لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 27
واقعه غدیر
● حجهٔ الوداع پیامبر گرامی (ص) در سال دهم هجرت برای انجام فریضه و تعلیم مراسم حج به مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجهٔ الوداع» نامیدند. افرادی که به شوق همسفری و یا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد و بیست هزار تخمین زده شده اند. .... مراسم حج به پایان رسید و پیامبر اکرم (ص) راه مدینه را, در حالی که گروهی انبوه او را بدرقه می کردند و جزکسانی که در مکه به او پیوسته بودند همگی در رکاب او بودند, در پیش گرفت. چون کاروان به پهنه بی آبی به نام «غدیرخم» رسید که در سه میلی«جحفه» قرار دارد, پیک وحی فرود آمد و به پیامبر فرمان توقف داد.پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکت باز ایستند و بازماندگان فرا رسند. کاروانیان از توقف ناگهانی و به ظاهر بی موقع پیامبر در این منطقه بی آب, آن هم در نیمروزی گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده و زمین تفتیده بود, درشگفت ماندند. مردم با خود می گفتند: فرمان بزرگی از جانب خدا رسیده است ودر اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر مأموریت داده است که در این موقع نامساعد همه را از حرکت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ کند. فرمان خدا به رسول گرامی طی آیه زیر نازل شد: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس (مائده: ۶۷) «ای پیامبر, آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانی رسالت خدای را بجا نیاورده ای ; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ می کند. دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر هدایت می کند: ▪ اولاً: فرمانی که پیامبر (ص) برای ابلاغ آن مأمور شده بود آنچنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسی به خود راه می داد و آن را ابلاغ نمی کرد رسالت الهی خود را انجام نداده بود, بلکه با انجام این مأموریت رسالت وی تکمیل می شد. به عبارتی دیگر, هرگز مقصود از «ما انزل الیک» مجموع آیات قرآن و دستورهای اسلامی نیست. زیر ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر (ص) مجموع دستورهای الهی را ابلاغ نکند رسالت خود را انجام نداده است و یک چنین امربدیهی نیاز به نزول آیه ندارد. بلکه مقصود از آن, ابلاغ امر خاصی است که ابلاغ آن مکمل رسالت شمرده می شود و تاابلاغ نشود وظیفه خطیر رسالت رنگ کمال به خود نمی گیرد. ینابراین, باید مورد مأموریت یکی از اصول مهم اسلامی باشد که با دیگر اصول و فروع اسلامی پیوستگی داشته پس از یگانگی خدا و رسالت پیامبر مهمترین مسئله شمرده شود. ▪ ثانیاً: از نظر محاسبات اجتماعی, پیامبر (ص) احتمال می داد که در طریق انجام این مأموریت ممکن است از جانب مردم آسیبی به او برسد و خداوند برای تقویت اراده او می فرماید: «و الله یعصمک من الناس». اکنون باید دید از میان احتمالاتی که مفسران اسلامی در تعیین موضوع مأموریت داده اند کدام به مضمون آن نزدیکتر است. محدثان شیعه و همچنین سی تن از محدثان بزرگ اهل تسنن بر آنند که آیه در غدیر خم نازل شده است و طی آن خدا به پیامبر (ص) مأموریت داده که حضرت علی (ع) را به عنوان «مولای مؤمنان» معرفی کند. ولایت و جانشینی امام پس از پیامبر از موضوعات خطیر و پر اهمیتی بود که جا داشت ابلاغ آن مکمل رسالت باشد و خودداری از بیان آن, مایه نقص در امر رسالت شمرده شود. همچنین جا داشت که پیامبر گرامی, از نظر محاسبات اجتماعی و سیاسی, به خود خوف و رعبی راه دهد, زیراوصایت و جانشینی شخصی مانند حضرت علی (ع) که بیش از سی و سه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهی که ازنظر سن و سال از او به مراتب بالاتر بودند بسیار گران بود. گذشته از این, خود بسیار از بستگان همین افراد که دور پیامبر (ص) را گرفته بودند در صحنه های نبرد به دست حضرت علی (ع) ریخته شده بود و حکومت چنین فردی برمردمی کینه توز بسیار سخت خواهد بود. به علاوه, حضرت علی (ع) پسر عمو و داماد پیامبر (ص) بود و تعیین چنین فردی برای خلافت در نظر افراد کوته بین به یک نوع تعصب فامیلی حمل می شده است. ولی به رغم این زمینه های نامساعد, اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفت که پایداری نهضت را با نصب حضرت علی (ع) تضمین کند و رسالت جهانی پیامبر خویش را با تعیین رهبر و راهنمای پس از او تکمیل سازد. ● شرح واقعه غدیر آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذی الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدت می تابید و گروه انبوهی که تاریخ تعداد آنهارا از هفتاد هزار تا صد و بیست هزار ضبط کرده است در آن محل به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند و در انتظارحادثه تاریخی آن روز به سر می بردند, در حالی که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده, نیمی بر سر و نیم دیگر را زیرپا انداخته بودند. در آن لحظات حساس, طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت و ندای تکبیر مؤذن بلند شد. مردم خود را برای ادای نماز ظهر آماده کردند و پیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه, که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطرنداشت, بجا آورد و سپس به میان جمعیت آمد و بر منبر بلندی که از جهاز شتران ترتیب یافته بود قرار گرفت و باصدای بلند خطبه ای به شرح زیر ایراد کرد: «ستایش از آن خداست. از او یاری می خواهیم و به او ایمان داریم و بر او توکل می کنیم و از شر نفسهای خویش وبدی کردارهایمان به خدایی پناه می بریم که جز او برای گمراهان هادی و راهنمایی نیست ; خدایی که هر کس راهدایت کرد برای او گمراه کننده ای نیست. گواهی می دهیم که خدایی جز او نیست و محمد بنده خدا و فرستادهء اوست. هان ای مردم, نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. و من مسئولم و شما نیز مسئول هستید. درباره من چه فکر می کنید؟ یاران پیامبر گفتند: گواهی می دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردی و نسبت به ما خیر خواهی و نصیحت کردی و دراین راه بسیار کوشیدی خداوند به تو پاداش نیک بدهد. پیامبر اکرم (ص), وقتی مجدداً آرامش بر جمعیت حکمفرما شد, فرمود: آیا شما گواهی نمی دهید که جز خدا, خدایی نیست و محمد بنده خدا و پیامبر اوست ؟ بهشت و دوزخ و مرگ حق است و روز رستاخیر بدون شک فرا خواهد رسید و خداوند کسانی را که در خاک پنهان شده اند زنده خواهد کرد؟ یاران پیامبر گفتند: آری, آری, گواهی می دهیم. پیامبر (ص) ادامه داد: من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار می گذارم ; چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ ناشناسی پرسید: مقصود ازاین دو چیز گرانبها چیست ؟ پیامبر (ص) فرمود: ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگرش در دست شماست. به کتاب او چنگ بزنیدتا گمراه نشوید. و ثقل اصغر عترت و اهل بیت من است. خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیر از هم جدا نمی شوند. هان ای مردم, بر کتاب خدا و عترت من پیشی نگیرید و از آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید. در این موقع پیامبر (ص) دست حضرت علی (ع) را گرفت و بالا برد, تا جایی که سفیدی زیر بغل او بر همه مردم نمایان شد و همه حضرت علی (ع) را در کنار پیامبر دیدند و او را به خوبی شناختند و دریافتند که مقصود از این اجتماع مسئله ای است که مربوط به حضرت علی (ع) است و همگی با ولع خاصی آماده شدند که به سخنان پیامبر (ص) گوش فرا دهند. پیامبر فرمود: هان ای مردم, سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست ؟ یاران پیامبر پاسخ دادند: خداوند و پیامبر او بهتر می دانند.یامبر (ص) ادامه داد: خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها اوز خودشان اولی و سزاوارترم. هان ای مردم, «هر کس که من مولا و رهبر او هستم, علی هم مولا و رهبر اوست». رسول اکرم (ص) این جمله آخر را سه بار تکرار کرد و سپس ادامه داد: - بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او, پیامبر (ص) این جمله را چهار بار تکرار کرد. پروردگارا, دوست بدار کسی را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد. خدایا, یاران علی را یاری کن و دشمنان او را خوار و ذیل گردان. پروردگارا, علی را محور حق قرار ده. سپس افزود: لازم است حاضران به غایبان خبر دهند و دیگران را از این امر مطلع کنند. هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقی بود که فرشته وحی فرود آمد و به پیامبر گرامی (ص) بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد و نعمت خویش را بر مؤمنان بتمامه ارزانی داشت. الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً (سوره مائده, آیه ۳). در این لحظه, صدای تکبیر پیامبر (ص) بلند شد و فرمود: خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رسانید و از رسالت من و ولایت علی پس ازمن خشنود شد. پیامبر از جایگاه خود فرود آمد و یاران او, دسته دسته, به حضرت علی (ع) تبریک می گفتند و او را مولای خود ومولای هر مرد و زن مؤمنی می خواندند. در این موقع حساس بن ثابت, شاعر رسول خدا, برخاست و این واقعه بزرگ تاریخی را در قالب شعری با شکوه ریخت و به آن رنگ جاودانی بخشید. از چکامه معروف او فقط به ترجمه دو بیت می پردازیم: پیامبر به حضرت علی فرمود: برخیز که من تو را به پیشوایی مردم و راهنمایی آنان پس از خود برگزیدم. هر کس که من مولای او هستم, علی نیز مولای او است. مردم! بر شما لازم است از پیروان راستین و دوستداران واقعی علی باشد. فمن کنت مولاه فهذا ولیه فکونوا له اتباع صدق موالیا آنچه نگارش یافت خلاصه این واقعه بزرگ تاریخی بود که در مدارک دانشمندان اهل تسنن وارد شده است. درکتابهای شیعه این واقعه به طور گسترده تر بیان شده است. مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج خطبه مشروحی از پیامبر (ص) نقل می کند که علاقه مندان می توانند به آن کتاب مراجعه کنند. ● واقعه غدیر هرگز فراموش نمی شود اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که واقعه تاریخی غدیر در تمام قرون و اعصار, به صورت زنده دردلها و به صورت مکتوب در اسناد و کتب, بماند و در هر عصر و زمانی نویسندگان اسلامی در کتابهای تفسیر و حدیث و کلام و تاریخ از آن سخن بگویند و گویندگان مذهبی در مجالس وعظ و خطابه درباره آن داد سخن دهند و آن را ازفضایل غیر قابل انکار حضرت علی (ع) بشمارند. نه تنها خطبا و گویندگان, بلکه شعرا و سرایندگان بسیاری از این واقعه الهام گرفته اند و ذوق ادبی خود را از تأمل در زمینه این حادثه و از اخلاص نسبت به صاحب ولایت مشتعل ساخته اند و عالیترین قطعات را به صورت های گوناگون و به زبانهای مختلف از خود به یادگار نهاده اند. از این جهت, کمتر واقعه تاریخی همچون رویداد غدیر مورد توجه دانشمندان, اعم از محدث و مفسر و متکلم وفیلسوف و خطیب و شاعر و مورخ و سیره نویس, قرار گرفته است و تا این اندازه درباره عنایت مبذول شده است. یکی از علل جاودانی بودن این حدیث, نزول دو آیه از آیات قرآن کریم درباره این واقعه است و تا روزی که قرآن باقی است این واقعه تاریخی نیز باقی خواهد بود و از خاطرها محو نخواهد شد. جامعه اسلامی در اعصار دیرینه آن را یکی از اعیاد مذهبی می شمرده اند و شیعیان هم اکنون نیز این روز را عیدمی گیرند و مراسمی را که در دیگر اعیاد اسلامی بر پا می دارند در این روز نیز انجام می دهند. از مراجعه به تاریخ به خوبی استفاده می شود که روز هجدهم ذی الحجهٔ الحرام در میان مسلمانان به نام روز عیدغدیر معروف بوده است, تا آنجا که ابن خلکان درباره مستعلی بن المستنصر می گوید: در سال ۴۸۷هجری در روز عیدغدیر که روز هجدهم ذی الحجهٔ الحرام است مردم با او بیعت کردند. و العبیدی درباره المستنصر بالله می نویسد: وی در سال ۴۸۷هجری, دوازده شب به آخر ماه ذی الحجه باقی مانده بود که درگذشت. این شب همان شب هجدهم ذی الحجه, شب عید غدیر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
مقدمه :
حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد : یک صفحه سفید و نورانی و یک صفحه تاریک ، سیاه و ظلمانی که هر دو صفحه اش یا بی نظیراست و یا کم نظیر . اما صفحه سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بی نظیر و یا کم نظیر می بینیم . یک وقت حساب کردم و ظاهرا در حدود بیست و یک نوع پستی ولئامت در این جنایت دیدم و خیال هم نمی کنم در دنیا چنین جنایتی پیدات بشود که تا این اندازه تنوع داشته باشد . البته در تاریخچه جنگهای صلیبی ، جنایتهای اروپاییها خیلی عجیب است و اینکه جرات نمی کنم که بگویم حادثه کربلا از نظر زیادی جنایت نظیر ندارد چون توجه من یکی به جنگهای صلیبی و جنایتهایی است که مسیحیها در ان مرتکب شدند وی کی هم به جنایتهایی است که همین اروپاییها در اندلس اسلامی مرتکب شدند که آن هم عجیب است . به هر حال این صد هزار نفر را کشتند و سربریدند .
معنی تحریف :
اما بحث اول درباره معنی تحریف که تحریف یعنی چه ؟ تحریف که از ماده « حرف» در زبان عربی است ، یعنی متمایل کردن یک چیز از آن مسیر اصلی و وضعه اصلی که داشته است یا باید داشته باشد . به عبارت دیگر ، تحریف نوعی تغییر و تبدیل است ، ولی تحریف مشتمل بر چیزی است که کلمه «تغییر» و «تبدیل» نیست . شما اگر کاری بکنید که یک جمله ای ، یک نامه ای ، یک شعری ، یک عبارتی آن مقصودی را که باید بفهماند نفهماند ، یک مقصود دیگری را بفهماند ، اینجا می گویند شما این عبارت را تحریف کرده اید . مثلا شما گاهی یک مطلبی را به یک نفر می گویید بعد آن شخص سخن شما را در جای دیگری نقل می کند ، بعد کسی به شما می گوید که فلانی از قول تو چنین چیزی نقل کرد ؛ شما می بینید که آنچه که شما گفته اید با آنچه که او نقل کرده خیلی متفاوت است او در سخنهای شما کم وزیاد کرده است قسمتی از گفته های شما را که مفید مقصود شما بوده حذف کرده است و یک قسمتهایی از خودش بر آنها افزوده است . و درنتیجه سخن شما مسخ شده و چیز دیگری از آب در آمده است . آن وقت شما می گویید : خیر ، من گفته ام ، اما این آدم حرف مرا تحریف کرده است . مخصوصا اگر کسی در سندهای رسمی قلم ببرد ، دست ببرد ، می گویند که تحریف کرده است . کلمه «تحریف» بیش از این احتیاج به توضیح ندارد.
انواع تحریف :
تحریف انواعی دارد و از همه مهمتر این است که تحریف یا لفظی است و یا معنوی . تحریف لفظی این است که ظاهر یک چیز را عوض کنند مثلا شخصی سخنی به شما گفته است ، شما یک چیزی از گفته او کم کنید ، یا یک چیزی روی گفته او بگذارید ، و یا جمله های او را پس و پیش کنید که معنی اش فرق کند . بالاخره گفته او بگذارید ، و یا جمله های او را پس و پیش کنید ؛ این را می گویند « تحریف لفظی ».
اما تحریف معنوی این است که شما در لفظ تصرف نمی کنید ، لفظ همین است که هست، ولی این لفظ را طوری می شود معنی کرد که همان معنی صاف و راست و مستقیم آن است، مقصود گوینده هم همین بوده است و طور دیگری می توان معنی کرد که خلافق مقصد و مقصود گوینده است . وقتی که می خواهید این کلام را برای او شرح دهید آن را طوری معنی کنید که مطابق مقصود شما باشد نه مطابق مقصد اصلی گوینده . این را می گویند «تحریف معنوی ».
عوامل تحریف :
اغراض دشمنان
تمایل بشر به اسطوره سازی
عامل خصوصی .
معنی «تحریف معنوی » :
تحریف معنوی یعنی چه ؟ مثلا در یک جمله ممکن است ما از لفظ نه کم کنیم و نه زیاد ، ولی آنجا که می خواهیم توجیه و تفسیر کنیم طوری آن را توجیه و تفسیر کنیم که درست برخلاف و برضد معنی واقعی این جمله باشد .
اگر بخواهیم حوادث و قضایا را تحریف معنوی کنیم چگونه تحریف می کنیم ؟ حوادث و قضایای تاریخی از یک طرف علل و انگیزه ها دارد ، از طرف دیگر منظور و هدفها دارد . تحریف یک حادثه تاریخی به این است که یا علل و انگیزه های آن حادثه را چیزی بگوییم غیر از آنچه که بوده است و یاهدف و منظور را طوری تفسیر کنیم غیر از آنچه که بوده است . باز یک مثال کوچک : شما به منزل کسی می روید به عنوان اینکه از مکه آمده است . انگیزه شما این است که زیارت کردن حاجی مستحب است . فردی می گوید میدانی فلان کس چرا به خانه فلان شخص رفت ؟ می گوییم چرا ؟ می گوید او فلان منظور را دارد ؛ می خواهد دختر او را برای پسرش خواستگاری کند یا می خواهد دخترش را به بال پسر فلان کس بچسباند . موضوع مکه را بهانه کرده است . این طور منظور شما را تحریف می کنند. این را می گویند تحریف معنوی .
درحادثه تاریخی عاشورا که از یک طرف علل و انگیزه هایی دارد و از طرف دیگر هدفها و منظورهای عالی ما مسلمانها ، ما شیعیان حسین بن علی تحریف کردیم ، همان طور که معاویه بن ابی سفیان جمله پیغمبر را که درباره عمار فرمود : « تقتلک الفئه الباغیه » تحریف کرد ؛ یعنی حسین یک انگیزه ای داشت ، ما چیز دیگری برایش تراشیدیم ؛ حسین هدف و منظور خاصی داشت ، ما یک هدف و منظور دیگری برای او تراشیدیم . اباعبدالله نهضتی کرده است فوق العاده باعظمت و مقدسم . تمام شرایط تقدس یک نهضت اباعبدالله هست که نظیرش در دنیا وجود ندارد . آن شرایط چیست ؟
شرایط تقدس یک نهضت :
اولین شرط تقدس یک نهضت این است که منظور و هدف آن نهضت ، شخصی و فردی نباشد ، بلکه کلی ، نوعی ، انسانی باشد . یک وقت یک کسی نهضت می کند به خاطر شخص خودش . یک وقت کسی نهضت می کند به خاطر اجتماع . به خاطر انسانیت به خاطر حقیقت ، به خاطر حق ، به خاطر توحید ، به خاطر عدالت و مساوات ، نه به خاطر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
واقعه عاشورا در میان غیر مسلامانان
غریب کربلا
همه ی عالم دیوانه ی اوست
نگرش اهل سنت
اغلب تاریخ نگاران اهل سنت از جمله محمد بن جریر طبری، بلاذری، ابن سعد، ابن قتیبه دینوری، احمد بن داوود دینوری و ابن اثیر واقعه کربلا را به تفصیل و بر اساس روایت ابومخنف بیان کرده اند، که تا حد زیادی با بیان تاریخ نگاران شیعه مشابه است.
همچنین عالمان اهل سنت مقام حسین بن علی را بسیار بزرگ می شمارند و او را از جمله اهل بیت پیامبر می دانند. با این حال رویکردهای مختلفی در خصوص قیام و شهادت و سوگئاری بر او دارند. برخی چون غزالی قیام وی علیه خلیفه زمان را ناروا می دانند. برخی چون ابن تیمیه و سلفی ها سوگواری برای او را بیعت می دانند. با این حال برخی نیز سوگواری برای او را جایز می دانند. اهل سنت سرزمین های شرقی شامل کشورهای آسیای جنوبی و جنوب شرقی در مقایسه با کشورهای عربی دیدگاه بسیار مثبت تری درخصوص عزاداری دارند.
البته اهل سنت سینه زنی، علم کشی، زنجیر زنی و سایر رسومات عزاداری عاشورا را حرام می دانند.
رسوم مردمی
در ماه محرم و بویژه روز عاشورا شیعیان و بسیاری از اهل سنت به سوگواری برای امام حسین می پردازند و بر مصائب وی و خانواده اش می گریند. هر چند سنت سوگواری از زمان امامان مرسوم بوده است، اما بتدریج تبدیل یک رسم اجتماعی گشته است و بسیاری از جنبه های عزاداری های عربی، ایرانی، ترکی، هندی و حتی مسیحی را جذب نموده است. این سوگواری در مناطق مختلف به صورت یک آیین مردمی درآمده است و شامل مراسم مختلفی می باشد.
در این روز مردان و زنان در بخش های جداگانه در حسینیه ها و مساجد گرد آمده و به سخنرانی های مذهبی، اشعار محزون، نوحه و سوز گوش داده و به گریه و ماتم می پردازند. در کشورهای عربی رسم مقتل خوانی نیز وجود دارد. در این روز مساجد و بسیاری از خانه ها غذای نذری می دهند.
تعزیه یا شبیه خوانی یکی دیگر از سنت های این روز است، که نوعی تئاتر خیابانی است و تعزیه خوانان با ایفای نقش شخصیت های واقعه کربلا آن را برای مردم بازآفرینی می کنند.
از جمله این مراسم دسته های عزاداری است که در آن مردان به سینه زنی و زنجیر زنی می پردازند و با خود علامت و علم حمل می کنند. از دیگر مراسم این روز در شهرهای کویری ایران «نخل برداری» است. نخل یک دست ساخته چوبی است که بسیار بزرگ و با عظمت می باشد و در ماه محرم با پارچه های مشکی و متفاوت تزیین می گردد و در عصر روز عاشورا این نخل توسط جمعیت بسیار زیادی از زمین بلند می شود و سه دور در حسینیه گردانده می شود و پس از آن مردم به عزاداری و سینه زنی و نوحه سرایی می پردازند.
گاه این رسوم صورتی غیر اسلامی پیدا کرده و علی رغم فتوای مراجع دینیو عزاداران با قمه و زنجیر به بدن خود آسیب می زنند.
سوگواری در میان غیر مسلمانان
سوگواری عاشورا مختص مسلمانان نیست. در ایران ارمنی ها نیز دستجات عزاداری دارند.
در ترینیداد و توباگو و جامائیکا تمامی گروه های قومی و مذهبی در مراسمی که به زبان محلی «هوسِی» خوانده می شود شرکت می کنند و به سوگواری می پردازند.
شاید یکی از نکات اصلی برای بحث و بررسی پیرامون قیام کربلا، چرایی و چگونگی بروز آن باشد. بی گمان هر واقعه دلایل تاریخی و جامعه شناسی دارد و برای پی بردن به علت اصلی بروز آن می بایست یک حادثه را در جغرافیای خاص زمانی و مکانی آن بررسی کرد. نگارنده در این نوشتار به بیان شرایط اجتماعی سرزمین خلافت اسلامی پرداخته است.
واقعه عاشورا صرف نظر از نگاه حسی و عاطفی شیعیان، از مقاطع حساس تاریخ اسلام به شمار می آید. این پدیده در طول سالیان سال، همواره مورد توجه بسیاری از نهضت ها، جریان ها، قیامها و جنبشهایی بوده است که عدالت خواهی و عدالت جویی را شعار اصلی خود قرار داده اند. بنابراین بجاست که از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گیرد. نگارنده بر آن است که داستان عاشورا، حکایت پر رمز و رازی است که تا به امروز، تنها برخی از جنبه های آن برای ما آشکار شده است.
شاید یکی از نکات اصلی برای بحث و بررسی پیرامون قیام کربلا، چرایی و چگونگی بروز آن باشد. بی گمان هر واقعه دلایل تاریخی و جامعه شناسی دارد و برای پی بردن به علت اصلی بروز آن می بایست یک حادثه را در جغرافیای خاص زمانی و مکانی آن بررسی کرد.
نگارنده در این نوشتار قصد دارد، در حد بضاعت اندک خود و با تکیه بر متون و منابع تاریخی، شرایط اجتماعی سرزمین های خلافت اسلامی را توصیف کند.
می دانیم که اوضاع و احوال سیاسی جامعه مسلمین، بعد از رحلت پیامبر (ص) دگرگون شد. گردش برخی از گروه های قبیله ای که صرفا مبتنی بر جنبه های احساسی و عاطفی نسبت به شعارهای اخلاقی اسلام بود و از تعمق و آگاهی مکتبی بهره کمتری داشت، در زمان جانشینان پیامبر دستخوش تزلزل شد. به همین خاطر با عنایت به اینکه ویژگی های دوره جاهلی و عصبیت های مناسبت های اجتماعی آن هنوز هم برای قبایل عرب جذابیت داشت طبیعی بود که در مواجهه با مسایل روزمره که به حد امکان، منافع مادی و اقتصادی آنان را تامین یا تضعیف می کرد، برخورد متفاوت داشته باشند.
نوع تعامل قبایل عرب با بسیاری از حاکمیتها در دوره مورد نظر، بیانگر همین نگاه متفاوت است؛ به خصوص حوادث دوران امامت و خلافت امام علی(ع)، صلح امام حسن(ع) و قیام امام حسین(ع) از همین منظر قابل بررسی است برخی با توجه به گسترش امکانات اقتصادی جامعه اسلامی، نگاهی عافیت طلبانه به زندگی دارند و در مقابل اتفاقاتی که از نگاه آنان بر هم زدن آرامش جامعه اسلامی تلقی می شود، شدیدا واکنش نشان می دهند. گروهی دیگر تزاحم و تداخل منافع گروه های سیاسی را مضر و مخل حیات اجتماعی جامعه اسلامی تشخیص داده و به جای اینکه از حق پیروی کنند و متجاوز به حقوق را بر سر جای خود بنشانند، گوشه عزلتی اختیار کرده و بر حال و روز مسلمین تاسف می خورند.
گروه دیگر که جزو عمال هستند، بقا و دوام خود را در حمایت از حاکمیت سلطه می دانند و برای استمرار وضعیت خود، هر ناله حق طلبانه ای را در گلو خفه می کنند.
در این میان، راست قامتانی نیز هستند که به هیچ وجه ظلم و ستم را بر نمی تابند و پرشور و مقاوم در مقابل بی عدالتی مردانه می ایستند؛ گر چه از عده و وعده لازم برخوردار نیستند. این مرزبندی های اجتماعی تا زمان صلح امام حسن(ع) بر جامعه اسلامی حاکم بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
مقدمه :
حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد : یک صفحه سفید و نورانی و یک صفحه تاریک ، سیاه و ظلمانی که هر دو صفحه اش یا بی نظیراست و یا کم نظیر . اما صفحه سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بی نظیر و یا کم نظیر می بینیم . یک وقت حساب کردم و ظاهرا در حدود بیست و یک نوع پستی ولئامت در این جنایت دیدم و خیال هم نمی کنم در دنیا چنین جنایتی پیدات بشود که تا این اندازه تنوع داشته باشد . البته در تاریخچه جنگهای صلیبی ، جنایتهای اروپاییها خیلی عجیب است و اینکه جرات نمی کنم که بگویم حادثه کربلا از نظر زیادی جنایت نظیر ندارد چون توجه من یکی به جنگهای صلیبی و جنایتهایی است که مسیحیها در ان مرتکب شدند وی کی هم به جنایتهایی است که همین اروپاییها در اندلس اسلامی مرتکب شدند که آن هم عجیب است . به هر حال این صد هزار نفر را کشتند و سربریدند .
معنی تحریف :
اما بحث اول درباره معنی تحریف که تحریف یعنی چه ؟ تحریف که از ماده « حرف» در زبان عربی است ، یعنی متمایل کردن یک چیز از آن مسیر اصلی و وضعه اصلی که داشته است یا باید داشته باشد . به عبارت دیگر ، تحریف نوعی تغییر و تبدیل است ، ولی تحریف مشتمل بر چیزی است که کلمه «تغییر» و «تبدیل» نیست . شما اگر کاری بکنید که یک جمله ای ، یک نامه ای ، یک شعری ، یک عبارتی آن مقصودی را که باید بفهماند نفهماند ، یک مقصود دیگری را بفهماند ، اینجا می گویند شما این عبارت را تحریف کرده اید . مثلا شما گاهی یک مطلبی را به یک نفر می گویید بعد آن شخص سخن شما را در جای دیگری نقل می کند ، بعد کسی به شما می گوید که فلانی از قول تو چنین چیزی نقل کرد ؛ شما می بینید که آنچه که شما گفته اید با آنچه که او نقل کرده خیلی متفاوت است او در سخنهای شما کم وزیاد کرده است قسمتی از گفته های شما را که مفید مقصود شما بوده حذف کرده است و یک قسمتهایی از خودش بر آنها افزوده است . و درنتیجه سخن شما مسخ شده و چیز دیگری از آب در آمده است . آن وقت شما می گویید : خیر ، من گفته ام ، اما این آدم حرف مرا تحریف کرده است . مخصوصا اگر کسی در سندهای رسمی قلم ببرد ، دست ببرد ، می گویند که تحریف کرده است . کلمه «تحریف» بیش از این احتیاج به توضیح ندارد.
انواع تحریف :
تحریف انواعی دارد و از همه مهمتر این است که تحریف یا لفظی است و یا معنوی . تحریف لفظی این است که ظاهر یک چیز را عوض کنند مثلا شخصی سخنی به شما گفته است ، شما یک چیزی از گفته او کم کنید ، یا یک چیزی روی گفته او بگذارید ، و یا جمله های او را پس و پیش کنید که معنی اش فرق کند . بالاخره گفته او بگذارید ، و یا جمله های او را پس و پیش کنید ؛ این را می گویند « تحریف لفظی ».
اما تحریف معنوی این است که شما در لفظ تصرف نمی کنید ، لفظ همین است که هست، ولی این لفظ را طوری می شود معنی کرد که همان معنی صاف و راست و مستقیم آن است، مقصود گوینده هم همین بوده است و طور دیگری می توان معنی کرد که خلافق مقصد و مقصود گوینده است . وقتی که می خواهید این کلام را برای او شرح دهید آن را طوری معنی کنید که مطابق مقصود شما باشد نه مطابق مقصد اصلی گوینده . این را می گویند «تحریف معنوی ».
عوامل تحریف :
اغراض دشمنان
تمایل بشر به اسطوره سازی
عامل خصوصی .
معنی «تحریف معنوی » :
تحریف معنوی یعنی چه ؟ مثلا در یک جمله ممکن است ما از لفظ نه کم کنیم و نه زیاد ، ولی آنجا که می خواهیم توجیه و تفسیر کنیم طوری آن را توجیه و تفسیر کنیم که درست برخلاف و برضد معنی واقعی این جمله باشد .
اگر بخواهیم حوادث و قضایا را تحریف معنوی کنیم چگونه تحریف می کنیم ؟ حوادث و قضایای تاریخی از یک طرف علل و انگیزه ها دارد ، از طرف دیگر منظور و هدفها دارد . تحریف یک حادثه تاریخی به این است که یا علل و انگیزه های آن حادثه را چیزی بگوییم غیر از آنچه که بوده است و یاهدف و منظور را طوری تفسیر کنیم غیر از آنچه که بوده است . باز یک مثال کوچک : شما به منزل کسی می روید به عنوان اینکه از مکه آمده است . انگیزه شما این است که زیارت کردن حاجی مستحب است . فردی می گوید میدانی فلان کس چرا به خانه فلان شخص رفت ؟ می گوییم چرا ؟ می گوید او فلان منظور را دارد ؛ می خواهد دختر او را برای پسرش خواستگاری کند یا می خواهد دخترش را به بال پسر فلان کس بچسباند . موضوع مکه را بهانه کرده است . این طور منظور شما را تحریف می کنند. این را می گویند تحریف معنوی .
درحادثه تاریخی عاشورا که از یک طرف علل و انگیزه هایی دارد و از طرف دیگر هدفها و منظورهای عالی ما مسلمانها ، ما شیعیان حسین بن علی تحریف کردیم ، همان طور که معاویه بن ابی سفیان جمله پیغمبر را که درباره عمار فرمود : « تقتلک الفئه الباغیه » تحریف کرد ؛ یعنی حسین یک انگیزه ای داشت ، ما چیز دیگری برایش تراشیدیم ؛ حسین هدف و منظور خاصی داشت ، ما یک هدف و منظور دیگری برای او تراشیدیم . اباعبدالله نهضتی کرده است فوق العاده باعظمت و مقدسم . تمام شرایط تقدس یک نهضت اباعبدالله هست که نظیرش در دنیا وجود ندارد . آن شرایط چیست ؟
شرایط تقدس یک نهضت :
اولین شرط تقدس یک نهضت این است که منظور و هدف آن نهضت ، شخصی و فردی نباشد ، بلکه کلی ، نوعی ، انسانی باشد . یک وقت یک کسی نهضت می کند به خاطر شخص خودش . یک وقت کسی نهضت می کند به خاطر اجتماع . به خاطر انسانیت به خاطر حقیقت ، به خاطر حق ، به خاطر توحید ، به خاطر عدالت و مساوات ، نه به خاطر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
«بسم الله الرحمن الرحیم»
اذا وقعت الواقعة (1) لیس لوقعتها کاذبة (2) خافضة رافعة (3) اذا رجت الارض رجا (4) و بست الجبال بسا (5) فکانت هباء منبثا (6) و کنتم ازواجا ثلاثة (7) فاصحاب المیمنة مااصحاب المیمنة (8) و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة (9) و السابقون السابقون (10)
تقریبا مىتوان گفت که تمام این سوره مربوط به قیامت است.اینچنینشروع مىشود: «اذا وقعت الواقعة» آنگاه که واقع شد«واقع شده».کلمه«وقوع»،ظاهرا کلمه دیگرى وجود نداشته باشد که معنایش از خودشروشنتر باشد.با هر کلمه دیگرى بخواهیم آن را تفسیر کنیم باز به اندازهخودش یا بیشتر از خودش روشن نیست.گاهى مىگویند وقوع یعنىحدوث.ولى وقوع با حدوث متفاوت است.هر وقت«حدوث»گفتهشود عنایت به این است که یک چیزى که نبود بعد وجود پیدا کرد.
مىگویند حدوث یعنى وجود بعد از عدم.ولى در«وقوع»این جهت قیدنشده یعنى شىء اگر وجود بعد از عدم پیدا کند وقوع پیدا کرده است واگر وجودش بعد از عدم هم نباشد باز واقعیت و واقع است.در اصطلاحقدیم خودمان و مخصوصا در اصطلاح جدید، کلمه«واقعیت»زیاداستعمال مىشود،مىگویند واقعیتیعنى حقیقت قطع نظر از تصور وفکر ما یعنى قطع نظر از اینکه ما بدانیم که آن هستیا نیست،آن رامىگوییم واقعیتى است،یعنى خودش فى حد ذاته وجود دارد،حقیقتدارد.اینجا که راجع به قیامت،تعبیر به«واقعه»مىشود یعنى امرىمحقق و امرى موجود، کما اینکه در آیه دیگر تعبیر به «حاقه» شده است:
«الحاقة ما الحاقة» .مىشود گفت که در این تعبیرات این معنا نهفته است کهشما به قیامت به چشم یک امرى که واقع نشده است و در آینده بایدواقع شود نگاه نکنید،آن را یک امر واقع شده بدانید،حال یا از آن جهتکه به تعبیر بعضى آنچنان قطعى الوقوع است که باید آن را واقع شدهفرض کنید و یا از آن جهت که مساله قیامت،مساله زمان نیست که درزمان آیندهاى مىخواهد رخ بدهد،مساله به اصطلاح«اطوار»است واینکه الآن هم آن عالمى که نامش«عالم قیامت»است به یک معنا وجوددارد،آن یک واقعیتى است که وجود دارد.عجیب این است که در سورهواقعه وقتى که راجع به دنیا صحبت مىکند گویى از امر گذشته صحبت مىکند.مثلا: «و لقد علمتم النشاة الاولى» نشئه اولى را قبلا مىدانستید.یاراجع به اصحاب الشمال مىفرماید(این خیلى صریح است): «و اصحابالشمال ما اصحاب الشمال فى سموم و حمیم و ظل من یحموم لا بارد و لا کریم انهم کانواقبل ذلک مترفین» .مثل اینکه الآن ما در قیامت واقع هستیم بعد مىگویدکه چرا اصحاب الشمال اینچنین سرنوشتشومى دارند و چرا اینقدرمعذبند؟[مىفرماید]اینها قبلا مترف بودند.آیه مطلب را به گونهاى بیانمىکند که[گویى]دنیا در مرحله گذشته است. «انهم کانوا قبل ذلک مترفینو کانوا(و چنین بودند نه چنین هستند)یصرون على الحنث العظیم و کانوایقولون (چنین مىگفتند)...» .تعبیرات، این گونه است.
به هر حال:آنگاه که امر واقع شده واقع شد،یعنى قیامت. «لیسلوقعتها کاذبة» .این آیه را مفسرین دو جور تفسیر کردهاند:یکى اینکه«کاذبة»را مصدر گرفتهاند به معنى کذب.در زبان عربى گاهى این وزن بهمعنى مصدر هم مىآید،مثل«عافیة».گفتهاند که «لیس لوقعتها کاذبة»
جملهاى است مستقل از «اذا وقعت الواقعة» ،آن،جزایش محذوف است:
آنگاه که واقع شد امر واقع شده.«آنگاه چه»یعنى دیگر نمىگوییم که چهشد؟خودت دیگر فکرهایش را بکن که چه شد.به عقیده بعضى ازمفسرین «لیس لوقعتها کاذبة» جملهاى است مستقل که معنایش این استکه در وقوع این قضیه هیچ گونه دروغى وجود ندارد یعنى حقى است کههیچ گونه احتمال خلافى در آن نیست.ولى این کمى خلاف ظاهر جملهاست چون باید «کاذبة» را که به صیغه اسم فاعل است به معنى مصدربگیریم و لام «فى وقعتها» را هم به
معنى«فى»بگیریم یعنى لیس فی وقعتها بعضى دیگر از مفسرین به همان ظاهرش گرفتهاند و آن به نظر مادرستتر است.کاذبة یعنى تکذیب کننده،کسى که بتواند درباره آندروغى بگوید.مقصود این است که در ظرف قیامت و در مرحله قیامتدیگر تکذیب و دروغ گفتنى یعنى دروغگویى وجود ندارد چون در نوقتحقایق همه مکشوف است (فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیومحدید).تکذیب مربوط به مرحله دنیا و ظرف دنیاست.در آنجا حتىکافرترین کافرها هم دیگر نمىتواند تکذیب کند چون واقع شده.آنجاهر کسى به راى العین شهود مىکند و مىبیند.
«خافضة رافعة» پایین برنده است و بالا برنده،پست کننده است وبلند کننده.یک مصداق واضح از پست کردن و بلند کردن این است کهخیلى از بلندهاى در دنیا،آنهایى که در دنیا در مقامات رفیع قرار گرفتهاندآنجا پستند و خیلى افرادى که در دنیا پست و حقیر و کوچک شمردهمىشوند آنجا بالا هستند.در آنجا بالاهاى دنیا پستخواهند شد وپستهاى دنیا بالا خواهند شد.نه مقصود این است که هر بالایى پستمىشود و هر پستى بالا،بالاهایى از بالا به پایین خواهند آمد و پایینهایىاز پایین به بالا خواهند رفت.البته بدون شک این یک مصداقش است،ولى همان طور که بسیارى یا همه مفسرین گفتهاند مقصود این است کهتمام شؤون دنیا در آنجا زیر و رو مىشود یعنى اصلا عالم زیر و رومىشود،باطنهایى ظاهر مىشود و ظاهرهایى باطن.البته آن تعبیرامیر المؤمنین در مقام امتحانهاست ولى در آنجا هم صادق است:مثلدیگى که وقتى به جوش مىآید آن چیزهایى که در زیر است مىآید رو وآنهایى که در رو هست مىرود زیر:«لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة و لتساطنسوط القدر حتى یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم» مىفرماید در آیندهامتحاناتى پیش خواهد آمد،مورد ابتلا قرار خواهید گرفت چگونه،وغربال خواهید شد چگونه.مثل غربالى که به دستیک-در خراسانمىگویند-«رهواردار»است که وقتى تکان مىدهد این دانهها پایین[و]بالا مىروند، ریزها در مىروند و درشتها باقى مىمانند،همینطورتکانهاى سختى بر شما مسلمین وارد خواهد شد و مانند غربال عدهاىخارج خواهید شد،و آنچنان که دیگ[حاوى آب و مواد دیگر] وقتى کهزیرش آتش و حرارتى نباشد یک حالت آرامشى دارد،جسمهایى کهسنگینتر هستند و وزن مخصوصشان از آب بیشتر است پایین مىروند،آنهایى که سبکترند رو باقى مىمانند، آنهایى هم که پایین مىروندسنگینترها زودتر مىروند و سبکترها دیرتر،همین قدر که حرارت آمد وآن را به جوش آورد،مىبینید مثلا آن نخود یا آن لوبیایى که در آن تهخوابیده بود چگونه قل مىزند مىآید بالا،وضع جامعه مردم هم درحرارت امتحانات این جور مىشود، زیرها بالا مىآیند،بالاها زیرمىروند،خلاصه انقلاب به تمام معنا.کلمه«انقلاب»هم-که امروزمعمول شده و انقلابات اجتماعى را«انقلاب»مىگویند-یعنىزیر و رو شدن.