لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
مسیر تکامل ریاضیات
وقتی در دوران جوانی برای نخستین بار، کتاب جرج سارتون (با انصاف ترین مورخ دانش درسده بیستم )را ،زیرعنوان ً علم قدیم وتمدن جدید ً خواندم ،چنان تحت تاثیر قرارگرفتم که به سختی می توانم کارهای بعدی خود را ـ هر چند که ناچیزند ـ برکنار ازاین تاثیر بدانم . « علم قدیم وتمدن جدید » را آقای احمد بیرشک ترجمه کرده بودند، ترجمه روان ودلنشین آقای بیرشک ،بی تردید اثر بخشی کتاب را دو چندان کرده بود…
این نخستین آشنایی من با نوشته ها وترجمه های فراوان احمد بیرشک بود واز آن زمان بود که از هرفرصتی سود می جستم تا نوشته ها وترجمه های این مرد با ذوق وپرکار زمان خود را بخوانم ودر اختیار داشته باشم و هم ،اگر بخت یاری می کرد ، ازنزدیک درمجلس انس او باشم واز فضل ورفتار انسانی او استفاده کنم … همین ارتباط فکری وحضوری با احمد بیرشک و ، درضمن تاثیر مثبتی که درانتخاب راه وروش کار برمن وبسیاری مثل من داشته است ،مرا واداشت تا دیگاه خود را درباره قانون مند بودن تکامل دانش ، به ایشان دوست دارانشان تقدیم کند.
با بررسی کتابه ها ومقاله هایی که تاکنون درباره تاریخ فلسفه ودانش نوشته شده است ،در می یابیم که هرچند بسیاری از جنبه های پیشرفت فلسفه ودانش نوشته شده است ،درمی یابیم که هرچند بسیاری از جنبه های پیشرفت فلسفه وداننش را روشن می کنند
ودربرخی حالتها مو شکافانه به جزء موضوع ها پرداخته اند ، اما سه کمبود اساسی دارند:
دربیشتر تحلیل ها ، دیدگاه های فلسفی وعلمی به صورت جداگانه وبدون این که بستگی منطقی با هم داشته باشند ،انجام گرفته است ، به نحوی که خواننده همه آنها را ناشی از وجود اندیشمندانی تصور می کند که به تصادف توانسته اند ًحقیقت ها ً یا ً شبیه حقیقت های ً را کشف کنند وجدا ااز گذشته وجدا از شرایط اجتماعی و روابط اقتصادی زمان خود ، وتنا به دلیل نبوغ ،راهی به رازهای موجود بگشایند . همه پیش آمدهای فلسفی وعلمی تصادفی است وهیچ قانونی برروند تکامل آنها ، حاکم نیست .
به عمد یا غیرعمد ، نوعی روحیه نژاد پرستی براین تحلیل ها حاکم است ، به نحوی که همه چیز ـ از دانش وهنروفلسفه ـ از یونان ،یعنی تکه ای از خاک اروپا ، آغاز می شود واز سده های چهارم وپنجم میلادی ـوقتی که بالشکرکشی کهنه اندیشان متعصب ، مکتب علمی اسکندیه فرومی ریزد ، دوران سده های میانه وسکوت علمی و فلسفی فرا می رسد تا با آغاز ًرونسانس ً بازگشت به خردگرائی یونانی رونق می گیرد و ،البته ، بازهم درسرزمین اروپا ، دانش وفلسفه حرکت پرشتاب خود راازسر می گیرد که تا امروز ادامه دارد . به ظاهر ، سایرقوم ها وملت هایی که درسرزمین های دیگر می زیسته اند در کار بنای تمدن باشکوه امروزی نقشی نداشته اند وهمیشه ً ریزه خواران ً قوم برتر اروپایی ووارثان آنها درامریکا بوده اند . برخی ازاین هم فراتر می روند و ساکنان سیاره زمین را به دو گروه ً متمدن ً و ً وحشی ً تقسیم می کنند تا ،در ضمن ،بر ستم جهان سرمایه داری نسبت به کشورهای به اصطلاح ً جهان سوم ً توجیهی داشته باشند. تمدن امروزی بشر، محصول تلاش همه قوم ها وملت ها در درازای تاریخ است ، هیچ ملتی بر ملت دیگر برتری ندارد ونژاد نمی تواند سهمی در بالا دست بودن وفرودست بودن قومی داشته باشد.
در تنظیم تاریخ تفکر انسانی همه جا تمامی توجه خود را برحرکت نظری و ذهنی فلسفه ودانش گذاشته اند وتلاش های اندیشمندانی را که به زندگی وعمل توجه داشته اند یا به کلی از یاد برده اند ویابا دیدی تحقیر آمیز وبی اهمیت به آن نگریسته اند . ارج فلسفه در ذهنی بودن آن است نه در عملی بودن آن ، ودانش ، تنها زمانی دانش است که همراه با نظریه ها وفرضیه ها باشد ودانش کاربردی ، دانش واقعی نیست . این است شیوه استدلال بیشتر کسانی که به تاریخ تفکر انسانی پرداخته اند .
به طور کلی ، با تحقیری که نسبت به دانش کاربردی صورت می گیرد ، باید اعتراف کرد که هنوز تاریخ تفکر انسانی وروند قانون مندی تکاملی آن ، به درستی تنظیم نشده و ، باوجودی که با توجه به همین اندازه آگاهی که از گذشته داریم ، می توان خط اصلی پیشرفت فلسفه ودانش را دنبال کرد وقانون مندی یا قانون مندی های حاکم براین پیشرفت را شناخت ، هنوز این کار لازم به انجام نرسیده است وهمتی می خواهد تا همچون جریانهایی همانند نظام های اقتصادی وسیاسی ، به صورتی علمی ومنطقی تنظیم شود. دراین کار سترگ ، باید به خاطر داشت که فلسفه یادانش ، تقسیم ناپذیراست ودانش کاربردی از دانش نظری جدای ناپذیر .
باید هر دو جنبه دانش با هم به صورت یک مجموعه واحد بررسی وحرکت تکاملی آن ، به گونه ای قانون مند، روشن شود. این تلاش ،نه تنها برای کشف حقیقت وروشن گری درگذشته تاریخ لازم است ،بلکه براای جهت گیری دانش در آینده وشناخت مسیرهای
درست آن هم ضرور است .
دراین مقاله کوتاه نمی توان به همه جنبه های تفکر انسانی پرداخت ، به ویژه که این امر تلاشی عظیم می طلبد و نمی تواند کار یک نفر باشد . به همین جهت ، دراین مقاله ،تنها مسیر تکاملی ریاضیات را دنبال می کنیم و می کوشیم قانون یا قانون های حاکم براین مسیر رابیابیم. ولی به اعتقاد من ،این بحث با اندک تفاوتهایی می تواند درباره تاریخ دانش های دیگر ونیز درباره فلسفه دنبال ششششود. شاید تنها درباره تاریخ هنر ، لازم باشد بیشتر بیاندیشیم و ، بابررسی های دقیق تری ، پرتوی بر تاریخ آن بیفکنیم . ولی اگر انسان را صاحب ً جان و خرد ً بدانیم ومعتقد باشیم ، ً جان ً سرچشمه هنر و ً خردً سرچشمه دانش وفلسفه است ،از آن جا که انسان موجودی یگانه است و نمیتوان اورا به صورت ساختگی تقسیم کرد ، چه بسا تاریخ هنر هم ،کم وبیش ، از همان قانون مندی های تاریخ فلسفه ودانش پیروی کند وبتوان جلوه های هنر ، دانش وفلسفه را ، دریک بحث کلی و گذرا ، بعنوان یک مقوله تحلیل کرد ، ولی به هر حال ، دراین باره نمیتوان به گونه ای شتاب زده داوری کرد،چرا که نیازمند بررسی هاوبحث های دقیق تری است .
تنها نکته ای که باید اضافه کنم این است که این مهم بیشتر کار اندیشمندان شرقی است که به دور از روحیه نژاد گرائی وبدون این که زیر تاثیر تحلیل های موجود قرارگیرند ،با استفاده از مدرک ها و سندهایی که فراهم است (والبته ،بیشتر به یاری اندیشمندان غربی