انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

دانلود پروژه دعوت عمومی قریش (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

دعوت عمومی قریش

پس از آن که پیغمبر رسالت خویش را به افراد نزدیک وخویشان خود اعلام کرد، آمد بالای کوه صفا و با صدای رسا قبائل قریش را فراخواند، وقتی رجال قریش و سران مکه گرد آمدند. فرمود:

ای مردم ! اگر بگویم دسته ای از دشمن در پائین این کوه به سروقت شما می آید مرا راستگو می دانید؟ گفتند: آری، تو در نزد ما سابقه بدی نداری و تو را دروغگو نمی دانیم، فرمود : ای اولاد عبدالمطلب ! ای فرزندان عبد مناف ! ای بنی زهره و بنی تمیم و بنی مخزوم و بنی اسد ! خدا مرا مأمور داشته است که خویشان نزدیکم را از نافرمانی او بیم دهم من نه چیزی از منفعت دنیا می خواهم و نه بهره ای از آخرت انتظار دارم جز این که از شما می خواهم بگوئید:

لااله الا الله ! من شما را از عذابی دردناک بیم می دهم. ابولهب گفت: بدا به تو ! آیا ما را برای این گرد آوری فرا خواندی؟ در این هنگام بود که سوره ابولهب برای نکوهش این مرد بی ادب نازل شد.

عکس العمل قریش نسبت به دعوت پیامبر

در آغاز کار که پیغمبر دعوت خود را َآشکار ساخت، قریش چندان عکس العملی نشان نداد، ولی رفته رفته پیغمبر خدایان آنها را به باد تمسخر گرفت و آیاتی از قرآن مجید در نکوهش آنها تلاوت کرد. قریش سخت پای بند بت ها و به تعبیر بهتر خدایان خود بودند. با این که می دانستند بت ها تأثیری در سرنوشت ایشان ندارد، معهذا چون نگاهداری و احترام به آنها موجب تقویت و تحکیم اتحاد و همبستگی آنان بود، لذا تا پای جان در حفظ و حراست آنها اصرار داشتند.

هنگامی که کار پیغمبر در ریشخند خدایان قریش علنی شد، نخستین عکس العمل آنها نیز آشکار گشت. سران قریش که سخت به خشم آمده بودند. برای مبارزه با پیغمبر هم داستان شدند. روی پیغمبر در « ابطح» کنار خانه خدا ایستاد و قریش را مخاطب ساخت و فرمود : ای مردم ! من پیغمبر خدا هستم، شما را به پرستش خدای یگانه و ترک پرستش بت هائی که نه سودی دارند و نه زیانی، نه می آفرینند و نه روزی می دهند ، و نه زنده می کنند و نه می میرانند، فراخواندم.

در این هنگام گروهی از مردم قریش گرد آمدند و زبان به انتقاد از پیامبر گشودند و به آزارش پرداختند.

با این وصف پیغمبر کار دشوار خود را آغاز کرده بود. کاری که بازگشت نداشت ، به همان نسبت که پیغمبر هدف مقدس خود را دنبال می کرد و به ریشخند خدایان قوم می پرداخت ، واکنش نامطلوب قریش هم شدت می یافت و کار خشونت آنها بالا می گرفت.

قریش که دیدند رفته رفته دامنه فعالیت پیغمبر توسعه می یابد ، صلاح در این دیدند که ابوطالب مرد خردمند شهر و چهره درخشان مکه را ملاقات کنند و پیش از این که کار به جای باریکی بکشد، او را میانجی قرار دهند ، و از رأی و تدبیر وی بهره گیرند.

بدین منظور سران قریش و اشراف مکه یعنی عتبه بن ربیعه و برادرش شبیه، ابوسفیان ، ابوالبختری بن هشام، اسود بن مطلب ، ولید بن مغیره، ابوجهل بن هشام ، عاص بن وائل، نبیه و منیه فرزندان حجاج ، ابوطالب را ملاقات کردند و گفتند: برادر زاده ات خدایان ما را مورد نکوهش قرار می دهد و به زشتی یاد می کند، جوانان ما را منحرف ساخته، و به دین ما بد می گوید، و گذشتگانمان را گمراه می داند.

از وی بخواه تا دست از این کار بردارد، و در عوض هر جه مال و ثروت بخواهد به او خواهیم داد.

ابوطالب پیغمبر را ملاقات کرد و خواسته های سران قریش را به اطلاع او رسانید، پیغمبر در پاسخ فرمود: خداوند مرا برای انداختن مال دنیا و دل بستگی به دنیا مبعوث نکرده است ، بلکه مرا برانگیخته است تا از جانب او تبلیغ کنم و مردم را به سوی او فراخوانم.

ابوطالب بازگشت و قریش را با سخنی نرم و پاسخی دوستانه قانع ساخت و آنها نیز پراکنده شدند.

پیغمبر همچنان به کار خود ادامه می داد، و از هیچ مانعی روگردان نبود. پشت کار پیغمبر درراه تأمین منظور و ابلاغ رسالت خویش، دشمنی و عداوت روز افزون قریش را به دنبال داشت . آنها چون دیدند نمی توانند پیغمبر را با مال و ثروت از کاری که پیش گرفته بود بازدارند، و ابوطالب را از حمایت وی منصرف سازند. با دیگر به ملاقات ابوطالب را از حمایت وی منصرف سازند ، بار دیگر به ملاقات رفتند و گفتند: ای ابوطالب ! این « عماربن ولید» جوان نمونه قریش را که از همه داناتر و زیباتراست به تو می دهیم تا او را فرزند خود گرفته و از عقل و یاری و ارث او بهره گیری و به جای او محمد که ما را دیوانه می خواند و با دین و آئین ما به مخالفت برخاسته و باعث تفرقه همشهریانت شده است، به ما بسپار تا او را به قتل رسانیم!

در این جا « مطعم بن عدی بن نوفل» گفت: ای ابوطالب! به خدا قسم خویشان تو از روی انصاف سخن گفتند ولی نمی بینم کمه تو آن را از آنها بپذیری!

ابوطالب گفت: به خدا سخن شما منصفانه نیست، و در خواستی ستمکارانه است. شما می خواهید فرزند خود را به من بسپارید تا او را برای شما پرورش دهم و در مقابل فرزند مرا بگیرید بکشید ؟ این انصاف



خرید و دانلود دانلود پروژه  دعوت عمومی قریش (word)


دانلود پروژه دعوت عمومی قریش (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

دعوت عمومی قریش

پس از آن که پیغمبر رسالت خویش را به افراد نزدیک وخویشان خود اعلام کرد، آمد بالای کوه صفا و با صدای رسا قبائل قریش را فراخواند، وقتی رجال قریش و سران مکه گرد آمدند. فرمود:

ای مردم ! اگر بگویم دسته ای از دشمن در پائین این کوه به سروقت شما می آید مرا راستگو می دانید؟ گفتند: آری، تو در نزد ما سابقه بدی نداری و تو را دروغگو نمی دانیم، فرمود : ای اولاد عبدالمطلب ! ای فرزندان عبد مناف ! ای بنی زهره و بنی تمیم و بنی مخزوم و بنی اسد ! خدا مرا مأمور داشته است که خویشان نزدیکم را از نافرمانی او بیم دهم من نه چیزی از منفعت دنیا می خواهم و نه بهره ای از آخرت انتظار دارم جز این که از شما می خواهم بگوئید:

لااله الا الله ! من شما را از عذابی دردناک بیم می دهم. ابولهب گفت: بدا به تو ! آیا ما را برای این گرد آوری فرا خواندی؟ در این هنگام بود که سوره ابولهب برای نکوهش این مرد بی ادب نازل شد.

عکس العمل قریش نسبت به دعوت پیامبر

در آغاز کار که پیغمبر دعوت خود را َآشکار ساخت، قریش چندان عکس العملی نشان نداد، ولی رفته رفته پیغمبر خدایان آنها را به باد تمسخر گرفت و آیاتی از قرآن مجید در نکوهش آنها تلاوت کرد. قریش سخت پای بند بت ها و به تعبیر بهتر خدایان خود بودند. با این که می دانستند بت ها تأثیری در سرنوشت ایشان ندارد، معهذا چون نگاهداری و احترام به آنها موجب تقویت و تحکیم اتحاد و همبستگی آنان بود، لذا تا پای جان در حفظ و حراست آنها اصرار داشتند.

هنگامی که کار پیغمبر در ریشخند خدایان قریش علنی شد، نخستین عکس العمل آنها نیز آشکار گشت. سران قریش که سخت به خشم آمده بودند. برای مبارزه با پیغمبر هم داستان شدند. روی پیغمبر در « ابطح» کنار خانه خدا ایستاد و قریش را مخاطب ساخت و فرمود : ای مردم ! من پیغمبر خدا هستم، شما را به پرستش خدای یگانه و ترک پرستش بت هائی که نه سودی دارند و نه زیانی، نه می آفرینند و نه روزی می دهند ، و نه زنده می کنند و نه می میرانند، فراخواندم.

در این هنگام گروهی از مردم قریش گرد آمدند و زبان به انتقاد از پیامبر گشودند و به آزارش پرداختند.

با این وصف پیغمبر کار دشوار خود را آغاز کرده بود. کاری که بازگشت نداشت ، به همان نسبت که پیغمبر هدف مقدس خود را دنبال می کرد و به ریشخند خدایان قوم می پرداخت ، واکنش نامطلوب قریش هم شدت می یافت و کار خشونت آنها بالا می گرفت.

قریش که دیدند رفته رفته دامنه فعالیت پیغمبر توسعه می یابد ، صلاح در این دیدند که ابوطالب مرد خردمند شهر و چهره درخشان مکه را ملاقات کنند و پیش از این که کار به جای باریکی بکشد، او را میانجی قرار دهند ، و از رأی و تدبیر وی بهره گیرند.

بدین منظور سران قریش و اشراف مکه یعنی عتبه بن ربیعه و برادرش شبیه، ابوسفیان ، ابوالبختری بن هشام، اسود بن مطلب ، ولید بن مغیره، ابوجهل بن هشام ، عاص بن وائل، نبیه و منیه فرزندان حجاج ، ابوطالب را ملاقات کردند و گفتند: برادر زاده ات خدایان ما را مورد نکوهش قرار می دهد و به زشتی یاد می کند، جوانان ما را منحرف ساخته، و به دین ما بد می گوید، و گذشتگانمان را گمراه می داند.

از وی بخواه تا دست از این کار بردارد، و در عوض هر جه مال و ثروت بخواهد به او خواهیم داد.

ابوطالب پیغمبر را ملاقات کرد و خواسته های سران قریش را به اطلاع او رسانید، پیغمبر در پاسخ فرمود: خداوند مرا برای انداختن مال دنیا و دل بستگی به دنیا مبعوث نکرده است ، بلکه مرا برانگیخته است تا از جانب او تبلیغ کنم و مردم را به سوی او فراخوانم.

ابوطالب بازگشت و قریش را با سخنی نرم و پاسخی دوستانه قانع ساخت و آنها نیز پراکنده شدند.

پیغمبر همچنان به کار خود ادامه می داد، و از هیچ مانعی روگردان نبود. پشت کار پیغمبر درراه تأمین منظور و ابلاغ رسالت خویش، دشمنی و عداوت روز افزون قریش را به دنبال داشت . آنها چون دیدند نمی توانند پیغمبر را با مال و ثروت از کاری که پیش گرفته بود بازدارند، و ابوطالب را از حمایت وی منصرف سازند. با دیگر به ملاقات ابوطالب را از حمایت وی منصرف سازند ، بار دیگر به ملاقات رفتند و گفتند: ای ابوطالب ! این « عماربن ولید» جوان نمونه قریش را که از همه داناتر و زیباتراست به تو می دهیم تا او را فرزند خود گرفته و از عقل و یاری و ارث او بهره گیری و به جای او محمد که ما را دیوانه می خواند و با دین و آئین ما به مخالفت برخاسته و باعث تفرقه همشهریانت شده است، به ما بسپار تا او را به قتل رسانیم!

در این جا « مطعم بن عدی بن نوفل» گفت: ای ابوطالب! به خدا قسم خویشان تو از روی انصاف سخن گفتند ولی نمی بینم کمه تو آن را از آنها بپذیری!

ابوطالب گفت: به خدا سخن شما منصفانه نیست، و در خواستی ستمکارانه است. شما می خواهید فرزند خود را به من بسپارید تا او را برای شما پرورش دهم و در مقابل فرزند مرا بگیرید بکشید ؟ این انصاف



خرید و دانلود دانلود پروژه  دعوت عمومی قریش (word)


دانلود پروژه دعوت عمومی قریش (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

دعوت عمومی قریش

پس از آن که پیغمبر رسالت خویش را به افراد نزدیک وخویشان خود اعلام کرد، آمد بالای کوه صفا و با صدای رسا قبائل قریش را فراخواند، وقتی رجال قریش و سران مکه گرد آمدند. فرمود:

ای مردم ! اگر بگویم دسته ای از دشمن در پائین این کوه به سروقت شما می آید مرا راستگو می دانید؟ گفتند: آری، تو در نزد ما سابقه بدی نداری و تو را دروغگو نمی دانیم، فرمود : ای اولاد عبدالمطلب ! ای فرزندان عبد مناف ! ای بنی زهره و بنی تمیم و بنی مخزوم و بنی اسد ! خدا مرا مأمور داشته است که خویشان نزدیکم را از نافرمانی او بیم دهم من نه چیزی از منفعت دنیا می خواهم و نه بهره ای از آخرت انتظار دارم جز این که از شما می خواهم بگوئید:

لااله الا الله ! من شما را از عذابی دردناک بیم می دهم. ابولهب گفت: بدا به تو ! آیا ما را برای این گرد آوری فرا خواندی؟ در این هنگام بود که سوره ابولهب برای نکوهش این مرد بی ادب نازل شد.

عکس العمل قریش نسبت به دعوت پیامبر

در آغاز کار که پیغمبر دعوت خود را َآشکار ساخت، قریش چندان عکس العملی نشان نداد، ولی رفته رفته پیغمبر خدایان آنها را به باد تمسخر گرفت و آیاتی از قرآن مجید در نکوهش آنها تلاوت کرد. قریش سخت پای بند بت ها و به تعبیر بهتر خدایان خود بودند. با این که می دانستند بت ها تأثیری در سرنوشت ایشان ندارد، معهذا چون نگاهداری و احترام به آنها موجب تقویت و تحکیم اتحاد و همبستگی آنان بود، لذا تا پای جان در حفظ و حراست آنها اصرار داشتند.

هنگامی که کار پیغمبر در ریشخند خدایان قریش علنی شد، نخستین عکس العمل آنها نیز آشکار گشت. سران قریش که سخت به خشم آمده بودند. برای مبارزه با پیغمبر هم داستان شدند. روی پیغمبر در « ابطح» کنار خانه خدا ایستاد و قریش را مخاطب ساخت و فرمود : ای مردم ! من پیغمبر خدا هستم، شما را به پرستش خدای یگانه و ترک پرستش بت هائی که نه سودی دارند و نه زیانی، نه می آفرینند و نه روزی می دهند ، و نه زنده می کنند و نه می میرانند، فراخواندم.

در این هنگام گروهی از مردم قریش گرد آمدند و زبان به انتقاد از پیامبر گشودند و به آزارش پرداختند.

با این وصف پیغمبر کار دشوار خود را آغاز کرده بود. کاری که بازگشت نداشت ، به همان نسبت که پیغمبر هدف مقدس خود را دنبال می کرد و به ریشخند خدایان قوم می پرداخت ، واکنش نامطلوب قریش هم شدت می یافت و کار خشونت آنها بالا می گرفت.

قریش که دیدند رفته رفته دامنه فعالیت پیغمبر توسعه می یابد ، صلاح در این دیدند که ابوطالب مرد خردمند شهر و چهره درخشان مکه را ملاقات کنند و پیش از این که کار به جای باریکی بکشد، او را میانجی قرار دهند ، و از رأی و تدبیر وی بهره گیرند.

بدین منظور سران قریش و اشراف مکه یعنی عتبه بن ربیعه و برادرش شبیه، ابوسفیان ، ابوالبختری بن هشام، اسود بن مطلب ، ولید بن مغیره، ابوجهل بن هشام ، عاص بن وائل، نبیه و منیه فرزندان حجاج ، ابوطالب را ملاقات کردند و گفتند: برادر زاده ات خدایان ما را مورد نکوهش قرار می دهد و به زشتی یاد می کند، جوانان ما را منحرف ساخته، و به دین ما بد می گوید، و گذشتگانمان را گمراه می داند.

از وی بخواه تا دست از این کار بردارد، و در عوض هر جه مال و ثروت بخواهد به او خواهیم داد.

ابوطالب پیغمبر را ملاقات کرد و خواسته های سران قریش را به اطلاع او رسانید، پیغمبر در پاسخ فرمود: خداوند مرا برای انداختن مال دنیا و دل بستگی به دنیا مبعوث نکرده است ، بلکه مرا برانگیخته است تا از جانب او تبلیغ کنم و مردم را به سوی او فراخوانم.

ابوطالب بازگشت و قریش را با سخنی نرم و پاسخی دوستانه قانع ساخت و آنها نیز پراکنده شدند.

پیغمبر همچنان به کار خود ادامه می داد، و از هیچ مانعی روگردان نبود. پشت کار پیغمبر درراه تأمین منظور و ابلاغ رسالت خویش، دشمنی و عداوت روز افزون قریش را به دنبال داشت . آنها چون دیدند نمی توانند پیغمبر را با مال و ثروت از کاری که پیش گرفته بود بازدارند، و ابوطالب را از حمایت وی منصرف سازند. با دیگر به ملاقات ابوطالب را از حمایت وی منصرف سازند ، بار دیگر به ملاقات رفتند و گفتند: ای ابوطالب ! این « عماربن ولید» جوان نمونه قریش را که از همه داناتر و زیباتراست به تو می دهیم تا او را فرزند خود گرفته و از عقل و یاری و ارث او بهره گیری و به جای او محمد که ما را دیوانه می خواند و با دین و آئین ما به مخالفت برخاسته و باعث تفرقه همشهریانت شده است، به ما بسپار تا او را به قتل رسانیم!

در این جا « مطعم بن عدی بن نوفل» گفت: ای ابوطالب! به خدا قسم خویشان تو از روی انصاف سخن گفتند ولی نمی بینم کمه تو آن را از آنها بپذیری!

ابوطالب گفت: به خدا سخن شما منصفانه نیست، و در خواستی ستمکارانه است. شما می خواهید فرزند خود را به من بسپارید تا او را برای شما پرورش دهم و در مقابل فرزند مرا بگیرید بکشید ؟ این انصاف



خرید و دانلود دانلود پروژه  دعوت عمومی قریش (word)


تحقیق درباره شان نزول سوره ها نوری (فایل word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

سوره قریش :

(روایتى درباره مفاد سوره ایلاف ) صفحهدر تفسیر قمى در ذیل آیه ((لایلاف قریش )) آمده که : این سوره در باره قریش نازل شده ، چون قریش معاششان از دو رحلت تابستانى و زمستانى به یمن و شام تاءمین مى شد، از مکه پوست و محصولات دریایى و کالاهایى که در ساحل دریا پیاده مى شده از قبیل فلفل و امثال آن را بار مى کردند و به شام مى بردند، و در شام جامه و آرد خالص و حبوبات غلط مشهور است ، و صحیح آن حبوب است که در روایت آمده )، خریدارى مى کردند، و همین مسافرت باعث مى شد وحدت و الفتى در بینشان بر قرار گردد، هر وقت به یکى از این دو سفر دست مى زدند یکى از بزرگان قریش را رئیس خود مى کردند، و زندگیشان از این راه تاءمین مى شد.بعد از آنکه خداى تعالى رسول گرامیش را مبعوث فرمود: مردم قریش ‍ بى نیاز از سفر شدند، چون از اطراف حجاز مردم رو به آن جناب نهاده ، هم آن حضرت را زیارت مى کردند، و هم خانه خدا را، و لذا در این سوره فرمود: ((فلیعبدوا رب هذا البیت الذى اطعمهم من جوع )) پس رب این خانه را بپرستند، که ایشان را از گرسنگى نجات داد، و دیگر احتیاج ندارند به شام بروند، ((و امنهم من خوف )) یعنى راهزنان بپاس حرمت کعبه کارى به کار آنان ندارند.مؤ لف : اینکه فرمود: ((بعد از آنکه خداى تعالى رسول گرامیش را مبعوث فرمود)) انطباقش با سیاق آیات سوره روشن نیست ، چون گفتیم سیاق همه از داستان ابرهه و قبل از ولادت آن حضرت سخن دارد، و چه بسا این قسمت جزو کلام امام نبوده ، و مرحوم قمى آن را از بعضى روایات ابن عباس استفاده کرده باشد.

سوره ماعون :

اوصاف تکذیب کنندگان دین : راندن یتیم ، عدم اهتمام به طعام مسکین ،سهل انگارى در نمازگزاران ، ریاکارى و منع ((ماعون ))

فَذَلِک الَّذِى یَدُعُّ الْیَتِیمَ

کلمه ((دع )) به معناى رد کردن به زور و به جفا است ، و حرف ((فاء)) در کلمه ((فذلک )) براى توهم معناى شرط است ، و تقدیر کلام ((ارایت الذى یکذب بالجزاء فعرفته بصفاته ، فان لم تعرفه فذلک الذى ...)) است ، یعنى آیا آن کس را که روز جزا را تکذیب مى کند، از راه صفاتى که لازمه تکذیب است شناختى ؟ اگر نشناختى پس بدان که او کسى است که یتیم را به زور از در خانه خود مى راند، و او را جفا مى کند، و از عاقبت عمل زشتش نمى ترسد، و اگر روز جزا را انکار نمى داشت چنین جراتى را به خود نمى داد، و از عاقبت عمل خود مى ترسید، و اگر مى ترسید به یتیم ترحم مى نمود.

وَ لا یحُض عَلى طعَامِ الْمِسکِینِ

کلمه ((حض )) به معناى تحریک و تشویق است ، و در کلام مضافى حذف شده ، تقدیرش ((و لا یحض على اطعام طعام المسکین )) است ، یعنى مردم را به اطعام طعام مسکین تشویق نمى کند.بعضى از مفسرین گفته اند: اگر تعبیر به طعام کرد، نه به اطعام ، براى این بود که اشاره کرده باشد به اینکه مسکین گویا مالک زکات و صدقه است و احتیاج ندارد به اینکه کسى به او اطعام کند، وقتى طعام را که حق خود او است به او بدهند او خودش مى خورد، همچنان که در جاى دیگر فرموده : ((و فى اموالهم حق للسائل و المحروم )).

سوره کوثر :

اقوال مختلف درباره مراد از ((کوثر)) و بیان شواهددال بر اینکه مراد از آن ذریّه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) یعنى فرزندان فاطمه(علیه السلام ) است

إِنَّا أَعْطیْنَک الْکَوْثَرَ

در مجمع البیان مى گوید: کلمه ((کوثر)) بر وزن ((فوعل )) به معناى چیزى است که شانش آن است که کثیر باشد، و کوثر به معناى خیر کثیر است .ولى مفسرین در تفسیر کوثر و اینکه کوثر چیست اختلافى عجیب کرده اند: بعضى گفته اند: خیر کثیر است . و بعضى معانى دیگرى کرده اند که فهرست وار از نظر خواننده مى گذرد:1 - نهرى است در بهشت . 2 - حوض خاص رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) در بهشت و یا در محشر است . 3 - اولاد رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) است . 4 - اصحاب و پیروان آن جناب تا روز قیامت است . 5 - علماى امت او است . 6 - قرآن و فضائل بسیار آن . 7 - مقام نبوت است . 8 - تیسیر قرآن و تخفیف شرایع و احکام است . 9 - اسلام است .10 - توحید است . 11 - علم و حکمت است . 12 - فضائل رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم )است . 13 - مقام محمود است . 14 - نور قلب شریف رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) است . و از این قبیل اقوالى دیگر که به طورى که از بعضى از مفسرین نقل شده بالغ بر بیست و شش قول است .صاحبان دو قول اول استدلال کرده اند به بعضى روایات ، و اما باقى اقوال هیچ دلیلى ندارند به جز تحکم و بى دلیل حرف زدن ، و به هر حال اینکه در آخر سوره فرمود: ((ان شانئک هو الابتر)) با در نظر گرفتن اینکه کلمه ((ابتر)) در ظاهر به معناى اجاق کور است ، و نیز با در نظر گرفتن اینکه جمله مذکور از باب قصر قلب است ، چنین به دست مى آید که منظور از کوثر، تنها و تنها کثرت ذریه اى است که خداى تعالى به آن جناب ارزانى داشته ، (و برکتى است که در نسل آن جناب قرار داده )، و یا مراد هم خیر کثیر است و هم کثرت ذریه ، چیزى که هست کثرت ذریه یکى از مصادیق خیر کثیر است ، و اگر مراد مساله ذریه به استقلال و یابه طور ضمنى نبود، آوردن کلمه ((ان )) در جمله ((ان شانئک هو الابتر)) فایده اى نداشت ، زیرا کلمه ((ان )) علاوه بر تحقیق ، تعلیل را هم مى رساند و معنا ندارد بفرماید ما به تو حوض دادیم ، چون که بدگوى تو اجاق کور است و یا بى خبر است .

سوره کافرون :

روایاتى راجع به زخم زبان در ((یا ایّها الکافرون ...)) به گروهى معهود و معین ازکفار بوده و ((و لا انتم عابدون ما اعبد)) اخبار غیبى از آینده است صفحه

قُلْ یَأَیهَا الْکفِرُونَ

ظاهرا خطاب به یک طبقه معهود و معین از کفار است نه تمامى کفار، به دلیل اینکه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را مامور کرده از دین آنان بیزارى جوید و خطابشان کند که شما هم از پذیرفتن دین من امتناع مى ورزید.

لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ

از این آیه تا آخر سوره آن مطلبى است که در جمله ((قل یا ایها الکافرون )) مامور به گفتن آن است ، و مراد از ((ما تعبدون )) بت هایى است که کفار مکه مى پرستیدند، و مفعول ((تعبدون )) ضمیرى است که به ماى موصول بر مى گردد، و با اینکه مى توانست بفرماید: ((ما تعبدونه )) اگر ضمیر را حذف کرده براى این بود که کلام دلالت بر آن مى کرده ، حذف کرد تا قافیه آخر آیات هم درست در آید، و عین این سؤ ال و جواب در جمله هاى ((اعبد)) و ((عبدتم )) و ((اعبد)) مى آید چون در آنها هم باید مى فرمود: ((اعبده )) و ((عبدتموه )) و ((اعبده )).و جمله ((لا اعبد)) نفى استقبالى است ، براى اینکه حرف ((لا)) مخصوص نفى آینده است ، همچنان که حرف ((ما)) براى نفى حال است ، و معناى آیه این است که من ابدا نمى پرستم آنچه را که شما بت پرستان امروز مى پرستید.

وَ لا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ

این جمله نیز نفى استقبالى نسبت به پرستش کفار بر معبود رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) است ، و این خبرى غیبى از این معنا است که کفار معهود، در آینده نیز به دین توحید در نمى آیند.این دو آیه با انضمام امر ((قل )) که در آغاز سوره است ، این معنا را به دست مى دهد که گویا رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به کفار فرموده : پروردگار من مرا



خرید و دانلود تحقیق درباره شان نزول سوره ها   نوری (فایل word)