لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
معنای « اخلاقی بودن » یک فعل چیست و چگونه است که یک کار انسان « اخلاقی » می شود ؟
مابجای آنکه اول ملاک های « اخلاقی بودن » را در « مکتبهای اخبلاقی » بیان کنیم . مواد بسیار ساده و روشنی را ذکر می کنیم و سپس به تفسیر می پردازیم چون قبل از آنکه موارد « فعل اخلاقی » روشن بشود ، تفسیر کردن آن صواب نیست .
فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر یرای آن کارهال ارزش قائل است . کارهای اخلاقی دارای ارزش و قیمت گرانبهائی است ، ارزشی که در ذهن بشر نمی گنجد و چون نوع ارزش متفاوت است ما هرچه مقیاس بالا هم بگیریم نمی توانیم ارزش های اخلاقی را با مقیاس های مادی سنجش کنیم .
عفو و گذشت
خطاء و جنحه ای که یک شخص مرتکب می شود دو نوع است :
الف – آنکه به شخص مربوط می شود .
ب – خطایی که قسمتی از آن مربوط به شخص می شود و قمسمتی از آن مربوط به جامعه که هم جنبه حیاتی دارد و هم جنبهاجتماعی
متل قاتای که انسانی را می کشد و این دو جمله را دارد :
قسمتی از آن مربوط به اجتماع است و قسمتی از آن مربوط به شخص . در این صورت نسبت به حق شخصی آن شخصی که دربارة او جنایت شده است می تواند اغماز و گذشت کرد یعنی اگر قاتل تقاضای عفو کردو صاحب حق ( پدر و مادر یا فرزند مقتول ) هم او را بخشید این یک عمل اخلاقی و یک نوع عمل قهرمانانه تلقی می شود که مافوق عمل عادی است .
حق شناسی و وفا
عکس العمل انسان در برابر شخصی که به او احساس و نیکی کرده است دو گونه می تواند باشد ، بعضی اشخاص اینطورند که پس از آن که فهمیدند کارشان انجام شده و دیگر احتیاجی به لآن شخص احسان کننده ندارد اصلا اعتناء نمی کند و فراموش می کند ، بعضی دیگر در مقابل احسان ها و نیکی هاءی که به آنها شده است تا آخر عمر حق شناسی می کنند و هرگز آن نیکی ها را فراموش نمی کنند و پس از گذشت سالها هم اگر یک وقتی پیش بیاید که آن انسان احسان کننده احتیاجی داشته باشد فورادر مقام پاداش او بر می آیند که این یک اصل اخلاقی فکری است .
ترحم بر حیوانات
ترحم به حیوانات حتی حیواناتی که از یک نظر پلیدند یک کار اخلاقی است زیرا پلید بودن آن حیوان از یک جهت منافت با ترحم کردن به او ندارد .
در میان مردم ، اصلاح برقرار کردن و خوبی ها را افشاء کردنو بدی ها و عیب های مردم را پوشاندن همة اینها در مسائل اخلاقی است ، شامل مسائل اجتماعی که حق عموم در آنجا پیدا می شود نیست زیرا در آنجا دستورهای دیگری است .
کسانی که دوست دارند زشتی ها دربارة مؤمنین اشاعه پیدا کند برای آنها عذابی دردناک ایت این برای ان زشتی ها و گناهانی است که از انسان های مؤمن صادر شده است .
غیبت کردن یعنی افشاء بدی ها واقعی ، غیر از موارد استثناء که همه اش جنبههای اجتماعی است مثل آنجائی که مصالح مستشیر مطرح است .
انسان باید از افراط و تفریط دور باشد .
مکتب های غیر از اسلام خصوصا مکتب های فلسفی هرکدام اخلاق را به نحوی توجیه کرده اند که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم :
یکی از قدیمی ترین نظریات دربارة ملاک اخلاقی بودن کارها نظریة عاطفی است ، گروهی رمز عاطفی بودن کارها را در عواطف بشر می دانند و می گویند کار عادی و کار معمولی کاری است که از انگیزه های خود خواهانه و میلهای طبیعی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 25 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمهقانون مدنی ایران به پیروی از فقه امامیه شروط صحیحه را به سه قسمت تقسیم نموده است. مهمترین و شایعترین اقسام شروط قابل درج در ضمن عقد، نوع سوم یعنی شرط فعل میباشد. وفق ماده ۲۳۴ قانون مدنی شرط فعل آن استکه اقدام یا عدم اقدام به فعلی بر یکی از متعاملین یاشخص خارجی شرط شود. براساس این تعریف، شرط فعل میتواند بصورت مادی و مثبت و یا فعل منفی باشد مثلاً تعهد فروشنده به بیمه نمودن مبیع قبل ازحمل آن، شرط فعل مثبت و شرط عدم مطالبه دین بایع از برادر مشتری، در قرارداد بیع، یاشرط عدم فروش از همان مبیع به ثالث در مدت معین، شرط فعل منفی است. شرط پرداخت مبلغی به زوجه در صورت طلاق وی یا طلاق دادن همسر اولی، در عقد نکاح، شرط فعل مثبت و شرط عدم مضاجعت با زوجه، شرط فعل منفی است.اگر شرط فعل ناظر به انجام عمل حقوقی درعالم خارج باشد، متعهد بایستی آن عمل را محقق سازد و نتیجه عمل حقوقی به مجرد انعقاد عقد محقق نمیشود. مثلاً اگر درعقد بیع شرط شود که مشتری بایع را برای انجام عمل بخصوصی وکیل گرداند، عقد وکالت دیگری باید در عالم خارج انشاء شود تا نتیجه منظورحاصل شود. از اینجا تفاوت شرط نتیجه با شرط فعل روشن میشود. اگردر مثال بالا شرط شودکه بایع وکیل باشد برای انجام آن عمل، انعقاد عقد دیگری در ورای عقد بیع لازم نیست یعنی به مجرد عقد بیع، بایع در انجام آن عمل وکیل مشتری میشود.شرط فعل ممکن است به نفع مشتری و یا بایع و یا هردوی آنها یا ثالث باشد. همچنین ممکن است یک تعهد وسیله باشد یا یک تعهد نتیجه لذا اینطور نیست که تعهد نتیجه حتماَ توسط شرط نتیجه قابل اندراج در ضمن عقد باشد. این بود خلاصه ای از آنچه در حقوق ایران و فقه امامیه از آن تحت عنوان شرط فعل یاد میشود. ما برای تطبیق این مفهوم با معانی مشابه در حقوق فرانسه باید یک بحث نسبتاَ مفصل ترمینولوژیک داشته باشیم چون به نظر ما شرط فعل با تعریف فوق معادل واحدی در حقوق فرانسه ندارد و از اینرو تلاش ما را در تطبیق دو سیستم با مشکل مواجه میسازد زیرا بایستی مفاهیم و واژه های متعددی را به بررسی بگیریم تا بدانیم این مفهوم برکدامیک و یا تا چه حد منطبق است.ترمینولوژیدر حقوق فرانسه کمتر به نظریه عمومی شرط و ارتباط آن با عقد پرداخته شده است. بیشتر احکامی که در این باب وجود دارد، مربوط به شرط تعلیقی است که به آن کندیسیون(Condition ) میگویند. این است که ما درجستجوی آنچه که در حقوق ایران شرط فعل مینامیم، درحقوق فرانسه معنای معادلی پیدا نمیکنیم که بتواند تمام مصادیق این مفهوم را بپوشاند. با این حال, اگر بدرستی این دو سیستم را بشناسیم، کمتر میتوان به موارد کاملاَ متفاوت برخورد نمود یعنی در جستجوی واژههای مشابه میتوان بر جبنه جهانی داشتن قوانین به ظاهر متفاوت این سیستم ها واقف شد. دلیل آن این است که بخصوص بخش حقوق تعهدات در بین شاخههای مختلف علم حقوق بیشتر بر پایههای عقلی استوار شده است. لذا با حوصله و ملاحظه معنای دقیق واژه ها، معنای معادلی برای آنچه ما در حقوق ایران از آن به شرط فعل یاد میکنیم، می توان پیدا نمود، هر چند هر کدام فقط بر یک جنبه بخصوصی از این اصطلاح دلالت داشته باشند. قبل از معادل یابی در زبان فرانسه لازم میدانیم معنای شرط را در زبان عرب و اصطلاح علم حقوق به بررسی بگیریم :شرط بر وزن سطرکه جمع آن شروط وشرائط است، در دو معنای مختلف بکار رفته است، یکی معنای لغوی و دیگری معنای اصطلاحی. هرکدام از این دو معنا نیز به نوبه خود دو معنای دیگر دارند. با این حساب چهار معنای مختلف از شرط وجوددارد که دو تا اصطلاحی و دو معنا عرفی هستند :کلمه شرط در عرف به دو معنا اطلاق میگردد :۱- معنای اول شرط معنای حدثی و مصدری است که در این معنا اسم فاعل آن شارط و اسم مفعول آن مشروط بوده و مشروط له و مشروط علیه هم به ترتیب منتفع و متضرر از شرط میباشند. ابن منظور درلسان العرب میگوید : شرط، الزام شیء و التزام شیء در بیع و مثل آن میباشد، لذا از نظر لسان العرب الزام ابتدائی صحیح نیست و اگر هم استعمالاتی از آن به چشم میخورد، از باب مجاز است. شرط از نظر وی حتماً باید در ضمن عقدی باشد و هویت استقلالی برای آن متصور نیست.بر خلاف این نظر، شیخ انصاری با استدلال به شواهد روائی متعدد میگوید : استعمال واژه شرط در مورد تعهد ابتدائی نیز صحیح است چون به نذر و عهد با خدا نیز “شرط” گفته شده با اینکه انسان ابتدائاَ با خدا شرط میکند و آن را در ضمن عقد دیگری نمیآورد. وی با استدلالات متعدد معتقد میشود که منظور از شرط، مطلق الزام و التزام است، چه در ضمن عقدی بیاید و چه مستقل از آن باشد.به نظر میرسد این معنا ازشرط دقیقاً معادل واژه تعهد یاObligation در زبان حقوقی فرانسه باشد که ذیلاً اشاره خواهد شد.البته شرط در بعض موارد در معنای مفعولی یعنی بر مشروط نیز استعمال میگردد مثل موردی که خلق میگویند و مخلوق اراده میکنند در این صورت شرط به معنای آنچه که انسان بر نفس خود شرط کرده، میباشد.۲- معنای دوم عرفی از شرط عبارت از امری است که از عدم آن عدم لازم شود ولی از وجودش حتماً وجود لازم نگردد. مثل اینکه شرط نماز، داشتن وضوء است، ولی گرفتن وضوء لازمه اش نماز خواندن نیست ؛ میتوان تصور نمود شخص وضوء بگیرد ولی نماز نخواند. شرط در این معنا اسم جامد است و اگر مشتقاتی ازآن گرفته شده، همه جعلی و برخلاف قاعده میباشند. در معنای مصدری(معنای اول) تصور شارط بدون مشروط ممکن نبود، ولی در اینجا این تصور ممکن است، چون شارط در اینجا کاری انجام نمیدهد که مشروط منفعل از فعل او باشد، لذا منظور از شارط در این معنا، جاعل الشرط و مراد از مشروط نیز ما جعل له الشرط است. از اینجا فرق شرط با مانع نیز مشخص میگردد مانع امری است که از وجودش عدم لازم آید. مثلاً بلوغ شرط صحت نکاح ولی قرابت مانع صحت آنستشرط دو معنای اصطلاحی نیز دارد :۱- این واژه در زبان علم نحو به معنای آن چیزی است که بعد ازادات شرط میآید. لذا شرط در زبان اصطلاحی نحویین به معنای دوم یعنی آنچه که از عدم آن عدم لازم میآید، اطلاق میشود.۲- شرط در زبان علم اصول و اهل معقول نیز به همین معنااست؛ بااین تفاوت در جانب وجود نیز از وجود سبب وجود مسبب لازم میشود. یعنی علاوه بر اینکه از عدم شرط عدم لازم میآید، از وجود آن نیز وجود لازم میآید.دو اطلاق عرفی قبل با دو اطلاق اصطلاحی قابل جمع نیستند. اطلاقات عرفیه مردداند بین دو معنای اول عرفیکه اگر قرینه ای بر هر کدام از آن دو معنا (معنای مصدری و معنای جامد) موجود بود، بر آن معنا و اگر قرینه ای موجود نبود، موجب مهمل شدن لفظ میشود. ما برای توضیح مطلب واژه شرط را در روایت المومنون عند شروطهم به بررسی میگیریم که ببینیم بر کدامیک از دو معنای عرفی استعمال شده است. بنظر میرسد در این روایت شرط به معنای حدثی و مصدری مورد لحاظ باشد. یعنی میتوان استنباط نمود منظور این است که مومنین باید به ملتزمات خود (آنچه که بر خود الزام کردهاند)، وفادار باشند. بنابراین، روایت مذکور ناظر به معنای دوم عرفی از شرط که از عدم شرط، عدم عقد لازم بیاید, نمیباشد. به هرحال, اگر تردیدی هم در معنای آن وجود دارد, بین یکی از دو معنای عرفی است نه بین یک معنای اصطلاحی و یک معنای عرفی. به هر حال، آنچه ما در اینجا از واژه شرط منظور داریم، بیشتر آن امری است که از عدم آن عدم عقد لازم آید. اگر آن امر انجام کاری باشد، از عدم انجام آن کار, عقد معدوم گردد. البته، هر چند شرط را در نظر بعض از فقهاء مثل شیخ انصاری بتوان بر تعهد ابتدائی نیز اطلاق کرد ولی همان طور که لغویین گفتهاند، در اینجا مراد ما از شرط انجام کاری است که در ضمن عقد دیگر آمده باشد و هویت تبعی و فرعی داشته باشد.درجستجوی معنای دقیق واژه هائی که میتوانند در حقوق فرانسه معادل شرط فعل در حقوق ما باشند، سه واژهC ondition و Clause و همچنین Stipulation که فعل آن Stipuler است را با استفاده از دائره المعارف حقوقی ژرارد کورنو[۷] و همچنین لغتنامه حقوقی لکزیک به بررسی میگیریم.واژه Condition درسه معنای مختلف بکار میرود :۱- معنای اول که از موضوع بحث ما خارج است، به وضعیت و حالت یک فرد و یا یک شیء اطلاق میشود. مثال بارز آن اصطلاح شرائط اجتماعی و یا شرائط سیاسی میباشد. معادل این معنا که به نظر میرسد از زبان فرانسه به زبان فارسی سرایت کرده باشد، در زبان فارسی حالتترجمه میشود.۲- دومین معنا ازشرط که بیشتر مراد ماست، بمعنای عناصر یک عمل حقوقی میباشندکه خود نیز بر دو قسمند :-یا عنصری اساسی است که اعتبار و یا تاثیر عمل حقوقی منوط به آن است. مثلاً بلوغ متعاقدین شرط اعتبار یک قرارداد، داشتن سمت، شرط ارائه دعوی به دادگاه و ذکر قیمت، شرط صحت بیع است. در دنباله توضیحاتی که خواهیم داد معلوم خواهد شد که این معنا نیز واژه معادل شرط فعل در حقوق ما نیست بلکه شرط فعل در حقوق ایران معادل یک عنصر فرعی عقد در حقوق فرانسه است. البته، به نظر میرسد واژه شرایط که بیشتر جمع شریطه است، به همین معنا باشد. مثلاً ما در همین مقاله عبارت “شرائط صحت شروط” را خواهیم داشت که شرایط در معنای عناصر اصلی که صحت شرط منوط به آن است و شرط نیز بمعنای عنصر فرعی و یا تعهد جانبی در عقد منظور میباشد. - یا کیفیت و قیدی برای تعهد است که انعقاد و یا انحلال قرارداد را منوط به تحقق یک واقعه بعدی و نامطمئن میسازد(ماده ۱۱۶۸ کد سیویل).این شروط هم میتوانند تعلیقی باشند و هم تحلیلی(فاسخ). مثل بیع بشرط اینکه جنس خوب فروش رود و یا بیع به شرط اینکه فروشنده نمایندگی خود را به فرد دیگری ندهد. در این معنای اخیر، Condition با Clause و همچنین Stipulation به یک معنا خواهند بود. شرط در این معنا (کیفیت یا قیدی برای تعهد) به شرط تعلیقی مربوط میگردد و معادل شرط فعل در حقوق ایران نیست.البته معنای سومی نیز برای Condition متصور استکه بیشتردر حقوق جزا به شرائط وقوع جرم اطلاق میگردد. مثلاً پرسیده میشود آیا جرم درحالت خواب اتفاق افتاده و یا در حالت مستی و امثالهم. در حقوق جزای اسلامی شرط آن چیزی است که وجود آن در تاثیر سبب بوجود آمدن گناه موثر است مانند القاء در چاه که خود سبب است ولی حفر چاه شرط تاثیر سبب میباشد.Clauseبه مقررات ویژه یک عمل حقوقیگفته میشود که دو منظور از درج آن در یک عمل حقوقی مد نظر قرار میگیرد: ۱ - یا برای مشخص تر کردن عناصر عقد و یا کیفیت آن عمل حقوقی (مثل نحوه پرداخت، قیمت و محل اجرا) است، ۲- یا به منظور قراردادن آن تحت رژیم ویژه میباشدکه بعضاً از شرائط عمومی آن عمل حقوقی حالت مستثنیکننده دارند و به آنها شرائط ویژه نیز میگویند.Stipulation همان مقررات مشروح یک قرارداد است که معمولاً به صورت کتبی بیان میگردد. در معنای عام تر این لغت برای تمامی مقررات پیش بینی شده در یک قرارداد بکار می رود مثلاً برای بیان شرط به نفع ثالث عبارت Stipulation pour autrui را داریم.برای این سه لفظ همین سه معنا در زبان انگلیسی نیز وارد شده است بحث را خلاصه می کنیم : آنچه که تحت عنوان شرط در ضمن عقد از آن یاد میشود، اگر خود در ضمن تعهد دیگری باشد، از عنوان کلوز Clause و اگر عقد را مشروط به تحقق واقعه خارجی بنماید، از آن به Condition تعبیر میشود. لذا Clause و یا حتی Stipulation شکل ظاهری آن تعهدی است که معمولاً به صورت یک ماده در درون قرارداد کلی مندرج میشود. به این لحاظ کلوز Clause))هویت مستقلی نسبت به عقد ندارد و میتوان آن را صورت ظاهری و ترتیب لفظی شرط در ضمن عقد نامید که نمیتواند جدای از عقد به کار رود. این معنای از شرط معادل معنای شرط در لسان العرب ابن منظور و قاموس المحیط مرحوم فیروز آبادی میباشد.این بود خلاصه آنچه در زبان فرانسه در بدو امر برای جستجوی معادل شرط فعل در حقوق ایران به ذهن خطور میکند.با دقت بیشتر و مطالعه موادی از کدسیویل که این واژه ها در آنها به کار رفته، در مییابیم کهCondition بیشتر به شرط تعلیقی اطلاق میگردد و مقررات مربوطه در کد سیویل ناظر به عقد معلق است که اساساً از محل بحث ما خارج هستند. با تفصیلی که به ناچار لازم میدانیم از حقوق فرانسه در زمینه شرط به معنای Condition بیاوریم، در خواهیم یافت که آنچه در فقه و قانون مدنی از آن به شرط فعل یاد میشود، اگرعنصر اساسی عقد نباشد و تحقق عقد را نیز معلق به حادثه خارجی ننماید، تحت عنوان شروط تبعی و فرعیClauses accessoires باید به بررسی گرفته شود. بنظر میرسد آنچه که میتواند به طور مشخص، معادل شرط فعل قرار گیرد، شرط فرعی است که متضمن انجام عملی باشد. البته در کد سیویل مقررات خاصی به آن اختصاص داده نشده بلکه باید با غور در حقوق تعهدات بطور اعم، به دنبال معنای معادل آن پرداخت و ضمانت اجرای آن را جستجو نمود و دانست چه هنگام چنین شروطی باطل هستند و چه وقت هم باطل و هم مبطل عقد. چنانچه خواهد آمد بعضی ازحقوق دانان مثل استاد گرامی جناب آقای فیلیپ سیملر خواستهاند همان مقررات مذکور در ماده ۱۱۷۲ در مورد بطلان شروط تعلیقی را به شروط تبعی نیز بسط بدهند.شرط فعل در حقوق فرانسهاساساً در حقوق فرانسه هر آنچه که عنوان تعهد بخود بگیرد، چه در ضمن عقد و چه به صورت مستقل، باید شرائطی را داشته باشد که در همه حال لازم الرعایه میباشند. در این معنای کلی از تعهد به Obligation یاد میشود. مثلاً وعده قرارداد یا قولنامه نیز یک تعهد به فعل ابتدائی و مستقل است که در حدود و مقررات خود نافذ و برای متعهد الزام آور میباشد این تعهدات که بسیار متعدد و متنوع میباشند، به انواع مختلف طبقه بندی شدهاند : ۱- طبقه بندی به لحاظ طبیعت موضوع آنها.2- طبقه بندی به لحاظ ضمانت اجرای آنها۳- طبقه بندی به لحاظ نحوه انعقاد و یا نحوه اجرای آنهاتنها تقسیم بندی که از تعهدات در کد سیویل موجود است، تقسیم بندی به لحاظ طبیعت موضوع تعهدات میباشد. بر این اساس، تعهدات به سه دسته تقسیم میگردند :۱- تعهد تحویل (چیزی با انتقال مالکیت آن Obligation de donner[۱۵] ۲- تعهد انجام (کاری) Obligation de faire ۳- تعهد عدم انجام (کاری) Obligation de ne pas faire این طبقه بندی سنتیکه از حقوق رم گرفته شده است، توسط ماده ۱۱۲۶ کد سیویل تبیین گردیده است. دسته بندی مزبور هرچند غلط نیست، ولی فایده عملی نیز بر آن مترتب نمیباشد.عمده تعهدات از نوع تعهد به انجام کار میباشند ولی تعداد تعهدات به عدم انجام کار یا به عبارت بهتر خودداری از انجام کار، زیاد نیستند. مثال بارز تعهد به عدم انجام کار، که هر ساله در حقوق فرانسه منجر به پیدایش رویه های قضائی متعدد میگردد، تعهد عدم رقابت است. این تعهد معمولاً در اکثر قراردادهای تجاری بصورت شرط در ضمن عقد درج میگردد. با این لحاظ، یکی از مواردی که معادل شرط فعل در حقوق ایران است، همین تعهد به عدم رقابت میباشد که بدلیل بحث بسیار پیچیده آن بدلیل برخورد با حقوق بین الملل و حقوق اروپائی از ورود در آن صرف نظر مینمائیم.نوع سوم تقسیم بندی تعهدات یعنی تقسیم بندی به لحاظ نحوه تعهد در مرحله انعقاد یا اجرا موضوع مواد ۱۱۶۸ تا ۱۲۳۳ فصل ۴ از تیتر ۴ ازکتاب سوم کد سیویل تحت عنوان تعهدات مشروط میباشد. به این لحاظ تعهدات یا مشروطند ویا غیر مشروطدر تعریف تعهدات مشروط ماده ۱۱۶۸ کد سیویل مقرر میدارد : تعهد زمانی مشروط است که وابسته به یک حادثه آینده و غیر مطمئن باشد چه بصورت معلق ساختن آن تا زمانی که آن حادثه بروز کند و چه بصورت فسخ آن در صورتی که آن حادثه رخ ندهدبا این حساب، دو شرط اساسی برای یک تعهد مشروط وجود دارد :۱- تعهد باید مشروط به یک حادثه محتمل الوقوع باشد ؛ لذا اگر حادثه قطعی الحصول بود، عقد مشروط نیست.۲- وقوع حادثه باید در زمان آینده باشد.به لحاظ تاثیردر عقد، شروط منقسم میشوند به شروط تعلیقی و شروط تحلیلی.شروط نوع اول قرارداد را در مرحله انعقاد مورد سئوال قرار میدهند ؛ برای مثال کتاب هایم را به شما میفروشم به شرط اینکه خودم در امتحانات قبول شوم. این یک نوع بیع مشروط است. عقد بیع منوط به تحقق حادثه خارجی یعنی به قبولی در امتحانات شده است. اگر این حادثه اتفاق افتاد، قرارداد اثر خود را از زمان انعقاد ظاهر ساخته و اگر محقق نشد، اساساً''بیعی واقع نشده و عقد از بنیان منعقد نشده تلقی میگردد.بر عکس، تعهد مشروط به شرط تحلیلی از زمان انعقاد بدرستی و صحت منعقدگردیده و آثار خود را دارد ولی فقط پایداری و استمرار آن مورد سئوال است. آنچه مشروط است، استمرار عقد است یعنی رابطه حقوقی ایجاد شده در اثر عقد، به حادثه ای که وقوع آن نامطمئن است، متوقف گردیده است که با وقوع این امر عقد باطل و نتائج آن زائل میشود. مثال : آقای الف میخواهد اموالی را به “ب” هبه کند ولی نمیخواهدکه خود شاهد قرار گرفتن این اموال در دست ورثه “ب” باشد. لذا در عقد هبه ای که با “ب” منعقد میسازد، شرط میکندکه اگر “ب” قبل از “الف” بمیرد، این هبه باطل باشد. حال اگر “ب” قبل از “الف” مرد، این مال به وارث او منتقل نمیشود و بر میگردد به مالکیت “الف”. این یک مثال نوعی از انواع شروط تحلیلی است.به هرحال، چه شرط از نوع شرط تحلیلی باشد چه از گونه شرط تعلیقی، در هر دو صورت حادثه خارجی امری نامطمئن و قابل تحقق مربوط به زمان آینده است. لذا اگر مثلاً در عقد بیع یکی از این دو گونه شرط بیاید، موضوع آن که انتقال ملکیت است به آن حادثه خارجی مشروط میشود و معلق میماند تا زمانی که آن حادثه محقق شود.این شروط منافع بسیاری دارند بر اساس ویژگیهای منحصر به فرد هر عقد متنوع میگردند. به هر حال، برای صحت شروط مزبور شرائطی لازم است که مختصراً متذکر میشویم.شرایط صحت شروط در حقوق فرانسهحادثه ای می تواند بعنوان شرط برای یک عقد قرار گیرد، که دو سری ویژگی داشته باشد :۱- حادثه باید به نحوی خارج از اراده طرفین باشد.۲- تحقق شرط منطقی به نظر رسد. لذا شرط غیر معقول و یا محال یا غیر مشروع و خلاف اخلاق حسنه باطل میباشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 94
فعل معتل
به فعلی که در ریشة آن حرف علّه (و، ی، ا) وجود داشته باشد «فعل معتل» میگویند.
مانند:«وعد، یسر، قول، بیع، دعو، رمی و …»
انواع فعل معتل
از این جهت که حرف عله چندمین حرف ریشه باشد فعل معتل، به سه دسته تقسیم می شود: مثال، اجوف، ناقص
1-معتل مثال: فعلی است که اولین حرف ریشة آن، حرف عله می باشد.
الف)مثال واوی مانند:وعد(وعده داد)، وصل(رسید)، ودع(رها کرد، ترک کرد)، وهب(بخشید)…
ب)مثال یائی مانند یقظ (بیدار شد)، یسر(آسان شد)، یئس(ناامید و مأیوس شد)…
2معتل اجوف: فعلی است که دومین حرف ریشة آن، حرف عله می باشد.
الف)اجوف واوی مانند: قول (گفت)، عود(بازگشت)…
ب)اجوف یائی مانند: بیع(فروخت)، سیر(حرکت کرد)…
3-معتل ناقص: فعلی است که سومین حرف ریشة آن، حرف عله می باشد.
الف)ناقص واوی مانند: دعو(دعوت کرد، خواند)، تلو (تلاوت کرد)…
ب)ناقص یائی مانند: رمی (پرتاب کرد)، هدی (هدایت کرد)…
وجود حروف عله در ریشة فعل های معتل باعث می شود که تلفظ بعضی از صیغه ها دشوار یا غیر ممکن باشد به همین دلیل برای حل این مشکل تغییراتی در فعل های معتل به وجود می آوریم که به این تغییرات «اعلال» می گویند.
مثلاُ «قول» برای تلفظ راحت تر به «قال» تبدیل می شود و «یرمی» به «یرمیُ»، «لم تقول» به «لم تقل».
بنابراین به تغییراتی که در فعل معتل ایجاد می شود«اعلال» می گویند.
انواع اعلال
در فعل معتل سه نوع اعلال (تغییر) بوجود می آید:(اعلال به قلب، اعلال به حذف، اعلال به اسکان)
الف)اعلال به قلب:
هرگاه یک حرف عله به حرف علة دیگری تبدیل شود به این نوع تغییر «اعلال به قلب» می گویند.
مانند: قول قال بیعباع یخشیُیخشی
ب)اعلال به حذف:
هرگاه حرف عله حذف شود به این نوع تغییر، «اعلال به حذف» می گویند.
مانند:یدعوون یدعون لم یقول لم یقل
ج)اعلال به اسکان:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 43
معنای « اخلاقی بودن » یک فعل چیست و چگونه است که یک کار انسان « اخلاقی » می شود ؟
مابجای آنکه اول ملاک های « اخلاقی بودن » را در « مکتبهای اخبلاقی » بیان کنیم . مواد بسیار ساده و روشنی را ذکر می کنیم و سپس به تفسیر می پردازیم چون قبل از آنکه موارد « فعل اخلاقی » روشن بشود ، تفسیر کردن آن صواب نیست .
فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر یرای آن کارهال ارزش قائل است . کارهای اخلاقی دارای ارزش و قیمت گرانبهائی است ، ارزشی که در ذهن بشر نمی گنجد و چون نوع ارزش متفاوت است ما هرچه مقیاس بالا هم بگیریم نمی توانیم ارزش های اخلاقی را با مقیاس های مادی سنجش کنیم .
عفو و گذشت
خطاء و جنحه ای که یک شخص مرتکب می شود دو نوع است :
الف – آنکه به شخص مربوط می شود .
ب – خطایی که قسمتی از آن مربوط به شخص می شود و قمسمتی از آن مربوط به جامعه که هم جنبه حیاتی دارد و هم جنبهاجتماعی
متل قاتای که انسانی را می کشد و این دو جمله را دارد :
قسمتی از آن مربوط به اجتماع است و قسمتی از آن مربوط به شخص . در این صورت نسبت به حق شخصی آن شخصی که دربارة او جنایت شده است می تواند اغماز و گذشت کرد یعنی اگر قاتل تقاضای عفو کردو صاحب حق ( پدر و مادر یا فرزند مقتول ) هم او را بخشید این یک عمل اخلاقی و یک نوع عمل قهرمانانه تلقی می شود که مافوق عمل عادی است .
حق شناسی و وفا
عکس العمل انسان در برابر شخصی که به او احساس و نیکی کرده است دو گونه می تواند باشد ، بعضی اشخاص اینطورند که پس از آن که فهمیدند کارشان انجام شده و دیگر احتیاجی به لآن شخص احسان کننده ندارد اصلا اعتناء نمی کند و فراموش می کند ، بعضی دیگر در مقابل احسان ها و نیکی هاءی که به آنها شده است تا آخر عمر حق شناسی می کنند و هرگز آن نیکی ها را فراموش نمی کنند و پس از گذشت سالها هم اگر یک وقتی پیش بیاید که آن انسان احسان کننده احتیاجی داشته باشد فورادر مقام پاداش او بر می آیند که این یک اصل اخلاقی فکری است .
ترحم بر حیوانات
ترحم به حیوانات حتی حیواناتی که از یک نظر پلیدند یک کار اخلاقی است زیرا پلید بودن آن حیوان از یک جهت منافت با ترحم کردن به او ندارد .
در میان مردم ، اصلاح برقرار کردن و خوبی ها را افشاء کردنو بدی ها و عیب های مردم را پوشاندن همة اینها در مسائل اخلاقی است ، شامل مسائل اجتماعی که حق عموم در آنجا پیدا می شود نیست زیرا در آنجا دستورهای دیگری است .
کسانی که دوست دارند زشتی ها دربارة مؤمنین اشاعه پیدا کند برای آنها عذابی دردناک ایت این برای ان زشتی ها و گناهانی است که از انسان های مؤمن صادر شده است .