لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
بحثى قرآنى وتاریخى پیرامون داستان ذوالقرنین
داستان ذوالقرنین در قرآن
قرآن کریم متعرض اسم اووتاریخ زندگى وولادت ونسب وسایر مشخصاتش نشده . البته این رسم قرآن کریم در همه موارد است که در هیچ یک از قصص گذشتگان به جزئیات نمى پردازد. در خصوص ذو القرنین هم اکتفا به ذکر سفرهاى سه گانه اوکرده ، اول رحلتش به مغرب تا آنجا که به محل فرورفتن خورشید رسیده ودیده است که آفتاب در عین ((حمئة (( ویا ((حامیه (( فرومى رود، ودر آن محل به قومى برخورده است . ورحلت دومش از مغرب به طرف مشرق بوده ، تا آنجا که به محل طلوع خورشید رسیده ، ودر آنجا به قومى برخورده که خداوند میان آنان وآفتاب ساتر وحاجبى قرار نداده .
ورحلت سومش تا به موضع بین السدین بوده ، ودر آنجا به مردمى برخورده که به هیچ وجه حرف وکلام نمى فهمیدند وچون از شر یاجوج وماجوج شکایت کردند، وپیشنهاد کردند که هزینه اى در اختیارش بگذارند واوبر ایشان دیوارى بکشد، تا مانع نفوذ یاجوج وماجوج در بلاد آنان باشد. اونیز پذیرفته ووعده داده سدى بسازد که ما فوق آنچه آنها آرزویش را مى کنند بوده باشد، ولى از قبول هزینه خوددارى کرده است وتنها از ایشان نیروى انسانى خواسته است . آنگاه از همه خصوصیات بناى سد تنها اشاره اى به رجال وقطعه هاى آهن ودمه اى کوره وقطر نموده است .
این آن چیزى است که قرآن کریم از این داستان آورده ، واز آنچه آورده چند خصوصیت وجهت جوهرى داستان استفاده مى شود: اول اینکه صاحب این داستان قبل از اینکه داستانش در قرآن نازل شود بلکه حتى در زمان زندگى اش ذوالقرنین نامیده مى شد، واین نکته از سیاق داستان یعنى جمله ((یسئلونک عن ذى القرنین (( و((قلنا یا ذا القرنین (( و((قالوا یا ذى القرنین ((به خوبى استفاده مى شود،
(از جمله اول برمى آید که در عصر رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله و سلم ) قبل از نزول این قصه چنین اسمى بر سر زبانها بوده ، که از آن جناب داستانش را پرسیده اند. واز دوجمله بعدى به خوبى معلوم مى شود که اسمش همین بوده که با آن خطابش کرده اند)
خصوصیت دوم اینکه اومردى مؤ من به خدا وروز جزاء ومتدین به دین حق بوده که بنا بر نقل قرآن کریم گفته است : ((هذا رحمة من ربى فاذا جاء وعد ربى جعله دکاء وکان وعد ربى حقا(( ونیز گفته : ((اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد الى ربه فیعذبه عذابا نکرا واما من آمن و عمل صالحا...((گذشته از اینکه آیه ((قلنا یا ذا القرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم حسنا((که خداوند اختیار تام به اومى دهد، خود شاهد بر مزید کرامت ومقام دینى اومى باشد، ومى فهماند که اوبه وحى ویا الهام ویا به وسیله پیغمبرى از پیغمبران تایید مى شد، واورا کمک مى کرده .
خصوصیت سوم اینکه اواز کسانى بوده که خداوند خیر دنیا وآخرت را برایش جمع کرده بود. اما خیر دنیا، براى اینکه سلطنتى به اوداده بود که توانست با آن به مغرب ومشرق آفتاب برود، وهیچ چیز جلوگیرش نشود بلکه تمامى اسباب مسخر وزبون اوباشند. واما آخرت ، براى اینکه او بسط عدالت واقامه حق در بشر نموده به صلح وعفوورفق وکرامت نفس وگستردن خیر ودفع شر در میان بشر سلوک کرد، که همه اینها از آیه ((انا مکنا له فى الارض واتیناه من کل شى ء سببا(( استفاده مى شود. علاوه بر آنچه که از سیاق داستان بر مى آید که چگونه خداوند نیروى جسمانى وروحانى به اوارزانى داشته است .
جهت چهارم اینکه به جماعتى ستمکار در مغرب برخورد وآنان را عذاب نمود.
جهت پنجم اینکه سدى که بنا کرده در غیر مغرب ومشرق آفتاب بوده ، چون بعد از آنکه به مشرق آفتاب رسیده پیروى سببى کرده تا به میان دو کوه رسیده است ، واز مشخصات سد اوعلاوه بر اینکه گفتیم در مشرق و مغرب عالم نبوده این است که میان دوکوه ساخته شده ، واین دوکوه را که چون دودیوار بوده اند به صورت یک دیوار ممتد در آورده است . ودر سدى که ساخته پاره هاى آهن وقطر به کار رفته ، وقطعا در تنگنائى بوده که آن تنگنا رابط میان دوقسمت مسکونى زمین بوده است .
2 - داستان ذوالقرنین وسد ویاجوج وماجوج از نظر تاریخ
قدماى از مورخین هیچ یک در اخبار خود پادشاهى را که نامش ذو القرنین ویا شبیه به آن باشد اسم نبرده اند.
ونیز اقوامى به نام یاجوج وماجوج وسدى که منسوب به ذوالقرنین باشد نام نبرده اند. بله به بعضى از پادشاهان حمیر از اهل یمن اشعارى نسبت داده اند که به عنوان مباهات نسبت خود را ذکر کرده ویکى از پدران خود را که سمت پادشاهى ((تبع (( داشته را به نام ذوالقرنین اسم برده ودر سروده هایش این را نیز سروده که اوبه مغرب ومشرق عالم سفر کرد وسد یاجوج وماجوج را بنا نمود، که به زودى در فصول آینده مقدارى از آن اشعار به نظر خواننده خواهد رسید - ان شاء الله .
ونیز ذکر یاجوج وماجوج در مواضعى از کتب عهد عتیق آمده . از آن جمله در اصحاح دهم از سفر تکوین تورات : ((اینان فرزندان دودمان نوح اند: سام وحام ویافث که بعد از طوفان براى هر یک فرزندانى شد، فرزندان یافث عبارت بودند از جومر وماجوج وماداى وباوان ونوبال و ماشک ونبراس ((
ودر کتاب حزقیال اصحاح سى وهشتم آمده : ((خطاب کلام رب به من شد که مى گفت : اى فرزند آدم روى خود متوجه جوج سرزمین ماجوج رئیس روش ماشک ونوبال ، کن ، ونبوت خود را اعلام بدار و بگوآقا وسید ورب این چنین گفته : اى جوج رئیس روش ماشک و نوبال ، علیه توبرخاستم ، تورا برمى گردانم ودهنه هائى در دوفک تو مى کنم ، وتووهمه لشگرت را چه پیاده وچه سواره بیرون مى سازم ، در حالى که همه آنان فاخرترین لباس بر تن داشته باشند، وجماعتى عظیم وبا سپر باشند همه شان شمشیرها به دست داشته باشند، فارس وکوش وفوط با ایشان باشد که همه با سپر وکلاه خود باشند، وجومر وهمه لشگرش وخانواده نوجرمه از اواخر شمال با همه لشگرش شعبه هاى کثیرى با توباشند((
مى گوید: ((به همین جهت اى پسر آدم باید ادعاى پیغمبرى کنى وبه جوج بگویى سید رب امروز در نزدیکى سکناى شعب اسرائیل در حالى که در امن هستند چنین گفته : آیا نمى دانى واز محلت از بالاى شمال مى آیى ((
ودر اصحاح سى ونهم داستان سابق را دنبال نموده مى گوید: ((وتو اى پسر آدم براى جوج ادعاى پیغمبرى کن وبگوسید رب اینچنین گفته : اینک من علیه توام اى جوج اى رئیس روش ماشک ونوبال و اردک واقودک ، وتورا از بالاهاى شمال بالامى برم ، وبه کوه هاى اسرائیل مى آورم ، وکمانت را از دست چپت وتیرهایت را از دست راستت مى زنم ، که بر کوه هاى اسرائیل بیفتى ، وهمه لشگریان وشعوبى که با توهستند بیفتند، آیا مى خواهى خوراک مرغان کاشر از هر نوع و وحشیهاى بیابان شوى ؟ بر روى زمین بیفتى ؟ چون من به کلام سید رب سخن گفتم ، وآتشى بر ماجوج وبر ساکنین در جزائر ایمن مى فرستم، آن وقت است که مى دانند منم رب ...((
ودر خواب یوحنا در اصحاح بیستم مى گوید: ((فرشته اى دیدم که از آسمان نازل مى شد وبا اواست کلید جهنم وسلسله وزنجیر بزرگى بر دست دارد، پس مى گیرد اژدهاى زنده قدیمى را که همان ابلیس و شیطان باشد، واورا هزار سال زنجیر مى کند، وبه جهنمش مى اندازد و درب جهنم را به رویش بسته قفل مى کند، تا دیگر امتهاى بعدى را گمراه نکند، وبعد از تمام شدن هزار سال البته باید آزاد شود، ومدت اندکى رها گردد((
آنگاه مى گوید: ((پس وقتى هزار سال تمام شد شیطان از زندانش آزاد گشته بیرون مى شود، تا امتها را که در چهار گوشه زمینند جوج وماجوج همه را براى جنگ جمع کند در حالى که عددشان مانند ریگ دریا باشد، پس بر پهناى گیتى سوار شوند ولشگرگاه قدیسین را احاطه کنند و نیز مدینه محبوبه را محاصره نمایند، آن وقت آتشى از ناحیه خدا از آسمان نازل شود وهمه شان را بخورد، وابلیس هم که گمراهشان مى کرد در دریاچه آتش وکبریت بیفتد، وبا وحشى وپیغمبر دروغگوبباشد، و به زودى شب وروز عذاب شود تا ابد الا بدین ((
از این قسمت که نقل شده استفاده مى شود که ((ماجوج (( ویا ((جوج وماجوج (( امتى ویا امتهائى عظیم بوده اند، ودر قسمتهاى بالاى شمال آسیا از آبادیهاى آن روز زمین مى زیسته اند، ومردمانى جنگجوومعروف به جنگ وغارت بوده اند.
اینجاست که ذهن آدمى حدس قریبى مى زند، وآن این است که ذو القرنین یکى از ملوک بزرگ باشد که راه را بر این امتهاى مفسد در زمین سد کرده است ، وحتما باید سدى که اوزده فاصل میان دومنطقه شمالى وجنوبى آسیا باشد، مانند دیوار چین ویا سد باب الابواب ویا سد داریال ویا غیر آنها.
تاریخ امم آن روز جهان هم اتفاق دارد بر اینکه ناحیه شمال شرقى از آسیا که ناحیه احداب وبلندیهاى شمال چین باشد موطن ومحل زندگى امتى بسیار بزرگ ووحشى بوده امتى که مدام روبه زیادى نهاده جمعیتشان فشرده تر مى شد، واین امت همواره بر امتهاى مجاور خود مانند چین حمله مى بردند، وچه بسا در همانجا زاد وولد کرده به سوى بلاد آسیاى وسطى وخاورمیانه سرازیر مى شدند، وچه بسا که در این کوه ها به شمال اروپا نیز رخنه مى کردند. بعضى از ایشان طوائفى بودند که در همان سرزمینهائى که غارت کردند سکونت نموده متوطن مى شدند، که اغلب سکنه اروپاى شمالى از آنهایند، ودر آنجا تمدنى به وجود آورده ، وبه زراعت وصنعت مى پرداختند. وبعضى دیگر برگشته به همان غارتگرى خود ادامه مى دادند.
بعضى از مورخین گفته اند که یاجوج وماجوج امتهائى بوده اند که در قسمت شمالى آسیا از تبت وچین گرفته تا اقیانوس منجمد شمالى واز ناحیه غرب تا بلاد ترکستان زندگى مى کردند این قول را از کتاب ((فاکهة الخلفاء وتهذیب الاخلاق (( ابن مسکویه ، ورسائل اخوان الصفاء، نقل کرده اند.
وهمین خود موءید آن احتمالى است که قبلا تقویتش کردیم ، که سد مورد بحث یکى از سدهاى موجود در شمال آسیا فاصل میان شمال و جنوب است .
3- ذوالقرنین کیست وسدش کجا است ؟ اقوال مختلف در این باره
مورخین وارباب تفسیر در این باره اقوالى بر حسب اختلاف نظریه شان در تطبیق داستان دارند:
الف - به بعضى از مورخین نسبت مى دهند که گفته اند: سد مذکور در قرآن همان دیوار چین است . آن دیوار طولانى میان چین ومغولستان حائل شده ، ویکى از پادشاهان چین به نام ((شین هوانک تى (( آن را بنا نهاده ، تا جلوهجومهاى مغول را به چین بگیرد. طول این دیوار سه هزار کیلومتر وعرض آن 9 متر وارتفاعش پانزده متر است ، که همه با سنگ چیده شده ، ودر سال 264 قبل از میلاد شروع وپس از ده ویا بیست سال خاتمه یافته است ، پس ذوالقرنین همین پادشاه بوده .
ولیکن این مورخین توجه نکرده اند که اوصاف ومشخصاتى که قرآن براى ذوالقرنین ذکر کرده وسدى که قرآن بنایش را به اونسبت داده با این پادشاه واین دیوار چین تطبیق نمى کند، چون درباره این پادشاه نیامده که به مغرب اقصى سفر کرده باشد، وسدى که قرآن ذکر کرده میان دوکوه واقع شده ودر آن قطعه هاى آهن وقطر، یعنى مس مذاب به کار رفته ، و دیوار بزرگ چین که سه هزار کیلومتر است از کوه وزمین همینطور، هر دومى گذرد ومیان دوکوه واقع نشده است ، ودیوار چین با سنگ ساخته شده ودر آن آهن وقطرى به کارى نرفته .
ب - به بعضى دیگرى از مورخین نسبت داده اند که گفته اند: آنکه سد مذکور را ساخته یکى از ملوک آشور بوده که در حوالى قرن هفتم قبل از میلاد مورد هجوم اقوام سیت قرار مى گرفته ، واین اقوام از تنگناى کوه هاى قفقاز تا ارمنستان آنگاه ناحیه غربى ایران هجوم مى آوردند
جمله ((فى عین حمیة (( به صورت ((عین حامیة (( یعنى حاره (گرم ) نیز قرائت شده واگر این قرائت صحیح باشد دریاى حار با قسمت استوائى اقیانوس کبیر که مجاور آفریقا است منطبق مى گردد، وبعید نیست که ذوالقرنین در رحلت غربیش به سواحل آفریقا رسیده باشد.
قُلْنَا یَذَا الْقَرْنَینِ إِمَّا أَن تُعَذِّب وَ إِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسناً(86)
قول منسوب به خداى عز وجل در قرآن کریم ، در وحى نبوى ودر ابلاغ به وسیله وحى استعمال مى شود، مانند آیه ((وقلنا یا آدم اسکن (( و آیه ((واذ قلنا ادخلوا هذه القریة (( وگاهى در الهام هم که از نبوت نیست به کار مى رود، مانند آیه ((واوحینا الى ام موسى ان ارضعیه ((
وبا این بیان روشن مى شود که جمله ((قلنا یا ذا القرنین ...(( دلالت ندارد بر اینکه ذى القرنین پیغمبرى بوده که به وى وحى مى شد، چون همانطورى که گفتیم قول خدا اعم از وحى مختص به نبوت است . جمله ((ثم یرد الى ربه فیعذبه ...(( از آنجا که نسبت به خداى تعالى در سیاق غیبت آمده خالى از اشعار به این معنا نیست که مکالمه خدا با ذوالقرنین به توسط پیغمبرى که همراه وى بوده صورت گرفته ، ودر حقیقت سلطنت از اونظیر سلطنت طالوت در بنى اسرائیل بوده که با اشاره پیغمبر معاصرش وهدایت اوکار مى کرده .
((اما ان تعذب واما ان تتخذ فیهم حسنا(( - یعنى یا این قوم را شکنجه کن ویا در آنان به رفتار نیکویى سلوک نما. پس کلمه ((حسنا(( مصدر به معناى فاعل وقائم مقام موصوف خود خواهد بود. ممکن هم هست وصفى باشد که تنها به منظور مبالغه آورده شده . بعضى گفته اند: مقابله میان عذاب واتخاذ حسن (خوشرفتارى ) اشاره دارد بر اینکه اتخاذ حسن بهتر است ، هر چند که تردید خبرى اباحه را مى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
تعلیم و تربیت قرآنی
یامهندسی فرهنگی
مقدمهتعلیم و تربیت قرآنی
تأسیس اسلام و مهندسی فرهنگ آن به وسیله ی رسول مکرم اسلام تنها با قرآن کریم شروع شد.رفتار رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نیز طبق آیه کریمه ی «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا» تنها با قرآن تطبیق داده می شد. هرگونه رفتار فرهنگ ساز رسول خدا، هر گونه عبادت،هرگونه جهاد، هرگونه قضاوت، هرگونه روابط فردی و اجتماعی، هرگونه اقتصاد و هر یک از شؤون حیات انسانی، بر اساس اندیشه ای بود که قرآن کریم مطرح می فرمود.رسول مکرم اسلام، جامعه ای اسلامی را آنچنان تربیت کرده بود که تطبیق تمامی اجزاء و ارکان فرهنگ و یکایک شؤون حیات انسانی با قرآن، اساس فرهنگ جامعه ی اسلامی را تشکیل می داد. عمل به آیه ی شریفه ی مذکور، سنت اساسی و اصلی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
پس از آن حضرت نیز، شیوه ی اهل البیت آن حضرت و تمامی معصومین علیهم السلام آنگونه بود که مبنای هرگونه رفتار فردی و اجتماعی و سیاسی و نظامی و حقوقی و قضایی نه تنها در اسلام و حکومت اسلامی می بایست با قرآن تطبیق داده می شد، بلکه می بایست براساس آیات قرآن و متکی بر آیات قرآن باشد.
قرآن همان حبل اللهی است که حقتعالی فرموده است محکم به آن بچسبید و با رها کردن آن موجب تفرقه در بین جهان اسلام نشوید. آنجا که می فرماید.
گویا حقتعالی می فرماید هرگونه برنامه ریزی اعم از اقتصاد، سیاست، حکومت داری، تعلیم و تربیت، هنر، ورزش، بهداشت، علوم، صنعت و تجارت، حقوق و قضا و عرفان و اخلاق و فلسفه و حکمت و جمیع شؤون حیات انسانی اگر از قرآن نشأت نگرفته باشد و با معیارهای قرآنی تطبیق نکند،به معنای جدایی و رها کردن حبل الله است و موجب تشتت و تفرقه جهان اسلام خواهد گشت.
کلمه ی «جمیعاً» در آیه ی شریفه ی فوق به معنای تأکید بر اجرای این فرمان در تمامی اقشار جامعه می باشد آیه… و این به معنای آنست که تطبیق رفتار جامعه با قرآن باید در تمامی برنامه های جامعه و تمامی شؤون جامعه اجرا گردد. با عنایت به مفهوم عمیق آیه ی شریفه ی مذکور، ریشه ی تمامی انحرافات و ضعفها و اختلافات جوامع اسلامی، مشخص خواهد شد و آن عبارت است از عدم تطبیق شؤون مختلف حیات اجتماعی کشورهای اسلامی با آیات شریفه ی قرآن.
امت رسول خدا در اجرای هر برنامه، منتظر نزول فرمان حقتعالی از طریق وحی و تبیین آن به وسیله ی آیات کریمه ی وحی شده بر رسول خدا بودند.
امت اسلام در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آموخته بودند که هر یک از رفتار رسول خدا و تمامی مؤمنین می باید با آیات قرآن کریم مطابقت داشته باشد.
براساس عمل به آیه ی شریفه ی مذکور، هر یک از آحاد جامعه اسلامی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اعم از وضیع و شریف و رئیس و مرؤوس، موظف بود رفتار خود را با قرآن تطبیق دهد و مطابقت رفتار خود را با قرآن در آنجا که موجب شبهه و سؤال می شد، اثبات نماید.
مراجعه ی مکرر خلفای راشدین پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و مشورت و استفاده از راهنماییهای آن حضرت به همین دلیل بود که آن حضرت را در تطبیق دقیق احکام قضایی و حقوقی و اجتماعی و سیاسی و فقهی و حکومتی و اقتصادی و غیره، عالم تر از دیگران می دیدند. جامعه ی اسلامی توسط رسول خدا براساس همین آیه ی شریفه در لزوم تطبیق رفتار مسؤولین و برنامه های ایشان با قرآن کریم آنچنان تربیت شده بود که صحت گفتار و رفتار مدعیان مسلمانی اگرچه خلیفه ی مسلمین باشند را در مطابقت گفتار و رفتار ایشان با قرآن کریم جستجو می کرد. به همین دلیل،خلفای راشدین، استفاده از رهنمودهای حضرت امیرالمؤمنین و مشورت با آن حضرت را از افتخارات خود می دانستند و در اظهار این افتخار،مباهات می نمودند. زیرا می دانستند که مشورت ایشان با حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که طبق روایات بسیار از رسول مکرم اسلام،عالمترین فرد امت اسلامی بر قرآن و عالمترین ایشان در تطبیق تمامی اجزاءو ارکان حیات انسانی با قرآن کریم بود، موجب افزایش حیثیت سیاسی ایشان می گشت.
امت اسلامی آنچنان تربیت شده بود که حتی دلایل رفتار رسول دا را نیز در تطبیق با قرآن و معیارهای قرآنی جستجو می کردند و حتی از شخص رسول مکرم اسلام در این باره سؤال می کردند.اما متأسفانه این سنت – یعنی تطبیق تمامی شؤون حیات اجتماعی مسلمانان با قرآن – که اساسی رکن در مهندسی فرهنگ اسلام توسط رسول مکرم اسلام و قرآن کریم می باشد،در جوامع اسلامی اکنون کمرنگ شده یا به فراموشی سپرده شده است و عمل به آیات قرآن در سطح جامعه تنها به بعضی جوانب آن بسنده شده است.
خوشبختانه از افتخارات جمهوری اسلامی آنست که در جستجو راهکارهای اساسی و مبانی اسلامی کردن برنامه های جمهوری اسلامی می باشد و پرچم عمل به آیات قرآن را در جهان اسلام به اهتزاز درآورده است و محققین را در تدارک پاسخ به سؤالات بسیاری که چگونگی تطبیق شؤون مختلف حیات اجتماعی اسلام را با قرآن کریم تبیین نماید،تشویق می نماید. چند نمونه از سؤالات مورد نیاز جوامع اسلامی در زیر مطرح شده است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
دستورالعمل های قرآنی 1
قرآن ماجرای ذبح حضرت اسماعیل وامتحان بزرگ حضرت ابراهیم وفلسفه قربانی درعید قربان را با زیبا ترین تعبیردرآیات 100 تا 110 سوره صافات بیان می کند به این ترتیب که ابراهیم بعد ازادای رسالت خویش دربابل ازآنجا هجرت کرد ونخستین تقاضایش ازپروردگار این بودکه فرزند صالحی به او عطا فرماید زیرا تا آن روز صاحب فرزندی نشده بود.
« رب هب لی من الصالحین »
خداوند دعای ابراهیم را به اجابت می رساند وبه او بشارت نوجوانی حلیم را می دهد
« فبشرناه بغلام حلیم »
سرانجام فرزند موعود ابراهیم طبق بشارت الهی متولد شد وقلب پدر را که درانتظار فرزندی صالح سالها چشم به راه بود روشن ساخت .
دوران طفولیت را پشت سرگذاشت وبه سن جوانی رسید.
« فلما بلغ معه السعی »
زمانی که به مرحله ای رسید که می توانست درمسائل مختلف زندگی همراه پدرتلاش وکوشش کند واو را یاری دهد، ابراهیم خواب عجیب وشگفت انگیزی می بیند که بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر است. درخواب می بیند که ازسوی خداوند به او دستور داده شده تا فرزند یگانه اش را با دست خود قربانی کند وسرببرد ابراهیم دوشب دیگرهمین خواب را می بیند .
می گویند نخستین بار شب ترویه ( هشتم ذی ا لحجه ) ودو باردیگر شب عرفه وشب عید قربان خواب تکرار گردیده است.
لذا برای اوکمترین شکی باقی نماند که این فرمان، فرمان قطعی خداست.
ابراهیم که بارها ازکوره داغ امتحان الهی سرافراز بیرون آمده بود این بارنیز باید دل به دریا بزند وسربرفرمان حق گذارد وفرزندش را که یک عمر درانتظارش بوده واکنون نوجوانی برومند شده است با دست خود سر ببرد.
ولی باید قبل از هرچیز فرزند را آماده این کارکند رو به سوی اوکرد وگفت:
« قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذ بحک فانظر ماذا تری »
فرزندم من درخواب دیدم که باید تو را ذبح کنم بنگر نظرتو چیست ؟
فرزند که نسخه ای ازوجود پدر ایثارگر بود درس صبرواستقامت وایمان را درمدت کوتاه عمرش درمکتب پدر خوانده بود با آغوش باز واز روی طیب خاطر ازاین فرمان الهی استقبال کرد وبا صراحت و با قاطعیت گفت:
« یا ابت افعل ما تؤمر»
ای پدر هردستوری به تو رسیده اجراکن
« ستجدنی ان شاءالله من الصابرین »
ازناحیه من فکرت راحت باشد به خواست خدا مرا ازصابرین خواهی یافت.