لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 61
چکیده:
حوضه مصیر در محدوده سیاسی شهرستان فریدونشهر بخش پشتکوه از سرشاخه های حوضه دز می باشد. راه دسترسی به حوزه به صورت کوهستانی و صعب العبور بوده و از نظر زمین شناسی در زون زاگرس واقع گردیده است.
از نظر چینه شناسی قدیمی ترین رخساره های منطقه شامل واحد سنگی ژوراسیک بوده و سپس واحدهای کرتاسه شامل بعد از آن واحدهای اتوسن و اولیگو – میوسن EO و سپس واحدهای کوارتزنر ختم می گردد. ازلحاظ فرسایش پذیری سازندهای مارنی ائوسن بیشترین و واحد های کمترین میزان فرسایش پذیری را دارا هستند و واحد های کوارترنر دارای فرسایش پذیری نسبی زیادی هستند.
از لحاظ نفوذپذیری واحدهای کوارترنر بیشترین و واحدهای ائوسن کمترین نفوذپذیری را دارا هستند.
یکی از مباحث با اهمیت در حوزه وجود زمین لغزشهای فراوان در این حوزه می باشد که عامل شیب و بارندگی از عوامل اصلی آن می باشند.
از خصوصیات هیدرودینامیکی سازندها می توان به آهکهای اوربیتولین دار اشاره نمود که با توجه به شکستگی و کارستی بودن از منابع آب خوبی هستند.
از لحاظ منبع قرضه ریزدانه و درشت دانه و همچنین قرضه سنگی مشکلی نیست ولی شن و ماسه دارای کیفیت کمی می باشد.
از لحاظ مورفولوژی بیشترین بخش حوزه، کوهستانی می باشد در حقیقت این حوزه دارای دو رشته کوهستان به موازات هم بوده که در وسط آنها یک دره قرار دارد و تیپ و ریخت کلی حوزه را تشکیل داده است.
کلیات
1-1- موقعیت طبیعی و جغرافیایی حوضه مورد مطالعه:
حوضه آبخیز مصیر در غربی ترین نقطه استان اصفهان و محدوده سیاسی شهرستان فریدونشهر در بخش پشتکوه مرگوئی در مختصات با طولهای تا و عرضهای و قرار دارد.
این حوضه از سرشاخه های حوزه سد دز می باشد که با شکل کشیده و روند شرقی غربی در منطقه ساختاری زاگرس واقع شده است. از سوی شمال به ارتفاعات شاهان کوه و دره غول، از غرب به ادامه ارتفاعات فردان کوه، از جنوب به کوه فردان و از شرق به ادامه کوههای شاهان کوه محدود می شود. مرتفع ترین بخش حوضه با ارتفاع 4038 متر در نزدیکی کوه شاهان واقع در شمال حوضه و پست ترین بخش حوضه با ارتفاع 1800 متر در نزدیکی کوه فردان واقع در جنوب غرب قرار دارد.
شیب حوضه ا زشمال به جنوب کاهش یافته و کلیه روانآبهای جاری بر سطح حوضه توسط شبکه آبراهه های پراکنده در سطح حوضه در نزدیکی تنگ هورو در بستری تنگ و کوهستانی به یکدیگر پیوسته و به خارج تخلیه می گردند. این حوضه دارای جریانات سطحی دائمی بوده و بطورکلی حوضه ای کوهستانی می باشد. آبادیهای مهم حوضه شامل پشندگان، حومه و مصیر می باشند.
1-2- تقسیم بندی سیاسی و راههای دسترسی:
از نظر تقسیمات اداری و کشوری محدوده مطالعاتی در قلمرو استان اصفهان و شهرستان فریدونشهر قرار دارد.
دسترسی به حوضه به شرح نقشه کروکی شماره(3) از جهت غرب و شرق توط دو جاده میسر می باشد.
1) مسیر جاده اصفهان – فریدونشهر – قلعه سرخ(میدانک) – پشتکوه که تا قلعه سرخ آسفالته درجه یک و سپس بقیه آن خاکی می باشد. این مسیر از سمت شرق وارد حوضه می گردد.
2) مسیر جاده فریدونشهر – اسلام آباد- پشتکوه تا اسلام آباد آسفالته بوده و تا پشتکوه خاکی وکوهستانی می باشد. این مسیر از سمت غرب وارد حوضه می گردد.
1-3- زمین ساخت منطقه:
زون زاگرس یکی از واحدهای اصلی و عمده ای است که درجنوب و جنوب غربی ایران قرار دارد. با توجه به گسترش سازند های دوران اول تا عهد حاضر در این زون بررسیهای ساختاری منطقه مذکور بطور خلاصه به شرح زیر مورد بحث قرار می گیرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 46
مقدمه ای بر اوضاع جغرافیایی شهر سلطانیه
شهر سلطانیه در 47 کیلومتری سمت شرق زنجان قرار گرفته است. این منطقه از شمال به بخش طارم علیا، از غرب به بخش حومه از شهرستان زنجان، از جنوب به شهرستان خدابنده و از شرق به شهرستان ابهر محدود بوده و 940 کیلومتر مربع وسعت دارد. این بخش دارای 33 روستا و 25770 نفر جمعیت است. مهمترین وجه مشخصه سلطانیه پس از مسائل مربوط به ارزشهای تاریخی وجود چمن معروف سلطانیه است. این چمن قسمتی از فلات زنجان- ابهر را در برگرفته و از فاصله گرفتن دو رشته ارتفاعات موازی که در جهت شرقی- غربی ممتداند، تشکیل گردیده و دارای 35 کیلومتر مربع وسعت است.
پیشینه تاریخی سلطانیه:
با مطالعات باستان شناسی روشن شده که در داخل چمن سلطانیه شش محوطه باستانی بدین ترتیب وجود دارد. تپه تاریخی یوسف آباد، تپه تاریخی قلعه، محوطه شهر سلطانیه، تپه تاریخی نور، تپه تاریخی چمن. بررسی در عناصر و یافته های اتلال مزبور گویای این واقعیت است که منطقه مزبور از اواخر هزاره دوم قبل از میلاد تا حمله مغول مورد استفاده اقوام مختلف بوده است. بنابراین قول حمدالله مستوفی که سلطانیه را قبل از حمله مغول غیر مسکون دانسته با تردید مواجه می گردد. به استناد متون تاریخی این منطقه قبل از استقرار مغول شهر ویاژ یا شهر ویاز نامیده شده است. ولی آنچه که مسلم و روشن است، پس از حمله مغول و استقرار طایفه ای از آنها در این محل آن را قنقور النگ نام گذاری کرده اند.
این منطقه (قنقور النگ) به علل گوناگون در دوره های مختلف ایلخانی مورد توجه و محل یا ییلاق بوده است. سلطانیه ابتداء در دوران ارغون خان (683-690) به پایتختی انتخاب گردید. سیاستمداران ارغون در انتخاب این محل به پایتختی از نظر سیاسی و سوق الجیشی راه صوابی پیموده اند، زیرا قنقور النگ نسبت به م تصرفات غربی امپراعتوری ایلخانی مرکزیت داشت. و از طرف دیگر، با عنایت به اینکه پس از استقرار جانشینان هلاکو، به ویژه اواخر دوران ارغون خان و دوره های غازان خان و اولجایتو که به زور شمشیربندان مغول حکومت نسبتاٌ واحدی در منطقه بسیار وسیع از رود سند تا فلسطین با ترکیبی از اقوام مختلف و متمدن آن روزی تشکیل یافته بود، خود موجب پیشرفت سریع ارتباطات بازرگانی را فراهم نمود، تقویت و اصلاح جاده های بازرگانی، ایجاد تاسیسات مربوط به راهدارخانه ها، ایجاد انتظام در مناطق و مسیرهای تجاری، تدوین یاساهای چنگیزی به دزدان و قطاع الطریق از عوامل و انگیزه های این جریان اقتصادی است و سیاستی که توانسته حمل و نقل کالاهای مشرق زمین را به اروپا، که از طریق روسیه و دریاچه اورال انجام می پذیرفت از راه امپراطوری ایلخانی عبور دهند در این صورت بود که ایجاد مرکز اقتصادی بسیار قوی و واجد شرایط در منطقه ای از نظر سیاسی پاسخگوی این نیاز باشد، امری لازم و ضروری به نظر می رسد. این منطقه با توجه به ویژگی هایی که بیان گردید محلی بجز قنقور النگ که همانا سلطانیه است نمی تواند باشد. علی ای حال شهر سلطانیه در دوره بنیان گذاران آن پس از تبریز دومین شهر مهم در امپراطوری ایلخانان بوده و از نظر تجارت خارجی نخستین آن به حساب می آمده است. و کلیه مال التجاره به جهت ایجاد تمرکز و اخذ مالیت های مورد لزوم و کنترل آمد و شد، در این شهر تخلیه و بارگیری می شده است. رونق اقتصادی به حدی بوده که گلاویخو سفیر پادشاه اسپانیا در دربار میرانشاه (806-809 هجری قمری) در بازدید از سلطانیه بحث مفصلی را در مورد رونق تجاری مطرح نموده است. این شهر از دوبخش کهندژ و شارستان تشکیل یافته و آن در بخش پر 200 هکتار بوده است.
عناصر تشکیل دهنده این شهر عظیم اسلامی به علل گوناگون جغرافیایی سیاسی از میان رفته تنها با مدارک باستانشناسی می توان به بازشناسی آن توفیق یافت. به استناد متون تاریخی این شهر به کاروانسراهای زیبا و اقامتگاه های عمومی مجهز بوده تا سرویس مناسب را از نظر پذیرایی و اقامت عرضه نماید.
سبب ایجاد گنبد سلطانیه
اولجایتو پس از طرح سلطانیه تصمیم گرفت که به تقلید از آرامگاه برادرش غازان خان ، آرامگاه رفیع و باشکوهی برای خود بسازد به همین جهت برای بر پائی این آرامگاه ، هنرمندان از هر سو به سلطانیه آمدند تا یکی از شاهکارهای عظیم دوره مغول را به عرصه ظهور برسانند .
بنای گنبد سلطانیه در سال 702 هجری قمری ( روایتی ) بر اساس طرح آرامگاه غازان خان که آن نیز از بنای آرامگاه سلطان سنجر در ( مرو ) الهام گرفته ، ساخته شده بود با این تفاوت که پلان آرامگاه سلطان سنجر مربع و پلان گنبد سلطانیه هشت ضلعی است اگر چه تا حد زیادی معماری آرامگاه سلطان سنجر در بنای سلطانیه تاثیر گذاشته بود لیکن چیزهای ابتکاری در بنای اخیر بحدی است که آنرا بصورت یکی از شاهکارهای هنر و معماری ایران درآورده است که بعدها نمونه و الگوئی بای احداث تعداد زیادی از ابنیه این دوره شد همچنین معماری گنبد سلطانیه را شخصی به نام سید علی شاه انجام داده است .
نا به قولی، بر اثر تشویق و ترغیب علما و روحانیون بزرگ شیعه که در آن زمان در دستگاه حکومتی صاحب منزلتی بودند، اولجایتو مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمی پذیرفت و بعد از مدتی تصمیم که آرامگاه خود را به ائمه اطهار اختصاص دهد. بدین منظور قصد انتقال اجساد مطهر آنان (حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) ) را به سلطانیه داشت تا بر رونق تجاری و اهمیت مذهبی پایتخت جدید التایس خود بیفزاید لذا دستور داد تا تزئینات داخلی بنا که تا آن روز انجام نگرفته بود طوری بپردازند که در آن شعائر مذهب تشیع یخوبی مورد استفاده قرار گیرد بهمین جهت بود که کلمه «علی» به طور مکرر با کاشی در متن اجر نوشته شده است.
انتقال اجساد مطهر ائمه بخاطر مخالفت شدید علمای شیعه یا بقولی خواب سلطان مکه حضرت علی بن ابی طالب را ناراضی دیده بود و آن حضرت از این عمل ناراضی بود انجام نگرفت و منصرف شد.
بنابراین سلطان ایلخان مصمم شد که دوباره این بنا را به آرامگاهی برای خود اختصاص دهد. به نظر می رسد که در همین ایام از مذهب تشبع برگشت و مذهب اهل سنت را اختیار کرد. شاید به همین منظور بود که دستور داد تمام تزئینات معرق کاری که کلمه «علی» 0ع) بر آن نقش بسته بود، و تمام تزئینات آجری کاشیکاری و گره سازی را با پوشش از گچ اندودند و روی آن پوشش را با کتیبه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
در شب 29 رمضان 648 قمری در این شهر فرزندی از خاندانی پاک سرشت ولادت یافت که از مقربان درگاه باری تعالی قرار گرفت. نامش حسن و معروف به آیت الله علامه حلی است. مادرش بانویی نیکوکار و عفیف، دختر حسن بن یحیی بن حسن حلی خواهر محقق حلی است و پدرش شیخ یوسف سدیدالدین از دانشمندان و فقهای عصر خویش در شهر فقاهت حله است.
علامه حلی از طرف پدر به «آل مطهر» پیوند می خورد که خاندانی مقدس و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته های گرانقدر به یادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاریخ مورد استفاده دانش پژوهان قرار گرفته است. آل مطهر به قبیله بنی اسد که بزرگترین قبیله عرب در شهر حله است پیوند می خورند که مدت زمانی حکومت و سیادت از آنها بود.
حسن بن یوسف پس از آموختن کتاب وحی و خط، کم کم آمادگی فراگیری دانشها را در خود تقویت نمود و در مراحل اولیه تحصیل مقدمات و مبادی علوم را در محضر پدر فاضل و فقیه خود آموخت و به سبب کسب این همه فضیلتها و نیکی ها در سنین کودکی به لقب «جمال الدین» (زینت و زیبایی دین) در بین خانواده و دانشمندان مشهور گشت.
جمال الدین حسن در شهر حله بزیست و در محضر فقها، متکلمان و فلاسفه والامقام با کمال ادب زانو زد و از روح بلند معنوی و اخلاق و دانش آنان بهره کافی برد و خویشتن را به دانش و تهذیب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گردید و از دست آنان به دریافت اجازه نامه اجتهادی و نقل حدیث مفتخر گردید. حال به اختصار به نام چند نفر از اساتید بزرگوار وی اشاره می کنیم:
شیخ یوسف سدید الدین (پدر ارجمند او)، محقق حلی (602 ـ 676 ق) خواجه نصیر الدین طوسی (597 ـ 672 ق)، سید رضی الدین علی بن طاووس (589 ـ 664 ق)، سید احمد بن طاووس (متوفی به سال 673 ق)، یحیی بن سعید حلی (متوفی به سال 690)، مفید الدین محمد بن جهم حلی و ....
جمال الدین حسن، ستاره پر فروغ «آل مطهر» و شهر فقاهت حله هنوز مدت زمانی از تحصیلش نگذشته بود که با ذوق سرشار خدادادی و علاقه وافر، به تمام دانشهای بشری مانند فقه و حدیث، کلام و فلسفه، اصول فقه، منطبق، ریاضیات و هندسه مسلح گردید و تجربه لازمه را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وی به سرعت در سرزمین حله و دیگر شهرها پیچید و در مجالس درس و محیط فرهنگی نام مقدسش را به نیکی و احترام یاد می کردند و «علامه» اش می خواندند.
علامه حلی چون خورشید فروزان در آسمان فقاهت درخشید و دیگران از نور وجودش استفاده کردند. در شهر حله حوزه درس تشکیل داد و علاقمندان و تشنه کامان معارف و علوم اهل بیت (ع) از گوشه و کنار جذب آن شدند و از دریای بی کرانش سیراب گشتند.
یکی از دانشمندان می گوید: علامه حلی نظیری ندارد نه پیش از زمان خودش و نه بعد از آن. کسی که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد.
از جمله فرزانگان و ستارگانی که در محضرش زانو زدند و از انفاس پاک و مکتب پربار فقهی، کلامی و روح بلندش بهره ها بردند و از دست مبارکش به دریافت اجازه نامه اجتهادی و نقل حدیث مفتخر شدند اینان بودند:
فرزند عزیز و نابغه اش محمد بن حسن بن یوسف حلی معروف به «فخر المحققین» (682 ـ 771 ق)، سید عمیدالدین عبدالمطلب و سید ضیاء الدین عبدالله حسینی اعرجی حلی (خواهر زادگان علامه حلی) تاج الدین سید محمد بن قاسم حسنی معروف به «ابن معیه» (متوفی 776 ق)، رضی الدین ابوالحسن علی بن احمد حلی (متوفی 757 ق)، قطب الدین رازی (متوفی 776 ق) سید نجم الدین مهنا بن سنا مدنی، تاج الدین محمود بن مولا، تقی الدین ابراهیم بن حسین آملی و محمد بن علی جرجانی.
بعد از رحلت محقق حلی در سال 676 ق که زعامت و مرجعیت شیعیان را به عهده داشت شاگردان ممتاز وی و فقها و دانشمندان حله به دنبال فقیه و مجتهدی بودند که خصوصیات مرجعیت و زعامت را دارا باشد تا او را به عنوان مرجع تقلید معرفی کنند. آنان تنها علامه حلی را که از شاگردان برجسته و دست پرورده مکتب فقهی محقق حلی بود و فقها و مجتهدان بنام آن روزگار در حوزه درس وی شرکت می کردند شایسته مرجعیت و پیشوایی دین می شناختند و این در زمانی بود که فقط 28 بهار از عمر شریف علامه گذشته بود. این امر حاکی از نبوغ و شخصیت والای اوست که در این سنین تمام دانشها و فضایل اخلاقی و کرامتهای معنوی و انسانی را به کمال رسانده و از دیگر عالمان و مجتهدان برتری جسته و به مقام شامخ مرجع تقلید و فتوا در احکام شرع مقدس اسلام نایل گشته بود.
آری پس از رحلت محقق حلی زعامت و مرجعیت شیعیان به علامه حلی منتقل گردید و این بار امانت الهی بر دوش با کفایت او گذاشته شد. بدین سبب به لقب مقدس و شریف «آیت الله» مشهور گردید؛ که در آن روزگار تنها او به این لقب خوانده می شد و هرکس آیت الله می گفت منظورش علامه حلی بود.
حضور فقیه یگانه عصر علامه حلی در ایران و مرکز حکومت مغولان خیر و برکت بود و با زمینه هایی که حاکم مغول برای وی به وجود آورده بود کمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولایت ائمه معصومین (ع) برخاست. از این رو بزرگترین جلسه مناظره با حضور اندیشمندان شیعی و علمای مذاهب مختلف برگزار شد. از طرف علمای اهل سنت خواجه نظام الدین عبدالملک مراغه ای که از علمای شافعی و داناترین آنها بود برگزیده شد. علامه حلی با وی در بحث امامت مناظره کرد و خلافت بلافصل مولا علی (ع) بعد از رسالت پیامبر اسلام را ثابت نمود و با دلیلهای بسیار محکم برتری مذهب شیعه امامیه را چنان روشن ساخت که جای هیچ گونه تردید و شبهه ای برای حاضر باقی نماند.
پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت (ع) اولجایتو (حاکم عصر وی از پادشان مغول) مذهب شیعه را انتخاب کرد و به لقب «سلطان محمد خدابنده» معروف گشت. پس از اعلان تشیع وی، در سراسر ایران مذهب اهل بیت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومین (ع) سکه زنند و سر در مساجد و اماکن مشرفه به نام ائمه مزین گردد.
علامه حلی پس از یک دهه تلاش و خدمات ارزنده فرهنگی و به اهتزاز در آوردن پرچم ولایت و عشق و محبت خاندان طهارت (ع) در سراسر قلمرو مغولان در ایران، در سال 716 ق. بعد از مرگ سلطان محمد خدا بنده، به وطن خویش سرزمین حله برگشت و در آنجا به تدریس و تألیف مشغول گردید و تا آخر عمر منصب مرجعیت و فتوا و زعامت شیعیان را به عهده داشت.
تدریس و تألیف هر یک فضیلت بسیار مهمی برای رادمردان عرصه دانش است و علامه شخصیتی بود که در این دو جنبه از دیگر محققان و دانشوران پیشی گرفت و سرآمد روزگار شد. چنانکه گفته اند: علامه حلی زمانی از نوشتن کتابهای حکمت و کلام فارغ شد و به تألیف کتابهای فقهی پرداخت که از عمر مبارکش بیش از 26 سال نگذشته بود.
او در رشته های گوناگون علوم کتابهای زیادی دارد که اگر در مجموعه ای جمع آوری شود دایره المعارف و کتابخانه بسیار ارزشمندی خواهد شد. یکی از دانشمندان می نویسد: "اگر به نوشته های علامه دقت کنید پی خواهید برد که این مرد از طرف خداوند تأیید شده است، بلکه نشانه ای از نشانه های خداست. چنانچه نوشته های وی بر ایام عمرش ـ از ولادت تا وفات ـ تقسیم شود سهم هر روز یک دفترچه بزرگ می شود."
الف) آثار فقهی
منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، تلخیص المرام فی معرفه الاحکام، غایه الاحکام فی تصحیح تلخیص المرام و ............
ب) آثار اصولی:
النکه البدیعه فی تحریر الذریعه، غایه الوصول و ایضاح السبل و ............
ج) آثار کلامی و اعتقادی:
منهاج الیقین، کشف المراد، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت و ............
د) آثار حدیثی:
استقصاء الاعتبار فی تحقیق معانی الاخبار، مصابیح الانوار، الدرر و المرجان فی الاحادیث الصحاح و الحسان و .........)
ه) آثار رجالی:
خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، کشف المقال فی معرفه الرجال، ایضاح الاشتباه.
و) آثار تفسیری:
نهج الایمان فی تفسیر القرآن، القول الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز و ایضاح مخالفه السنه.
ز) آثار فلسفی و منطقی:
القواعد و المقاصد، الاسرار الخفیه، کاشف الاستار، الدرالمکنون، المقاومات، حل المشکلات و ...........
ح) آثار ارزنده در زمینه دعا:
الادعیه الفاخره المنقوله عن الائمه الطاهره و منهاج الصلاح فی اختصار المصباح.
ط) آثار ادبی:
کشف المکنون من کتاب القانون، بسط الکافیه، المقاصد الوافیه بفوائد القانون والکافیه و ...............
مرحوم علامه با اندیشه و فکر مواج خویش علاوه بر تحولی که در فقه ایجاد کرد و در عصر خویش مسیر اندیشه فقها را متوجه مبانی فقه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت (ع) نمود در فنون و دانشهای دیگر چون حدیث تحول بنیادی به وجود آورد و دریچه ای به روی محققان در طول تاریخ گشود که مشعل پر فروغی فراراه آنان شد.
عارف فرزانه و اسوه ایمان و تقوا علامه حلی با آن همه تلاش فرهنگی و تدریس و نوشتن کتابهای ارزنده، از یاد خدا و تقرب به درگاه حق غافل نبود و موفقیت در عرصه دانش و خدمات ارزشمندی و پر بار را در سایه ارتباط معنوی و تقوای الهی می دانست. او را از زاهدترین و با تقواترین مردم معرفی کرده اند.
علامه حلی پرچم ولایت را برافراشت و با تمام وجود از ولایت و رهبری صحیح دفاع کرد. این عشق سرشار به خاندان طهارت (ع) با گوشت، پوست و استخوانش آمیخته بود و آنجا که در ارتباط با آنان قلم بر صفحه کاغذ می گذاشت با اخلاص برخاسته از اعماق جانش چنین می نگاشت:
بزرگترین سرچشمه دوستی و محبت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) اطاعت و پذیرش حکومت و ولایت آنهاست و قیام بر همان شیوه ای که آنان ترسیم کردند....
سفارش می کنم به محبت و عشق ورزی به فرزندان فاطمه زهرا (ع). چون آنان شفاعت کنندگان ما هستند در روزی که مال و فرزندان برای ما سودی نخواهند داشت....
علامه به پیروی از مولا و مقتدایش امیر المومنین (ع) نواحی وسیعی را با مال و دست خود آباد کرد و برای استفاده مردم وقف نمود و این یکی از فضیلتهای او بود که در زندگی کمتر دانشمند و فقیهی به چشم می خورد.
شب جمعه که فرا می رسید بوی تربت مقدس اباعبدالله الحسین (ع) و عشق زیارت حضرتش، علامه را بی تاب می کرد و از حله به کربلا میکشاند. از این رو هر هفته روزهای پنجشنبه به زیارت مولا و آقایش می شتافت.
پایان زندگی هر کس به مرگ اوست. جز مرد حق که مرگ وی آغاز دفتر است. محرم سال 726 ق. برای شیعیان و پیروان راستین اسلام فراموش نشدنی است. عزا و ماتم آنان افزون است. بویژه حله این سرزمین مردان پاک سرشت و عاشقان اهل بیت (ع) شور و ماتم بیشتری دارد.
عجب تقارن و اتفاق! پاسدار بزرگ اسلام و فقیه شیعه، علامه حلی، ولادتش در ماه پر برکت و با فضیلت رمضان واقع شد و زندگی اش با خیر و برکت فراوان گردید و بعد از گذشت 78 سال عمر پر بار، پرواز روحش با عشق و محبتی که به اهل بیت نبوت و رابطه نا گسستنی با ولایت داشت، در ماه شهادت به وقوع پیوست و به روح مطهر سالار شهیدان امام حسین (ع) پیوند خورد.
در 21 محرم سال 726 قمری مرجع تقلید شیعه، فقیه و عارف فرزانه، ستاره پر فروغ آسمان علم و فقاهت، آیت الله علامه حلی دار فانی را وداع گفت و روح ملکوتی اش به سوی خدا پرواز کرد و به رضوان و لقای معبودش شتافت. غم و اندوه بر چهره همه سایه افکند. پیکر پاکش به نجف تشییع گردید و در جوار بارگاه ملکوتی مولای متقیان علی (ع) در حرم مطهر به خاک سپرده شد.
از ایوان طلای امیر المومنین (ع) دری به رواق علوی گشوده است. پس از ورود به سمت راست، حجره ای کوجک دارای پنجره فولادی، مخصوص قبر شریف علامه حلی است. زائران بارگان علوی در مقابل این حجره توقفی کرده، مرقد شریفش را زیارت می کنند و از روح بلندش مدد می جویند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
نخل گردانی در یزد
نخلگردانی از ویژگیهای منحصربهفرد مراسم محرم و عزاداری در یزد محسوب میشود و در بیشتر نقاط استان یزد در روز دهم محرم بعد از بجاآوردن نماز ظهر عاشورا هیاتهای مختلف به زیر نخل رفته و با صدای یاحسین یاحسین، سه بار نخل را به دور کلک حسینیه میگردانند.
در خصوص پیدایش نخل و وجه تسمیه آن تحلیلها و تفسیرهای مختلفی وجود دارد:1ـ نخل، برگرفته از خیمه مجمع حضرت موسی(ع) با اقتباس از تابوت عهد است. (صندوقی که خداوند بر مادر موسی (ع) فرستاد تا او را در آن قرار دهد، بعدها این تابوت بهدست قوم او افتاد. از آن نگهداری کرده و از آن تبرک میجستند.) 2ـ نخل به قیام حضرت امام حسین(ع) اشاره دارد و میخواهد خاطره خیمههای حرم آن امام را در کربلا مجسم کند. 3ـ نخل یادآور گهواره دو گوشواره عرش مجید، یعنی حضرت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) است. 4ـ چون بدن مطهر و مقدس سالار شهیدان کربلا، حضرت امام حسین را بدون تشییع به خاک سپردهاند، شیعیان همه ساله به جبران، این رسم را تکرار میکنند و حجیم بودن نخل بیانگر عظمت و بزرگواری آن حضرت است. بهطور کلی بزرگی و سنگینی این نخلها گاهی چنان است که چند صدنفر مرد قوی باید آن را از زمین بردارند و بردوش گیرند و حمل کنند. در روزهای قبل از عاشورا اعضای هیاتها به تزئین نخل میپردازند. به این صورت که یک طرف از بدنه آنرا با آینههایی کوچک و بزرگ آذین میبندند که نمایانگر نور افشانی پیکر حضرت امام حسین(ع) در آن است. طرف دیگر نخل روکش پارچه سیاهی دارد که شمایلی از درخت سرو به رنگ سبز در وسط قسمت سیاه پوش نصب شده است. در سراسر آن سر تیز دشنهها یا شمشیرهایی فرو رفته که نمادی است از تیرها و زخمهایی که بر پیکر سرو مانند اما حسین وارد شد.در دو طرف دیگر بهصورت قرینه، پرده سیاهی آویخته میشود که روی آن شکل شیر و بدن بیسرِ آغشته به خون نقاشی یا تکهدوزی شده است. درحالیکه شیر بادهان خود بر آن بدن بوسه میزند و یا باقیمانده نوک دشنهها و نیزهها را از بدن مطهر خارج میکند. هنگام نخل گردانی یکی از سادات بر بلندای نخل قرار میگیرد و با صدای ضربات سنج و یاحسین نخل گردانان را هدایت میکند. گفتنی است در بیشتر محلههای شهر یزد (شاه ابوالقاسم، بعثت، خیرآباد و...) نخلها را آذین میبندند و در عصر عاشورا بعضی از آنان را در مسافت طولانی به حرکت در میآورند.
حسینیه تاریخی شاه ولی مراسم سنتی ویژه خود را در ماه محرم آغاز می کند. سال هاست که مراسم نخل برداری، از ویژگی های منحصر به فرد مراسم محرم و عزاداری در یزد محسوب می شود و در اکثر نقاط استان یزد در روز دهم محرم، بعد از به جا آوردن نماز ظهر عاشورا هیات های مختلف به زیر نخل رفته و با صدای حسین حسین سه بار نخل را به دور کلک حسینیه می گردانند دو نخل قدیمی واقع در میدان امیر چخماق و بعثت یزد و دو نخل در محله گرمسیری و شاه ولی شهرستان تفت قرار دارند که این 4 نخل در ظهر عاشورا آذین بندی می شوندنخل حسینیه شاه ولی شهرستان تفت قدیمی ترین نخل شناخته شده استان است که جزیی از مجموعه شاه ولی شامل مسجد، بقعه، بازار، آب انبار، مدرسه و نخل است. این مجموعه در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده و متعلق به قرن نهم هجری است. در منابع تاریخی نیز به پارچه سیاه پوشی اشاره شده که توسط علی اصغر گرجی در سال 1229 هجری قمری وقف شده است. وزن این نخل تقریبا 2500 کیلوگرم و بلندی آن 9 متر است که اخیرا توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان یزد مورد مرمت قرار گرفته است. برخی معتقدند نخل اقتباس از خیمه حضرت موسی (ع) است یا به تابوت عهد ، صندوقی که خداوند بر مادر موسی (ع) نازل کرد تا حضرت موسی (ع) را در آن قرار دهد، انتساب دارد. بعدها این تابوت به دست قوم وی افتاد که از آن نگهداری و بدان تبرک می جستند. برخی دیگر عقیده دارند نخل به قیام حضرت امام حسین(ع) اشاره دارد و می خواهد خاطره خیمه های حرم آن امام را در کربلا مجسم کند با تشکر از آقای اردوان روزبه این مطلب از وبلاگ ایشان اخذ شده است.
به دلیل مناسبت محرم مجددا مطلب مربوط به حسینیه شاه ولی روی وبلاگ قرار میگیرد.
مباحث تاریخى و فرهنگى عاشورا
● منبع: خبرگزاری - فارس
نمایشهاى غمانگیز
فردریک ریچاردز در شمار سیاحانى است که با داشتن مهارت فراوان در فن نقاشى و ذوق نویسندگى و شاعرى مشاهدات خود را با بیانى لطیف و دقیق در کتابى تحت عنوان یک مسافر ایرانى شرح مىدهد، او مىنویسد در ماه محرم، عزادارى در یزد با چنان شور و حرارتى برگزار مىشود که بعضى اوقات به یک اضطراب و التهاب مذهبى مبدّل مىگردد، در میدان یزد که مقابل مدخل اصلى بازار واقع شده، چوب بست بزرگى تعبیه گردیده که نماینده یک نوع تابوتى است به نام نخل که هر سال آن را با شال و آینه مىپوشانند، این دستگاه عجیب و غریب به وسیله صدها تن مرد، دور میدان حمل مىشود، این مردان در زیر نخل اجتماع مىکنند تا ثواب حرکت دادن آن نصیبشان شود. در طى مراسم محرم در ایران، سلسلهاى از نمایشهاى غمانگیز در کوچه و خیابان به اجرا در مىآید که همه آنها با خاطره مصیبت بزرگى که در دهم محرم یا عاشورا اتفاق افتاده، پایان مىپذیرد. در روز عاشورا صحنههاى زیادى به معرض نمایش گذاشته مىشود حرکت کاروان کوچک از مکّه و ورود آنها به کربلاو جنگیدن آنها و سرانجام شهادت و اسارت زنها و کودکان امام حسین(ع) توسط هنرپیشگان در نهایت اخلاص نشان داده مىشود، قبل از این مراسم نوحه مىخوانند و عدّهاى به زنجیر زدن و سینه زنى مشغولند. البته در شهر یزد کمتر تعزیه برگزار مىشود اما احساسات مذهبى مردمان این دیار جدىتر از اغلب شهرهاى ایران است. مجالس وعظ و روضه خوانى احساسات مذهبى مردم را تحریک مىکند و موجب مىشود که آنها در حالت هیجان و از خودبیخود شدن زنجیر بزنند.(1)
اوژن اوبن که در در سال 1285 هجرى به ایران آمده است در سفر نامهاش مىنویسد: عاشورا بزرگترین روز ماتم و عزادارى است، از صبح زود دستهها در چهارگوشه شهر تشکیل شده و به سوى بازار سرازیر مىشوند پیش از تجمع در سبزه میدان، ابتدا همه آنها طبق سنت مرسوم به امامزاده زید تهران سرى مىزنند، انبوه جمعیت، سراسر میدان، پشت بامها و بالاى دیوارهاى خانههاى مجاور را از سپیده صبح اشغال کردهاند، دستهها از راستهها و راهروهاى مختلف بازار به این میدان روى مىآورند هر دسته با علامت مخصوص در حرکت است. پنجه حضرت عباس، پرچمهاى سبز و سیاهى که به هم گره خوردهاند یا علمها و کتلهایى که بر بالاى آنها پرهها و تیغههاى فلزى نصب کردهاند احتمالاً نهادهاى تشیع به شمار مىروند، اسبان سیاه پوش نشانهاى از اسبان حسین، فرزندان و برادرانش و اسبى خون آلود با کبوترى بر پشت آن که یادآور صحنهاى از شهادت امام سوم است، سینه زنها با آهنگى موزون بر سینه مىزنند به طورى که جاى ضربان سرخ مىشود، عدهاى زنجیر مىزنند و گروهى بر سرهاى خود گل مالیدهاند. شعارها همراه با نوحه خوان تکرار مىگردد. شیعیان تنها به شنیدن مرثیه قانع نیستند و علاقه شدیدى دارند تا با اجراى نمایشهاى صحنه هایى از مصائب رهبران مذهبى را مجسّم و خوب درک و لمس کنند.(2)
نوحههاى سوزناک
دکتر ویلز که در زمان ناصرالدین شاه قاجار در شیراز بسر مىبرده خاطرنشان مىنماید: در سراسر محرم اغلب شیعیان به احترام امام حسین(ع) در تمامى برنامههاى عزادارى و سینه زنى شرکت مىکردند و لباس اکثریت آنان سیاه بود، غالب مردم حتى چند روز از آغاز محرم ملبس به این جامه مىگردند و تا هفتهها بعد از خاتمه محرم همچنان سیاهپوش هستند، قبل از شروع تعزیه فردى روحانى بالاى منبرى که در کنار صحنه رو به جمعیت قرار داده شده بود رفت و شروع به موعظه و شرح مصیبت حسینى و دلیل مقاومت امام مسلمین و قیام او بر علیه ستمگر زمان نمود. صدایش کاملاً رسا و جملاتش مؤثر، قاطع و گرم و اثر گذار بود، به محض ذکر نام حسین، ناگهان فریاد حاضران بلند شد و سینه زنان، ماتم سرایى مىکردند. صداى «حسین جان حسین جان» صادقانه و توأم با ناله و اشک آنان ولوله شگفتى ایجاد کرد. در این میان نوحهخوانى با تجربه که صداى گیرایى داشت به بالاى چهارپایهاى رفت و شروع به مرثیه سرایى نمود، سینه زنان عاشق حسین(ع) هم ضمن حلقه زدن به دورش، هم آهنگ و همراه با تکان دادن دست راست او، شروع به نواختن ضربه هایى محکم بر سینه هاى عریان خود کردند، با وجود سرخ شدن سینهها ذوق زده همچنان مشغول عزادارى بودند.صحنه آن چنان منقلب کننده و هیجانانگیز گشت که حتى اروپائیان حاضر در مجلس هم عنان اختیار از دست دادند و تحت تأثیر این همه خلوص و آشفتگى، افسرده خاطر شدند پس از آن تعزیه آغاز شد، همه صحنهها مهیّج و منعکس کننده ظلمى بىنظیر از سوى ظالم و مقاومتى تحسین برانگیز از طرف امام مظلوم بود.(3)
صحنههاى سوگوارى چنان در این ایام تأثیر دارد که وقتى سون هدین هلندى براى تحقیق در کویرهاى مرکزى ایران، به این سرزمین مىآید و متوجه مىشود در طبس عزادارى است، مشتاق مشاهده آن مىگردد، و گزارشى از این مراسم در کتاب خود، کویرهاى ایران، مىآورد:
دو روز جلوتر از بزرگترین روز مذهبى شیعیان یعنى ماه محرم وارد طبس شدم، دهه اول این ماه به امام حسین اختصاص دارد، هیچ روزى از سال همچو عاشورا احساسات شیعیان را به این اندازه تحریک نمىکند. یاد حسین در تمام شهرهاى ایران با نوحهها و نالههاى بلند و اشکهاى گرم زنده مىشود و مردم به خاطر مرگ شهید بزرگ و شکست ظاهرى خاندان على گریه مىکنند. دلاورىهاى حسین مورد تقدیر قرار مىگیرد و از دشمنش یزید به نفرت و به بدى یاد مىشود. تمام ماجراى این بخش از تاریخ شیعیان با شبیه خوانى، روى صحنه مىآید.(4)
عزادارى چنان با حیات معنوى و اجتماعى مردم آمیخته است که هرگونه حادثهاى نمىتواند مانع برگزارى آن شود، در سال 1310 ه.ق که مرض وبا در ایران و تهران تعداد زیادى از مردم را تلف نمود به رغم بروز این بیمارى مهلک مردم تهران که در شهر مانده و به شمیرانات رفته بودند، و حتى کسانى که به مناطق خارج از تهران گریخته بودند با وجود از دست دادن عزیزان و بستگان خود و بیم ابتلاء به وبا، در ایام محرم به سوگوارى پرداختند. عین السلطنه مىنویسد: همه چیز گران است، هیچ چیز پیدا نمىشود و اگر هم پیدا شود خیلى گران مىباشد، روضه خوانى و خیرات به حدى در تهران و شمیرانات زیاد شده که چه نویسم، آش زین العابدین در تمام کوچهها و گذرها طبخ مىشود دستجات سینه زن متصل درگردشند این در حالى است که در تبریز 8000 نفر و در تهران 20000 نفر بر اثر بیمارى وبا جان باخته بودند و در آن زمان جمعیت تهران زیاد نبود و این میزان درصد مهمى از سکنه آن را تشکیل مىداد. در سال بعد با وجود خطر وبا، مجالس عزادارى با شکوه هرچه تمامتر برگزار گردید و به علاوه فرنگى مآبى بیمارى دیگرى بود که موریانه وار مىخواست در ایمان و باورهاى مردم رسوخ کند و آنها را از سنتهاى مذهبى جدا کند.(5) اعتماد السلطنه ذیل وقایع محرم 1312 ه.ق به رواج فرنگى بازى و تأثیر سوء آن بر عزادارى محرم اشاره مىکند: مجالس روضه خوانى را کم دیدم، تکایایى بسته بودند بى رونق و بى اسباب و جمعیت در کوچهها کم دیده مىشدند. روى هم رفته فرنگى بازى عقاید را سست کرده و نمىدانم این از براى ملت و دولت ایران خوب است یا بد. با وجود تلاش غرب گرایان در محرم 1312 ه.ق نیز مراسم محرم با شکوه و توأم با هیجان مردم برگزار شد. جمعه دوم محرم 1312ه.ق مسجد شیخ عبدالحسین که چند سال تجار ترک آنجا مفصلاً روضه خوانى مىکنند باز به همان تفصیل برپا بود. امسال با این گرما روضه خوانى از سال گذشته بیشتر است.(6) در دوران حکومت مظفرالدین شاه نیز عزادارى محرم با همان هیجان قبلى برگزار مىگردید و در سال 1316 ه. ق مجالس روضه خوانى بیشتر شده بود: از هر کوچه بگذرى اقلاً چهار پنج چادر زدهاند در گذرها و سقاخانهها و مسجد که الى ماشاءاللّه، دسته امسال زیاد است امّا حکم شده از محله خود به جاى دیگر نروند، تمام دستههاى سینه زن امسال در حال حرکت بود.(7) در این سال افرادى روشنفکرنما و متمایل به غرب و نیز فرقههاى ضاله به شدت مشغول فعالیتهاى تبلیغى بودند تا مردم را از شعائر مذهبى و خصوص عزادارى عاشورا جدا کنند امّا در صفر سال 1320 ه.ق با آن که نان در خراسان و تهران کمیاب شد و تهیه آن بسیار گران بود، عزادارى برپا شد، محرم سال 1321 ه.ق نیز به همین منوال گذشت. محرم سال 1323 ه.ق مصادف با نوروز بود. در این سال مردم عید نگرفتند ومراسم عزادارى باشکوه ویژهاى برگزار شد.(8)
نفرت عزاداران از ستمگران معاصر خود
این گونه نبود که تظاهرات عزادارى در فعالیتهاى سیاسى و قیامهاى مردم بر علیه استبداد کارآیى نداشته باشد، در ماجراى قیام تنباکو وقتى تصمیم مىگیرند میرزاى آشتیانى را تبعید کنند، در منزل این فقیه مبارز عدهاى از مردم اجتماع نمودند، بامداد روز دوشنبه 14 دى 1270 ه.ش بود، در بیت مزبور مراسم روضهخوانى و سوگوارى برپا بود، جمعیت بیشترى به سوى خانه میرزاى آشتیانى در حال حرکت بودند در حالى که عدهاى از آنان پارچه سفیدى را از وسط پاره کرده و به عنوان کفن به گردن انداخته و نگرانى خود را از تصمیم ناصرالدین شاه مبنى بر تبعید مجتهدى مسلّم اعلام مىکردند.
حوالى ظهر وقتى جمعیت رو به کثرت رفت، زنها جلو و مردان دنبال آنان به سوى قصر سلطنتى چون سیلى خروشان روان شدند، بانوان با روبنده سفید و پیچه و چاقچور اغلب روى سر خود لجن مالیده و شیون مىکردند و ذکر یا حسین را با صداى بلند فریاد مىکردند، مردان نیز در فواصل در حالى که زنان سکوت مىنمودند فریاد مىکشیدند یا على یا حسین و بى اختیار اشک مىریختند و گریه مىکردند فریاد اعتراضآمیز مردم که با ذکر یا حسین معطر مىگردید به همراه ناله و شیون تظاهر کنندگان، کامران میرزا نایب السلطنه را در موجى از هراس و نگرانى فرو برد، چهرهاش به زردى گرائید و با صداى گرفته و لرزان خطاب به معترضین گفت: هیچ یک از علما را اجازه نمىدهیم بیرون بروند، خاطرتان جمع باشد، این همه فریاد و فغان نکنید ولى چون مشاهده کرد کسى به گفتارش ترتیب اثر نمىدهد و بیم ضرب و شتم مىرود به داخل ارک سلطنتى گریخت، جمعیت به راهپیمایى خود ادامه داده و هر لحظه بر تعداد آنها افزوده مىگردید و بدون استثناء همگى از زن و مرد فریاد مىزدند «یا على»، «یا حسین»، «واشریعتا وااسلاما» خروش و خشم مردم که ذکر یا حسین بر آن قداست مىبخشید کاخ سلطنتى را به تزلزل درآورد، برخى از افراد وابسته به دربار از شدت خوف غش نموده و بیهوش شدند کامران میرزا دستور داد توپهاى ته پر کروپ را بیرون آورده، در اطراف عمارات سلطنتى نصب نمایند، در کاخ گلستان شاه بدون آن که سخنى بگوید، آشفته و عصبانى به نظر مىرسید. اگرچه در این ماجرا، دستور شلیک اسلحه به سوى مردم داده شده و عدّهاى را به خاک و خون کشیدند ولى مقاومت مردم با تأثیرپذیرى از فرهنگ عاشورا به رهبرى علماء به پیروزى رسید و امتیاز تنباکو لغو گردید.(9)
سوگوارى و قیام مشروطه
نهضت مشروطیت نیز متأثر از عزادارىهاى محرم مىباشد، قیام مزبور، به رهبرى علماى دینى و به منظور مبارزه با استبداد و اجراى قوانین اسلام، صورت گرفت. البته به دلیل نفوذ عناصر بیگانه و برخى شیفتگان فرهنگ غربى این حرکت از مسیر اصلى خود جدا گشت امّا نمىتوان این واقعیت را انکار کرد که اوج قیام مشروطه از مساجد، مجالس روضه خوانى، و هیأتهاى عزادارى آغاز گردید. در روز سوم محرم سال 1323 ه.ق در منزل آیة اللّه بهبهانى روضه خوانى برپا بود، در عاشوراى همین سال عوامل حکومتى راه اندازى دستههاى سوگوارى را منع کردند امّا مؤثر واقع نشد و مردم ترتیب اثر ندادند. در محرم سال 1324 ه.ق علما در صحن بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنى تحصن کردند و از شاه خواستار برقرارى حکومت قانون گشتند که با موافقت وى روبرو گردید. در هفدهم محرم در تکیه خونگاه، در مجلس روضه سید محمد طباطبایى، شریف الواعظین قمى از غربت اسلام و تلاش علما براى نصرت دین سخن گفت، سال بعد نیز در حالى آغاز گردید که مردم مشغول عزادارى بودند و مسایل مشروطه هم به نحوى جدّىتر مطرح گشت، عدّهاى از خطباى معروف در مجالس روضه خوانى درباره ترغیب مردم به اجراى عدالت و حفظ قانون سخنرانى کردند، در آغاز محرم همین سال (1325 ه.ق) در تبریز در دستههاى سینه زنى هیجانى بوجود آمد و طى آن بر اثر تیراندازى کارگزاران حکومتى پنج نفر کشته شدند شدت تأثیرگذارى روضهها بر قیام مردم بدان حد رسید که در پنجم محرم این سال اعضاى انجمن مخفى مأمور گردیدند به مجالس روضه خوانى بروند و سخنان مخالفین را گوش کرده، گزارش آن را به انجمن مزبور ارائه کنند. روز هشتم محرم ادارات به دلیل انجام مراسم عزادارى تعطیل گردید. در سال 1326 ه.ق حرکت دستههاى عزادارى قابل توجه بود، عینالسلطنه گزارش نموده است. پنج شنبه ده محرم 1326 ه.ق در مسجد شیخ عبدالحسین جا نبود، تمام بازار انبوه از زن و مرد بود، دستههاى سینه زن متصل مىآمدند. در 27 جمادى الثانى 1327 ه.ق تهران به دست مشروطه خواهان تسخیر شد و محرم سال 1328 ه.ق موقعى فرا رسید که این شهر در اختیار مشروطه خواهان بود، بنا به گزارش مورخان، در این ایام برخى افراد به ظاهر ملّى گرا در صدد بودند از ابهت و شکوه مجالس عزادارى بکاهند اما موفق نشدند و در شنبه دهم محرم 1328 ه.ق در مجلس شوراى ملى روضه خوانى برقرار شد، دستجات سینه زن و عزادار نیز در حال ح
رکت بودند، عزیزالسلطان درباره روز بعد، نوشته است: عصرى یک ساعت به غروب مانده پیاده به مجلس رفتم، روضه بود امّا جمعیت موج مىزد، راه بند بود، دسته سینه زن هم مىآمد و مىرفت و توى عمارت و گالرى از جمعیت مملو گشته بود و در بالاخانه در اغلب اتاقها روضه مىخوانند، در محرم سال 1329 ه.ق در منزل سید احمد و سید محمد طباطبایى و مجلس شوراى ملى مراسم ماتم دارى برپا بود، در سال 1330 ه.ق نیز این مراسم با شکوه خاصى منعقد مىشد اما در عاشوراى این سال در تبریز قواى متجاوز روس ثقةالاسلام تبریزى و چند نفر دیگر از مبارزان را به شهادت رسانیدند.(10) گزارشهاى متعددى از رونق مراسم عزادارى در سالهاى 1331 تا 1338 ه.ق
حکایت دارند، احمد کسروى با وجود نفرت از آداب و رسوم شیعیان از مراسم روضه خوانى تبریز سخن گفته است: ذیحجه سال 1337 ه.ق به دلیل انعقاد قرار داد وثوق الدوله نخست وزیر وقت با انگلستان علما از مردم خواستند که مساجد را سیاهپوش کنند و عموم مردم را علیه این حرکت استعمارى ترغیب کنند.
جمعى از وعاظ نیز در مجالس روضه خوانى علیه قرارداد ننگین مزبور سخنرانى کردند، بنابراین عزادارىهاى محرم در روند انقلاب مشروطه، پیروزى مردم بر استبداد و تداوم این نهضت نقش اساسى و محورى داشته است.(11)
مبارزه علما با خرافات و آفات عزادارى
رسوخ فرهنگ پادشاهان به عزادارىها و متون نوحهها و نمایشهاى مذهبى تعزیه و نیز آمیخته شدن خرافات و برخى مطالب وهن آلود موجب گردید تا علماى شیعه ضمن حمایت از سوگوارى سنتى و نقش آن در استحکام ارزشهاى شیعه در قلوب مؤمنان، به انتقاد از برخى از آداب و رسوم عزادارى بپردازند میرزا حسین نورى معروف به محدث نورى(1320 - 1254 ه.ق) براى مبارزه با برخى از این عوام زدگىها و آفتهاى ناگوار کتاب پر ارج لؤلؤ و مرجان را
در سال 1319 ه.ق تألیف کرد و چون رودى با صفا و اخلاص خروشید و فریاد زد و برآشفت و در برابر تحریفگران ایستاد و خاطرنشان ساخت نباید براى گریانیدن مردم به دایره عصیان و امور ناروا پاگذارد و در روضهها و نوحهها مطالبى غیر واقع و کذب مطرح کرد، اخلاص و صدق شرط اصلى کسى است که مىخواهد مردم را از مصایب اباعبداللّه و سایر ائمه باخبر سازد و اشک آنان را جارى نماید.(12)
شخصیت دیگرى که در این عصر از وجود خرافات و مطالب وهن آلود در عزادارى ناراحت بود، مرحوم میرزا محمد حسین نائینى (1350 - 1277 ه.ش) مىباشد. او که مبارزه با استبداد را در مکتب امام حسین(ع) آموخته بود، در کنار آخوند خراسانى براى برپایى و اجراى قوانین الهى، پاسدارى از سنتهاى الهى و رعایت حرمت مردم به حمایت از مشروطه برخاست و هنگامى که اشغالگران بخش وسیعى از خاک عراق را تصرف کرده بودند، وارد صحنه گردید و علیه استعمارگران حکم جهاد داد و حتى دولت دست نشانده انگلیس در عراق را نپذیرفت.(13)
آیة اللّه نائینى در پاسخ استفتایى راجع به عزادارى، چنین نوشته است: بدیهى است که بیرون آوردن هیأت عزا و سوگوارى براى اباعبداللّه الحسین(ع) در دهه عاشورا و غیر آن در راهها و خیابانها به نحوى که معمول است از آشکارترین مصادیق عزاى سالار شهیدان مظلوم کربلاست که رجحان آن بر هر مسلمانى روشن است و آسانترین راه براى تبلیغ هدف بزرگ امام حسین(ع) (ترویج قرآن و دین مبین اسلام) براى هر دور و نزدیکى است لکن باید این شعائر بزرگ از هرگونه محرمات مانند آوازه خوانى و استعمال آلات لهو و لعب و نزاع براى جلو و عقب رفتن بین دو هیأت عزا یا دو محله، خالى باشد. باید در هیآت عزا محرمات شرعى رعایت گردد.(14) بنابراین دلیل مخالفت علماء با عزادارى این بوده است که مبادا در این مراسم، از فرهنگ عاشورا فاصله گرفته شود و سوگوارىها با امور خلاف شرع و عقل مخلوط نگردد تا درسى از مبارزه و فداکارى و نمونهاى درست براى امر به معروف و نهى از منکر باشد.
رضاخان و ماتم دارىهاى محرم
هنگامى که رضاخان به قدرت سیاسى نرسیده بود، خود را مسلمان متعصب معرفى مىکرد چون مىدانست مذهب در فرهنگ ایرانیان، ریشهاى عمیق و گسترده دارد و اگر برخلاف آن گام بردارد موفق نخواهد بود بنابراین براى جلب توجه مردم و روحانیون به زیارت عتبات مىرفت و در دستههاى عزادارى محرم شرکت مىکرد و مجالس روضه خوانى ترتیب مىداد. او طى سالهاى 1299 تا 1304 ه.ش که دوران انتقال قدرت بود، چهرهاى مذهبى به خود گرفت و حتى در محل استقرار نیروهاى قزاق مراسم عزادارى به راه مىانداخت.(15) سلیمان بهبودى که سالیان متمادى در دربار پهلوى خدمت کرده و از چاکران مورد اعتماد رضاخان بوده است مىنویسد: دسته که راه مىافتاد معمولاً افراد رسته پیاده در جلو به طور دسته جمعى در حرکت بودند حضرت اشرف (رضاخان) و سایر درجهداران جلوى دسته قزاقان بودند. و شخص معینى که در دامن خود کاه داشت به طور پراکنده بر سر دیگران مىپاشید و موزیک عزا هم بود در یکى از روزها سینه زنهاى قزاق این نوحه را مىخواندند.
اگر در کربلا قزاق بودى
حسین بىیاور و تنها نبودى
در بین تماشاچیان گروهى از اهالى رشت بودند که در زمان قیام کوچک خان در زد و خورد قزاقها با قواى وى، مورد چپاول و غارت قرار گرفتند که در جواب نوحه خوانى قزاقها این نوحه را ساختند و گفتند:
اگر در کربلا قزاق بودى
چادر از سر زینب مىربودى(16)
حسن اعظام قدسى که خود شاهد شرکت رضاخان در مراسم سوگوارى بوده است، مىنویسد: سردار سپه روز دهم محرم، عاشورا را به همراه دسته قزاق با یک هیأت از صاحب منصبان در جلو و افراد با بیرق و کتل با نظم و تشکیلات مخصوص از قزاقخانه حرکت مىداد، این دسته از میدان توپخانه و خیابان ناصریه به بازار مىآمد. صاحب منصبان در جلو و در جلوى آنها سردار سپه با یقه باز و روى سرش کاه بود و حرکت مىکرد، غالب آنها بر سر خود گل مالیده بودند.(17)
عین السلطنه سالور مىنویسد: یک دسته نظامى با صاحب منصب زیاد که جلو آنها سردار سپه حرکت مىکرد، سرو پاى برهنه در بازار دیده مىشد.(18)
امام خمینى مىفرماید: «من از همان زمان از کودتاى رضاخان تا امروز شاهد همه مسایل بودهام، رضاخان آمد و ابتدا با چاپلوسى و اظهار دیانت و سینه زدن و روضه به پا کردن و از این تکیه به آن تکیه رفتن در ماه محرم مردم را اغفال کرد.»(19) امام در جاى دیگر متذکر مىگردند «...از باب این که قضیه سیدالشهدا سلام اللّه علیه خیلى اهمیت دارد روى آن نقطه خیلى پافشارى کرد، خودش روضه مىگرفت و در تکایایى که روضهها بودند پاى برهنه مىگفتند مىرود آنجاها، تکایا مىرود و مردم را گول مىزد به همین حربه که مردم به آن توجه داشتند که این را مىخواستند لکن او بر ضد مردم مىخواست درست کند.»(20) و در دیدار با دانشجویان مىفرمایند: «رضاخان بعد از این که کودتا کرد و آمد تهران را گرفت، به صورت یک آدم مقدّس اسلامى خدمتگزار ملت درآمد. حتى در جلسه هایى که در محرم انجام مىگرفت در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 36
پیدایش وتوسعه شهر از دیدگاه لوییس مامفورد
لوییس مامفورد(1990-1895)از متفکـرین برجسته قرن بیستم اسـت که اول بار عقایدش را در کتاب فرهنگ شهرها منتشر کرد.از وی نوشتـه های زیــادی در زمینه برنامه ریزی اجتمـاعی،شهر،معمــاری وفنــاوری به جا مـــانده اســـت مشهورترین اثر مامفورد شهر در طول تاریخ است که در آن پیدایش وتوسعـــه شهر را در دوران مختلف تاریخی مورد بررسی قرار داده اســت.وی هـدف از نوشتن این کتاب را چنین بیان می دارد :
"من سعی کرده ام که شکلها و کارکردهای شهر را بررسی کنم و اهـدافی را که منجر به ایجاد آن شده است ،بیابم .چنانچه شهر نقایصی را که در طول تـاریخ به همراه داشته از خود بزدایـد ،شهــرهای آینده نقش مهمتــری را نسبــت بـه گذشته ایفا خواهند کرد" .
لوییس مـامفوردمعتقـد اسـت:چنانچه به تاریخ شهرها بنگریم ،می توانیم تصمیم بگیریم که کدام راه را انتخــاب کنیم ،یا خود را وقف تکامل وپرورش انسانیـت کنیم یا تسلیم نیروهای خودکاری شویم که خود ساخته ایم وآن را برموجودی که خالی از ویژگی انســانی است ،یعنی؛انسان (فرا تاریخی)تحمیل کـــرده ودر نهایت او را از عواطف واحساسات ،خلاقیت وآگاهی تهـی کنیم به عقیده لوییس مامفورد چیزی که زمانی به آن شهراطلاق می شده ،اکنون به مرکز کنترل تبدیل شده وفناوری در قالب دستگاههای خودکار،فضایل انسانی را از آن سلب کرده است . وی با انتقاد از توسعه وبرنامه ریزی ما در شهرهای معاصر ،چهره ضد تاریخی آنها را آشکار ساخته وبرخی از بیماریهایی را که گریبانگیر شهــرهای بزرگ اروپا وامریکا است ،مورد بررسی قرار می دهد .
او سعی دارد به تکامل که توسط شهر انجام شده نگاهی نو بیندازدومعتقداست: چنانچه تصویر نوینی از نظم ارگانیک داشته بــاشیم وهمه کارکردهای انسانی را در نظر بگیریم آنگاه می توانیم به شکلی جدید از شهر دست یابیم که توسعه انسانی را به همراه داشته باشد .
شهرهای دوره باستان: میراثی از دهکده
نخستین وجه مشخصه گذار از دهکـده به شهر،افزایش جمعیـت وگستــرش نواحی ساخته شده بود .انباشت جمعیت به صورت متمرکز نبود واجتماعات در اندازه های کوچک در دشتها وکنــاره های رودخانه ها پراکنده بودند . در ابتدا شهر صمیمیت وانسجــام اجتمـاعات نخستیـن را با خود داشت واز نظر اندازه مفهوم محله را در ذهن تداعی می کرد .شهر تا آنجا گسترش می یافت که امکان پیمودن آن با پای پیاده میسر بود .به عبارت دیگر گسترش شهر با گسترش شبکه ارتباطی رابطــه مستقیم داشــت ووسعت آن را دامنه مــوثّر ارتباطات تعیین می کرد.این اصل همچنان به قوت خود باقی اســت به طوری که با پیشرفت وسایل ارتباطی ، شهرها وسعت بیشتری یافتند .
لوییس مافورد ضمن تجزیه وتحلیل اجزای شهر تاکید می کند که کارکرد اصلی شهــر در مفهوم "نگهدارنده"متبلــورشده بود؛ به این معنــاکه شهرهمه عـوامل اجتماعی را در خود گرد آورده و در فضایی محصور ،روابط متقابل آنها را میسّر می ساخت.ارگ عنصر اصلی شهر به شمار می آمد و در اطراف خود دیواری برای حفظ امنیت ساکنان داخلی خود داشت که بعدها به صورت عامل کنترل تعداد ساکنان شهر در آمد0 مازاد محصولات کشاورزی کارگاههـــای شهری در بازار به فروش گذاشته می شد 0علاوه بر آن بازار مکان ارتباطات افراد مناطق مختلف بود .
برای آنکه شهر یک "نگهدارنده"باشد لازم است مردم ونهادها رابه سوی خود جذب کند تابتواند به حیاتش ادامه دهد . لــوییس مافــورد در این خصوص از اصطلاح ابنزر هوارد یعنی مغناطیس استفاده می کند و می افزاید :"در شهرهای نخستین ،مذهب سازمان یافته این نقش را به عهــده می گیرد و مانند مغناطیس مردم را به سوی خود جذب می کند .بررسیهــای تاریخی نشـــان می دهد که هدف شهرهای نخستین خدمت به اهداف خدایان بوده ونه اهداف انسانهـا .لذا در معابد این اعتقاد وجود داشت که انسان برای آن آفریده شده تا خدایان را ستایش کند وبه آنها خدمت نماید واین امر علت وجودی شهر بود".به تـدریج انسان با الهام از فنا ناپذیری خدایان ،معیاری برای فنا ناپذیری خود نیز یافت ودر شهر ساختارهای زیبایی شناختی را در قالب یادمانها به عنوان نمادی از جاودانگی به نمایش درآورد .
در تمدنهای مختلف به دنبال گسستن یا پیـوند با دهــکـده دو کارکرد متضاد بروز کــرد که به ایجاد دو الگوی متضاد سومــر ومصر منجر شد . در اولی، عدم اطمینان ،خطر ،اضطراب ونمادهای قدرت درقالب دیوارهای مستحکم خود را نشان داد و در دیگری آرامش ،اطمینان واتکا به فواید خورشید ورود نیـــل (طبیعت)نظم را با عدالت در شهر مستقر کرد در سـومـــر قدرت در ارگ جای گرفت ودر مصر آداب ورسوم ادامه یافت و به نیروهایی که در اختیار ارگ جای گرفت ودر مصر آداب ورسوم دهکده ادامه یافت وبه نیروهایی که در اختیار تمدن بودند چهره ای انسانی بخشید .وجه اول با شیوه توسعه طلبی ،خشونت ،تضادواضطراب همراه بود که در طول تاریخ ویژگی غالب شهرها شد و وجه دیگر ،بیانگر تعاون وهمیاری انسانی وغنای عواطف ودانش بود که به همراه نهادهای زیبایی شناختی ،نیروهای بالقوه انسانی را رشد داد .
از دیگر مشخصات بارز شهر در این دوران ،قدرت انتقال فرهنگ در شکلهای نمادین والگوهای انسانی است که در دهکده نیز موجب شکوفایی توان انسانها بود . با ضبط اسنادولوحه ها وسنگ نوشته ها ،وجهه شهربه عنوان"نگهدارنده" تقویت می شد واز این راه گذشته،حال وآینده به هم پیوند می خورد .انحصار طلبی ،تقسیم کار وتخصصی شدن در ماهیت شهر نهقته بود وموجب شد تا هر فعالیتی در بخشهای مشخصی از شهر مستقر شود 0نهاد مالکیت که تمایز میان غنی وفقیر را موجب شده یود ،در شهر ابداع شد وزمین وهر چه در آن بود به معبد وخدای آن ،پادشاه تعلق گرفت 0از دیگر خصوصیات مهم شهر دوران باستان،شکل مادی گرفتن یا عینیت بود ،به این نحو که در طرح شهر ،تخیلات ،عقاید ،شهود وادراک ،ویژگی مادی به خود گرفت وساختار قابل دیدن پیدا کرد .فرمانروایان پس از فتح هر نقطه آنجا را با خاک یکسان می کردند وبر اساس قوه تخیل و شهود خود آن را از نو می ساختند ویژگی دیگر شهرهای دوران باستان، هنر نمایش بود که در آن هر فرد نقشی خاص را به عهده داشت 0به گفته رابرت ردفیلد وظیفه شهر بازسازی انسان است ،به این معنی که وقتی شخصیت انسان در دهکده شکل می گیرد وقالب اصلی خود را می یابد ،دیگر تغییری نمی کند ؛اما در شهر انبوهی از نقشهای جدید به وجود می آید که هنجارها وارزشهای اخلاقی ،آداب ورسوم،معماری ودر نهایت کل شهر را به طور مداوم تغییر می دهند