انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

فیزیک و فلسفه 18 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 18

 

مقدمهآیا علم جایگاهی در کشف و شهود ماوراالطبیعه دارد؟  این مقاله فقط در پی تشریح این سئوال است و در پی پاسخ جامع به آن نمی باشد. در تاریخش بشری مذهب و فلسفه به بحث و نظریه پردازی در حیطه ماورااطبیعه پرداخته اند. فلسفه وظیفه خود می دانسته تا به سئوالات کلی از جمله موضوعات مطرح درماوراالطبیعه پاسخ دهد.علوم تجربی هیچگاه به موضوعات مربوط به ماورا الطبیعه دست درازی نکرده اند و عالمان علوم تجربی هیچگاه بر آن نبوده اند تا سئوالات مطرح در حیطه ماورا الطبیعه را با روشهای علوم تجربی پاسخ دهند. حتی زمانیکه هنوز علوم تجربی از کمبود روشهای تجربی رنج می برد، این فلسفه بود که در حیطه علوم تجربی دست درازی مینمود و فیلسوفان به تئوری پردازی علمی می پرداختند. به وضوح این موضوع از نبود روشهای تجربی برای ثبوت مسائل علمی ناشی می شد. به عنوان مثال مسئله "حرکت" در فیزیک را ذکر میکنیم تا جایگاه علم و فلسفه در تاریخ بشری روشنتر شود. در کتاب خلاصه فلسفی نظریه نسبیت انشتاین چنین آمده است: یکی از مسائل اساسی که در نتیجه بغرنجی و پیچیدگی، هزاران سال در تاریکی کامل مانده بود، مسأله حرکت است... جسم ساکنی را در محل بی حرکتی در نظر میگیریم، برای تغییر وضع دادن به چنین جسمی لازم است مؤثر خارجی بر آن اثر کند و آن را به جلو براند یا بردارد... ما باتصور غریزی و الهامی خویش حرکت را وابسته به اعمالی چون راندن و بلند کردن و کشیدن میدانیم... این طرز استدلال غریزی و الهامی درباره حرکت باطل است و همین نوع تفکر سبب شد که قرنهای زیادی تصور ما نسبت به مسأله حرکت غلط بماند. شاید شخصیت ارسطو ... علت اساسی پایداری این تصور غلط و الهامی بوده باشد. در کتاب مکانیکی که منسوب به اوست چنین میخوانیم: "جسم متحرک موقعی به حالت سکون در می آید که قوه ای آن را در امتداد خود به حرکت واداشته است نتواند دیگر تأثیر کند و آن را براند". اکتشاف روش استدلال علمی و به کار انداختن آن به وسیله گالیله یکی از بزرگترین پیشرفتهای فکر بشر است و آغاز حقیقی علم فیزیک را از همان موقع باید دانست... با کلید جدیدی که گالیله پیدا کرده نتیجه چنین بیان میشود: " اگر جسمی رانده یا برداشته یا کشیده نشود و از هیچ راه دیگر هم تأثیری بر آن وارد نیاید _و به عبارت ساده تر: چون بر جسم هیچ قوه خارجی کار نکند _ حرکت یکنواخت پیدا میکند، یعنی با سرعت ثابتی در امتداد خط مستقیم تغییر مکان دهد". با این توضیحات شاید بتوان گفت که حیطه های تئوری پردازی علم و فلسفه مرز مشخصی ندارد و بستگی به توانایی آنها در پرورش موضوع هدف دارد. چه بسا اگر علوم تجربی قدرت پاسخدهی در حیطه ماورا الطبیعه را داشته باشند، شایستگی بیشتری در این زمینه یابند. چراکه پاسخهای علم به یک مسئله به دلیل روش تجربی آن و برخورداری از ته پایه ریاضی، بسیار روشنتر و قابل اعتمادتر از پاسخ دهی فلسفه به یک مسئله میباشد. از آنجا که مسائل فلسفه  خالی از اثبات تجربی است، به استناد تاریخ گاهی تصورات فیلسوفان قرنها انسانها را در تاریکی و جهل نگاه داشته است! آیا گاه آن فرا نرسیده است  تا در پی اثبات برخی مسائل فلسفی از مسیر علوم تجربی باشیم؟ آیا اکنون علم توانایی نظریه پردازی در ماورا الطبیعه را ندارد ؟ ماورا الطبیعه در فلسفه شاید بزرگترین سئوال زندگی هر انسان چیستی و وجود روح و بدن و چگونگی ارتباطشان باشد. در سطحی دیگر این سئوال در مورد ماده و ماورا ماده مطرح میشود، طوریکه تبیین و توضیح این مسأله یک ابهام کلی که گریبانگیر انسانها در گستره تاریخ بوده است را مرتفع میسازد. آیا علم قدرت پرداختن به این مسأله را دارد؟ در مقام قیاس اگر بدن، ماده و طبیعت را نظایر یکدیگر فرض کنیم، میتوانیم روح را از موضوعات ماوراالطبیعه بدانیم. ابتدا نظریات فلسفی در مورد رابطه روح و بدن در تاریخ فلسفه را به اجمال بررسی میکنیم تا راه گشایی فلسفه را در این مورد به قضاوت خونندگان بگذاریم! سپس یافته های علمی در زیست شناسی، فیزیک و نجوم را مرور میکنیم که به عقیده بنده به علوم تجربی قدرت مانور و نظریه پردازی در ماورای الطبیعه را میدهد. افلاطون روح را جوهری میداند قدیم که قبل از بدن موجود است، بعدا که بدنی آماده میشود روح از مرتبه خود تنزل میکند و به بدن تعلق میگیرد. اما ارسطو به جنبه وحدت و وابستگی روح  و بدن توجه میکند، او رابطه روح و بدن را سطحی نمی انگارد. ارسطو رابطه روح و بدن را از نوع علاقه صورت و ماده میداند و از آنجا که قوه عاقله مجرد است روح دیگر قدیم نیست، حادث است، در آغاز کار استعداد محض است و هیچگونه علم قبلی ندارد. صدر المتالهین شاید نظر کاملتری در این رابطه دارد، در کتاب مقالات فلسفی مرتضی مطهری چنین مخوانیم: " صدر المتالهین...از اصول نو و عالی و نیرومندی که تاسیس کرد چنین نتیجه گرفت که علاوه بر حرکات ظاهری و عرضی و محسوس که بر سطح عالم حکمفرماست یک حرکت جوهری و عمقی و نامحسوس بر جوهره عالم حکمفرماست...مبدا تکون نفس، ماده جسمانی است. ماده این استعداد را دارد که در دامن خود موجودی بپروراند ک با ماوراالطبیعه هم افق باشد. اساسا بین طبیعت و ماورا طبیعت دیوار و حائلی وجود ندارد. هیچ مانعی نیست که یک موجود مادی در مراحل تکامل خود تبدیل شود به موجودی غیر مادی." میزان پیشرفت و راه گشا بودن این نظریات را به قضاوت خواننده می گزارم، چراکه ابراز نظر شخصی بنده، شاید ما را در چالش یک بحث کلامی بیفایده افکند. ژنتیکپیشرفتهای جدید زیست شناسی در زمینه ژنتیک و وراثت انسان را از نظم و پیچیدگی خلقت متحیر ساخته است. از آن زمانیکه ساختمان کروموزوم و نحوه جهشهای ژنی کشف شد، دانشمندان سعی در حل مسائل وراثت از طریق احتمالات ریاضی نمودند، اما محاسبات ریاضی بخوبی عاملی ماورا طبیعت شناخته شده را در ایجاد نظم موجود در سیستم را نشان میداد. ما به این اختصار بسنده میکنیم چراکه تفهیم مسأله به آشنایی با علم ژنتیک نیازمند است. به عقیده بنده که در این زمینه مطالعات دانشگاهی دارم، کنکاش در علم ژنتیک پژوهنده را وادار میکند که به ماورای طبیعت شناخته شده ایمان عالمانه آورد! قضایای مطروحه در فیزیک و نجوم که انسان را به کنکاش علمی در ماورا الطبیعه رهنمون میکند شاید برای مخاطب محترم ملموس تر باشد، لذا مفصلتر به آن میپردازیم. سیاهچاله ها سیاهچاله ها را از  این رو به این نام خوانده اند که بی نورندو چون یک جا روبرقی اختری، ماده و انرژی را از فضا می مکند ، در سیاهچاله  جاذبه آنچنان زیاد است که نور نمی تواند فرار کند.اختر فیزیکدانان، سیاهچاله ها را که بسیار کوچکند، آخرین مرحله تاریخ رندگی ستارگان بسیار بزرگ می دانند.  وجود سیاهچاله ها قبل از آنکه توسط کیهان شناسان به ثبوت برسد توسط فیزیکدانان بوسیله تئوری نسبیت عام انشتین پیش بینی شد! فیزیکدانان توصیف نسبتاً جامعی از سیاهچاله ها به دست داده اند. به عقیده دکتر جان ویلر و دکتر رئو روفینی از دانشگاه پرینستون سیاهچاله ها اندازه و شکلی به مفهوم قراردادی آن ندارند اما آنها در محدوده یک قطر 15 کیلومتری عمل می کنند. سیاهچاله ها جرمهای متفاوتی بین جرم خورشید و صد میلیون برابر جرم خورشید دارند. حفره های سیاه مثل گرداب عمل می کنند. هر جرم با انرژی سرگردانی که به یک سیاهچاله نزدیک شود (در داخل فاصله معینی که افق آن خوانده می شود) بطور مقاومت ناپدیری به درون گرداب، که همان سیاهچاله است کشیده می شود. نیروهای کشندی شدید درون سیاهچاله ها ماده را در یک سمت می کشد و منبسط می کند و در سمت دیگر می فشرد و خرد می کند و خرد می کند تا آن که آن ماده به کلی تجزیه و جزء فضای خمیده و حفره سیاه شود. در سال 1971 یک دانشمند انگلیسی به نام استفن هاوکینگ عنوان کرد که این واقعه به وجود آمدن سیاهچاله ها هنگامی که جهان نخستین انفجار بزرگ خود را آغاز کرد اتفاق افتاده است. هنگامی که تمامی مواد تشکیل دهنده جهان منفجر شد، مقداری از این مواد آن چنان به هم فشرده شدند که تبدیل به سیاهچاله گشتند. استفان هاوکینگ یکی از بزرگترین فیزیک‌دانان نظری معاصر است، زمینه‌ی پژوهشی اصلی وی کیهان‌شناسی و گرانش کوانتومی است. از مهم‌ترین دستاوردهای وی مقاله‌ای است که به رابطه‌ی سیاه‌چاله‌ها و قانون‌های ترمودینامیک می‌پردازد. خواص سیاهچاله ها بسیار عجیب است. زمان و مکان خصوصیات خود را در درون ستاره کاملاً فرو پاشیده ردو بدل می کنند. قوانین طبیعی شکسته میشوند. هر شی در شرایط عادی اندازه خود را نگه می دارد ولی نمی تواند از عمر فیزیکی بگریزد. در درون سیاهچاله ها بر اشیا عمری نمی گذرد، ولی مداوماً کوچکتر می شوند. مشاهده گران نمی توانند واقعاً آن را ببیند، زیرا نور مانند شکلهای دیگر انرژی، تحت تاثیر مکش حفره سیاه است. اگر پدیده ای بطور مثال 15 هزار سال نوری قبل اتفاق افتاده باشد با آنکه پدیده مدتها پیش پایان یافته برای ما قابل مشاهده است چرا که بدلیل بعد مسافت برای دریافت نورش زمان متناسب با مسافت سپری میگردد. اما چرا در مورد سیاهچاله ها پدیده های مربوطه قابل مشاهده نیست؟ علت آن است که وقتی ستاره به سیاهچاله تبدیل می شود، نسبت به ناظران خارج بی درنگ گذشت زمان در آن متوقف می شود. به عقیده دکتر ویلر و دکتر روفینی (علائم و اطلاعات مربوط به مرحله های بعدی فرو پاشی هرگز نمی گریزند،



خرید و دانلود  فیزیک و فلسفه 18 ص


تحقیق سیر فلسفه در چین

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 5

 

سیر فلسفه در چین

چین دارای فرهنگ و تمدنی است بس کهنسال با سابقه ای در حدود چهار یا پنج هزار سال،بحث از این تمدن کهنسال در این مختصر نمی گنجد.در این جا از دو مکتب بزرگ فلسفه چینی سخن می گوییم:مکتب تائوئیزم یا فلسفه ی لائوتز(lao_tzu)و مکتب کنفوسیانیزم یا فلسفهی کنفوسیوس((Confucius

تائوئیزم:مکتبی است که بوسیله ی "لائوتز"بنیانگذاری شد.در حالیکه محققان"لائوتز"را وجودی افسانه ای می دانند ،افسانه ها حاکی از آنند که وی در سال 604پیش از میلاد متولد شده است.ابتدا شغل درباری داشته و سپس از کار کناره گیری کرده است و به ریاضت و تزکیه پرداخته است.

جنبه های مختلف تائوئیزم:تائوئیزم دو جنبه دارد:جنبه ی فلسفی:که "تائو"را به عنوان مرکز کلیه ی افکار عقلانی معرفی می کند و جنبه ی دینی:که مجموعه ایست از اوهام و خرافات و سحرو جادو.

در اینجا مختصرا جنبه ی فلسفی تائوئیزم را مورد بررسی قرار می دهیم:

1.تائو(tao)چیست؟"تائو"در لغت به معنی"راه و طریق"است و در اصطلاح فلسفه چینی عبارتست از قانون ثابتی که اشیا بر طبق آن جریان می یابد و هم چنین روش مقرری است که موجودات بر طبق آن روش حرکت می کنند."تائو"نیرویی است آسمانی که نظم عالم از اوست همه ی موجودات مظاهر گوناگون تائو هستند و پیروی از قانون ازلی درهای سعادت را به روی بشر می گشاید.انتخاب راه و روشی که مغایر با روش و قانون تائو باشد موجب تیره روزی انسان خواهد شد.

2.جبر تائوئیزم:همه ی موجودات اسیر تائو هستند و سرانجام باید روش تائو را برگزینندو بر مبنای قانون آن عمل کنند.مرد حکیم آن کس است که خود را به تائو تسلیم کند.

3.اخلاق تائوئیزم:اخلاق تائوئیزم مشتمل بر دو قاعده است:قاعده مثبت و قاعده منفی.مقصود از قاعده مثبت آن است که آدمی باید طبیعت تائو را در درون خود متجلی سازد و بر طبق قانون تائو رفتار کند،مقصود از قاعده منفی آن است که انسان نباید علیه سیر آرام طبیعت رفتار کند و با آن مخالفت ورزد،زیرا این سیر آرام مطابق قانون تائو صورت میگیرد.

کنفوسیانیزم:مکتبی است که بوسیله کنفوسیوس(احتمالا551_479ق.م)یا به قول چینیان،"استاد کونگ"،بنیانگذاری شد.وی مردی حکیم و انسان دوست بود و تعالیم او همواره از قدیم مورد توجه چینیان بوده است.سخنان کنفوسیوس و مختصری از شرح حال وی در کتابی موسوم به "آنالکت(analects)_که بوسیله شاگردان آن حکیم جمع آوری شده_آمده است.

کنفوسیوس معتقد بود زمانی امور اجتماعی چین اصلاح خواهد شد که شاگردان تربیت شده وی مصدر مشاغل دولتی گردند .همچنان که خود وی نیز شغل دیوانی داشت.

فلسفه کنفوسیوس نیز همانند بیشتر فلسفه های مشرق زمین فلسفه ای است اخلا و خلاصه نظرات وی به شرح زیر است :

1.اصول اخلاقی کنفوسیوس:در زمان کنفوسیوس اصول اخلاقی به انحطاط گراییده بود.وی مردم را به اخلاق،انسانیت،پاکی و طهارت دعوت کردوی اعلام داشت که سعادت مردم یک کشور بستگی به حسن روابط آنها با یکدیگر دارد.به نظر او روابط اصلی انسانی پنج قسم است:

1.رابطه سلطان با رعیت(ملت)

2.رابطه پدر با فرزند

3.رابطه شوهر با زن

4.رابطه برادران بزرگتربا برادران کوچکتر

5.رابطه دوستان با دوستان

در هر سرزمینی که "انسانیت"بر روابط پنجگانه مذکور حکمفرما گردد،مردم آن سرزمین نیکبخت خواهند بود.انسان کامل کسی است که روابط وی با دیگران انسانی باشد.

تمام دستورات اخلاقی کنفوسیوس را می توان در این دستور خلاصه کرد:"آنچه بر خود روا نمی داری بر دیگران روا مدار "و این دستور انسانی شعار تمام متفکران انسان دوست جهان بوده است.با این همه کنفوسیوس معتقد بود که :پاداش نیکی را به نیکی باید داد و بدی را با بدی پاسخ باید گفت.

2.نظریه سیاسی :کنفوسیوس در مورد حکومت معتقد بود که حکام باید نیازهای مردم را برآورند و در خدمت مردم باشند.می گفت حکومت سر مشق مردم است .اگر دولت نیکی کند مردم نیز به نیکی میگرایند زیرا مردم فطرتا بد نیستند،و اگر دولت به فساد و تباهی درافتد مردم نیز فاسد و تباه خواهند شد.

کنفوسیوس به آداب و رسوم گذشتگان ارج می نهاد و می کوشید تا آنها را تعلیم دهد و خود نیز به کار گیرد.

بعد از کنفوسیوس مکاتب مختلفی در چین ظهور کرد که پیشوایان آنها اکثرا اندیشه ها ی ضد کنفوسیوس داشتند و فلسفه وی را مورد انتقاد قرار می دادند.از جمله این مکاتب میتوان مکتب قانون گرایانlegalistsو مکتب"مهیزم"به پیشوایی موتزوmo_tzuاحتمالا390_468ق.م را نام برد.

از سوی دیگر شاگردان کنفوسیوس در سراسر چین پراکنده شدند و به خدمت حکام فئودال درآمدند



خرید و دانلود تحقیق سیر فلسفه در چین


تحقیق سیر فلسفه در هند

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

سیر در فلسفه هند

هند کشوری است باستانی با تاریخ کهن ،سرزمین افسانه ها و شگفتی هاست . زادگاه اندیشه های بلند انسانی است . کشور مرتاضان و سرزمین تفکرات عرفانی است . در هند مکتب های فلسفی و ادیان بسیاری ظهور کرده است . در اینجا فلسفه های بزرگ هندی را به اختصار مورد بررسی قرار می دهیم :

دین ودا (ودیزم ): دین وداپانزده قرن پیش از میلاد در هند ظهور کرد وآن به متون مقدسی مربوط است که آنها را ودایعنی دانائی می نامند .

وداها یا مکتب ودا مشتمل بر چهار بخش یا چهار جلد است :

ریگ ودا (Rig veda ): مشتمل بر سرودهای ستایش است ودر فاصله یک هزار سال پیش از میلاد تالیف شده است و قدیمی ترین کتاب مقدس بشر به شمار می رود دراین کتاب ازخدایان متعددی چون ایندرا Indra خدای طبیعت وطوفان وباران ویوا Vaya خدای باد وحامل عطروبوی خوش ،که ابتدا خدای آسمان بودو کم کم خدای جهان واخلاق وگرداننده طبیعت وراهنمای انسان به شمار آمد .آگنی Agni خدای آتش ونیز ازخدایان دیگر دام بریده برده شده است .

ساماودا (Sama veda):دانش آهنگهاست ومتضمن سرودهایی است که اکثر آنها درریگ ودانیزوجوددارد.

یاجورودا (Yajur veda):که مشتمل برآداب ومراسم قربانی است

آثارواودا(Atharva): که دانش سحروجادوست محتوی طلمسات سحری واورادودعاهایی است که انسان رادرزندگی موفق وازبلیات محفوظ می دارد .

ظهور اندیشه های فلسفی درهند :درپایان عصرودیزم (ودائی )برهمنان (پیشوایان مذهبی )دارای اندیشه های فلسفی منظمی شده بودند و تلاش آنها همه این بود تا اصل عالم (مبداءعالم )را بشناسند وبدانند که اشیا ءاز کجا آمده اند . سرانجام به دنبال تلاش های خود معتقد شدند که:قبل ازپیدایش این کوههای سربه فلک کشیده وپیش از پیدایش خدایان وجهان محسوس ،موجودی که از نام ونشان برتر است ومبداءعالم محسوب می شود وجودداشته است .

دین برهمن (برهمنیزم ) درقرن نهم یا هشتم پیش از میلاد ،برهمنان برای تثبیت موقعیت خوداز دین وداآئین برهمنی (Brahmanism)را پدیدآوردند . اندیشه های فلسفی برهمنیزم ،همچنین آداب این مکتب در ضمن دوکتاب مقدس مندرج است .این دو کتاب عبارتنداز :برهمناها واوپانیشادها"

برهمناها Brahmanas :شامل دعاها ،آداب وتشریفات قربانی ،اعمال دین ،افسانه های خدایان است و بین هشتصد تاششصد پیش از میلاد تالیف شده است .

اوپانیشادها (Upanishads):نوشته هایی است که بین سالهای ششصد تاسیصدپیش از میلاد به وسیله برهمنان ودیگر متفکران هندی تالیف شده است .

اوپانیشاد درزبان سانسکریت – زبان قدیم هند – به معنی حضور مجلس معلم است . دراوپانیشادها مسائل مهم فلسفی و عرفانی مورد بحث قرار گرفته است که مهمتر از همه اندیشه وحدت وجود است .برمبنای این اندیشه ،هستی واقعی یکی است و تمام هستی ها .

بعضی از محققان ظهور برهمنیزم رادر قرن هفتم پیش از میلاد می دانند یعنی زمانی که آرایائی ها سراسر دره گنگ را تصرف کردند . درهمین زمان تشکیلات اجتماعی مختلفی پدید آمد که درراس آن مهاراجه ها ،باتوراث ،سلطنت می کردند وآریائی ها در تمام شوون برتری داشتند . به تدریج چهار طبقه اجتماعی (Cast) پدید آمد :طبقه امرا (کاشاتریاها (Kashatriyas) طبقه برهمن هایاروحانیان ،طبقه عامه یعنی کشاورزان و صنعت گران اویساها (Visiyas)وطبقه کارگران وغلامان و پیشه وران (سودراها Shudrahas)سه طبقه اول آرایائی نژاد بودند وبرتر از طبقه چهارم محسوب می شدند . خارج از تمام این طبقات ،طبقه نجس ها (پاریا Parias یاشاندالا Shandalas) قرار داشت که از همان عهد تا زمان گاندی رهبر بزرگ هند ،از حقوق اجتماعی محروم بود .گاندی این طبقه را بنده خدا (Hurigan) نامید واز محرومیت های اجتماعی رهایی داد .

(کثرت )پرتوی از آن هستی یگانه اند . آن هستی یگانه و مطلق همانست که برهمایابرهمن (Brahman –Brahma) نامیده می شود . برهما ،عالم کبیروروح جهان است . هر چه جزا وجوددارد . همه سایه های هستی اوست . آتمان (Atman)روح انسانی یا عالم صغیر است که خوفنیزپرتوی است از روح جهان یا برهما ،رستگاری انسان دررهایی روح وی از تولد دوباره ،یا تناسخ (Metempsyhosis )وپیوند آن با وحدت (برهما )است برمبنای اصل تناسخ یا انتقال ارواح که درزبان هندی سمسارا (Samsara)نامیده می شود ،روح انسانی تا قبل از تزکیه (پاک شدن )



خرید و دانلود تحقیق سیر فلسفه در هند


تحقیق سیر فلسفه در غرب

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 25

 

سیر فلسفه درغرب

فلسفه اززمان پیدایش دریونان (قرن ششم قبل از میلاد )تاکنون چهاردوره بزرگ طی کرده است .

1- دوره فلسفه یونان 2- دوره فلسفه رومی – یونانی

3- دوره فلسفه قرون وسطی 4- دوره جدید

دوره اول :فلسفه یونان :این دوره که باتالس از قرن ششم پیش از میلاد آغاز می شود تا حدوداواخر قرن چهارم پیش از میلاد ادامه می یابد . دوره فلسفه یونان خود به سه عصر تقسیم می شود. عصرجهان شناسی ،عصر انسان شناسی ،(توجه انسان به خویشتن )وعصر بحث منظم .

عصر جهان شناس :دراین عصر فلسفه عبارت بود از جهان شناسی (Cosmology) وفیلسوفان این عصر ،یعنی تالس وشاگرد ان وی – که طبیعت گرایان مشهورند – می کوشیدند تااصل هستی وماده همه اشیا جهان (ماده المواد )را بشناسند وبدانند که اصل وماده اشیای جهان چیست .برهمین مبنابود که تالس اصل همه چیز (ماده المواد )راآب دانست وسایر فیلسوفان پیروی هرکدام عنصری از عناصر را ماده المواد انگاشتند.

عصر انسان گرائی (خودشناسی ):درقرن پنجم پیش از میلاد با ظهور سوفسطائیان (Sophists)که گروهی از فیلسوفان بودند ونیز با ظهور سقراط Soorates 399- 469 ق .م – فلسفه به انسان مسائل انسانی توجه کرد وخویشتن شناسی جای جهان شناسی را گرفت و فلاسفه به بحث از علوم ومسائل مربوط به انسان مثل اخلاق ،روان شناسی و سیااست پرداختند . سیسرون – خطیب ومتفکر رومیمی گوید :سقراط ،فلسفه را از آسمان به زمین آورد ودردل شهرها وخانه ها منزل داد.مقصود سیسرون آن است که سقراط از توجه به مسائل جهان شناسی روی برتافت وبه مسائل مربوط به انسان پرداخت .

دراین زمان مساله دیگری نیز مطرح شد وآن اینکه آیا حقایق ثابت و تغییر ناپذیرند (مطلق هستند )وآیا در جهان حقیقی قائم به ذات خود که هستی آن وابسته به اشیا دیگر ونیز وابسته به اندیشه های مانباشد وجود دارد یا نه ؟سوفسطائیان حقایق را نسبی و متغیر می دانستند و عقیده داشتند ،تنها شناخت حقایق نسبی امکان پذیر است وادراکات هرکس به اندازه ادراکات دیگران معتبر می باشد . انسان با طبیعت فردی خویش مقیاس و معیار همه چیزها است . این نظریه به شک نسبی موسوم است . زیرا طرفداران آن منکر حقایق مطلق و شناخت مطلق هستند و حقایق نسبی و شناخت نسبی را معتبر می دانند .

سقراط ،برخلاف سوفسطائیان به حقایق ثابت و استواری وضع کند تا مردمان رادر زندگی فردی و اجتماعی سودمند افتد وبه کارآید .بر مبنای نظریه سقراط بود که مکاتب مختلفی مثل مکتب میگاریان (Megaris)به پیشوائی اقلیدس میخاری ،مکتب کلبیان (Cenic) به پیشوادی آنتیس تنس و کتب سیرنائیک ها (Syrenaic) به پیشوائی آریستیپوس پدید آمد . پیروان این مکاتب می کوشیدند تا اصول و دستورالعمل های ثابتی برای زندگی وضع کنند.

عصر بحث منظم : بحث های گذشته – بحث های جهان شناسی وانسان شناسی – بهم آمیخت و نظریه های گسترده و منظمی وسیله دمکریتوس (Democtiros) وافلاطون ،(Plato - 347- 427 ق. م ) وارسطو (Aristle322-384 ق.م ) پدید آمد . دمکرتیوس بحث های پراکنده ای را که فیلسوفان گذشته درباب جهان شناسی مطرح کرده بودند با طرح علمی ترین نظریه ،نظریه ،یعنی نظریه ذره گرائی (Atomism) انتظام و تکامل بخشید . برمبنای نظریه ذره گرائی تمام موجودات ،مرکب از ذره های تجزیه ناپذیر (اتم ها ) هستند . ذره ها (اتم ها )دارای هستی و حرکت جاودانی اند ودر اثر جمع و ترکیب آنها جهان و موجودات پدید آمده است .

افلاطون ضمن توجه به همه مباحث نظریه حقایق ثابت را که سقراط مطرح کرده بودند ،نظم و تکامل بخشید و فلسفه را علمی دانست که موضوع آن وجود حقیقی و ثابت و ضروری (مثل )است . نه اشیاء محسوس که پیوسته در تغییرند .

به نظر افلاطون شناخت حقیقی (فسلفه )همانا شناسائی ذات اشیاءیعنی شناخت ماهیات تغییر ناپذیر (مثل )است . زیرا شناخت اصیل وراستین باید دارای موضوعی ثابت واصیل (حقیقت تغییر ناپذیر )باشد .برهمین مبنا فیلسوف کسی است که هدف وی رسیدن به معرفت امور ازلی وحقایق اشیاء(مثل )باشد .

ارسطو شاگرد افلاطون وبزرگترین فیلسوف یونانی – اولین فیلسوفی بود که علوم را طبقه بندی کرد وبرای هر علمی موضوع و هدف خاصی تعیین نمود ،ارسطو را واضح طبقه بندی علوم وپایان گرترقی و شکوه فلسفه یونان می شناسند .

وی فلسفه را به نظری (علوم ریاضی و طبیعی و الهی )،علمی (علم اخلاف ،تدبیر منزل و سیاست )وهنری (هنرهای مختلف :خطابه ،شعر و000 )تقسیم کرد و بدین ترتیب به فلسفه چنان معنای گسترده ای بخشید که تمام معارف بشری رادربرمی گرفت ،معنایی که تقریبا"تا آغاز دوره جدید برای فلسفه باقی ماند .اما خود ارسطوبرترین قسمت فلسفه را مابعدالطبیعه یا فلسفه اولی (نخستین )می دانست وآن را هستی شناسی یا علم وجود می انگاشت و معتقد بود که مابعد الطبیعه (فلسفه اولی )علم به مبادی و علت های اصلی و نخستین موجودات است .

دوره دوم :فلسفه رومی – یونانی : این دوره از اوائل قرن چهارم پیش از میلاد آغاز می شود وتا قرون اولیه میلادی – زمان ظهور فلسفه قرون وسطی ،ادامه می یابد دراین دوره ،ابتدا با حمله اسکندر مقدونی ،(متوفی 323 متولد 335 ق .م ) یونانیان زیر سلطه مقدونیان قرار می گیرند و سپس امپراطوری روم بر یونان استیلا می یابد (146 ق .م )وفلسفه یونانی به روم منتقل می گردد وبا تفکرات رومی – که بیشتربه جنبه علمی توجه داشت واندیشه هایی صوفیانه شرقی – که در اثر کشورگشائی اسکندریه عالم غرب یعنی یونان



خرید و دانلود تحقیق سیر فلسفه در غرب


تحقیق سیر فلسفه در ایران

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

سیر فلسفه در ایران

"از قدیمی ترین ادوار تاریخی،در ایران،فلسفه به معنی دیدی درباره ی جهان هستی و آغاز و انجام موجودات وجود داشته است.هر چند که در دوره قبل از اسلام نظرات فلسفی از تفکرات دینی جدا نبوده است ."

تاریخ فلسفهی ایران شامل دو دوره است :دوره قبل از اسلام و دوره اسلامی.

دوره اول :فلسفه ایران دوره قبل از اسلام:فلسفه های این دوره عبارتند از :فلسفه زرتشت یا آئین مزدیسنا،آئین مهر و فلسفه مانی مزدک.

1.آئین مزدیسنا یا فلسفه زرتشت:نامبردارترین متفکر ایران باستان زردشت یا زرتشت است.برخی از محققان وی را موجودی افسانه ای انگاشته اند و بعضی او را تا مرتبه خدائی بالا برده اند. قول مشهور آنست که وی حدود اواسط قرن هفتم یا ششم پیش از میلاد دیده به جهان گشوده است.کتاب مقدس زردشت "اوستا"نام دارد که کتاب دینی زردشتیان است.

مقارن ظهور زردشت ایرانیان به دو گروه متخاصم و با دو جهان بینی مخالف در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. "اقبالف لاهوری "متفکر و شاعر پاکستانی در این باره نوشته است:در پرتو ناچیز خاورشناسی کنونی،ایرانیان باستان را می بینم که به هنگام ظهور زردشت به دو جناح بخش شده اند:پیروان نیروها ی خوب خودی و هواداران نیروها ی بد بیگانه،

1.در این زمان آریائیان ایران ،دست از خانه به دوشی برداشته و زندگی کشاورزی آغاز کرده بودند.اقوامی که هنوز خانه به دوش بودند به آنها حمله می کردند و دست به چپاول میزدند.از جمله نتیجه های این ستیزه تقسیم خدایان به دو بخش –دواها(دیوها) و اهوراها-بود دیوها خدای متجاوزان به شمار می آمدند و اهوراها خدای آریائیان ایرانی.

زردشت نیز پا در میدان این پیکار مینهد و با شور اخلاقی خود ،پرستش دیوان بیگانه را منسوخ می کند و شعائر دشوار کاهنان مغ را از رواج می اندازد ."

فلسفه زردشت:اصول فلسفه زردشت به قرار زیر است:

1.اهرامزدا و اهریمن (نور و ظلمت)زردشت ارواح نیک مورد پرستش گذشتگان را وحدت بخشید و آنرا اهورامزدا(خدای نور و نیکی ها)نام نهاد.

2.یکتاپرستی:برخی از محققان زردشت را دوگانه پرست خوانده اند و برخی یکتا پرست(موحد).آنان که اعتقاد به یکتا پرستی زردشت دارند معتقدند که وی در اصل بنیادی،یعنی اهرامزدا و اهریمن را وجود دوگانه یک وجود ازلی (خدای یکتا)می داند.بنابراین زردشت از نظر دینی یکتاپرست است و از نظر فلسفی دو گرا.

3.جهان شناسی و اخلاق: به نظر زردشت واقعیت ها دو بخش اند:هستی(نور)و نیستی ( ظلمت) .هستی ها یا مجموعه آفریده های خوب از خدای خوبیها،یعنی اهورامزدا سر چشمه گرفته اند و نیستی ها ویا مجموعه آفریده های بد از روح بد پسند اهریمن بد کنش زاده شده اند. جهان میدان نزاع و کشاکش نیروهای خوب و بد (نیروهای اهورائی و اهریمنی )است.سرانجام این ستیزه شکست نیروهای بد از نیروهای خوب و پیروزی اهورامزدا بر اهریمن خیره سر خواهد بود.وظیفه انسان در این نزاع آنست که جانب نیکی را بگیرد و علیه بدی به پیکار برخیزد.به نظر زردشت راه راستین زیستن و برتری قانوناخلاقی همین است.گرایش به نیکی و احتراز از بدی.

1.مغ:مغان در اصل قبیله ای از قوم عاد بودند که مقام روحانیت منحصرا به آنها تعلق داشت آنگاه که آئین زردشت بر نواحی غرب و جنوب ایران،یعنی ما و پارس مستولی شد،مغان پیشوایان دیانت جدید شدند.در کتاب "اوستا"نام طبقه روحانی را به همان عنوان قدیمی که داشته اند یعنی آترون(athravan )می بینیم اما در عهد اشکانیان و ساسانیان معمولااین ظایفه را مغان می خواندند.

4.سرنوشت انسان:روح و نهاد انسان آفریده ی خداست .اگر آدمی با پلیدیها به پیکار برخیزد و با سپاه اهریمن بجنگد بر زندگی جاویدان دست می یابد و به "اصل روشنایی"میپیوندد و اگر به بدی ها روی آورد اسیر ظلمت ابدی تیره بختی همیشگی خواهد شد.

5.کشاورزی و تقدس عناصر چهار گانه:چون کشاورزی اساس زندگی مادی آریائیان بود ،زردشت کشاورزی و آب وزمین(خاک)را مقدس شمرد.و بهترین جای زمین را برای جلوگیری از آلودگی خاک بود که زردشت به پیروان خود دستور داد جسد مرده را در خاک نهند و آن را در بنایی استوانه ای شکل بدون سقف(دخمه)قرار دهند تا طعمه لاشخوران گردد . "همچنین زردشت آتش را به عنوان مقدس ترین عناصر گرامی شمرد. به نظر وی آتش نشان هستی نورانی اهورامزدا (خدای متعال)است.بنابراین باید آنرا پیوسته در آتشکده ها "فروزان نگه داشت و از آلودگی آن جلوگیری کرد.

2.آئین مهر (میترائیزم):مهر پرستی وجهی از آئین زردشت به شمار میآید.مهرپرستان،مهر(خورشید)را خدای" نور"می دانستند و مورد پرستش قرار می دادند. آنها روح انسانی را بخشی از وجود خدا می پنداشتند



خرید و دانلود تحقیق سیر فلسفه در ایران