لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
اعجاز تشریعی در قرآن
برگرفته از کتاب قرآن و اعجاز تشریعی
تألیف: استاد محمد اسماعیل ابراهیم
بسم الله الرحمن الرحیم
زمانی که غربیها به خود می بالند که تمدنشان چنان تمدنی است که برای اولین بار در طول تاریخ بشری حقوق انسانها را به طور رسمی در همه دولتهای مختلف اعلان نموده است و افتخار می کند که آنها برای اولین بار در تاریخ قرن بیستم اعلامیه جهانی حقوق بشر را تصویب نموده اند و آن را به عنوان نمونه عالی در به رسمیت شناختن حقوق انسان محسوب می دارند، فراموش کرده و یا خود را به فراموشی زده اند در اینکه قرآن کریم این حقوق را چهاره قرن قبل به اسم مبدأ واحد بشریت به رسمیت شناخته و تثبیت نموده است، چنانکه می فرماید: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ) (الحجرات:13) (ای مردم ما شما انسانها را از زن و مردی خلق کردیم و شما را در قالب گروهها و شعبه ها قرار دادیم تا همدیگر را باز شناسید به راستی که گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست. به حقیقت که الله تعالی بسیار دانا و آگاه است.) این آیه خطاب به همه مردم است که علی رغم اختلاف در رنگ،پوست،نژاد و دین، از زن و مرد آفریده شده اند و در ولادت و اصالت مساویند و قرآن با این اصل وحدت جنس بشری را ثابت گردانید واینکه هیچ فردی بردیگری جز به تقوی برتری ندارد.
قرآن کریم شامل مبادی عالی بسیاری است که برعظمت و اصالت آن دلالت می کند که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:
آزادی در نظر و عقیده: " لا إکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی " [بقرة:255] (در دین اجباری نیست، هدایت از گمراهی به خوبی آشکار شده است.) و در جایی دیگر می فرماید:" قل یا أیها الکافرون لا أعبد ما تعبدون ، و لا أنتم عابدون ما أعبد ، و لا أنا عابد ما عبدتم ، ولا أنتم عابدون ما أعبد لکم دینکم و لی دین "[سورة الکافرون](بگو ای کافران: من آنچه را که شما می پرستید، نمی پرستم. و شما نیز معبود به حق مرا عبادت نمی کنید. ومن به آن صورت که شما عبادت می کنید، عبادت نمی کنم و شما نیز به مانند من عبادت نمی نمایید، دین شما برای خودتان و دین من نیز برای خودم.)
عدالت در معاملات:می فرماید:" یا أیها الذین آمنوا أوفوا بالعقود"[مائدة:1](ای کسانی که ایمان آورده اید: هرگاه با کسی پیمان بستید به آن وفا نمایید.) و در جای دیگر می فرماید:" و أوفوا بعهد الله إذا عاهدتم و لا تنقضوا الأیمان بعد توکیدها"[نحل:91](هنگامی که با الله عهد بستید به آن وفا کنید و بعد از آنکه عهد و پیمان را محکم نمودید آن را نقض نکنید.) و همچنین می فرماید:(الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) [البقرة:275](کسانیکه ربا می خورند برنمی خیزند مگر مانند برخواستن کسی که شیطان بر اثر تماس او را آشفته کرده است. این بدان سبب است که آنان گفتند: داد و ستد مانند ربا است. حال آنکه خداوند داد و ستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است.) ودرجایی دیگر می فرماید:(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلا یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً ...ٌ) [البقرة:282](ای کسانیکه ایمان آورده اید هرگاه به قرضی تا سررسید معین با یکدیگر معامله نمودید آن را بنویسید. باید نویسنده ای بر اساس عدالت میان شما بنویسد و هیچ نویسنده ای نباید از نوشتن خودداری کند؛ همانگونه که خداوند او را آموزش داده است. و کسی که بدهکار است باید املاء کند و او بنوسد. واز خداوند که پروردگار اوست بترسد وازآن چیزی نکاهد....)
قوانین مربوط به احوال شخصی: مجموعه ای از اصول عادلانه ای است که بر اساس احوال شخصی انسان در خانواده پایه گذاری شده است، اسلام برای آن نظام کاملی را بطور مفصل که شامل مسائل ازدواج، طلاق، بارداری، عده، شیردادن و شیرخوارگی، نفقه، میراث و حقوق فرزندان و اقوام می باشد، قرار داده است. ودر احکام کلی آن چنان وسعتی وجود دارد که مجتهد می تواند از آن قابلیت استفاده کند و احکامی را متناسب با زمانها و مکانهای متغیر استنباط نماید.
قانون جنائی: به حق بزرگترین دلیل بر عظمت و بزرگی قرآن، تشریع برای پیشگیری از جرم و جنایت می باشد. سختگیری های تصویب شده در قوانین اسلامی چنان با ظرافت طرح ریزی شده که همه جوانب عدالت و حکمت و رحمت را شامل است. به گونه ای که در ضمن منع کردن از انواع تجاوزها، امنیت و آسایش را برای بندگان خداوند به ارمغان می آورد.
پایه های شریعت اسلامی
هر قانونگذاری و تشریعی لازم است بر اساس پایه ها و اصولی بنا گردد که از آن برای بقا و دوامش در بین مردم کمک گیرد تا به عدالتش راضی و از حکمتش مطمئن باشند و در زندگی مصالح فرد و مجتمع را تأمین نماید. به لطف الله شریعت اسلامی دارای پایه ها و اصول ثابتی است و از چنان ویژگیی برخوردار می باشد که مردم با اطمینان و اعتماد تمام آن را پذیرفته و در مقابلش تسلیمند، چون قوانینش با فطرت سالم هماهنگ می باشد که آن همان ویژگی است الله تعالی انسان را بر اساس آن خلق نموده است که غیر قابل تبدیل و تغییر می باشد. و همچنانکه همه شواهد بر آن گواه است، عقلهای سالم را مخاطب خویش قرار می دهد، به کار و کوشش تشویق می کند، به جهاد در راه الله دعوت می نماید، و منادی ایثار، آزادی، مساوات، احسان و نیکوکاری می باشد.
از جمله اصولی که شریعت اسلام بر آن مبتنی است می توان به این موارد اشاره نمود:
شریعتی است که مردم را زیادتر از حد توان تکلیف نمی کند و آن را آسان می گیرد. چون تکالیف اسلام جملگی در حد توان انسان و فاقد چنان مشقتی است که انسان نتواند آن را انجام دهد. خداوند در وصف آن می فرماید: " ما جعل الله علیکم فی الدین من حرج "(خداوند در دین بر شما سختی قرار نداده است.) و می فرماید:" لا یکلف الله نفساً إلا وسعها "(خداوند هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمی کند.)
قوانین اسلام برای تمام مردم آمده و به حالات فردی، جزئی و شخصی توجه نشده است.
در هنگام ضرورت برای مردم رخصتهایی قرار داده است تا قوانین آن موجب مشقت نگردد. مثلاً در اسلام روزه ماه رمضان واجب است اما برای مسافر و مریض رخصت است.
کمی تکالیف: و آنچه مربوط به آن است در ارکان پنجگانه خلاصه شده است. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: "إن الله فرض فرائض فلا تضیعوها وحد حدوداً فلا تعتدوها، و حرم أشیاء فلا تنتهکوها، و سکت عن أشیاء رحمة بکم فلا تبحثوا عنها "[رواه الدارقطنی]«خداوند واجباتی را بر شما قرار داده، با ترک کردن و سستی در انجامش آن را ضایع نکنید و حدودی را مقرر فرموده از آن تجاوز نکنید؛ چیزهایی را حرام کرده است به آن نزدیک مشوید و استفاده نکنید و در مورد چیزهایی به قصد رحمتش بر شما سکوت کرده است در مورد آن بحث نکنید.»
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
استدلالهاى قرآن بر امکان معاد
گرچه از آن نظر که ایمان و اعتقاد ما به قیامت از ایمان به قرآنو گفتار پیامبران سرچشمه مىگیرد لزومى ندارد که درباره قیامت به ذکر برهان و استدلال بپردازیم و یا شواهد و قرائنعلمى بیاوریم، ولى نظر به اینکه خود قرآن کریم - لااقل براى نزدیک کردن مطلب به اذهان - به ذکر یک سلسلهاستدلالها پرداخته است و خواسته است افکار ما از راه استدلال و به طور مستقیم هم باجریان قیامت آشنا شود، ما به طور اختصار آن استدلالها را ذکر مىکنیم.
استدلالهاى قرآن یک سلسله جوابهاست به منکرانقیامت.این جوابها برخى در مقام بیان این است که مانعى در راه قیامت نیست و در حقیقت پاسخى است به کسانى کهقیامت را امر ناشدنى فرض مىکردند، برخى آیات دیگر یک درجه جلوتر رفته و مىگوید در همین جهان چیزهایى شبیه به قیامتوجود داشته و دارد و با دیدن چنین چیزها جاى انکار و استبعاد نیست، برخى آیات از این هم یک درجه جلوتر رفته و وجودقیامت را یک امر ضرورى و لازم و نتیجه قطعى خلقتحکیمانه جهان دانسته است.بنابر این مجموع آیاتى که در آنها درباره قیامت استدلال شده استسه گروه
صفحه : 526
است و به ترتیب ذکر مىکنیم.
1.در سوره یس آیه 78 مىگوید: و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من یحیى العظامو هى رمیم قل یحییها الذى انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم.
براى ما مثلى آورد و خلقتخود را فراموش کرد، گفت این استخوانهاىپوسیده را کى زنده مىکند؟بگو همان کس که اولین بار آن را ابداع کرد و او به هر مخلوقى آگاه است.
این آیه پاسخ به مردى از کافران است که استخوانپوسیدهاى را در دست گرفته، آمد و آن استخوان را با دستخود نرم کرد و به صورت پودر در آورد و سپس آن را در هوامتفرق ساخت، آنگاه گفت چه کسى مىتواند این ذرات پراکنده را زنده کند؟ قرآن جواب مىدهد همان کس که اولین بار او را آفرید.
انسان گاهى با مقیاس قدرت و توانایى خود، امور را به شدنى وناشدنى تقسیم مىکند، وقتى چیزى را ماوراء قدرت و تصور خود دید گمان مىبرد آن چیز در ذات خود ناشدنىاست.قرآن مىگوید با قیاس به توانایى بشر البته این امر ناشدنى است، ولى با مقایسه با قدرتى که اولین بار حیاترا در جسم مرده آفرید چطور؟با قیاس به آن قدرت امرى است ممکن و قابل انجام.
آیات زیادى در قرآن کریم آمده که در همه آنها با تکیه به قدرت الهىدرباره قیامت بحث مىکند.مفاد همه این آیات این است که مشیتخداى عادل حکیم چنین اقتضا داردکه قیامت وجود داشته باشد و هیچ مانعى در راه این مشیت نیست.همان طور که اولین بار معجزه حیات و خلقت از این مشیتسرزد و جهان را و انسان را و حیات را آفرید، بار دیگر در قیامت انسان را زنده مىکند.
2.گروه دوم آیاتى است که بهذکر نمونه مىپردازد.این گروه به نوبه خود به دو دسته تقسیم مىشود: الف.آیاتى که جریان خاصى را در گذشته شرحمىدهد که مردهاى از نو زنده شده است، مانند آیاتى که در داستان حضرت ابراهیم آمده است که به خداوند گفت:
صفحه : 527
پروردگارا!به من چگونگى زنده کردن مردگان را بنمایان.درپاسخ او گفته شد: مگر به آن ایمان ندارى؟او گفت: چرا، این تقاضا براى این است که قلبم مطمئن گردد.به او گفتهشد: چهار مرغ را بگیر و سرهاى آنها را ببر و بدنهاى اینها را تکه تکه بکن و هر قسمتى را بر کوهى قرار بده و سپس آنمرغها را بخوان، خواهى دید به امر خدا آن مرغها زنده خواهند شد و به سوى تو خواهند آمد.
ب.آیاتى که به یک امر خارق العاده و استثنائى مانندداستان ابراهیم استناد نکرده است، بلکه نظام موجود و مشهود را که همواره زمین و گیاهان در فصل پاییز و زمستانمىمیرند و سپس در بهار زنده مىگردند مورد استناد قرار مىدهد، مىگوید همان طور که مکرر در طول عمر خود مشاهدهمىکنید که زمین پس از طراوت و حیات و شادابى به سوى مردگى و افسردگى مىرود و بار دیگر با تغییر فصل شرایطعوض مىشود و زمین و درختان و گیاهان حیات خود را از سر مىگیرند، در نظام کل جهان، جهان رو به خاموشى و سردىو افسردگى خواهد رفت، خورشید و ستارگان همه متلاشى و پراکنده خواهند شد، تمام جهان یکسره مىمیرد، اما این مردن همیشگىنیست، بار دیگر همه موجودات جهان زندگى را در وضعى دیگر و با کیفیتى دیگر از سر مىگیرند.
توضیح آنکه ما انسانها اکنون در روى زمینىزندگى مىکنیم که در ظرف سیصد و شصت و پنج روز یک دوره موت و حیات را طى مىکند و چون عمر ما معمولا پنجاه و شصت واحیانا تا صد سال و یا بیشتر ادامه مىیابد، دهها بار این نظام موت و حیات را مشاهده مىکنیم و از این رو از اینکه زمینمىمیرد و حیات خویش را از سر مىگیرد تعجب نمىکنیم، اما اگر فرض کنیم که عمر ما انسانها برابر بود فقط با چند ماه -آنچنانکه بعضى حشرات چنیناند - و فرض کنیم که سواد و خواندن هم نمىدانستیم و از طریق نوشته به تاریخ زمینو گردشهاى سالانهاش آگاه نبودیم، در آن صورت چون خود ما شاهد و ناظر موت زمین و تجدید حیات آن نبودیم هرگز باور نمىکردیمکه زمین مرده بار دیگر زنده شود.مسلما براى یک پشه که در بهار پدید مىآید ودر پاییز و زمستان مىمیرد تصور تجدید حیات یک باغ غیر قابل تصور است.
آیا کرمى که در یک درخت و پشهاى که در یک باغ زندگى مىکندکه همه دنیاى او همان درخت و همان باغ است، مىتواند تصور کند که این درخت و یا این باغ جزء وتابع یک نظام عظیمتر است به نام مزرعه و سرنوشتش بسته به سرنوشت آن مزرعه
صفحه : 528
است و باز آن مزرعه به نوبه خود تابع یک نظام دیگراست به نام شهرستان و آن، جزء و تابع نظامى دیگر به نام استان و نظام استان تابع نظام کشور ونظام کشور تابع نظام کلى زمین و نظام زمین تابع نظام خورشیدى؟ ما چه مىدانیم، شاید همه منظومه خورشیدىما و همه ستارگان و کهکشانها و هر چه ما آن را به نام نظام طبیعت مىشناسیم تابع یک نظام کلىتر باشد و همه میلیونهاو میلیاردها سالى که از جریان طبیعتسراغ داریم به منزله قسمتى از یک فصل و یا به منزله یک روز از یک فصل از یکگردش کلىتر باشد و این فصل که فعلا فصل حیات و زندگى است تبدیل به فصلى دیگر خواهد شد که فصل خاموشى و افسردگىاست و باز آن نظام کلىتر که همه منظومه شمسى ما و ستارگان و کهکشانهاجزئى از آن استحیات و زندگى را به شکلى دیگر از سر خواهد گرفت.
صفحه : 529
در بهاران سرها پیدا شود هر چه خورده است این زمین رسوا شود بر دمد آن از دهان و از لبش تا پدید آید ضمیر و مذهبش رازها را مىکند حق آشکار چون بخواهد رست تخم بد مکار.
و هم او در دیوان شمس مىگوید: فرو شدن چو بدیدى بر آمدن بنگر غروب، شمس و قمر را چرا زیان باشد کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست چرا به دانه انسانت این گمان باشد.
آیاتى که به نظام موجودو مشهود موت و حیات استناد کرده زیاد است، از آن جمله: و الله الذى ارسل الریاح فتثیر سحابا فسقناهالى بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها کذلک النشور (1) .
خداست آنکه بادها را فرستاد، پس ابرى را پراکنده و دگرگون کرد،سپس آن ابر را به سوى سرزمین مردهاى را ندیم، و آنگاه زمین را که مرده بود زنده کردیم، زنده شدن در قیامت نیز چنین است.
و نیز در سوره حج آیات 5 - 7 مىفرماید: و ترى الارض هامدة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت وانبتت من کل زوج بهیج.ذلک بان الله هو الحق و انه یحیى الموتى و انه على کل شیءقدیر.و ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور.
زمین را مىبینیم در حالى که افسرده و مرده و ساکناست، اما همینکه باران بر آن فرود آوردیم، به جنبش آید و بر آید و از هر نوع گیاه بهجت افزا برویاند.آن بدان جهتاست که منحصرا ذات خدا حق است و او مردهها را زنده مىکند و او بر همه چیز تواناست و قیامت آمدنىاست بدون شک، و خداوند آنان را که در قبرها خوابیدهاند بر مىانگیزاند.
.............................................................. 1.فاطر/9.
صفحه : 530
آیات دیگر از این قبیل که قیامت را خارج از نظام موت و حیاتعالم هستى که نمونه کوچکش را در زمین مىبینیم، نمىداند فراوان است و ما به همین دو آیه قناعت مىکنیم.
تفاوتاین گروه آیات با گروه اول در این است که تنها به قادر بودن خداوندتکیه نمىکند، بلکه نمونه مشابه مىآورد که در جهان محسوس، قدرت خداوند به همین صورت تجلى کرده و عمل نموده است.
استاد شهید مرتضى مطهرى
اثبات روح و تاریخچه عقیده به آن از دیدگاه عقل و فلسفه
حسین حقانى زنجانى
اولین مساله زیربنایى در علمالنفس، اثبات موجودیت مستقل مجرداز ماده براى نفس است زیرا این مساله، محور تمام مسائلعلمالنفس از دیدگاه اسلامى مىباشد و این بحث محورى در همهمسائل
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن .doc :
شناخت قرآن
شناخت قرآن، برای هر فرد عالم به عنوان یک عالم و برای هر فرد مؤمن به عنوان یک مؤمن، ضروری است. برای یک عالم انسان شناس و جامعه شناس، از آن جهت ضروری است که این کتاب در تکوین سرنوشت جوامع اسلامی و بلکه در تکوین سرنوشت بشریت مؤثر بوده است و از آنجا که با توجه به تاریخ، هیچ کتابی به اندازه قرآن بر جوامع بشری و بر زندگی انسان ها تأثیر نگذاشته است، قرآن خود به خود وارد حوزه بحث جامعه شناسی می شود. معنای این سخن این است که تحقیق درباره جهان و به خصوص شناخت جوامع اسلامی در این چهارده قرن، بدون شناخت قرآن میسر نیست.
ضرورت شناخت قرآن برای یک مؤمن مسلمان از آن جهت است که منبع اصلی دین و ایمان و اندیشه یک مسلمان و آنچه که به زندگی او حرارت و معنی می دهد، قرآن است.
قرآن مثل بعضی کتابهای مذهبی نیست که یک سلسله مسائل رمزی در مورد خدا و خلقت مطرح نموده و حداکثر یک سلسله اندرزهای ساده اخلاقی هم ضمیمه کرده باشد و بس، به طوری که مؤمنین ناچار باشند دستورها و اندیشه ها را از منابع دیگر اخذ کنند، قرآن اصول اندیشه هایی را که برای یک انسان با ایمان و صاحب عقیده لازم است و نیز اصول تربیت و اخلاق و نظامات اجتماعی و خانوادگی را بیان کرده و تنها تفسیر و توضیح و احیاناً اجتهاد و تطبیق اصول بر فروغ را بر عهده سنت و یا اجتهاد، گذاشته است. استفاده از هر منبع دیگر، موقوف به شناخت قبلی قرآن است. قرآن معیار و مقیاس سنجش همه منابع دیگر، از جمله حدیث و سنت است. رسول اکرم( و ائمه اطهار علیه السلام می فرمودند: «احادیث ما را به قرآن عرضه بدارید، اگر بر قرآن منطق نبود، بدانید ساختگی و جعلی است.»
اقسام شناخت قرآن
الف ـ شناخت سندی یا انتسابی: در این نوع شناخت می خواهیم بدانیم که انتساب کتاب مورد نظر به نویسنده آن چه اندازه قطعی است. اولین مرحله در شناخت یک کتاب، این است که ببینیم آنچه در دست ماست، از نظر اِسناد به نویسنده اش، چقدر اعتبار دارد. آیا اَسناد همه آن درست است، یا آنکه فقط درصدی از آن از نظر انتساب قابل تأیید است؟ بعلاوه به چه دلیل می توان بعضی را قطعاً نفی و بعضی را قطعاً اثبات و پاره ا ی را مشکوک تلقی کرد؟
قرآن از این نوع شناخت بی نیاز است و از این نظر کتاب منحصر به فرد جهان قدیم محسوب می شود. در میان کتاب های قدیمی، کتاب دیگری نمی توان یافت که پس از قرن ها تا این حد بدون شبهه باقی مانده باشد. قرآن بر نسخه و نسخه شناسی پیشی گرفته و جای کوچک ترین تردیدی نیست که آورنده همه این آیات، محمدبن عبدالله( است که آنها را به عنوان معجزه و کلام الهی آورده و کسی نمی تواند ادعا کند و یا احتمال بدهد که نسخه دیگری از قرآن وجود داشته و یا دارد.
هیچ مستشرقی نیز قرآن شناسی و مقایسه نسخه های قدیمی را شروع نکرده، چرا که برای قرآن چنین نیازی نیست. قرآن گذشته از اینکه یک کتاب مقدس آسمانی بوده، اساسی ترین برهان صدق دعوی پیامبر( و بزرگترین معجزه او محسوب می شود. بعلاوه قرآن بر خلاف تورات، به تدریج در طول بیست و سه سال نازل شد و از همان آغاز نزول، مسلمین آیات قرآن را فرا می گرفتند و حفظ و ضبط می کردند و چون آن را کلام خدا می دانستند نه سخن بشر، برایشان مقدس بود و به خود اجازه تغییر کلمات و یا پس و پیش کردن آن را نمی داند. با توجه بـه آیاتی نظیر « وَ لَوتَقَو”َلَ علینا بَعضَ ألأَقاوِیلِ لأخذنَا مِنهُ بِالیَمینِ ثمً لَقَطَعنا مِنهُ
ألوَتِینَ»1 و آیات دیگری که عظمت دروغ بستن بر خدا را آشکار می کند، احدی اجازه دست بردن در آیات قرآن را به خود نمی داد. از سوی دیگر جنبه ادبی و هنری فوق العاده قوی قرآن، که از آن به فصاحت و بلاغت تعبیر می شود، باعث جلب توجه مردم و اهتمام به فراگیری آن می گردید. همچنین پیامبر اکرم( از همان روزهای اول، عده ا ی از نویسندگان را برای کتاب قرآن انتخاب کردند که به «کتاب وحی » معروفند. نگارش کلام خدا از همان آغاز از جمله علل قطعی حفظ و مصون ماندن آن از تحریف بود. به این ترتیب قرآن قبل از آن که تحریف در آن راه یابد، متواتر شد و به مرحله ا ی رسید که دیگر انکار یا کم و زیاد کردن حتی یک حرف از آن، غیر ممکن شد.
یادآوری یک نکته لازم است که در اثر توسعه سریع قلمرو اسلام و دور بودن عامه مسلمین از مدینه که مرکز صحابه و حافظان قرآن بود، خطر تحریف عمدی یا اشتباه نسخه های قرآنی در نقاط دور افتاده وجود داشت، ولی هوشیاری مسلمین مانع این کار شد و در همان نیم قرن اول با استفاده از صحابه و حافظان قرآن، نسخه هایی تصدیق شده از مدینه به اطراف فرستادند و جلو اشتباه کاری را مخصوصاً از طرف یهود که قهرمان چنین کارهایی به حساب می آیند برای همیشه گرفتند.
ب ـ شناخت تحلیلی: در این مرحله، تشخیص اینکه این کتاب مشتمل بر چه مطالبی است و چه هدفی را تعقیب می کند، و در آن دو دسته سؤال مطرح است: دسته اول پرسش ها مربوط می شود به نگرش این کتاب نسبت به جهان، انسان، حیات، مرگ وغیره یا به عبارت جامع تر، به جهان بینی
کتاب و به اصلاح فلسفه خودمان، « حکمت نظری » که می توان به « دید کتاب » نیز تعبیر کرد.
دسته اول سوال ها درخصوص این است که کتاب چه طرحی برای آینده انسان دارد وانسان وجامعه را براساس چه الگویی می خواهد بسازد ، که ازاین الگو به « پیام کتاب » تعبیر می شود.
این نوع شناخت ، مربوط به محتوا است ودرباره هر کتابی می توان از این منظر بحث کرد . ممکن است کتابی از « دید » و « پیام » خالی باشد ویا تنها « دید » داشته باشد ونه پیام ویا آنکه هر دورا دارا باشد.
درباب شناخت تحلیلی قرآن ، چگونگی عرضه مطالب ونوع استدلال ها وسبک ارائه مطالب نیز مطرح است ؛ یعنی اینکه مثلاً آیا دیدی فیلسوفانه ویا به اصطلاح امروز عالمانه دارد؟ آیا قضایا را عارفانه نگاه می کند ویا آنکه سبک مخصوص به خود دارد؟ آیا چون قرآن نگهبان ایمان است وپیامش ایمانی است، به عقل ، به چشم رقیب می نگرد ومی کوشد جلوی تهاجم عقل را بگیرد ودست وپایش را ببند ویا به عکس همواره به چشم یک حامی ومدافع به عقل می نگرد واز نیروی آن استمداد می کند؟ این سوالات ونظایر آن که درشناخت تحلیلی طرح می شود، ما را با ماهیت قرآنی آشنا می سازد .
ج ــ شناخت ریشه ا ی : بعد از احراز صحت استناد کتاب به نویسنده اش و تحلیل وبررسی محتوای کتاب، درمرحله سوم به این مطلب پرداخته می شود که آیا مطالب ومحتویات آن ، حاصل فکر وابداع نویسنده آن است یا آنکه از اندیشه دیگران وام گرفته شده است .چنین شناختی فرع بر شناخت تحلیلی است . پس از مطالعه تحلیلی، پای مقایسه وشناخت تاریخی به میان می آید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
خاتمیت پیامبر اعظم(ص) در قرآن
یکی از سؤالات مهم در بحث نبوت پیامبر اعظم(ص) خاتمیت آن حضرت است که چرا ارسال رسل و انزال کتب با خاتمیت پیامبر(ص) و کتاب قرآن پایان می یابد. آیا این بدان معنا است که انسان از آموزه های وحیانی بی نیاز گردیده یا اینکه دلایل عقلی و نقلی دیگری دارد که نوشتار حاضر در مقام پاسخ به این سؤال اساسی است. امید است مورد استفاده خوانندگان محترم قرار گیرد.
از گذشته تاکنون معمول بوده که برای جلوگیری از دسترسی دیگران به یک مکان یا محتوای یک نامه، در آن مکان با پاکت، نامه را با ماده چسبنده ای می بستند و روی آن مهری می زدند که امروزه از آن تعبیر به «لاک و مهر» می شود و برای گشودن آن، حتماً باید مهر آن شیء چسبنده شکسته شود، مهری را که بر این گونه اشیاء می زنند «خاتم» می گویند و از آنجا که در گذشته گاهی از گلهای سفت و چسبنده برای این کار استفاده می کردند در بعضی از کتب معروف لغت در معنای خاتم می خوانیم «مایوضع علی الطینه »(1) چیزی که بر گل می زنند».
خاتم از ریشه «ختم» به معنی «پایان» گرفته شده و از آن جا که مهر زدن در خاتمه و پایان قرار می گیرد، نام «خاتم» بر این ابزار نهاده شده است و به این علت به انگشتر، خاتم می گویند که نقش مهر را معمولاً روی انگشتر می کندند و به وسیله انگشتر نامه ها را مهر می زدند، لذا از جمله مسائلی که در حالات پیامبر(ص) و ائمه هدی(ع) و شخصیت های دیگر مطرح می شود نقش خاتم آنهاست.
نقل شده است هنگامی که پیامبر گرامی اسلام تصمیم گرفت دعوت خود را گسترش دهد و به پادشاهان و سلاطین روی زمین نامه بنویسد، دستور داد انگشتری برای آن حضرت ساختند که روی آن «محمد رسول الله» حک شده بود و نامه های خود را با آن مهر می کرد.(2)
با این بیان به خوبی روشن می شود که خاتم گرچه امروز به انگشتر تزئینی نیز اطلاق می شود، ولی ریشه اصلی آن از ختم به معنی پایان، گرفته شده است و در آن روز به انگشترهایی می گفتند که با آن نامه ها را مهر می کردند.(3)
بعلاوه این واژه در قرآن مجید در موارد متعددی به کار رفته و در همه جا به معنی پایان دادن و مهر نهادن است، مانند: «الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم»(یس/65) امروز- روز قیامت- مهر بر دهانشان می نهیم و دست های آنها با ما سخن می گوید.» «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه»(بقره/7) خداوند بر دل ها و گوش های آنها (منافقان) مهر نهاده (به گونه ای که هیچ حقیقتی در آن نفوذ نمی کند) و بر چشمهای آنها پرده است.»
خاتمیت رسول اکرم(ص) از نگاه قرآن
خاتمیت از امتیازات و ویژگی های رسول اکرم(ص) است، قرآن کریم در این مورد می فرماید: «ماکان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شیء علیما»(احزاب47) محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است، و خداوند به همه چیز آگاه است.»
از آن چه گفته شد معلوم می شود کلمه «خاتم النبین» به وضوح دلالت بر معنای خاتمیت دارد، و هرگونه تفسیری غیر از این تفسیر برای آیه گفته شود مفهوم سبک و ناصحیحی پیدا خواهد کرد. مانند این که بگوییم پیامبر اسلام(ص) انگشتر پیامبران بود یعنی زینت پیامبران محسوب می شد، روشن است که انگشتر یک ابزار ساده ای برای انسان است و هرگز در ردیف خود انسان نخواهد بود و اگر آیه را چنین تفسیر کنیم، مقام پیامبر اسلام(ص) را فوق العاده تنزل داده ایم، گذشته از این که با معنای لغوی نیز سازگار نیست. زیرا این واژه در 8 مورد از آیات قرآن به کار رفته و همه جا به معنای «پایان دادن و مهر نهادن» آمده است.(4)
علاوه بر این آیه، شواهد دیگری نیز دلالت قطعی بر خاتمیت رسول الله(ص) دارد که صحیفه نبوت پیامبران به وسیله آن حضرت، به پایان رسید.
همان گونه که اشاره گردید «خاتم» به مهری اطلاق می شود که در پایان نوشته ها قرار می گیرد؛ وقتی نویسنده هر آنچه لازم بود بیان داشت ومقاصد خود را عنوان کرد، پایان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
نام های پیامبر اعظم (ص) در قرآن
خبرگزاری فارس: در کتابهای مختلف که درباره پیامبر(ص) به جا مانده 300 اسم، لقب و صفات برای آن حضرت، ذکر شده است. نامهایی که برای پیامبراسلام(ص) در قرآن ذکر شده، از نگاه برخی تا چهل اسم قید شده و برای هر یک، شاهدی از آیات قرآن ذکر شده است. مقدمه: در سالی که مزین به نام مقدس رسول اعظم(ص) است، بررسی اسماء و صفات آن نبی خاتم، با نگاه قرآنی، راهی به سوی شناخت بیشتر آن حضرت می باشد. در کتابهای مختلف که درباره پیامبر(ص) به جا مانده 300 اسم، لقب و صفات برای آن حضرت، ذکر شده است. نامهایی که برای پیامبراسلام(ص) در قرآن ذکر شده، از نگاه برخی تا چهل اسم قید شده و برای هر یک، شاهدی از آیات قرآن ذکر شده است. مطلب حاضر به بررسی برخی از اسامی متبرک آن حضرت خواهد پرداخت: 1و 2- محمد و احمد مشهورترین نام پیامبر، «محمد»(ص) است. لقب مشهور ایشان، مصطفی و خاتم النبیین، و اولین کنیه مشهورش «ابوالقاسم» است. زیرا قاسم فرزند اول حضرت بود. اسم شریف «محمد» در سوره های آل عمران (آیه 144)، احزاب (آیه 40)، محمد (آیه 2) و فتح بارها آمده است. نام احمد، فقط یک بار در قرآن، در سوره مبارکه صف/ 6 ذکر شده است. در تفسیر مجمع البیان آمده است که خداوند، نام محمد و احمد که از اسامی مقدس خود برگرفته است، برای او برگزید. (1) در تفسیر نمونه، عنوان شده است که نام «محمد» را عبدالمطلب، جد پیامبر، برای ایشان انتخاب نموده و نام «احمد» را آمنه، مادر پیامبر، برای او، انتخاب کرد. همچنین ابوطالب، عموی پیامبر، نیز از پیامبر(ص) با نام «محمد و احمد» یاد کرده است. در حدیث معراج نیز خداوند یک بار با «یا محمد» و چندین بار، با «یا احمد» رسولش را مورد خطاب قرار داده است. (2) * معنای «محمد و احمد» «محمد» از ریشه «حمد» به معنای ستوده و ستایش شده است. «احمد» یعنی کسی که بیشترین حمد الهی را در بین جمیع مخلوقات دارد. «محمد» نام زمینی پیامبر(ص) و «احمد» نام آسمانی آن حضرت می باشد. در روایتی آمده است که برخی از یهودیان از آن حضرت پرسیدند. چرا شما به این دو نام، نامگذاری شده اید؟ حضرت فرمودند: «همانا من در زمین ستایش شده و در آسمان ستایش شده تر، هستم». (3) یعنی در آسمان، بیشتر از زمین، مورد ستایش اهل آسمان قرار گرفته ام. با تأسی به همین معانی است که دوستداران آن حضرت، نام آن بزرگوار را برای خود بر می گزینند. همچنین امام رضا(ع) از پیامبر(ص) روایت کرده است: «هرگاه نام فرزند خود را محمد نهادید، او را گرامی دارید.» 3 و 4- نبی و رسول واژه رسول و نبی و مشتقات آن دو، در آیات بسیاری تکرار شده و در بیشتر این موارد برای پیامبر(ص) به کار رفته اند. «نبی» کسی است که بر او وحی نازل می شود و حامل خبری از غیب است. پیام الهی را بیان می کند؛ هر چند مأمور به دعوت و تبلیغ علنی نیست. «رسول» کسی است که علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوی آیین الهی است. رسالت، مقامی بالاتر از نبوت است. «نبی» کسی است که در خواب می بیند، او وحی الهی را از این طریق دریافت می کند و صدای (فرشته) را می شنود، ولی فرشته وحی را نمی بیند. ولی «رسول» کسی است که هم صدا را می شنود و هم فرشته وحی را می بیند و در خواب و بیداری با وحی در ارتباط است. (7) با توجه به معنای لغوی این دو، روشن می شود که بین آنها، در مفهوم، اشتراکی نیست. نبوت چه به معنای «رفعت» و چه به معنای «باخبر بودن» باشد، به مفهوم رسالت نیست.