لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
سبک شناسی هنر:
در این بخش- که از کتابی با عنوان سبکهای هنری از امپراسیونیسم تا اینترنت، نوشته، کلوس ریچارد- سال 1383 گرفته شده- سبکهای هنزی که از نظر محتوایی و به خصوص بصری(فرمی) با جنون مرتبط و نزدیک هستند، با اولویت و ترتیب تاریخی به شرح ذیل ارایه می گردد.
هنر انتزاعی1 1910 م .
دوران هنر انتزاعی در حدود 1910 م . آغاز گردید . پیش از آن مرجع تصاویر مبتنی بر عینیت واقعی و بر مبنای تقلید از طبیعت بود . هنر انتزاعی اشاره به هنری غیر دیداری به ویژه در نوع ویژگی های هنر اروپایی دارد. آغاز تجرد در هنر به قبل از قرن نوزدهم به ویژه در آثار هنرمندان انگلیسی ترنر بر می گردد. منظره های وی در حدود 1840 م . از ویژگی غیر دیداری برخوردار و رنگ آمیزی آنها عاری از مراجع دنیای خارجی رسم شده بود . در 1910 م . در مونیخ هنرمند نقاش متولد روسیه ، کاندینسکی آثار تجریدی و انتزاعی را نقاشی می نمود . همچنین وی کتاب روحانیت در هنر را به رشته تحریر در آورد که رساله فرضیات وی مبتنی بر شکل و رنگ در هنر به صورت انتزاعی است . روش های رسیدن به هنر انتزاعی است . روش های رسیدن به هنر انتزاعی به دو صورت اساسی و مجزا است . یکی هندسی ، آن گونه که در آثار موندریان ، ال لیسیتسکی و هنرمندان ساختار گرا دیده می شود و دیگری بیانی احساسی تر و وابسته به ادراک حسی و درونی که در کارهای کاندینسکی ، کوپکا و همچنین در آثار آمریکایی ها از جمله هارتلی وجود دارد . جریان های هنری انتزاعی و تجریدی توسط هنرمندان جوان خیلی سریع تابیعت و گسترش یافت و با تغییرات بی شماری همچنان پایدار ماند.
( لازلو موهولی ناگی- ترکیب هشتم Z ( واسیلی کاندینسکی- دریافت سوم(مفهوم)
دادا1 1916 م .
در سال 1916 م . یک گروه از هنرمندان اروپایی در شهر زوریخ با یکدیگر ملاقات کردند . نقاشان ، پیکره سازان و نویسندگانی که خود را دادائیست معرفی کردند .
دادا یک کلمه محمل بود و فقط به عنوان هنری اعتراض آمیز علیه زیبایی و زیبایی شناسی و انکار، دست به خلاقیت زدند . آنها به وسیله وحشی گری و وحشت زدگی ناشی از جنگی مکانیزه این احساس را داشتند که تمامی ارزش های تمدن غربی بی اعتبار شده بود دادا یک شورشی بود که نظم و قانون را دست می انداخت و براساس هرج و مرج ، تاریکی ، اتفاقات ، خود بیگانگی ، طعنه و در حال دلقک بازی کردن به طور عمومی بیان می شد . شروع این جریان هنری علاوه بر زوریخ در پاریس و نیویورک نیز به وجود آمد.
سردمدران این جریان هنری آرپ ، دوشامپ ، ارنست ، پیکابیا ، من ری و شویترز بودند. این جریان هنری توسط نویسنده تریستان تزارا اعلام گردید و نقاشان به زودی جهان بینی هیچ گرایی را در هنرهای تجسمی اجرا کردند . تجربه این هنرمندان با استفاده از کلاژهایی از پاره های کاملا نامربوط دیداری انتخاب می شد و به دلخواه از کنار یکدیگر قرار دادن آنها فرصتی آزمایشگرایانه تا حدی بر خلاف عقل سلیم در برگزاری جشن های پیش پا افتاده انجام می گرفت که در آن با ایفای نقشی با بیان کلمات التماس آمیز ، بذله گویی های بی ارزش یا حتی ترکیبات دیوانه وار که وجود تناقض های تلفیق ناپذیری داشت ، بیان می کردند .
شاید پیشروترین هنرمند دادائیست مارسل دوشامپ بوده است . وی یک آبریزگاه ، یک بیل زغال و یک جای بطری در نمایشگاه هنری به نمایش گذاشت و به چنین تولیدی آثار پیش ساخته اتلاق کرد و از نظر او اعتراضی بود تا اعلام کند هنر بد چنین است .
در دراز مدت این روش های اجرایی نمی توانست برای هنرمند به عنوانی یک بیان راضی کننده باشد دادا در واقع یک گذرگاه مقصد پایانی محسوب می شد .
بعضی از هنرمندان دادائیست به مکتب سورئالیسم پیوستند و تا زمانی که بیانیه آنها در سال 1924 م . تغییر یافت همچنان وجود داشتند .
( فرانسیس پیکابیا- عاشق رژه ( مارسل دوشامپ- چشمه
نقاشی متافیزیک1 1917 م .
یک سبک نقاشی ایتالیایی است و بر طبق فرهنگ و بستر متافیزیک این گونه تعریف شده است شاخه ای از فلسفه است که به اصول و مبانی اولیه رسیدگی و جستجوگری هایی را برای شناخت طبیعت و توضیح حقیقت مشخص می نماید.
در سال 1917 م . دکریکو به همراهی کارا روشی را برای دست یابی به این سبک هنری به دست آورد . دکریکو به عقل سلیم و فکر منطقی در هنر اعتقادی نداشت و معتقد بود که یک شاهکار هنری حقیقتا عمیق که به وسیله یک هنرمند پدید می آید ، از دورترین اعمال وجودش حاصل می شود . این شیوه هنری در واقع یک عکس العمل مستقیم ایتالیایی نسبت به مکتب فوتوریسم بود. دکریکو و کارا اعلام کردند که بایستی برگزاری نمایشگاه های تکنولوژی و خشونت آمیز به اتمام برسد . در عوض با یک هنر شاعرانه که افکار مخاطبین را به بیرون از دنیای کنونی پر اغتشاش ، به یک عالم خیال دوران باستانی و یک تجدید بی گناهی سرور آمیز از مناظر ایتالیایی دوران کلاسیک و آثار آن مواجه گرداند . هنوز تصورات آنها برای نمایان ساختن تمام بی گناهی، اغلب مه گرفته بود . آدمک های ناشناس ، اشکال و اندام های بدون جنسیت در مکان های شهری ساکت و بی حرکت ایستاده ، خانه های متروک درهای قفل شده و پنجره های بسته شده ، درختان ، چمن زارها همه بدون گل دیده می شدند و یک خورشید نامرئی سرد اشکال ترسناک را روشن می کرد و اهدافی تغییر ناپذیر ، با نقش دادن به آرزوها به وجود می آورد که بیانگر رمان حقیقی و معمایی جانشین موضوعات روزمرگی بود . مناظر و مرایایی اغراق آمیز با مکان های پوچ و فضاهای شهری که در قلمروهای خیالی دگرگون شده پر از دلواپسی که با بی انتهایی ، بی حسی و تنهایی آشکار می شد. نقاشی متافیزیکی با نشانه های روان شناختی ، بیگانگی و دنیای ظالمانه مصنوعی را بیان می کرد .
به طور ناگهانی دکریکو در سال 1920 م . متقاعد شد که شیوه کارش نامناسب است و تصمیم گرفت شیوه هنری اش را تغییر دهد . بدین ترتیب گروه، سه سال دوام آورد و بعد از آن از هم فرو پاشید .
( جرجیو دکریکو- موسی ناراحت شده ( کارلو کارا- اتاق جادو
سوررئالیسم1 1924 م .
دوره هنری مکتب سورئالیسم در اصل یک جریان فرانسوی است که با پیشوند فرا که بیانگر فراتر یا والاتر از واقعیت تعیین شده است .
این جریان هنری با تأکید بر عناصر بصری و با استفاده از ضمیر نیمه هوشیار و یا تصورات رویایی و با یک روش مبتنی بر اصول واقع گرایی آثار خود را به نمایش می گذارد . این مکتب در سال 1924 م . با یک گروه ترکیبی از نویسندگان و هنرمندان با بیانیه ای که توسط آندره برتون رهبر گروه بیان گردید، خود را معرفی نمودند .
هنرمندان آن شامل آرپ ، دکریکو ، آرنست ، ماگریست ، ماسون ، مای ری و میرو می شدند و در سال 1927 م . تانگی و در 1929 م . نیز دالی به آنان پیوستند و گروه هنری سورئالیسم کامل گردید . آنها به طور کلی هیچ سبک متحدی را به وجود نیاورند ، بلکه با توجه به مقاصد و ایده های خود ابداعات شخصی ، دست ورزی و غایت هنری کارشان بسیار متغیر بیان می شد .
اتحاد آنها در الهام از روش های روانکاوی زیگموند فروید مشترک بود که اندیشه، احساس و بیشتر رفتار در ضمیر ناخود آگاه را کشف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
سبک شناسی هنر:
در این بخش- که از کتابی با عنوان سبکهای هنری از امپراسیونیسم تا اینترنت، نوشته، کلوس ریچارد- سال 1383 گرفته شده- سبکهای هنزی که از نظر محتوایی و به خصوص بصری(فرمی) با جنون مرتبط و نزدیک هستند، با اولویت و ترتیب تاریخی به شرح ذیل ارایه می گردد.
هنر انتزاعی 1910 م .
Abstract Art
دوران هنر انتزاعی در حدود 1910 م . آغاز گردید . پیش از آن مرجع تصاویر مبتنی بر عینیت واقعی و بر مبنای تقلید از طبیعت بود . هنر انتزاعی اشاره به هنری غیر دیداری به ویژه در نوع ویژگی های هنر اروپایی دارد .
آغاز تجرد در هنر به قبل از قرن نوزدهم به ویژه در آثار هنرمندان انگلیسی ترنر بر می گردد . منظره های وی در حدود 1840 م . از ویژگی غیر دیداری برخوردار و رنگ آمیزی آنها عاری از مراجع دنیای خارجی رسم شده بود .
در 1910 م . در مونیخ هنرمند نقاش متولد روسیه ، کاندینسکی آثار تجریدی و انتزاعی را نقاشی می نمود . همچنین وی کتاب روحانیت در هنر را به رشته تحریر در آورد که رساله فرضیات وی مبتنی بر شکل و رنگ در هنر به صورت انتزاعی است . روش های رسیدن به هنر انتزاعی است . روش های رسیدن به هنر انتزاعی به دو صورت اساسی و مجزا است . یکی هندسی ، آن گونه که در آثار موندریان ، ال لیسیتسکی و هنرمندان ساختار گرا دیده می شود و دیگری بیانی احساسی تر و وابسته به ادراک حسی و درونی که در کارهای کاندینسکی ، کوپکا و همچنین در آثار آمریکایی ها از جمله هارتلی وجود دارد
جریان های هنری انتزاعی و تجریدی توسط هنرمندان جوان خیلی سریع تابیعت و گسترش یافت و با تغییرات بی شماری همچنان پایدار ماند .
دادا 1916 م .
Data
در سال 1916 م . یک گروه از هنرمندان اروپایی در شهر زوریخ با یکدیگر ملاقات کردند . نقاشان ، پیکره سازان و نویسندگانی که خود را دادائیست معرفی کردند .
دادا یک کلمه محمل بود و فقط به عنوان هنری اعتراض آمیز علیه زیبایی و زیبایی شناسی و انکار ، دست به خلاقیت زدند . آنها به وسیله وحشی گری و وحشت زدگی ناشی از جنگی مکانیزه این احساس را داشتند که تمامی ارزش های تمدن غربی بی اعتبار شده بود دادا یک شورشی بود که نظم و قانون را دست می انداخت و براساس هرج و مرج ، تاریکی ، اتفاقات ، خود بیگانگی ، طعنه و در حال دلقک بازی کردن به طور عمومی بیان می شد . شروع این جریان هنری علاوه بر زوریخ در پاریس و نیویورک نیز به وجود آمد.
سردمدران این جریان هنری آرپ ، دوشامپ ، ارنست ، پیکابیا ، من ری و شویترز بودند
این جریان هنری توسط نویسنده تریستان تزارا اعلام گردید و نقاشان به زودی جهان بینی هیچ گرایی را در هنرهای تجسمی اجرا کردند . تجربه این هنرمندان با استفاده از کلاژهایی از پاره های کاملا نامربوط دیداری انتخاب می شد و به دلخواه از کنار یکدیگر قرار دادن آنها فرصتی آزمایشگرایانه تا حدی بر خلاف عقل سلیم در برگزاری جشن های پیش پا افتاده انجام می گرفت که در آن با ایفای نقشی با بیان کلمات التماس آمیز ، بذله گویی های بی ارزش یا حتی ترکیبات دیوانه وار که وجود تناقض های تلفیق ناپذیری داشت ، بیان می کردند .
شاید پیشروترین هنرمند دادائیست مارسل دوشامپ بوده است . وی یک آبریزگاه ، یک بیل زغال و یک جای بطری در نمایشگاه هنری به نمایش گذاشت و به چنین تولیدی آثار پیش ساخته اتلاق کرد و از نظر او اعتراضی بود تا اعلام کند هنر بد چنین است .
در دراز مدت این روش های اجرایی نمی توانست برای هنرمند به عنوانی یک بیان راضی کننده باشد دادا در واقع یک گذرگاه مقصد پایانی محسوب می شد .
بعضی از هنرمندان دادائیست به مکتب سورئالیسم پیوستند و تا زمانی که بیانیه آنها در سال 1924 م . تغییر یافت همچنان وجود داشتند .
نقاشی متافیزیک 1917 م .
Pittura Metafisica
یک سبک نقاشی ایتالیایی است و بر طبق فرهنگ و بستر متافیزیک این گونه تعریف شده است شاخه ای از فلسفه است که به اصول و مبانی اولیه رسیدگی و جستجوگری هایی را برای شناخت طبیعت و توضیح حقیقت مشخص می نماید .
در سال 1917 م . دکریکو به همراهی کارا روشی را برای دست یابی به این سبک هنری به دست آورد . دکریکو به عقل سلیم و فکر منطقی در هنر اعتقادی نداشت و معتقد بود که یک شاهکار هنری حقیقتا عمیق که به وسیله یک هنرمند پدید می آید ، از دورترین اعمال وجودش حاصل می شود . این شیوه هنری در واقع یک عکس العمل مستقیم ایتالیایی نسبت به مکتب فوتوریسم بود .
دکریکو و کارا اعلام کردند که بایستی برگزاری نمایشگاه های تکنولوژی و خشونت آمیز به اتمام برسد . در عوض با یک هنر شاعرانه که افکار مخاطبین را به بیرون از دنیای کنونی پر اغتشاش ، به یک عالم خیال دوران باستانی و یک تجدید بی گناهی سرور آمیز از مناظر ایتالیایی دوران کلاسیک و آثار آن مواجه گرداند . هنوز تصورات آنها برای نمایان ساختن تمام بی گناهی ، اغلب مه گرفته بود . آدمک های ناشناس ، اشکال و اندام های بدون جنسیت در مکان های شهری ساکت و بی حرکت ایستاده ، خانه های متروک درهای قفل شده و پنجره های بسته شده ، درختان ، چمن زارها همه بدون گل دیده
می شدند و یک خورشید نامرئی سرد اشکال ترسناک را روشن می کرد و اهدافی تغییر ناپذیر ، با نقش دادن به آرزوها به وجود می آورد که بیانگر رمان حقیقی و معمایی جانشین موضوعات روزمرگی بود . مناظر و مرایایی اغراق آمیز با مکان های پوچ و فضاهای شهری که در قلمروهای خیالی دگرگون شده پر از دلواپسی که با بی انتهایی ، بی حسی و تنهایی آشکار می شد . نقاشی متافیزیکی با نشانه های روان شناختی ،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
آشنایی با سبک هنری کوبیسم - cubism
به نام خدا
کوبیسم cubism :
جنبش هنری که به سبب نوآوری در روش دیدن، انقلابی ترین و نافذ ترین جنبش هنری سده بیستم به حساب می آید. کوبیست ها با تدوین یک نظام عقلانی در هنر کوشیدند مفهوم نسبیت واقعیت، به هم بافتگی پدیده ها و تاثیر متقابل وجوه هستی را تحقق بخشند. جوهر فلسفی این کشف با کشفهای جدید دانشمندان- به خصوص در علم فیزیک- همانندی داشت.جنبش کوبیسم توسط "پیکاسو" و "براک" بنیان گذارده شد، مبانی زیبایی شناختی کوبیسم طی هفت سال شکل گرفت(1914-1907) با این حال برخی روشها و کشفهای کوبیست ها در مکتبهای مختلف هنری سده بیستم ادامه یافتند. نامگذاری کوبیسم(مکعب گرایی) را به لویی وُسِل، منتقد فرانسوی نسبت می دهند، او به استناد گفته ی ماتیس در باره ی « خرده مکعب های براک» این عنوان را با تمسخر به کار برد، ولی بعدا توسط خود هنرمندان پذیرفته شد.کوبیسم محصول نگرشی خردگرایانه بر جهان بود. به یک سخن، کوبیسم در برابر جریانی که رمانتیسم دلاکروا، گیرایی حسی در امپرسیونیسم را به هم مربوط می کرد، واکنش نشان داد و آگاهانه به سنت خردگرا و کلاسیک متمایل شد. پیشگامان کوبیسم مضمونهای تاریخی، روایی، احساسی و عاطفی را وانهادند و عمدتا طبیعت بیجان را موضوع کار قرار دادند. در این عرصه نیز با امتناع از برداشتهای عاطفی و شخصی درباره چیزها، صرفا به ترکیب صور هندسی و نمودارهای اشیا پرداختند. آنان بازنمایی جو و نور و جاذبه ی رنگ را – که دستاورد امپرسیونیستها بود – از نقاشی حذف کردند و حتی عملا به نوعی تکرنگی رسیدند. با کاربست شکلهای هندسی از خطهای موزون آهنگین چشم پوشیدند و انگیزشهای احساسی در موضوع یا تصویر را تابع هدف عقلانی خود کردند.شاید مهمترین دستاورد زیبایی شناختی کوبیستها آن بود که به مدد بر هم نهادن و درهم بافتن تراز ها(پلانها)ی پشتنما نوعی فضای تصویری جدید پدید آوردند. در این فضای کم عمق، بی آنکه شگردهای سه بعد نمایی به کار برده شود، حجم وجسمیت اشیا نشان داده شد.
کوبیست ها – برخلاف هنرمندان پیشین – جهان مرئی را به طریقی بازنمایی نمی کردند که منظری از اشیا در زمان و مکانی خاص تجسم یابد. آنان به این نتیجه رسیده بودند که نه فقط باید چیزها را همه جانبه دید، بلکه باید پوسته ظاهر را شکافت و به درون نگریست. نمایش واقعیت چند وجهی یک شی مستلزم آن بود که از زوایای دید متعدد به طور همزمان به تصویر در آید، یعنی کل نمودهای ممکن شیء مجسم شود. ولی دستیابی به این کل عملا غیر ممکن بود. بنابراین بیشترین کاری که هنرمند کوبیست می توانست انجام دهد، القای بخشی از بی نهایت امکاناتی بود که در دید او آشکار می شد. روشی که او به کار می برد تجزیه صور اشیاء به سحطهای هندسی و ترکیب مجدد این سطوح در یک مجموعه به هم بافته بود. بدین سان، هنرمند کوبیست داعیه واقعگرایی داشت، که بیشتر نوعی واقعگرایی مفهومی بود تا واقعگرایی بصری.کوبیسم را معمولا به سه دوره تقسیم می کنند: مرحله ی اول که آن را « پیشاکوبیسم» یا « کوبیسم نخستین» می نامند، با تجربه های مبتنی بر آثار متاخر سزان و مجسمه های آفریقایی و ایبریایی مشخص می شود این مرحله با تکمیل پرده «دوشیزگان آوینیون» اثر پیکاسو(اوایل 1907) به پایان می رسد. ساختار این پرده آغاز کوبیسم را بشارت می دهد؛ زیرا جابجایی و درهم بافتگی ترازها، تلفیق همزمان نیمرخ و تمامرخ و نوعی فضای دوبعدی را در آن می توان مشاهده کرد.
در دو سال بعدی، پیکاسو و براک همراه یکدیگر بر اساس توصیه سزان به امیل برنار مبنی بر تفسیر طبیعت به مدد احجام ساده هندسی، روش تازه ای را در بازنمایی اشیا به کار بردند و از میثاقهای برجسته نمایی و نمایش فضای سه بعدی عدول کردند.در دومین مرحله (1912-1910) که آن را "کوبیسم تحلیلی" می نامند، اصول زیبایی شناسی کوبیسم کامل تر شد. پیکاسو و براک به نوع مسطح تری از انتزاع صوری روی آوردند که در آن ساختمان کلی اهمیت داشت و اشیای بازنمایی شده تقریبا غیر قابل تشخیص بودند. آثار این دوره غالبا تکرنگ و در مایه های آبی، قهوه ای و خاکستری بودند. به تدریج اعداد و حروف بر تصویر افزوده شدند و سر انجام اسلوب تکه چسبانی یا کلاژ به میان آمد که تاکید بیشتر بر مادیت اشیا و رد شگردهای وهم آفرین در روشهای نقاشانه ی پیشین بود.
در مرحله سوم(1912-1914) با عنوان "کوبیسم ترکیبی" آثاری منتج ازفرایند معکوس انتزاع به واقعیت پدید شدند. دستاوردهای این دوره بیشتر نتیجه ی کوششهای گریس بود. اگر پیکاسو و براک در مرحله ی تحلیلی به تلفیق همزمان دریافتهای بصری از یک شیء می پرداختند و قالب کلی نقاشی خود را به مدد عناصر هندسی می ساختند، اکنون گریس می کوشید با نشانه های دلالت کننده ی شیء به باز آفرینی تصویر آن بپردازد. بدین سان تصویر دارای ساختمانی مستقل اما همتای طبیعت می شود و طرح نشانه واری از چیزها به دست می دهد. گریس در تجربه های خود رنگ را به کوبیسم باز آورد.کوبیسم بر جنبشهای انتزاعگرا چون کنستروکتیویسم، سوپرماتیسم و دِ استیل اثر گذاشت. امروزه هم کوبیسم در عرصه ی هنر معاصر مطرح است و بسیاری از هنرمندان در کشورهای مختلف از مفاهیم و اسلوبهای آن بهره می گیرند.
عکاسی کوبیستی:در عکاسی کوبیستی از نوعی کلاژ بهره می گیرند، درهم ریختن فضای واقعی توسط چسباندن عکسهای مختلف از زوایای مختلف صورت( در پرتره کوبیستی) و چیدمان تصویری با استفاده از عناصر غیر همگون برای رسیدن به مفاهیم کوبیستی. همچون دیگر سبک های عکاسی نوعی ساختار شکنی تصویری با کم و زیاد کردن عناصر اصلی تصویر با اسلوب و ساختار کوبیسم در نقاشی، می توان گفت فضای پرسپکتیوی یا فضایی که از یک نقطه دید واحد نمایان شده است.
نمونه ای عکسهای Tim Thompson عکاس کوبیست :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
امپرسیونیسم
از پانزدهم آوریل تا پانزدهم مه سال 1874، گروهی از نقاشان جوان و مستقل فرانسوی: مونه(1)، رنوار (2)، پیسارو(3) ، سیسلی(4) ، سزان (5) ، دگا(6) ، گیومن(7) ، برت موریزو(8) ، که یک انجمن بی نام تشکیل داده بودند، در محلی سوای سالن رسمی، یعنی در استودیوی عکاسی نادارNadar نمایشگاهی برپا داشتند. نمایشگاه غوغایی به پا کرد و روزنامه نگاری به نام لورواLeroy پس از مشاهده ی تابلویی از مونه به نام «تأثیر، طلوع آفتاب» در مجله ای به طعنه نمایش دهندگان را تأثیر گرایان امپرسیونیست خواند.
این نام که توسط خود نقاشان پذیرفته گشت، بسیار متداول گشت و در سراسر جهان مورد استفاده قرار گرفت. اما، معنای این اصطلاح در ابهام باقی ماند.
امپرسیونیسم نظری منتقدان، جایگزین امپرسیونیسم خودروی ِنقاشان شد و این اندیشه ی زنده به اصولی ثابت مبدل گشت. سپس واکنش های پی در پی بر علیه امپرسیونیسم سریعاً حدود و قلمروی آن را تثبیت کرد و مجال گسترش را از آن گرفت. بنابراین بازستاندن اقلیم واقعی آن و تشخیص حدود و حیطه ی این نهضت که بدعتی در دید و حساسیت نوین پدید آورد، بسیار مشکل است. امپرسیونیسم هنرمندان نامتشابه بسیاری را متحد کرد. هر یک از آنها آزادانه و بنابر نبوغ خویش، خود را از اصول متشکله ی امپرسیونیسم انباشتند و کمال بخشیدند.
نقاشان امپرسیونیسم عموماً بین سال های 1830 تا 1841 متولد شدند: پیسارو – مسن ترین آنها – در 1830، مانه (9) در 1832، دگا در 1834، سزان و سیسلی در 1839، مونه در 1840، رنوار بازیل(10) ، گیومن و برت موریزو به سال 1841. این بدعت گذاران جوان در حدود سال 1860 از نقاط مختلف به پاریس آمدند و گردهم جمع شدند. پیسارو، سزان، گیومن، در آکادمی سویس و مونه، رنوار، بازیل و سیسلی در آتلیه ی گلیر(11) یکدیگر را ملاقات کردند اما در نهایت، آنان به جنگل فونتن بلو روی آوردند و در آنجا با شیوه ی ناتورالیستی مکتب بار بیزون(12) به نقاشی پرداختند.
از آنجا به حوالی مصب رودسن و سواحل دریای مانش که بین سال های 1860 تا 1870 مهد امپرسیونیسم گردید، کوچ کردند. در آن فضای مملو از آب و روشنایی بود که مونه در مجاورت بودین (1898-1824)(13) و ژونکن (1891-1819)(14) شیوه ای را در نقاشی ارایه داد که بسیار سیال، اثیری و رنگ آگین بود.
پبسارو و سیسلی همچنان باکوروCorotصمیمی ماندند. سزان و دگا، یکی زیر نفوذ رومانتی سیسم و دیگری تحت استیلای کلاسی سیسم، هنوز سهمی در مرحله ی ابتدای امپرسیونیسم نداشتند. مانه به علت نوگرایی موضوعات در سال 1863پرچمدار مکتب نویی شد که پیشروان آن در کافه ی گره بوا یکدیگر را ملاقات می کردند.
در سال 1869، مونه و رنوار که فیگورها و کمپوزیسیون های هوای آزادشان ملهم از کوربه Courbet بود، در بوژیوال (دهکده ی کوچک کنارسن) بارانداز خوش منظره ی گره نور را نقاشی می کردند. در آنجا همه چیز از قایق ها تا لباس های رنگین پرزرق و برق در آمیزشی بیقرار بود و از میان شاخ و برگ ها هزاران بازتاب اشعه ی خورشید در سطح مواج رودخانه می شکست. کوشش برای القای تحرک و سرور این چشم انداز که پیوسته آنها را برمی انگیخت، موجب کشف بـِلا اراده ای اصول تکنیکی ی امپرسیونیسم شد: تقسیم سایه ها و درخشش ناثابت لکه های رنگ، دید جدیدی به وجود آورد که نه از یک تئوری، بلکه از مشاهده ی بی درنگ انعکاس نورخورشید در کناره های رود سن ناشی می شد.
بلاشک سبک این نقاشان، هنوز به وحدت نرسیده بود و تا سال 1873 شیوه ی کاملاً آگاهانه یی نبود، ولی تازگی ی این کارهای اولیه را هرگز نباید نادیده انگاشت. جنگ بین فرانسه و آلمان در سال 1870، این گروه را درست هنگامی که تجربیاتشان در شرف شکل گرفتن بود، پراکنده ساخت. مانه، رنوار، دگا و بازیل به جنگ احضار شدند. بازیل در جنگ «بون لا رولاند» کشته شد. مونه، پیسارو و سیسلی به لندن پناه بردند و در آنجا توسط دوبینی به «دوران روئل» - فروشنده ی تابلو - که بعدها مدافع اصلی آنها شد، معرفی گشتند. کشف ترنر(15) و کنستبل(16) ، تکامل تکنیکی آنها را تسریع کرد. در سال 1872، مونه در آرژانتوی، نزدیک پاریس، و پیسارو در پونتواز به شیوه ی جدیدی از منظره سازی در هوای آزاد پرداختند. کار مونه که در مقیاسی وسیع و جهانی، شیفته ی جادوی آب و صُـوَر فریبنده ی نور بود، رنوار، سیسلی و مانه را مجذوب خود کرد. کار پیسارو ناشی از کیفیتی زمینی و روستایی، با تأکید بیشتری در ارزش های ساختی، در سزان و گیومن اثر گذاشت.
به سال 1873، با تغییر روش مانه، سزان و تا حدودی دگا و تمایل آنها به رنگ های روشن، سبک امپرسیونیسم گسترش یافت و مفهوم کلی تری پیدا کرد. ضربات کوچک قلم که تا به حال برای ارائه ی انعکاس ها در آب استفاده می گردید، اکنون در درختان، خانه ها، آسمان، تپه ها و تمام عناصر منظره، به کار گرفته شد.
رنگ ها به طور سیستماتیک روشن تر و سایه ها نیز رنگ آمیزی شدند. رنگ های مرتبط کننده ی خاکستری و قهوه یی مورد استفادهکورو، به رنگ های خالص طیف نور که بنابر قانون رنگ های مکمل به طور هماهنگ و یا متضاد به کار می رفت، تبدیل گردید. ارتباط و پیوستگی دید، تشدید و ارتعاش نور را به عنوان اصلی عمده وارد وحدت آگاهانه ی تکنیکی خویش کردند. و در نتیجه به علت صرف نظر کردن از خطوط پیرامون و طرح ریزی و سایه زدن اشیاء و نیز به علت عدم پرداخت به جزئیات غیر صریح و کمپوزیسیون کلی ابقا کننده ی نیرومندی طرح، و به دلیل نمود ناکامل و ناتمام آثار، خشم معاصرین برانگیخته شد.
منتقدی به نام «آرمان سیلوستر» تفاوت باریک بینانه ای بین سه نقاش قایل شد: مونه ماهرترین و جسورترین، سیسلی موزون ترین و ترسوترین، پیسارو صادق ترین و طبیعی ترین.
در سال 1874، به استثنای مانه که به سالن رسمی وفادار ماند، کلیه ی نقاشان گروه در معرض توهین و شماتت عامه قرار گرفتند. تا سال 1876، هفت نمایشگاه مشترک برگزار شد. در همین سال دورانتی نویسنده و منتقد هنری، کتاب نقاشی نو را – که عنوانی در خور توجه است – انتشار داد و جهت گیری نقاشان جوان را زیرکانه تجزیه و تحلیل کرد: اینان با طی طریق کشف و شهود، به تدریج نور خورشید را به اشعه و عناصر آن تجزیه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
امپرسیونیسم
از پانزدهم آوریل تا پانزدهم مه سال 1874، گروهی از نقاشان جوان و مستقل فرانسوی: مونه(1)، رنوار (2)، پیسارو(3) ، سیسلی(4) ، سزان (5) ، دگا(6) ، گیومن(7) ، برت موریزو(8) ، که یک انجمن بی نام تشکیل داده بودند، در محلی سوای سالن رسمی، یعنی در استودیوی عکاسی نادارNadar نمایشگاهی برپا داشتند. نمایشگاه غوغایی به پا کرد و روزنامه نگاری به نام لورواLeroy پس از مشاهده ی تابلویی از مونه به نام «تأثیر، طلوع آفتاب» در مجله ای به طعنه نمایش دهندگان را تأثیر گرایان امپرسیونیست خواند.
این نام که توسط خود نقاشان پذیرفته گشت، بسیار متداول گشت و در سراسر جهان مورد استفاده قرار گرفت. اما، معنای این اصطلاح در ابهام باقی ماند.
امپرسیونیسم نظری منتقدان، جایگزین امپرسیونیسم خودروی ِنقاشان شد و این اندیشه ی زنده به اصولی ثابت مبدل گشت. سپس واکنش های پی در پی بر علیه امپرسیونیسم سریعاً حدود و قلمروی آن را تثبیت کرد و مجال گسترش را از آن گرفت. بنابراین بازستاندن اقلیم واقعی آن و تشخیص حدود و حیطه ی این نهضت که بدعتی در دید و حساسیت نوین پدید آورد، بسیار مشکل است. امپرسیونیسم هنرمندان نامتشابه بسیاری را متحد کرد. هر یک از آنها آزادانه و بنابر نبوغ خویش، خود را از اصول متشکله ی امپرسیونیسم انباشتند و کمال بخشیدند.
نقاشان امپرسیونیسم عموماً بین سال های 1830 تا 1841 متولد شدند: پیسارو – مسن ترین آنها – در 1830، مانه (9) در 1832، دگا در 1834، سزان و سیسلی در 1839، مونه در 1840، رنوار بازیل(10) ، گیومن و برت موریزو به سال 1841. این بدعت گذاران جوان در حدود سال 1860 از نقاط مختلف به پاریس آمدند و گردهم جمع شدند. پیسارو، سزان، گیومن، در آکادمی سویس و مونه، رنوار، بازیل و سیسلی در آتلیه ی گلیر(11) یکدیگر را ملاقات کردند اما در نهایت، آنان به جنگل فونتن بلو روی آوردند و در آنجا با شیوه ی ناتورالیستی مکتب بار بیزون(12) به نقاشی پرداختند.
از آنجا به حوالی مصب رودسن و سواحل دریای مانش که بین سال های 1860 تا 1870 مهد امپرسیونیسم گردید، کوچ کردند. در آن فضای مملو از آب و روشنایی بود که مونه در مجاورت بودین (1898-1824)(13) و ژونکن (1891-1819)(14) شیوه ای را در نقاشی ارایه داد که بسیار سیال، اثیری و رنگ آگین بود.
پبسارو و سیسلی همچنان باکوروCorotصمیمی ماندند. سزان و دگا، یکی زیر نفوذ رومانتی سیسم و دیگری تحت استیلای کلاسی سیسم، هنوز سهمی در مرحله ی ابتدای امپرسیونیسم نداشتند. مانه به علت نوگرایی موضوعات در سال 1863پرچمدار مکتب نویی شد که پیشروان آن در کافه ی گره بوا یکدیگر را ملاقات می کردند.
در سال 1869، مونه و رنوار که فیگورها و کمپوزیسیون های هوای آزادشان ملهم از کوربه Courbet بود، در بوژیوال (دهکده ی کوچک کنارسن) بارانداز خوش منظره ی گره نور را نقاشی می کردند. در آنجا همه چیز از قایق ها تا لباس های رنگین پرزرق و برق در آمیزشی بیقرار بود و از میان شاخ و برگ ها هزاران بازتاب اشعه ی خورشید در سطح مواج رودخانه می شکست. کوشش برای القای تحرک و سرور این چشم انداز که پیوسته آنها را برمی انگیخت، موجب کشف بـِلا اراده ای اصول تکنیکی ی امپرسیونیسم شد: تقسیم سایه ها و درخشش ناثابت لکه های رنگ، دید جدیدی به وجود آورد که نه از یک تئوری، بلکه از مشاهده ی بی درنگ انعکاس نورخورشید در کناره های رود سن ناشی می شد.
بلاشک سبک این نقاشان، هنوز به وحدت نرسیده بود و تا سال 1873 شیوه ی کاملاً آگاهانه یی نبود، ولی تازگی ی این کارهای اولیه را هرگز نباید نادیده انگاشت. جنگ بین فرانسه و آلمان در سال 1870، این گروه را درست هنگامی که تجربیاتشان در شرف شکل گرفتن بود، پراکنده ساخت. مانه، رنوار، دگا و بازیل به جنگ احضار شدند. بازیل در جنگ «بون لا رولاند» کشته شد. مونه، پیسارو و سیسلی به لندن پناه بردند و در آنجا توسط دوبینی به «دوران روئل» - فروشنده ی تابلو - که بعدها مدافع اصلی آنها شد، معرفی گشتند. کشف ترنر(15) و کنستبل(16) ، تکامل تکنیکی آنها را تسریع کرد. در سال 1872، مونه در آرژانتوی، نزدیک پاریس، و پیسارو در پونتواز به شیوه ی جدیدی از منظره سازی در هوای آزاد پرداختند. کار مونه که در مقیاسی وسیع و جهانی، شیفته ی جادوی آب و صُـوَر فریبنده ی نور بود، رنوار، سیسلی و مانه را مجذوب خود کرد. کار پیسارو ناشی از کیفیتی زمینی و روستایی، با تأکید بیشتری در ارزش های ساختی، در سزان و گیومن اثر گذاشت.
به سال 1873، با تغییر روش مانه، سزان و تا حدودی دگا و تمایل آنها به رنگ های روشن، سبک امپرسیونیسم گسترش یافت و مفهوم کلی تری پیدا کرد. ضربات کوچک قلم که تا به حال برای ارائه ی انعکاس ها در آب استفاده می گردید، اکنون در درختان، خانه ها، آسمان، تپه ها و تمام عناصر منظره، به کار گرفته شد.
رنگ ها به طور سیستماتیک روشن تر و سایه ها نیز رنگ آمیزی شدند. رنگ های مرتبط کننده ی خاکستری و قهوه یی مورد استفادهکورو، به رنگ های خالص طیف نور که بنابر قانون رنگ های مکمل به طور هماهنگ و یا متضاد به کار می رفت، تبدیل گردید. ارتباط و پیوستگی دید، تشدید و ارتعاش نور را به عنوان اصلی عمده وارد وحدت آگاهانه ی تکنیکی خویش کردند. و در نتیجه به علت صرف نظر کردن از خطوط پیرامون و طرح ریزی و سایه زدن اشیاء و نیز به علت عدم پرداخت به جزئیات غیر صریح و کمپوزیسیون کلی ابقا کننده ی نیرومندی طرح، و به دلیل نمود ناکامل و ناتمام آثار، خشم معاصرین برانگیخته شد.
منتقدی به نام «آرمان سیلوستر» تفاوت باریک بینانه ای بین سه نقاش قایل شد: مونه ماهرترین و جسورترین، سیسلی موزون ترین و ترسوترین، پیسارو صادق ترین و طبیعی ترین.
در سال 1874، به استثنای مانه که به سالن رسمی وفادار ماند، کلیه ی نقاشان گروه در معرض توهین و شماتت عامه قرار گرفتند. تا سال 1876، هفت نمایشگاه مشترک برگزار شد. در همین سال دورانتی نویسنده و منتقد هنری، کتاب نقاشی نو را – که عنوانی در خور توجه است – انتشار داد و جهت گیری نقاشان جوان را زیرکانه تجزیه و تحلیل کرد: اینان با طی طریق کشف و شهود، به تدریج نور خورشید را به اشعه و عناصر آن تجزیه