لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
وحی در قرآن
بحث درباره وحى،از این جهتحایز اهمیت است که پایه شناخت کلام خدابه شمار مىرود.قرآن که بیانگر سخن حق تعالى و حامل پیام آسمانى است،به وسیله وحى نازل شده است.وحى همان سروش غیبى است که از جانب ملکوتاعلى به جهان ماده فرود آمده است.
و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین بلسانعربی مبین (1) .
ذلک مما اوحى الیک ربک من الحکمة (2) خداوند از زبان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چنین نقل مىکند: ...و اوحی الی هذا القرآنلانذرکم به و من بلغ (3) .
از این رو اساسىترین بحث در زمینه مسایل قرآنى بحث درباره وحى است،یعنى بحث درباره شناخت وحى،چگونگى برقرارى ارتباط بین ملا اعلى و مادهسفلى و این که آیا میان دو جهان ماده و ما فوق ماده،امکان برقرارى ارتباط هست؟
این گونه موضوعات در این زمینه مطرح است و پاسخ آنها راه را براى درکباورهاى قرآنى هم وار مىسازد.
وحى در قرآن
واژه وحى در قرآن به چهار معنا آمده است:
1- اشاره پنهانى:که همان معناى لغوى است.چنان که درباره زکریا علیه السلام در قرآن مىخوانیم: فخرج على قومه من المحراب فاوحى الیهم ان سبحوا بکرة و عشیا (6) ،او ازمحراب عبادتش به سوى مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت:به شکرانه اینموهبت صبح و شام خدا را تسبیح کنید».
2- هدایت غریزى:یعنى رهنمودهاى طبیعى که در نهاد تمام موجوداتبه ودیعت نهاده شده است.هر موجودى اعم از جماد،نبات، حیوان و انسان،به طورغریزى راه بقا و تداوم حیات خود را مىداند.از این هدایت طبیعى با نام وحى درقرآن یاد شده است: و اوحى ربک الى النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر ومما یعرشون ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللا... (7) ، پروردگارت به زنبور عسلوحى[ الهام غریزى]نمود که از کوه و درخت و داربستهایى که مردم مىسازند،خانههایى درست کن، سپس از همه میوهها[شیره گلها]بخور[بنوش]و راههاىپروردگارت را به راحتى بپوى».
هدایت غریزى که در نهاد اشیا قرار دارد،خود رازى نهفته از اسرار طبیعتبه شمار مىرود که اثر شگفت آور آن آشکار،ولى منشا و مبدا آن پنهان از انظار بودهو شایسته آن است که آن را وحى گویند. و اوحى فی کل سماء امرها... (8) ،و در هرآسمانى کار آن[آسمان] را وحى[ مقرر]فرمود...».
3- الهام(سروش غیبى):گاه انسان پیامى را دریافت مىدارد که منشا آن رانمىداند.به ویژه در حالت اضطرار که گمان مىبرد راه به جایى ندارد.ناگهاندرخششى در دل او پدید مىآید که راه را بر او روشن مىسازد و او را از آن تنگنابیرون مىآورد.این پیامهاى رهگشا،همان سروش غیبى است که از پشت پرده ظاهرشده و به مدد انسان مىآید.از این سروش غیبى که از عنایت الهى سرچشمه گرفته،در قرآن با نام وحى تعبیر شده است.قرآن درباره مادر موسى علیه السلام مىفرماید:
و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنیانا رآدوه الیک و جاعلوه من المرسلین (9) . و لقد مننا علیک مرة اخرى اذ اوحینا الى امک مایوحى ان اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی و عدوله...فرجعناک الى امک کی تقر عینها و لا تحزن... (10 .
بر پایه این آیات،موقعى که موسى تولد یافت،مادرش نگران حال او شد.ناگهانبارقهاى در خاطرش گذشت که با توکل بر خدا او را شیر دهد.هر گاه احساس خطرکرد او را در صندوقى چوبین قرار داده بر روى آب رها کند.و نیز بر خاطرش گذشتکه طفل به او باز مىگردد و هرگز نباید اندوهناک باشد،زیرا بر خدا اعتماد کرده وطفل را به دست او سپرده است.اینها خاطرههایى بود که بر اندیشه مادر موسىگذر کرد و بارقه امیدى بود که در دل او درخشیدن گرفت.این گونه خاطرههاى روشنکننده راه و نجات دهنده از بیم و هراس،الهام رحمانى و عنایت ربانى است که درمواقع ضرورت به یارى بندگان صالح مىآید.
قرآن وحى را به معناى وسوسههاى شیطان نیز به کار برده است، و کذلک جعلنالکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا... (11) و وان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم لیجادلوکم... (12) این گونه وحى شیطانى همان است کهدر سوره ناس آمده: من شر الوسواس الخناس،الذی یوسوس فی صدور الناس،من الجنةو الناس (13) .
4- وحى رسالى:وحى بدین معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتادبار از آن یاد شده است: و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر ام القرى و من حولها (14) .
نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن (15) پیامبران مردان تکاملیافتهاى هستند که آمادگى دریافت وحى را در خود فراهم ساختهاند.در این بارهامام حسن عسکرى علیه السلام مىفرماید:«ان الله وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاهافاختاره لنبوته... (16) ،خداوند،قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیراترین قلبها یافت وآن گاه او را براى نبوت برگزید».
این حدیث اشاره به این واقعیت دارد که براى دریافت وحى آن چه مهم استافزایش آگاهى و آمادگى براى پذیرا شدن این پیام آسمانى است.براى رسیدن به این گونه آمادگى پیامبر باید پیرایههاى جسمانى را از خود بزداید و شایسته تماس باملکوتیان شود. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمودهاند:«و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتىیستکمل العقل و یکون عقله افضل من جمیع عقول امته (17) ،خداوند،پیامبرىبر نیانگیخت،مگر آن که عقل(خرد و اندیشه)خود را به کمال رسانده باشد و خرد اواز خرد تمام امتش برتر باشد».
طبق گفته صدر الدین شیرازى،پیش از آن که ظاهر پیامبر به نبوت آراسته گردد،باطن او حقیقت نبوت را دریافت کرده بود. پیامبر ابتدا باطن خود را به کمال انسانىآراسته گردانید سپس این آراستگى از باطن به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 50 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه
نگاهی گذرا به قرآن مجید ، هر انسان آگاهی را بر می انگیزد که برای فهمیدن معانی و مفاهیم آن بکوشد ؛ هر چند هنوز اعتقاد راسخی به مبانی دینی نداشته باشد ؛ زیرا در نخستین نظر متوجه می شود که این کتاب، ادعا دارد: برای راهنمایی بشر به سوی آخرین مراحل سعادت، از طرف آفرینندة جهان نازل شده است.
اگر فرض کنیم کسی که به قرآن می نگرد، هنوز به ریشه های دین ( توحید و نبوت و معاد ) ایمان نیاورده ، باز فطرتش او را وا می دارد که در صدد فهم معانی این کتاب برآید ؛ زیرا هم غریزة کنجکاوی و هم حس نفع طلبی و گریز از زیان ، چنین اقتضایی را دارد . مگر همین عوامل فطری موجب نشده که چندین نسل از انسانهای کنجکاو بکوشند تا الفبای خط میخی را کشف کنند ؟ یا دانشمندان مختلف در طول تاریخ برای مهار نیروهای طبیعت تلاش کنند صنایع شگفت انگیز پدید آورند و کرات آسمانی را تسخیر نمایند ؛ با این که در نخستین گام ها چندان امیدی به موفقیت
نداشتند؟
پس چگونه ممکن است انسان بیدار وآگاه ، در برابر کتابی که چهارده قرن ادعای خود را به گوش جهانیان رسانده و اهل شک را به معارضه و آوردن یک سطر مانند آن دعوت و منکران را به عذاب
ابدی تهدید کرده است ، بی تفاوت بماند و در صدد مطالعه ، تدبر و تأمل در آن برنیاید؟
ما زحمات ارزندة فقهای عالیقدری را که تفسیر آیات الاحکام نوشته اند ، فراموش نکرده ایم ؛ ولی معتقدیم که قرآن کریم ، طبق فرمودة قرآن ناطق ، اقیانوس بی کرانی است که به عمق آن نمی توان رسید وشگفتی های آن پایان نخواهد یافت.
قرآن و وحی
پدیده وحی:
بحث درباره وحی از این جهت حایز اهمیت است که پایه شناخت کلام خدا به شمار می رود.
قرآن که بیانگر سخن حق تعالی و حامل پیام آسمانی است به وسیله وحی نازل شده است . وحی
همان سروش غیبی است که از جانب ملکوت اعلی به جهان ماده فرود آمده است.
وحی در لغت:
وحی در لغت به معانی مختلفی آمده است از جمله : اشارت ، کتابت ، نوشته ، رساله ، پیام ، سخن
پوشیده ، اعلام در خفا ، شتاب و عجله و هر چه از کلام یا نوشته یا پیغام یا اشاره که به دیگری به
دور از توجه دیگران القا و تفهیم شود وحی گفته می شود.
وحی در قرآن:
واژه وحی در قرآن به چهار معنا آمده است :
اشاره پنهانی : که همان معنای لغوی است . چنان که درباره زکریا (علیه السلام) در قرآن
آمده است که او از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت : به شکرانه این موهبت صبح و شام خدا را تسبیح کنید .
هدایت غریزی : یعنی رهنمودهای طبیعی که در نهاد تمام موجودات به ودیعت نهاده شده
است. هر موجودی اعم از جماد ، نبات، حیوان و انسان ، به طور غریزی راه بقا و تداوم حیات خود را می داند.
هدایت غریزی که در نهاد اشیاء قرار دارد ، خود رازی نهفته از اسرار طبیعت به شماد می رود
که اثر شگفت آور آن آشکار ، ولی منشأ و مبدأ آن پنهان از انظار بوده و شایسته آن است که آنرا وحی گویند.
الهام (سروش غیبی) : گاه انسان پیامی را دریافت می دارد که منشأ آن را نمی داند ، به
ویژه در حالت اضطرار که گمان می برد راه به جایی ندارد . ناگهان درخششی در دل او پدید
می آید که راه را بر او روشن می سازد و او را از آن تنگنا بیرون می آورد.
وحی ارسالی : وحی بدین معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتاد بار از آن یاد
شده است . پیامبران مردان تکامل یافته ای هستند که آمادگی دریافت وحی را در خود فراهم
ساخته اند. در این باره امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرماید: خداوند ، قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیرا ترین قلبها یافت و آنگاه او را برای نبوت برگزید . این حدیث اشاره به این واقعیت دارد که برای دریافت وحی آن چه مهم است افزایش آگاهی و آمادگی برای پذیرا شدن این پیام آسمانی است.
زبان وحی :
زبان،آسان ترین وسیله انتقال مفاهیم ذهنی در انسان به شمار می رود و ساده ترین ابزاری است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
وحی و نبوت
معنی وحی
توجه به معنی لغوی الفاظی که در شرع یا عرف مثلا معنی خاصی پیدا کرده است بصیرت بیشتری برای درک صحیح آن معنی خاص بوجود میآورد، به طور مثال اگر بدانیم که لفظ دین در لغت به معنی تسلیم، عادت، عبادت، طاعت، خواری، حساب، قهر و غلبه، پادشاهی، حکم، تدبیر، توحید، پارسایی، قضاء و غیره میباشد از دین اسلام یا دین موسی یا مسیح، معنی کاملتر و جامعتری را میفهمیم تا این که فقط بدانیم دین مجموعۀ حقایق و احکامی است که بر پیغمبری وحی شده است.
همچنین لفظ فسق را میدانیم که در قرآن و حدیث هم در کفر و هم در مطلق گناه بکار رفته است ولی وقتی دانستیم معنی اصلی کلمه «بیرون آمدن خرمای تازه از پوستش» میباشد حتی راغب در مفرداتش میگوید «در کلام عرب فاسق هیچگاه در وصف انسان نیامده است».
بدیهی است با دانستن معنی لغوی فسق روشنتر و بهتر درک میکنیم که گناهکار یا کافر با خروج از حکم شرع، و مقتضای فطرت، در حقیقت از لباس انسانیت و شعار آدمیت بیرون رفته است. پس چنین نیست که استعمال فاسق در گناهکار حقیقت و در کافر مجاز باشد یا بر عکس، بنابراین لازم است نخست به معنی لغوی وحی توجه کنیم:
معانیای که کتب لغت برای وحی آوردهاند عبارت است از: اشاره کردن، قاصدی فرستادن، در نهان با کسی سخن گفتن، چیزی را به کسی القا کردن تا آن را بداند، کاری به شتاب کردن، الهام، کتابت و غیره و گفتهاند بعداً در آنچه خداوند به پیغمبران القاء میکند غلبه یافته است.
راغب که در مفردات منحصر ا لغات و الفاظ قرآن را آورده در معنی وحی میگوید: «اصل وحی اشارۀ سریع است، و برای متضمن بودن معنی سرعت به کاری که سریعاً انجام یابد (امر وحی) میگویند و نیز به سخنی که به طور رمز یا تعریض ادا شود و گاهی به آواز مجرد از ترکیب (خالی از حروف و الفاظ) و به اشاره با بعضی اعضاء (با دست و چشم و سر و غیره) و به کتابت و وسواس هم گفته میشود، همچنین به کلام خدا که به انبیاء و اولیاء القا میشود وحی میگویند، و آن بر حسب آیۀ کریمۀ و ما کان لبشر الخ بر چند گونه است:
یا به واسطه فرستادهای است که شخص دیده و سخنش شنیده شود مانند تبلیغ جبرئیل برای پیغمبر در صورتی معین، یا با شنیدن کلام است بدون معاینه مانند شنیدن موسی گفتار خدا را، یا با القاء مطلب در قلب است چنانچه پیغمبر فرمود: «همانا روحالقدس در قلبم دمید» یا با الهام است مانند: «به مادر موسی وحی کردیم که فرزندت را شیر بده» یا به تسخیر یعنی بکار واداشتن است مانند وحی به زنبورعسل یا به خوابیدن است که پیغمبر فرمود: «وحی و نوبت منقطع است ولی اخباری که مؤمن بشارت آنها را در خواب میگیرد و میبیند باقی است».
بر این سه نوع اخیر (الهام و تسخیر و خواب) لفظ وحی (الاوحیا) در آیه دلالت دارد و بر شنیدن سخن بدون رؤیت لفظ و بر تبلیغ جبرئیل در صورت معین جملۀ (اویرسل رسولا فیوحی) این بود جمیع انواع وحی». راغب بعد از این بیان توضیح میدهد که در هر مورد دیگری که از قرآن که لفظ وحی آمده باید بر یکی از معانی مذکور حمل شود، مثلا وحی به حواریین یا به واسطۀ عیسی یا به معنی الهام خواهد بود، و وحی به آسمانها یا وحی به اهل آنها یا تسخیری است و همچنین.
فرق میان وحی و الهام
شیخ محمد عبده در رسالۀ توحید پس از بیان معانی لغوی و شرعی وحی میگوید: «معرفیتی که باواسطه یا بیواسطه برای انسانی حاصل میشود، اگر بداند از جانب خدا است وحی، و اگر نداند الهام نامیده میشود؛ پس الهام یک نوع احساسی است مانند اندوه و شادی یا گرسنگی و تشنگی».
نبوت
کسی که از جانب خداوند به او وحی میشود تا مردم را به راه راست هدایت کند نبی و رسول و مرسل نامیده میشود.
فرق میان نبی و رسول
در روایات بسیار با عبارات مختلف مقام رسول از نبی برتر و والاتر معرفی شده است. مثلا در اصول کافی (باب الفرق بین الرسول و النبی) چند روایت از این قبیل آمده است: «نبی کسی است که در خواب میبیند و آواز را میشنود و فرشته را مشاهده نمیکند، و رسول کسی است که آواز را میشنود و در خواب میبیند و فرشته را هم معاینه میکند.» و بقیۀ روایات این باب همگی مشعر بر رفعت مقام رسول نسبت به نبی است و آنچه شهرت یافته و به حسن قبول هم تلقی شده این است که میان نبی و رسول عموم و خصوص مطلق است زیرا نبی کسی است که شریعتی به او وحی شود هر چند مامور تبلیغ نباشد و اگر مامور تبلیغ هم شد رسول نامیده میشود؛ بنابراین هر رسولی قطعا نبی خواهد بود اما نبی ممکن است رسول باشد و ممکن است به مقام رسالت ارتقاء نیابد.
موارد استعمال وحی در قرآن
قرآن کریم وحی را به آسمان و زمین و زنبور عسل و ملائکه و افراد عادی و پیغمبران اسناد میدهد که به ترتیب به شرح آنها میپردازیم.
1- وحی به آسمان و زمین
در آیه 12 سوره فصلت: «و اوحی فی کل سماء امرها و زینا السماء الدنیا بمصابیح الخ»
یعنی: «در هر آسمانی کار و حال (وظیفه) او را به وی وحی فرمود و بیگمان آسمان نزدیک را به چراغها آراستیم» باید توجه داشت که لفظ سماء طبق تصریح کتب لغت به هر چه بالای سرمان ببینیم از اجسام و فضا و به ابر و باران حتی به سقف خانه و پشت اسب گفته میشود به طوری که در آیه مذکور ملاحظه میشود محل همۀ ستارگانی که به چشم میآیند آسمان نزدیک است ضمناً دانسته میشود که آسمانهای دیگری هست که اهل زمین نمیتوانند ستارۀ آنها را مانند چراغ ببینند و باز میبینیم قرآن مکرر میگوید ما از آسمان آب باران را نازل کردیم که جایگاه بخار آب و ابرها است یا هر گاه آسمان شکافته شود یا سوگند به آسمان با برگشت که به قول مفسران مقصود اجرام آسمانی و ماه و خورشید و ستارگانند که شکافته میشوند یا طلوع و غروب میکنند یا سوگند به آسمان با برجها که فضای محل بروج یا ستگاران است.
به راستی آسمان مظهر عظمت و قدرت و حکمت بینهایت پروردگار است؛ هر کس در شبهایی که آسمان صاف و بیابر است به آن بنگرد دچار بهت و حیرت میگردد هر چه علم پیشرفت میکند جلال و عظمت آسمان بهتر دانسته میشود وقتی به دقت ستارگان را ملاحظه کنیم خواهیم دید که بعضی از آنها تغییر مینمایند و برخی در محل خود باقی میمانند. دستۀ اول را سیارات و دوم را ثوابت مینامند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
وحی و نبوت
معنی وحی
توجه به معنی لغوی الفاظی که در شرع یا عرف مثلا معنی خاصی پیدا کرده است بصیرت بیشتری برای درک صحیح آن معنی خاص بوجود میآورد، به طور مثال اگر بدانیم که لفظ دین در لغت به معنی تسلیم، عادت، عبادت، طاعت، خواری، حساب، قهر و غلبه، پادشاهی، حکم، تدبیر، توحید، پارسایی، قضاء و غیره میباشد از دین اسلام یا دین موسی یا مسیح، معنی کاملتر و جامعتری را میفهمیم تا این که فقط بدانیم دین مجموعۀ حقایق و احکامی است که بر پیغمبری وحی شده است.
همچنین لفظ فسق را میدانیم که در قرآن و حدیث هم در کفر و هم در مطلق گناه بکار رفته است ولی وقتی دانستیم معنی اصلی کلمه «بیرون آمدن خرمای تازه از پوستش» میباشد حتی راغب در مفرداتش میگوید «در کلام عرب فاسق هیچگاه در وصف انسان نیامده است».
بدیهی است با دانستن معنی لغوی فسق روشنتر و بهتر درک میکنیم که گناهکار یا کافر با خروج از حکم شرع، و مقتضای فطرت، در حقیقت از لباس انسانیت و شعار آدمیت بیرون رفته است. پس چنین نیست که استعمال فاسق در گناهکار حقیقت و در کافر مجاز باشد یا بر عکس، بنابراین لازم است نخست به معنی لغوی وحی توجه کنیم:
معانیای که کتب لغت برای وحی آوردهاند عبارت است از: اشاره کردن، قاصدی فرستادن، در نهان با کسی سخن گفتن، چیزی را به کسی القا کردن تا آن را بداند، کاری به شتاب کردن، الهام، کتابت و غیره و گفتهاند بعداً در آنچه خداوند به پیغمبران القاء میکند غلبه یافته است.
راغب که در مفردات منحصر ا لغات و الفاظ قرآن را آورده در معنی وحی میگوید: «اصل وحی اشارۀ سریع است، و برای متضمن بودن معنی سرعت به کاری که سریعاً انجام یابد (امر وحی) میگویند و نیز به سخنی که به طور رمز یا تعریض ادا شود و گاهی به آواز مجرد از ترکیب (خالی از حروف و الفاظ) و به اشاره با بعضی اعضاء (با دست و چشم و سر و غیره) و به کتابت و وسواس هم گفته میشود، همچنین به کلام خدا که به انبیاء و اولیاء القا میشود وحی میگویند، و آن بر حسب آیۀ کریمۀ و ما کان لبشر الخ بر چند گونه است:
یا به واسطه فرستادهای است که شخص دیده و سخنش شنیده شود مانند تبلیغ جبرئیل برای پیغمبر در صورتی معین، یا با شنیدن کلام است بدون معاینه مانند شنیدن موسی گفتار خدا را، یا با القاء مطلب در قلب است چنانچه پیغمبر فرمود: «همانا روحالقدس در قلبم دمید» یا با الهام است مانند: «به مادر موسی وحی کردیم که فرزندت را شیر بده» یا به تسخیر یعنی بکار واداشتن است مانند وحی به زنبورعسل یا به خوابیدن است که پیغمبر فرمود: «وحی و نوبت منقطع است ولی اخباری که مؤمن بشارت آنها را در خواب میگیرد و میبیند باقی است».
بر این سه نوع اخیر (الهام و تسخیر و خواب) لفظ وحی (الاوحیا) در آیه دلالت دارد و بر شنیدن سخن بدون رؤیت لفظ و بر تبلیغ جبرئیل در صورت معین جملۀ (اویرسل رسولا فیوحی) این بود جمیع انواع وحی». راغب بعد از این بیان توضیح میدهد که در هر مورد دیگری که از قرآن که لفظ وحی آمده باید بر یکی از معانی مذکور حمل شود، مثلا وحی به حواریین یا به واسطۀ عیسی یا به معنی الهام خواهد بود، و وحی به آسمانها یا وحی به اهل آنها یا تسخیری است و همچنین.
فرق میان وحی و الهام
شیخ محمد عبده در رسالۀ توحید پس از بیان معانی لغوی و شرعی وحی میگوید: «معرفیتی که باواسطه یا بیواسطه برای انسانی حاصل میشود، اگر بداند از جانب خدا است وحی، و اگر نداند الهام نامیده میشود؛ پس الهام یک نوع احساسی است مانند اندوه و شادی یا گرسنگی و تشنگی».
نبوت
کسی که از جانب خداوند به او وحی میشود تا مردم را به راه راست هدایت کند نبی و رسول و مرسل نامیده میشود.
فرق میان نبی و رسول
در روایات بسیار با عبارات مختلف مقام رسول از نبی برتر و والاتر معرفی شده است. مثلا در اصول کافی (باب الفرق بین الرسول و النبی) چند روایت از این قبیل آمده است: «نبی کسی است که در خواب میبیند و آواز را میشنود و فرشته را مشاهده نمیکند، و رسول کسی است که آواز را میشنود و در خواب میبیند و فرشته را هم معاینه میکند.» و بقیۀ روایات این باب همگی مشعر بر رفعت مقام رسول نسبت به نبی است و آنچه شهرت یافته و به حسن قبول هم تلقی شده این است که میان نبی و رسول عموم و خصوص مطلق است زیرا نبی کسی است که شریعتی به او وحی شود هر چند مامور تبلیغ نباشد و اگر مامور تبلیغ هم شد رسول نامیده میشود؛ بنابراین هر رسولی قطعا نبی خواهد بود اما نبی ممکن است رسول باشد و ممکن است به مقام رسالت ارتقاء نیابد.
موارد استعمال وحی در قرآن
قرآن کریم وحی را به آسمان و زمین و زنبور عسل و ملائکه و افراد عادی و پیغمبران اسناد میدهد که به ترتیب به شرح آنها میپردازیم.
1- وحی به آسمان و زمین
در آیه 12 سوره فصلت: «و اوحی فی کل سماء امرها و زینا السماء الدنیا بمصابیح الخ»
یعنی: «در هر آسمانی کار و حال (وظیفه) او را به وی وحی فرمود و بیگمان آسمان نزدیک را به چراغها آراستیم» باید توجه داشت که لفظ سماء طبق تصریح کتب لغت به هر چه بالای سرمان ببینیم از اجسام و فضا و به ابر و باران حتی به سقف خانه و پشت اسب گفته میشود به طوری که در آیه مذکور ملاحظه میشود محل همۀ ستارگانی که به چشم میآیند آسمان نزدیک است ضمناً دانسته میشود که آسمانهای دیگری هست که اهل زمین نمیتوانند ستارۀ آنها را مانند چراغ ببینند و باز میبینیم قرآن مکرر میگوید ما از آسمان آب باران را نازل کردیم که جایگاه بخار آب و ابرها است یا هر گاه آسمان شکافته شود یا سوگند به آسمان با برگشت که به قول مفسران مقصود اجرام آسمانی و ماه و خورشید و ستارگانند که شکافته میشوند یا طلوع و غروب میکنند یا سوگند به آسمان با برجها که فضای محل بروج یا ستگاران است.
به راستی آسمان مظهر عظمت و قدرت و حکمت بینهایت پروردگار است؛ هر کس در شبهایی که آسمان صاف و بیابر است به آن بنگرد دچار بهت و حیرت میگردد هر چه علم پیشرفت میکند جلال و عظمت آسمان بهتر دانسته میشود وقتی به دقت ستارگان را ملاحظه کنیم خواهیم دید که بعضی از آنها تغییر مینمایند و برخی در محل خود باقی میمانند. دستۀ اول را سیارات و دوم را ثوابت مینامند. سیارات از خود نور ندارند ولی از ثوابت که دارای نورند کسب نور مینمایند. یکی از این سیارات، زمینِ ما است که از خورشید نور میگیرد. خورشید نزدیکترینِ همۀ ثوابت به زمین است و نور آن در هر ثانیه سیصدهزار کیلیومتر طی مسافت میکند، در مدت هشت دقیقه و هفده ثانیه به ما میرسد یعنی نور در این مدتِ اندک، فاصلۀ 150 میلیون کیلومتر را طی مینماید.
خورشید را با تمام ستارههایی که در شب دیده میشوند یا به چشم نمیآیند منظومۀ شمسی مینامند و منظومۀ شمسیِ ما جزء کوچکی از کهکشان است و کهکشان که در شبهای ابیابر مانند ابر رقیق سفیدی در گوشۀ آسمان به چشم میخورد و از هزارها خورشید و میلیونها ستاره تشکیل شده است خود یکی از سحابیها است که برخی دانشمندان هیأت و نجوم تا چهل هزار آنها را مورد مطالعه قرار دادهاند که به قول دوسو نزدیکترین فاصلۀ آنها از زمین هشتصد هزار سال نوری میباشد تا به فواصل میلیونها سال نیز میرسد.
آنگاه نظم عجیبی که در این جهان شگفتانگیز حکمفرماست قابل توجه و تامل بسیار است که هر یک از این همه خورشید و ماه و ستاره وزن مخصوص و حجم مخصوص داشته و با فاصلهای محدود و معین از دیگری قرار گرفته است؛ به طور مثال زمین با ماه و خورشید هر کدام وزنی و حجمی و فاصلهای دقیق با یکدیگر دارند که هر گاه اندک تغییری در آنها پدید آید، یعنی هر کدام بزرگتر یا کوچکتر از آنچه هست و فاصله کمتر یا زیادتر شود، موجود زنده در روی زمین نخواهد ماند. حقا که هر جزئی از این کتاب عظیمی که برابر دیدۀ صاحبان دیده و دل گشوده است دفتر معرفتی است.
این گوی زرینی که هر بامداد به چوگان قدرت بر چشمن افق افکنده میشود در هر دقیقه 250 میلیون تن از وزنش را بر اثر تشعشع از دست میدهد و میلیونها سال است که بر این تیره خاکدان سرد نور و حرارت میبخشد و از میان هزارها خورشید فقط همین خورشید منظومۀ ما است که نورش برای نبات و حیوان مفید است و بقیه زیانآور میباشد.
این نیروی عظیمی که نیرومندتر و در عین حال نامحسوستر از آن نیرویی وجود ندارد چیست که این همه کرات بسیار بزرگ آسمانی را به حرکت و گردش درآورده است؟ مترلینک در کتاب قانون بزرگ میگوید: «قانون جاذبه، ما در تمام قوانین است و وجود آن معرف یک ارادۀ مافوق سایر ارادههای حاکم بر جهان میباشد ...» لاپلاس مدلل ساخت که سرعت قوۀ مزبور میلیونها بار بیشتر از سرعت نور یعنی در واقع معادل با بینهایت است (و باز میگوید) ما زندگی و شکل و حرکات و تمام مایملک حقیر خود را مدیون اجرام سماوی شگرفی هستیم که با تنظیم و تعادل حرکات و نیروهای خود و انطباق آنها با حرکات کرۀ ما اسباب بقای ما در سطح زمین شدهاند.
کاشف قوۀ جاذبه اسحق نیوتون در نامهای که به دوست و محرک رازش بنتلی نوشته میگوید: «من تصور نمیکنم جز خدا هیچ عامل دیگری قادر به تنظیم قوانین و حرکات گریز از مرکز باشد (و باز در همان نامه) قوۀ ثقل میتواند ستارگان را در فلک به گردش درآورد و اگر قدرت خدا در این امر دخالت نکند قوۀ مزبور ابداً قادر نیست همگی را مجبور به گردش دائمی دور خورشید کند (باز میگوید) خدا به آن جهت ستارگان را در فواصل بسیار دور از هم قرار داده است تا مبادا در اثر کشش قوۀ ثقل همه بر روی یکدیگر بیفتند و اوضاع جهان بر هم خورد».
پس این نظم و نظام بهتآوری که در حرکات کواکب و در منظومههای شمسی و کهکشانها و سحابیها و در جوهای مختلف و فضاهای متفاوت برقرار است همگی از آثار وحی الهی است.
نکتۀ لطیف
نکتۀ لطیف و قابل توجه این است که سورۀ فصلت (یا سجده) که آیۀ مورد بحث از آن است از سورههایی است که به حروف مقطعه آغاز میشود و در این سورهها عموما سخن از اعجاز قرآن و حقانیت وحی محمدی است از این جهت در عموم آنها (بهغیر از دو سه سوره که وجهی دیگر دارد) بعد از این حرف بلافاصله گفتگو از قرآن به میان میآید و تا آخر سوره بحث مربوط به آن ادامه مییابد. در این سوره نیز نخست از نزول قرآن به زبان عربی و بعد وظیفۀ پیغمبر و انکار کفار گفتگو میشود تا در آیۀ ششم میفرماید خداوند بر بشری وحی فرمود تا مردم را به توحید و استقامت در عقیده و عمل و آمرزش خواستن بخواند و بدارد سپس مشرکان بیخبر را تهدید میکند و به مومنانِ شایستهکردار وعدۀ پاداشِ بیمنت و ناگسسته میدهد آنگاه از کافران بازخواست میفرماید که چگونه با این همه آثار قدرت و حکمت از خلق زمین و کوهها و مقدر و مقرر فرمودن روزیها به کفر میگرایند و در دنبالۀ همان آثار و آیات از آغاز خلقت سخن میراند. زمانی که آسمانها به صورت دود (گاز – سدیم) بودند پروردگار به آنها فرمان داد که به گردش و چرخش درآیند آنها فرمانبرداری کردند و آسمانهای هفتگانه به طور کامل ساخته و وظیفۀ هر کدام به وی وحی شد و دنبالۀ مطلب تا آخر سوره گرفته میشود.
این یک نوع استدلال فطری و عقلی بر اثبات وحی است که به مردم میفهماند معجزۀ خلقت و معجزۀ بعثت از یک مبدآ و منبع است و همچنانکه از وحی تکوینی این همه آثار دانش و حکم در کائنات به منصۀ بروز و ظهور رسیده است از آثار وحی تشریعی نیز آیات بینات و کتاب و حکمت بر زبان یک فردِ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 43 صفحه
قسمتی از متن .doc :
وحی و تکامل
فلسفة انسان
برای شناخت فلسفة وحی، باید بحث را از انسان شروع کرد، چه اینکه فلسفة وحی همان فلسفة انسان است، و اگر فلسفة انسان تببن گردد فلسفة وحی خودبخود بیان شده است و نیاز به توضیح بیشتری ندارد.
بنابراین انسان نمیتواند از فلسفة هستی جدا باشد، چه اینکه انسان جزئی از این مجموعه است، اگر آفرینش هدف داشته باشد، و کاروان هستی بسوی مقصدی پیشبینی شده حرکت کند، طبیعی است که انسان هم جزئی از این مجموعه است و هدف دارد، و اگر جهان بیشعور و احمق باشد، برای انسان هم نمیتواند فلسفهای تصور کرد، بنابراین فلسف؛ة انسانرا هم باید در فلسفة جهان یافت، و بسخن دیگری فلسفة وحی فلسفة انسان است، و فلسفة انسان فلسفة جهان، و اما فلسفة جهان چیست؟
فلسفة جهان
برای شناخت فلسفةجهان باید بحث را از» جهانبینی« شرو ع کرد که با تفاوت جهانبینیها» فلسفة جهان« تفاوت میکند، بنابرایم در پاسخ کسی که میپرسد فلسفة جهان چیست ؟ باید گفت شما جهان را چگونه میبینی؟ جهان در دید» الهی« موجودی است باشعور، و پدیده شعور مطلق و آفریننده هستی و در دید» مادی« جهان فلسفه ندارد، و بیهدف و سردرگم است.
ولی براساس جهایبینی الهی، لزوماَ بایذ هدف داشته باشد، و امکان ندارد بیهدف باشد زیرا در جهانبینی الهی جهان پدیدة بیشعور و اراده است، و لارمة شعور، هدفداری است، یعنی امکان ندارد موجودی باشعور آگاهانه کاری را انجام دهد که هیچگونه هدف و مقصودی از انجام آن نداشته باشد.1
بنابراین براساس جهانبینی الهی جهان باید فلسفه داشته باشد، و اصولاَ فلسفه جهان تنها در رابطه با این جهانبینی قابل طرح است.
فلسفه جهان تکامل است
هر موجود باشعور که کاری را انجام میدهد برای یکی از این سه هدف است:
برای سود خود.
برای سود خود و دیگری
برای سود دیگری
فرض چهارم امکان ندارد.
آیا خداوند جهان را برای سود و تکامل خود آفریده؟
یا اینکه هستی را برای سود و تکامل خود و نیز تکامل جهان پدید آورده؟
یا اینکه جهان هستی را برای سود و تکامل جهان بوجود آورده است؟
کدام یک از این سه فرض از نظر علمی قابل قبول است؟
بدیهی است که فرض اول صحیح نیست، زیرا همانطور که در بحث( صفات خدا) مشروحاَ ثابت نمودیم خداوند درهستی و کمالات نیاز به علت ندارد، و هستی و کمالاتش از خود است، و بهمین دلیل هیچگونه نیاز و کمبودی در مورد او امکان ندارد، و بر این اساس امکان سودبردن و تکامل