عوامل مؤثر بر فقر
چکیده
طی پنجاه سال اخیر در مقایسه با پنج قرن گذشته، میزان فقر در همه کشورهای جهان از کاهش چشمگیری برخوردار بوده است. با این حال، هنوز فقر به عنوان یک پدیده هولناک مانعی برای توسعه پایدار بوده و زندگی بشر را مورد تهدید قرارداده است. حال، این سوال مطرح است که چرا جامعه بشری که میلیون ها سال سابقه زیست در کره خاکی دارد تا این اندازه دیر بر این مشکل تاریخی فایق آمده و چرا درجه موفقیت در این زمینه در بخش وسیعی از دنیای امروز تا این حد کم و ناچیز بوده است؟ در سال های اخیر، در کشور ما نیز این مسئله مورد توجه گسترده ای قرار گرفته است. با این حال، علی رغم این تلاش و صرف منابع مالی قابل ملاحظه ای تحت عنوان کمک به اقشار یا مناطق محروم هنوز حجم وسیعی از فقر و محرومیت ملاحظه می شود. در این راستا، به منظور ارایه یک راهکار مناسب، بررسی عوامل موثر بر فقر و تخمین شدت تاثیر هر یک از عوامل برای اولویت بندی و تخصیص منابع محدود برای اجرای سیاست ها و برنامه های فقرزدایی از اهمیت بالایی برخوردار است. مطالعه حاضر با استفاده از مجموعه ای از نظریات محققین و دانشمندان در قالب نظریه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و جمعیتی و براساس یک الگوی اقتصاد سنجی سعی در شناسایی عوامل موثر بر فقر در ایران و اندازه گیری شدت تاثیرگذاری هر یک از این عوامل نموده است. براساس نتایج مطالعه حاضر، سرمایه گذاری در نیروی انسانی، اصلاح ساختار توزیع درآمد و ثروت، رشد شهرنشینی و صنعتی شدن مهمترین عوامل موثر بر کاهش فقر در استان های کشور معرفی شده است.
کلیدواژه: فقر، توزیع درآمد، نابرابری، انحرافات اجتماعی.
فهرست مطالب
چکیده 1
مقدمه 1
بیان مسئله و ضرورت تحقیق 2
مبانی نظری 3
مفهوم فقر و انواع 3
خط فقر 5
فقر از نظر اسلام 6
نظریه های مربوط به فقر 7
فقر و انحرافات اجتماعی 10
نقش فقر در انحرافات اجتماعی 11
پیامد فقر 14
راهکارهای مبارزه با فقر 15
پیشینه پژوهش 17
پیشینه داخلی 17
پیشینه خارجی 19
مدل مفهومی 21
نتیجه گیری 22
پیشنهادات 22
منابع 23
منابع فارسی 23
منابع لاتین 24
مقدمه
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اقدامات دولت در دوره های مختلف، به شکلهای گوناگون در راستای کاستن از فقر و محرومیت و ایجاد زیربناها، سامان یافته است. توسعه خدمات زیر بنایی در روستاها از جمله تامین آب آشامیدنی، تامین بهداشت و مراقبتهای اولیه، برق رسانی و برقراری نظام حمایت از سالمندان روستایی و نیز توسعه بیمه همگانی و پوششهای حمایتی در کل کشور از بارزترین مصادیق این خدمات به شمار می رود. علیرغم همه این تلاشها، باز هم به نظر میرسد که پدیده فقر بصورت یک معضل همچنان به حیات خود ادامه می دهد و با تخمین های ساده، حداقل 20% مردم در تله فقر گرفتارند. در شرایط فعلی حاکم بر دنیا که جهانی شدن، پدیده آورنده فرصتهای بیشمار است و در عین حال چالشهای متعددی را نیز پیش روی کشورهای در حال توسعه از جمله کشور ایران قرار میدهد، رهایی از تله فقر و یا فرو غلطیدن بیشتر در دام آن بسته به تدابیر و سیاست هایی است که سیاستگذاران کشور برای مبارزه با فقر و مظاهر آن اتخاذ می کنند. تردیدی نیست که استفاده بهینه از فرصتها و مدیریت مدبرانه چالشها، مهم ترین محور اقدامات خواهد بود.
قر مانند نیازهای اساسی یک مفهوم پویاست. فقر پدیده پیچیده و چند بعدی است و ابعاد مختلف آن در کنش متقابل با همدیگر است. فقر یکی از بزرگترین پدیده های وحشت آفرین معاصر است و جلوه های تأثر انگیز فراوانی دارد. عوامل تأثیر گذار بر فقر در ایران در یک سیر تاریخی نیز وجود داشته اند. همچنان که ریسک و عدم قطعیت انگیزه های فردی، روابط اجتماعی و قدرت سیاسی نقش مهمی در فقر زایی دارند ، در دورانهای گذشته هم نقش آفرینی می کردند. نوع تعریف فقر و نوع دلایلی که برای آن اقامه می شود، نقش مهمی در اتخاذ سیاستهای مبارزه با فقر دارند . کارل مارکس درباره انسانی سخن گفت که در کلبه کوچکی می زیست و کاملاً احساس خوشبختی می کرد تا اینکه همسایه اش در کنار او کاخی بنا نمود. از همان زمان، کلبه نشین احساس محرومیت کرد. محرومیت نسبی محرومیتی است که از مقایسه سطح زندگی خودمان با یک گروه مرجع که درآمد های بالاتری دارد، ناشی می شود(سن، ۱۹۸۴: استریتین، ۱۳۸۲: ۱۲۰). فقر پدیده پیچیده ای است. به همان اندازه ای که محصول روابط اجتماعی و ساختار قدرت سیاسی است، نتیجه خواستها و تمایلات و انگیزه های تک تک افراد فقیر هم هست. کل اجتماع در فقر و نابرابری مسئول است اما خود فرد هم بی تأثیر نیست. اگر فقر و نابرابری را محصول روابط اجتماعی، ساختار قدرت و عملکرد فرد ارزیابی کنیم، آنگاه برای رفع آن نیز، باید سیاستهایی را مدنظر قرار دهیم که نقطه عزیمت آن با توجه به سه عامل فوق باشد. یعنی برای مبارزه با فقر هم باید به اصلاح روابط اجتماعی پرداخت و هم به اصلاح ساختار قدرت سیاسی و هم عملکرد افراد در قالب آنچه که امروز به آن توانمند سازی می گویند.
در مطالعه متون مربوط به نابرابری و فقر، ملاحظه می شود که تعریفی که از فقر می شود نقش مهمی در اتخاذ سیاستهای مبارزه با فقر دارد. اگر تعریف ما از فقر، فقر به مثابه محرومیت از درآمد باشد، فقیر کسی است که از تأمین درآمد ناتوان است و تمرکز ما بیشتر بر روی مسایل شکاف درآمدی و رفع این شکاف خواهد بود و به احتمال قوی سیاستهای حمایتی بیشتری مد نظر قرار می گیرد و نگرش ما کوتاه مدت می شود. ولی اگر فقر را، فقر به مثابه محرومیت از قابلیت تعریف کنیم، فقیر کسی است که ناتوان از خروج از وضعیت فقر است و تمرکز ما برروی شکاف قابلیتی و توانمندی افراد خواهد بود و در این حالت سیاستهایی مد نظر قرار می گیرند که معطوف بر رشد قابلیتهای فردی و توانمند سازی افراد است و نگرش ما بلند مدت بوده و محدوده فقر در نگاه ما وسیع تر می شود( محمودی، ۱۳۸۴: ۲۹). براین اساس است که تفکر و برداشت ما از فقر مهم جلوه می کند و به نظر می رسد که برای مبارزه با فقر مهمترین مرحله، اصلاح نگرش در مورد مسأله فقر است.
بیان مسئله و ضرورت تحقیق
فقر که نمودی از توسعه نیافتگی است، مشکلات مختلفی را در ابعاد گوناگون برای جوامع به بار میآورد. از این روست که موضوع فقر از سوی تمامی کشورهای جهان دارای اهمیت فراوان بوده و برای از بین بردن یا کاهش وسعت آن برنامههای ویژهای را اجرا میکنند. لذا سنجش فقر و نیز راههای مختلف فقرزدایی در دهههای اخیر اهمیت بیشتری در سیاستگذاریهای اقتصادی کشورهای دنیا بویژه کشورهای توسعه نیافته پیدا کرده است.
در دوران قبل از انقلاب در ایران، سیاست و برنامهای که موضوع فقرزدایی را به صورت مستقیم در دستور کار خود قرار داده باشد مشاهده نمیشود و سیاست و اهداف برنامهها بیشتر در جهت ایجاد زیر ساختها و در بهترین حالت در راستای افزایش رفاه جامعه بوده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئله فقر مورد توجه گستردهای قرار گرفته است به گونهای که اصول 3، 21، 29، 31 و 43 قانون اساسی مسأله فقر و رفاه اقشار آسیبپذیر را به صراحت مورد توجه قرار دادهاند. در همین راستا علاوه بر تدوین و اجرای برنامههای توسعه میانمدت(پنج ساله)، اقدامات دیگری در جهت فقرزدایی و مقابله با فقر طراحی و به اجرا درآمده است. ولی باید اذعان نمود که علیرغم تمامی تلاشهای صورت گرفته در این حوزه، کشور ما در نوع مواجهه و حل این معضل هنوز با چالشهای بسیاری روبروست. به نظر میرسد عوامل متعددی دست به دست هم داده تا همچنان با معضل فقر و عواقب ناشی از آن در سطح کشور، درگیر باشیم.
گام اول در طراحی و اجرای برنامههای مبارزه با فقر، بررسی وضعیت موجود فقر است. در همین راستا محاسبه خط فقر و برآورد میزان و شدت وقوع فقر میتواند اطلاعات مفیدی را در این زمینه فراهم آورد. سنجش فقر میتواند منجر به درک روشنی از روند تحولات فقر شده و تصویری منسجم از فقر در طول زمان ارایه نماید. در نتیجه دولت قادر خواهد بود تصمیمات و اقدامات لازم را هدف گذاری و اتخاذ نماید. در همین راستا، در این مقاله عوامل مؤثر بر فقر بررسی خواهد شد.
مبانی نظری
مفهوم فقر و انواع
درخصوص مسئله فقر بسیاری از اندیشمندان و سیاست گذاران و حتی اقشار مردم به بحث می پردازند. اساس بحث آنها این است که برای برخورد با مسئله فقر باید مشکل بدرستی شناسایی شود. اما شناخت این افراد از مسئله فقر به یک میزان نبوده و متفاوت می باشد. بنابراین برخورد آنها نیز در این خصوص یکسان نخواهد بود. البته بیشتر آنها ادعا می کنند که فهم آنها از فقر برپایه استدلالهای منطقی یا تحقیقات علمی است. نشان خواهیم داد که تعریف صریح و علمی از فقر که توافق عمومی در مورد آن وجود داشته باشد در اختیار نمی باشد. چرا که فقر به طور اجتناب ناپذیری یک مفهوم سیاسی است و بنابراین ذاتا بحث برانگیز است. ممکن است بسیاری از محققان ایده روشنی در خصوص نحوه برخورد با مسئله فقر داشته باشند و توصیف و تعریف آنها از فقر نیز توجیهی داشته باشد اما اینکه منظور آنها از فقر چیست بستگی به این دارد که آنها می خواهند چه چیزی را در خصوص فقر انجام دهند. به این ترتیب اولین چیزی که در مورد فقر مشخص می شود این است که فقر پدیده ساده ای نیست که ما بتوانیم با بکارگیری یک دیدگاه آنرا تعریف کنیم. بلکه طبیعت چند بعدی فقر و فقیر باعث میشود که ارائه تعریف جامع و دقیقی از آن مشکل باشد.
تعاریف فقر برحسب مکان و زمان متفاوت از هم بوده و از این لحاظ بین محققان اختلاف نظر وجود داشته است ولی اکثر این محققان در خصوص نیاز به تعریف فقر اتفاق نظر دارند. تانسند در مطالعات خود در خصوص فقر در دهه های ١٩٦٠ و ١٩٧٠ تعریفی از فقر ارائه داد که با توجه به یافتههایش بسیار مهم بود و بطور گسترده ای از آن استفاده شد. این تعریف به این صورت است: افراد، خانواده ها و گروه های جمعیتی را زمانی می توان فقیر به حساب آورد که با فقدان منابع برای کسب انواع رژیم های غذایی، مشارکت در فعالیتها و شرایط و امکانات معمول زندگی، مواجه باشند. آمارتیا سن در مطالعات خود در سال ١٩٨١ اشاره کرده است که کلیه تعاریف صورت گرفته در خصوص فقر به نوعی محرومیت اشاره می کنند. البته محرومیت خود یک مفهوم نسبی است که ممکن است در مکانها و زمانهای متفاوت کاملا با هم فرق داشته باشند .بدین معنی که در یک کشور در حال توسعه ممکن است فقر به معنی محرومیت از امکانات تلقی شود که برای ادامه حیات ضروری است نظیر غذا، مسکن، دارو. در حالیکه در یک کشور توسعه یافته بر محرومیت نسبی از شرایط و امکانات یک زندگی متوسط دلالت دارد(تانسند، 1979: 31). در یک بررسی مفهومی فقر به دو نوع یعنی فقر مطلق و فقر نسبی تقسیم میشود.
فقر مطلق
فقر مطلق یک موضوع عینی است و متضمن تعریف علمی است که بر پایه حداقل معاش شکل گرفته است و منظور از حداقل معاش حداقل نیازهایی است که برای حفظ زندگی لازم است. اگر سطح زندگی فردی کمتر از این حداقل باشد توان لازم را برای ادامه زندگی نخواهد داشت. براساس این تعریف این تناقض پیش می آید که چگونه افراد بدون داشتن حداقل نیازهای اولیه قادر به زندگی خواهند بود؟ جواب این سؤال این است که آنها برای مدت طولانی زنده نخواهند بود و اگر برای آنها حداقل معاش فراهم نشود از گرسنگی خواهند مرد(محمودی، 1381). بنابر این تعریف، فقر مطلق بستگی به چگونگی تعریف حداقل معاش دارد. برای این کار لازم است بدانیم مردم به چه چیز نیاز دارند و با دسترسی به چه میزان از کالاها و خدمات مشکل فقر آنها برطرف خواهد شد.
فقر نسبی
در مقابل فقر مطلق فقر نسبی قرار دارد که موضوعی نسبی است که در آن داوریها بر تعیین سطح فقر مؤثر است. فقر نسبی به عنوان ناتوانی در کسب یک سطح معین از استانداردهای زندگی که در جامعه فعلی لازم یا مطلوب تشخیص داده می شود تعریف شده است. در فقر نسبی که ناشی از اختلاف درآمدی است فقر صرفاً ناشی از فقدان منابع جهت تأمین نیازهای اساسی نیست بلکه ناشی از کمبود منابع فرد جهت دسترسی به حداقل استاندارد زندگی آن جامعه می باشد. بنابراین در تعریف فقر نسبی به نابرابری در توزیع درآمد و ثروت بیش از میزان مطلق درآمد افراد توجه میشود. به منظور دستیابی به عمق نابرابری در توزیع درآمد بین افراد یا خانوارها میتوان درصد کل درآمد دریافت شده توسط فقیرترین قشر جامعه را با درصد درآمد دریافت شده توسط ثروتمندترین قشر جامعه مقایسه کرد. البته باید توجه داشت که این مفهوم در کشورهای مختلف به صورتهای مختلف تعریف می شود و در طی زمان بر اثر تحولات اقتصادی نیز تغییر یافته است.
خط فقر
خط فقر عبارت است از مخارجی که یک فرد در یک زمان و مکان معین برای دسترسی به یک سطح حداقل رفاه متحمل می شود. افرادی که به این سطح رفاه دسترسی ندارند فقیر تلقی می شوند و کسانی که به این سطح حداقل رفاه دسترسی دارند غیر فقیر می باشند(راوالیون، 1998: 6). برای اندازه گیری فقر و تعیین فقرا و تمیز آنها از غیرفقرا به یک آستانه یا ملاک بنام خط فقر نیاز می باشد. این آستانه را می توان براساس واحد پولی و حداقل مخارج برای ارائه حیات تعریف نمود. اما ادامه حیات نیز کاملا روشن نمی باشد. همین ابهام موجب شده است که تعاریف مختلفی از فقر و خط فقر ارائه شود. بعضی از محققین حداقل معاش برای ادامه حیات را برحسب میزان انرژی و پروتئین مورد نیاز بدن تعریف می کنند. بسته به این که فقر به مفهوم مطلق یا نسبی در نظر گرفته شود، آستانهای تعریف می شود که مرز بین فقیران و سایر افراد جامعه را مشخص می کند. این آستانه خط فقر نامیده می شود. به این ترتیب ملاحظه می شود که خط فقر نیز دارای مفاهیم مختلفی است که انتخاب هر یک در سیاستهای عملی فقرزدایی حائز اهمیت می باشد. زیرا شاخص های فقر مبتنی بر این مفاهیم، حساسیتهای متفاوتی در مقابل تغییرات اقتصادی و اجتماعی کوتاه مدت و بلندمدت و یا نابرابری از خود نشان میدهند.
خط فقر مطلق عبارت است از مقدار درآمدی است که با توجه به زمینه های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... جامعه مورد بررسی، برای تأمین حداقل نیازهای افراد مانند غذا، پوشاک، مسکن و ... لازم است که عدم تأمین آن موجب می شود تا فرد مورد بررسی به عنوان فقیر در نظر گرفته شود. این روش تعیین خط فقر را روش نیازهای اساسی می گویند. در این روش ابتدا یک میزانی از درآمد برای تأمین هزینه های غذایی مصرفی در نظر گرفته می شود سپس مقداری درآمد ثابت برای تأمین هزینه حداقل سایر نیازهای اساسی به آن افزوده می شود. در صورتی که اندازه این نسبت برای هر فرد جامعه بزرگتر از اندازه مشخص و معلوم در نظر گرفته شده باشد وی غیرفقیر محسوب می شود(ابونوری،1387). گاهی اوقات برای تعیین خط فقر مطلق از روش حداقل درآمد لازم برای تأمین نیازهای اساسی استفاده نمی شود بلکه بر مشخص کردن حداقل نیازهای اساسی برای زندگی، حداقل ویژگیهای کیفی نظیر حداقل کالری و پروتئین دریافتی روزانه، حداقل سطح زیر بنای مسکونی سرانه، حداقل میزان تحصیلات سرپرست خانوار، حداقل تعداد افراد باسواد خانواده… نیز در نظر گرفته می شوند و در صورتی که هر یک از افراد جامعه حداقل یکی از این ویژگیها را دارا نباشد فقیر محسوب می شود.
خط فقر نسبی به صورت درصدی از میانگین درآمد جامعه و یا به شکل یک مرز درآمدی که درصد معینی از افراد جامعه پایینتر از آن قرار می گیرند، تعریف می شود. انتخاب خط فقر نسبی موجب میشود که همواره در جامعه عدهای از افراد به عنوان فقیر معرفی شوند. به عنوان نمونه براساس این تعریف از فقر نسبی، حتی در جوامع توسعه یافته، علیرغم افزایش درآمدها و رفع نیازهای اساسی، همواره گروهی از جمعیت فقیر محسوب می شوند. در واقع هر قدر هم کل درآمد و درآمد متوسط افراد جامعه افزایش یابد فقر به مفهوم نسبی کلمه، همیشه با ما خواهد بود. این مسئله مهمترین اشکال خط فقر نسبی است که استفاده از آن را در سیاستهای فقرزدایی دچار مشکل می کند. زیرا کاربرد آن در اندازه گیری اثرات این سیاستها در کاهش فقر تناقضاتی را بوجود می آورد. خط فقر نسبی و شاخص های فقر نسبی بیش از آنکه نمایانگر فقر باشند میزان نابرابری توزیع درآمد در جامعه را نشان می دهند. زیرا تنها تغییرات توزیع درآمد در جامعه برآنها اثر میگذارد. از اینرو انتخاب خط فقر مطلق در مقایسه با خط فقر نسبی از مزایای قابل توجهی برخوردار است و به همین دلیل عمده بررسیهای انجام شده در خصوص فقر متکی بر کاربرد خط فقر مطلق است. به هر حال برای محاسبه تعداد فقرا نیاز است که خط فقر مشخص شود.