لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 1
دلیل وجود کانیهایی با شکلها ی مختلف با فرمول یکسان fes2
پیریت در سیستم مکعبی و رده پیریتوهدرون تشکیل می شود. غالبا به شکل بلوری و فرمهای شش وجهی با سطوح مخطط و یا هشت وجهی دیده می شود. اما مارکاسیت در سیستم ارتورمبیک و رده دی پیرامیدال متبلور می شود و معمولا دارای بلورهای صفحه ای است و گاهی هم به صورت منشوری دیده می شوند. همانگونه که می دانید پلیمورفها دارای ترکیب شیمیایی یکسان هستند اما شرایط فیزیکی تشکیل آنها متفاوت است و همین امر باعث تبلور آنها در سیستمهای تبلور متفاوت است. با تغییر شرایط دما و فشار ممکن است یک پلمورف ناپایدار شده و به پلیمورف دیگر که در شرایط جدید پایدار است تبدیل گردد.
آب مقطر یخ کرده کانی نیست
بستگی دارد که چه یخی باشد ، اگر یخ ـ آب مورد سخن است خودش کانی نیست اما میتواند کانی به همراه داشته باشد ؛ اگر این آب همراه نفت خام و اجسام دیگر از زمین خارج شود در صورتیکه نمک و گوگرد و گاز های حل شده در آن باشند یخ بسته اش میتواند کانی باشد و مهمتر از همه شما چون نگفته اید منظورتان یخ آب است بنابراین یخ های دیگر مانند یخ خشک که یخ کردهء گاز کربنیک است و متان و گاز های دیگر منجمدشده در فشار زیاد در اعماق اقیانوس ها کانی بحساب میایند ، اگر اینها مد نظر شما نبود دوباره بپرسید . در ضمن کانی لزوما آنی نیست که از کانها یا معادن بدست بیاید.
آب معمولی از کانی ها نیست
باز بر گشتم تا مقداری اضافه کنم - به دانشنامه ویکی پیدیا هم نگاهی بیندازید ویکی پیدیا آب را کانی نمیداند مگر آنکه کانی به همراه داشته باشد همانطوریکه که قبلا هم عرض کردم . بنا بر این تعریف آب معمولی کانی نیست در انگلیسی آب کانی را Mineral water مینامند و معنای فارسی آن آب معدنی یا آب کانی است اگر این واژه معدنی یا کانی همراه آب نبود دلیلی ندارد که بپنداریم آب از کانی هاست .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
امامت و ضرورت وجود
و
زندگی نامه امام جعفــر صادق
فهرست مطالب
ردیف
عنوان
صفحه
مقدمه
3
بیان پیغمبر اکرم درباره ولایت
4
تعیین جانشین از طرف پیغمبر
4
تعیین امامان
4
سخن قرآن در مورد امامت چیست؟
6
مقام امامان ما بیشتر است یا پیامبران ما قبل؟
7
امامت و ختم نبوت
8
جایگاه امامت چیست؟
8
چرا امامت جزئی از اصول مذهب شیعه گردید؟
10
زندگی نامه امام جعفر صادق
10
فضایل امام جعفر صادق (ع)
11
لقب امام صادق (ع)
11
امام و فقه اسلامی
11
آثار امام صادق (ع)
12
عصر امام صادق ( ع (
12
جنبش علمی
13
خلق و خوی حضرت صادق ( ع )
14
دوران قبل از امامت
14
اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت
14
جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت
15
حاکمان معاصر
15
شهادت حضرت صادق علیه السلام
15
منابع
17
مقدمه:
سرپرستی امور دین و دنیای جامعه اسلامی را امامت می نامیم. پیش کسی که محققانه در معارف اسلامی به بحث و کنجکاوی پردازد و منصفانه قضاوت کند، امامت یکی از اصول مسلمه آیین مقدس اسلام می باشد و در آیاتی که خدای متعال، سازمان دین خود را معرفی می نماید به این مطلب تصریح کرده است. تردید (ی) نیست از روزی که تاریخ بشریت شروع شده است و اجتماع در خانواده انسانیت ریشه دوانیده و در گوشه و کنار جهان، جامعه های کوچک یا بزرگ، مترقی یا غیرمترقی، تشکیل یافته، هرگز جامعه ای بدون زمامدار و سرپرست نتوانسته است کم ترین زمانی به زندگی خود ادامه دهد، هر جا جامعه متشکلی بوده، زمامدار و سرپرستی - از راه قهر و غلبه یا انتخاب - داشته است، حتی در اجتماعات خانوادگی کوچک که بیش از چند عضو ندارد، همین روش عملی است. اینجا است که انسان با فطرت خدادادی خود، بدون تردید، ادراک می کند که هر جامعه نیازمند به سرپرست و زمامدار می باشد. خدای متعال در آیه شریفه فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم؛ پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند، انسان ها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست، این است آیین استوار. (سوره روم آیه 30)، دین خود را دین فطری معرفی می نماید و بیان می کند که دستورات این آیین پاک، با چیزهایی که انسان با نهاد بی آلایش خود درک می کند، توافق کامل دارد. خدای متعال در این آیه شریفه، همه ادراکات فطری انسان و قضاوت های نهاد بی آلایش وی را (که یکی از روشن ترین آن ها مسأله لزوم زمامدار و سرپرست در جامعه می باشد) اعتبار می دهد و امضا می فرماید.
بیان پیغمبر اکرم درباره ولایت خدای متعال در صفت پیغمبر گرامی خود می فرماید: لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم؛ پیامبری به سوی شما آمده که از خودتان می باشد، گرفتاری و به سختی افتادن شما برای وی ناگوار است، او به همه شما علاقه مند است و به ایمان آورندگان دل سوز و مهربان می باشد. (سوره توبه آیه 128)هرگز نمی توان باور کرد پیغمبر گرامی به نص کتاب خدا نسبت به امت خود از همه دل سوز تر و مهربان تر بود، در حکمی از احکام الهی که برای جامعه اسلامی بی تردید در درجه اول اهمیت می باشد و عقل و فطرت سلیم بر وجوب آن حکم می کند، در همه مدت عمر خاموش نشیند و از بیانش صرف نظر کند. پیغمبر اکرم (ص) از همه بهتر می دانست که این سازمان متشکل و پهناور اسلام (که پهناورترین سازمان جهانی است) تنها سازمان ده، بیست ساله نیست که خودش سرپرستی آن را به عهده گیرد، بلکه سازمانی است همگانی و همیشگی که باید تا ابد، جهان بشریت را اداره کند. از این روی بود که اوضاع هزارها سال پس از خود را پیش بینی کرده، دستورهای لازم راجع به آن ها صادر می کرد. پیغمبر اکرم می دانست که دین، سازمانی است اجتماعی و هیچ سازمان اجتماعی نمی تواند بی سرپرست و بدون زمامدار حتی یک ساعت سرپای بایستد و به زندگی خود ادامه دهد، بنابراین سرپرستی لازم است که از معارف و قوانین دین نگه داری نماید و چرخ جامعه را به گردش در آورد و مردم را به سوی سعادت دنیا و آخرت رهنمایی و رهبری کند. بنابراین، چگونه متصور است که فردای روز رحلت خود را فراموش کند یا نسبت به آن علاقه نشان ندهد؟! پیغمبر اکرم (ص) همین که چند روز برای جنگ یا حج از مدینه غیبت می فرمود، برای اداره امور مردم کسی را به جای خود می گماشت و همچنین برای شهرهایی که به دست مسلمانان می افتاد، فرماندار نصب می کرد و برای هر لشکر و دسته ای که به جنگی اعزام می داشت، امیر و فرمانروایی تعیین می نمود و حتی گاهی می فرمود: امیر شما فلان است و اگر کشته شد، فلان و اگر وی نیز کشته شد، فلان می باشد، با این روش که آن حضرت داشت چگونه می توان باور کرد که هنگام سفر آخرت، کسی را به جای خود معرفی نکرده باشد؟! خلاصه، کسی که با نظر عمیق به مقاصد عالیه اسلام و هدف پاک آورنده عظیم الشأن آن نگاه کند، بدون تردید، تصدیق خواهد کرد که امر امامت و ولایت بر امور مسلمین، حل شده و روشن گردیده است.
تعیین جانشین از طرف پیغمبر پیغمبر اکرم در خصوص مسأله ولایت و سرپرستی امور مسلمانان پس از خود، تنها به بیانات سربسته اکتفا نفرمود، بلکه از اولین روز دعوت، مساله ولایت را همراه توحید و نبوت صریحا بیان فرمود و سرپرستی و ولایت علی (ع) را بر امور دین و دنیا و جانشینی وی را در همه امور مسلمین اعلام فرمود. به موجب روایتی که عامه و خاصه نقل کرده اند، در نخستین روزی که آن حضرت مأمور به دعوت علنی شد، خویشاوندان خود را دعوت نموده، آنان را در مجلسی جمع ساخت و در آن مجلس، وزارت و وصایت و خلافت امیرالمومنین علی (ع) را آشکارا اثبات و مستقر ساخت و نیز در آخرین روزهای زندگی در غدیر خم میان صد و بیست هزار جمعیت، دست علی (ع) را گرفته، بلند کرد و فرمود: من کنت مولاه، فهذا علی مولاه؛ به هر کس من ولایت و سمت سرپرستی دارم، علی نیز ولایت و سمت سرپرستی دارد
تعیین امامان
امامت علی (ع) چنان که معلوم شد - از جانب خدای متعال و به نص پیغمبر اکرم (ص) بود و همچنین در خصوص امامان دیگر که پس از آن حضرت بودند هر امامی، امام بعد از خود را به امر خدا به مردم معرفی نمود، چنان که امیرالمومنین که امام اول و پیشوای نخستین مسلمانان بود، هنگام درگذشت، امامت فرزندش امام حسن (ع) را تصریح فرمود و امام حسن(ع) نیز هنگام وفات، امامت برادرش امام حسین را و به همین قرار تا امام دوازدهم. گذشته از نص هر امام بر امام دیگر، پیغمبر اکرم (ص) نیز به موجب روایات زیادی که از عامه و خاصه رسیده است، به دوازده نفر بودن امامان و حتی در برخی از این روایات، به نام های امامان تصریح فرموده است.
امام اول امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) تولد: 23 سال قبل از هجرت خلافت: سال 35 هجری وفات: سال 40 هجری مدت خلافت: پنج سال تقریباًمدت عمر: 63 سال.
امام هفتم حضرت امام کاظم (ع)اسم: موسی لقب: کاظم کنیه: ابوالحسن پدر بزرگوارش: حضرت امام جعفر صادق (ع) تولد: 128 هجری وفات: 182 هجری مدت عمر: 54 سال مدت امامت: 35 هجری
امام دوم حضرت امام مجتبی (ع)اسم: حسن لقب مشهور: مجتبی کنیه: ابا محمد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
کره زمین چیست؟ کجاست؟ کی و چگونه به وجود آمد؟
برای انسانهای اولیه، پاسخ به این پرسشهای اصولی بسیار ساده بود: کره ارض، زمینی است جامد و مسطح در مرکز عالم که به دست خدا یا خداوندانی آفریده شده است. سالیان متمادی فلاسفه و دانشمندان علوم الهی، کوشیدهاند که پاسخهای قانعکنندهتری برای این سئوالات عرضه کنند و برمبنای همین جوابها بود که معتقدات عجیب و غریبی رواج یافت. برای مثال مصریان را عقیده بر این بود که کائنات صندوقی است مکعب و عظیم که مصر در مرکز آن واقع شده است و هندیان چنین باور داشتند که جهان در پشت چهار فیل عظیم قرار گرفته و آن چهار فیل بر پشت لاکپشتی ایستادهاند. ستاره شناسان و فلاسفه دوران قدیم یونان، اولین افرادی بودند که پاسخهای علمی برای این سئوالات ارائه نمودند، که بیشتر مبتنی بر مشاهدات بود و نه حکایات اساطیری. این دانشمندان اولین اخترشناسانی بودند که فرق بین ستارگان سیار و ثابت را دریافتند و برای مثال گفتند که ماه و خورشید و دیگر سیارگان منظومه شمسی ثابت نیستند و در حرکتاند و ضمنا" خسوف(ماه گرفتگی) و کسوف(خورشید گرفتگی) و جزر و مد را کشف کردند. با گذشت زمان محققان اقوام دیگر نیز به پژوهشگران یونانی پیوستند و فرضیههایی پیرامون طبیعت زمین و دیگر اجرام آسمانی ارائه دادند ولی عملا" یک قرن بیش نیست که آدمی ماهیت واقعی زمین به عنوان سیارهای جاندار و زنده و محل آن را در کیهان وسیع دریافته است.
زمین در کجای کائنات واقع شده است؟
این سیاره نیلگون با طبیعت آرام و نمای دلانگیزش، در بیکران جهانی در حرکت است که تصورش ورای امکان و درکش خارج از توانایی بشر است. درکش خارج از توانایی بشر است. کره زمین سومین سیاره منظومه شمسی از مجموع نه سیارهای است که در مدار خورشید گردان است. این خورشید، خود یکی از چهارصد میلیارد ستارهای است که در فاصله 15 هزار سال نوری در داخل کهکشان مارپیچی به نام کهکشان راه شیری که قطر آن 100 هزار سال نوری بوده و شامل 400 میلیارد ستاره میباشد، واقع شده است. کهکشان راه شیری آنسان عظیم است که اگر بخواهیم آن را در مساحتی به اندازهی خاک ایالات متحده قرار دهیم، حجم کرهی زمین تا آن حد کوچک خواهد شد که چشم آدمی به یاری میکروسکوپ الکترونی قادر به تشخیص آن نخواهد بود.
کره زمین چیست؟
زمین، به استثناء این که قادر نیست زمین دیگری را از خود بپروراند، موجودی است زنده. این زمین و سیارات دیگر منظومه شمسی حدود 5 میلیارد سال پیش در درون "غبار کیهانی" زاده شد و قریب 5 تا 8 میلیارد سال دیگر به طول خواهد انجامید تا از میان برود. این مرگ زمانی حادث میگردد که خورشید با با انوار حیاتبخش خود این سیاره را زنده و جاندار نگاه میدارد، در طی یک میلیون سال آخر عمر خود انبساط کرده، زمین را در آتش خود فروگرفته، آن را در دمی بخار کرده و بالاخره خود (خورشید) تبدیل به یک ستاره ریزنقش سفید میگردد.
کره زمین کی و چگونه به وجود آمد؟
حدود 10 میلیارد سال قبل، ستارهای که از هیدروژن اولیه زاده شده بود وفات یافت و منفجر گردید و تمامی بقایای اتمهای ئیدروژن و هلیوم و نیز اتمهای سایر عناصر سنگینی را که در کورهی هستهای آن ستاره ساخته شده بود در فضا آزاد نمود.از این آوار عناصر، قریب 5 میلیارد سال بعد، خورشید و بیش از 100 تریلیون اجرام کوجک و بزرگ سماوی که از مواد مختلف گازی، جامد و یخ ساخته شده بودند، به گرد خورشید در مدارهای مختلف به گردش درآمدند، و به تدریج با یکدیگر برخورد کردند و گاهی به اجرامی کوچک و گاهی بزرگ مبدل شدند، و هرچه بر حجم آنها افزوده شد، افزایش قدرت جاذبه آنها موجب جذب اجرام کوچکتری از خود شد. و این برخوردها، مآلا" بر جرم آنها افزود تا خود یک سیارهای مستقل گردید. بدین شیوه 9 سیاره منظومه شمسی: عطارد، زهره، زمین، مریخ، مشتری، زحل، اورانوس، نپتون و پلوتو و همهی ماههای آنها پای به عرصه وجود گذاشتند.
انرژی حاصله از این تصادمها، موجب افزایش حرارت سطح سیارهها شد و در نتیجه باعث رهایی بخارها و گازها گردید. در همان دوران فساد تدریجی اورانیوم، توریوم و پتاسیم، بر حرارت درون سیارگان افزود و گازها و بخارهای بیشتری را رها ساخت. در اثر قدرت جاذبه بیشتر اجرام بزرگتر، مانند زهزه، زمین و مریخ، این گازها بر فضای سطح هر سیاره و اقمار آنها جوی به وجود آوردند که به تدریج به سبب نبودن جاذبهی کافی در فضا، بعضی از این اجرام جو خود را از دست دادند.( به همین طریق مریخ نیز که برای مدت اولین یک میلیارد سال حیات خود دارای رودخانههایی از آب بود، به تدریج قسمت اعظم جو، آبها و و کلیه موجودات زنده میکروسکپی خود را که به وجود آمده بودند، از دست داد و به صورت صحرای خشکزار امروزه خود و با فقط کمی شبنم و یخی را که در دو قطب آن باقی مانده، درآمده است) در همان حال که بخار آب و کربندیاکسید ابرهای متراکمی را به وجود آوردند و زمین نیز به تدریج رو به سردی گرایید، جو زمین به چنان نقطه بحرانی رسید که دیگر نتوانست بر تراکم خود بیافزاید و ابرها به جای این که ضخیمتر شوند، انبار رطوبت خود را به صورت باران رها کرد و سیلابها از آسمان بر زمین سرازیر شد. ادامه باران تا میلیونها سال ادامه داشت تا سرانجام نواحی ژرف و گود زمین را پر کرد و اقیانوسها، دریاها و دریاچهها را به وجود آورد.
با همین ریزشهای متوالی، کربندیاکسید که به آسانی در آب حل میشود،(نوشابههای گازدار) در آب اقیانوسها حل شد و این ترکیب با در آمیختن مواد شیمیایی دیگر در ژرفای دریاها، سنگهای آهکی و مرمر و دیگر مواد مشابه را ساختند، بنابراین کربندیاکسید به طور مداوم از جو زمین به کف اقیانوسهای اولیه منتقل گردید و بعدها این لایهها با بیرون آمدن از قعر آبها تشکیل خشکیهایی را دادند که ما امروز روی آنها زندگی میکنیم.یکی از بزرگترین تهدیدات محیط زیست گرم شدن کره زمین است.در این ستون این مشکل از دیدگاه موسسه تعادل گرمایش کره زمین بررسی می شود. در دهه های گذشته گرم شدن هوای کره زمین دغدغه های امروزی را نداشت و این گونه ذهنیت دانشمندان و محققان را به خود مشغول نکرده بود. انسان به فکر دست یافتن به کرات دیگر در آن سوی کهکشان ها بود به همین دلیل بی رویه به ساخت انواع وسایل پیشرفته تر مشغول شد. اما با گذشت زمانی نه چندان زیاد متوجه تغییرات دمای کنونی هوای کره و مشکلات پیش آمده برای نوع بشر شد که به دست خود بشر انجام شده بود. تغییرات دمای هوا در گذشته در یک حدس و گمان بود و حالا در مقابل چشمان ما خودنمایی می کند. آب شدن عظیم ترین یخچال های یخی و بالا آمدن سطح اقیانوس ها، پدیده های بزرگی چون سونامی در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
استدلال بر وجود عالمى ماوراى این جهان مادى که ملائکه و جن بدان تعلق دارند
این موضوعى است که صاحب تفسیر جواهر، همّ خود را به آن مصروف داشته و آن را محور اصلیِ بحث قرار داده است. طنطاوى معتقد است که جن و ملائکه به عالمى تعلق دارند که از نظرها پنهان است، عالمى که وحى، ما را از آن مطلع مى سازد، اما عقل براى آن دلیلى ندارد. او در دنیایى زندگى مى کند که پیشرفت هاى علم تجربى، ذهنیت ویژه اى به مردمان عصرش بخشیده و موجب شده تا بسیارى از مردم، به ویژه روشنفکران، از پذیرش آن چه عقل با آن آشنا نیست سر باز زنند و وجود چنین عوالمى را انکار کنند، اگرچه از طریق نقل ثابت شود، وحى آن را تأیید کند و تمامیِ زندگان به آن ایمان آورند.
از نظر آنها دست یابیِ علم، به علت بیمارى ها و ناتوانى ها در انسان، حیوان و گیاه با کشف میکرب، موجب مى شود تا نه تنها وجود هر علتى جز سوء تغذیه و حالت هاى قابل مشاهده مشابه براى بیمارى هاى انسان و گیاهان و حیوانات را نفى کنیم، بلکه همچنین به ما مى فهماند که سر منشأ افکار خوب و بدمان را نیز در حالت ها، آموزش ها و استعدادهایمان بجوییم. در این میان، دیگر جایى براى ملائکه و شیطان نمى ماند. چگونه مى توان پذیرفت و تصدیق کرد که شیاطین ما را گمراه مى سازند و ملائکه هدایتمان مى کنند؟
براى کسانى که این گونه مى اندیشند نمى توان به وحى و نقل استدلال کرد و باید راهى غیر از این پیمود و برهانى دیگر اقامه نمود. طنطاوى در پاسخ به این اشکال، تلاش خود را بر اثبات وجود عالَم ملائکه وشیطان متمرکز مى کند و مى کوشد بدون استناد به وحى و نقل، آن را پاسخ گوید.
الف او استدلالى را از کتابى که به قلم عالمان هندى نوشته شده، نقل مى کند. خلاصه سخن آنان این است که همه مردم، در شرق و غرب عالم، سخن عالمان هر رشته اى را مى پذیرند و نظریات وعقاید آنها را باور دارند. اگر پزشکان به آنها از بروز وبا یا جذام یا هر بیماریِ دیگرى هشدار دهند، از گفته آنان پیروى مى کنند و سخنانشان را مى پذیرند و دستوراتشان را انجام مى دهند. همین طور عالمان حساب و نجوم و طبیعت و کشاورزى ... در حالى که خود آنان شخصاً به این مطالب نرسیده اند. آنها خوب مى دانند که براى هر علمى، راه تحقیق و مطالعه اى وجود دارد، هر علمى بر اصولى مبتنى است و به مطالعه قوانینى مى پردازد و خواصى را بررسى مى کند. هر کسى هم که این راه را دنبال کند، به همان نتایج و حقایقى دست مى یابد که عالمان بدان رسیده اند. از این رو به بزرگیِ اجرام آسمانى مطمئن هستند اگرچه خود، آن را تحصیل نکرده اند. و از بیمارى ها مى هراسند اگرچه خود، خطر آن را درنیافته اند.
مؤلف کتاب پس از این سخنان، مسئله اعتقاد به عالم روحانى را نیز با این موضوع قیاس مى کند و مى گوید: در بین مردم، از ملت ها و مذاهب مختلف، کسانى هستند که از امور مادى کناره گرفته اند و به ریاضت نفس مشغولند. آنها به ما از جهانى خبر مى دهند که از نظرها پنهان است. اینان نیز در رشته خود عالِم هستند و حکم آنان حکم پزشکان و ستاره شناسان است. مردم همان گونه که سخن آنها را مى پذیرند بى آن که خود در این علوم مادى درس خوانده باشند، همین طور هم باید سخنان این عالمان روحانى را بپذیرند، اگرچه در این علوم روحانى تحصیل نکرده باشند. آنها هم اگر قوانینى که روحانیان مقرر کرده اند، رعایت کنند و علومى که آنها مى گویند بیاموزند، به همان نتایجى دست مى یابند که آنها بدان رسیده اند و چیزیِ را خواهند شناخت که اکثریت از آن غافلند.
مؤلف بر مبناى این قیاس، بر وجود عالَمى وراى این عالَم مادى استدلال مى کند که ملائکه و شیاطین بدان تعلق دارند. طنطاوى دو دلیل دیگر نیز از کتاب خود، )الارواح( نقل مى کند که آنها را در بند ب و ج آورده ایم.
ب تمامیِ مردم، از هندى گرفته تا رومى و از عرب تا عجم، و اهل مذاهب مختلف، از مسلمان و یهود و مسیحى و زرتشتى و دیگر فرقه ها و گروه ها، همه و همه براى مردگانشان خیرات مى دهند، براى آنها دعا مى کنند و به زیارتشان مى روند. اگر نبود که به بقاى آنها على رغم مرگ بدن هایشان باور داشتند، رفتار آنها پوچ و بیهوده بود. لذا مى توان نتیجه گرفت که اعتقاد به این که انسان چیزى جز این بدن فناناپذیر است، امرى فطرى است که فطرت پاک و دست نخورده بشر به آن گواهى مى دهد.
ج بسیارى از مردم، پدران یا فرزندانشان را در خواب مى بینند که به آنها نشانیِ گنجى را مى دهند یا به پرداخت دِینى سفارش مى کنند. آنها نیز هنگام بیدار شدن و پس از بررسى به درستیِ این امور پى مى برند. پس باید گفت که آنها وجود دارند، اگرچه بدن هایشان مرده است.
د مفسر جواهر دلیل دیگرى نیز براى اثبات وجود ملائکه مى آورد، دلیلى که عقل از مشاهده جهان پیرامون به آن مى رسد. او به طیف گسترده جانداران از حیث کمال اشاره مى کند که از حشره به آهو، شیر، میمون، انسان و به فرد حکیم عالِم تغییر مى کند.
با توجه به آن که نهایت اعلاى این طیف، علم وحکمت قرار دارد، آیا نمى توان قیاس کرد که همان طور که در طرف نقص آن، جمادات یا کرم ها که پست ترین حیوانات هستند، قرار دارند، در طرف کمال آن نیز ملائکه وجود دارند که قوه ادراک در آنها کامل است؟ و در واقع، به طور اجمال این گونه مطرح مى کنیم که در حیوانات شهوت بدون عقل وجود دارد و در انسان شهوت با عقل. آیا نمى توان نتیجه گرفت که درعالَم وجود، عقل بدون شهوت وجود داشته باشد؟ ه طنطاوى براى اثبات وجود ملائکه و شیاطین، همان گونه که شاهد بودیم، دلایل مختلفى مى آورد. مواردى که تنها قانع کننده است، اما یقین و اطمینان را به دنبال ندارد. او سخنان فلاسفه را در اثبات این عالَم غیرمادى، دلایل اقناعى مى نامد. و طریقه صوفیه و اهل مکاشفه را نیز تنها براى خود آنها یقینى و براى دیگران معرفى مى کند. محکم ترین و مطمئن ترین دلیل او دلیلى غیر از این موارد چهارگانه است و آن دلیل یگانه منحصر به فرد، احضار ارواح است که او بر آن، نام علم مى نهد. او با افتخار مى گوید: آن چه قرآن به ما مى آموخت، امروزه از راه )علم احضار ارواح( در سراسر عالم فراگرفته مى شود. و هم اکنون مردم مى دانند که عالَم هاى روحانى یى وجود دارند که به ما نفع مى رسانند و تدبیر امور ما را برعهده دارند. و در جاى دیگر مى گوید: جهان پنهانى که تاکنون تنها از طریق وحى اثبات آن امکان پذیر بود و عقل هم بر آن دلیلى نداشت، امروزه در اروپا دانشمندان به بحث و بررسى درمورد آن پرداخته اند.
او سخنان لُرد اُلیور لودچ انگلیسى را به تفصیل نقل مى کند که از احضار روح سخن گفته، با آن بر بقاى روح و وجود عوالم غیرمادى استدلال کرده است. از طریق احضار روح، فرد خود به تجربه کردن عالَمى دیگر مى پردازد و آن چه را تاکنون مى شنید، اکنون مى بیند. درواقع براى طنطاوى این تنها تجربه پذیر بودن نیست که این مورد را ممتاز مى سازد، بلکه در برابرکسانى که علم و دانش غرب را دستمایه حمله به دین قرار مى دهند، پاسخى از علم در برابر علم تلقى مى شود. از این رو، در تفسیر او تأکید ویژه و رجوعى مکرر را به علم احضار روح شاهد هستیم. او حتى فهرست کتاب الارواح خود و خلاصه آن را براى اطلاع خوانندگان نقل مى کند.
اما باید گفت که هیچ کدام از این پنج دلیل را نمى توان پاسخ پرسشى دانست که طنطاوى از زبان روشنفکران بازگفته بود. اشکال آنان در اصل، نه به وجود ملائکه، بلکه به چگونگیِ ارتباط آنها با جهان مادى و جایگاه آنها در نظام علّى بود. با وجود اثبات عالَمى روحانى، این پرسش باز هم به جاى خود باقى است. طنطاوى تا آن جا که نویسنده این مقاله بدان دست یافته، هیچ گاه به بحث هاى فلسفى درباره ارتباط عالم مادى و غیرمادى، که در این جا پرداختن به آن کاملاً ضرورى است، وارد نمى شود. او در چند مورد به منظورعمق بخشیدن به شناخت از خداوند و ملائکه، از نمونه هاى محسوس و قابل درک شاهد مى آورد. بحث او درباره این موضوع در همین مثال ها خلاصه مى شود. در یک جا نظام جهان را به بدن انسان و ارتباط اعضاى مختلف آن با یکدیگر و مغز و نیز ارتباط آن با روح ونفسش تشبیه مى کند. در این مثال، ملائکه را به قواى جسم تشبیه مى کند که در تمام بدن وجود دارند و بین جسم و مخ ارتباط برقرار مى کنند. و در جاى دیگر مى گوید:
خداوند نورش را بر ملائکه مى تاباند و از آنها بر انبیا تابیده مى شود. پس ملائکه واسطه هستند. بنابراین، خداوند چونان خورشید است و ملائکه همچون ماه. و نورى که از خورشید بر ماه تابیده مى شود، به وحى یى مى ماند که از خداوند به پیامبران با وساطت ملائکه فرستاده مى شود.
ماهیت جن و ملائکه
مؤلف جواهر، در جلد اول، نظریات حکما و صاحبان مذاهب مختلف، در مورد ملائکه را نقل مى کند. نخست نظر علماى اسلام، که آنها را اجسام هواییِ لطیفى مى دانند که مى تواند به صورت هاى گوناگون درآیند و محل استقرارشان هم در آسمان ها است. دوم، نظر برخى بت پرستان که آنها را فرستادگان بد یُمن و خوش یمن ستارگان مى دانند. آنها بر این باورند که ستارگان نیز مانند انسان، موجوداتى عاقل و زنده هستند که توسط ملائکه اداره مى شوند، همان گونه که نفس ما جسممان را اداره مى کند. سوم، عقیده زرتشتى ها و ثنوى ها مبنى بر این که شیاطین از ظلمت وملائکه ازنورند. و چهارم اعتقاد مسیحیان که ملائکه را ارواح بشریِ پاک، و شیاطین را ارواح خبیث انسانى مى دانند، البته هنگامى که بدن را ترک گفته باشند. و پنجم هم نظر فلاسفه درباره ملائکه. او در این موضع به جرح و تعدیل نظریات نمى پردازد و ر...ى منتخب خود را اعلام نمى کند. اما در ضمن تفسیر آیات دیگر مى توان به نظر او در این باره دست یافت. در جلد دوم، از قول فخر رازى به نظر عده اى اشاره مى کند که احتمال مى دهند ملائکه و شیاطین، ارواح پاک و خبیث مردم، پس از مرگ باشند. او همی ن سخن را از اخوان الصفا نیز نقل مى کند. در جلد بیست و یکم نیز همین مطالب را بار دیگر از قول فخر و اخوان الصفا نقل کرده، سخن آنها را با گفته غربى ها درباره عالم ارواح منطبق مى یابد. و در جلد چهارم همان تفسیر، ملائکه و شیاطین را بر مبناى علم جدید ارواح و سخن امام غزالى و فخر رازى چنین تبیین مى کند که ارواح شریر مردم، آرزو مى کنند تا به لذات دنیا بازگردند. و چون از آن محرومند، به وسوسه کسانى مى پردازندکه از نظر روحى همسنخ آنها هستند. بنابراین، فاسق گمراه، زنده یا مرده گمراهى را تعلیم مى دهد؛ همان طور که گفته شده ارواح مردم بد، به شیاطین ملحق مى شوند و ارواح مردم با فضیلت به ملائکه. او همین دیدگاه را در جاى دیگرى نیز تکرار مى کند.
او درتفسیر سوره جن به جمع اقوال مى پردازد و مى گوید: علماى ما خداوند رحمتشان کناد عده اى گفته اند که جن ها اجسام عاقل و پنهانى هستند که آتشین بودن بر آنها غلبه دارد. و برخى گفته اند که آنها ارواح مجرد هستند. او این دو قول را منافیِ هم ندانسته و چنین بین آن دو را جمع مى کند که آن ارواح مجردى که به عالم ماده نزدیک ترند، جن، و آنها که به عالم روح نزدیک ترند، ملائکه اند. او سپس به قول دیگرى اشاره مى کند و آن این که ملائکه نیز نفوس بشرى هستند که مرده اند. از نظر او این سخن نیز با موارد قبلى تناقضى ندارد؛ چراکه مى توان چنین گفت که آن دسته از نفوس بشرى که به شر و عالم ماده و گناهان و بدى هاى آن نزدیک ترند، جن نامیده مى شوند و آنها که به عالم ارواح کاملاً مجرد، نزدیک ترند، به ملائکه ملحق مى شوند.
در این جا باید پرسید که آیا از نظر او جن و ملائکه، مستقلاً وجود ندارند که ارواح بشرنیز پس از مرگ، به تناسب خصوصیاتشان به آنها مى پیوندند، یا این که چنین نیست و در اصل، جن و ملائکه چیزى نیستند جز ارواح انسان ها پس از مرگشان. ما نتوانستیم از تفسیر او توضیحى گویا بر این مطالب بیابیم.
خصوصیات ملائکه
قرآن از خصوصیات ملائکه، کم سخن گفته است. از این موارد معدود نیز طنطاوى به تفسیر لفظى اکتفا کرده است. در تفسیر سوره انفطار، )وان علیکم لحافظین( را به ملائکه تفسیر مى کند که اقوال و اعمال ما را ضبط مى کنند. و چیزى بر آن نمى افزاید. آیه اول سوره فاطر، از نمونه هاى نادر است که مفسر جواهر، در تفسیر آن، توضیحاتى فراتر از الفاظ خود آیه داده است. در این آیه، خداوند متعال به فرشتگانش داشتن بال هایى، دو تا و سه تا و چهار تا را نسبت مى دهد. طنطاوى در تبیین آن مى گوید: در جهان مادى، بال جز بر آن چه بتوان با آن پرواز کرد اطلاق نمى شود، اما در عالم ارواح، بال توانایى و قدرت روحانى یى است که موجب تمایز ملائکه از هم مى شود و هیچ ارتباطى هم با قدرت مادى ندارد. او تعدد این بال ها را به تعدد پا در حیوانات، حتى تا بیش از بیست عدد، و همچنین به تفاوت در عقل انسان ها تشبیه مى کند.
خصوصیات جن
ییکى ازنکاتى که قرآن درباره جن مطرح کرده است، منشأ خلقت آنها است. طنطاوى در تفسیر سوره الرحمن، در برابر آیه )خلق الجان من مارج من نار(24) مى ایستد و به استناد آن که شعله آتش دائماً تکان مى خورد و جابه جا مى شود، نسبت دادن خلقت جن به آن را اشاره به این مى داند که نفوس جن همچنان نیازمند پیرایش وکامل شدن هستند. درواقع این سخن او به استناد سخن علماى احضار روح است که مى گویند: یک روح کامل هنگام احضار شدن، ثابت و آرام است، در حالى که یک روح ناقص در تشویش و اضطراب و حرکت است.
قرآن در سوره احقاف، از قول جنیان هنگام شنیدن قرآن نقل مى کند که مى گویند: )قالوا یا قومنا انا سمعنا کتاباً انزل من بعد موسى(.طنطاوى در تفسیر این آیه مى گوید که آنها یهودى بوده اند و چون یهود به حضرت عیسى ایمان ندارند، از او اسمى نبرده اند. او در تفسیر همین آیات به اقوال برخى علما اشاره مى کند که معتقدند در بین جنیان نیز فرقه ها و مذاهبى مشابه آن چه در بین ساکنان زمین شایع است، وجود دارد. در بین آنان یهودى، مسیحى، زرتشتى و بت پرست وجود دارد. همچنین آنها نیز مسلمان )مبتدعه(، )قدریه( و معتقد به )خلق قرآن( دارند. او درتبیین این مطلب اظهار تردید مى کند که آیا وجود این فرقه هاى مشابه در بین جنیان بدان علت است که آنها ارواح انسان هاى ناقص، مانند یهود، بوده اند که مرده اند یا این که ارواح نادان و سرگردان بدون جسم بوده اند که دین و اخلاقشان از اخلاق و عقاید اهل زمین اقتباس شده است. او پرداختن به این گونه مسائل را برعهده امت اسلامیِ پس از خود مى داند که در تحقیق و بررسیِ آن بکوشند؛ چراکه این زیباترین و ارزشمندترین علوم است. چه علمى از این علم، که ما را از آی
نده مان پس از این زندگى، آگاه مى سازد، ارزشمندتر است؟
ویژگیِ دیگرى که مؤلف تفسیر جواهر به آن اشاره مى کند، مکلف بودن جنیان است که آن را اجماعیِ علما معرفى مى کند. توضیح این ویژگیِ آنها را نیز مى توان در تفسیرى که درباره منع آنها از استراق سمع و رجم آنها توسط ملائکه سخن مى گوید، دریافت. او مى گوید براى ارواح ناقص این امکان وجود داشت که به برخى مطالب از ملأ اعلى گوش فرا دهند، مانند موعظه ها که براى آنها سودمند بود، اما هنگامى که پیامبر خاتم مبعوث شد، آنها از این کار منع شدند تا متوجه آن چه در عالم انسانى روى مى دهد، شوند، عالَمى که به آنها نزدیک تر و مطالبش براى آنها قابل درک تر است. از نظر طنطاوى این تفسیرى مطابق با یافته هاى علم احضار روح است. او مى گوید: دراین علم آمده است که ارواح، پس از مرگ، به همان راهى مى روند که در طول حیات، آن را پیموده بوده اند. پس اگر ناقص باشند، نقصشان با آنها خواهد ماند و اگر کامل باشند، کمال ملازمشان خواهد بود. اما این ارواح ناقص ممکن است برخى نقایص خود را با عمل کردن به نصیحت هایى که از انسان ها یا عوالم دیگر مى شنوند، برطرف سازند. البته در صورتى که آمادگى و زمینه اش را داشته باشند. او سپس از این
هماهنگیِ بین مطالب قرآن و کشفیات جدید، اظهار شگفتى و تعجب مى کند.
آن چه درباره دیدگاه هاى طنطاوى در این بحث مى توان گفت این است که او دلایل عقلى و نقلى را براى پاسخ گویى به شبهات مخالفان کافى نمى یابد. علم احضار روح را غنیمت مى شمارد، آن را دلیلى بى بدیل و برهانى خدشه ناپذیر تلقى مى کند و تمام باور خود را از عالم غیرمادیِ ملائکه و جن بر آن استوار مى سازد. اما احضار روح، با قطع نظر از درستى یا نادرستى اش، که ارزیابیِ آن از محدوده این تحقیق خارج است، تنها مى تواند ما را به وجود روح و بقاى ارواح بشر پس از مرگ رهنمون باشد و دلیلى وجود ندارد تا بتوان نتیجه گرفت که این ارواح، همان ملائکه و جنى هستند که قرآن به آن اشاره دارد. بنابراین، استناد به احضار روح، نه تنها از اثبات ملائکه و جن ناتوان است، بلکه بر فرض اثبات آنها هم، چنان که قبلاً آوردیم، اشکال مخالفان را پاسخ نمى دهد؛ زیرا سؤال آنها از چگونگیِ ارتباط عالَم مادى با عالَم غیرمادى و جایگاه جن وملائکه در نظام علّى بود. به علاوه، این عقیده که جن و ملائکه همان ارواح بشرند، با نظر قرآن، به ویژه درباره ملائکه، و حتى با نظر خود طنطاوى درباره وساطت آنها در عالَم وجود، سازگار نیست. زیاده رویِ او در مهم دانستن
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
1- پیشگفتار
مسئله وجود روح از مسائل بسیار اساسی در میان باورهای دینی و همچنین از کهن ترین باورهای انسانی است که در میان بسیاری از ملل رایج بوده و هنوز هم رایج است. بسیاری از دین خویان اعتقاد دارند حیات آنها تنها محدود به جسم آنها نمیشود و هر انسانی علاوه بر وجود مادی خود وجودی فرا مادی نیز دارد که به آن روح گفته میشود. بر اساس باورهای اسلامی این روح در هنگامی که انسان خلق میشود به بدن او وارد میشود و بعد از مرگ او از بدن خارج میشود. این در حالی است که انقلاب علمی که در تاریخ بشر شکل گرفت تمام مفاهیم ماوراء طبیعی را از دنیای علم بیرون انداخت و به همین دلیل چیزی به نام روح در هیچ یک از رشته های علمی امروز به رسمیت شناخته نمیشود. از آنجا که زیر سوال رفتن روح باعث به زیر سوال رفتن بسیاری از باورهای دینی میشود و از آنجا که وجود روح باعث میشود افراد زیادی به وجود "دنیایی فراتر" (1) از دنیای حقیقی که روبروی ما است میشود و از آنجا که مسئله وجود روح همواره از خداناباوران و خردگرایان پرسش میشود، شایسته است که پیرامون آن توضیحاتی داده شود.
وجود روح توسط بسیاری از خداناباوران و خردگرایان انکار میشود. اثبات عدم وجود پدیده ای مثل روح بسیار دشوار است. تصور کنید عده ای به موجودی نامرئی و غیر مادی به نام "گوراگورا" اعتقاد داشته باشند و ادعا کنند گوراگورا موجودی است که در هنگام عطسه کردن نزد انسانها می آید و انسانها را میبوسد. و بوسه او سبب عطسه انسانها میشود. هیچ کس نمیتواند گوراگورا را ببیند و یا او را لمس کند. حال آیا کسی میتواند اثبات کند که گوراگورا وجود ندارد؟ این باورمندان به گوراگورا ممکن است به شما بگویند هر گاه او شما را ببوسد شما عطسه کرده اید و هر گاه شما را نبوسد عطسه نخواهید کرد، و اگر شما این باور آنها را انکار کنید، آنها از شما خواهند پرسید، پس انسان برای چه عطسه میکند؟ اگر دلیلی علمی برای عطسه پیدا کنید و به آنها بگویید که عطسه کردن به این دلیل و به آن دلیل علمی است که اتفاق می افتد، ممکن است معتقدان به گوراگورا به شما بگویند "خوب ما نیز منکر این دلایل علمی نیستیم، اما گوراگورا هم همزمان با آن دلایل علمی شما را میبوسد، و اگر گوراگورا وجود نداشته باشد و شما را نبوسد شما هرگز عطسه نخواهید کرد."
قضیه روح هم بسیار شباهت به مسئله گوراگورا دارد. روح از نظر گروهی از کسانیکه به وجود آن اعتقاد دارند دلیل اصلی و جوهر حیات است یعنی حیات وقتی آغاز میشود که روح به بدن وارد میشود و وقتی پایان میگیرد که روح از بدن خارج میشود، و از آنجا که روح پدیده ای طبیعی (Natural) نیست در حوزه بررسی علمی قرار نمیگیرد، و از نظر کسانیکه به ماوراء طبیعت (Supernatural) (فراطبیعت گرایی، سوپر ناچورالیسم چیست؟) اعتقاد ندارند چون مدارک و دلایلی برای اعتقاد به چنین موضوعی وجود ندارد، همین ماوراء طبیعی بودن روح دلیل خوبی است برای انکار وجود آن. اما اگر وجود ماوراء طبیعت را ممکن فرض کنیم، نمیتوان اثبات کرد که روح وجود ندارد، مگر اینکه در وجود و تعریف روح تناقضی با خود آن و یا با سایر اصول استوار یافت شود و از اصل محال بودن اجماع نقیضین (تناقض چیست؟) اثبات کرد که وجود روح محال است. اما این نوشتار به یافتن و بحث کردن پیرامون چنین تناقضاتی نخواهد پرداخت، این نوشتار بیشتر تحلیلی علمی، تاریخی و فلسفی است از پدیده روح و همچنین تلاشی است برای پاسخ دادن به پرسشهای رایج در این زمینه و رد دلایل رایج غلطی که معمولاً برای اثبات وجود روح از آنها استفاده میشود.
زیرا همانگونه که در مورد گوراگورا یک انسان خردگرا (خردگرایی چیست؟) میتواند به دلیل اینکه مدارک علمی معتبر یا دلایل صحیح فلسفی برای اثبات وجود آن وجود نداشته باشد و در نتیجه به دلیل اینکه ایده وجود گوراگورا از فیلتر خرد عبور نمیکند منکر وجود گوراگورا شود، در مورد روح نیز دقیقاً مسئله به همین صورت است. در این نوشتار این واقعیت را که آنچه باورمندان به وجود روح معمولاً به عنوان دلایل خود برای اعتقاد به وجود روح بیان میکنند دلایل درستی نیستند نشان خواهیم داد، و نتیجه آن خواهد بود که در خواهیم یافت دلایل معتبری برای اعتقاد به روح وجود ندارد. بنابر این وجود روح را میتوان تنها به دلیل اینکه دلایل معتبری برای اعتقاد به آن وجود ندارد انکار کرد و نشان داد که این اعتقاد برخواسته از نادانی قدما بویژه افلاطون است که وارد باورهای دینی شده است. لذا خردمندانه ترین جایگاه نسبت به قضیه روح، جایگاه انکار است، مگر اینکه دلایل معتبری برای نفی وجود آن انکار شود.
2- ایده روح از کجا آمده است؟
نخستین چیزی که باعث شد انسانها به روح روی بیاورند مسئله حیات بود. انسانها همواره بدنبال این بوده اند که ببینند حیات چیست و از کجا آمده است و پاسخ این پرسش خود را در یافتن فرق انسان زنده و انسان مرده جستجو میکردند تا اینکه بتوانند حیات را توضیح دهند و درک کنند. باورهای دینی اکثراً برخواسته از تلاش انسانهای بدوی و اولیه هستند، برای توضیح دادن چیزهایی که امروز علم به توضیح آنها میپردازد. بشر اولیه همواره در تلاش برای توضیح این مسئله و پاسخ به سایر پرسشهای اساسی اش دست به خلقت موجوداتی تخیلی و غیر طبیعی زده است که ارواح یکی از آن چیزها هستند.
در نظر انسانهای اولیه ابتدائی ترین و آشکار ترین تفاوتی که بین موجودی زنده و موجودی غیر زنده دیده میشود این است که انسان زنده نفس میکشد و انسان مرده نفس نمیکشد. لذا این تنفس در نظر بسیاری از انسانهای اولیه بعنوان جوهر اصلی حیات مطرح شد، یعنی هرآنچه نفس بکشد از نظر ایشان زنده مینمود و هر آنچه زنده نبود نفس نمیکشید. برای همین است که روح همواره بطور مستقیم یا بطور غیر مستقیم در کتابهای دینی با تنفس در ارتباط است. در تورات روح با کلمه نشاما (נפשׁ) توصیف شده است، این کلمه دقیقاً همان کلمه ای است که برای نفس نیز استفاده میشود. در انجیل نیز که اصل آن به زبان یونانی نوشته شده است برای روح از کلمه سوکی (ψυχή) استفاده شده است و این کلمه دقیقاً به معنی نفس و نفس کشیدن است. این کلمات هم در تورات و هم در انجیل بارها با معانی و مفاهیم دیگر همچون تنفس و حیات نیز استفاده شده اند. کلمه (Spirit) در زبان انگلیسی نیز خویشاوند با تنفس در زبان لاتین است. مصریان باستان نیز کلمه "کا" را برای توصیف ارواح استفاده میکردند که این کلمه نیز به معنی "تنفس" است، حتی در آیین هندو و همچنین در آیین بودایی نیز روح را (Ātman) میخوانند که برابر با تنفس است. روح حتی در قرآن نیز با نفس کشیدن درآمیخته است. الله بر اساس قرآن روح خود را درون کالبد انسان می دمد، یا بعبارت دیگر "فوت" میکند.
سوره سجده آیه 9
ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ.
آنگاه بالای او راست ، کرد و از روح خود در آن بدمید و برایتان گوش و چشمها و دلها آفرید چه اندک شکر می گویید.
به این عمل معروف فوت کردن روح (نفخ روح) در چهار جای دیگر قرآن از جمله در (سوره حجر آیه 29، سوره انبیا آیه 91، سوره ص آیه 72 و سوره تحریم آیه 12) نیز اشاره شده است. نفخ روح در قرآن هم در مورد اولین انسان (آدم) آمده است هم در مورد تولد مسیح از مریم باکره و هم در مورد تمامی انسانها. البته این باور تنها باوری اسلامی نیست، دورگا یکی از خدایان هندو نیز مجسمه خود را ساخته است و بعد با دهان الهی خود روح دمیده است. بسیاری از انسانهای اولیه توضیحی بهتر از این به ذهنشان خطور نمیکرد که خدا ابتدا انسان را از مجسمه درست کرده است و بعد به وجود او حیات دمیده است و در نتیجه انسان که تنها یک کالبد سفالین و گلی مجسمه گونه بوده است دارای جان شده است، شاید به همین دلیل باشد که مجسمه سازی در برخی از ادیان همچون اسلام تقبیح شده است و حتی در برخی از دوره های تاریخ اولیه اسلام به شدت تحریم و تکفیر شده است و گروه های بنیاد گرا هنوز هم با مجسمه سازی مشکل دارند، زیرا به نظر میرسیده است که انسانهای مجسمه ساز در حال تکرار کاری الهی هستند و این کار بسیار کفر آمیز