لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 72 صفحه
قسمتی از متن .doc :
بسم الله الرحمن الرحیم
تحقیق:عرفان و آشنایی با عارفان
استاد : جناب آقای رودینی
گردآورنده: صفارزاده
عرفان
ای که به هنگام درد راحت جانی مرا
ای که به تلخی فقر گنج روانی مرا
آنچه نبردست وهم، آنچه ندیده است فهم
از تو به جان میرسد، قبلهی آنی مرا
عالیترین خصیصهی یک انسان متحول و متحرک آگاهی است. انسان آگاه به معنی اعم، انسانی است که به علت و علل وقایع محیط خود در هر زمینه آگاهی دارد و چون با پیشینه و تغییر و تحول بعدی جمیع امور آشناست هرگز شیفتهی ظواهر پر رنگ و جلال خیرهکنندهی آن نمیشود، که برای جلب توجه و گاه به منظور مردمفریبی آراسته میگردد. انسان آگاه هیچگاه تحت تأثیر زر و زور و قدرت واقع نمیشود. به همین علت در ابراز عقیده و آرمان خود که مصالح عمومی را در بر خواهد داشت هیچگونه بیم و هراسی به خود راه نمیدهد، و با در نظر گرفتن آگاهی خود به آغاز و انجام وقایع، حتی از مرگ نیز نمیهراسد.
لغت عارف که از عرفان یعنی «آگاهی» مشتق شده است، همین معنی را دارد. به همین جهت عارف را «آگاه» نامیدهاند و عارف به شخصی میگویند که به جمیع امور محیط خود اعم از مادی و معنوی آگاهی داشته باشد. آگاهی همواره توانایی را همراه دارد و شخص آگاه همیشه تواناست.
توانا بود هر که دانا بود
به دانش دل پیر برنا بود
و یا به گفتهی خواجه عبدالله انصاری عارف مشهور قرن پنجم هجری: «نور تجلی ناگاه آید، ولی بر دل آگاه آید» «سرمایهی همهی گناهها جهل است و دلیل همهی نیکیها آگاهی است».
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوتهنظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست
هر کسی قصهی شوقش به زبانی گوید
چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکیست
اینهمه قصه ز سودای گرفتاران است
ور نه از روز ازل دام یکی،دانه یکیست
رهی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریهی نیمه شب و خندهی مستانه یکیست
گر زمن پرسی از آن لطف که من میدانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست
گر به سر حد جنونت ببرد عشق«عماد»
بیوفـایی و وفاداری جانانه یکیست
فهرست عرفای ایرانی
نام عارف
دوران حیات
1
حبیب ایرانی
2
ابراهیم ادهم
3
رابعه عدویه
4
فضیل عیاض
5
ابوتراب نخشبی
6
معروف کرخی
200 هجری
7
ابوعلی شفیق بلخی
8
حاتم(عصم) اصم
249هجری
9
بشر حافی
227 هجری
10
بایزید بسطامی
1
ابوعبدالله مغربی خلیفه بایزید
2
ابوالحسین نوری
279 یا 286 هجری
3
یحییبن معاذ بلخی
4
احمد خضرویه بلخی
234 یا 240 هجری
5
داود بلخی
6
سهل تستری(شوشتری)
273 یا 283 هجری
7
جنید نهاوندی(بغدادی)
8
حمدون قصار
271 هجری
9
ابوحمزهی خراسانی
290 هجری
10
حسین منصور حلاج
244 هجری
11
ابوبکر شبلی خراسانی
12
ابویعقوب کورتی
13
ابومحمد مرتعش نیشابوری
328 هجری
14
ابونصر سراج طوسی
15
ابوالعباس قصاب آملی
16
محمد بن خفیف
17
ابوعبدالرحمن سلمی نیشابوری
325 هجری
18
شیخ ابوالحسن خرقانی
19
علی عبدالله محمد بن باکو (بابا کوهی شیرازی)
20
شیخ حسن سکاک سمنانی
21
شیخ ابواسحاق کازرونی
22
ابوسعید ابوالخیر
23
ابوالقاسم قشیری نیشابوری
24
بابا طاهر همدانی
25
ابوالحسن هجویری جلابی
26
شیخ ابوعلی فضل بن محمد فارمدی(فریومدی)
477 هجری
27
شیخ احمد جام (ژنده پیل)
28
ابوحامد محمد غزالی طوسی
29
خواجه عبدالله انصاری
30
سنایی
31
خواجه ابویعقوب یوسف همدانی
32
شیخ احمد غزالی طوسی
535 هجری
33
عینالقضاه همدانی
34
شیخ عبدالقادر گیلانی
471 هجری
35
محمدبن منور
36
شیخ روزبهان بقلی
37
شهاب الدین یحیی سهروردی "شیخ اشراق"
38
شیخ نجمالدین کبری
39
خواجه عبدالخالق غجدوانی
40
شیخ عطار نیشابوری
41
شیخ شهابالدین عمر سهروردی
42
فهرست عرفای قرن 4تا 6 هجری
43
مجدالدین بغدادی
44
اوحدالدین کرمانی
45
رضیالدین علی لالا غزنوی
46
شمس تبریزی
47
سعدالدین محمد حموی
48
شمس الدین احمد افلاکی
49
شیخ نجم الدین رازی
50
سیفالدین باخرزی
51
شیخ بهاءالدین ولد
52
سید برهانالدین محقق
53
شیخ جمالالدین احمد جوزجانی
54
عزیزالدین نسفی(ننخشبی)
55
مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)
56
شیخ صدرالدین قونیوی
57
نجیبالدین علیبن بزغش شیرازی
58
اوحدالدین بلیانی
59
فخرالدین عراقی همدانی
60
شیخ محمود شبستری
61
میر حسین سادات هروی
62
خواجه علی رامیثنی
63
نجمالدین زرکوب
64
پهلوان محمود قتالی خوارزمی
65
سیفالدین صوفی
66
بابا افضل کاشانی
67
کمال خجندی
68
صفیالدین اردبیلی
69
شیخ علاءالدولهی سمنانی
70
کمالالدین عبدالرزاق کاشانی
71
شیخ تقیالدین علی دوستی سمنانی
72
اخی محمد دهستانی
73
شیخ محمود مزدقانی
74
میر سید علی همدانی
75
اوحدالدین مراغهای
76
قطبالدین یحیی جامی نیشابوری
77
زینالدین ابوبکر تائبآبادی
78
خواجه بهاءالدین نقشبند
79
ظهیرالدین خلوتی
80
حافظ
81
شیخ کجج تبریزی
قرن هشتم هجری
82
علاءالدین عطار
قرن هشتم هجری
83
قطبالدین عبدالکریم گیلانی
قرن هشتم و نهم هجری
84
شمسالدین محمد مغربی
قرن هشتم هجری
85
شاه نعمتالله ولی کرمانی
قرن هشتم هجری
86
امیر قوامالدین سنجانی(خوافی)
قرن هشتم و اوایل نهم هجری
87
زینالدین ابوبکر علی تایبادی
88
خواجه ابوالفتح محمد پارسا
قرن هشتم هجری
89
خواجه حسن عطار
90
شیخ ابوالوفای خوارزمی
اوایل نهم هجری
91
سید قاسم انوار
92
شیخ زیـنالدین خوافی
93
شیخ کمالالدین حسین کاشانی
94
یعقوب بن عثمان چرخی غزنوی
95
خواجه سعدالدین کاشغری
96
مولانا جلالالدین پورانی
97
خواجه شمسالدین محمد کوسوی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 34 صفحه
قسمتی از متن .doc :
چکیده
محبت و عشق در عرفان
خدای تعالی فرمود : « فَسَوفَ یَاتِی الله بقوم یُحبهُم و یحبونه » زود باشد که خدا گروهی آرد که دوستشان بدارد و دوست بدارندش . عرفا در تأویل این آیه گفته اند : همان گونه که بندگان به خدا عاشق هستند ، خداوند هم گروهی از آنان را دوست دارد ، و در ردّ این سخن که : حب خالق به مخلوق نوعی نیاز است وخدا بی نیاز است . می گویند : ضمیر « هُمْ » در « یحبهمُ » به حروف ابجدی 45 و و کلمه « آدم » هم 45 است و محبت دو جانبه است .
عشق و محبت است که آدمی را از موجودات دیگر ممتاز ساخته او را محسود و مسجود فرشتگان قرار داده است . به عشق و محبت است که خدای بزرگ « آدم را به صورت خود آفرید » و او را « جانشین » خود قرار داد ، موهبت عشق و محبت لا یوصف و شکافنده قلم است :
هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گر چه تفسیر زبان روشنگر است لیک عشق بی زبان روشنتر است
خود قلم اندر نوشتن می شتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عشق ، را ز آفرینش و چاشنی حیات و خمیر مایه تصوف و سر منشأ کارهای خطیر در عالم و اساس شور و شوق و وجد و نهایت حال عارف است .
محبت چون به کمال رسد عشق نام می گیرد و عشق که به کمال رسد به فنا در ذات معشوق و وحدت عشق و عاشق و معشوق منتهی می شود و اگر عشق باشد که از مواهب حق است هم به حق می کشاند و می رساند و وصال بر دوام ، جای دیدارها و لذات زودگذر را می گیرد :
عشق معراجی است سوی بام سلطان جمال از رخ عاشق فرو خوان قصه معراج را
صوفی وقتی به این حالت رسید در جهانی دیگر می زید یا عالم دیگری در درون خود ایجاد می کند که در آن کین وحسد و خشم و نفاق راه ندارد و خودخواهیها و حقارتهای بشری مرده و همه جا را نور وصفا و مهر ووفا پر کرده است :
خواجه عبدالله انصاری می گوید : « برکت آسمانها از سپهر است و برکت جانها از مهر است ، چنانکه مرغ را پر باید آدمی را سر باید ، جوینده را صدق باید و رونده را عشق باید . »
نظامی گنجوی گوید :
فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بی خاک عشق آبی ندارد
جهان عشق است دیگر زرق سازی همه بازی است الا عشقبازی
صوفیه به سریان عشق در همه موجودات به حسب درجه و لیاقت آنها معتقدند و عشق و محبت را یکی از عالیترین مبانی و اصول تصوف می دانند . پس عشق عطیه یی آسمانی است و همه موجودات در حد خود به حق عشق می ورزند و عشق به آفریدگان نیز از آن رهگذر است که پرتو ذات حق اند و « مجاز پل حقیقت است ».
عشق با این مفهوم وسیع و عالی ، عشقی که مبدأ آن تزکیه و تهذیب نفس و منتهای آن وصول به کمال و فنا در ذات حق است ، عشقی که بالاتر از کفر و ایمان و هدفش خیر مطلق و پر کردن جهام از نور وصفا و خدمت و گذشت و محبت است مفهومی است که صوفیه به عالم اسلام تقدیم داشته اند .
بایزید بسطامی ، گوید :« محبت ، اندک داشتن بسیار بود از خود و بسیار داشتن اندک از دوست . »
شبلی گفت : « محبت ، آن است که هر چه در دل بود ، جز محبوب ، همه محو کند .
مولوی گفت :
عشق آن شعله است که چون برفروخت هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت
محیی الدین بن عربی ( ف638 هجری ) می نویسد : « هر کس عشق را تعریف کند ، آن را نشناخته و کسی که از جام عشق جرعه یی نچشیده باشد ، آن را نشناخته ، کسی که گوید : از جام شراب عشق سیراب شدم ، آن را نشناخته چون عشق شرابی است که کسی را سیراب نمی کند . »
به عقیده عارف عشق بزرگترین سرورمز الهی و همه مذاهب زاییده آن است ، هر چه بر بنیان عشق استوار باشد حقیقت و جز آن وسوسه و قیل و قال و مایه تفرقه و ملال است . روز بهان بقلی شیرازی عشق را به پنج قسم تقسیم کرده است :
الهی ، عقلی ، روحانی ، بهیمی ، و طبیعی و برای هر یک خصوصیاتی بیان کرده است :
عشق الهی ، خاص اهل مشاهده ، عشق عقلی ازان اهل معرفت ، عشق روحانی خاص خواص آدمیان ، عشق بهیمی مخصوص اراذل و عشق طبیعی ازان عموم خلق است . و عارف معتقد است امانتی را که خداوند به انسان داد ، همان عشق است . عشق انگیزه تحرک بشری و وجه تمایز انسان از سایر موجودات است .
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
( حافظ )
مولوی که همیشه از نی وجودش ترانه های عاشقانه بلند است ، دفتر اول مثنوی را در اهمیت عشق و عظمت آن آغاز می کند و بر آن است که :
آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد
جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق معجون حیات و مظهر کمال و مُثُلِ اعلا و میل ذاتی آدمی به کمال و جاودانگی است . عشق با مصلحت بینی کاری ندارد . عشق در عرفان همان عشق الهی است و اگر گهگاهی مقام عشق در نظر عارفی تنزل کرده ( همچون فخرالدین عراقی یا اوحدالدین کرمانی ) ،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 64 صفحه
قسمتی از متن .doc :
عرفان و تصوف
یکى از علومى که در دامن فرهنگ اسلامى زاده شد و رشد یافت و تکامل پیدا کرد، علم عرفان است.
درباره عرفان از دو جنبه مىتوان بحث و تحقیق کرد:یکى از جنبه اجتماعى و دیگر از جنبه فرهنگى.
عرفا با سایر طبقات فرهنگى اسلامى از قبیل مفسرین، محدثین، فقها، متکلمین، فلاسفه، ادبا، شعرا. . . یک تفاوت مهم دارند و آن اینکه علاوه بر اینکه یک طبقه فرهنگى هستند و علمى به نام عرفان به وجود آوردند و دانشمندان بزرگى در میان آنها ظهور کردند و کتب مهمى تالیف کردند، یک فرقه اجتماعى در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتى مخصوص به خود، بر خلاف سایر طبقات فرهنگى از قبیل فقها و حکما و غیرهم که صرفا طبقه فرهنگى هستند و یک فرقه مجزا از دیگران به شمار نمىروند. اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگى یاد شوند با عنوان «عرفا» و هر گاه با عنوان اجتماعىشان یاد شوند غالبا با عنوان «متصوفه» یاد مىشوند.
عرفا و متصوفه هر چند یک انشعاب مذهبى در اسلام تلقى نمىشوند و خود نیز مدعى چنین انشعابى نیستند و در همه فرق و مذاهب اسلامى حضور دارند، در عین حال یک گروه وابسته و به هم پیوسته اجتماعى هستند، یک سلسله افکار و اندیشهها و حتى آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشیدنها و احیانا آرایش سر و صورت و سکونت در خانقاهها و غیره، به آنها به عنوان یک فرقه مخصوص مذهبى و اجتماعى رنگ مخصوص داده و مىدهد. و البته همواره(خصوصا در میان شیعه)عرفایى بوده و هستند که هیچ امتیاز ظاهرى با دیگران ندارند و در عین حال عمیقا اهل سیر و سلوک عرفانى مىباشند و در حقیقت عرفاى حقیقى این طبقهاند، نه گروههایى که صدها آداب از خود اختراع کرده و بدعتها ایجاد کردهاند.
ما در این بحثهاى تاریخى به جنبه اجتماعى و فرقهاى و در حقیقتبه جنبه«تصوف»عرفان کارى نداریم، فقط از جنبه فرهنگى، آنهم از نظر تسلسل تاریخى این شاخه فرهنگى وارد بحث مىشویم، یعنى به عرفان به عنوان یک علم و یک شاخه از شاخههاى فرهنگ اسلامى که در طول تاریخ اسلام جریانى متصل و بدون وقفه بوده است نظر داریم نه به عنوان یک روش و طریقه که فرقهاى اجتماعى پیرو آن هستند.
عرفان به عنوان یک دستگاه علمى و فرهنگى داراى دو بخش است: بخش عملى و بخش نظرى.
بخش عملى عبارت است از آن قسمت که روابط و وظایف انسان را با خودش و با جهان و با خدا بیان مىکند و توضیح مىدهد. عرفان در این بخش مانند اخلاق است، یعنى یک«علم»عملى استبا تفاوتى که بعدا اشاره خواهیم کرد. این بخش از عرفان علم«سیر و سلوک»نامیده مىشود. در این بخش از عرفان توضیح داده مىشود که«سالک»براى اینکه به قله منیع انسانیتیعنى«توحید»برسد، از کجا باید آغاز کند و چه منازل و مراحلى را باید به ترتیب طى کند و در منازل بین راه چه احوالى براى او رخ مىدهد و چه وارداتى بر او وارد مىشود. و البته همه این منازل و مراحل باید با اشراف و مراقبتیک انسان کامل و پخته که قبلا این راه را طى کرده و از«رسم و راه منزلها»آگاه است صورت گیرد، و اگر همت انسان کاملى بدرقه راه نباشد خطر گمراهى است. عرفا از انسان کاملى که ضرورتا باید همراه«نوسفران»باشد، گاهى به«طایر قدس» و گاهى به«خضر»تعبیر مىکنند:
همتم بدرقه راه کن اى«طایر قدس» که دراز است ره مقصد و من«نو سفرم» ترک این مرحله بى همرهى«خضر»مکن ظلمات استبترس از خطر گمراهى
البته توحیدى که از نظر عارف قله منیع انسانیتبه شمار مىرود و آخرین مقصد سیر و سلوک عارف است، با توحید مردم عامى و حتى با توحید فیلسوف(یعنى اینکه واجب الوجود یکى است نه بیشتر)از زمین تا آسمان متفاوت است. توحید عارف یعنى موجود حقیقى منحصر به خداست، جز خدا هر چه هست«نمود»است نه«بود»، توحید عارف یعنى«جز خدا هیچ نیست»، توحید عارف یعنى طى طریق کردن و رسیدن به مرحله جز خدا هیچ ندیدن. این مرحله از توحید را مخالفان عرفا تایید نمىکنند و احیانا آن را کفر و الحاد مىخوانند، ولى عرفا معتقدند که توحید حقیقى همین است و سایر مراتب توحید خالى از شرک نیست. از نظر عرفا رسیدن به این مرحله کار عقل و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 60 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه
در آغاز هیچ نبود جز کلمه و کلمه خدا بود.
مجموعه ای که در پیش روی شماست پژوهشی است مختصر پیرامون عرفان و قرآن و رابطه آن دو و بیان اصول عرفان و مبانی عرفا در تفسیر در این نوشته ضمن تعریف عرفان و بیان اصول عملی و نظری آن موضوعاتی همچون عرفان و انسان عرفان و عقل عرضه گردیده البته موضوعاتی دیگری چون عرفان و جهان، عرفان و تمثیل عرفان و تأویل و….وجود دارد که در اینجا فقط دو مورد اول بیان شده است . امیدوارم این مطالب هر چند اندک در مورد موضوع عظیم عرفان مورد توجه واقع شود.
سید محمد الیاسی
آذر ماه 1382
از همه اسرار الفی بیش برون نیفتاد ،
و باقی هر چه گفتند ، در شرح آن الف گفتند،
و آن الف البته فهم نشد.
(مقالات شمس)
تعریف عرفان:
مفهوم عرفان ناظر به نوعی شناخت است که ریشه در اعماق جان بشر دارد و بر خلاف اهل استدلال و برهان در دریافت حقیقت ، بر اشراق و دریافت های باطنی و درونی و ذوقی اعتماد دارد و نزد مسلمین یا سایر ملل و اقوام بر حسب تفاوت های زمانی و مکانی به نام های گوناگون شناخته و موجود می باشد و امروزه تحت عنوان کلی می ستی سیستم1 نامبردار است این شیوه ، ریشه در آثار ابتدایی و سادة نخستین پرستش- نزد مذاهب –بدوی قدیم –و نیز ایرانیان، هندوان، مسیحیان، یونانیان، یهودیان و... دارد.
با وجود وجوه افتراق در میان مذاهب عرفانی، شباهت آن چنان زیاد است که آنرا در میان اقوام مشترک می دانند اصولاَ مبانی نظری آن عبارت است از: باور به امکان درک حقایق از رهگذر علم حضوری و شهودی هم آنکه مولانا می گوید:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
اخلاق و عرفان اسلامی
اخلاص؛ شرط قبولی طاعات:
تمام کارهایی که مورد رضای خدا هستند، می توان به شکل عبادت انجام داد؛ و آن وقتی است که نیت انجام آنها رضای خدا باشد. ولی بعضی از اعمال حتما باید به قصد قربت انجام بگیرند؛ اگر به قصد قربت انجام نگیرند نه تنها ثوابی ندارند، بلکه گناه هم دارند. اصلا عبادت واجب اگر نیت خالص و قربت نداشته باشد باطل می شود؛ مثل نماز. البته عبادات دیگری هم هستند که ماهیتشان عرض بندگی در پیشگاه الهی است. آنها هم متقوم به نیت هستند؛ اگر به قصد ریا انجام بگیرند باطل هستند. بعضی از عبادت های دیگر هم هستند که بین فقها کم و بیش بحثهایی درباره آنها وجود دارد؛ مثلا، زکات و خمس. اگر کسی قصد قربت نداشته باشد، تکلیف مالی از او ساقط نمی شود، یا اینکه وظیفه مالی ساقط می شود، منتها گناه کرده یا از ثواب تکلیف واجبش بی بهره مانده است؟ این بحثها مال متخصصان است و فقها و بزرگان و مراجع باید درباره آن بحث کنند.
در مجموع، کارهایی را که به صورت عبادت انجام می گیرند، می توان به سه دسته کلی تقسیم کرد: یک دسته کارهایی هستند که اصلا عنوان و ماهیت آنها عرض بندگی به پیشگاه الهی است، خودشان هیچ جهت دیگری ندارند؛ مثل نماز، حج و روزه. بعضی از عبادتها هم هستند که اصل انجام کار فی حد نفسه عرض بندگی نیست، منتها باید به قصد قربت انجام بگیرند. زکات دادن، کمک به فقرا یا سایر مصارف زکات، اخراج مال زکوی از ذمه انسان است. حضرت امام خمینی (ره) می فرمودند: اینها را «افعال قربی» می گوییم.
آنجا که اصلا خود ماهیت کار عرض بندگی به پیشگاه خداست، وقتی کار انجام می گیرد، نباید هیچ قصد دیگری در انجام آن ملحوظ باشد؛ مثلا، وقتی آدم نماز می خواند اگر همراه قصد نماز، این قصد را هم داشته باشد که دیگران او را ببینند و تعریف کنند، این می شود ریا و موجب بطلان نماز، و نه تنها ثواب عبادت را نبرده، بلکه گناه هم کرده است. اما کاری که ماهیت آن عرض بندگی نیست؛ مثل انفاق کردن، می تواند آن را به قصد قربت انجام بدهد، ولی اگر با این قصد انجام نداد، گویی پولش را به دریا ریخته است و برای آخرتش فایده ای ندارد. برای اینکه نفعی داشته باشد، باید آن را به قصد قربت انجام دهد. در این جور افعال، قصد قربت کانه مقدم بر خود عمل است. آدم باید بخواهد که خدا از او راضی باشد، آن وقت این عمل را برای رضای خدا انجام دهد؛
الاابتغاء وجه ربه الاعلی لیل:20
یریدون وجهه انعام:52
البته در عبادات دیگر ممکن است عکس این باشد، یعنی آدم کار را فقط به عنوان عرض