لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
چکیده: تاریخ تفاسیر هایدگری، ما را با رشته ای از مفاهیم موازی روبرو می سازد: متافیزیک و خداشناسی، وجود-خداشناسی و خداشناسی مسیحی، تفکر و ایمان، وجود و خدا و مانند آن. باید در عین حال یادآوری کرد که این مفاهیم دوگانه متفاوت به طرق مختلف، در خدمت راهبردهای متعددی برای تفسیر هایدگر بوده اند. این راهبردهای متعدد را می توان چنین خلاصه کرد: رابطه میان فلسفه و خداشناسی در تفکر هایدگر سه گانه است و باید با آهنگ اندیشه او براساس مایه های رویدادگی و استعلا قرائت شود.
تاریخ تفاسیر هایدگری، ما را با رشته ای از مفاهیم موازی روبرو می سازد: متافیزیک و خداشناسی، وجود-خداشناسی و خداشناسی مسیحی، تفکر و ایمان، وجود و خدا. در عین حال باید یادآوری کنم که این مفاهیم دوگانه راهبردهای متنوعی را برای تفسیر هایدگر پدید می آورند.
این راهبردها را می توان تحت چهار نکته عمده گرد آورد.
قبل از همه، تشخیصی براساس «خداشناسی عرفی» که با وجودی سازی مفاهیم بنیادی که بر دوگانگی دازن حاکم است، همراه است. براساس این تشخیص، کار هایدگر، در بهترین حالت، احیای پنهان داشته شدة خداشناسی مسیحی تلقی می شود.
در این منظر، مناسب است که تحلیل وجودی را باز برگیریم و آن را به روی زبان خداشناسانه بگشاییم، زیرا وی هرگز واقعاً از این دور نبوده است.
راه دوم برای خوانش رابطه میان فلسفه و خداشناسی در کار هایدگر عبارت است از طرح «ساختار شکنی خداشناسانه» در چارچوب خداشناسی مسیحی.
راهبرد سوم ترجیح می دهد پیوند میان فلسفه و خداشناسی را براساس تحدید منطقه ای، نوعی «یالتای» معرفت شناختی میان دو کار نظری، قرائت کند.
سرانجام باید به راهبردی از نوع چهارم اشاره کنم که منشأ خود را در «تفاوت وجود شناختی» می یابد و می خواهد شروط مجاورت به امر الهی را نو کند.
انتشار برخی از آثار منتشر نشده هایدگر در این اواخر، خوانش جدیدی را ایجاب می کند و به فرضیه ای که من آن را به اختصار چنین بیان می کنم، اعتبار می بخشد: براساس دو موضوع «رویدادگی» و «استعلا»، رابطه میان فلسفه و خداشناسی در نزد هایدگر سه لایه و با خود اندیشه هایدگر مساوق است[1].
1- سه مبحث
معانی متفاوت مفهوم فلسفه و خداشناسی به سه مبحث در باره رابطه فلسفه و خداشناسی اشاره دارند. این مباحث را می توان به شرح زیر بیان کرد: اول از همه، رابطه میان «فلسفه و خداشناسی براساس کتاب مقدس». وجودشناسی، به مثابه علم، ضمن فاصله گرفتن از هر آن چه به عد م نزدیک است[1]، در ایمانی محکم به ماجرای فلسفی روی می دهد. با خداشناسی مسیحی، علمی وجودشناختی که با «اصل[2]» ایمان به خدایی مصلوب پرورده شده است، روبرو می شود. خطابه «پدیدارشناسی و خداشناسی» (1927)، نخستین بخش از درس “Einfuhrung in die Metaphysics” (1935) و نامه های مورخ سال 1928 را که اخیراً به عنوان بخشی از مکاتبات با ای. بلوکمن[3] منتشر شده است، باید از این منظر و فقط از این منظر خواند.
مبحث دوم: هم فلسفه و هم خداشناسی (فلسفه مسیحی یا خداشناسی فلسفی هر چه باشد)، عرصه تکوین خود را در ساختاری دوشکلی، یعنی ساختار وجود-خداشناختی متافیزیک غربی پیدا می کنند.
مبحث آخر: «اندیشه وجود و انتظار خدا»، نکته زیر مورد نزاع است: امکان وقوع خدایی الهی، فراتر از ارجاع مسیحی یا ضدمسیحی، را فقط در فتوح وجود می توان تصور کرد. این خدا، چونان راه حلی از بالا نمی آید، خدا موضوع جدید وحیی بیرونی نیست. برعکس، به استعلای هردم حاضر وجود و افاضه معرفت[4] تعلق دارد.
آن چه در این جا آشکار است، حداقل به دو دلیل، ضرورت «مطالعه درزمانی» جدید نوشته های هایدگر است. من می خواهم ساختارهای اندیشیدن را، که ما را به درک و بازسازی رابطه میان فلسفه و خداشناسی قادر می سازد، بررسی کنم.
2- رویدادگی و استعلا
رهیافت «در زمانی» باید با بررسی عبارت مشهور هایدگر: «بدون این منبع خداشناختی، هرگز راه اندیشه را در پیش نمی گرفتم. منبع به معنای آینده است»، آغاز شود.
سه نظر می توان داد. قبل از همه، معروف است که هایدگر در خداشناسی آموزشی اساسی گرفت، که باید زمینه و روش آن را بررسی کرد. دوم، هایدگر از ابزارهای نظری و مصنوع که از سنت خداشناسی به وام می گیرد، استفاده می کند، باید این فراگرد تحصیص خداشناسی را لحاظ کرد. سرانجام، باید یادآوری کرد که رابطه میان خداشناسی و اندیشه، رابطه ای فعال است: «منبع به معنای آینده است».
اکنون، برای توصیف این سه سطح مختلف تفسیر، از سه اصطلاح استفاده می کنم: ریشه دوانی، وام و منبع.
ریشه دوانی واژه ای خوب برای مشخص ساختن رابطه خاصی است که هایدگر با جهان کاتولیک دارد. این رابطه پیچیده است، به انواع بازی ها اشاره دارد. باید به یکی از آن ها که شناخته تر است، اشاره کنم. هایدگر هنگامی که دانش آموز دبیرستان است، با خواندن رساله فرانتز برنتانو[5] موسوم به «درباره معانی چندلایه وجود به نظر ارسطو» ویژه بودن پرسشگری وجودشناختی را کشف می کند. این ارتباط اولیه با خداشناسی، برخلاف آن چه ممکن است در آغاز به نظر برسد، فقط نخستین بروز داده های مفهومی و تشخیصی خداشناسی نیست؛ در کل، راهی است برای گفتن این که، روش اندیشه تاریخی، آغاز پرسشگری فلسفه و بویژه وجودشناسی است.
وام، رابطه میان هایدگر و خداشناسی را می توان در مرتبه دیگری دریافت و براساس وام تعریف کرد. ما می خواهیم نشان دهیم برخی از طرحواره های اصلی هایدگری را نمی توان دریافت، مگر آن که، نخست به تجربه مسیحی که در آن پرورده شده اند، ارجاع داده شوند.
هایدگر در آغاز درس خود در ترم تابستانی 1923، «هرمنوتیک رویدادگی»، می نویسد: «لوتر جوان در تحقیقاتم همراه من بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
چکیده: تاریخ تفاسیر هایدگری، ما را با رشته ای از مفاهیم موازی روبرو می سازد: متافیزیک و خداشناسی، وجود-خداشناسی و خداشناسی مسیحی، تفکر و ایمان، وجود و خدا و مانند آن. باید در عین حال یادآوری کرد که این مفاهیم دوگانه متفاوت به طرق مختلف، در خدمت راهبردهای متعددی برای تفسیر هایدگر بوده اند. این راهبردهای متعدد را می توان چنین خلاصه کرد: رابطه میان فلسفه و خداشناسی در تفکر هایدگر سه گانه است و باید با آهنگ اندیشه او براساس مایه های رویدادگی و استعلا قرائت شود.
تاریخ تفاسیر هایدگری، ما را با رشته ای از مفاهیم موازی روبرو می سازد: متافیزیک و خداشناسی، وجود-خداشناسی و خداشناسی مسیحی، تفکر و ایمان، وجود و خدا. در عین حال باید یادآوری کنم که این مفاهیم دوگانه راهبردهای متنوعی را برای تفسیر هایدگر پدید می آورند.
این راهبردها را می توان تحت چهار نکته عمده گرد آورد.
قبل از همه، تشخیصی براساس «خداشناسی عرفی» که با وجودی سازی مفاهیم بنیادی که بر دوگانگی دازن حاکم است، همراه است. براساس این تشخیص، کار هایدگر، در بهترین حالت، احیای پنهان داشته شدة خداشناسی مسیحی تلقی می شود.
در این منظر، مناسب است که تحلیل وجودی را باز برگیریم و آن را به روی زبان خداشناسانه بگشاییم، زیرا وی هرگز واقعاً از این دور نبوده است.
راه دوم برای خوانش رابطه میان فلسفه و خداشناسی در کار هایدگر عبارت است از طرح «ساختار شکنی خداشناسانه» در چارچوب خداشناسی مسیحی.
راهبرد سوم ترجیح می دهد پیوند میان فلسفه و خداشناسی را براساس تحدید منطقه ای، نوعی «یالتای» معرفت شناختی میان دو کار نظری، قرائت کند.
سرانجام باید به راهبردی از نوع چهارم اشاره کنم که منشأ خود را در «تفاوت وجود شناختی» می یابد و می خواهد شروط مجاورت به امر الهی را نو کند.
انتشار برخی از آثار منتشر نشده هایدگر در این اواخر، خوانش جدیدی را ایجاب می کند و به فرضیه ای که من آن را به اختصار چنین بیان می کنم، اعتبار می بخشد: براساس دو موضوع «رویدادگی» و «استعلا»، رابطه میان فلسفه و خداشناسی در نزد هایدگر سه لایه و با خود اندیشه هایدگر مساوق است[1].
1- سه مبحث
معانی متفاوت مفهوم فلسفه و خداشناسی به سه مبحث در باره رابطه فلسفه و خداشناسی اشاره دارند. این مباحث را می توان به شرح زیر بیان کرد: اول از همه، رابطه میان «فلسفه و خداشناسی براساس کتاب مقدس». وجودشناسی، به مثابه علم، ضمن فاصله گرفتن از هر آن چه به عد م نزدیک است[1]، در ایمانی محکم به ماجرای فلسفی روی می دهد. با خداشناسی مسیحی، علمی وجودشناختی که با «اصل[2]» ایمان به خدایی مصلوب پرورده شده است، روبرو می شود. خطابه «پدیدارشناسی و خداشناسی» (1927)، نخستین بخش از درس “Einfuhrung in die Metaphysics” (1935) و نامه های مورخ سال 1928 را که اخیراً به عنوان بخشی از مکاتبات با ای. بلوکمن[3] منتشر شده است، باید از این منظر و فقط از این منظر خواند.
مبحث دوم: هم فلسفه و هم خداشناسی (فلسفه مسیحی یا خداشناسی فلسفی هر چه باشد)، عرصه تکوین خود را در ساختاری دوشکلی، یعنی ساختار وجود-خداشناختی متافیزیک غربی پیدا می کنند.
مبحث آخر: «اندیشه وجود و انتظار خدا»، نکته زیر مورد نزاع است: امکان وقوع خدایی الهی، فراتر از ارجاع مسیحی یا ضدمسیحی، را فقط در فتوح وجود می توان تصور کرد. این خدا، چونان راه حلی از بالا نمی آید، خدا موضوع جدید وحیی بیرونی نیست. برعکس، به استعلای هردم حاضر وجود و افاضه معرفت[4] تعلق دارد.
آن چه در این جا آشکار است، حداقل به دو دلیل، ضرورت «مطالعه درزمانی» جدید نوشته های هایدگر است. من می خواهم ساختارهای اندیشیدن را، که ما را به درک و بازسازی رابطه میان فلسفه و خداشناسی قادر می سازد، بررسی کنم.
2- رویدادگی و استعلا
رهیافت «در زمانی» باید با بررسی عبارت مشهور هایدگر: «بدون این منبع خداشناختی، هرگز راه اندیشه را در پیش نمی گرفتم. منبع به معنای آینده است»، آغاز شود.
سه نظر می توان داد. قبل از همه، معروف است که هایدگر در خداشناسی آموزشی اساسی گرفت، که باید زمینه و روش آن را بررسی کرد. دوم، هایدگر از ابزارهای نظری و مصنوع که از سنت خداشناسی به وام می گیرد، استفاده می کند، باید این فراگرد تحصیص خداشناسی را لحاظ کرد. سرانجام، باید یادآوری کرد که رابطه میان خداشناسی و اندیشه، رابطه ای فعال است: «منبع به معنای آینده است».
اکنون، برای توصیف این سه سطح مختلف تفسیر، از سه اصطلاح استفاده می کنم: ریشه دوانی، وام و منبع.
ریشه دوانی واژه ای خوب برای مشخص ساختن رابطه خاصی است که هایدگر با جهان کاتولیک دارد. این رابطه پیچیده است، به انواع بازی ها اشاره دارد. باید به یکی از آن ها که شناخته تر است، اشاره کنم. هایدگر هنگامی که دانش آموز دبیرستان است، با خواندن رساله فرانتز برنتانو[5] موسوم به «درباره معانی چندلایه وجود به نظر ارسطو» ویژه بودن پرسشگری وجودشناختی را کشف می کند. این ارتباط اولیه با خداشناسی، برخلاف آن چه ممکن است در آغاز به نظر برسد، فقط نخستین بروز داده های مفهومی و تشخیصی خداشناسی نیست؛ در کل، راهی است برای گفتن این که، روش اندیشه تاریخی، آغاز پرسشگری فلسفه و بویژه وجودشناسی است.
وام، رابطه میان هایدگر و خداشناسی را می توان در مرتبه دیگری دریافت و براساس وام تعریف کرد. ما می خواهیم نشان دهیم برخی از طرحواره های اصلی هایدگری را نمی توان دریافت، مگر آن که، نخست به تجربه مسیحی که در آن پرورده شده اند، ارجاع داده شوند.
هایدگر در آغاز درس خود در ترم تابستانی 1923، «هرمنوتیک رویدادگی»، می نویسد: «لوتر جوان در تحقیقاتم همراه من بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
چکیده: تاریخ تفاسیر هایدگری، ما را با رشته ای از مفاهیم موازی روبرو می سازد: متافیزیک و خداشناسی، وجود-خداشناسی و خداشناسی مسیحی، تفکر و ایمان، وجود و خدا و مانند آن. باید در عین حال یادآوری کرد که این مفاهیم دوگانه متفاوت به طرق مختلف، در خدمت راهبردهای متعددی برای تفسیر هایدگر بوده اند. این راهبردهای متعدد را می توان چنین خلاصه کرد: رابطه میان فلسفه و خداشناسی در تفکر هایدگر سه گانه است و باید با آهنگ اندیشه او براساس مایه های رویدادگی و استعلا قرائت شود.
تاریخ تفاسیر هایدگری، ما را با رشته ای از مفاهیم موازی روبرو می سازد: متافیزیک و خداشناسی، وجود-خداشناسی و خداشناسی مسیحی، تفکر و ایمان، وجود و خدا. در عین حال باید یادآوری کنم که این مفاهیم دوگانه راهبردهای متنوعی را برای تفسیر هایدگر پدید می آورند.
این راهبردها را می توان تحت چهار نکته عمده گرد آورد.
قبل از همه، تشخیصی براساس «خداشناسی عرفی» که با وجودی سازی مفاهیم بنیادی که بر دوگانگی دازن حاکم است، همراه است. براساس این تشخیص، کار هایدگر، در بهترین حالت، احیای پنهان داشته شدة خداشناسی مسیحی تلقی می شود.
در این منظر، مناسب است که تحلیل وجودی را باز برگیریم و آن را به روی زبان خداشناسانه بگشاییم، زیرا وی هرگز واقعاً از این دور نبوده است.
راه دوم برای خوانش رابطه میان فلسفه و خداشناسی در کار هایدگر عبارت است از طرح «ساختار شکنی خداشناسانه» در چارچوب خداشناسی مسیحی.
راهبرد سوم ترجیح می دهد پیوند میان فلسفه و خداشناسی را براساس تحدید منطقه ای، نوعی «یالتای» معرفت شناختی میان دو کار نظری، قرائت کند.
سرانجام باید به راهبردی از نوع چهارم اشاره کنم که منشأ خود را در «تفاوت وجود شناختی» می یابد و می خواهد شروط مجاورت به امر الهی را نو کند.
انتشار برخی از آثار منتشر نشده هایدگر در این اواخر، خوانش جدیدی را ایجاب می کند و به فرضیه ای که من آن را به اختصار چنین بیان می کنم، اعتبار می بخشد: براساس دو موضوع «رویدادگی» و «استعلا»، رابطه میان فلسفه و خداشناسی در نزد هایدگر سه لایه و با خود اندیشه هایدگر مساوق است[1].
1- سه مبحث
معانی متفاوت مفهوم فلسفه و خداشناسی به سه مبحث در باره رابطه فلسفه و خداشناسی اشاره دارند. این مباحث را می توان به شرح زیر بیان کرد: اول از همه، رابطه میان «فلسفه و خداشناسی براساس کتاب مقدس». وجودشناسی، به مثابه علم، ضمن فاصله گرفتن از هر آن چه به عد م نزدیک است[1]، در ایمانی محکم به ماجرای فلسفی روی می دهد. با خداشناسی مسیحی، علمی وجودشناختی که با «اصل[2]» ایمان به خدایی مصلوب پرورده شده است، روبرو می شود. خطابه «پدیدارشناسی و خداشناسی» (1927)، نخستین بخش از درس “Einfuhrung in die Metaphysics” (1935) و نامه های مورخ سال 1928 را که اخیراً به عنوان بخشی از مکاتبات با ای. بلوکمن[3] منتشر شده است، باید از این منظر و فقط از این منظر خواند.
مبحث دوم: هم فلسفه و هم خداشناسی (فلسفه مسیحی یا خداشناسی فلسفی هر چه باشد)، عرصه تکوین خود را در ساختاری دوشکلی، یعنی ساختار وجود-خداشناختی متافیزیک غربی پیدا می کنند.
مبحث آخر: «اندیشه وجود و انتظار خدا»، نکته زیر مورد نزاع است: امکان وقوع خدایی الهی، فراتر از ارجاع مسیحی یا ضدمسیحی، را فقط در فتوح وجود می توان تصور کرد. این خدا، چونان راه حلی از بالا نمی آید، خدا موضوع جدید وحیی بیرونی نیست. برعکس، به استعلای هردم حاضر وجود و افاضه معرفت[4] تعلق دارد.
آن چه در این جا آشکار است، حداقل به دو دلیل، ضرورت «مطالعه درزمانی» جدید نوشته های هایدگر است. من می خواهم ساختارهای اندیشیدن را، که ما را به درک و بازسازی رابطه میان فلسفه و خداشناسی قادر می سازد، بررسی کنم.
2- رویدادگی و استعلا
رهیافت «در زمانی» باید با بررسی عبارت مشهور هایدگر: «بدون این منبع خداشناختی، هرگز راه اندیشه را در پیش نمی گرفتم. منبع به معنای آینده است»، آغاز شود.
سه نظر می توان داد. قبل از همه، معروف است که هایدگر در خداشناسی آموزشی اساسی گرفت، که باید زمینه و روش آن را بررسی کرد. دوم، هایدگر از ابزارهای نظری و مصنوع که از سنت خداشناسی به وام می گیرد، استفاده می کند، باید این فراگرد تحصیص خداشناسی را لحاظ کرد. سرانجام، باید یادآوری کرد که رابطه میان خداشناسی و اندیشه، رابطه ای فعال است: «منبع به معنای آینده است».
اکنون، برای توصیف این سه سطح مختلف تفسیر، از سه اصطلاح استفاده می کنم: ریشه دوانی، وام و منبع.
ریشه دوانی واژه ای خوب برای مشخص ساختن رابطه خاصی است که هایدگر با جهان کاتولیک دارد. این رابطه پیچیده است، به انواع بازی ها اشاره دارد. باید به یکی از آن ها که شناخته تر است، اشاره کنم. هایدگر هنگامی که دانش آموز دبیرستان است، با خواندن رساله فرانتز برنتانو[5] موسوم به «درباره معانی چندلایه وجود به نظر ارسطو» ویژه بودن پرسشگری وجودشناختی را کشف می کند. این ارتباط اولیه با خداشناسی، برخلاف آن چه ممکن است در آغاز به نظر برسد، فقط نخستین بروز داده های مفهومی و تشخیصی خداشناسی نیست؛ در کل، راهی است برای گفتن این که، روش اندیشه تاریخی، آغاز پرسشگری فلسفه و بویژه وجودشناسی است.
وام، رابطه میان هایدگر و خداشناسی را می توان در مرتبه دیگری دریافت و براساس وام تعریف کرد. ما می خواهیم نشان دهیم برخی از طرحواره های اصلی هایدگری را نمی توان دریافت، مگر آن که، نخست به تجربه مسیحی که در آن پرورده شده اند، ارجاع داده شوند.
هایدگر در آغاز درس خود در ترم تابستانی 1923، «هرمنوتیک رویدادگی»، می نویسد: «لوتر جوان در تحقیقاتم همراه من بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 36
فصل چهارم:
مبانی نظری طراحی
فرهنگ را می توان تبلور و چکیده در یافت ها و دانسته ها ی عملی و نظری و عقلی و احساسی یک قوم دانست فرهنگ روش زیستن و اندیشیدن است و حاصل مجموع دانسته ها و اعتقادهای یک قوم در طی قرون متمادی است فرهنگ آینه تمام نمای ارزشهای حاکم بر فرد و جامعه است و نیز بینش و نگرش کلی جامعه است نسبت به جهان که با چهره های گوناگون در ادبیات ،هنر،تاریخ ،فلسفه ، سیاست ، اخلاق ، گفتار ، کردار ، مدیریت و...تجلی پیدا می کند .
برای پایداری فرهنگ کهنسال وغنی باید فرهنگ خود را با مقتضیات دنیای کنونی ، آرزوها و نیازهای مردم تطبیق دهیم و ثانیا" فرهنگ ملی با رشته هایی خود را با فرهنگ جهانی پیوند دهد ( و فرهنگ خود را تازه و پویا نگه داشته تا بر آورنده نیاز زمان و جامعه باشد )
با ید به دنبال فرهنگی غنی و قوی بود که در غیر اینصورت هر چه دیگران می خواهند به او می دهند و نه هر چه خود بدان نیاز دارد . اگر قومی از فرهنگ خود برید ، هم به زندگی ملی خود بی اعتنا می شود . هم قوه تمییز را ازدست می دهد و هم ذوق بیگانه پسند می یابد . فرهنگ یک جامعه برایند از کل تاریخ آن جامعه است که پیوندی عمیق با جوامع مجاور و فرهنگ های جهانی دارد.
فرهنگها هموار ه با یکدیگر دادو ستد می کنند و بر یکدیگر تأثیر می گذارند بین فرهنگها یک بحث و گفتگوی دائمی وجود دارد. و فرهنگی زنده می ماند که بینه کافی جهت سالم در مقابل فرهنگ بیگانه را داشته باشد .
هیچ انسانی قادر نیست که در شبانه روز بیش از 24 ساعت زندگی کند، اما به کمک فرهنگ این کمیت را زیر پا گذاشته و با ایجاد کیفیتی که به جای آن می نشاند، بسیار وسیعتر ، بزرگتر و پر زمانتر زندگی میکند بشر به کمک فرهنگ (تاریخ و ادبیات و هنر) توانسته است آستانه محدود زندگی خاکی را در نوردد و با ایجاد آثاری که گمان می کند بعد از او به جای خواهد ماند حیات خود را در آینده بگسترد . و گمان می کرده است که اگر اثری بعد از مرگ از او به یادگار ماند ، او را در اذعان آیندگان حاضر نگه خواهد داشت و اندکی از نیستی او را ترمیم خواهد کرد.
تعریف فرهنگ culture
فرهنگ واژه ایست فارسی ومرکب ازدوجزء “ فر “ و “ هنگ “ است. “ فر“ به معنای شکوه وعظمت است واگربه عنوان پیشوند بکاررودبه معنای جلو، بالا، پیش وبیرون است. “ هنگ “ ازریشه اوستایی سنگ t hanga به معنای کشیدن، سنگینی ووقاراست. این واژه مرکب به معنای بیرون کشیدن، بالاکشیدن وبرکشیدن می باشد.
اصطلاح فرهنگ دارای معانی ومفاهیم متفاوت ومتنوع است ودرسیرتاریخی خود، معانی مختلفی راگرفته است. ازآنجمله می توان به معانی زیراشاره کرد :
ادب ، تربیت ، دانش ، معرفت ، مجموعه آداب ورسوم وآثارعلمی وادبی یک ملت ، نیکویی وپرورش ، بزرگی ، فضیلت ، شکوهمندی ، هنر ، حکمت ، عقل ونیزتعلیم وتربیت ، آموزش وپرورش ومکتب وایدئولوژی.
وسعت قلمروفرهنگ به وسعت حیات اجتماعی انسان است وتمامی میراثهای اندیشه وعمل انسان ازآغازتاامروزراشامل می شود. به همین دلیل تعاریف مختلفی ازنظرسیاسی، اجتماعی، ادبی ازآن شده است. ( تاکنون قریب به 400 تعریف برای فرهنگ شده است. )
“ ادواردبارنت تایلور“درسال 1871 درکتاب “ فرهنگ ابتدایی “ ، نخستین تعریف رسمی ازفرهنگ راچنین بیان می کند :
« فرهنگ مجموعه پیچیده ایست که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن وبالاخره تمام عادات ورفتاروضوابطی است که فردبه عنوان عضوجامعه ازجامعه فرامی گیردودربرابرآن جامعه وظایف وتعهداتی
تعریف فرهنگ نزدایرانیان
دررویکرداندیشمندان وصاحب نظران ایرانی به“ فرهنگ “، هم فهم ونگاهی که فرهنگ رادر‘بعدمعنوی به تنهایی می بیند به چشم می خوردوهم فهم ونگاهی که فرهنگ رادارای دو‘بعدمادی ومعنوی می داند.
درزیربه تعریف برخی ازاندیشمندان ایرانی از“ فرهنگ “ اشاره می کنیم
دکترعلی شریعتی
آن زنده یادضمن اشاره به اینکه تمدن بشری دارای وجه مادی ومعنوی است ووجه معنوی آن رافرهنگ می گوینداین گونه تعریفی رابیان می کند:« فرهنگ عبارت است ازمجموعه ساخته هاواندوخته های مادی ومعنوی یک قوم یا نژادیاملت خاص درطول تاریخ. »
دکترمحمدعلی اسلامی ندوشن
ایشان درتعریف خودازفرهنگ، به دومفهوم عام وخاص آن بدین شرح اشاره می کند: « فرهنگ به مفهوم عام خود، روش زندگی کردن واندیشیدن است وحاصل می شودازدانسته هاوتجربه هاواعتقادهای یک قوم.
وفرهنگ به معنای خاص، به سرمایه معنوی یک قوم گفته می شودواین همه آثارادبی وهنری وفکری رادربرمی گیرد. »
دکترعبدالکریم سروش
اوفرهنگ راچنین تعریف می کند: « مجموعه آداب واندیشه هاودیدگاههاواعتقادات وارزشهای یک قوم راکه اولاًبرخوردارازوحدت تالیفی باشندوثانیاًاقیانوس وارآن قوم رافراگرفته باشندوثالثاً آدمیان ، غافل وغیرمختارانه درآن غوطه ورباشند، فرهنگ می نامند. »
استادمحمدتقی جعفری
به اعتقاداو، جامع ترین تعریفی که ازفرهنگ می توان ارائه داداین است :« فرهنگ عبارت است ازکیفیت یا شیوه ی بایسته وشایسته برای آن دسته ازفعالیتهای حیات مادی ومعنوی انسانهاکه مستندبه طرزتعقل سلیم واحساسات تصعیدشده ی آنان درحیات معقول تکاملی باشد. »
دکتربهاءالدین خرمشاهی
معماری فرهنگ
فرهنگ رابطی است بین انسان و محیط بیرون تا ریشه او را هم در طبیعت و هم در جامعه مستحکم سازد به کمک فرهنگ انسانها به هم وابسته و نزدیک می شود و با مشترکات ذهنی که زائیده همین فرهنگ است ، ملت به وجود می آید که پیوند گاه او را اشتراکی است در خاطره ها و اشتراک در چیزهایی که دوست می دارند و اشتراک در چیزهایی که دشمن می دارند و اشتراک زبان و چیزهایی دیگر.
فرهنگ به معنای خاص به سرمایه معنوی یک قوم گفته می شود که همه آثار ادبی و هنری را در بر می گیرد . همه آنچه از درون او سرچشمه گرفته و در برون تجلی خود را در سازندگی یافته است .
این سازندگی ، اگر متوجه برآوردن نیاز های مادی و جسمانی اجتماع باشد، نام تمدن می گیرد ، و اگر ناظر بر اقناع نیازهای معنوی و غیر انتفاعی و غیر قابل تقویم نام فرهنگ ، ولی غالبا" این دو با هم پیوستگی می یابند . تمدن بیشتر جنبه عملی و عینی دارد و فرهنگ بیشتر جنبه ذهنی و معنوی و فلسفه و حکمت و حکمت و ادبیات و اعتقادها ، در قلمرو فرهنگ هستند ، در حالی که تمدن بیشتر ناظر بر رفع حوائج مادی انسان در اجتماع است معماری وسیله واقعی سنجش فرهنگ یک ملت بوده و هست هر ساختمانی یک شاهد فرهنگی است چه به مفهوم خوب و چه به مفهوم بد آن .
با پا گرفتن فرهنگ ، نظامی پیدا شد که در صدد ایجاد تعادلی بین خواسته های فردی و خواسته های اجتماعی بود... این نظام که روابط متقابل انسانها را مشخص می کند و فرهنگ نضج می دهد بر بنیان یک سیستم ارزشی بنا شده است و این سیستم در طول زمان ثابت نیست . آنچه که ما از آن به عنوان سبک معماری نام می بریم در واقع نموداری مجسم از این ترتیب است که با تغییر کردن تناسب بین ایدئو لوژی دانش و هنر ، سبک نیز تغییر می کند . از اینجا می توان به میزان اهمیت تأثیر فرهنگ بر معماری و سبک های ناشی از آن پی برد . باید توجه داشت که معماری صرفا" یک عمل ساختمان سازی نیست بلکه یک عمل فرهنگی در آن مستتر است که توسط نمادها و عناصر ذهنی و عینی را بط بین اندیشه