لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
ابعاد عملى و جامعهساز در عرفان امام راحل
نویسنده: حبیب الله قلیش لى
"ولکل وجهة هومولیها فاستبقوا الخیرات" (سوره بقره آیه 148.) "هر کسى را راهى استبه سوى حق که بدان راه یابد پس بشتابید به خیرات". آن پیر یگانه و مراد جانانه به لحاظ جوانب شخصیتبى همتاى خود، ابعاد گوناگون داشت که عرفان جنبهاى از آن است و در این مقوله نیز داراى ابعاد بسیارى است که شناخت آنها مستلزم شناخت کلى از شاخصهاى والاى، منش فرازمند اوست، چرا که درک کلیت مقدمه درک جزئیات هر پدیدهاى است و کلیتى از موجود در ذهن متبادر نشود، جزئیات که ملازم آن کلیت است ادراک نگردد. و اما چگونه بحرى در کوزه گنجد، و چگونه اوراق کتابى که عالم و آدم را در خویش جاى دهد در پاره ورقى مندرج گردد. چرا که "وجود هرچه بسیطتر و به وحدت نزدیکتر باشد، کثرات را شاملتر و احاطهاش بر اشیاى متضاد تمامتر خواهد بود." (1) و شناخت عارف کامل که مظهر تعیین مشیئتحق باشد به تحقیق و کماهو حقه در لفظ و کلام، جایگیر نیست، "زیرا عبارتها کوتاه است و اشارتها ناتوان و بیانها نارسا است" (2) . یک دهان خواهم به پهناى فلک تا بگویم شرح آن رشک ملک (3) لکن بهره گیرى از هر عظمتى بقدر استطاعت پسندیده اهل نظر است که: "مالایدرک کله لایترک کله". آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگى باید چشید (4) و خود حکایتى محیرالعقول است که هرچه از این دریا بنوشى که تخفیف عطش را اعثشود، تشنگى مضاعف را سبب گردد. که این خود، نشان جاذبه آن نور کامل در شب ظلمانى است که سالک را نشانه جستجو است و بارقهاى از جلوه هاى جمال که عاشق شیدا را به صدگونه شیداتر مىسازد. بازگردیم به جرعه نوشى از میناى مستى بخش عرفان عملى امام (س) و نقشى از مباحث کلى در این باب. که البته بررسى تحلیلى پیرامون جنبه هاى متفاوت آن فرصتها مىطلبد به امید آنکه به یارى حق با استفاده از هر فرصتى، بخشى در حد توان نمایانده شود. اگر ساقى از آن جامى که بر عشاق افشاند، بیفشاند به مستى از رخ او پرده برگیرم (5) . آن وجودى که مقدر استحجتخدا را به عیان در هر عصر و زمانى بر خلق پدیدار سازد باید که فطرت خود را از آلایشها منزه دارد و طى طریق به سنت انبیاى عظام بالاخص ذات مقدس نبى اکرم - صلى الله علیه وآله - نماید: "هر سالکى را باید که حال در او پیدا شود، ولیکن باید که در حال نماند و از این مقام ترقى کند به مقام حکمت الهى و دائم از حق طلب کند." (6) حضرت امام (س) پیوسته در طلب بود و در راه وصول به وجنات حق به شیوه اهل نظر عمرى در سعى و تلاش سپرى کرد و آنچنان که از تاریخ مراحل عمر آن حضرت مستفاد مىگردد، دقیقهاى از کشف دقایق علم و معرفت فروگذار نکرد تا عشق روى نمود و افراط عشق او را به درک مسئولیتى عظیم متوجه ساخت و عشق به انسان پس از وصول به محبت و عشق حق تعالى به آن وجود پاک محول گردید، که: "طلب از مطلوب خیزد نه از طالب" (7) و پس از آنکه مطلوب عالم امکان او را به راهبرى خلق اشارت کرد از سر جان برخاست و راست قامت و آراسته بلایا را به جان خریدار شد که: "در جهان، حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگى مقصد و ارزشمندى و علو رتبه آن است" (8) پس، نگریستن و والانگریستن به مصایب انسان و جستجوى راه نجات دستمایهاى شد که برخیزد و چراغ برگیرد و راه از چاه بنماید که تجلى حق در آیینه ذات او، به طور طبیعى عرصه بروز و ظهور و دلالتبه عوالم نجات انسان را ممکن ساخت زیرا: "هرچیز که تجلى حق در آینه ذات او تمامتر باشد، دلالتش به عالم غیب بیشتر خواهد بود" (9) پس بدین گونه علم نظرى میدان عمل یافت و اهل ایمان را در زندگى مادى راهى فراپیش آورد که نتیجه آن تامین زمینه مناسب براى راهیابى به زندگى معنوى باشد و دلیل عالم غیب گردد. این است که عرفان امام از بعد نظرى، ابعاد عملى مىیابد و سیر و سلوک در عوالم و ملکوت سبب مىشود که از افلاک به خاک بازگردد و دارندگان ایمان را از قیود غیر الهى برهاند و به قوانین الهى بازگرداند و بیراهه رفتگان را به راه آرد تا بتوان با تبلور اسلام ناب محمدى عرصه زندگى خاکى و سکوى پرواز را براى جهش به معارج معنوى آماده ساخت. براى رسیدن بدین منظور، به قدرت نیاز بود زیرا که قدرت وسیلهاى براى ثبیتحقانیت و استقرار نظام حق است و تنها قدرتى که مىتواند حقانیتحق را در عوالم انسانى تحقق بخشد، قدرتى است که سررشتهاش به ذات حق منتهى شود که کامل و بى واسطه است زیرا: "قدرت از امهات صفات الهى است و یکى ازائمه سبعه است که آنها عبارتند از، حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و تکلم . . . و قدرت در اصطلاح حکیم عبارت از آن است که فاعلى ذاتا به گونه اى باشد که اگر خواست انجام دهد و اگر نخواست انجام ندهد" (10) چنین است که آن عارف کامل هیمنه جبروت، برگرفته از وصول به مدارج کمال را به زندگى سرزمینهاى اسلامى جارى کرد و عشق را از اعلا مرتبه امکان در عالم خاک سارى نمود تا زندگى راه فطرت را جستجو کند و مایه حیات اصیل انسانى در نظام اجتماعى شکل گیرد و تبعات ایمان در زوایاى ارتباطهاى مادى متجلى گردد و آدمى حد خود را بشناسد و جوهر خود را دریابد که آدم تجلیگاه، قدرت حق است: "و وجود عالم بى آدم جسدى بود بى روح و جامى بىراح و آیینهاى صیقل ناکرده و آدم عین جلاى مرآت عالم است". (11) فى الجمله، در این فصل، جلوهاى از جلوات شیدایى و کمال آن پیر کامل نمایانده شد که میل به یارى خلق عالم و مجرى داشتن عشق برخاسته از توجه به جمال مطلق بر انسان و تسلط هیمنه عشق بر سرنوشت جامعه از بسیارى محبت که آن پیر داشتبه سالکان و مریدان خویش که: "حصول هیمان از افراط عشق است و عشق افراط محبت و محبت اصل ایجاد عالم و حصول محبت از تجلیاتى که وارده است از حضرت جمال حق" . (12) پس عارف کامل با نیروى عشق، خیرخواه بندگان حق است و پدرى دلسوز و رافع ستم از فرزندان که سعى خود را به کار مىگیرد تا از محبت متقابل فرزندان در هتبراندازى ظلم و استقرار حکومت عدل بهره گیرد و برنامه زندگى را براساس فطرت انسان و اوامر حضرت پروردگار چنان پى ریزى نماید که مایه آرامش و راحت جسم و جان و زمینهساز حرکتبه سوى الله باشد. مروى کنیم بر سیر تحول و تکامل که با واسطه آن پیر یگانه در نظام زندگانى ملتى پدید آمده و با جریان طبیعى حیات پیوند دارد. "کارانه عشق در سیر تحول و تکامل" حضرت امام خمینى - رضوان الله تعالى علیه - با سیره علمى و عملى خود از آغاز اذهان عوام و خواص را به تربیت نفس و تفکر و تامل در سرنوشت جامعه متوجه ساخت و در جریان زندگانى مبارزاتى خویش مستقیم و غیرمستقیم راههاى حرکتبه سوى اخلاق در زندگى را آموزش داد با روش مستقیم یعنى سخنرانیها و نوشتههاى عمیق، مسلمانان بخصوص شیعیان را به تفکر واداشت تا بدانند که در کجاى جهان و در کدام نقطه هستى ایستادهاند، دردها کدامند و درمانها را در کدام قاموس باید جست؟ و با استفاده از روش غیرمستقیم، استقامت، شجاعت و شکست مرگ را در برابر اراده انسان، آموزش داد. عشق به کمال مطلق که پوچى و گذرایى زندگى مادى را مىنمایاند و اسباب مادى را تنها وسیلهاى براى راهیابى به شارع مستقیم به کار مىگیرد، بتدریج در اذهان پدید آمد و سرگردانیها و بهت و حیرتهاى ملت مظلومى که زیر بار تحقیر سر فرو کرده بود در برخورد با اراده آهنین مردى از تبار عشق و سردار عاشقان راه به گستره محبت آورد و رفته رفته در ذهنیت کل جامعه، به سوى عاشقى گرایید تا آنجا که همگان آن پیر روشن ضمیر را اسوه خود یافتند و فرمانش را به جان و دل خریدار آمدند. در طى مراحل از خویش به خویش و از صورت به معنى و از ماده به ماورا، آموزشهاى این معلم دین سرمشق جماعتشد. ابتدا در پذیرش ستم نفس سرکش جولانى یافت تا از چشمههاى آلوده شهوات سیراب شود و این مرحله تحقیر مقام والاى انسانى بى نفس گرم پیر، سرماى یاس بر جانها مستولى ساخت و نیاز به بیدارگر را در ضمیر پنهان شعلهور ساخت. سپس ندایى در سکوت مرگبار رعشهاى بیدار کننده را در پى آورد و همگان سر برآوردند و نگاههاى مضطرب و ملتهب خود را به نور جمال منجى الهى خود جلا دادند، دوران خودسازى فرا رسید، آموزش صبر و انتظار، تحمل صیقل دهنده آماده شدن براى انفجارى عظیم کار خود را کرد. آنگاه نوبت آزمایش در دورانهاى و مراحل مختلف پدید آمد، عشق به صفاى زندگى و جاذبه حقیقت هستى به جاى خون در رگها جهید و سوداى فراگیر شیدایى کارآمد شد. ما زاده عشقیم و پسرخوانده جامیم در مستى و جان بازى دلدار تمامیم (13) و کلام خدا در جانهاى شیفتگان روى نمود که: "یا ایهاالانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه." (14) اى انسان البته با هر رنج و مشقت در راه رسیدن به خدا بکوش عاقبتبه ملاقات پروردگارت نائل خواهى شد. دریاى متلاطم آدمیان به تموج در آمد، عشق کارها نمودار ساخت، سرها به پاى معشوق حقیقى قربان شد، "عشق از اول سرکش و خونى بود "شعار به عمل و شوق به مشاهده انجامید و شهود جمال حق روى نمود، آغاز به انجامى هستى آفرین کشید، لالههاى جنون ملکوتى در پیشگاه حضرت ربوبى روییدن گرفت و جوانه هاى شیدایى سر زد و شکوفههاى عطرآگین درخت دوستى پدید آمد. "بعضى را مطلوب طالب پیش آمد و بعضى را به وقت کمرگ مطلوب روى نمود و بعضى هم در آن طلب مردند، در هوس این در طلب مردن کارى بزرگ است". (15) این که گفته شد، شبنمى از رخسار گلزار دوست و دیدارى از بیکرانگى جلوههاى جمال اوست فصولى مشبع و جامع باید که شرح داده شود تا خطى از چهره رخشان او شاید که نمودار گردد. و این فصلها که مجالى دیگر و فرصتى درخور مىطلبد، بعضى به شرح ذیل، فهرست وار مىآید: 1- نوآورى در دیدگاههاى جامعه شناسانه 2- توجه انسان به کاربرد اندیشه 3- انسان سازى در عرفان عملى 4- جلوه و شهود در عالم صورت و معنى 5- عوالم چندگانه در قاموس عشق 6- حجابها و حجاب درها 7- کار مایه عشق در تمیز نیک و بد و این همه از زاویه دید امام راحل جامعیتى در عالم جمعالجمع دارد تا به یارى حضرت پروردگار توفیق پرداختن به هر یک دست دهد.
پی نوشت :
1و2. شرح دعاى سحر امام (س) 3و4. مثنوى مولوى 5. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س) 6. رسائل ابن عربى 7. عین القضات 8. وصیتنامه سیاسى، الهى امام (س) 9. شرح دعاى سحر امام (س) 10. شرح دعاى سحر امام (س) 11. نقش الفصوص ابن عربى 12. نقش الفصوص ابن عربى 13. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س) 14. سوره انشفاق، آیه 6 15. از سخنان شمس تبریزى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
ابعاد عملى و جامعهساز در عرفان امام راحل
نویسنده: حبیب الله قلیش لى
"ولکل وجهة هومولیها فاستبقوا الخیرات" (سوره بقره آیه 148.) "هر کسى را راهى استبه سوى حق که بدان راه یابد پس بشتابید به خیرات". آن پیر یگانه و مراد جانانه به لحاظ جوانب شخصیتبى همتاى خود، ابعاد گوناگون داشت که عرفان جنبهاى از آن است و در این مقوله نیز داراى ابعاد بسیارى است که شناخت آنها مستلزم شناخت کلى از شاخصهاى والاى، منش فرازمند اوست، چرا که درک کلیت مقدمه درک جزئیات هر پدیدهاى است و کلیتى از موجود در ذهن متبادر نشود، جزئیات که ملازم آن کلیت است ادراک نگردد. و اما چگونه بحرى در کوزه گنجد، و چگونه اوراق کتابى که عالم و آدم را در خویش جاى دهد در پاره ورقى مندرج گردد. چرا که "وجود هرچه بسیطتر و به وحدت نزدیکتر باشد، کثرات را شاملتر و احاطهاش بر اشیاى متضاد تمامتر خواهد بود." (1) و شناخت عارف کامل که مظهر تعیین مشیئتحق باشد به تحقیق و کماهو حقه در لفظ و کلام، جایگیر نیست، "زیرا عبارتها کوتاه است و اشارتها ناتوان و بیانها نارسا است" (2) . یک دهان خواهم به پهناى فلک تا بگویم شرح آن رشک ملک (3) لکن بهره گیرى از هر عظمتى بقدر استطاعت پسندیده اهل نظر است که: "مالایدرک کله لایترک کله". آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگى باید چشید (4) و خود حکایتى محیرالعقول است که هرچه از این دریا بنوشى که تخفیف عطش را اعثشود، تشنگى مضاعف را سبب گردد. که این خود، نشان جاذبه آن نور کامل در شب ظلمانى است که سالک را نشانه جستجو است و بارقهاى از جلوه هاى جمال که عاشق شیدا را به صدگونه شیداتر مىسازد. بازگردیم به جرعه نوشى از میناى مستى بخش عرفان عملى امام (س) و نقشى از مباحث کلى در این باب. که البته بررسى تحلیلى پیرامون جنبه هاى متفاوت آن فرصتها مىطلبد به امید آنکه به یارى حق با استفاده از هر فرصتى، بخشى در حد توان نمایانده شود. اگر ساقى از آن جامى که بر عشاق افشاند، بیفشاند به مستى از رخ او پرده برگیرم (5) . آن وجودى که مقدر استحجتخدا را به عیان در هر عصر و زمانى بر خلق پدیدار سازد باید که فطرت خود را از آلایشها منزه دارد و طى طریق به سنت انبیاى عظام بالاخص ذات مقدس نبى اکرم - صلى الله علیه وآله - نماید: "هر سالکى را باید که حال در او پیدا شود، ولیکن باید که در حال نماند و از این مقام ترقى کند به مقام حکمت الهى و دائم از حق طلب کند." (6) حضرت امام (س) پیوسته در طلب بود و در راه وصول به وجنات حق به شیوه اهل نظر عمرى در سعى و تلاش سپرى کرد و آنچنان که از تاریخ مراحل عمر آن حضرت مستفاد مىگردد، دقیقهاى از کشف دقایق علم و معرفت فروگذار نکرد تا عشق روى نمود و افراط عشق او را به درک مسئولیتى عظیم متوجه ساخت و عشق به انسان پس از وصول به محبت و عشق حق تعالى به آن وجود پاک محول گردید، که: "طلب از مطلوب خیزد نه از طالب" (7) و پس از آنکه مطلوب عالم امکان او را به راهبرى خلق اشارت کرد از سر جان برخاست و راست قامت و آراسته بلایا را به جان خریدار شد که: "در جهان، حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگى مقصد و ارزشمندى و علو رتبه آن است" (8) پس، نگریستن و والانگریستن به مصایب انسان و جستجوى راه نجات دستمایهاى شد که برخیزد و چراغ برگیرد و راه از چاه بنماید که تجلى حق در آیینه ذات او، به طور طبیعى عرصه بروز و ظهور و دلالتبه عوالم نجات انسان را ممکن ساخت زیرا: "هرچیز که تجلى حق در آینه ذات او تمامتر باشد، دلالتش به عالم غیب بیشتر خواهد بود" (9) پس بدین گونه علم نظرى میدان عمل یافت و اهل ایمان را در زندگى مادى راهى فراپیش آورد که نتیجه آن تامین زمینه مناسب براى راهیابى به زندگى معنوى باشد و دلیل عالم غیب گردد. این است که عرفان امام از بعد نظرى، ابعاد عملى مىیابد و سیر و سلوک در عوالم و ملکوت سبب مىشود که از افلاک به خاک بازگردد و دارندگان ایمان را از قیود غیر الهى برهاند و به قوانین الهى بازگرداند و بیراهه رفتگان را به راه آرد تا بتوان با تبلور اسلام ناب محمدى عرصه زندگى خاکى و سکوى پرواز را براى جهش به معارج معنوى آماده ساخت. براى رسیدن بدین منظور، به قدرت نیاز بود زیرا که قدرت وسیلهاى براى ثبیتحقانیت و استقرار نظام حق است و تنها قدرتى که مىتواند حقانیتحق را در عوالم انسانى تحقق بخشد، قدرتى است که سررشتهاش به ذات حق منتهى شود که کامل و بى واسطه است زیرا: "قدرت از امهات صفات الهى است و یکى ازائمه سبعه است که آنها عبارتند از، حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و تکلم . . . و قدرت در اصطلاح حکیم عبارت از آن است که فاعلى ذاتا به گونه اى باشد که اگر خواست انجام دهد و اگر نخواست انجام ندهد" (10) چنین است که آن عارف کامل هیمنه جبروت، برگرفته از وصول به مدارج کمال را به زندگى سرزمینهاى اسلامى جارى کرد و عشق را از اعلا مرتبه امکان در عالم خاک سارى نمود تا زندگى راه فطرت را جستجو کند و مایه حیات اصیل انسانى در نظام اجتماعى شکل گیرد و تبعات ایمان در زوایاى ارتباطهاى مادى متجلى گردد و آدمى حد خود را بشناسد و جوهر خود را دریابد که آدم تجلیگاه، قدرت حق است: "و وجود عالم بى آدم جسدى بود بى روح و جامى بىراح و آیینهاى صیقل ناکرده و آدم عین جلاى مرآت عالم است". (11) فى الجمله، در این فصل، جلوهاى از جلوات شیدایى و کمال آن پیر کامل نمایانده شد که میل به یارى خلق عالم و مجرى داشتن عشق برخاسته از توجه به جمال مطلق بر انسان و تسلط هیمنه عشق بر سرنوشت جامعه از بسیارى محبت که آن پیر داشتبه سالکان و مریدان خویش که: "حصول هیمان از افراط عشق است و عشق افراط محبت و محبت اصل ایجاد عالم و حصول محبت از تجلیاتى که وارده است از حضرت جمال حق" . (12) پس عارف کامل با نیروى عشق، خیرخواه بندگان حق است و پدرى دلسوز و رافع ستم از فرزندان که سعى خود را به کار مىگیرد تا از محبت متقابل فرزندان در هتبراندازى ظلم و استقرار حکومت عدل بهره گیرد و برنامه زندگى را براساس فطرت انسان و اوامر حضرت پروردگار چنان پى ریزى نماید که مایه آرامش و راحت جسم و جان و زمینهساز حرکتبه سوى الله باشد. مروى کنیم بر سیر تحول و تکامل که با واسطه آن پیر یگانه در نظام زندگانى ملتى پدید آمده و با جریان طبیعى حیات پیوند دارد. "کارانه عشق در سیر تحول و تکامل" حضرت امام خمینى - رضوان الله تعالى علیه - با سیره علمى و عملى خود از آغاز اذهان عوام و خواص را به تربیت نفس و تفکر و تامل در سرنوشت جامعه متوجه ساخت و در جریان زندگانى مبارزاتى خویش مستقیم و غیرمستقیم راههاى حرکتبه سوى اخلاق در زندگى را آموزش داد با روش مستقیم یعنى سخنرانیها و نوشتههاى عمیق، مسلمانان بخصوص شیعیان را به تفکر واداشت تا بدانند که در کجاى جهان و در کدام نقطه هستى ایستادهاند، دردها کدامند و درمانها را در کدام قاموس باید جست؟ و با استفاده از روش غیرمستقیم، استقامت، شجاعت و شکست مرگ را در برابر اراده انسان، آموزش داد. عشق به کمال مطلق که پوچى و گذرایى زندگى مادى را مىنمایاند و اسباب مادى را تنها وسیلهاى براى راهیابى به شارع مستقیم به کار مىگیرد، بتدریج در اذهان پدید آمد و سرگردانیها و بهت و حیرتهاى ملت مظلومى که زیر بار تحقیر سر فرو کرده بود در برخورد با اراده آهنین مردى از تبار عشق و سردار عاشقان راه به گستره محبت آورد و رفته رفته در ذهنیت کل جامعه، به سوى عاشقى گرایید تا آنجا که همگان آن پیر روشن ضمیر را اسوه خود یافتند و فرمانش را به جان و دل خریدار آمدند. در طى مراحل از خویش به خویش و از صورت به معنى و از ماده به ماورا، آموزشهاى این معلم دین سرمشق جماعتشد. ابتدا در پذیرش ستم نفس سرکش جولانى یافت تا از چشمههاى آلوده شهوات سیراب شود و این مرحله تحقیر مقام والاى انسانى بى نفس گرم پیر، سرماى یاس بر جانها مستولى ساخت و نیاز به بیدارگر را در ضمیر پنهان شعلهور ساخت. سپس ندایى در سکوت مرگبار رعشهاى بیدار کننده را در پى آورد و همگان سر برآوردند و نگاههاى مضطرب و ملتهب خود را به نور جمال منجى الهى خود جلا دادند، دوران خودسازى فرا رسید، آموزش صبر و انتظار، تحمل صیقل دهنده آماده شدن براى انفجارى عظیم کار خود را کرد. آنگاه نوبت آزمایش در دورانهاى و مراحل مختلف پدید آمد، عشق به صفاى زندگى و جاذبه حقیقت هستى به جاى خون در رگها جهید و سوداى فراگیر شیدایى کارآمد شد. ما زاده عشقیم و پسرخوانده جامیم در مستى و جان بازى دلدار تمامیم (13) و کلام خدا در جانهاى شیفتگان روى نمود که: "یا ایهاالانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه." (14) اى انسان البته با هر رنج و مشقت در راه رسیدن به خدا بکوش عاقبتبه ملاقات پروردگارت نائل خواهى شد. دریاى متلاطم آدمیان به تموج در آمد، عشق کارها نمودار ساخت، سرها به پاى معشوق حقیقى قربان شد، "عشق از اول سرکش و خونى بود "شعار به عمل و شوق به مشاهده انجامید و شهود جمال حق روى نمود، آغاز به انجامى هستى آفرین کشید، لالههاى جنون ملکوتى در پیشگاه حضرت ربوبى روییدن گرفت و جوانه هاى شیدایى سر زد و شکوفههاى عطرآگین درخت دوستى پدید آمد. "بعضى را مطلوب طالب پیش آمد و بعضى را به وقت کمرگ مطلوب روى نمود و بعضى هم در آن طلب مردند، در هوس این در طلب مردن کارى بزرگ است". (15) این که گفته شد، شبنمى از رخسار گلزار دوست و دیدارى از بیکرانگى جلوههاى جمال اوست فصولى مشبع و جامع باید که شرح داده شود تا خطى از چهره رخشان او شاید که نمودار گردد. و این فصلها که مجالى دیگر و فرصتى درخور مىطلبد، بعضى به شرح ذیل، فهرست وار مىآید: 1- نوآورى در دیدگاههاى جامعه شناسانه 2- توجه انسان به کاربرد اندیشه 3- انسان سازى در عرفان عملى 4- جلوه و شهود در عالم صورت و معنى 5- عوالم چندگانه در قاموس عشق 6- حجابها و حجاب درها 7- کار مایه عشق در تمیز نیک و بد و این همه از زاویه دید امام راحل جامعیتى در عالم جمعالجمع دارد تا به یارى حضرت پروردگار توفیق پرداختن به هر یک دست دهد.
پی نوشت :
1و2. شرح دعاى سحر امام (س) 3و4. مثنوى مولوى 5. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س) 6. رسائل ابن عربى 7. عین القضات 8. وصیتنامه سیاسى، الهى امام (س) 9. شرح دعاى سحر امام (س) 10. شرح دعاى سحر امام (س) 11. نقش الفصوص ابن عربى 12. نقش الفصوص ابن عربى 13. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س) 14. سوره انشفاق، آیه 6 15. از سخنان شمس تبریزى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 87 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه
توحید عرفان به معنی وحدت وجود موجود است ،که براساس آن تنهایک حقیقت وجود واقعی دارد و پدیده های دگر همه مظاهر و تعنیات آن حقیقت اند و با این حساب باید همه چیز خدا ، و خدا همه چیز بوده باشد . عارف کسی است که حق را درهمه چیز می بیند بلکه آن را عین همه چیز می داند و نیز عارف معتقد است جهان و هرچه در اوست الوهی است .
درمکتب عرفان عشق و جذبه نیروی حاکم بر همه عناصر واجزاء جهان است و همین جاذبه عشق ساری غیر مرئی است که عالم هستی را زنده و برنا نگه داشته و سلسله موجودات را به هم پیوسته است به طوریکه اگر در این پیوستگی و به هم بستگی سستی و خللی روی دهد رشته هستی گسیخته خواهد شد و قوام ودوام از نظام عالم وجود رخت برخواهد بست .
دور گردن ها ز موج عشق دان گر نبودی عشق بفسردی جهان
کی جمادی محو گشتی ، در نبات کی فدای روح گشتی ، نامیات
برای بیان این عشق تنها می توان این عبارت را بیان کرد
گفتم دل و جان برسرکارت کردم هرچیزکه داشتم نثارت کردم
گفتا ، توکه باشی که کنی یا نکنی این من بودم که بیقرارت کردم
عرفا نسبت به پیروان ادیان و مذاهب دیگر همیشه به دیده اغماض می نگریستند و معتقد بودند که معنی یکی است هرچند که عبارتهامختلف باشند و جانانه کعبه و بتخانه یکی است و حرم و دیر سبحه و پیمانه چندان فرقی ندارند در صورتی که اهل هر دین و مذهب یکی از اساسی ترین مسائل اعتقادی اش حقانیت دین و مذهب خاص خود و بطلان تمام ادیان و مذاهب دیگربود .
ابن عربی از عرفای قرن 6* می گوید «مبادا که تنها بعقیده ای خاص پایبند بوده و عقاید دیگر را کفر بدانی که در این صورت زیان می بری و بلکه علم به حیقیقت مسئله را از دست خواهی داد پس باطن خود را هیولا و ماده تمامی صورتهای اعتقادی بگردان از آن جهت که خدای تعالی برترو والاتر از آن است که در انحصار عقیده خاص واقع شود.»
عرفان نیز نمیتوانسته از تأثیر اسلام برکنار باشد در واقع زندگی و حالات و کمالات ومناجات رسول اکرم سرشار از شور و هیجان معنوی و مملو از بشارات عرفانی است . دعاهای رسول اکرم (ص) فراوان مورد استشهاد و استناد عرفا قرارگرفته است .
امیر المومنین علی(ع) که اکثریت قریب به اتفاق اهل عرفاو تصوف سلسله های خود را به ایشان می رسانند کلماتش الهام بخش معنویت و معرفت است .
دعاهای اسلامی مخصوصاً دعاهای شیعی گنجینه ای از معارف اسلامی است از قبیل دعای کمیل ، دعای ابو حمزةثمالی ، مناجات شعبانیه ، دعاهای صحیفه سجادیه عالیترین اندیشه های معنوی در این دعاها است .آیا با وجود این همه منابع جای این است که ما در جستجوی یک منبع خارجی باشیم ؟ مستشرقین در جستجوی منبعی غیر از اسلام هستند که الهام بخش معنویت های عرفانی باشد و دریای عظیم را نادیده می گیرند .
در نهایت به بررسی اجمالی موارد زیر می پردازیم
علم عرفان
بررسی ارزش و اصالت عرفان اسلامی
ارتباط تصوف و اسلام*
ارتباط تصوف و عرفان اسلامی
عرفان و تصوف
یکی از علومی که در دامن فرهنگ اسلامی زاده شد و رشد یافت . تکامل پیدا کرد علم عرفان است . درباره عرفان از دو جنبه می توان بحث و تحقیق کرد : یکی از جنبه اجتماعی و دیگر از جنبه فرهنگی .
عرفان با سایر طبقات فرهنگی اسلامی از قبیل مفسرین . محدثین فقها ، متکلمین ، فلاسفه ادبا . شعرا … یک تفاوت مهم دارند و آن اینکه علاوه بر اینکه یک طبقه فرهنگی هستند و علمی به نام عرفان بوجود آوردند و دانشمندان بزرگی در میان آنها ظهور کردند و کتب مهمی تالیف کردند . یک فرقه اجتماعی در جهان اسلام بوجود آوردند با مختصاتی مخصوص به خود . بر خلاف سایر طبقات فرهنگی از قبیل فقها و حکما و غیره که صرفا طبقه ای فرهنگی هستند و یک فرقه مجزا از یکدیگر به شمار نمی روند .
اهل عرفان هر گاه با عنوان فرهنگی یاد شوند با عنوان « عرفا » و هر گاه با عنوان اجتماعی شا ن یاد شوند غالبا با عنوان « متصوفه » یاد می شوند .
عرفا و متصوفه هر چند یک انشعاب مذهبی دراسلام تلقی نمی شوند و خود نیز مدعی چنین انشعابی نیستند و در همه فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند ، در عین حال یک گروه وابسته و بهم پیوسته اجتماعی هستند . یک سلسله افکار و اندیشه ها و حتی آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشیدنها و احیانا آرایش سر و صورت و سکوت در خانقاهها و غیره به آنها به عنوان یک فرقه مخصوص فرهنگی و اجتماعی رنگ مخصوص داده و می دهد .
البته همواره - خصوصا در میان شیعه - عرفایی بوده و هستند که هیچ امتیاز ظاهری با دیگران ندارند و در عین حال عمیقا اهل سیر و سلوک عرفانی می باشند . و در حقیقت عرفانی حقیقی این طبقه اند ، نه گروههایی که صدها اداب از خود ایجاد کرده و بدعتها ایجاد کرده اند .
ما دراین درسها که درباره کلیات علوم اسلامی بحث می کنیم به جنبه تصوف عرفان کاری نداریم ، فقط از جنبه فرهنگی وارد بحث می شویم ، یعنی به عرفان به عنوان یک علم و یک شاخه از شاخه های فرهنگ اسلامی نظر داریم نه به عنوان یک روش و طریقه که فرقه اجتماعی پیرو آن هستند .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 33
باسمه تعالی
بررسی عرفان در غزلیات امام خمینی (ره) و حافظ
چکیده :
عارفان وفقیهان شاعر ویا شاعران عارف وفقیه همگی از آبشخور عرفان نظری آب نوشین وصل دلدار را می نوشند . به همین دلیل نزدیکی زیادی در تعاریف عشق ، سوز وگداز ورمز وراز سمبولیک عارفانه شان دیده می شود . برای آنها تعاریف دیکته شده بشری در حوزه انسان شناسی ، مثل مرگ وزندگی وعشق وایثار وگذشت متفاوت است . آنها در حوزه کوچک مکاتب وبسته بندی های فرهنگی وادبی بشری جا نمی گیرند ودر اصل فراتر از آن هستند که بتوان شخصیّت حقیقی وحقوقی شان را با حزب وگروه ودسته حتی درویش وصوفی وعارف پیوند زد .
شناخت شباهت های بیانی وساختار متّحد هنری وادبی وعرفانی میان دو شاعر ، آمیختگی های حسّی وروحی شان را با هم پیوند می زند و برای شناخت هر یک از آنان باید دید که چگونه زیسته اند . و عشق وسوز وگداز الهی در نظر شان چگونه بوده است .
حافظ شیرازی علیه الرحمه همچون امام خمینی (ره) در دوران خفقان دربار پادشاهان مختلف می زیسته است . اینکه حافظ از دولت مستعجل بو اسحاقی نگران است ، به دلیل وابستگی روحی ویا دوست داری او نیست . بلکه به دلیل درک والای حافظ از شرایط زمان ومکان است . چون حافظ می دانست که وجود این پادشاهان گستاخ ولی خوشگزران که کمتر بلای جان مردمند ، بهتر از یورش وتهاجم امیر تیمور لنگ است که با چشم ها وسرها مناره ها درست می کند . همچنان که امام علیه الرحمه دولت بنی صدر را تحمّل نمود . چون می دانست که از آرای مردم استفاده نموده است و رأی مردم عزیز است ومیزان تشخیص رأی مردم است . امام (ره) می توانست از همان ابتدا با استفاده از قدرت ومحبوبیّت خود ، بنی صدر را خلع نماید . ولی این کار را باز بر عهده خود نمایندگان مردم در مجلس گذاشت وپس از صدور رأی نهایی مجلس نسبت به بی کفایتی بنی صدر امام علیه الرحمه نیز فرمان عزل او را صادر نمود .
مردمی بودن ، در میان مردم بودن ، فقیه وعارف بودن ، ومحبوب بودن در میان خلایق و با قرآن عجین بودن از شباهت های اخلاقی ورفتاری حافظ شیرازی علیه الرحمه وامام خمینی قدس السرّه شریف است که ما را برای شناخت بیشتر عظمت روحی آن دو روح قدسی بزرگ رهنمون می کند .
حافظ به عنوان بزرگترین شاعر فقیه وعارف که در فقاهت واجتهاد علمی او شکّی نیست وحتّی در تاریخ وشرح احوالات او بیشتر مبحث فقاهت واجتهاد وعظمت روحی حافظ مطرح است تا شاعریّت حافظ علیه الرحمه که با غزلهایش مسیحای آسمان را هم به رقص آورده است . و امام علیه الرحمه هم به عنوان فقیه ومجتهد واستاد فلسفه حتی پیش از انقلاب اسلامی ایران شهرت عام وخاص داشت وبه عنوان شاعر در میان عام وخاص معروفیتی نداشت . بنابراین هردو روح پرفتوح وآسمانی فقه واجتهاد وشعر فارسی ، وجه شاعریّت شان در زاویه پنهان زندگی شان جای داشت . ویا عظمت وجه فقاهت واجتهاد ودرایت شان برقرآن وحکمت به خودی خود سبب می شد، تا کسی در فکر وجه شاعری آن حضرات نباشد . وعرفان وذوب شدن در درگاه عظمت الهی وجه سوم اشتراک این دو شخصیت بی نظیر تاریخی است . واز این دست شباهتها را می توان بسیار یافت وکاوش نمود ولی نزدیکی معانی وبیان اشعار حضرت امام خمینی (ره) وحافظ علیه الرحمه ، علاوه بر پرسوختگی عرفانی شان ، مبحث این مقاله است که نویسنده تلاش می کند تا بتواند گزیده ولی مفید این مقایسه را انجام دهد وگامی هرچند مختصر در این حوزه از معرفت دو شخصیت بزرگ فقهی وعرفانی دنیای اسلام بزند….
کلید واژه : امام خمینی (ره) ، حافظ ، غزل، اشعار ، عرفان ، فقه ، اصطلاحات عرفانی ، سمبولیک ،
مقدمه ای بر شناخت :
حافظ علیه الرحمه در اوایل قرن هشتم هجری در شهر گل وبلبل ، شیراز به دنیا آمد وپس از مدت کوتاهی سرآمد فقیهان وحافظان ومفسّران قرآن در عصر خود شد وآوازه نامش از مرزهای ایران هم گذشت . با توجّه به اینکه آوازه غزلیات حافظ هم از دروازه های شیراز تا سمرقند وبلاد دیگر اسلامی بیرون رفته بود ولی وجه شناخت حافظ در میان مردم زمان خود ، حفظ وتفسیر وفقه واجتهاد علمی ایشان بود ، به همین دلیل بسیاری از وصله هایی که برخی از حافظ ناشناسان به نام حافظ شناس بر ایشان می چسپاندند با حقیقت جفت وجور نمی شد ، او زندگی سراسر از رمز ورازی داشت واز زندگی اجتماعی او هم م جز در مواردی که تاریخ نگاران نامی از او کرده اند ، ذکری نشده است . آن روان جاوید در سال 792 هجری قمری از دنیا رفت وبه شراب طهورای الهی ، همان سوز وگدازی که عمری را به وصال حضرتش تشنه کام بود رسید ودر کنار چشمه معرفت عشق ، جاودانه ساقی می خوران آفاق عرفان وادب فارسی شد .
امام خمینی (ره) روز بیستم جمادی الثانی سال 1320 هجری قمری برابر با روز بیستم شهریور 1281 هجری شمسی ( 24 سپتامبر 1902 میلادی) در روز تولّد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در شهر خمین ازتوابع استان مرکزی در خانواده ای فهیم وفرهیخته وشهادت طلب به دنیا آمد ، وسپس به همراه برادر به قم ونجف اشرف برای تکمیل دروس دینی خود مهاجرت نمود . ایشان تا زمانی که حضرت آیت الله بروجردی (ره) زنده بود ، تنها به تدریس فلسفه وفقه و… اشتغال داشت. ولی پس از وفات آیت الله بروجردی ، امام علیه الرحمه در سن 63 سالگی به خاطر اعتراض به احیای کاپیتالاسیون در مجلسین ایران در سال 1342 بصورت علنی مبارزه سیاسی خود را همراه با مردم برای از بین بردن رژیم سفاک پهلوی آغاز نمود واین شجره طیّبه را با انقلاب اسلامی ایران به بار نشاند . حجم تلاش های پژوهشی وگستردگی آثار حضرت در حوزه فقه وفلسفه وعرفان وکلام و… سبب شد تا مردم وجه فلسفی واجتهادی امام را بیشتر از وجه شاعری ایشان بشناسند. البته ایشان خود هم اعتراف به این مضمون داشتند که :
شاعر اگر سعدی شیرازی است بافته های من وتو بازی است
امام علیه الرحمه که عمری را برای مبارزه وجهاد وعلم وایمان سپری کرده بودند سرانجام در روز 14 خرداد 1368 به لقاء الله می پیوندند . همان لقایی که سالیان درازی را در آرزویش بودند :
سالها می گذرد حادثه ها می آید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
برای ورود به مبحث مقایسه اشعار امام خمینی (ره) و حافظ شیرازی باید ابتدا به چند وجه اصلی توجّه نماییم ، که بیشترین تأثیر را در غزلیات امام خمینی (ره) وحافظ علیه الرحمه داشته است و آن در کل چیزی جز مبانی عرفان نظری وتشریح آن نیست . در واقع همه این اصطلاحات و رویدادها برای یک مرکز واحد بیش نیست که او خداوند کریم ومتعال است وشناخت آن به تنهایی بزرگترین یاریگر برای درک مفاهیم و سوز ودلهای مشترک یک خط سیر تاریخی به فاصله چند صد سال است که عارفان را به یک نغمه می طلبد وعاشقان را با سرود داود پیوند می دهد . این چند وجه اصلی مشترک در اشعار امام خمینی (ره) و حافظ علیه الرحمه که در واقع همان خط سیر اصلی تاریخ عرفان است ، عبارتند از :
1- اصطلاحات عرفانی
2- اشارات قرآنی
3- هویّت وبزرگی وکرامت انسان
4- استفاده از مبانی وفنون زیبایی شناسی
5- توجّه به عشق الهی وجذبه عرفان حقیقی
اصطلاحات عرفانی :
چرا عارفان به زبان می ومیخانه وبتخانه وبت ومغ ومغان شعر می سرایند ؟ چرا با بیانی سمبلیک وسراسر راز ورمز اشعار خود را می سرایند ویا معلومات شان را مکتوب می کنند . یکی از مسایل مهمی که تا سالیان نه چندان دور به عارفان بزرگی چون حافظ شیرازی و… نسبت های ناروا داده می شد ، می ومیخواری وخوشگذرانی در دوران جوانی ویا در زندگی روزمره شان بود . در صورتی که از فقیه عالیقدری که تاریخ او را به نام مفسّر وحکیم و مجتهد بیان می شناسد ، بعید است که خود مصداق شعر خود باشد که سروده:
واعظان کاین جلوه برمحراب ومنبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
و حکایتی بر تفسیر آیه 44 سوره بقره باشد که :
أتامرون النّاس بالبرّ وتنسون أنفسکم وأنتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون
یعنی : « آیا مردم را به نیکی دعوت می کنید ، امّا خودتان را فراموش می نمایید ؛ با اینکه شما کتاب را می خوانید ؟ ایا نمی اندیشید ؟ »
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 33
باسمه تعالی
بررسی عرفان در غزلیات امام خمینی (ره) و حافظ
چکیده :
عارفان وفقیهان شاعر ویا شاعران عارف وفقیه همگی از آبشخور عرفان نظری آب نوشین وصل دلدار را می نوشند . به همین دلیل نزدیکی زیادی در تعاریف عشق ، سوز وگداز ورمز وراز سمبولیک عارفانه شان دیده می شود . برای آنها تعاریف دیکته شده بشری در حوزه انسان شناسی ، مثل مرگ وزندگی وعشق وایثار وگذشت متفاوت است . آنها در حوزه کوچک مکاتب وبسته بندی های فرهنگی وادبی بشری جا نمی گیرند ودر اصل فراتر از آن هستند که بتوان شخصیّت حقیقی وحقوقی شان را با حزب وگروه ودسته حتی درویش وصوفی وعارف پیوند زد .
شناخت شباهت های بیانی وساختار متّحد هنری وادبی وعرفانی میان دو شاعر ، آمیختگی های حسّی وروحی شان را با هم پیوند می زند و برای شناخت هر یک از آنان باید دید که چگونه زیسته اند . و عشق وسوز وگداز الهی در نظر شان چگونه بوده است .
حافظ شیرازی علیه الرحمه همچون امام خمینی (ره) در دوران خفقان دربار پادشاهان مختلف می زیسته است . اینکه حافظ از دولت مستعجل بو اسحاقی نگران است ، به دلیل وابستگی روحی ویا دوست داری او نیست . بلکه به دلیل درک والای حافظ از شرایط زمان ومکان است . چون حافظ می دانست که وجود این پادشاهان گستاخ ولی خوشگزران که کمتر بلای جان مردمند ، بهتر از یورش وتهاجم امیر تیمور لنگ است که با چشم ها وسرها مناره ها درست می کند . همچنان که امام علیه الرحمه دولت بنی صدر را تحمّل نمود . چون می دانست که از آرای مردم استفاده نموده است و رأی مردم عزیز است ومیزان تشخیص رأی مردم است . امام (ره) می توانست از همان ابتدا با استفاده از قدرت ومحبوبیّت خود ، بنی صدر را خلع نماید . ولی این کار را باز بر عهده خود نمایندگان مردم در مجلس گذاشت وپس از صدور رأی نهایی مجلس نسبت به بی کفایتی بنی صدر امام علیه الرحمه نیز فرمان عزل او را صادر نمود .
مردمی بودن ، در میان مردم بودن ، فقیه وعارف بودن ، ومحبوب بودن در میان خلایق و با قرآن عجین بودن از شباهت های اخلاقی ورفتاری حافظ شیرازی علیه الرحمه وامام خمینی قدس السرّه شریف است که ما را برای شناخت بیشتر عظمت روحی آن دو روح قدسی بزرگ رهنمون می کند .
حافظ به عنوان بزرگترین شاعر فقیه وعارف که در فقاهت واجتهاد علمی او شکّی نیست وحتّی در تاریخ وشرح احوالات او بیشتر مبحث فقاهت واجتهاد وعظمت روحی حافظ مطرح است تا شاعریّت حافظ علیه الرحمه که با غزلهایش مسیحای آسمان را هم به رقص آورده است . و امام علیه الرحمه هم به عنوان فقیه ومجتهد واستاد فلسفه حتی پیش از انقلاب اسلامی ایران شهرت عام وخاص داشت وبه عنوان شاعر در میان عام وخاص معروفیتی نداشت . بنابراین هردو روح پرفتوح وآسمانی فقه واجتهاد وشعر فارسی ، وجه شاعریّت شان در زاویه پنهان زندگی شان جای داشت . ویا عظمت وجه فقاهت واجتهاد ودرایت شان برقرآن وحکمت به خودی خود سبب می شد، تا کسی در فکر وجه شاعری آن حضرات نباشد . وعرفان وذوب شدن در درگاه عظمت الهی وجه سوم اشتراک این دو شخصیت بی نظیر تاریخی است . واز این دست شباهتها را می توان بسیار یافت وکاوش نمود ولی نزدیکی معانی وبیان اشعار حضرت امام خمینی (ره) وحافظ علیه الرحمه ، علاوه بر پرسوختگی عرفانی شان ، مبحث این مقاله است که نویسنده تلاش می کند تا بتواند گزیده ولی مفید این مقایسه را انجام دهد وگامی هرچند مختصر در این حوزه از معرفت دو شخصیت بزرگ فقهی وعرفانی دنیای اسلام بزند….
کلید واژه : امام خمینی (ره) ، حافظ ، غزل، اشعار ، عرفان ، فقه ، اصطلاحات عرفانی ، سمبولیک ،
مقدمه ای بر شناخت :
حافظ علیه الرحمه در اوایل قرن هشتم هجری در شهر گل وبلبل ، شیراز به دنیا آمد وپس از مدت کوتاهی سرآمد فقیهان وحافظان ومفسّران قرآن در عصر خود شد وآوازه نامش از مرزهای ایران هم گذشت . با توجّه به اینکه آوازه غزلیات حافظ هم از دروازه های شیراز تا سمرقند وبلاد دیگر اسلامی بیرون رفته بود ولی وجه شناخت حافظ در میان مردم زمان خود ، حفظ وتفسیر وفقه واجتهاد علمی ایشان بود ، به همین دلیل بسیاری از وصله هایی که برخی از حافظ ناشناسان به نام حافظ شناس بر ایشان می چسپاندند با حقیقت جفت وجور نمی شد ، او زندگی سراسر از رمز ورازی داشت واز زندگی اجتماعی او هم م جز در مواردی که تاریخ نگاران نامی از او کرده اند ، ذکری نشده است . آن روان جاوید در سال 792 هجری قمری از دنیا رفت وبه شراب طهورای الهی ، همان سوز وگدازی که عمری را به وصال حضرتش تشنه کام بود رسید ودر کنار چشمه معرفت عشق ، جاودانه ساقی می خوران آفاق عرفان وادب فارسی شد .
امام خمینی (ره) روز بیستم جمادی الثانی سال 1320 هجری قمری برابر با روز بیستم شهریور 1281 هجری شمسی ( 24 سپتامبر 1902 میلادی) در روز تولّد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در شهر خمین ازتوابع استان مرکزی در خانواده ای فهیم وفرهیخته وشهادت طلب به دنیا آمد ، وسپس به همراه برادر به قم ونجف اشرف برای تکمیل دروس دینی خود مهاجرت نمود . ایشان تا زمانی که حضرت آیت الله بروجردی (ره) زنده بود ، تنها به تدریس فلسفه وفقه و… اشتغال داشت. ولی پس از وفات آیت الله بروجردی ، امام علیه الرحمه در سن 63 سالگی به خاطر اعتراض به احیای کاپیتالاسیون در مجلسین ایران در سال 1342 بصورت علنی مبارزه سیاسی خود را همراه با مردم برای از بین بردن رژیم سفاک پهلوی آغاز نمود واین شجره طیّبه را با انقلاب اسلامی ایران به بار نشاند . حجم تلاش های پژوهشی وگستردگی آثار حضرت در حوزه فقه وفلسفه وعرفان وکلام و… سبب شد تا مردم وجه فلسفی واجتهادی امام را بیشتر از وجه شاعری ایشان بشناسند. البته ایشان خود هم اعتراف به این مضمون داشتند که :
شاعر اگر سعدی شیرازی است بافته های من وتو بازی است
امام علیه الرحمه که عمری را برای مبارزه وجهاد وعلم وایمان سپری کرده بودند سرانجام در روز 14 خرداد 1368 به لقاء الله می پیوندند . همان لقایی که سالیان درازی را در آرزویش بودند :
سالها می گذرد حادثه ها می آید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
برای ورود به مبحث مقایسه اشعار امام خمینی (ره) و حافظ شیرازی باید ابتدا به چند وجه اصلی توجّه نماییم ، که بیشترین تأثیر را در غزلیات امام خمینی (ره) وحافظ علیه الرحمه داشته است و آن در کل چیزی جز مبانی عرفان نظری وتشریح آن نیست . در واقع همه این اصطلاحات و رویدادها برای یک مرکز واحد بیش نیست که او خداوند کریم ومتعال است وشناخت آن به تنهایی بزرگترین یاریگر برای درک مفاهیم و سوز ودلهای مشترک یک خط سیر تاریخی به فاصله چند صد سال است که عارفان را به یک نغمه می طلبد وعاشقان را با سرود داود پیوند می دهد . این چند وجه اصلی مشترک در اشعار امام خمینی (ره) و حافظ علیه الرحمه که در واقع همان خط سیر اصلی تاریخ عرفان است ، عبارتند از :
1- اصطلاحات عرفانی
2- اشارات قرآنی
3- هویّت وبزرگی وکرامت انسان
4- استفاده از مبانی وفنون زیبایی شناسی
5- توجّه به عشق الهی وجذبه عرفان حقیقی
اصطلاحات عرفانی :
چرا عارفان به زبان می ومیخانه وبتخانه وبت ومغ ومغان شعر می سرایند ؟ چرا با بیانی سمبلیک وسراسر راز ورمز اشعار خود را می سرایند ویا معلومات شان را مکتوب می کنند . یکی از مسایل مهمی که تا سالیان نه چندان دور به عارفان بزرگی چون حافظ شیرازی و… نسبت های ناروا داده می شد ، می ومیخواری وخوشگذرانی در دوران جوانی ویا در زندگی روزمره شان بود . در صورتی که از فقیه عالیقدری که تاریخ او را به نام مفسّر وحکیم و مجتهد بیان می شناسد ، بعید است که خود مصداق شعر خود باشد که سروده:
واعظان کاین جلوه برمحراب ومنبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
و حکایتی بر تفسیر آیه 44 سوره بقره باشد که :
أتامرون النّاس بالبرّ وتنسون أنفسکم وأنتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون
یعنی : « آیا مردم را به نیکی دعوت می کنید ، امّا خودتان را فراموش می نمایید ؛ با اینکه شما کتاب را می خوانید ؟ ایا نمی اندیشید ؟ »