لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
بسم الله الرحمن الرحیم
آموزش و پرورش ناحیـه 7 مشهـد
موضوع :
مسلم روحی سعـدآبادی
دبیـر مدرسه راهنمایی عبـدالحسین قفلی
تابستـان 85
مقـدمه
ادبیّات در هر شکل و قالبی که باشد ، نمایشگر زندگی و بیان کننده ارزش ها و معیارها و ویژگی هایی است که زندگی فردی و جمعی بر محور آن ها می چرخد ، نقد و بررسی و ارزیابی آثار ادبی نیز چنین است و نمی تواند به دور از آن ارزش ها و معیارها باشد .
ادبیات از دو دیدگاه ما را با زندگی پیوند می دهد : 1- از دیدگاه عاطفی و عرفانی 2- از دیدگاه خردورزی ، وقتی که اثری را بررسی می کنیم یا قطعه شعری می خوانیم ، عواطف و احساسات ما با عواطف و احساسات شاعر جنبه های مشترک پیدا می کند و با او هم سویی روانی پیدا می کنیم ، و یا وقتی سرگذشتی را مطالعه می کنیم در کشاکش حادثه بزرگی قرار می گیریم و لحظات زندگیمان با آن حادثه آمیختگی پیدا می کند ، در این موارد نفس و جان نمی تواند از اثرپذیری برکنار مانَد. اگر از جهت خردورزی جنبه های مثبت و منفی آن را دریابیم زندگی را مطرح ساخته ایم . هدف غایی ادبیات تعالی انسان و وصول به ادب نَفْس است . آثاری که پیامش در جهت پروردن انسان متعالی خواهنده « حقّ » و جوینده « حقیقت » نباشد صفت والا و پرارج نمی تواند به خود گیرد .
تولد :
مولانا روز ششم ربیع الاول سال 604 هـ. . ق / سی ام سپتامبر 1207 میلادی در بلخ به دنیا آمد . پدرش واعظ سرشناس شهر ، بهاء الدین محمد معروف به بهاء ولد بود . در منابعی که پس از شهرت مولانا نوشته شده بهاء ولد را از مشایخ صوفیان کبروی و دارای لقب سلطان العلماء می بینیم و از خود او نقل شده که این لقب را پیامبر در خواب به او عطا کرده است .
زندگی :
اما نوشتن سرگذشت مردی چون مولانا جلال الدین محمد ، کار آسانی نیست . مردی که درباره او هر چه بگویند و بنویسند ، باز هم ناگفته ها بسیار است و آفریننده مثنوی مردی است به نام محمد ، با لقب جلال الدین ، که دوستان و یاران نزدیک او را مولانا می خواندند و در منابع دست اول شرح احوال او ، و نیز آثاری چون مقامات شمس به همین لفظ مولانا از او یاد شده ، و آن چه را به او منسوب بوده با صفت مولوی توصیف کرده اند . لقب ها و توصیف هایی چون « خداوندگار » و « سرالله الاعظم » نیز برای او به کار رفته ، که در شمار اسم خاص یا شهرت او نمی آید . تکرار واژه « خاموش » یا صورت های مخفف آن در پایان تعدادی از غزل های دیوان شمس ، نیز این تصور را پدید آورده که تخلص او در غزل خاموش است اما مولانا غالباً در آن غزل ها ، خاموش را با همان معنی لغوی و وصفی آن به کار برده و کمتر موردی است که این کلمه را بتوان تخلص شمرد در واقع تخلص مولانا در دیوان شمس تبریز است زیرا روح او چنان با روح شمس درآمیخته که خود را نیز شمس تبریز می دیده است از مولانا با عنوان روحی یا مولانای روحی نیز یاد شده است زیرا او در روم یا ترکیه امروزی می زیسته و آرامگاه او و خاندانش در شهر قونیه است .
مولانا در 24 سالگی در مسند تدریس و ارشاد به جای پدر نشست ، مفتی و فقیه و مدرس شد اما در پشت این سیمای فقیهانه وجودی دیگر از عشق می گفت و انتظار می کشید تا برهان الدین محقق ترمذی از راه برسد و آن ( پری رو ) را از مستوری به درآورد .
دوشنبه 26 جمادی الثانی سال 642 ، شمس تبریز در قونیه طلوع کرد مردی بلندبالا با چهره استخوانی ، نگاهی نافذ و آمیخته با خشم و مهربانی ، غمگین ، رنج کشیده و به تقریب شصت ساله شمس الدین محمد بن علی بن ملک داد تبریزی در دیار خود کسانی از پیران طریقت را دیده بود .
در گوشه و کنار آثار مولانا ارشاداتی هست که نشان می دهد شمس مرد آگاه و فرزانه ای بوده علوم شرعی و ریاضی و حکمت می دانسته است روز 26 جمادی الثانی سال 642 یک مدرس باحشمت از مدرسه پنبه فروشان بیرون آمده بود که فردا به مدرسه بازگردد ، اما فردا شاگردانش انتظار کشیدندو او بازنگشت . سه ماه چهل روز بیشتر یا کمتر مولانا و شمس درب به روی خود بستند و آن چه را در مدرسه ها نمی توانستند بگویند با هم در میان نهادند و دیدند که راهشان از هم جدا نیست .
شاگردانی که دیدار مولانا برای آن ها دیگر میسر نبود و جمعی از عوام شهر هم صدا شدند که شمس ، موجه ترین مرد راه خدا را از راه خدا به در برده است . شهر به آشوب کشیده شد و شمس نه در پی آشوب بود و نه می خواست که مرادی محبوب را از مریدانش جدا کند روز 21 شوال سال 643 هـ . ق شمس از قونیه رفت و نگفت به کجا ؟ و شاید خود او هم نمی دانست به کجا خواهد رفت ؟ اما پس از رفتن او یاران صاحب دل به مجلس مولانا پیوستند و در یاد شمس همدم شدند . نیم قرن سفر کردن آموختن و خواندن و اندیشیدن و گفتن و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 40 صفحه
قسمتی از متن .doc :
جلالالدین محمد بن بهاءالدین محمد بن حسین بن حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به مولوی یا ملای روم یکی از بزرگترین عارفان ایرانی و از بزرگترین شاعران درجه اول ایران بشمار است. خانوادهی وی از خاندانهای محترم بلخ بود و گویا نسبتش به ابوبکر خلیفه میرسد و پدرش از سوی مادر دخترزادهی سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه بود و بهمین جهت به بهاءالدین ولد معروف شد.
وی در سال 604 هجری در بلخ ولادت یافت چون پدرش از سلسله لطفی نداشت بهمین علت بهاءالدین در سال 609 هجری با خانواده خود خراسان را ترک کرد و از آن راه بغداد به مکه رفت و از آنجا در الجزیره ساکن شد و پس از نه سال اقامت در ملاطیه(ملطیه) سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی که عارف مشرب بود او را به پایتخت خود شهر قونیه دعوت کرد و این خاندان در آنجا مقیم شد. هنگام هجرت از خراسان جلالالدین پنج ساله بود و پدرش در سال629 هجری در قونیه رحلت کرد.
پس از مرگ پدر مدتی در خدمت سید برهانالدین ترمذی بود که از شاگردان پدرش بود و در سال 629 هجری به آن شهر آمده بود شاگردی کرد و سپس تا سال 645 هجری که شمسالدین تبریزی رحلت کرد جزو مریدان و شاگردان او بود آنگاه خود جزو پیشوایان طریقت شد و طریقهای فراهم ساخت که پس از وی انتشار یافت و به اسم طریقهی مولویه معروف شد و خانقاهی در شهر قونیه برپا کرد و در آنجا به ارشاد مردم پرداخت و آن خانقاه کمکم بدستگاه عظیمی بدل شد و معظمترین اساس تصوف بشمار رفت و از آن پس تا این زمان آن خانقاه و آن سلسله در قونیه باقی است و در تمام ممالک شرق پیروان بسیار دارد. جلالالدین محمد مولوی همواره با مریدان خود میزیست تا اینکه در پنجم جمادیالاخر سال 672 هجری رحلت کرد، وی یکی از بزرگترین شاعران ایران و یکی از مردان عالی مقام جهان است و در میان شاعران ایران شهرتش به پای شهرت فردوسی و سعدی و عمرخیام و حافظ میرسد و از اقران ایشان بشمار میرود. آثار وی به بسیاری از زبانهای مختلف ترجمه شده، این عارف بزرگ در وسعت نظر و بلندی اندیشه و بیان ساده و دقت در خصال انسانی یکی از برگزیدگان نامی دنیای بشریت بشمار میرود و یکی از بلندترین مقامات را در ارشاد فرزند آدمی دارد و در حقیقت او را باید در شمار اولی دانست. سرودن شعر تا حدی تفنن و تفریح و یک نوع لفافهای برای ادای مقاصد عالی او بوده و این کار را وسیلهی تفهیم قرار داده است. اشعار وی به دو قسمت منقسم میشود نخست منظومهی معروف اوست که از معروفترین کتابهای فارسی است و آنرا مثنوی معنوی نام نهاده است. این کتاب که صحیحترین و معتبرترین نسخههای آن شامل 25632 بیت است، به شش دفتر منقسم شده و آن را بعضی به اسم صیقلالارواح نیز نامیدهاند. دفاتر ششگانه آن همه بیک سیاق و مجموعهای از افکار عرفانی و اخلاقی و سیر سلوک است که در ضمن، آیات و احکام و امثال و حکایتهای بسیار در آن آورده است و آن را به خواهش یکی از شاگردان خود حسن بن محمد بن اخی ترک معروف به حسامالدین چلبی که در سال 683 هجری رحلت کرده است به نظم درآورده. جلالالدین مولوی هنگامی که شوری و وجدی داشته چون بسیار مجذوب سنایی و عطار بوده است به همان وزن و سیاق منظومههای ایشان اشعاری با کمال زبردستی بدیهه میسروده است و حسامالدین آنها را مینوشته. نظم دفتر اول در سال 662 هجری تمام شده و در این موقع به واسطه فوت زوجهی حسامالدین ناتمام مانده و سپس در سال 664هجری دنبالهی آن را گرفته و پس از آن بقیه را سروده است. قسمت دوم اشعار او مجموعهی بسیار قطوری است شامل نزدیک صدهزار بیت غزلیات و رباعیات بسیار که در موارد مختلف عمر خود سروده و در پایان اغلب آن غزلیات نام شمسالدین تبریزی را برده و جهت به کلیات شمس تبریزی و یا کلیات شمس معروف است و گاهی در غزلیات خاموش و خموش تخلص کرده و در میان آن همه اشعار که با کمال سهولت میسروده است غزلیات بسیار رقیق و شیواست که از بهترین اشعار زبان فارسی بشمار تواند آمد.
جلالالدین بلخی پسری داشته است به اسم بهاءالدین احمد معروف به سلطان ولد که جانشین پدر شده و سلسله ارشاد وی را ادامه است. وی از عارفان معروف قرن هشتم بشمار میرود و مطالبی را در مشافهات از پدر خود شنیده است در کتابی گرد آورده و «فیه مافیه نام نهاده است و نیز منظومهای بهمان وزن و سیاق مثنوی، بدست هست که به اسم دفتر هفتم مثنوی معروف شده و به او نسبت میدهند اما از او نیست. دیگر از آثار مولانا مجموعهی مکاتیب او و مجالس سبعه شامل مواعظ اوست.
هرمان اته خاورشناس مشهور آلمانی دربارهی جلالالدین محمد بلخی (مولوی) چنین نوشته است:«به سال ششصد و نه هجری بود که فریدالدین عطار اولین و آخرین بار حریف آیندهی خود که میرفت در شهرت شاعری بزرگترین همدوش او گردد یعنی جلالالدین را که آن وقت پسری پنج ساله بود در نیشابور زیارت کرد و گذشته از اینکه (اسرار نامه) را برای هدایت او به مقامات عرفانی به وی هدیه نمود با یک روح نبوت عظمت جهانگیر آیندهی او را پیشگوئی کرد.
جلالالدین محمد بلخی که بعدها به عنوان جلالالدین رومی اشتهار یافت و بزرگترین شاعر عرفانی مشرق زمین و در عین حال بزرگترین سخنپرداز وحدت وجودی تمام اعصار گشت، پسر محمد بن حسین الخطیبیالبکری ملقب به بهاءالدین ولد در ششم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 84
غزلـّیات ِ مولوی
وباز زائی فرهنگ ایران
جـان ِ جـان = بهمن= برهمن
بهمن،جان ناپیدا،درهمه جانهای پیدا
چگونه سرودِعشق،« گیتی» میشود
درفرهنگ ایران
« بُن کل هستی» ، تبدیل به « بینش » میشود
و این« بُن ُِکل هستی»، درهربینشی،« هست »
وسپس،« بینش»، تبدیل به « زندگی» میشود
واین بُن کل هستی، درجان هرانسانی، هست
گیتی ، از« بـُـنی نـاپـیـدا »، « پیدا» میشود
وآن« بُن »، خودش را درگیتی میگسترد
به این روند پیدایش، گفته میشد که :
« بـُن ، سـایـه میـشـود »
« بُن آفریننده کیهان »
«بُن همیشه حاضرو مقیم وذاتی»
دردرون هرانسانی هست
فلسفه Immanence یا ِزهِشی ( انبثاقی) ایران
برضد فلسفه Transcendence درادیان نوری است
درفرهنگ اصیل ِ ایران ،
تصویر« هبوط آدم ازبهشت» نیست
تصویر« هبوط آدم » در تورات وانجیل وقرآن،
در مکاتب فلسفی باختر ،
« فلسفی ساخته شد »
وبنیاد تفکر فلسفی، غرب گردید
وآن را از بُن ، تباه ساخت