لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 38 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مدیریت وچگونگی برخورد پیامبر اعظم (ص) با مسائل اقتصادی
سخن را از نخستین روزهای دعوت مبارک آن حضرت و برنامه های اعجازآمیزی که در دو مرحله متمایز زیر به اجرا درآورد آغاز می کنیم:
الف- مدیریت در مکه، ب- مدیریت در مینه.
رسول اکرم در مکه با زحمات فراوان و قرائت آیه های توحیدی و تأمل برانگیز و سوال و جوابهای هشیارگر و بیدارکننده و یادآوری جهان آخرت و آتش جهنم، به ساختن عقاید و تحکیم اندیشه های دینی و زدودن رسوبات جاهلیت از قلب و اندیشه تازه مسلمانان همت گماشت و با تبلیغی همه جانبه و حیرت آور همگان را به پذیرفتن دین گرانقدر الهی و ترک راه و رسم جاهلی فراخواند.
در این مرحله که سیزده سال به طول انجامید، مسلمانان به برنامه های ادرای متین آن حضرت در زمینه های تعلیم و تربیت و بویژه پرورش اندیشه ها و افکار، تمکین کرده و به اجرای آنها گردن نهادند و به همین جهت بیشتر ایات قرآن در این دوران نازل گردید.
یادآوری می شود که عقیده راسخ و ایمان پایدار، مردمان عادی را مسلمانانی امین و با اخلاص می سازد که به هنگام ورود به صحنه اجتماع و پذیرش مسئولیتهای مدنی، نمونه هایی زیبایی از سلوک و رفتار اسلامی را به نمایش گذارند، و برنامه های عبادی مانند نمازهای پنجگانه یومیه قرآن و دیگر عبادتهایی که پیامبر مسلمانان را به آن فرمان ئداد، و خود با کاملترین صورت به انجام آن می پرداخت، کاری در همین راستا و به منظور تربیت انسانهای کارامد و امین و راست کردار بود، و حتی خود آن حضرت و تعداید اندگ از یاران مخلص او عبادتهایی مانند نماز شب را با ذوق و اشتیاقی کامل وارد برنامه زندگی خود کرده بودند و قرآن کریم در باره آنان چنین فرموده است:
«و براستی، پروردگار تو می داند و جمعی از کسانی که با تو هستند، نزدیک به دو سوم یا نصف، یا یک سوم شب را به طاعت و نماز می پردازید، و خدا روز و شب را اندازه گیری کرده و می داند که شما، هرگز توان اینکه تمام ساعتهای شب را به عبادت ضبط کنید ندارید، و از شما درگذشت، پس شبانگاه هر مقدار که راحتی بتوانید، قلرآن را قرائت کنید».
گویا، این برنامه ریزی شبانه حکمتی پنهانی دارد، یعنی: علوه بر تقویت و تحکیم ایمان قلبی فرد شب زنده دار، بازتاب روزانه آن به شکل دعوت مردم به خدا و انفاق و بخشش در راه او تبلور می یابد.
به علت فشارهای که قریشیان بر دعوت جوان و نوخاسته اسلام وارد می ساختند، پیغمبر اکرم برای دو هجرت برنامه ریزی کرد، یکی از مکه به حبشه و دیگری از مدینه به مکه.
برنامه این دو مهاجرت چنان دقیق و منظم طراحی شده بود که فرصت را از دست دشمنان اسلام درآورد، و نتوانستند مانع اعزاک منظم و پنهانی گروههای مهجر گردند، و این هجرتها به جهت پیشگیری از خطرهایی بود که جان مسلمانان را تهدید می کرد.
یکی از نشانه های تدبیر خردمندانه و مدیریت قوی پیامبر (ص) این بود که خود ایشان، به دلایل زیر در مکه ماند و هجرت را به تاخیر انداخت:
الف-ملاقات با افرادی که از قسمتهای مختلف عربستان بریا زیارت کعبه به مکه می آمدند، و دعوت آنها به آیین حیات بخش اسلام که بیعت بزرگ جمعی از اهالی میدنه در عقبه اولی نمونه آن بود.
ناگفته نماند، که در موسم دیگر، هفتاد و سه نفر از نخبگان مدینه، که در میانشان تعدادی از بانوان نیز وجود داشتند، به مکه آمدند و بیعت عقبه ثانیه انجام پذیرفت، و این مجموعه های مسلمانان، بعد از بازگشتن به مدینه مقدمات هجرت پیامبر (ص) و زمینه های لازم برای تاسیس دولت اسلامی در آن شهر را فراهم ساختند.
ب-سازماندهی مهاجرت گروهی از مسلمانان اولیه به کشور حبشه که آن را هجرت اول یا هجرت صغیر نامیده اند. این هجرت سبب رساندن ندای اسلام به افریقا و تشکیل مرکزی در آن قغاره گردید که صدیا اسلام در آینده از آنجا به مناطق دیگر برسد؛ ضمن اینکه تجربه های زیادی نیز برای مسلمانان به همراه داشت.
ج-در زمان بیماری سرپرست و حامی پیامبر یعنی عموی بزرگوار ایشان، جناب ابوطالب، جمعی از قریشیان به نزد او آمده و تقاضا کردند که از برادرزاده اش محمد (ص) بخواهد تا دعوت مردم به دین جدید، دست بردارد یا تخفیفی در این امر بدهد، و آنان نیز در مقابل، هرچه می خواهد به او بدهند. لیکن، پیغمبر که در دعوتش ثابت قدم و استوار بود، در جواب آنان و خطاب به عموی ارجمندش فرمود:
ای عم بزرگوار، اگر یک کلمه را بر زبان آورید، سروری و فرمانروایی عرب و عجم را به دست خواهید اورد. قریشیان با خرسندی گردنهای خود را به سمت پیامبر فراز کردند تا بدانند آن یک کلمه چیست، و یکی از آنان گفت: بسیار خوب، به جان پدرت ده کلمه می گوییم، حال به ما بگو که چه باید بگوییم، پیامبر فرمود: بگویید (لااله الا الله) و آنچه جز خدای می پرستید، رها سازید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
معجزات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
دانشمندان اسلام برای رسول گرامی، حدود هزار معجزه در کتب تاریخی _ حدیثی نقل کرده اند.
اینها معجزاتی است که همزمان با ولادت آن بزرگوار شروع و تا پایان عمر آن وجود مقدس و منور ادامه می یابد. این دانشمندان معجزات رسول گرامی اسلام را بر دو دسته تقسیم بندی نموده اند. طبق این تقسیم بندی ، بعضی از معجزات در زمان حیات رسول گرامی اسلام بوقوع پیوسته است و بعضی نیز بعد از حیات آن بزرگوار محقق شده است. ما ابتدا به تقسیم بندی این دانشمندان اشاره خواهیم نمود و در انتها به یک تقسیم بندی جدید خواهیم پرداخت.
1_ دانشمندان اسلام، ابتدا به معجزاتی پرداخته اند که در زمان خود آن بزرگوار به وقوع پیوسته است. منظور از زمان خود آن حضرت، آن معجزاتی است که در طول 63 سال عمر پربرکت آن وجود نورانی به وقوع پیوسته است و مردمان با چشم دیده اند و برای آیندگان نقل نموده اند. از مهمترین این معجزات، حوادثی است که در هنگام ولادت آن حضرت اتفاق افتاده است. طبق نقل مورخان اسلام، هنگامی که رسول خدا متولد شد، طاهر و پاک از هر گونه خون و نجاسات بود. با پاهای مبارکشان زمین را لمس نمودند. بلافاصله به سوی کعبه به سجده افتادند. سپس سر مبارکشان را به سوی آسمان بلند کرد و به توحید خدای یکتا و نبوت خودش شهادت داد. آنگاه حضرت آمنه، مادر گرامیشان را مورد خطاب قرار داده و این گونه به او فرمودند: « ولدت خیر الناس، فسمیه محمداً» یعنی بهترین انسانها را به دنیا آوردی، پس نام او را محمد بگذار. از دیگر عجایبی که در این لحظه اتفاق افتاد، این بود که: « تمامی بتها به صورت بر زمین افتادند. ایوان کسری، قصر بزرگ و با شکوه پادشاهان ساسانی، که حاکمان ایران آن روز بودند، شکست و آتشکده فارس که حدود هزار سال روشن بود، به ناگاه خاموش شد».
بعضی دیگر از معجزات آن بزرگوار مربوط به زمان رسالت آن حضرت در مکه است _ گر چه از زمان ولادت تا رسالت آن بزرگوار، معجزات فراوان دیگری نیز اتفاق افتاد. اما چون بنای ما بر نقل اجمال و اختصار است لذا از ذکر آن چشم پوشی می نمائیم _ از مهمترین معجزاتی که در این دوره اتفاق افتاد، می توان به واقعه « انذار » اشاره کرد که رسول مکرم اسلام از جانب خدای بزرگ و به وسیله آیه شریفه « و انذر عشیرتک الاقربین» (سوره شعراء ، آیۀ 214) مأمور ابلاغ آشکار رسالت گردید. رسول خدا برای اجابت این امر، ابتدا از نزدیکان خود شروع کردند و آنها را دعوت نمودند. ابن اثیر که از مورخان مشهور اسلام است در کتاب تاریخ خود _ الکامل _ این واقعه را از زبان آقا و مولایمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام، چنین نقل می کند: هنگامی که آیه انذار نازل شد، رسول خدا مرا خواست و فرمود: یا علی، همانا خداوند مرا امر نموده که عشیرة خویش را انذار نمایم. پس برایمان یک صاع گندم، یک پای گوسفند و ظرفی شیر تهیه نما و فرزندان را جمع کن تا آنها را طعام دهم، آنگاه آنها را از آنچه بدان امر شده ام، آگاه نمایم. علی علیه السلام می فرمایند: آنگونه که رسول خدا فرموده بود، انجام دادم. دعوت شده ها چهل نفر شدند. هنگامی که جملگی جمع شدند، رسول خدا مرا دستور دادند طعامی را که ساخته بودم برایش بیاورم. رسول خدا پاره ای گوشت برگرفت. پاره پاره ساخت و در اطراف سفره ریخت و گفتند: بخورید به نام خدا. همه از آن طعام خوردند و نوشیدند و سیر شدند و خوراکیها هم چنان باقی ماند. سپس رسول خدا به سخن آمده و گفتند: ای فرزندان عبدالمطلب به خدا قسم هیچ جوان عربی نمی شناسم بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، برای قوم خود آورده باشد. به راستی خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و خدای مرا فرموده است: شما را به جانب او دعوت کنم. ای بنی عبدالمطلب! خدا مرا بر همه مردم عموماً و بر شما خصوصاً مبعوث کرده و گفته است : « و انذر عشیرتک الاقربین » و من شما را به دو کلمه ای که بر زبان سبک و در میزان سنگین است ، دعوت می کنم. به وسیله این دو کلمه عرب و عجم را مالک می شوید و امتها رام شما می شوند. با این دو کلمه وارد بهشت می شوید و با همین دو کلمه از دوزخ نجات می یابید: گفتن لا اله الا الله و گواهی بر پیامبری من. پس کدام یک از شما مرا در این راه کمک می دهد تا برادر و وصی و خلیفه من در میان شما باشد؟ پس احدی از آنان وی را پاسخ نداد. اما من که از همه خردسالتر و کوچکتر بودم، گفتم: یا رسول الله! من شما را در این راه یاری می نمایم. پس گفت: بنشین! و سپس گفتار خویش را تکرار کردند و همچنان خاموش ماندند تا من گفتار نخستین خود را باز گفتم. پس گفت: بنشین! و بار سوم سخن خود را بر آنان تکرار فرمودند و احدی از ایشان حتی به یک حرف وی پاسخ نگفت و باز من برخاستم و گفتم: یا رسول الله! برای یاری شما در این امر آماده ام. پس گردنم را گرفتند و گفتند: هان این است برادر وصی و خلیفة من در میان شما. پس از وی بشنوید و فرمانش را ببرید... واقعۀ « شق القمر » یکی دیگر از معجزاتی است که به دست رسول خدا قبل از هجرت در مکه و به پیشنهاد مشرکین انجام پذیرفت. در صحت این واقعه، هیچ مسلمانی شک و شبهه ای ندارد.
شرح این واقعه از این قرار است که: در یکی از شب هایی که قرص ماه کامل بود، مشرکین جمع شدند و به رسول خدا گفتند: اگر در آنچه می گویی، صادق هستی ماه را دو نیم کن. رسول اکرم به آنها فرمودند: اگر این کار را انجام دادم، ایمان می آورید؟ گفتند: آری. پس رسول خدا با انگشت مبارکشان به سوی ماه اشاره نمودند که ناگاه ماه منشق و دو نیم شد به صورتی که کوه حرا از بین دو نیمه آن آشکار بود. قریش گفتند: این سحر « ابی کبشه » بود. آنگاه به یکدیگر گفتند: منتظر باشیم تا ساحران از خارج بیایند. ببینیم آیا آنها هم این جریان را دیده اند یا نه؟ چون محمد صلی الله علیه و آله و سلم نمی تواند تمام مردم عالم را سحر کند. ساحران یکی پس از دیگری از راه رسیدند و قریش جریان را از ایشان پرسیدند. گفتند: آری ما هم دیدیم که ماه دو نیم شد. راجع به همین واقعه است که خداوند متعال آیات اول سورة مبارکه « قمر » را نازل فرمودند. بعد از این جریان نیز معجزات دیگری به وسیله رسول گرامی اسلام و به اذن خدای متعال صادر شد.
بعضی از معجزات دیگری که از رسول خدا صادر شده است به شرح ذیل می باشد:
الف _ خبر دادن رسول گرامی اسلام از خورده شدن عهدنامه قریش مبنی بر محاصره شدید اقتصادی مسلمین.
ب _ « لیله المبیت » که رسول اکرم از بین دشمنانی که برای به قتل رساندن آن بزرگوار خانه اش را محاصره کرده بودند، گذشت. در این شب مولا امیرالمومنین در بستر مبارک رسول مکرم خوابید و جانش را برای تقدیم به حضرت حق، به رسول اکرم هدیه نمود. که این آیه نازل شد:
« و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد»
(سوره بقره _ آیۀ 207).
ج _ ایجاد رعب و وحشت بر قلب مشرکین در جنگ خندق و ... معجزات دیگر.
2_ معجزاتی که بعد از رحلت رسول گرامی اسلام اتفاق افتاد نیز بسیار زیاد است. در اینجا به ذکر دو نمونه اشاره می کنیم:
الف _ خبر دادن از آن چیزی که بر اهل بیت مبارک و مطهرش بعد از او می گذرد. آن بزرگوار از نحوه برخورد مسلمین با اهل بیت و نحوه شهادت آنها خبر می دهد.
ب _ او شهادت عمار یاسر به دست « فرقه باغیه » را خبر می دهد و هشدار می دهد که مبادا مسلمانی در جمع قاتلان عمار باشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 27
جایگاه خانواده از دیدگاه پیامبر
«و لقد کرّمنا بنى آدم» (اسراء /70)
و ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم.
به طور کلى در برخوردها و رفتارهاى اجتماعى، روابطى که انسانها با هم برقرار مىکنند تابع
دو دیدگاه است . یا بر مبناى دیدگاه «کرامت» است و یا بر مبناى دیدگاه «اهانت» است . بر
اساس این دو نوع نگرش ، روابطى که انسانها با هم دارند یا مبتنى بر «تکریم» وگرامى
داشتن است و یا مبتنى بر «استخفاف » و حقیر شمردن است. در یک نگاه،انسان موجودى
است با ارزش و شریف و صاحب کرامت ذاتى و «حاصل بر و بحر» 1 و در نگاه دیگر موجودى
است بى ارزش و حقیر و فاقد کرامت ذاتى و صرفاً طبیعى .
هرگونه که انسان را تلقى کنیم، همان گونه با او برخورد مى کنیم . اگر انسان را موجودى
صاحب کرامت بدانیم، تلاش مى کنیم این کرامت را در او تقویت کنیم، و به عکس اگر دیگران
را بى کرامت بدانیم، از سر تفرعن، آنان را کوچک شمرده ، مورد اهانت و حقارت واسخفاف
قرار مىدهیم . خداوند در مورد کرامت ذاتى انسانها، در آیه 70 سوره اسراء فرمود: «و لقد
کرمنا بنى آدم» (ما فرزندان آدم را - نوع انسان را - کرامت بخشیدیم) و همچنین فرعون را، به
عنوان نمونه نگرش و برخورد تحقیر آمیز با انسان معرفى کرده است:
«فاستخف قومه فاطاعوه انهم کانوا قوماً فاسقین.» 2
او (فرعون) قومش را استخفاف کرد، پس اطاعتش کردند که آنها قومى فاسق بودند.
فرعون، سمبل برخورد تحقیر آمیز با انسان است که بقاى نظام فرعونى و مناسبات سلطه و
استثمار و استحمار ، جز در چهار چوب تهى کردن انسانها میسر نمىشود.
انسان خفیف است که مطیع فراعنه مىشود و این نیست مگر به سبب «فسق» 3 او.
انسانى که کرامت خود را زمین مىگذارد؛ انسانى که پذیراى اهانت مىشود، ابتداً باید
فاسق شده باشد، باید از محتواى الهى خود عدول کرده باشد، تا پذیراى استخفاف ستمگر و
حکومت ستم شود. اصولاً راه و رسم و سیره همه جباران و حکومتهاى خودکامه و فاسد بر
این است که بارى ادامه تفرعن و خودکامگى خود، مردم را خفیف سازند، تهى کنند و آنها را
از نظر تفکر در سطحى نگاه دارند که خطرى برایشان ایجاد نشود با تحمیق آنها و خرد کردن
شخصیت حقیقى شان، آنان را به صورت ابزار وادواتى براى مقاصد خود سازند. جالب آنکه در
آیه فوق علت پذیرش استخفاف و قدرت گرفتن فراعنه را در فسق مردم معرفى مىکند: «آنها
گروهى فاسق بودند»، که اگر فاسق نبودند و از اطاعت خدا و فرمان عقل خارج نشده بودند و
خود را از محتواى الهى، انسان خویش تهى نساخته بودند، تسلیم هیچ فرعونى نمىشدند
آنها خود کرامت خویش را لگدمال کرده بودند، آن گاه تسلیم استخفاف فرعونى شدند، آنها
فاسق بودند که تن به تبعیت فاسق دادند.
بنابر آنچه گذشت، به اعتبارى در برخورد با انسان دو دیدگاه وجود دارد:
1- دیدگاه «الهى» که انسان را با کرامت مىداند و نحوه برخورد با انسان را برخورد از سر
تکریم مىخواهد.
2- دیدگاه «فرعونى» که انسان را براى اینکه به زیر سلطه بکشد، استخفاف مى کند او را
حقیر مىداند و دست به تحمیقش مىزند، که اگر انسان خرد شد، خفیف شد، سبک شد ،
تن به هر خوارى و پستى مىدهد.
منطق عملى پیامبر (ص)
سیره انبیا در برخورد با انسان، سیره الهى است . آنها «کریم» بودند و برخوردهایشان
«کریمانه» ؛ «صاحب کرامت» بودند و اهل «تکریم» مردم. انسان تا کرامت نداشته باشد،
نمىتواند تکریم کند و رسول خدا (ص) با کرامتترین انسانها بود، چنانکه سیره نویسان در
وصف آن حضرت نوشتهاند: «کان اکرم الناس» ؛ 4 و على (ع) در توصیف این شأن رسول اکرم
(ص) او را گرامىترین فرد عشیره و خاندانش معرفى کرد. 5 او گرامىترین خلق خدا بود، که
خداوند در کتاب شریفش به وجود گرامى او سوگند یاد مىکند و مىفرماید:
«لعمرک انهم لفى سکرتهم یعمهون.»6
به جانت سوگند اینها در مستى خود سرگردانند.
قاضى عیاض پس از ذکر این آیه شریفه و بیان اینکه خداوند در اینجا نهایت تعظیم و تکریم را
نسبت به آن وجود عزیز عنوان فرموده است ، از قول ابن عباس نقل مىکند: «ما خلق الله
تعالى، و ما ذرأ ، و ما برأنفساً اکرم علیه من محمد (ص) و ما سمعت الله تعالى أقسم بحیاة
أحد غیره.» 7(خداوند تعالى وجودى را گرامیتر از محمد (ص) خلق نکرد و نیافرید و لباس
هستى نپوشانید، و من نشنیدهام که خداوند جز به وجود (گرامى) او به کس دیگرى سوگند
یاد کرده باشد). و از ابوالجوزاء 8 نیز شبیه به همین سخن نقل شده است .9
آن حضرت «اکرم خلق» بود و بیشترین تکریم را در رفتارش نسبت به خلق خدا داشت . او که
مزین به وصف «لولاک لما خلقت الافلاک » 10 بود، در مناسبات اجتماعى خود آن قدر
بىپیرایه وعارى از هر تکلف و افتاده بود که گویا بشرى است مثل سایر مردم بى هیچ مزیتى
، 11 و سیره اجتماعىاش بر تکریم انسانها استوار بود و آن چنان آنها را مورد احترام قرار
مىداد و گرامى مىداشت و شخصیت مىبخشید که تصورش نیز دشوار بود . حضرت
حسین (ع) گوید از پدرم از مجلس رسول خدا (ص) پرسش کردم ، فرمود:
«(پیامبر) در مجلسش بهره هر کس را عطا مى کرد (هیچ کس بى بهره از مجلس رسول
خدا نمى ماند و چنان با کرامت با افراد برخورد مى کرد که ) هیچکس گمان نمى برد از او
گرامیتر هم کسى باشد... مجلس او مجلس گذشت، حیا، راستى و امانت بود؛ در آن صداها
بلند نمىشد (و داد و قال نبود) ... انسانها در مجلس رسول خدا متواضع بودند و بزرگ را
گرامى مى داشتند و با کوچکترها مهربان بودند؛ حاجت انسان حاجتمند را بر خویش مقدم
داشته روا مىکردند وغریب و بى کس را نگهدارى و رسیدگى مىنمودند.
حسین (ع) گوید به پدرم گفتم : سیره آن حضرت با همنشینانش چگونه بود؟ فرمود: همیشه
خوشرو و خوشخوى و نرم بود، خش و درشتخو و سبکسر و فحاش و عیبجو نبود و کسى را
مدح نمىکرد... هرگز کسى را سرزنش نمىکرد و از او عیب نمىگرفت ، و لغزش و عیبهاى
مردم را جستجو نمىکرد... براسائه ادب شخص غریب در پرسش و گفتار شکیبا بود، تا آنجا
که اصحاب درصدد برخورد (با آن شخص مزاحم) مىشدند، و (آن حضرت) مى فرمود: وقتى
حاجتمندى را دیدید یارى و کمکش کنید هرگز ثناى کسى را نمىپذیرفت مگر آنکه به عنوان
تشکر (از آن حضرت ) باشد. و کلام احدى را قطع نمىکرد مگر آنکه از حد گذشته باشد که
در آن صورت با نهى و یا برخاستن کلام او را مىبرید.» 12
رفتار اجتماعى پیامبر مبتنى بر تکریم انسانها، چنین بود و توصیه مى کرد که برادران دینى
خود را گرامى بدارید که اگر کسى برادر مسلمان خود را تکریم کند ، خداى عز و جل را تکریم
کرده است :
«من أکرم أخاه المسلم فانما یکرم الله عز و جل.» 13
آن حضرت به هیچ وجه اجازه تحقیر کردن نمىداد و مسلمانان را از اینکه یکدیگر را تخفیف
کنند پرهیز مىداد:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
شخصیت فاطمه (س) از دیدگاه پیامبر
شاءن و منزلت فاطمه زهرا علیهاالسلام را همین بس که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله درباره اش زیباترین سخنان را بیان فرموده که درباره هیچ یک از زنان عالم چنین چیزى نفرموده حتى درباره همسر و سایر دختران خود.اینک از میان دهها روایتى که درباره این شخصیت بى نظیر نقل گردیده به چند روایت بسنده کرده سپس به نکاتى در این جهت اشاره اى خواهیم داشت :
1- فاطمه علیهاالسلام پاره تن پیامبربخارى در صحیح خود از ولید از ابن عیینه از عمر بن دینار از ابى ملیکه از مسور بن مخرمه از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: فاطمة بضعة منى فمن اءغضبها اءغضبنى ؛ فاطمه علیهاالسلام پاره تن من است هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است .
2- فاطمه علیهاالسلام قلب پیامبرحسن بن سلیمان در کتاب محتضر از تفسیر ثعلبى از مجاهد از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت کرده که روزى آن حضرت از خانه بیرون آمد و در حالى که دست فاطمه علیهاالسلام را گرفته بود، چنین فرمود: هر که این را مى شناسد که شناخته است و هر که وى را نمى شناسد بداند: این فاطمه علیهاالسلام دختر محمد است و او پاره تن من مى باشد، او قلب من است که در بین دو پهلوى من قرار گرفته است ؛ پس هر که او را آزار دهد مرا آزار داده و هر که مرا آزار دهد خداى را آزار داده است .
3- فاطمه علیهاالسلام تار موى پیامبر جابر بن عبدالله گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: فاطمه علیهاالسلام شعرة منى ؛ فمن آذى شعرة منى ، فقد آذانى فقد آذى الله و من آذى الله لعنه الله ملاء السموات و الارض .فاطمه علیهاالسلام تار موى من است و هر که به تارى از موهاى من آزار برساند مرا آزار رسانده و هر که مرا آزار رساند خدا را آزار رسانده است و هر که خدا را آزار برساند، خداوند به اندازه آسمان ها و زمین او را لعنت خواهد کرد.
4- فاطمه نور چشم پیامبر ابن فتال نیشابورى ضمن حدیثى از پیامبر صلى الله علیه و آله آورده است که به على علیه السلام فرمود: یا على ، آن فاطمه علیهاالسلام بضعة منى و هى نور عینى و ثمرة فؤ ادى . على جان ؛ فاطمه علیهاالسلام پاره تن من و نور چشم و میوه دلم مى باشد.
5- فاطمه علیهاالسلام مایه سرور پیامبر امام حسین علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت کرده است که فرمود: فاطمه علیهاالسلام بهجة قلبى وابناها ثمرة فؤ ادى و بعلها نور بصرى ؛ فاطمه علیهاالسلام مایه سرور و خوشحالى من مى باشد، همچنین دو فرزندش میوه دلم و همسرش نور چشمم مى باشد.
6- فاطمه برتر از آسمانها و زمین و در حدیثى دیگر درباره خلقت فاطمه علیهاالسلام فرمود: پس خداوند از نور دخترم فاطمه علیهاالسلام آسمان ها و زمین را آفرید، پس آسمان ها و زمین از نور دخترم فاطمه علیهاالسلام است و نور دخترم فاطمه علیهاالسلام از نور پروردگار است و دخترم فاطمه علیهاالسلام برتر از آسمانها و زمین است .
7- فاطمه برگزیده خداوندخطیب بغدادى ضمن اشاره به معراج پیامبر صلى الله علیه و آله از آن حضرت چنین روایت کرده که فرمود: همان شبى که مرا به آسمان بردند دیدم که بر درب بهشت چنین نوشته بود: لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، على حبیب الله ، و الحسن و الحسین صفوة الله ، فاطمه علیهاالسلام خیرة الله و على باغضهم لعنه الله
8- فاطمه یکى از حجت هاى خداطبرى در بشارة المصطفى به سند خود از امام زین از پدرش از امیر مؤ منان از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: اءنا و على و فاطمه علیهاالسلام و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین حجج الله على اءعداءنا اءعداءالله و اءولیاءنا اءولیاءالله ؛ من و على و فاطمه علیهاالسلام و حسن و حسین و نه فرزند از فرزندان حسین حجت هاى خداوند بر بندگان او هستیم ، دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدا هستند.(11)9- فاطمه بهترین زنان اءمت انس بن مالک از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: بهترین زنان امتم فاطمه علیهاالسلام دختر محمد صلى الله علیه و آله است
10- برترین زنان اولین و آخرینو در روایت دیگرى که از پیامبر صلى الله علیه و آله رسیده چنین آمده : مردان عالم در زمان من على است و برترین زنان اولین و آخرین فاطمه علیهاالسلام است .
11- اگر تمام خوبى ها مجسم شودهم چنین درباره شخصیت بى مانند فاطمه علیهاالسلام فرمود: ولو کان الحسن شخصا لکان فاطمه علیهاالسلام بل هى اءعظم ؛اگر تمام خوبى ها و فضایل اخلاقى مجسم شود، شایسته است که فاطمه علیهاالسلام باشد؛ بلکه فاطمه علیهاالسلام والاتر از همه آنها مى باشد.
12- فاطمه مریم کبرى است و از جمله بیانات و سفارش هایى که رسول خدا صلى الله علیه و آله در حال احتضار به على داشت این بود؛ على جان ؛ فاطمه علیهاالسلام امانت خدا و رسولش در نزد تو مى باشد، پس از این امانت خوب نگهدارى کن و مى دانم که چنین خواهى کرد، بدان که او مریم کبرى است .
13- عزیزترین مردم نزد پیامبرشیخ طوسى به سند خود از عبدالله بن حارث بن نوفل نقل کرده که گفت از سعد بن مالک شنیدم که مى گفت : از رسول خدا شنیدم که مى فرمود: فاطمه علیهاالسلام بضعة منى من سرها فقد سرنى و من ساءها فقد ساءنى ، فاطمه علیهاالسلام اءعز البریة على ؛ فاطمه علیهاالسلام پاره تن من است هر که او را خشنود کند مرا خشنود کرده و هر که او را آزار دهد مرا آزار داده فاطمه علیهاالسلام عزیزترین مردم نزد من مى باشد.
توصیف مقام حضرت فاطمه(س) در اخبار و احادیث اسلامیفاطمه، قیام بی پایانمنیره غلامی توکلیمنم که عصمت اله و، به ساق عرش زیورمحبیبه خدا منم، حباب نور داورمرضای من رضای او، ولای من ولای اوکه من ولیه اله و، ز هر بدی مطهرماعتقاد اکثر مردم بر این است؛ یا معمولا چنین می پندارند که مناقب و فضائل حضرت زهرا علیه السلام فقط به این جهت است که وی، دختر حضرت رسول اکرم(ص) می باشد. اما باید معتقد بود که حضرت فاطمه سلام الله صاحب ولایت کبری است، یعنی همان طور که باید به ولایت رسول خدا و امیرالمؤمنین و حسنین اعتقاد داشت؛ به ولایت این بانوی بزرگ نیز همان گونه معترف بود. از این رو شناخت درست فاطمه مرضیه مهم و درخور توجه است. شناختی که باید از آغاز تولد تا لحظه شهادت مسیری الهی و عرفانی را بپیماید.شیخ طوسی در مصباح می گوید: ولادت آن حضرت در روز بیستم ماه جمادی الاخر بوده و برخی گفته اند: در روز جمعه سال دوم از بعثت؛ علامه مجلسی روایت کرده است که پنج سال بعد از بعثت ، حضرت فاطمه(س) از خدیجه متولد شد.درست از همان زمان ها بود که ام ابیها لقب گرفت، اگر ما قبول داریم حضرت محمد(ص) پدر امت اسلام است پس حضرت فاطمه سلام الله مادر و بزرگ زن تمامی مسلمانان می باشد. برای او نزد حق تعالی نه نام است: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه و زهرا؛ فاطمه(س) از همه محبوب تر است. فاطمه(س) یعنی«فطمت من الشر» بریده شده از بدیها. با این اوصاف اگر او را به امیرالمؤمنین تزویج نمی نمودند برایش کفوی و نظیری بر روی کره زمین تا روز قیامت نبود. شیخ مفید و شیخ طوسی از طریق عامه روایت کرده اند که حضرت رسول خدا(ص) فرمودند که فاطمه پاره تن من است، هر که او را شاد گرداند مرا شاد گردانیده و هر که او را آزار دهد، مرا آزار داده است. فاطمه عزیزترین مردم است نزد من، با این میزان علاقه رسول خدا به فاطمه که عشقی الهی است چه کسی می تواند جز وصی پیامبر شایستگی همسری کوثر الهی را داشته باشد. چه کسی می تواند امانتداری شایسته تر و انسانی قابل اعتمادتر برای به ودیعه گذاشتن این موجود عزیز، نزدش بر کره خاکی باشد؛ جز امام شیعیان علی علیه السلام.اما فاطمه فقط دختر نبی و همسر علی و مادر حسنین دو سرور جوانان بهشت و مادر زینب نبود، او مادر پدر امت و یک مطهره و معصومه بود که می توان شخصیت او را از دیدگاه قرآن و روایات مورد نظر و تحقیق قرار داد.حضرت فاطمه(س) از دیدگاه قرآن چنین است: انما یریدالله لیذهب عندکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. «خدا چنین می خواهد که هر آلایش را از شما خاندان نبوت ببرد و شما را پاک و منزه گرداند.» و قریب 300 نفر نصوصی از پیامبر نقل کرده اند که فرمود: این آیه در شأن من (حضرت محمد) و علی و فاطمه و حسنین می باشد. و ایشان برای اثبات و روشن نمودن حقیقت این امر کار بسیار جالبی نیز کرده اند که 9 نفر از اصحاب آن را نقل می کنند به این شرح که، بعد از نزول آیه، حضرت رسول(ص)، هنگام خروج از منزل وقتی برای اقامه نماز صبح به مسجد می رفتند، در مسیر حرکت خود به در خانه حضرت صدیقه آمده و این آیه را تلاوت می کردند و نیز حضرت امیرالمؤمنین در «یوم الدار» برای اثبات گفتار خود به این آیه (تطهیر) استناد نمودند. و نیز در سوره بقره آیه 27 آمده است: (فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه) پس حضرت آدم(ع) از حضرت حق تبارک و تعالی کلماتی را فراگرفت و آن کلمات را وسیله قبول توبه خویش قرار داد. از پیامبر اکرم(ص) سؤال کردند: آن کلمات که به وسیله آنها توبه آدم مورد قبول قرار گرفته شد چه بود؟ حضرت فرمود: آدم با این کلمات از خدا خواست که توبه اش را بپذیرد: «به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین، توبه مرا قبول به فرما.» پس خدای تبارک و تعالی توبه او را پذیرفت. این روایت را «سیوطی» در (درالمنثور) و (بدخشانی) از (حافط دارقطنی) و (ابن النجار) با ذکر سند نقل کرده اند. موارد این چنینی بسیار است. اما حدیث فاطمه در روایات که دو دسته اند: یکی روایاتی که در آنها پنج تن مورد نظر بوده اند و دیگری روایاتی که مخصوص به مدایح و فضایل حضرت صدیقه سلام الله می باشد. و ما به بررسی دسته دوم می پردازیم: خلقها من نور عظمه الله تبارک و تعالی، و هی ثلث النور المقسوم بینها و بین ابیها و بعلها «آفرینش زهرا علیه السلام از نور عظمت حضرت حق تبارک وتعالی، همان نور واحدی که حضرت رسول اکرم(ص) و علی بن ابیطالب (ع) نیز از آن آفریده شده اند و مایه خلقت فاطمه علیه السلام یک سوم همان نور بوده است.»«هو (فاطمه) نور مخزون مکنون فی علم الله» و نوری نهفته در خزینه علم خدائی، نور مقدس، نور جلال، نور کمال، نور کبریائی الهی است.«ولادتها طاهره مطهره زکیه، میمونه، کما یعتقد فی الائمه الاطهار» فاطمه علیهما السلام همانند ائمه اطهار مبارک و با طهارت و پاک و پاکیزه از مادر تولد یافته است.«فی انها من الکلمات التی تلقها آدم و اتبلی بها ابراهیم ربه» فاطمه سلام الله یکی از کلماتی است که حضرت آدم(ع) فرا گرفت و حضرت ابراهیم نیز با همان کلمات امتحان شد، یعنی با کلمات محمد، علی، فاطمه و حسن و حسین علیهما السلام.«یا اهل المحشرغضو ابصارکم حتی تجوز فاطمه» ای اهل محشر نگاهتان را فرو افکنید تا فاطمه عبور نماید.و شاعر چه زیبا و بحق می گوید از زبان فاطمه سلام اللهبجز محمد و علی که نور ما بود یکیزانبیاء و اولیاء خدانموده برترممحمد و علی و من، چو اصل وام خلقتیممنم که باب خویش را در این مقام مادرمافسوس که بعد از رحلت پیامبر اکرم با زهرای مرضیه آن کردند، که کردند. فدک را از وی ستاندند. علی امامش، شویش را منع کردند، وی را به جهت حمایت از امامش سیلی زدند، جلوی دیدگان علی خانه اش را آتش زدند. ضربه کشنده و فجیعی بر او وارد کردند؛ او را به بستر بیماری سپردند تا به شهادت رسید؛ اما قبل از شهادت چون دیگر بزرگان دین قیام ها کرد و رازها در هر قیامش داشت.علی در راستای سکوت و صبر، جریان سرنوشت امت را به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
آداب سخن گفتن پیامبر اعظم(ص)
پیامبر هرگز بدون جهتسخن نمىگفت، و اگر سخنى مىگفت بیشتر جنبه موعظه و پند داشت، یا مطلبى را مىآموخت و یا به معروف و خیرى امر مىکرد و یا از شر و منکرى مردم را باز مىداشت، تمامسخنانش سودمند و یک کلمه، نه بلکه یک حرف، پوچ و بىارزش نبود، زیرا خوب مىدانست که: «و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید» وانگهى پیامبر اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پیامبر کسىاست که نخستین آفریده پروردگار، نور مبارکش است: «اول ما خلقالله نورى» پس، از این نور کامل چیزى تراوش نمىکند جز نور، و هر چه مىگوید گفته خدا است «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحىیوحى». پیامبر هرگز از ذکر خدا غافل نمىشد. در روایت است: «ولایجلس و لایقوم الا على ذکر» او نمىنشست و برنمىخاست جز با ذکر و یاد خدا. پیامبر در هر آن قرین و همنشین ذکر خدا بود چه بر زبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذکر خدا را کفاره مجلس مىدانست و اعلام مىداشت که اگر در مجلسى یاد خدا نباشد یا ذکرى از اهل بیت که آن نیز یاد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مىخندید از تبسم تجاوز نمىکرد «جل ضحکه التبسم» زیرا قهقهه و خنده با صدا با شئون انسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرف مخلوقات.
پیامبر آرام و آهسته سخن مىگفت و هیچ گاه فریاد نمىزد و صدا را بلند نمىکرد. و مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى برخوردار بود که عین ادب و تواضع است و کسى در مجلس پیامبر بلند سخن نمىگفت «و اغضض من صوتک» و دستور هم همین بود که کسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند «لاترفعوا اصواتکمفوق صوت النبى» و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مىگفت لذا مجلسش بسیار آرام و باوقار بود که حتى صداى به هم زدن بال پرنده به گوش مىرسید. «لایقطع على احد کلامه» هرگز سخن کسى را قطع نمىکرد و تاشخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مىداد و پس از تمامشدن سخنش آرام پاسخش را مىگفت. و چنان اصحابش را تربیت کرده بود که هرگاه لب مبارکش به سخن وا مىشد، تمام حاضران ساکت مىشده و سرا پا گوش مىشدند «کان على رووسهم الطیر» و هرگاه سخن حضرت تمام مىشد بدون آنکه سخنانشان با هم تزاحم کند، با هریک به نوبت حرف مىزد.
اهمیت و تربیت و کنترل زبان
اگر قبول کردیم که زبان شرورترین و پر منعفت ترین عضو بدن و قابل کنترل ترین عضو در بدن است بالطبع این سؤال پیش می آید که چگونه می توان این عضو مهم را تربیت کرد و تحت کنترل درآورد نتیجتاً بنا به اهمیتی که این عضو دارد تربیت آن و آداب سخن گفتن نیز اهمیت بسیاری دارد.
بنابراین بحث آداب سخن گفتن ارزش و اهمیت بسیار فراتر و زیادتری از آداب تربیت اعضا و عادات دیگر دارد و مثلاً آداب سخن گفتن بسیار مهمتر از آداب غذا خوردن یا آداب خوابیدن است. چراکه کیفیت سخن گفتن تأثیر بسیار بیشتری در زندگی و آینده انسانها از کیفیت غذا خوردن و یا نحوه خوابیدن انسانها دارد. در اینجا دو حدیث راجع به اثرات بسیاری سخن و اثرات سخن کم آورده می شود تا خود تفاوت این دو را و تأثیرات این مطالب را بفهمید.
اثرات بسیاری سخن:
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
«من کثر کلامه کثرخطاؤه و من کثر خطاؤه قل حیاؤه و من قل حیاؤه قل ورعه و من قل ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النار(1) ؛
کسی که زیاد سخن بگوید، خطایش زیاد می گردد و کسی که خطایش زیاد گردد، حیایش کم می شود و کسی که حیایش کم شود تقوایش کم گردد و کسی که تقوایش کم شود، قلبش می میرد و کسی که قلبش بمیرد داخل آتش می شود.»
اثرات سازنده سخن کم:
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند:
«إن من حسن اسلام المرء قلة الکلام(2) ؛
به درستی که از خوبی اسلام برای انسان، کم سخن گفتن او است.»
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
«ان احببت سلامة نفسک و ستر معایبک فقلل کلامک و اکثر صمتک یتوفر فکرک و یستنر قلبک(3)؛
اگر سلامت جانت را دوست داری و به پوشش عیب هایت علاقمند هستی، سخن را کم و سکوت را زیاد نما، در این صورت فکر و اندیشه ات زیاد و قلبت نورانی می گردد.»
د: نیک سخن گفتن هنر است
راستی چگونه باید سخن بگوییم، چه چیزهایی را باید بگوییم و چه چیزهایی را نباید بگوییم و اگر قرار است سخن بگوییم چه بگوییم، و چگونه بگوییم و چقدر بگوییم، به چه کسی و کجا بگوییم. مجموعه این آداب بقدری ظریف و دقیق است که امروزه نیک سخن گفتن از حدّ یک عادت به یک هنر تبدیل شده است و امروزه در روانشناسی از گفتگو به عنوان «هنر گفتگو» بحث می شود. یعنی اگر بخواهیم گفتگوی خوبی داشته باشیم باید ماهرانه و هنرمندانه سخن بگویم و آداب و مقررات آن را رعایت کنیم.
پی نوشت و منابع :
1- محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج12، انتشارات مؤسسه آل بیت قم، چاپ سوم، 1416ق، ص
2- محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ح 17578.
3- عبدالواحد آمدی، غرر الحکم، حدیث 4252، مترجم: محمد حسین جعفری، انتشارات فائز قم، 1379.
فضایل و سیره فردی رسول خدا(ص)- گوشه ای از اخلاق عظیم پیامبر- استاد محمد جواد مهری