لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
1- نامهاى از آن حضرت ( ع ) به قاضى اش شریح بن الحارث
گویند که شریح بن الحارث قاضى امیر المؤمنین ( ع ) در زمان او خانه اى خرید به هشتاد دینار .
این خبر به على ( ع ) رسید . او را فرا خواند . و گفت : شنیده ام خانه اى خریده اى به هشتاد دینار و براى آن قباله نوشته اى و چند تن را هم به شهادت گرفته اى . شریح گفت : چنین است یا امیر المؤمنین . على ( ع ) به خشم در او نظر کرد ، سپس فرمود :
اى شریح ، زودا که کسى بر سر تو آید که در قباله ات ننگرد و از شاهدانت نپرسد ، تا از آنجا براندت و بى هیچ مال و خواسته اى به گورت سپارد . پس ، اى شریح ، بنگر ، نکند که این خانه را از دارایى خود نخریده باشى ، یا نقدى که بر شمرده اى از حلال به دست نیامده باشد . که اگر چنین باشد هم در دنیا زیان کرده اى و هم در آخرت
اما اگر آنگاه که این خانه را مى خریدى نزد من آمده بودى ، برایت قباله اى مى نوشتم به این نسخت و تو حتى یک درهم و چه جاى بیش از آن رغبت نمى کردى که به بهاى این خانه دهى . و نسخه آن قباله چنین است :
این خانه اى است که بنده اى ذلیل ، از مرده اى که براى کوچ کردن او را از جاى خود برانگیخته اند ، خریده است . خانهاى از سراى فریب در کوى از دست شدگان و محلت به هلاکت رسیدگان . این خانه را چهار حدّ است :
حد نخستین ، منتهى مى شود به آنجا که آفات کمین گرفته اند ، و حدّ دوم به آنجا که مصیبتها را سبب است .
و حدّ سوم به خواهشهاى تباه کننده نفسانى ، و حدّ چهارم به شیطان اغواگر .
و در آن از حد چهارم باز مى شود . خریدار که فریب خورده آمال خویش است آن را از فروشنده اى که اجل او را برانگیخته تا براندش ، به بهاى خارج شدن از عزّ قناعت و دخول در ذلّ طلب و خوارى خریده است . در این معامله ضرر و زیان خریدار در آنچه خریده است ، بر عهده کسى است که اندامهاى پادشاهان را ویران سازد و جان از تن جباران بیرون کند و پادشاهى از فرعونان چون شهریاران ایران و قیصرهاى روم و تبّعهاى یمن و حمیرها بستانده است ، و نیز آن کس که دارایى خود را گرد آورد و همواره بر آن در افزود و کاخهاى استوار برآورد و آنها را بیاراست و آرایهها ساخت و اندوخته ها نهاد تا به گمان خود براى فرزند ، مرده ریگى نهد . همه اینان را براى عرضه در پیشگاه حسابگران و آنجا که ثواب و عقاب را معین مى کنند ، حاضر آورد . در آنجا حکم قطعى صادر شود و کار داورى به پایان آید . « در آنجا تبهکاران زیانمند شوند » عقل هر گاه که از اسارت هوس بیرون آید و از علایق دنیوى در امان ماند ، به این رسند گواهى دهد.
2- نامهاى از آن حضرت ( ع ) به یکى از فرماندهان سپاهش
اگر در سایه فرمانبردارى باز آیند ، این چیزى است که ما خواستار آنیم و اگر حوادث و پیشامدها ، آنان را به جدایى و نافرمانى کشانید ، باید به یارى کسانى که از تو فرمان مى برند ، به خلاف آنکه فرمانت نمى برند ، برخیزى . و به پایمردى آنکه مطیع توست از آنکه به یاریت برنمى خیزد ، بى نیاز باشى . زیرا ، آنکه به اکراه همراه تو به نبرد مى آید ، غیبت او بهتر از حضور اوست و در خانه نشستنش ، بهتر است از به یارى برخاستنش.
3- نامهاى از آن حضرت ( ع ) به اشعث بن قیس ، عامل خود در آذربایجان نوشته است .
حوزه فرمانرواییت طعمه تو نیست ، بلکه امانتى است بر گردن تو ، و از تو خواستهاند که فرمانبردار کسى باشى که فراتر از توست .
تو را نرسد که خود هر چه خواهى رعیت را فرمان دهى . یا خود را درگیر کارى بزرگ کنى ، مگر آنکه ، دستورى به تو رسیده باشد . در دستان تو مالى است از اموال خداوند ، عزّ و جلّ ، و تو خزانه دار هستى تا آن را به من تسلیم کنى . امید است که من براى تو بدترین والیان نباشم . و السلام
4- نامهاى از آن حضرت ( ع ) به معاویه
این مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند ، به همان شیوه با من بیعت کردند . پس آن را که حاضر است ، نرسد که دیگرى را اختیار کند و آن را که غایب بوده است نرسد که آنچه حاضران پذیرفته اند نپذیرد . شورا از آن مهاجران و انصار است . اگر آنان بر مردى همرأى شدند و او را امام خواندند ، کارشان براى
خشنودى خدا بوده است ، و اگر کسى از فرمان شورا بیرون آمد و بر آن عیب گرفت یا بدعتى نهاد باید او را به جمعى که از آن بیرون شده است باز آورند . اگر سر بر تافت با او پیکار کنند ، زیرا راهى را برگزیده که خلاف راه مؤمنان است و خدا نیز در گردن او کند ، گناه آنچه را خود متولى آن شده است .
اى معاویه ، به جان خودم سوگند ، که اگر به دیده خرد بنگرى ، نه از روى هوا و هوس ، در خواهى یافت که من از هر کس دیگر از کشتن عثمان بیزارتر بودم و من از آن کنارى جسته بودم ، مگر آنکه بخواهى جنایت را به گردن من نهى و چیزى را که بر تو آشکار است پنهان دارى . و السلام
5- نامهاى دیگر از آن حضرت ( ع ) به معاویه
اما بعد ، اندرزنامه اى از تو به من رسید با جمله هایى بربافته و عباراتى که به ضلالت خویش آراسته بودى و از روى بداندیشى روانه کرده بودى . این نامه ، نامه کسى است که نه خود دیده بینا دارد تا راه هدایت را به او نشان دهد ، و نه او را رهبرى است که راهش بنماید . هوا و هواس او را فراخوانده و او نیز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نیز متابعتش نموده . هذیانى در هم آمیخته ، گم گشته و به خطا رفته است .
و از این نامه است
بیعت کردن فقط یک بار است و دوباره در آن نظر نتوان کرد . گزینش از سر گرفته نشود . هر که از بیعت بیرون رود ، طعن زننده است ، و هر که در پذیرفتنش درنگ کند و دو دلى نشان دهد ، منافق است.
6-سفارشى از آن حضرت ( ع ) هنگامى که سپاهى بر سر دشمن مى فرستاد
چون بر دشمن فرود آمدید یا دشمن بر شما فرود آمد ، باید که لشکرگاهتان بر فراز بلندیها یا دامنه کوهها یا در بین رودخانهها باشد تا شما را پناهگاه بود و دشمن را مانع . و باید که جنگتان در یک سو باشد یا دو سو . و دیدهبانها بر سر کوهها و تپه ها بگمارید تا مباد ، که دشمن از جایى که مى ترسید یا خود را در امان مى دانید ، بناگاه ، بر شما تاخت آورد . بدانید که مقدمه لشکر ، همان چشمان لشکر است ، و چشمان مقدمه ، طلایه داران هستند . از پراکندگى بپرهیزید . چون فرود مى آیید همه فرود آیید ، و چون کوچ مى کنید همه کوچ کنید . هنگامى که شب در رسید ، نیزهها را گرداگرد خود قرار دهید . به خواب مروید یا اندک اندک بخوابید.
7- سفارشى از آن حضرت ( ع ) به معقل بن قیس الریاحى فرمود ، آنگاه که او را به سههزار سپاهى بر مقدمه به شام مى فرستاد .
از خدایى که بناچار ، روزى با او دیدار خواهى کرد و جز درگاه او پایانى ندارى ، بترس . جنگ مکن مگر با آنکه با تو بجنگد . و لشکرت را در ابتدا یا انتهاى روز به حرکت درآور و به هنگام گرماى نیمروز فرود آر . و مرکبها را خسته مدار ، و در آغاز شب ، لشکر را به حرکت در میاور که خداوند شب را براى آسودن قرار داده . و آن را براى درنگ کردن مقرر کرده نه سیر و سفر . به هنگام شب خود و مرکبت را از خستگى برآور . و چون برآسودى ، یا هنگام سحر و یا زمان دمیدن سپیده به برکت خداوندى حرکت کن هرگاه با دشمن رویاروى شدى ، خود در میانه لشکرت قرار گیر و به دشمن چنان نزدیک مشو که پندارد قصد حمله دارى و چندان دور مایست که چون کسى باشى که از جنگ بیمناک است تا فرمان من به تو رسد . کینه آنان تو را وادار نکند که پیش از آنکه به اطاعتشان فراخوانى و حجّت را بر آنان تمام کنى ، جنگ را بیاغازى.
8- از نامه آن حضرت ( ع ) به دو تن از امیران لشکرش
من ، مالک بن الحارث الاشتر را بر شما و همه سپاهیانى که در فرمان شماست امیر کردم . به سخنش گوش دهید و فرمانش برید . او را زره و سپر خود قرار دهید . زیرا مالک کسى است که نه در کار سستى مى کند و نه خطا و نه آنجا که باید درنگ کند ، شتاب مى ورزد و نه آنجا که باید شتاب ورزد ، درنگ مى کند.
9- سفارشى از آن حضرت ( ع ) به سپاهش پیش از دیدار با دشمن در صفین .
با آنان مجنگید تا آنان جنگ را بیاغازند . سپاس خدا را ، که حجت با شماست . و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند ، این هم حجتى دیگر است به سود شما و زیان ایشان . هرگاه ، به اذن خدا ، روى به هزیمت نهادند ، کسى را که پشت کرده و مى گریزد ، مکشید و آن را که از پاى افتاده است ، آسیب مرسانید و مجروح را زخم مزنید و زنان را میازارید و آنان را به خشم میاورید ، هرچند ، آبروى شما بریزند یا امیرانتان را دشنام دهند . که زنان به جسم ناتوان اند و به نفس و عقل ضعیف . حتى در زمانى که زنان مشرک بودند ، ما را گفته بودند که از آنان دست باز داریم . در زمان جاهلیت ، رسم بر آن بود که اگر مردى با سنگ یا چوبدستى به زنى تعرض مى کرد او را و فرزندانش را ، که پس از او مى آمدند ، عیب مى کردند و سرزنش مىنمودند.
10 - هنگامى که آن حضرت ( علیه السلام ) به عزم جنگ ، با دشمن روبرو مى شد چنین مى فرمود :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
خطبهاى از آن حضرت ( ع ) آن را خطبه غرّاء نامیدهاند که از خطبههاى شگفتانگیز آن حضرت ( ع ) است .
حمد خدایى را که به قدرت خود برتر است و پیروز و ، به فضل و بخشایش خود بر همگان نزدیک . بخشنده هر فایدتى است و دفع کننده هر سختى و بلایى است .
سپاس مىگویم او را ، به سبب بخششهاى عطوفتآمیزش و نعمتهاى او که همگان را از آن نصیب است . ایمان مىآورم به او ، که مبدأ همه چیزها و آغاز کننده آفرینش است و از او هدایت مىطلبم ، که هم نزدیک است و هم راه نماینده . از او یارى مىخواهم ، که هم قاهر است و هم قادر و بر او توکل مىکنم ، که هم کفایتکننده است و هم یارى دهنده و شهادت مىدهم ، که محمد ( ص ) بنده و رسول اوست ، او را فرستاده است تا فرمانهایش را روان دارد و حجت را بر همه تمام کند و مردمان را از عذاب او بترساند ، پیش از آنکه روز رستاخیز فرا رسد .
اى بندگان خدا ، شما را به ترس از خدا سفارش مىکنم . خداوندى که برایتان مثلها آورده و مدت عمر هر یک از شما را معین کرده است . آنکه پیکرهاى شما به جامهها بیاراسته و اسباب معیشتتان فراهم ساخته و به کردارهایتان احاطه دارد و پاداش هر یک از شما را بر سر راه مهیا داشته . خداوندى که نعمتهاى فراوان و عطایاى بىشمار خود را خاص شما گردانید و به حجتهاى آشکارتان هشدار داد . یک یک شما را بر شمرد و براى هر یک مدت عمرى مقرر داشت . بدانید ، که شما را در این جهان که سراى آزمایش و عبرت است مىآزمایند و به حساب آنچه گفتهاید یا کردهاید خواهند رسید . دنیا آبشخورى تیره است و گل آلود . ظاهرش دلفریب است و باطنش هلاک کننده . فریبى است زودگذر و فروغى است غروبکننده و سایهاى است ناپایدار و زوال یابنده و تکیهگاهى است فرو ریزنده . فریبندگى کند تا انس گیرد به او ، کسى که از آن گریزان است و دل بندد به او ، آنکه او را ناخوش دارد . آنگاه چموشى کند و لگد پراکند و دامهاى خود بگسترد و تیرهاى خود در کمان راند و آدمى را در کمند مرگ افکند و به خوابگاهى تنگ و بازگشتگاهى دهشتآورش کشد تا به عیان پاداش اعمال نیک و کیفر کردارهاى بد خویش بنگرد . و اینچنیناند کسانى
[ 155 ]
که پس از این مىآیند و جانشین گذشتگان مىشوند ، زیرا مرگ از هلاک کردنشان باز نایستد و بازماندگان نیز از ارتکاب گناه دست باز ندارند و از کرده پشیمان نشوند ، بلکه از رفتار پیشینیان پیروى کنند و پى در پى مىگذرند و مىروند تا به سر منزل فنا رسند .
چون رشته کارها از هم گسست و روزگاران سپرى شد و رستاخیز مردم فرا رسید ،
خداوند آنها را از درون گورها یا آشیانههاى پرندگان یا کنام درندگان یا هر جاى دیگر که مرگ بر زمینشان زده است ، بیرون آورد ، در حالى ، که در انجام فرمانهاى خداوندى شتاباناند و بیدرنگ به سوى بازگشتگاه او به پیش مىروند و خاموش ، صف در صف ، در منظر الهى ایستاده . آنگاه بانگ منادى حق به گوششان رسد . جامه خضوع و فروتنى و فرمانبردارى و ذلّت و خوارى بر آنان پوشیده شود . در آن روز ، هیچ حیلهاى به کار نیاید و آرزوها منقطع شود و دلها غمگین و از حرکت ایستاده ، آوازها به خشوع آمیخته و به پستى گراییده ، سر و روى غرق عرق ، وحشت بر آنها چیره .
بانگ مهیب آن منادى که تمیز دهنده حق از باطل است و آنان را فرا مىخواند که براى گرفتن جزاى اعمال خویش از ثواب یا عقاب در حرکت آیند ، لرزه بر اندامها اندازد . بندگانى هستند ، آفریده شده به قدرت قاهره او و پرورش یافته در تحت سیطره او نه به دلخواه خود . در چنگال مرگ گرفتار آمده در گورها جاى گرفته .
پیکرهایشان پوسیده گردیده ، تنها و بىکس از گورها بیرونشان آورند تا پاداش عمل خود ببینند و آن وام ، که به گردن دارند ، بگزارند و چون به حسابشان برسند ، نیکان و بدانشان از یکدیگر جدا شوند . در این جهان ، مهلتشان دادند تا راه رهایى خویش بیابند و از گمراهى به در آیند همانگونه که کسانى را که خواستار خشنودى و آشتى آنان باشند مهلت دهند و ظلمت شبهات از آنان زدودهاند . به حال خود رهایشان کردهاند تا خود را مهیا کنند همانند اسبانى که خواهند به میدان مسابقت روند . و بیندیشند که چسان حقیقت را بازجویند و اعمال نیک را بشناسند و در ایام زندگى و فرصتى که حاصل کردهاند از نور معرفت پرتوى برگیرند . چه زیبا و شگفتانگیز است این مثلهاى راست و درست و این اندرزهاى شفابخش ، اگر به دلهاى پاک و گوشهاى شنوا و رأیهاى ثابت و خردهاى دوراندیش راه یابند .
پس از خداى بترسید همانند کسى که شنید و خاشع شد و چون از روى نادانى گناهى کرد به گناه خویش اعتراف نمود و از سرانجام کار خود بیمناک گردید و عمل
[ 157 ]
کرد و از عقوبت پروردگار به هراس افتاد و به اطاعت شتافت و به مرحله یقین رسید و کارهاى نیکو کرد . چون اندرزش دادند ، اندرزها را پذیرا آمد و چون بر حذرش داشتند ، حذر نمود و باز گردید و توبه کرد و به خدا روى آورد و به دوستان خدا اقتدا کرد که بر مثال ایشان رود . چون راه راست را به او نشان دادند او نیز بدید و بشناخت و چابک وار قدم در راه طلب نهاد . و تا در گناهان نیفتد ، از هر گناه بگریخت . اندوخته سراى آخرت به دست آورد و باطن خویش پاکیزه ساخت و سراى آخرت بیاراست ،
براى روزى که از این جهان رخت برمىبندد و بدان راه پرخطر گام مىنهد و براى هنگام نیازمندى و جاى تنگدستى ، تا سبب پشتگرمى او شود ، زاد راه مهیا ساخت و براى آن سراى ، که جاى اقامت ابدى اوست ، پیشاپیش بفرستاد . پس اى بندگان خداى ، از خداى بترسید و آن کنید که شما را براى آن آفریده است و از او بیمناک باشید بدان حد که شما را از خود بیم داده است . تا شایسته آن نعمت جاوید شوید ،
که براى شما مهیا کرده است تا وعدهاى که به بندگان خود داده برآورد ، که وعده او همواره راست است ، و از بیم رستاخیز او دور باشید .
و از این خطبه خداوند شما را گوش عطا کرد ، تا آنچه را که درخور شنیدن و نگهداشتن است بشنوید و نگه دارید . و چشم داد تا ظلمت نابینایى را فروغ بینایى بخشد . و اندامهایى بخشید که خود اجزایى در بر دارند و هر یک از اندامها را در جاى مناسب خود قرار داد ، در ترکیب خاص خود و بر دوام . و کالبدى در رسانیدن منافع خود همچنان بر پاى . و دلهایى که روزى خود مىطلبند . همه در نعمتهاى او غرقهاند و رهین منت او هستند . و ارزانى داشت ، آنچه عافیت را عطا کند و بلا را مانع آید .
خداوند براى هر یک از شما زمانى معین کرده که پایان آن بر شما پوشیده داشته . و برایتان از آثار گذشتگان عبرتها بر جاى نهاده ، چیزهایى که از آنها بهره مىیافتند و نصیب خویش بر مىگرفتند . بسى مهلتشان داد تا بهره خویش برگرفتند و مرگ شتابان بر سرشان تاخت و میان آنها و آرزوهایشان جدایى افکند در حالى که ، در ایام تندرستى براى روز بازپسین توشهاى فراهم نکردند و در اوان جوانى در اندیشه
[ 159 ]
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
خلاصه کتاب: قیام و انقلاب مهدی ( ع ) از دیدگاه
"این کتاب که مجموعا دو بخش غیر مرتبط با یکدیگر است ، بخش یکم آن با همین عنوان ابتدا به صورت مقالهای کوتاه و مختصر در یک نشریه دینی در تهران منتشر شد و سپس مطالبی بر آن افزوده شد و به صورتی که در چاپهای اول تا چهارم ملاحظه شده است در آمد . اما بخش دوم که عنوان " شهید " دارد ، تفصیل یافته یک سخنرانی در شب عاشورای سال 1393 هجری قمری در تهران است .
اندیشه پیروزی نهائی نیروی حق بر نیروی باطل، استقرار کامل و همه جانبه ارزشهای انسانی ، تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایدهآل و اجراء این ایده انسانی به وسیله شخصیتی عالیقدر که در روایات متواتر اسلامی " مهدی " نامیده شده ، اندیشهای است که همه فرق ومذاهب اسلامی بدان مؤمن و معتقدند . زیرا این اندیشه ، به حسب اصل و ریشه ، قرآنی است .این اندیشه بیش از هر چیز مشتمل بر عنصر خوشبینی نسبت به جریان کلی نظام طبیعت و سیر تکاملی تاریخ و اطمینان به آینده ، و طرد عنصر بدبینینسبت به پایان کار بشر است ، که طبق بسیاری از نظریهها و فرضیههافوقالعاده تاریک است. انتظار فرج امیدو آرزوی تحقیق این نویدکلی جهانی انسانی ، در زبان روایات اسلامی "انتظار فرج" خوانده شده و افضل عبادات شمرده شده است. اصل انتظار فرج از یک اصل کلی اسلامی و قرآنی استنتاج میشود و آن اصل " حرمت یأس از روح الله " است. دو گونه انتظار انتظار فرج دو گونه است : انتظاریکه سازنده و نگهدارنده است ، به گونهای است که میتواند نوعی عبادت شمرده شود ، و انتظاری که گناه است و ویرانگر و نوعی " ابا حیگری " باید محسوب گردد. شخصیت و طبیعت جامعه ممکن است کسی تحولات تاریخی را یک سلسله امور تصادفی و اتفاقی یعنیاموری که تحت قاعده و ضابطهای کلی در نمیآید بداند. نظریه دیگر این است که جامعه به نوبه خود ، مستقل از افراد ، طبیعت و خصلت و سنت و قاعده و ضابطه دارد ، تاریخ آن گاه موضوع تفکر و مایه عبرت و قابل درس آموزی استکه جامعه از خود طبیعت و شخصیت داشته باشد . علیهذا برداشت داشتن ازتاریخ و تحولات آن، فرع بر مسأله طبیعت و شخصیت داشتن جامعه است. قرآن و تاریخ در این که قرآن مجید تاریخ را به عنوان یک درس و یک منبع معرفت و یک موضوع تفکر و مایه تذکر و آیینه عبرت یاد میکند جای تردید نیست . قرآن کریم این گمان را که ارادهای گز افکار ، و مشیتی بی قاعده و بیحساب سرنوشتهای تاریخی را دگرگون میسازد به شدت نفی میکند و تصریحمینماید که قاعدهای ثابت و تغییر ناپذیر بر سرنوشتهای اقوام حاکم است. قرآن کریم ، نکته فوقالعاده آموزندهای در مورد سنتهای تاریخ یاد آوریمیکند و آن این که مردم میتوانند با استفاده از سنن جاریه الهیه در تاریخ، سرنوشت خویش را نیک یا بد گردانند. توجیه و تفسیر تکامل تاریخ توجیه تکامل تاریخ با دو شیوه مختلف صورت میگیرد . ما یکی از این دو شیوه را " ابزاری " و از نظری دیالکتیکی مینامیم . و شیوه دیگر را " انسانی " یا " فطری " میخوانیم . بینش دیالکتیکی یا ابزاری بینش دیالکتیکی طبیعت بر این اساس است که : اولا- طبیعت در حرکت و تکاپوی دائم است ، توقف ویکسانی در طبیعت وجود ندارد. ثانیا - هر جزء از اجزاء طبیعت تحت تأثیر سایر اجزاء طبیعت است و به نوبه خود در همه آنها مؤثر است . ثالثا- تضادها و کشمکشها پایه حرکتها است ، رابعا - جدال درونی اشیاء رو به تزاید است و شدت مییابد تا به اوج خود یعنی آخرین حد اختلاف و کشمکش میرسد و شیء یک سره به ضد خود تبدیل میشود )حالت تز). این مرحله نیز به نوبه خود ضد خویش را میپرورد(حالت آنتی تز) و پس از یک سلسله کشمکشها به نفی خود ، که نفی نفی مرحله اول است و به نحوی مساوی با اثبات است(حالت سنتز) منتهی میشود . طبیعت هدفدار نیست و کمال خود را جستجو نمیکند ، بلکه به سوی انهدام خویش تمایل دارد ، ولی چون آن انهدام نیز به نوبه خود به انهدام خویش تمایل دارد و هر نفی کننده به سوی نفی کننده خود گرایش دارد ، نفی نفی که نوعی ترکیب میان دو مرحله قبل از خود است صورت میگیرد و قهرا تکامل رخ میدهد . این است دیالکتیک طبیعت . تاریخ نیز جزئی از طبیعت است و ناچار - هر چند عناصر مشکلهاش انسانها هستند - چنین سرشت و سرنوشتی دارد . یعنی تاریخ یک جریان دائم و یک ارتباط متقابل میان انسان و طبیعت و انسان و اجتماع ، و یک صف آرائی و جدال دائم است. هسته اصلی این بینش دو چیز است : یکی این که اندیشه مانند واقعیت خارجی وضع دیالکتیکی دارد. یعنی اندیشه محکوم اصول چهارگانه فوق است . دیگر اینکه این مکتب تضاد را به صورت مراحل تز، آنتی تز و سنتزتعبیر میکند که به این ترتیب طبیعت و تاریخ همواره از میان اضداد عبور میکنند و تکامل ، جمع میان دو ضد است که یکی به دیگری تبدیل شده است . از آنچه گفتیم نتایج زیر گرفته می شود: الف- نو و کهنه در این منطق مفهوم نسلی ندارد ، بلکه صرفا مفهوم اقتصادی و طبقاتی دارد . طبقه کهن یعنی طبقه منتفع از وضع موجود و طبقه نو یعنی طبقه ناراضی از وضع موجود و طرفدار دگرگونی روبنای اجتماع است ب - مراحل تکاملی تاریخ به حکم این که یک رابطه طبیعی و منطقی آنها را به یکدیگر پیوسته است امکان جا به جا شدن ندارند ، هر حلقه از حلقات تاریخ جای مخصوص به خود دارد و قابل پیش و پس شدن نیست . ج - هر مرحله نیز به نوبه خود باید به اوج و کمال خود برسد تا به ضد خود تبدیل گردد و امر تکامل صورت گیرد . د - جهاد یعنی مبارزه نو با کهنه بهر حال مقدس است ، کهنه از آن جهت که از میان بردن وی جامعه را به سوی تکامل پیش میبرد ، استحقاق نابودی دارد نه از آن جهت که متجاوز است و دفع تجاوز مشروع و مقدس است . ه - هر جریان دیگر نیز که مقدمات انقلاب را فراهم و تکامل را تسریع نماید ، مشروع و مقدس است،از قبیل ایجاد نابسامانیها برای ایجاد نارضائیها و توسعه شکافها و داغتر و پیگیرتر شدن مبارزهها. و - متقابلا اصلاحات جزئی ، گامهای التیام بخش و تسکین آلام اجتماع ، خیانت و تخدیر و نارواست . بینش انسانی یا فطری بینش انسانی تاریخ نقطه مقابل بینش ابزاری است. بینش ابزاری انسان را در آغاز پیدایش یک ماده خام و کار و ابزار کار را شکل دهنده آن می داند یعنی انسان نه شخصیت بالفعل دارد و نه شخصیت بالقوه . ولی از نظر بینش انسانی و فطری ، هر چند انسان در آغاز پیدایش ، شخصیت انسانی بالفعل ندارد ، ولی بذر یک سلسله بینشها و یک سلسله گرایشها در نهاد او نهفته است .بر حسب این بینش ، تضاد درونی فردی میان جنبههای زمینی و جنبههای ماورائی انسان از ویژگیهای انسان است. نبرد درونی انسان ، خواه و ناخواه به نبرد میان گروههای انسانها کشیده میشود ، یعنی نبرد میان انسان کمال یافته و انسان منحط و حیوان صفت، به تعبیر قرآن : نبرد میان " جند الله " و " حزب الله " با " جند الشیطان " و " حزب الشیطان " . از بیان گذشته نتایج زیر گرفته میشود : الف - نبردهای پیشبرنده: نبردهای تاریخ دارای شکلها و ماهیتهای مختلف ، و معلول علل متفاوتی بوده است ، ولی نبردهای پیشبرنده که تاریخ و انسانیت را تکامل بخشیده نبرد میان انسان متعالی وابسته به عقیده و ایمان و ایدئولوژی با انسانبی مسلک خود خواه بوده است که آخرین مرحله آن" حکومت مهدی " می باشد. ب - تسلسل منطقی حلقات تاریخ آن چنانکه " ابزار گرایان " ابراز داشتهاند بیاساس است . ج - مشروعیت مبارزه و قداست آن ، مشروط به این نیست که حقوق فردی و یا ملی مورد تجاوز واقع شده باشد ،بلکه در همه زمینههائی که یکی از مقدسات بشر دچار مخاطره شده باشد مبارزه مقدس است . د –اصلاحات جزئی و تدریجی به هیچ وجه محکوم نیست بلکه آهنگ حرکت را تندتر و سریعتر می کند. ه - ایجاد نابسامانیها و تخریبها به منظور ایجاد بن بست و بحران که نظریه ابزاری تجویز می کند نا مشروع است. و - حرکت تاریخ ، تکاملی است ولی - بر خلاف نظریه ابزاری - سیر تکاملی تاریخ جبری و لایتخلف نیست . ز - سیر تکاملی بشریت به سوی آزادی از اسارت طبیعت مادی و حکومت ایمان و ایدئولوژی بوده و هست . ح - جهاد و امر به معروف ماهیت انسانی دارد نه طبقاتی . ط - نیروی اقناع فکری ، یعنی نیروی برهان و استدلال اصالت دارد. ی - مثلث " تز – آنتی تز - سنتز " در شکل هگلی و مارکسیستی نه در طبیعت صدق میکند و نه در تاریخ . دو تلقی از انسان این دو نوع بینش درباره حرکت تکاملی تاریخ ، نتیجه دو نوع تلقی از انسان است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 28 صفحه
قسمتی از متن .doc :
شناسنامه حضرت ابوالفضل علیه السلامعباس بن علی ( علیه السلام) پدرش امیرالمؤمنین ( علیه السلام)، مادرش فاطمه ام البنین و کنیه اش ابوالفضل و ملقب به قمر بنی هاشم و سقای کربلا است . حضرت ابوالفضل در چهارم شعبان سال 26 هجری متولد شد. «عباس» جوانی دلاور، زیبا و بلند بالا بود . وقتیکه سوار اسب می شد، پاهایش به زمین می رسید . او علاوه بر مزایای جسمی، از نظر ملکات روحی و کمالات نفسانی نیز بعد از برادرش امام حسین ( علیه السلام) در میان همه جوانان و رجال اهلبیت ( علیه السلام) نظیر نداشت. در جنگهای صفین و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت.
به خاطر سیمای جذاب و نورایش، او را «قمر بنی هاشم» می خواندند و به خاطر آوردن آب به خیمه ها، «سقا» لقب یافت .
امام سجاد ( علیه السلام) میفرماید: «خدا رحمت کند عمویم را که جان خویش را در راه برادرش فدا کرد تا آنکه دست هایش قطع شد . خداوند دو بال به او داده است که به وسیله آن با فرشتگان در بهشت پرواز میکند . چنانکه خداوند برای جعفر بن ابیطالب قرار داده است .» حضرت ابوالفضل در کربلا سی و چهار ساله بود . (1)
کودکی و نوجوانی ابوالفضل (ع)
مادری ستوده خصال
از مطالبی که روانشناسان در خصوص دوران رشد کودکِ شیر خوار مورد تأکید قرار دادهاند، این است که طفل تنها از شیر مادر استفاده نمیکند و خصوصیات شخصیتی وی همراه با محبتها، عواطف و نوازشهای او به فرزندش انتقال مییابد و به رشد روانی او کمک میکند. امام علی علیهالسلام قرنها قبل، این ویژگی را مورد توجه قرارداده و فرمودهاند:
این مادر است که به تو از عصاره قلبش غذا داد؛ قوتی که دیگری از دادن آن امتناع میکند. این مادر است که که با تمامی اعضاء و جوارحش با نهایت شادمانی و خوشرویی تو را از جمیع حوادث و رخدادها محافظت نمود.1
حضرت علی علیهالسلام در سیره عملی و زندگانی فردی خویش، این موضوع را مورد توجه قرار داد و چون به سوگ شهادت پاره تن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نشست، برادرش عقیل را که از آگاهان به انساب عرب بود و طوایف و قبایل شبه جزیره عربستان و نقاط مجاور را به خوبی میشناخت، فراخواند و از او خواست برای وی همسری بیابد که زاده دلاوران باشد تا فرزندی شجاع به دنیا آورد؛ چرا که به طور مسلّم سرشت و خصائص اجداد در فرزند تأثیر یافته و به او منتقل میشود. عقیل پس از تحقیق، فاطمه دختر حزام بن خالد بن ربیعه ـ از نوادگان عامر و منسوب به طایفه هوازن ـ را به برادرش معرفی نمود و خاطر نشان کرد: پدران و داییهای این زن از دلاوران عرب در قبل و بعد از اسلام بوده و مورّخان از آنان در هنگام نبرد، شجاعت و دلیری و رادمردیها نقل کردهاند؛ آن چنان که حاکمان زمان آنان در برابرشان سرتسلیم فرود میآوردهاند. در میان عرب شجاعتر و قهرمانتر از پدرانش یافت نشود. و مقصود امیرمؤمنان علیهالسلام نیز چنین همسری بود؛ چرا که در میان تیره فاطمه که به «امّالبنین» هم موسوم است، شخصی وجود دارد به نام عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب ـ جدّ ثمامه، مادر این زن ـ که به سبب قهرمانسالاری و شجاعتش، او را بازیگیرنده سرنیزهها (نیزه باز) لقب دادهاند.
حزام پدر امّالبنین از استوانههای شرافت در میان عرب به شمار میرفت و در بخشش، دلاوری و حماسه آفرینی شهرت داشت. خاندانش از طوایف و قبایل ریشهداری بودند که علاوه بر رشادت و شجاعت در میادین نبرد، به دستگیری از مستمندان، میهماننوازی و یاری رسانیدن به درماندگان نیز اشتهار داشتند. برخی از برجستگان این خاندان متّصف به صفات والا وگرایشهای عالی انسانی بودند که به حکم قانون وراثت، ویژگیهای اخلاقی خود را از طریق امّالبنین به فرزندان بزرگوارش انتقال دادند.2
علی علیهالسلام وقتی از گزارش برادرش درباره خاندان همسر آیندهاش مطلع گردید، به وی فرمود تا برای خواستگاری از امّالبنین به نزد بستگانش مراجعه کند. عقیل پذیرفت و به دیدن حزام بن خالد رفت و موضوع را با او مطرح کرد. وقتی حزام از مقصودش باخبرگردید، بدون لحظهای درنگ، موافقت خود را با این وصلت اعلام داشت و برای این که دخترش را در شادمانی خود شریک نماید، این خبر مهم را به اطلاع او رساند. چون دختر حزام به هویت خواستگار با فضیلت خویش پیبرد، در حالی که عرق شرم و حیا بر پیشانیاش نشسته بود، نتوانست از ابراز سرور و شعف خودداری کند؛ زیرا این وصلت مبارک برای او و خانوادهاش افتخاری بزرگ و سعادتی فوق العاده محسوب میگردید. عقیل به وکالت از سوی برادرش مولا علی علیهالسلام خطبه عقد را جاری کرد و بدین ترتیب، فاطمه دختر حزام رهسپار خانه امیرمؤمنان علیهالسلام شد.3
بانویی پارسا و مهربان
امّالبنین پیش از آن که پای در خانه نخستین فروغ امامت نهد، «فاطمه» نام داشت. او که از خصال نیکو و ایمانی استوار برخوردار بود، در همان نخستین روزهای زندگی مشترکش با حضرت علی علیهالسلام ، از ایشان خواست تا نام او را تغییر دهد. امیرمؤمنان علیهالسلام با شگفتی علت آن را جویا شدند. امّالبنین با نهایت بصیرت و تیزهوشی، گفت: هرگاه مرا فاطمه صدا میزنی، حسن و حسین علیهماالسلام به یاد مادرشان حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام میافتند و خاطره غمبار جدایی از او و رنج بیمادری، در ذهنشان تداعی میگردد و من راضی نیستم که آنان از این بابت آزرده شوند. پس نام آن بانوی گرامی به «امّالبنین» تغییر یافت.4
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 17 صفحه
قسمتی از متن .doc :
فهرست مطالب:
حسابرسی عملکرد و عملیاتی
چکیده
مقدمه
حسابرسی عملکرد
مفاهیم اساسی
استانداردها
اصول حسابرسی عملکرد
مقایسه با حسابرسی صورتهای مالی
نتیجه گیری
منابع و ماخذ
حسابرسی عملکرد و عملیاتی
حسابرسـی عملکـرد یک ابـزار مفیـد برای اصلاح سیستم ها و هدایت سازمان به سوی اهداف آن است. در کشور ما مدیریت بخش اعظم منابع اقتصادی بر عهده دولت است و کیفیت مدیریت آن در سرنوشت ملت آثار اساسی دارد. مدیران بخش دولتی باید در برابر مردم و نمایندگان آنان پاسخگو باشند و ابزار این پاسخگویی را بر اساس اطلاعات معتبر فراهم کنند.
●چکیده
سیستم اقتصادی یک کشور به میزان قابل توجهی به تصمیم گیریهای مدیریت در واحدهای اقتصادی بستگی دارد. بدیهی است این تصمیم گیریها نقش تعیین کننده ای در میزان درآمد های اقتصادی و ثمر بخش بودن فعالیتهای تعیین شده و استفاده بهینه از امکانات تولیدی و خدماتی مؤسسات انتفاعی و غیرانتفاعی کشور دارند. لذا اصولاً صاحبان سهام و یا نمایندگان آنها همواره می خواهند بدانند که آیا مدیران اجرایی در تصمیم گیریهای خود صحیح عمل کرده اند یا خیر؟ و آیا توانسته اند از امکانات موجود حداکثر استفاده را کنند یا خیر؟ آیا در موسسات افزایش کارایی و رعایت صرفه اقتصادی انجام شده است؟
امروز در محیط اقتصادی که دارای نظامهای متعدد و ابعاد گوناگون است، مدیریت سازمانی تأکید فزاینده ای بر ارزیابی صرفه اقتصادی، کارآیی و اثر بخشی عملیات سازمانی دارد. حسابرسی عملکرد به عنوان ابزاری برای این ارزیابی به کار می رود.
در محیط های رقابتی ضروری است تا مدیران با استفاده از فرایند ارزیابی عملکرد به هدایت صحیح امور در مسیر پیشرفت کار و در جهت اهداف و استراتژی های مورد نظر سازمان به شیوه ای آگاهانه بپردازند. با توجه به تغییرات و تحولات سریع و افزایش توان و قابلیتهای رقابتی شرکتها وسازمانها در جهان امروز میزان مطلوبیت عملکرد تک تک اجزای کاری سازمان و مجموع آن می تواند به عنوان معیار سنجش مؤفقیت یک سازمان برای مدیران بسیار حائز اهمیت باشد و با استفاده از آنها می توانند به سنجش ارزیابی وضعیت موجود طرحهای استراتژیک سازمان و بررسی عملکرد اجزای کاری آن پرداخته و برای ارتقا و بهبود اثربخشی و کارآیی آنها اقدام کنند. گسترش رقابت موجب شده تا مدیریت ارشد در بسیاری از سازمانهای نوین در به دست آوردن موقعیت مناسب در بازار و حفظ آن تمرکز یابد. مدیران دریافته اند بسیاری از سیستم های سازمانی کـه انتظار می رود برای پیشبـرد عملیات مفید واقع شود در جهت عکس اهداف سازمان حرکت می کند و موجب عقب ماندگی می شود.
حسابرسـی عملکـرد یک ابـزار مفیـد برای اصلاح این سیستم ها و هدایت سازمان به سوی اهداف آن است. در کشور ما مدیریت بخش اعظم منابع اقتصادی بر عهده دولت است و کیفیت مدیریت آن در سرنوشت ملت آثار اساسی دارد. مدیران بخش دولتی باید در برابر مردم و نمایندگان آنان پاسخگو باشند و ابزار این پاسخگویی را بر اساس اطلاعات معتبر فراهم کنند. ماهیت بخش دولتی ایجاب می کند که در این بخش، حسابرسی عملکرد علاوه بر رسیدگی به صورتهای مالی و اظهار نظر در چارچوب اصول و ضوابط حسابرسی مالی الزامی شود. از این رو لازم است حسابرسان ضمن استفاده از خدمات متخصصان در زمینه های مختلف به ارزیابی کیفیت تصمیم گیریهای مدیریت بپردازند و نتیجهگیریها و پیشنهادات اصلاحی خود را جهت بهبود هر چه بیشتر مدیریت ارائه کنند.
با توجه به اهمیت بهبود در ارتقا مدیریت در سازمانها به خصوص در بخش دولتی ضرورت دارد که مدیران نسبت به استقرار سیستم های جامع کنترل مدیریت اهتمام ورزند و آن را از لحاظ ارزیابی مستمر کارایی، صرفه اقتصادی و اثربخشی مورد بازنگری قرار دهند. در این راستا حسابرسان مدیریت مشابه حسابرسان مالی می توانند در جهت بهبود و تقویت این سیستم ها نقش مهم و ارزنده ای را ایفاء کنند. در نتیجه حسابخواهی مطلوب بخش دولتی هنگامی ایجاد میشود که با برنامه ریزی و عملـکرد ارگانها بر اساس بیان آشکار اهداف و نتایج مورد انتظار مورد رسیدگی قرار گیرد، بنابراین حسابرسی عملکرد بیان واضحی از رعایت صرفه اقتصـادی، کارآیـی و اثربخشی در عملـکرد تمامی سازمانهای بزرگ و کوچک است.
●مقدمه
مدیریـت را دانـش به کار گیـری مؤثـر و کارآمـد منابـع بـرای دستیابی بـه اهداف سازمان تعریف می کنند و این منابع معمولاً شامل سرمایه، نیروی کار و منابعی است که در اختیار سازمان قرار دارد. یک مدیر باید عملیات سازمان را در جهت رسیدن به حداکثر منافع برنامه ریزی، سازماندهی و کنترل کند. در دنیای امروز مدیران مسئول و پیشتاز همواره تلاش می کنند از نظارت دقیق و ارزیابی عینی بر وظایف خود اطمینان لازم را به دست آورند تا در برابر موضوعهای پیش روی خود نیرومند و مسلط باقی بمانند و کارهای خود را درست و به موقع انجام دهند. بنابراین، آنان هیچگاه نباید در بهره گیری از خدمات کارشناسان و متخصصان خارج از سازمان خود برای تعیین مشکلات و ارائه راه حل آن تردید داشته باشد تا با استفاده از این خدمات به مؤفقیتهای روزافزون تری دست یابند.
در سالهای اخیر کانون توجه و دامنه بسیاری از حسابرسیها در بخش عمومی و خصوصی دستخوش دگرگونیهایی شده است و از آنجا که صورتهای مالی به تنهایی پاسخگوی نیازهای اطلاعاتی مدیریت نیست، مدیران در بخش خصوصی و دولتی به دنبال کسب اطلاعات بیشتر به منظور ارزیابی و قضاوت در مورد کیفیت عملیات و پیشرفتهای عملیاتی هستند. در نتیجه ایجاد چنین زمینه هایی نیاز به ضرورت وجود فنون حسابرسی عملکرد برای ارزیابی اثربخشی، کارایی و صرفه اقتصادی عملیات به نحو چشمگیری افزایش یافته است.
بررسی علل درخواست روزافزون برای دریــافت خدمات حسابرسی عملکرد نشان می دهــد که دو موضوع زیر بستر مناسبی برای انجام این حسابرسی فراهم کرده است: