لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 33 صفحه
قسمتی از متن .doc :
علم فیزیک
علم فیزیک رفتار و اثر متقابل ماده و نیرو را مطالعه میکند. مفاهیم بنیادی پدیدههای طبیعی تحت عنوان قوانین فیزیک مطرح میشوند. این قوانین به توسط علوم ریاضی فرمول بندی میشوند، بطوری که قوانین فیزیک و روابط ریاضی باهم در توافق بوده و مکمل هم هستند و دوتایی قادرند کلیه پدیدههای فیزیکی را توصیف نمایند.
تاریخچه علم فیزیک
از روزگاران باستان مردم سعی میکردند رفتار ماده را بفهمند. و بدانند که: چرا مواد مختلف خواص متفاوت دارند؟ ، چرا برخی مواد سنگینترند؟ و ... همچنین جهان ، تشکیل زمین و رفتار اجرام آسمانی مانند ماه و خورشید برای همه معما بود. قبل از ارسطو تحقیقاتی که مربوط به فیزیک میشد ، بیشتر در زمینه نجوم صورت میگرفت. علت آن در این بود که لااقل بعضی از مسائل نجوم معین و محدود بود و به آسانی امکان داشت که آنها را از مسائل فیزیک جدا کنند.
در برابر سؤالاتی که پیش میآمد گاه خرافاتی درست میکردند، گاه تئوریهایی پیشنهاد میشد که بیشتر آنها نادرست بود. این تئوریها اغلب برگرفته از عبارتهای فلسفی بودند و هرگز بوسیله تجربه و آزمایش تحقیق نمیشدند و بعضی مواقع نیز جوابهایی داده میشد که لااقل بصورت اجمالی و با تقریب کافی به نظر میرسید.
جهان به دو قسمت تقسیم میشد: جهان تحت فلک قمر و مابقی جهان. مسائل فیزیکی اغلب مربوط به جهان زیر ماه بود و مسائل نجومی مربوط به ماه و آن طرف ماه نیز «فیزیک ارسطو» یا بطور صحیحتر «فیزیک مشائی» بود که در چند کتاب مانند «فیزیک» ، « آسمان» ، « آثار جوی» ، « مکانیک» ، « کون و فساد» و حتی«مابعدالطبیعه» دیده میشد.
تا اینکه در قرن 17 ، گالیله برای اولین بار به منظور قانونی کردن تئوریهای فیزیک ، از آزمایش استفاده کرد. او تئوریها را فرمولبندی کرد و چندین نتیجه از دینامیک و اینرسی را با موفقیت آزمایش کرد. پس از گالیله ، اسحاق نیوتن ، قوانین معروف خود (قوانین حرکت نیوتن) را ارائه کرد که به خوبی با تجربه سازگار بودند. بدین ترتیب فیزیک جایگاه علمی و عملی خود را یافت و روز به روز پیشرفت کرد، مباحث آن گستردهتر شد، تا آنجا که قوانین آن از ریزترین ابعاد اتمی تا وسیعترین ابعاد نجومی را شامل میشود. اکنون فیزیک مانند زنجیری محکم با بقیه علوم مرتبط است و هنوز هم به سرعت در حال گسترش و پیشرفت میباشد. نقش فیزیک در زندگی هر فرد بزرگ یا کوچک ، درس خوانده یا بیسواد ، شاغل یا بیکار خواه ناخواه با فیزیک زندگی میکند. عمل دیدن و شنیدن ، عکس العمل در برابر اتفاقات ، حفظ تعادل در راه رفتن و ... نمونههایی از امور عادی ولی در عین حال وابسته به فیزیک میباشند.
پدیدههای جالب طبیعی نظیر رنگین کمان ، سراب ، رعد و برق ، گرفتگی ماه و خورشید و ... همه با فیزیک توجیه میشوند. برنامههای رادیو ، تلویزیون ، ماهواره ، اینترنت ، تلفن و ... با کمک فیزیک مخابره میشوند. با این نمونههای ساده میتوان تصور کرد که اگر فیزیک نبود و اگر روزی قوانین فیزیک بر جهان حاکم نباشند، زندگی و ارتباطات مردم شدیدا دچار مشکل میشود.
فیزیک و سایر علوم
فیزیک، دینامیک و ساختار درونی اتمها را توصیف میکند و از آنجا که همه مواد شامل اتم هستند، پس هر علمی که در ارتباط با ماده باشد، با فیزیک نیز مرتبط خواهد بود. علومی نظیر: شیمی ، زیست شناسی ، زمین شناسی ، پزشکی ، دندانپزشکی ، داروسازی ، دامپزشکی ، فیزیولوژی ، رادیولوژی ، مهندسی مکانیک ، برق ، الکترونیک ، مهندسی معدن ، معماری ، کشاورزی و ... . فیزیک در صنعت ، معدن ، دریانوردی ، هوانوردی و ... نیز کاربرد فراوان دارد.
اینکه ابزار کار هر شغلی و هر علمی مبتنی براستفاده ازقوانین و مواد فیزیکی است، نقش اساسی فیزیک در سایر علوم و رشتهها را نمایان میکند. علاوه برآن استفاده روز افزون از اشعه لیزر در جراحیها و دندانپزشکی ، رادیوگرافی با اشعه ایکس در رادیولوژی ، جوشکاری صنعتی و ... نمونههایی از کاربردهای بیشمار فیزیک در علوم دیگر میباشند.
تلسکوپ
همه علاقمندان به دنیای شگفت انگیز ستاره شناسی می خواهند تلسکوپی داشته باشند و با آن به کاوش زیبایی های آسمان شب بپردازند. ولی در هنگام خرید تلسکوپ، دوربین دوچشمی و یا هر وسیله درشتنما، تردیدها و دودلی ها کار خرید را دشوار می کند، کدام تلسکوپ را بخرم؟ برای خرید تلسکوپ نباید عجله کرد و نجوم را حتماً نباید با تلسکوپ شروع کرد ولی شما که مطالعه کافی کرده اید و حالا نیاز داشتن تلسکوپ را حس می کنید حتماً این مقاله را با دقت بخوانید.
بزرگنمایی واقعی تلسکوپ چقدر است؟
گول شعارهای تبلیغاتی را درباره بزرگنمایی تلسکوپ نخورید. در بعضی از این تبلیغات می نویسند: با بزرگنمایی بیش از 500 برابر!!! و بدین وسیله می خواهند وانمود کنند هر چه قدرت بزرگنمایی تلسکوپ بیشتر باشد، آن تلسکوپ بهتر است. اما این قضیه حقیقت ندارد. برعکس، از نظر متخصصین بزرگنمایی مهمترین خصوصیت یک تلسکوپ نیست. به طور نظری، تلسکوپ ها را می توان طوری ساخت که بزرگنمایی بسیار زیادی داشته باشند! اما برای بدست آوردن بیشترین بزرگنمایی تلسکوپ باید این نکته را در نظر داشت که تصویر بدست آمده باید واضح و از کیفیتی قابل قبول برخوردار باشد. این در صورتی است که به ازای هر 5/2 سانتی متر قطر شیئی تلسکوپ نباید بیش از 50 برابر بزرگنمایی به دست آورد. پس بهترین بزرگنمایی قابل قبول برای یک تلسکوپ 3 اینچی (75 میلیمتری) 150 برابر است. استفاده از بزرگنمایی های بیشتر (استفاده از چشمی های با فاصله کانونی کم) تصویری نا واضح و مات به دست خواهد داد.
بزرگنمایی تلسکوپ عبارت است از نسبت فاصله کانونی شیئی به چشمی:
فاصله کانونی شیئی / فاصله کانونی چشمیm =
مشخصه اصلی یک تلسکوپ چیست؟
مشخصه اصلی یک تلسکوپ گشودگی (قطر عدسی یا آینه اصلی) آن است. هرچه قطر گشودگی تلسکوپ بیشتر باشد نور بیشتری را جمع آوری می کند و تصویر واضح و روشنتری به دست می دهد. در این صورت می توان اجرام کم نوری مثل سحابی ها و کهکشان ها را دید.
توان جمع آوری نور، با مجذور قطر عدسی متناسب است. قطر مردمک چشم در هنگام شب تقریباً 6 میلیمتر است. پس تلسکوپی با قطر 24 میلی متر (4 برابر قطر چشم)، 16=42 بار بیشتر از چشم نور جمع آوری می کند. تلسکوپ 48 میلی متری، 64 بار بیش ازچشم نور جمع می کند و...
توان تفکیک، یعنی اینکه تلسکوپ جزئیات جرم مورد رصد را چقدر تفکیک می کند. در نور زرد-سبز (میانه طیف مرئی)، توان تفکیک بر حسب ثانیه قوس از رابطه زیر حساب می شود:
عدد 5/12 تقسیم بر قطر شیئی = توان تفکیک (a)
نسبت کانونی یا عدد f عبارت است از : فاصله کانونی / قطرعدسی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 22 صفحه
قسمتی از متن .doc :
علم فرهنگقسمت نخست :: بررسی فرهنگ به عنوان یک علم و قیاس علم فرهنگ و جامعه شناسی
به عبارتی دیگر، مادام که علم فرهنگ در محاق تئوری های جامعه شناسی قرار گیرد، بسیاری از پدیده های اجتماعی که ریشه در بخش شناختی، هنجاری و یا مادی و محیطی فرهنگ دارند، به درستی مورد تحلیل قرار نمی گیرند. لذا شناختی کامل از آن پدیده و یا عنصر فرهنگی حاصل نخواهد شد که پی آمد آن نیز اخذ نتیجه گیری های به ظاهر علمی، اما نارسا و حتی گمراه کننده می باشد.
فصل اول، مقدمات : مقدمه ای بر علم فرهنگ :
در طول تاریخ، آدمیان یکایک می آیند و می روند و آن چه آنها را در تعامل با خود، دیگری، گروه و یا جوامع دیگر و نیز محیط پیرامون به تعادل می رساند، چیزی جز ترکیبی پیچیده و در هم تنیده از الگوهای فکری و عملی نیست که امروزه آن را فرهنگ می نامند.
اما متاسفانه تلقی عموم مردم و حتی عمده تعاریف آکادمیکی که از فرهنگ ارائه می شود فاقد پایائی و اعتبار لازم می باشد که این امر به نوبه خود مشکلاتی بی شمار را در پی دارد زیرا مفهوم فرهنگ بسیار پر دامنه تر از آن چیزی است که هم اکنون در اذهان متبادر می شود. پیچیدگی های جامعه معاصر بشری، هم گرائی بسیاری از رشته های علمی (ب خصوص در زمینه علوم انسانی) و نیاز به مسیری مطالعاتی که از طریق آن بتوان با بسیاری از مشکلات جوامع بشری به شکلی علمی روبرو شد، مرا واداشته تا دست به طرح پرسشی بزنم که مدتهاست در کنجاکنج ذهن و جانم رخنه کرده . پرسشی که شاید بتواند ما را در حل برخی مشکلات یاری نماید.آیا علم فرهنگ یا مطالعات فرهنگی را می توان به عنوان علم شناسائی کرد ؟
تا مدت ها بر این باور بودم که فرهنگ یکی از مباحثی است که در زیر مجموعه جامعه شناسی مورد بحث و بررسی قرار می گیرد، اما این باور به تدریج رنگ باخت. پیگیری تحولات اجتماعی در یکی دو دهه اخیر نه تنها اهمیت و استقلال علم فرهنگ را بیش از پیش مشخص می کند، بلکه نشان دهنده این نکته هم هست که فرهنگ نه زیر مجموعه جامعه شناسی که جامعه شناسی زیر مجموعه علم فرهنگ می باشد. تنش های موجود در منطقه خاور میانه، مشکلات نیروهای آمریکائی و دیگر متحدانشان در کنترل اوضاع عراق علیرغم کلیه پیش بینی های انجام شده، مناقشات بی پایان سرزمین های اشغالی و تنش هائی که به آرامی در عربستان شکل می گیرد، از جمله مواردی هستند که لزوم توجه جدی به علم فرهنگ را نشان می دهند.
از شما می پرسم، آیا در کشوری مثل ایالات متحده آمریکا یا انگلستان علم جامعه شناسی را نمی شناسند ؟ آیا رهبران آن کشورها در زمینه مسائل اجتماعی مشاور ندارند ؟ پس این اشتباهات فاحش از کجا ناشی می شود ؟؟ جز این که اینان از شناخت مقتضیات و ظرائف فرهنگ سایر کشور ها ناتوانند ؟
به عبارتی دیگر، مادام که علم فرهنگ در محاق تئوری های جامعه شناسی قرار گیرد، بسیاری از پدیده های اجتماعی که ریشه در بخش شناختی، هنجاری و یا مادی و محیطی فرهنگ دارند، به درستی مورد تحلیل قرار نمی گیرند. لذا شناختی کامل از آن پدیده و یا عنصر فرهنگی حاصل نخواهد شد که پی آمد آن نیز اخذ نتیجه گیری های به ظاهر علمی، اما نارسا و حتی گمراه کننده می باشد. برای توضیح بیشتر می توان به دو نتیجه گیری زیر اشاره نمود :
۱- انقلاب اسلامی ایران :
هنوز هم بروز انقلاب اسلامی ایران یکی از پرسش هائی است که غرب را سرگردان نموده و بسیاری از اندیشمندان را به خود مشغول نموده است. میشل فوکو در کتاب خود با نام «ایرانیان چه رؤیاهائی در سر دارند» (به سال ۱۹۷۹) حرکت و خیزش ایرانیان را یک حرکت پست مدرنیستی قلمداد می کند. اما آن چه که از دیده او پنهان مانده، نقش ارزش های دینی در تکوین انقلاب می باشد. زیرا ایشان تنها به آن دسته از ویژگی های انقلاب توجه کرده اند که در قالب تئوری های مربوط به پست مدرنیسم جای می گیرد و لذا عناصری چون رهبری انقلاب، تئوری یا تز حکومتی ارائه شده توسط امام خمینی (ره)، انسجام و خیزش مردمی و بهره بردن از الگوی عاشورائی در انقلاب اسلامی مورد غفلت قرار گرفته اند.
۲- بحران عراق پس از صدام:
بنا به نظریه هانتینگتون (برخورد تمدن ها) پس از حضور نظامی نیروهای متحد که از فرهنگی والاتر برخوردارند دیگر نمی بایستی شاهد این حجم مقاومت می بودیم. اما واقعیت به گونه ای دیگر است و ما امروزه شاهد وخامت اوضاع در عراق هستیم. از سوئی دیگر بنا به نظریات والرشتاین، نیروهای متحد برای ایجاد تغییرات لازم در زمینه فرهنگ عراق می توانستند از دو حربه نیروی نظامی و نیروی اقتصادی بهره ببرند که این دو عنصر نیز در برابر مقاومت های مردمی که بیشتر ریشه های مذهبی و فرهنگی دارد کارکرد خود را به تدریج از دست می دهند. بنابراین مشکلاتی که در برابر نیروهای متحد ایجاد شده به نظر من ریشه در فرهنگ دارد و نظریات جامعه شناسی از تحلیل این واقعیات ناتوانند. لذا باید نگاهی تازه به مسائل داشت.
فرهنگ علیرغم پیچیدگی، گستردگی و گاه ابهاماتی را که بر آن مترتب می دانند، دارای ساز و کاری مشخص و قابل ارزیابی است که در فصول بعدی به آن اشاره خواهد شد. علاوه بر اینکه علم فرهنگ می تواند از ابزارها و روش های علمی موجود استفاده نموده و با تعیین الگوها به پیش بینی آن دسته از فرآیند های فرهنگی که در آینده شکل خواهند گرفت، بپردازد، همچنین می تواند نگاهی تازه به تاریخ داشته باشد. بدین معنا که با مطالعات فرهنگی، بهتر می توان علل و فرآیند بروز تغییرات اجتماعی و تحولات تاریخی را مشخص و تفسیر نمود.
فرهنگ و جامعه شناسی:
جامعه شناسی چشم اندازی روشن و فوق العاده روشنگر را درباره رفتار انسانی ارائه می کند. یادگیری جامعه شناسی به معنای رها ساختن تبیین های شخصی درباره جهان و نگریستن به تاثیرات اجتماعی است که زندگی ما را شکل می دهد. جامعه شناسی واقعیت تجربه فردی را انکار نمی کند یا دست کم نمی گیرد اما با ایجاد حساسیت نسبت به جهان وسیع تر فعالیت اجتماعی، که همه ما در آن در گیریم، آگاهی ژرف تری از ویژگی های فردی خودمان و دیگران به دست می آوریم. (جامعه شناسی/ انتونی گیدنز ۱۹۸۹)
نکته : این نکته را می پذیرم که جامعه شناسی می تواند دیدگاهی تقریبا روشن از رفتار انسانی ارائه دهد، اما این کافی نیست. امروزه و در شرایطی که جوامع بشری لحظه به لحظه با بحران های متعدد روبرو می شوند، ما نیاز به دانشی داریم که بتواند دیدگاهی روشن از تعاملی متقابل بین فرد – جامعه و محیط ارائه دهد تا بتوانیم به نتیجه ای متقن و محکم دست یابیم و نتایج حاصل از پژوهش، مشاهدات، مطالعه و جمع بندی نتایج حاصل از تحقیقاتمان دقیق و منطقی باشد و این امر محقق نخواهد شد مگر آن که بر انسان، جامعه و محیط او اشراف کامل داشته باشیم که علم فرهنگ امکان ایجاد چنین وسعت دیدگاهی را برای ما فراهم خواهد آورد.
تعریف جامعه شناسی: بررسی علمی زندگی گروهی انسان ها (درآمد بر جامعه شناسی اثر بروس کوئن و ترجمه محسن ثلاثی)
مراحل تحقیق جامعه شناسی عبارتند از :
1-صورتبندی یک فرضیه۲- طرح پژوهش۳- گرد آوری داده ها٤- تحلیل داده ها٥- نتیجه گیری
روش ای پژوهش در جامعه شناسی عبارتند از مشاهده، آزمایش، نمونه گیری و بررسی موردی.
جامعه شناسی به دو شاخه ی محض و کاربردی تقسیم می شود و دارای شاخه های فرعی بسیاری می باشد که وجه اشتراک تمامی آنها تعیین چگونگی تأثیر روابط متقابل اجتماعی بر جریان رخدادها و تأثیر نیروهای اجتماعی بر الگوهای رفتاری افراد می باشد. علم فرهنگ نیز از تمامی ویژگی های جامعه شناسی برخوردار می باشد، زیرا از نظر ماهیت، علم فرهنگ تفاوتی با جامعه شناسی ندارد و از نظر تبارشناسی می توان جامعه شناسی را شاخه ای پر اهمیت از علم فرهنگ دانست با این تفاوت که علم فرهنگ با دیدگاهی وسیع تر به مسائل نگاه می کند و به همین دلیل به نظر می رسد که بتوان جامعه شناسی را زیر مجموعه علم فرهنگ به شمار آورد.
ارتباط فرهنگ و جامعه شناسی
آیا علم فرهنگ زیر مجموعه ای از جامعه شناسی است؟
جامعه شناسی یک رشته از علوم اجتماعی است، که به بررسی علمی پدیده های مرتبط با زندگی اجتماعی می پردازد. در صورتی که علم فرهنگ نحوه تعامل و مکانیسم ارتباط فرد با محیط پیرامون و همچنین مکانیسم شناختی انسان و گروه و جوامع انسانی را مورد مطالعه قرار می دهد. تعاریف مختلفی از جامعه شناسی توسط کنت، اسپنسر، رازالسفر و ... شده که به طور کلی می توان گفت جامعه شناسی علم بررسی کنش های متقابل انسانی است. در صورتی که علم فرهنگ به کنش های متقابل انسان با سایر انسان ها، با محیط ،عناصرتکنولوژیک با توجه به بخش شناختی و هنجاری می پردازد. کنش های متقابل انسانی عبارتند از تحریک کنندگی و پاسخ گویی افراد به یکدیگر.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 22 صفحه
قسمتی از متن .doc :
علم فرهنگقسمت نخست :: بررسی فرهنگ به عنوان یک علم و قیاس علم فرهنگ و جامعه شناسی
به عبارتی دیگر، مادام که علم فرهنگ در محاق تئوری های جامعه شناسی قرار گیرد، بسیاری از پدیده های اجتماعی که ریشه در بخش شناختی، هنجاری و یا مادی و محیطی فرهنگ دارند، به درستی مورد تحلیل قرار نمی گیرند. لذا شناختی کامل از آن پدیده و یا عنصر فرهنگی حاصل نخواهد شد که پی آمد آن نیز اخذ نتیجه گیری های به ظاهر علمی، اما نارسا و حتی گمراه کننده می باشد.
فصل اول، مقدمات : مقدمه ای بر علم فرهنگ :
در طول تاریخ، آدمیان یکایک می آیند و می روند و آن چه آنها را در تعامل با خود، دیگری، گروه و یا جوامع دیگر و نیز محیط پیرامون به تعادل می رساند، چیزی جز ترکیبی پیچیده و در هم تنیده از الگوهای فکری و عملی نیست که امروزه آن را فرهنگ می نامند.
اما متاسفانه تلقی عموم مردم و حتی عمده تعاریف آکادمیکی که از فرهنگ ارائه می شود فاقد پایائی و اعتبار لازم می باشد که این امر به نوبه خود مشکلاتی بی شمار را در پی دارد زیرا مفهوم فرهنگ بسیار پر دامنه تر از آن چیزی است که هم اکنون در اذهان متبادر می شود. پیچیدگی های جامعه معاصر بشری، هم گرائی بسیاری از رشته های علمی (ب خصوص در زمینه علوم انسانی) و نیاز به مسیری مطالعاتی که از طریق آن بتوان با بسیاری از مشکلات جوامع بشری به شکلی علمی روبرو شد، مرا واداشته تا دست به طرح پرسشی بزنم که مدتهاست در کنجاکنج ذهن و جانم رخنه کرده . پرسشی که شاید بتواند ما را در حل برخی مشکلات یاری نماید.آیا علم فرهنگ یا مطالعات فرهنگی را می توان به عنوان علم شناسائی کرد ؟
تا مدت ها بر این باور بودم که فرهنگ یکی از مباحثی است که در زیر مجموعه جامعه شناسی مورد بحث و بررسی قرار می گیرد، اما این باور به تدریج رنگ باخت. پیگیری تحولات اجتماعی در یکی دو دهه اخیر نه تنها اهمیت و استقلال علم فرهنگ را بیش از پیش مشخص می کند، بلکه نشان دهنده این نکته هم هست که فرهنگ نه زیر مجموعه جامعه شناسی که جامعه شناسی زیر مجموعه علم فرهنگ می باشد. تنش های موجود در منطقه خاور میانه، مشکلات نیروهای آمریکائی و دیگر متحدانشان در کنترل اوضاع عراق علیرغم کلیه پیش بینی های انجام شده، مناقشات بی پایان سرزمین های اشغالی و تنش هائی که به آرامی در عربستان شکل می گیرد، از جمله مواردی هستند که لزوم توجه جدی به علم فرهنگ را نشان می دهند.
از شما می پرسم، آیا در کشوری مثل ایالات متحده آمریکا یا انگلستان علم جامعه شناسی را نمی شناسند ؟ آیا رهبران آن کشورها در زمینه مسائل اجتماعی مشاور ندارند ؟ پس این اشتباهات فاحش از کجا ناشی می شود ؟؟ جز این که اینان از شناخت مقتضیات و ظرائف فرهنگ سایر کشور ها ناتوانند ؟
به عبارتی دیگر، مادام که علم فرهنگ در محاق تئوری های جامعه شناسی قرار گیرد، بسیاری از پدیده های اجتماعی که ریشه در بخش شناختی، هنجاری و یا مادی و محیطی فرهنگ دارند، به درستی مورد تحلیل قرار نمی گیرند. لذا شناختی کامل از آن پدیده و یا عنصر فرهنگی حاصل نخواهد شد که پی آمد آن نیز اخذ نتیجه گیری های به ظاهر علمی، اما نارسا و حتی گمراه کننده می باشد. برای توضیح بیشتر می توان به دو نتیجه گیری زیر اشاره نمود :
۱- انقلاب اسلامی ایران :
هنوز هم بروز انقلاب اسلامی ایران یکی از پرسش هائی است که غرب را سرگردان نموده و بسیاری از اندیشمندان را به خود مشغول نموده است. میشل فوکو در کتاب خود با نام «ایرانیان چه رؤیاهائی در سر دارند» (به سال ۱۹۷۹) حرکت و خیزش ایرانیان را یک حرکت پست مدرنیستی قلمداد می کند. اما آن چه که از دیده او پنهان مانده، نقش ارزش های دینی در تکوین انقلاب می باشد. زیرا ایشان تنها به آن دسته از ویژگی های انقلاب توجه کرده اند که در قالب تئوری های مربوط به پست مدرنیسم جای می گیرد و لذا عناصری چون رهبری انقلاب، تئوری یا تز حکومتی ارائه شده توسط امام خمینی (ره)، انسجام و خیزش مردمی و بهره بردن از الگوی عاشورائی در انقلاب اسلامی مورد غفلت قرار گرفته اند.
۲- بحران عراق پس از صدام:
بنا به نظریه هانتینگتون (برخورد تمدن ها) پس از حضور نظامی نیروهای متحد که از فرهنگی والاتر برخوردارند دیگر نمی بایستی شاهد این حجم مقاومت می بودیم. اما واقعیت به گونه ای دیگر است و ما امروزه شاهد وخامت اوضاع در عراق هستیم. از سوئی دیگر بنا به نظریات والرشتاین، نیروهای متحد برای ایجاد تغییرات لازم در زمینه فرهنگ عراق می توانستند از دو حربه نیروی نظامی و نیروی اقتصادی بهره ببرند که این دو عنصر نیز در برابر مقاومت های مردمی که بیشتر ریشه های مذهبی و فرهنگی دارد کارکرد خود را به تدریج از دست می دهند. بنابراین مشکلاتی که در برابر نیروهای متحد ایجاد شده به نظر من ریشه در فرهنگ دارد و نظریات جامعه شناسی از تحلیل این واقعیات ناتوانند. لذا باید نگاهی تازه به مسائل داشت.
فرهنگ علیرغم پیچیدگی، گستردگی و گاه ابهاماتی را که بر آن مترتب می دانند، دارای ساز و کاری مشخص و قابل ارزیابی است که در فصول بعدی به آن اشاره خواهد شد. علاوه بر اینکه علم فرهنگ می تواند از ابزارها و روش های علمی موجود استفاده نموده و با تعیین الگوها به پیش بینی آن دسته از فرآیند های فرهنگی که در آینده شکل خواهند گرفت، بپردازد، همچنین می تواند نگاهی تازه به تاریخ داشته باشد. بدین معنا که با مطالعات فرهنگی، بهتر می توان علل و فرآیند بروز تغییرات اجتماعی و تحولات تاریخی را مشخص و تفسیر نمود.
فرهنگ و جامعه شناسی:
جامعه شناسی چشم اندازی روشن و فوق العاده روشنگر را درباره رفتار انسانی ارائه می کند. یادگیری جامعه شناسی به معنای رها ساختن تبیین های شخصی درباره جهان و نگریستن به تاثیرات اجتماعی است که زندگی ما را شکل می دهد. جامعه شناسی واقعیت تجربه فردی را انکار نمی کند یا دست کم نمی گیرد اما با ایجاد حساسیت نسبت به جهان وسیع تر فعالیت اجتماعی، که همه ما در آن در گیریم، آگاهی ژرف تری از ویژگی های فردی خودمان و دیگران به دست می آوریم. (جامعه شناسی/ انتونی گیدنز ۱۹۸۹)
نکته : این نکته را می پذیرم که جامعه شناسی می تواند دیدگاهی تقریبا روشن از رفتار انسانی ارائه دهد، اما این کافی نیست. امروزه و در شرایطی که جوامع بشری لحظه به لحظه با بحران های متعدد روبرو می شوند، ما نیاز به دانشی داریم که بتواند دیدگاهی روشن از تعاملی متقابل بین فرد – جامعه و محیط ارائه دهد تا بتوانیم به نتیجه ای متقن و محکم دست یابیم و نتایج حاصل از پژوهش، مشاهدات، مطالعه و جمع بندی نتایج حاصل از تحقیقاتمان دقیق و منطقی باشد و این امر محقق نخواهد شد مگر آن که بر انسان، جامعه و محیط او اشراف کامل داشته باشیم که علم فرهنگ امکان ایجاد چنین وسعت دیدگاهی را برای ما فراهم خواهد آورد.
تعریف جامعه شناسی: بررسی علمی زندگی گروهی انسان ها (درآمد بر جامعه شناسی اثر بروس کوئن و ترجمه محسن ثلاثی)
مراحل تحقیق جامعه شناسی عبارتند از :
1-صورتبندی یک فرضیه۲- طرح پژوهش۳- گرد آوری داده ها٤- تحلیل داده ها٥- نتیجه گیری
روش ای پژوهش در جامعه شناسی عبارتند از مشاهده، آزمایش، نمونه گیری و بررسی موردی.
جامعه شناسی به دو شاخه ی محض و کاربردی تقسیم می شود و دارای شاخه های فرعی بسیاری می باشد که وجه اشتراک تمامی آنها تعیین چگونگی تأثیر روابط متقابل اجتماعی بر جریان رخدادها و تأثیر نیروهای اجتماعی بر الگوهای رفتاری افراد می باشد. علم فرهنگ نیز از تمامی ویژگی های جامعه شناسی برخوردار می باشد، زیرا از نظر ماهیت، علم فرهنگ تفاوتی با جامعه شناسی ندارد و از نظر تبارشناسی می توان جامعه شناسی را شاخه ای پر اهمیت از علم فرهنگ دانست با این تفاوت که علم فرهنگ با دیدگاهی وسیع تر به مسائل نگاه می کند و به همین دلیل به نظر می رسد که بتوان جامعه شناسی را زیر مجموعه علم فرهنگ به شمار آورد.
ارتباط فرهنگ و جامعه شناسی
آیا علم فرهنگ زیر مجموعه ای از جامعه شناسی است؟
جامعه شناسی یک رشته از علوم اجتماعی است، که به بررسی علمی پدیده های مرتبط با زندگی اجتماعی می پردازد. در صورتی که علم فرهنگ نحوه تعامل و مکانیسم ارتباط فرد با محیط پیرامون و همچنین مکانیسم شناختی انسان و گروه و جوامع انسانی را مورد مطالعه قرار می دهد. تعاریف مختلفی از جامعه شناسی توسط کنت، اسپنسر، رازالسفر و ... شده که به طور کلی می توان گفت جامعه شناسی علم بررسی کنش های متقابل انسانی است. در صورتی که علم فرهنگ به کنش های متقابل انسان با سایر انسان ها، با محیط ،عناصرتکنولوژیک با توجه به بخش شناختی و هنجاری می پردازد. کنش های متقابل انسانی عبارتند از تحریک کنندگی و پاسخ گویی افراد به یکدیگر.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 7 صفحه
قسمتی از متن .doc :
رابطه انسان با علم
رابطه «علم» عقل و دین
بحث رابطه علم و دین یکی از مباحث است که در فلسفه دین مطرح می شود و از مباحث کلام جدید نیز می تواند با شد،زیرا یکی از مهم ترین وظائف علم کلام تبیین گزاره های دینی و دفاع از گزاره های دینی است. پس هر بحثی که دین و گزاره های دینی را زیر سوال برده و به چالش بکشد،در حوزه مباحث کلامی خواهد بود و متکلم وظیفه دارد ازآن دفاع کند.
سابقه بحث رابطه میان دین وعقل
در صدر اسلام در قرن اول ودوم این بحث مطرح بود، عده ای مثل معتزلی ها عقل گرا شدند،به عقل بهادادند. و عده ای مثل اخباری ها ظاهر گرا شده و عقل را به کلی تعطیل کردند. در این میان عده ای می خواستند در کنار دین داریشان،جانب عقل را نیز رعایت کنند، در موارد تعارض، ظواهر دین را بتاویل ببرند. این یکی ازمباحثی است که در گذشته مطرح بوده، ولی پس از رنسانس و پیشرفت سریع علم و دانش در مغرب زمین این بحث اهمیت زیادی پیدا کرد. در عصر حاکمیت کلیسا زمانی که علم و دانش به تدریج پیشرفت می کرد، تعارضاتی بین داده های علمی از یک طرف و گذاره های دینی از طرف دیگر، پیش می آمد، به تدریج جانب علم تقویت و جانب دین تضعیف می شد. این روند تا قرن بیستم ادامه یافت، اما از قرن بیستم به این طرف می توان گفت که معادله به نفع دین بهم خورد.
محور و قلمرو دانش بشری
الف- قلمرو عقل نظری ب- قلمرو عقل عملی « بحث اخلاق وبحث حقوق»
در قلمرو عقل نظری چهار نوع علم داریم1 – علم عقلی محض« ریاضیات،منطق و فلسفه» 2 – علم تجربی«اعم از علوم تجربی وانسانی» 3– علم تاریخ 4– علم عرفان
تقابل گزاره های دینی با علوم چهار گانه
داده های وحیانی وگزاره های دینی می توانند با هر یک از این علوم تقابل ایجاد کنند، بنابر این هر گاه از رابطه علم ودین، یا تعارض بین آنها سخن می گویم، منظورمان اعم از علوم عقلی، تجربی، تاریخی وشهودی است البته بین دین وعلوم عقلی محض مثل ریاضیات یا منطق تعارضی وجود ندارد ودانشمندان منطق وعلم ریاضی تا کنون مدعی چنین اختلاف نبوده ا ند.
تقابل بین دین و فلسفه
بعضی از فیلسوفان مدعی هستند که گاهی ما از طریق روش های عقلی به پاره ای از امور دست می یابیم که در تعارض مستقیم با مسائلی است که در گزاره های دینی و مذهبی یافت می شود، مثل اصل وجود خدا ،مسئله شر، مسئله اختیار و جهان پس از مرگ. در اینجا بخاطر رعایت اختصار یکی از این چهار موارد فوق را بیان می داریم، زندگی پس از مرگ یکی از گزاره های دینی است که با برداشت بعضی از فلاسفه در تعارض است، ممکن است عده ای از فیلسوفان استدلال کنند که انسان با مردن نیست و نابود می شود؛ یعنی این طور نیست که انسان آمیخته ای از بدن وروح باشد و با مردن از نشئه ای به نشئه دیگر انتقال یابد؛ زیرا انسان تنها یک ساختار دارد و آن ساختار مادی است که با مردن نیست ونابود می شود. بنابر این اگر کسی بتواند این مسئله را با دلیل عقلی ثابت کند، با گزاره های دینی و مذهبی سازگاری ندارد؛ زیرا در تمام ادیان الهی در غرب و شرق عالم، زندگی پس از مرگ را تصویر کرده اند و معتقید هستند که پس از این عالم، عالم دیگری نیز وجود دارد که آنجا انسانها به پاداش و کیفر اعمال شان می رسند.
تعارض بین دین و علوم تجربی
گفته شد که مراد از علوم تجربی اعم از علوم طبیعی و انسانی است. یکی از شاخه های علوم طبیعی کیهان شناسی است، ممکن است بین گزاره های دینی وکیهان شناسی تعارضی به وجود آید؛ مثلا یکی از گزاره های دینی ما این است که [هو الذی خلق السموات والارض فی ستته ایام] او کسی است که آسمانها وزمین را در شش روز آفرید. در دین یهودیت هم ، همین عقیده وجود دارد. کیهان شناسان در اینجا به مخالفت بر خاسته و این را امری غیر ممکن می داند.
در زیست شناسی، بر طبق بعضی از آیات قرآن و باورهای مسیحیان و یهودیان خلقت آدمی این گونه است که [ ولقد خلقنا الا نسان من صلصال] خداوند یک دفعه انسان را« از گل خشکیده ای» آفرید، یعنی سیر تکا ملی را طی نکرده است،در حالیکه داروین وپیروانش انسان را به خاطر قرائن و شواهد زیادی که بین او و میمون وجود دارد تکا مل یافته نسل میمون می داند. بنائا طبق گفته دین، قدمت انسان در روی زمین چیزی حدودی شش هزار سال وطبق نظریه داروین اگر درست با شد چیزی حدود سی میلیون سال باید برای موجودی بنام انسان قدمت قائل شد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
علم اقلیم شناسیاقلیم شناسی علمی است که در جستجوی بیان و شرح طبیعت اقلیم و نیز اینکه به چه ترتیب از محلی به محل دیگر عوض گشته و همچنین اینکه چگونه وابسته به فعالیتهای بشری است، میباشد. این علم کاملا و بطور پیوسته وابسته به هواشناسی بوده و خود در مورد تغییرات روزانه جوی و نتایج آن بحث میکند. آشنایی ممکن است بسیاری از رشتههای مطالعاتی مربوط به سیاره زمین را در سه گروه وسیع و اصلی گنجانید. این سه گروه عبارتند از: لیتوسفر یا قسمت خشکی زمین ، هیدروسفر یا قسمت آبی سیاره و بالاخره اتمسفر یا جز گازی زمین.اگر در مطالعه و بررسی چگونگی هوا و اقلیم ، لایه گازی شکل زمین پراهمیتترین میباشد، ولی نباید از نظر دور داشت که گرما و رطوبت بطور پیوسته و همیشه میان سطوح خشکی و آبی و جو مبادله گشته و تمام آنها اجزا مکملی را بدست میدهند. مراحل مبادله گرما و رطوبت میان زمین و جو در طی مدت زمانی طولانی باعث بروز وضعی میگردد که اقلیم نامیده میشود. براستی ، اقلیم بیش از فقط یک میانگین آماری بوده و باید آنرا مجموعه چگونگیهای جوی درگیر با گرما ، رطوبت و حرکت هوا دانست.اقلیم فاکتور بسیار مهمی از محیط زیست طبیعی بشر میباشد، زیرا اگرچه معمولا انسان خود را مخلوقی میپندارد که بر روی زمین زندگی مینماید، ولی او در واقع ، در قعر اقیانوس عمیق هوائی هم که کره زمین را دربر گرفته است، قرار دارد.
تاریخچه هواشناسی و اقلیم شناسی اقلیم شناسی را میتوان در عین حال علمی قدیمی و جدید دانست. قدمت این علم تا به اندازه کنجکاوی بشر در مورد محیط زیستش میرسد. از سوی دیگر ، تازگی این علم با پیدایش هواپیما ، رادیو و رادار همزمان میگردد. بشر اولیه تا حد زیادی تحت تاثیر پدیدههای هوا و اقلیم قرارداشت. مذاهب خرافاتی که بر پایه شرک و بت پرستی قرار داشتند، به تفسیر رازهای جوی نظیر بارش ، باد یا رعد و برق پرداختند.از زمان باستان تاکنون ، به موازات توسعه علوم ، شناخت هر چه بیشتر هوا و اقلیم هم به جلو میرود. فیلسوفان یونانی علاقه زیادی به هواشناسی و اقلیم نشان میدادند. در واقع این دو لغت هر دو ریشه یونانی دارند. تقسیم بندی جهان به پنج منطقه اقلیمی ، یعنی مناطق سرد و منجمد شمال و جنوب ، مناطق معتدل شمال و جنوب و منطقه گرم (مناطق اقلیمی جهان) ، به پارومنیدس (Parmenides) یونانی نسبت داده میشود که ، در پنج قرن پیش از میلاد مسیح میزیسته است.زمانی که مشاهده و حدس و گمان و خرافات در توسعه و پیشرفت هواشناسی و اقلیم شناسی نقش بازی مینمودند، تا به آغاز قرن هفدهم طول کشید. در این هنگام اختراع ادوات هواشناسی و ثبت دیدبانیها به یاری این علوم آمده و توضیحات دقیقتر اقلیمی را در دسترس قرار داده و آنالیز علمی پدیدههای هوا را ممکن ساختند. طبقهبندی اقلیمی تغییرات اقلیمی فراوانی که از محلی به محل دیگر روی میدهند، همانطور که بوسیله ترکیبهای مختلف مراحل جوی تعیین میگردند، سبب تولید انواع متعدد اقلیمهای مربوطه هم میشوند. منطقهای از سطح زمین که اثرات ترکیب شده فاکتورهای اقلیمی بر آن ، موجب برقراری شرایط اقلیمی نسبتا همگنی میگردند، یعنی یک نوع اقلیم ، اصطلاحا منطقه اقلیمی نامیده میشود. برای آنکه بتوان توضیحات مربوطه را تسهیل نموده و مناطق اقلیمی را بر روی نقشه آورد، لازم است که انواع اقلیم را تشخیص داده و طبقهبندی کرد. مناطق اقلیمی جهان از آنجا که توزیع جهانی انواع اقلیم بطور اصلی نتیجه رژیمهای گرما و رطوبت میباشد، ممکن است که اقلیم را در گروههای وسیعی طبقهبندی نمود که بر پایه اثرات هم بستگی داخلی گرما و رطوبت بر تودههای هوا که آنها هم به نوبه خود بر اقلیمهای نواحی مختلف حکومت مینمایند، تقسیم کرد. انواع اقلیمی که بدین ترتیب معرفی میشوند، به ترتیب عبارتند از:اقلیمهائی که تحت نفوذ تودههای هوای استوائی و حارهای هستند.اقلیمهائی که تحت نفوذ تودههای هوای حارهای و قطبی قرار دارند.اقلیمهائی که تحت تسلط تودههای هوای قطبی و منجمده واقع شدهاند.اقلیمهای سرزمینهای مرتفع که دارای خصوصیات مشخصی ناشی از اثرات ارتفاع از سطح دریا میباشند.زیرتقسیمات این چهار گروه اصلی انواع اقلیمی را تعیین میکنند که بر پایه توزیع منطقهای عناصر اقلیمی ، بویژه درجه حرارت و نزولات جوی و تغییرات فصلی آنها قرار دارند.
مفاهیم اساسی هواشناسی
آن بخش از علوم زمین را که به مطالعه اتمسفر (هواسپهریا جو) سیاره زمین می پردازد، علوم اتمسفری مینامند. شاخصترین این علوم " هواشناسی" و "آب و هواشناسی" است. تفاوت هواشناسی (Meteorology) و اقلیم شناسی (آب وهواشناسی Climatology) اگر چه موضوع مطالعه آب و هواشناسی و هواشناسی، اتمسفر (هواسپهر) است، ولی هر کدام با نگرشی متفاوت آن را بررسی می کنند : 1- هواشناسی، هوا را و اقلیم شناسی، آب و هوا را شناسایی و تبیین می کند. 2- هواشناسی وضعیت جوی را به طور عام و برای یک لحظه بررسی می کند؛ اما، آب و هواشناسی تیپ هوای غالب یک مکان معین را در دوره طولانی مطالعه و تفاوتهای آب و هوایی مکانها را کشف می کند. 3- هدف هواشناسی شناخت مطلق و عام اتمسفر و تغییرات آن (هوا) است؛ ولی در آب و هواشناسی سعی میشود با شناخت آب و هوای هر منطقه، تأثیرهای آب و هوایی آن بر روی فعالیتهای انسانی مشخص شود. 4- هواشناس وضع هوا را در کوتاه مدت پیشبینی می کند؛ اما، آب و هواشناس براساس عوامل به وجود آورنده آب و هوا، پدید آمدن آب و هوای خاصی را در مکانی خاص و با توجه به تاثیر آن در زندگی انسانها، پیش بینی می کند.