلوبین در تمام اسکلت و سلول های عضله قلب موجود بوده که بعنوان انتقال دهنده اکسیژن بکار می رود تا بر ضد ضایعات سلولی که در طول محدوم سازی اکسیژن رخ می دهد .عمل محاظت را انجام دهد.

محل یا مخزن ناپایدار آهن: مخزن ناپایدار آهن تصوری است که از مصالعات کینتیک آهن بدست آمده است . زمانی که آهن پلاسما را ترک می کند بنظر می رسد با ترکیبات واسطه ی که احتمالاً پروتینی است پیوند قابل برگشت در سطح غشاء یا درون نورموپلاست که در حال ایجاد است .

جایگاه آهن در نسوج : آهن پارانشیمال یا نسوج بطور طبیعی مقدارش 6 تا8 میلی گرم است این آهن شامل سیتوکروم ها ، انواع مختلف آنزیم ها می باشد ، اگر چه جایگاه کوچکی است ولی یکی از جایگاههای بی نهایت حیاتی است .

جایگاه انتقالی : در حدود 3 میلی گرم است و آهن در آن جا دارای ترن اوراست زیرا فعال ترین جایگاه است . که حداقل ده بار در هر 24 ساعت انجام می گیرد . جایگاه انتقالی راه واسطه ای نیز می باشد زیرا بدان و سیطه آهن در جایگاه های دیگر می تواند مبادله گردد. آهن انتقالی با پروتین های خاصی بنام ترانسفرین پیوند می شود . که یکی بتاگلوبین بوده که در حدود 80000 وزن مولکولی دارد . در هر یک باز انشعای مولکول گلیکوپروتین کروی قرار گرفته که در هر یک از این محل ها یک اتم سه ظرفیتی می تواند پیوند شود یا بعبارتی دیگر بر روی دو محل مذکور مکان خاص پیوند آهن اشغال شده است .

توزیع ترکیبات آهن دار :

پروتین های آهن دار بر دو دسته «هم» heme و غیر هم nanheme not heme تقسیم می شود . آهن وابسته به «هم» در کمپلکس پورفیرین – آهن داخل می شود و شامل آهنی است که در هموگلوبین مأمور حمل اکسیژن است مقداری نیز در میو گلوبین و کاتالاژها و پر اکسید ازهای خاص و پروتین های حامل اکسترون سیتو کرمی وارد می گردد. قسمت «غیر همی » شامل پروتین هائی است که دارای ترکیباتی با تعداد زیادی باندهای آهن گوگردی می باشد مانند فلاومتالو پروتین ها ،گزانتین اکسید از الدهید دهیدروژ تاژ و مواد دیگری که اغلب به زنجیره تنفسی متصل اند این گروه شامل ترانسفرین (حامل آهن) ،لاکتوفرین و مزتین (پروتین های ذخیره کننده آهن ) می باشد .

نقش عمده ی آهن در پستانداران حمل O2 بعنوان قسمتی از پروتین هم و در حقیقت به عنوان قسمتی از هموگلوبین می باشد O2 همچنین به پروتین هم عضلانی میوگلوبین متصل است . بدون آهن سلول ها قابلیت انتقال اکسترون و متابولیسم انرژی خود را از دست می دهند و در ساخت هموگلوبین سلول های خونی قرمز اختلال ایجاد می شود که منجر به کم خونی و کاهش انتقال O2 به بافت ها می گردد.

آهن هم در افراد طبیعی 20 تا 30 درصد و در افراد مبتلا به فقر آهن 40 تا50 درصد جذب می شود جذب آهن غیر ه مپروسید میزان محلول بودن آن درقسمت بالای روده کوچک تحت تأثیر قرار می گیرد . که بر شدت بر تعادل مهار کننده اما افزایش دهنده های جذب بستگی دارد. بخشی از آهن غیر هم از آلودگی در حین تولید مواد غذایی حاصل می شود. مثال استفاده از ظروف آهنی برای پخت برای تمیز و یا محیط با ؟ پایین این آهن به راحتی حل نمی شود. اگر چه سهم قابل توجیهی از آن احتمالاً برای جذب در دسترس خواهند بود.

جذب آهن:

جذب غالباً در دئودنوم و ژژنوم فوقانی انجام میشود. سلول های روده ا ی فقط به اندازه جبران آهن دفع شده آهن جذب می کنند به طور طبیعی 10% از 20-10 آهنی که روزانه در رژیم غذایی معمولی خورده میشود جذب می گردد هم بسیار سهلتر از آهن غیر آلی جذب می شود. متاسفانه کمبود گوشت در غذای بسیاری از مردم سراسر جهان ،دسترسی به این منبع بسیار خوب را محدود کرده است .

مقدار آهن جذب شده به عوامل زیر بستگی دارد . 1- مقدار و نوع آهن موجود در غذا 2- وجود و یا عدم منابع دیگر مواد غذایی 3- وضع اسیدیته معده 4- ترشحات لوزالمعده 5- وضع ذخیره آهن بدن 6-فعالیت مغز استخوان 7- وضعیت یافته های روده .

تنظیم مقدار جذب آهن با اوپتیموم و پتانسیل احیای آن است در صورت کمبود شدید آهن بدن می تواند قدرت جذب خود را تا 30% بالا ببرد تا بتواند جبران کمبود آهن را بکند آهن فقط به صورت مزوس دارای فعالیت بیولوژیکی است ( Fe++) . به طور طبیعی حالت اسیدی (یا PH پایین ) باعث تسهیل تبدیل آهن به صورت قابل جذب آن می شود در حالیکه خنثی و قلیایی ایجاد آهن به شکل مزیک (Fe+++) می کند و جذب را کاهش می دهد .

احتیاجات آهن : برای سنتز طبیعی هموگلوبین و سایر پروتین های آهن دار بدن باید مقدار کمی آهن از طریق مخاط روده جذب گردد برای مردان بالغ و طبیعی مقدار آهن جذب شده معادل همان مقداری است که اکثراً از طریق مدفوع دفع می شود . این مقدار تقریباً 1 میلی گرم در روز است در طول دوره رشد و یا وقتی که خون از دست داده شود نیاز به آهن بیشتر نیاز دارد .



خرید و دانلود  آهن 64 ص


زندگی نامه فردوسی 13 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

زندگی نامه  فردوسی

حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است. فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.

همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.

چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.

او خود می گوبد:

بسی رنج بردم بدین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب

فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

اَلا ای برآورده چرخ بلند چه داری به پیری مرا مستمند چو بودم جوان برترم داشتی به پیری مرا خوار بگذاشتی به جای عنانم عصا داد سال پراکنده شد مال و برگشت حال

بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.

اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.

علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.

عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد

ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.

به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".

گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.

تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.

فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.

در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.

اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.

از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.

شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.

فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.

او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.

ویژگیهای هنری شاهنامه:



خرید و دانلود  زندگی نامه  فردوسی  13 ص


زندگی رودکی 17 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 18

 

دانشگاه آزاد اسلامی

واحد مشهد

موضوع :

 

استاد ارجمند:

جناب آقای وکیلیان

تهیه کننده :

عباس خزائی

فهرست مطالب

عنوان صفحه

اشاره 3

تولد و دوران جوانی 3 تأثیر شاعران از رودکی

بینایی یا نابینایی 4

دوران پیری 5

بوی جوی مولیان 7

آثار رودکی 10

مضامین اشعار رودکی 13

تأثیر رودکی از قرآن و حدیث 15

گزینه ی اشعار 17

منابع 18

اشاره

ایران اسلامی از یک فرهنگ ارزشمند و اصیل برخوردار است و چهره های درخشان علمی، فرهنگی و ادبی کشور ما از دیرباز زبانزد کشورهای دیگر نیز بوده است.

در کتاب های درسی برخی از بزرگان علمی، فرهنگی و ادبی به طور مختصر برای نسل نو معرفی شده اما نیاز نیست مشاهیر ایرانی برای نوجوانان و جوانان بهتر شناسانده شود.

انتشارات تیرگان با توکل به خداوند مهربان، تلاش دارد در راستای محتوای کتاب های درسی و برای ارتقای سطح علمی نسل جوان چهره های صاحب نام ایران را با زبان ساده و قابل فهم تحت عنوان مشاهیر ایرانی برای نسل امروز معرفی نماید.

امیدواریم با معرفی زندگی و آثار مشاهیر ایرانی، گامی مثبت در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی در بین نوجوانان و جوانان برداشته باشیم.

ان شاء الله شورای بررسی

«تولد و دوران جوانی»

رودکی – پدر شعر فارسی- یکی از بزرگترین و مشهورترین شاعران ایران است که در میان شاعران و سخنوران به استاد شاعران و سلطان شاعران معروف شده است. نام او ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی است که در این روستای بنج یکی از روستاهای رودک سمرقند به دنیا آمد. در مورد علت نام رودکی نظرهای گوناگون ارایه شده است عده ای می گویند چون رودکی «رود» می نواخت به او رودکی گفته اند. اما برخی از دیگران این نظر را نپذیرفته و بر این عقیده اند که او چون در روستای رودک به دنیا آمد، نام رودکی را بر او گذاشته اند. البته عقیده ی رود می نوازد چنان که در زبان فارسی نسبت داده کسی به چیزی یا مکانی با حرف (ی) انجام می گیرد نه با حرف (ک) در مورد سال تولد رودکی و دوران زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست پژوهشگران با حدس و گمان تاریخ ولادت او را اواسط قرن سوم دانسته اند. اما آن چه مسلم است این است که رودکی در هشت سالگی حافظ کل قرآن بود و در همان روزگار کودکی و نوجوانی به سرودن شعر می پرداخت گفته می شود که رودکی از علم موسیقی اطلاع کافی داشت و به نواختن چنگ و رود می پرداخت.

«بینایی یا نابینایی»

بسیاری از تذکره نویسان بر این باورند که رودکی نابینای مادرزاد بود و از همان آغاز تولد قادر به دیدن محیط اطرافش نبود اما عده ای دیگر از تذکره نویسان به نابینا بودن رودکی اشاره نکرده اند و گمان می رود که رودکی نابینای مادرزاد نبوده بلکه در پایان عمرش نابینا شده است و چشمهایش را میل کشیده اند. در زمان گذشته اگر می خواستند کسی را مجازات کنند آهنی داغ بر چشمش می کشیدند و او را نابینا می کردند و رودکی نیز در پایان عمرش مورد غضب پادشاه زمان خود قرار گرفته بود و به دستور آن پادشاه چشمهایش میل کشیده شد. یکی از دلایلی که باعث می شود رودکی را کور مادرزاد ندانیم سروده های به جا مانده از اوست که در آن



خرید و دانلود  زندگی رودکی 17 ص


زندگی رجبعلی نکوگویان مشهوربه به جناب شیخ 22 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

زندگی

عبدِصالح خدا «رجبعلی نکوگویان»مشهوربه«جناب شیخ»و«شیخ رجبعلی خیّاط»در سال1262هجری شمسی،درشهرتهران دیده به جهان گشود. پدرش «مشهدی باقر»یک کارگرساده بود.هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شدپدر ازدنیارفت ورجبعلی را که ازخواهروبرادرتنی بی بهره بود،تنها گذاشت.

ازدوران شیخ بیش ازاین اطلاعی دردست نیست،امّا اوخود،از قول مادرش نقل می کندکه:

«موقعی که تو رادرشکم شبی پدرت-که در چلوکبابی کارمی کرد-کباب دُرسته به خانه آورد.خواستم بخورم دیدم که تو به جنب وجوش آمدی وبا پا برشکمم می کوبی،احساس کردم که از این غذا نباید بخورم ،دست نگه داشتم وازپدرت پرسیدم که شبهاتکه های جلوی مشتری را به خانه می آوردی،چه شد که امشب کباب درسته آورده ای؟پدرت گفت:حقیقت این است که اینهارا بدون اجازه آورده ام! من هم ازآن غذا مصرف نکردم.»

لباس شیخ

لباس جناب شیخ بسیارساده وتمیزبود، نوع لباسی که اومی پوشیدنیمه روحانی بود،

چیزی شبیه لبّادۀروحانیون برتن می کردوعرقچین برسرمی گذاشت وعبابردوش میگرفت.نکتۀ قابل توجه این بودکه او حتی درلباس پوشیدن هم قصدقربت داشت،تنها یک بارکه برای خوشاینددیگران عبا بر دوش گرفت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند. جناب شیخ خود این داستان را چنین تعریف می کند :

« نفس اعجوبه است، شبی دیدم حجاب دارم و طبق معمول نمی توانم حضور پیدا کنم، ریشه یابی کردم، با تقاضای عاجزانه متوجه شدم که عصر روز گذشته که یکی از اشراف تهران به دیدنم آمده بود، گفت : دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم، من برای خوشایند او هنگام نماز عبای خود را به دوش انداختم ...» !

کار

خیّاطی یکی ازشغلهای پسندیده دراسلام است .لقمان حکیم این شغل رابرای خود انتخاب کرده بود.در حدیث است که پیامبرخدا(ص)فرمود:

«کارمردان نیک خیّاطی است وکارزنان ریسندگی.»

جناب شیخ برای ادارۀزندگی خود،این شغل راانتخاب کردوازاین روبه «شیخ رجبعلی خیّاط»معروف شد.جالب است بدانیم که خانۀسادۀومحقّرشیخ،با خصوصیاتی که پیشتربیان شد،کارگاه خیاطی اونیزبود.

یکی ازفرزندان شیخ دراین باره می گوید:ابتدا پدرم دریک کاروانسراحجره ای داشت، ودرآن خیّاطی می کرد.روزی مالک حجره آمد وگفت:راضی نیستم این جا بمانی.پدرم بدون چون وچراوبدون این که حقّی ازاوطلب کند،فردای آن روزچرخ ومیزخیّاطی رابه خانه آورد وحجره راتخلیه کردوتحویل داد،ازآن پس درمنزل،ازاتاقی که نزدیکِ درِخانه بود برای کارگاه خیّاطی استفاده می کرد.

انصاف در گرفتن اُجرت

شیخ درگرفتن اُجرت برای کارخیّاطی،بسیارباانصاف بود.به اندازه ای که سوزن می زدوبه اندازۀ کاری که می کرد مزد می گرفت.به هیچ وجه حاضر نبود بیش ازکارخود،

نبود ازکارخود،ازمشتری چیزی دریافت کند. از این رو،اگرکسی می گفت:جناب شیخ اجازه بدهیداُجرت بیشتری بدهم ،قبول نمی کرد.

جناب شیخ برمبنای روش وادب دراسلام ،اُجرت کارش را بامشتری تمام می کرد.امّا ازآن جا که نمی خواست بیش ازآن چه کارکرده ازمشتری اجرتی دریافت کرده باشد،اگر

پس ازانجام کار،می دید کمترازمقداری که پیش بینی کرده بود کارانجام داده، مبلغی راکه

به نظرش اضافه گرفته بود،به مشتری بازپس می داد!

یکی ازروحانیون نقل میکند که: عباوقبا ولبّاده ای را بردم وبه جناب شیخ دادم بدوزم ،

گفتم: چقدر بدهم ؟گفت :«دوروزکارمی برد ،چهل تومان .»روزی که رفتم لباسها را بگیرم گفت : « اجرتش بیست تومان می شود. » گفتم : فرموده بودید چهل تومان ؟ گفت :«فکر

می کردم دوروزکارمی برد ولی یک روز کاربُرد .» !

پاداش انصاف

انصاف درهمه کارها وبه خصوص درمعاملۀ بامشتری ، ازمسایل بسیارمهمی است که اسلام برآن تاکید فراوان دارد ،درحدیث است که امام علی(ع ) فرمود :

«انصاف برترین فضیلت هاست .»

انصاف با مردم ودیدارحضرت ولیّ عصر(ع)

مردی ازدانشمندان درآرزوی زیارت حضرت بقیت الله(ع) بود وازعدم توفیق رنج می برد . مدّتها ریاضت کشید ودرمقام طلب بود.

در نجف اشرف میان طلاب حوزۀ علمیّه وفضلای آستان علویّه معروف است که هرکس چهل شب چهارشنبه مرتباً و بدون وقفه وتعطیل ،توفیق پیدا کند که به مسجد سهله رود ونماز مغرب وعشای خودرا درآنجا بگزارد،سعادت تشرّف نزد امام زمان (ع) را خواهد یافت واین فیض نصیب وی خواهد شد.مدّتها در این باب کوشش کرد واثری ازمقصود ندید. سپس به علوم غریبه واسرار حروف واعداد متوسل شد وبه عمل ریاضت درمقام کسب وطلب برآمد،چلّه ها نشست وریاضت ها کشیدواثری ندید. ولی به حکم آن که شبها

بیدارمانده ودرسحرها ناله ها داشت ، صفا ونورانیتی پیدا کرد و برخی از اوقات برقی نمایا ن می گشت وبارقۀ عنایت بدرقۀ راه وی می شد . حالت خلسه وجذبه به او دست

می داد حقایقی می دید ودقایقی می شنید . در یکی ازاین حالات اوراگفتند : دیدن توو

شرفیابی خدمت امام زمان(ع) میّسر نخواهد شد،مگر آن که به فلان شهر سفر کنی .هر

چند این مسافرت مشکل بود ، ولی در راه انجام مقصود آسان نمود .

امام زمان دربازارآهنگران

پس ازچندین روز بدان شهر رسید ودرآن جا نیزبه ریاضات مشغول گردید وچلّه گرفت ،

روزسی وهفتم یاسی وهشتم به اوگفتند : الان حضرت بقیت الله ، امام زمان (ع) دربازار

آهنگران ، درِدکّان پیرمردی قفل ساز نشسته است ، هم اکنون برخیز وشرفیاب باش .

بلندشد وبطوریکه درعالم خلسۀ خوددیده بود ،راه را طی کرد وبردرِدکّان پیرمرد رسید و

دید حضرت امام عصر( ع ) آنجا نشسته اند وبا پیرمرد گرم گرفته وسخنان محبّت آمیز گویند،چون سلام کردم،جواب فرمودواشارۀبه سکوت کردنداکنون سیری است تماشا کن.

انصاف پیرمرد قفل ساز

دراین حال دیدم پیرزنی راکه ناتوان بود وقدخمیده داشت،عصا زنان ،با دست لرزان،قفلی رانشان دادوگفت:آیاممکن است برای خدا این قفل را به مبلغ «سه شاهی» از من خریداری کنید ،که من به سه شاهی پول احتیاج دارم.پیرمرد قفل ساز،قفل رانگاه کرد ودید قفل ،بی عیب وسالم است،گفت:ای خواهر من!این قفل « دوعباسی » ارزش دارد زیرا پول کلید آن



خرید و دانلود  زندگی رجبعلی نکوگویان مشهوربه به جناب شیخ 22 ص


زندگی حضرت مولانا 64 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 65

 

مقدمه :

زندگی حضرت مولانا

 اسم اصلی مولانا محمد جلال الدین است. مولانا  و رومی هم نام هائی است که بعداً به او داده شده است. اسم مولانا که به معنی مولا و آقاست در زمان جوانی او هنگامی که در قونیه به تدریس مشغل بود به او داده شده است. اوائل، این اسم از طرف شمس الدین تبریزی و سلطان ولد و کسانی که مولانا را دوست داشتند مورد استفاده قرار گرفته و بعدها به صورت عادت به عنوان سمبلیک به جای اسم اصلی مورد استفاده قرار گرفته است. رومی به معنای آناتولی است شناختن او به عنوان رومی از آنجائیست که وی در قرون گذشته که به کشور آناتولی دیار روم گفته می شد و قونیه هم یکی از ایالت های این کشور بود سال های متمادی زندگی کرد بخش زندگی از عمر خود را در آن دیار سپری کرده  و نهایت داشتن آرامگاه او در آن شهر می باشد.

محل وتاریخ تولد مولانا:

محل تولد شهر بلخ در افغانستان امروزی است که بزرگ ترین مرکز فرهنگی قدیمی ترک هاست. تاریخ تولد او نیز 30 سپتامبر 1207 مصادف با 6 ربیع الاول 604 می باشد.

نسب مولوی:

مادرش منسوب به یک خانواده اصیل است. دختر رکن الدین امیر بلخ به نام مومنه خاتون می باشد، جد مادری اش از شاهزادگان ترک خوارزمشاهی است ( به سال 1157 خاقان ترک شرق). پدرش با عنوان سلطان العلما شناخته شده و اسم اصلی او محمد بهاءالدین ولد است، پدربزرگش حسین خطیبی فرزند احمد خطیبی است. به نظر افلاکی حسین خطیبی عالم بزرگی بود که علمش  مانند دریا توسعه پیدا کرده بود. شخصیتی مانند رضی الدین نیشابوری که هم شاعری خوش ذوق و از بزرگان علوم دینی به شمار می رود از شاگردان او بود.

با توجه به منابع و آثار دوستداران و مریدان مولانا نسب سلطان العلما بهاءالدین ولد از جهت مادری باچهارده نسل به نوه حضرت محمد (ص) یعنی به حضرت حسین (ع) و از جهت پدری با ده نسل به اولین دوست از چهار دوست اصلی پیامبر یعنی به حضرت ابوبکر صدیق می رسد.

 شخصیت پدر مولانا یعنی حضرت بهاءالدین ولد:

بهاءالدین ولد در سال 1150 میلادی در بلخ متولد شد و با علم معنوی پدر و پدربزرگش رشد کرده و هم چنین از نجم الدین کبری (1221- ؟) کسب فیض نمود. بهاءالدین ولد در تمامی علوم نظیر نداشت. بهاءالدین ولد که علمش مانند دریای بیکران و از علوم ربانی و الهی نشأت گرفته بود تنها استادی بود که فتواهای بسیار مشکل دیار خراسان را حل و فصل می نمود. او از اوقاف چیزی نمی گرفت و حقوقی که از خزینه ی دولت به او اختصاص داده شده بود امرار معاش می کرد. باتوجه به اتفاق نظر در مورد روایات و منابع، عالمان و مفتی های اعظم آن دوران با اشاره معنوی حضرت محمد (ص) عنوان سلطان العلماء رابه بهاءالدین ولد داده اند و از این زمان به بعد به جای بهاءالدین ولد از عنوان سلطان العلماء استفاده شده است. دادن این عنوا را با عادات ترک ها هم می توان تشریح کرد. ترک ها هیچ وقت راضی نبودند که افراد و اشخاص دارای قابلیت بالا و صاحبان فضیلت بدون شناخته شدن فراموش شده و از میان بروند. برای این که این گونه افراد در نظر مردم متشخص شوند و برای این که مردم را برای فراگیری علم و عرفان متمایل کنند به این اشخاص لقب وعنوانی که مناسب شأن آنان بود می دادند. این رسم و عادت دلیل روشنی است که ترک ها نسبت به علم و فضیلت احترام خاصی قائلند. حتی به موجب رسوم و عادات مجبورند روی امضاها از این عناوین استفاده نمایند. آنها این عناوین بدست آورده را برای خود یک درجه معنی محسوب کرده و از این موضوع کبر و غرور به خود راه نمی دهند. بهاءالدین ولد که لباس و پوشش عالمان زمان خود را داشت   به موجب عادت بعد از نماز صبح به تدریس به مردم مشغول می شد. بعد از نماز ظهر برای دوستانش صحبت می کرد. روزهای دوشنبه هم برای عموم مردم وعظ و خطابه می کرد. بطور کلی در اثناء وعظ افکار اشخاصی که نظر فیلسوف های یونان را مورد پسند قرار می دادند را رد می کرد و می گفت: «کسانی که کتاب های سماوی (مربوط به خداوند) را به کول انداخته و به نوشته های پاک شده و ناخوانای فیلسوفان ارزش و اعتبار می دهند چگونه نجات خواهند یافت؟» دراین میان بر علیه فخرالدین رازی که فلسفه ی یونان را تدریس می کرد و از آن دفاع می نمود و هم چنین بر علیه خوارزمشاه که از رازی حمایت می کرد سخن می راند و آنها را اهل بدعت می خواند (مسائلی در دین که در زمان پیامبر نبوده و افرادی که بعد از رحلت پیامبر مسائل دیگری وارد دین کرده اند) و چنین می گفت: «بهتر از راه رفتن محمد مصطفی (ص) و راست تر از راه او ندیدم.»

 خروج مولانا همراه پدرش از بلخ و ورودشان به قونیه:

در اصل فخرالدین رازی به اهل تصوف با نظر مناسبی نگاه نمی کرد و احترام و حرمت مردم به بهاءالدین ولد در حد و اندازه خوارزمشاه را نمی توانست تحمل کند و از موضع گیری حضرت بهاءالدین بر علیه خودش ناراحت بود و او این مسائل را به خوارزمشاه خبر داد. قلب شیخ بهاءالدین از خوارزمشاه شکست و تصمیم گرفت که بلخ را ترک کند.اما محققین علت خروج بهاءالدین ولد از بلخ را استیلای مغول نشان می دهند. سلطان العلماء افراد خانواده و دوستانش در تاریخ 1213-1212 بلخ را ترک کردند. سلطان العلماء قبل ازترک بلخ نیت کرده بود تا به حج مشرف شود. او به نیشابور رفته به کاروان حج ملحق شد در نزدیکی بغداد به محافظینی که از او پرسیدند که از کدام قوم هستی. از کجا می آیی و به کجا می روی، سلطان العلماء این جواب معنی دار را به آنان داد: «از خدا آمدیم و به خدا می رویم و غیر از خدا هیچ کس قدرت و نیرو ندارد. زمانی که این سخن به شیخ شهاب الدین سهروردی (1325-1145) رسید او گفت: «این سخن را غیر از بهاءالدین ولد بلخی کسی نمی گوید. او با محبت و صمیمیت به استقبال حضرت بهاءالدین شتافت. زمانی که این دو بهم رسیدند، شیخ شهاب‌الدین از قاطرش پیاده شده با احترام و نزاکت زانوی بهاءالدین ولد را بوسید. احترام قلبی اش را به او رسانید. بهاءالدین ولد سه روز در بغداد ماند و به سوی کعبه در مسیر کوفه حرکت کرد. بعد از این که فرائض حج را به اتمام رساند در برگشت به شام رفت. مولانا فرزند بهاءالدین همراه پدر بود. آنان به همراه کاروان از شام به مالاتیا (اکنون یکی از استان های ترکیه است) از آنجا به ارزنجان وسپس به کارامان عزیمت کردند. مدتی را در کارامان سپری نموده و در نهایت قونیه را انتخاب و در آنجا مسکن گزیدند.



خرید و دانلود  زندگی حضرت مولانا  64 ص