لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
مسئله ی دیسپرس کردن مواد رنگزای دیسپرس جهت حصول نتیجه ی مطلوب از رنگرزی حائز اهمیت است معمولاً عمل دیسپرس کردن بدین صورت انجام می گیرد به اندازه 10 الی 20برابر مقدار ماده رنگرزی مصرفی آب اضافه می شود. بهتر است آبی که به ماده رنگرزی اضافه می شود، درجه حرارتی بیش از50 الی 60 سانتی گراد نداشته باشد. ضمناً از جوشاندن مخلوط ماده رنگرزی و آب باید خوداری شود. زیرا عمل جوشاندن سبب تجمع مولکولی مولکول ماده ی رنگ رزی می شود. مولکول های ماده رنگرزی موقعی که در اثر جوشاندن به صورت مجتمع درآمدند، تبدیل آن به صورت معلق به آسانی امکان پذیر نیست مگر توسط سایش بطور کلی افزایش دیسپرس کننده به ماده رنگزا ضرورتی ندارد، زیرا مواد رنگرزی دیسپرسی که در بازار موجودند محتوی مواد دیسپرس کننده هستند که به عنوان مواد افزودنی(addative) توسط سازندگان به مواد رنگرزی اضافه شده است،(خواه ماده رنگرزی به صورت پودر با شده خواه به صورت خمیر).
افزایش اسید استیک به حمام رنگرزی جهت تأمین PH مناسب(6-5/5=PH) لازم و ضروری می باشد.... در PH(8 تا12) کاهش تثبیت ماده رنگرزی وجود دارد. واین امر در مورد رنگزاهای دیسپرس دارای بنیانهای آنتراکسیونی صادق است.
ضمناً با توجه به مکانیزم رنگرزی مواد دیسپرس، حضور یون هیدروکسید در حمام رنگرزی سبب کاهش راندمان رنگی می گردد به همین جهت برای جلوگیری از هر گونه اشکالی در عمل رنگرزی، استفاده از یک(ماده با فری) در حمام رنگ ضروری است.
به عنوان بافر افزایش اسید استیک و حتی در برخی موارد مونوسدیم فسفات پیشنهاد می گردد.
البته لازم به توضیح است که افزایش بیش از حد بافره اثر لکه گذاری مواد رنگرزی دیسپرس را روی قسمت سلولزی کالا افزایش می دهد.
این رنگها(دیسپرس) پس از معرفی الیاف سلولز استات در سال 1920 وارد بازار گردید. زیرا رنگهای اولیه که برای الیاف طبیعی بکار برده می شوند برای رنگرزی الیاف استاستای سلولز مفید واقع نشوند. رنگهای آینونی قابل حل در آب نفوذ حین کمی برای الیاف جدید داشتند. البته رنگهای کایتونی و خمی می توانستند مورد استفاده قرار بگیرند.
کشف اولیه در سال 1923 توسط گرین و ساندرز انجام گرفت این رنگها از سدیم متان سولفوتاتهای رنگهایی تهیه گردید که در مولکول آنها گروه های آمنیوی نوع اول و دوم یافت میشد و به نام Iinamines معروف هستند.
از آنجائیکه بین سال های 60- 1956 مقدار تولید جهانی الیاف پلی استر و استات افزایش یافت، لذا به موارد استعمال رنگ های دیسپرس نیز افزوده شد.
الیاف پلی آمپر(نایلون)
تولید نایلون در حقیقت باز کننده راه به سوی تعداد زیادی از الیاف مصنوعی دیگر با خواص فیزیکی و شیمیایی متفاوت بوده است و مهندسی الیاف را و به عبارت دیگر تولید الیاف با تعیین خواص از قبل را امکان پذیر ساخته است.
اولین لیف مصنوعی موفق نایلون 66 بود که از یک دی آمین(هگزا متیلن دی آمین) و یک دیکربوکسیلیک اسید(آدپیک اسید) سنتز گردید. زنجیره ها در نایلون کاملاً کشیده بوده و دارای گرئه های جانبی حجیم نیم باشد و به صورت صفحاتی متبلور می گردند.
خصوصیات کلی الیاف پلی آمپر:
از جمله الیاف مصنوعی اند که در محیطهای اسیدی ضعیف مقاومند. و محیطهای اسیدی قوی باعث متلاشی شدن زنجیره مولکولی آنها می گردد. جهت شناسایی پلیمر پلی آمپری می توان از اسید فرمیک و یا فنل استفاده کرد. هر دو معرف حتی در درجه حرارت اتاق نایلون را در خود حل می کنند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
افسانه ، بیانیه ی شعر نیمایی
هم زمان با نخستین زمزمه های تجدد و در اوج رویا رویی های نو گرایان و سنت پرستان ، نیما آرام و بر کنار از همه سرو صداها نخستین منظومه خود ، قصه رنگ پریده را که حدود پانصد بیت داشت ، به سال 1299 سرود و یک سال بعد آن را منتشر ساخت . این منظومه که از آثار اولیه ی نیما و حاصل دوران ناپختگی کار اوست و کاستی ها و سستی هائی در آن دیده می شود . نیما در این شعر ف جهان را به شکلی شاعرانه و از دریچه ی چشم خود می نگرد و همین تازگی دید ، شعر او را به رغم قالب سنتی و ظاهر قدیمی اش ، از آن چه شاعران سنتی گفته اند ، متمایز می سازد . منظومه قصه رنگ پریده و قطعه ی ای شب که به سال 1301 در نشریه ی ادبی نوبهار منتشر شد و سوز وشوری شاعرانه داشت ، مقدمه ای بود برای سرودن منظومه ی افسانه که می توان آنرا بشارت دهنده ی شعر نیمائی شمرد .
نیما شاعر افسانه را بهتر بشناسیم –
روستای دور افتاده ی یوش در دل کوهستان های جنگلی دامنه ی البرز قرار دارد واز نظر تقسیمات کشوری جزو شهرستان نور از استان مازندران است .
علی اسفندیاری فرزند ابراهیم خان ، مردی آتش مزاج و دلاور از دودمانی کهن که با گله داری و کشاورزی روزگار می گذراند ، به سال 1276 در این دهکده پا به عرصه وجود گذاشت . کودکی او در دامان طبیعت و در میان شبانان گذشت . با آرامش کوهستان انس گرفت و از زندگی پر ماجرا و دنیای شبانان و کشاورزان تجربه ها آموخت و روح او با رمندگی طبیعت و جهان دد و دام پیوند خورد . او خواندن و نوشتن را به شیوه ی سنتی روستا نزد ملای ده آموخت . در آغاز نوجوانی با خانواده خود به تهران رفت و پس از گذراندن دوران دبستان برای آموختن زبان فرانسه وارد مدرسه یسن لویی شد . سالهای آغازین تحصیل او با سرکشی و نافرمانی گذشت اما تشویق و دل سوزی معلمی مهربان به نام نظام وفا طبع سرکش او را رام کرد و در خط شاعری انداخت . آن سالها جنگ جهان گیر اول در جریان بود و علی اسفندیاری – که بعدها نام نیما یوشیج را برای خود برگزید – اخبار جنگ را به زبان فرانسه می خواند و هم زمان به فراگیری دروس حوزه و زبان عربی مشغول بود . حوادث جنگ جهان گیر اول در روح او تأثیری ویژه بر جای گذاشت و آشنایی با زبان فرانسه و استفاده از آثار ادبی شاعران فرانسوی نیز پنجره ی تازه ای به روی او گشود اما روح سرکش نیما هنوز نمی توانست در قفس شهر آرام گیرد . پس هر فرصتی را برای سر کشیدن به زادگاه خود غنیمت می شمرد .
نیما در این سالها در وزارت مالیه ( دارایی ) مشغول به کار شده بود و هم زمان به محافل ادبی تهران رفت و آمد داشت . به ویژه در حجره ی چای فروشی حیدر علی کمالی شاعر ، به سخنان صاحب ذوقانی چون ملک الشعرای بهار و علی اصغر حکمت گوش فرا می داد و از کار و کردار شاعرانه ی آن ها تجربه ها می اندوخت .
در آغاز نوجوانی به سبک پیشینیان و به ویژه سبک خراسانی شعر می ساخت اما نه این گونه شاعری و نه حتی نشست و برخاست با شاعرلن رسمی و سنت گرا هیچ کدام تشنگی طبع او را سیراب نمی کرد . در سن بیست و سه سالگی منظومه قصه رنگ پریده را سرود که تمرینی واقعی بیش نبود . قطعه ی ای شب که دو سال بعد – یعنی در بیست و پنج سالگی – از طبع نیما تراوید ، آغاز مرحله ای جدی تر محسوب می شد وبه دلیل سوز و شوری که داشت ، پس از نشر در نوبهار بر سر زبان ها افتاد . در آن سالها مردی با ذوق و اهل نظر به نام محمد ضیاء هشترودی کتابی به نام منتخبات آثار منتشر کرد و وی قسمت هایی از منظومه ی قصه ی رنگ پریده را با عنوان دل های خونین به همراه چند قطعه دیگر از اشعار نیما در این مجموعه آورد و در محافل ادبی آن روز شگفتی برانگیخت و انکارها و مخالفت های زیادی به دنبال داشت . قصه ی رنگ پریده و تا حدودی قطعه ای شب ، در واقع سند اتهامی بود که شاعر بر ضد جامعه ی عصر خود ارائه می کرد و داستان دردناک زندگی خویش را در آن باز می گفت . فراموش نکنیم که در همان سال نظم قصه ی رنگ پریده ( 1299 )کودتای معروف سوم اسفند اتفاق افتاده بود . پیامدهای سیاسی – اجتماعی کودتا ، شاعر دل آزرده ی یوش را به کناره گیری از اجتماع و دوری از محیط نادلپذیر تهران واداشت . جنگل های انبوه و کوهپایه های سر به فلک کشیده او را به خویشتن فرا می خواند . هوای آزاد کار خود را کرد و نغمه ناشناس نوتری از چنگ و ساز جان او باز شد . این نغمه نو همان قطعه ی افسانه بود که در سال 1301 ش . بخشی از آن در روزنامه قرن بیستم میرزاده عشقی – که تندروترین و بی پرواترین نشریه ی آن روزگار بود – در چند شماره ی پیاپی به چاپ رسید . افسانه پیش از چاپ از صافی ذوق و سلیقه ی نظام وفا ، استاد ومربی نیما ، گذشته و حذف و اصلاحات چندی در آن صورت گرفته بود . بنابراین ، شاعر به پاس این خدمت – که یقینا در توفیق کم نظیر شعرش بی تأثیر نبوده است – ایت عبارت را در سرلوحه ی منظومه ی خویش جای داد :
« به پیشگاه استادم نظام وفا تقدیم می کنم ؛
هر چند که می دانم این منظومه هدیه ی ناچیزی است اما او اهالی کوهستان را به سادگی و صداقتشان خواهد بخشید . » نیما یوشیج – دی ماه 1301 ش
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
به نام خدا
آیینه ی اسکندر
هفتمین اثر از عجایب هفتگانه ی جهان ، فانوس دریایی اسکندریه و در واقع هشتمین اثر عجیب است. پیش از آنکه این اثر ساخته شود ، دیوارهای شهر بابل به عنوان دومین اثر شگفتی زای جهان به شمار می آمد. به هر حال برج روشنایی دهانه ی رود نیل که 130 متر ارتفاع داشت ، در نظر مردم عهد باستان چنان کار فنی استادانه و ماهرانه ای جلوه نمود که بی درنگ دیوارهای بابل را از فهرست هفتگانه ، حذف و برج را به عنوان آخرین و جوانترین عجایب هفتگانه ی دنیا وارد فهرست مذکور کردند. این برج تا امروز بلندترین برج روشنایی ساخته شده در جهان باقی مانده است
یک سال پس از آنکه اسکندر کبیر مصر را تسخیر کرد و در پایتخت قدیمی مصر به نام « ممفیس » به عنوان فرعون مصر تاج بر سر نهاد ــ و اگر دقیقتر بگوییم ــ در 16 آوریل سال 331 پیش از میلاد ، این فرمانروای جوان که آن هنگام تازه 25 سال سن داشت ، طی مراسم جشن و سروری ، چهار گوشی به ابعاد 7×30 استادیوم (1253×5370 متر) را با قدم ، اندازه گیری کرد. پشت سر او یک روحانی در جای قدمهای او آرد جو میپاشید. غیبگویی گفته بود که آرد جو ، التفات و کرامت خدایان را بر خواهد انگیخت و خواسته های شاه را متحقق خواهد کرد. زیرا در اینجا ، درست در غربی ترین نقطه ی دلتای نیل ، قرار بود « اسکندریه » ، اولین بنیان شهری به نام اسکندر (که بعدها باید شهرهای متعددی در خاور نزدیک از پی آن ساخته میشدند) تأسیس شود. شاه مقدونی میخواست با تأسیس اسکندریه فرهنگ و اقتصاد یونان را در مصر رواج دهد. این شهر باید یک مرکز تجارتی و بندر عمده و مهم میشد.
نقشه های شهر جدید را اسکندر خود طرح ریزی کرده بود. او مکان میدان اجتماعات و مرکز تجارت را خود انتخاب کرد. او حتی تعداد و محل معبدها را معین کرد و مشخص نمود که هر معبد باید ویژه ی کدام خدا باشد. و بالاخره او دستور داده بود که بر فراز یک صخره ی دریایی در کنار جزیره ی « فاروس » که در جلوی شهر اسکندریه قرار گرفته بود ، یک برج روشنایی بسازند که بزرگتر و بلندتر از تمام برجهای دریایی باشد که تا آن زمان ساخته شده بود.
اسکندریه آن شد که شاه به هنگام تأسیس آن با خود عهد کرده بود: طی مدت کوتاهی اسکندریه تبدیل به شهری شکوفا و پر رونق با 600000 تن جمعیت شد که اکثر آنها از مهاجران یونانی ، مصریها و یهودیان بودند. اسکندریه مهمترین شهر در دریای مدیترانه شد. اسکندر خود به دیدار « فانوس دریایی » نائل نشد. او در سال 323 پیش از میلاد درگذشت ، و 23 سال بعد ساختمان برج آغاز شد.
ایجاد برج ، کار ساختمانی عظیمی بود: بر زیر بنایی به طول و عرض 30×30 متر ساختمان چهار گوشه ای با زاویه های قائم به ارتفاع 71 متر که به سمت بالا ، قطر آن کمی کاهش می یافت ، برافراشته شد. بر روی سکوی فوقانی دومین بخش برج قرار داشت که ساختمانی هشت گوشه به ارتفاع 34 متر بود. بر روی این قسمت باز ساختمانی استوانه ای قرار داشت که در آن تأسیسات روشنایی استقرار یافته بود. بر فراز این قسمت استوانه ای روی ستونهایی ، سقفی گنبدی شکل قرار داشت و در قسمت انتهایی برج بر بالای گنبد مجسمه ی زئوس از ارتفاع 130 متری به دریا مینگریست.
قسمت زیرین برج به 14 طاق منحنی که همدیگر را می پوشانید ، تقسیم میشد. به دور دیوارهای داخلی سطح شیب داری به طرف بالای برج امتداد داشت. این سطح دارای پهنایی بود که روی آن دو حیوان بارکش به راحتی میتوانستند پهلوی هم بالا بروند. در میان برج تونلی وجود داشت که از زیرزمین تا اتاق تأسیسات روشنایی امتداد داشت. یک بالابر طنابی میتوانست مواد و تجهیزات را تا بالاترین طبقه ی برج حمل کند.
نمای خارجی برج از سنگ مرمر سفید بود. برای ساختمان برج حدود 800 تالنت (معادل 20800 کیلوگرم نقره) هزینه شده بود.
برج اسکندریه احتمالاً مانند تمام نشانه های دریانوردی آن زمان در ابتدا به عنوان یک برج دریانوردی برای استفاده در « روز » ساخته شده بود. کشتیها در آن دوران ، عصرها پیش از غروب آفتاب همه روزه بندری را می یافتند و در آن پهلو میگرفتند تا شبها بر روی آب نباشند.به هر حال بندر اسکندریه خارج از انتظار و خیلی سریع شکوفا و پر رفت و آمد شد. در بندر داخلی که در دهانه ی رود نیل واقع میشد ، غلات و انواع سبزی از دره ی پربار نیل تخلیه میشد ؛ در بندر رو به دریا کشتیهای بزرگ با انواع نوشیدنی از یونان ، ادویه از شرق ، فلز از اسپانیا و بسیاری اجناس بازرگانی دیگر از تمام دنیا پهلو میگرفتند و بارهای خود را تخلیه میکردند. آنها مسافر هم با خود می آوردند: دانشجویانی که در دانشگاه پیشرفته و نوپای اسکندریه میخواستند به تحصیل نجوم و فلسفه بپردازند ؛ بیمارانی که سلامتی خود را از پزشکان معروف اهل اسکندریه طلب میکردند ؛ سیاستمداران و بازرگانان و نیز جهانگردانی که میخواستند شهر جدید کنار رود نیل را ببینند و آن را تحسین کنند ، نیز به آنجا می آمدند. از اسکندریه در آن زمان بیش از هر چیز دیگر ، شیشه ، پاپیروس (نوعی الیاف گیاهی که از آن کاغذ میساختند) و کتان صادر میشد.چون ترافیک و تردد کشتیها در بندر اسکندریه پر حجم و پر تراکم شد ، کشتیها می بایست در شب نیز وارد بندر میشدند و پهلو میگرفتند و یا اینکه از بندر خارج و بادبان میکشیدند. برای این منظور یک تأسیسات روشنایی قوی در برج ایجاد شد که در آن صمغ درخت و روغن سوزانیده میشد. چوب ، گران بود و باید وارد میشد و فقط برای ساخت خانه و کشتی از آن استفاده میشد. این تأسیسات روشنایی ، نخستین تأسیسات هدایت نوری در تاریخ کشتیرانی و دریانوردی بود. بنابراین برج اسکندریه به معنای واقعی نخستین « برج روشنایی » بود که پدید آمد.نور ایجاد شده را آینه ی مقعری باز می تاباند. گفته میشود این نور آنقدر قوی بوده است که انسان میتوانست آن را مثلاً « تا انتهای جهان! » ببیند. این نورافکن قوی نیز به همراه ساختمان عظیم برج ، یکی از دلایلی بوده است که فانوس دریایی را بلافاصله پس از اتمام ساختمان آن در سال 279 پیش از میلاد ، جزو عجایب هفتگانه ی جهان قرار داده است.
فانوس دریایی اسکندریه حدود 1000 سال در کشاکش جنگها سالم و دست نخورده باقی ماند ، سپس این ساختمان هم به سرنوشت برخی از عجایب هفتگانه ی دیگر دچار شد: در سال 796 میلادی این برج در اثر زلزله در هم فرو ریخت. تلاشهای اعراب برای بازسازی و نوسازی برج ، بیحاصل ماند. در سال 1477 میلادی « کیت بی » یکی از سلاطین سلسله ی ممالیک مصر بر روی زیر بنای برج قلعه ای ساخت که امروزه هنوز هم پابرجاست و نام سازنده ی خود را دارد.چون قبل از برج اسکندریه هنوز برج روشنایی به وجود نیامده بود و به همین دلیل نیز نامی برای چنین ساختمانی وجود نداشت ، این برج به سادگی بر اساس محل ساختمان برج « فاروس » نامیده شد. این نام بعدها در تمام زبانهایی که ریشه ی لاتین داشتند به صورت واژه ای متداول در آمد. برج روشنایی به زبان لاتین Pharus ، به زبان ایتالیایی و اسپانیایی Faro ، به زبان فرانسوی Phare و به زبان پرتغالی Farol خوانده میشود. بنابراین از هفتمین اثر عظیم و غول آسای عجایب هفتگانه جهان تنها یک « واژه » باقی مانده است.
در ادب فارسی شاعران بسیاری از تلمیح به آیینه اسکندر استفاده کرده اند.
مثلآ حافظ:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 28
نشانه شناسی از دهه ی 1950 همچون روش پژوهش در شناخت دلالتها و ادراک کارکردهای ارتباطی بکار رفته است. اندیشمندانی ماند لوی استروس، میشل فوکو، فردینان دوسوسور، چارلز ساندرس پیرس، رولان بارت و اومبرتواکو، آثار مهمی در این زمینه پدید آوردند و در زمینه ای خاص نشانه شناسی تصویر که شاخه ای از علم شناخت نشانه های دیداری است، آثاری از بارت در زمنیه عکاسی، سینما و نقاشی نوشته شده است.
بارت مبانی نظری خود را در سال 1962 در رساله ی « عناصر نشانه شناسی» شرح داده است. اما در این میان نظریه های چارلز ساندرس پیرس بیشتر مورد توجه نشانه شناسان تصویر است، زیرا وی نظریه ای عمومی درباره نشانه ها ارائه داده است و به دسته بندی و مشخص کردن گونه های متفاوت نشانه ها پرداخته است.
هد ف نشانه شناسی تصویر، کشف قاعده های« خواندن تصویر و درک معناهای آن از طریق شناخت عناصر تجسمی یا وجه تظاهر تصویر است که به تحلیل پیکربندی عناصر تصویری می انجامد در مرحله ی بعد به تحلیل اشکال و شناخت معناهای مدلول تصویردست می یابد.
نشانه شناسی بررسی علمی نشانه هاست و مانند علوم دیگر دارای اصول قواعد روش های مبتنی بر مشاهده آزمون وجستجو براساس معیارهای عینی است. این عمل نیز در حوضه هنرهای حجمی نیز مطرح و قابل تأمل است در معماری، طراحی صنعتی، نیز نشانه شناسی و ارتباط میان محصول یا حجم با انسان و تأثیرات روانی آن مورد بررسی قرار گرفته است که در روند تحقیقاتی به آن اشاره خواهد شد.
تعریف واژه ی« آرم» یا نشانه
حدوداً از ده سال پیش به پشنهاد استادان رشته ارتباط تصویری، دانشکده های هنر واژه ی « نشانه» به جای« آرم» و«لوگو» مورد استفاده قرار گرفت. با گسترش دامنه ی رشته نشانه شناسی که موضوع بررسی آن« نشانه» است بدیهی است که دیگر نمی توان نشانه را با مفهوم محدود« آرم» یا «لوگو» بکار برد از این رو به استناد فرهنگ لغات « هزاره»،« لاروس» و«معین»، در این تحقیق از همان واژه ی آرم استفاده شده است که نزدیکترین معادل« لوگو» و از طرفی آشناترین واژه برای افراد جامعه ما نیز هست.
هزاره: logo :( مؤسسه و غیره) آرم، علامت
فرهنگ معین: آرم( فر. Arme ) نشانه ای مشخص و معرف دولت، اداره، مؤسسه، کارخانه و مانند آن.
لاروس:logo بازنمایی گرافیک از یک مارک/ صنعتی یا تجاری
انواع گوناگون آرم
تاکنون روشهای مختلفی برای دسته بندی آرم ها و مشخص کردن گونه های متفاوت آن پیشنهاد شد ه است از دیدگاه نشانه شناسی این دسته بندی برحسب ترکیب عناصر زبانی، و شمایلی انجام می گیرد. بر این اساس دسته ای از آرمها فقط از عناصر زبانی استفاده می کنند ( یک نام، یک یا چند حرف)؛ که آنها را« آرم نوشتاری»،«logotype » می نامیم. دسته دیگر با ترکیب عناصر شمایلی طراحی می شوند؛ که آنها را« آرم شمایلی»،« logo iconique » یا«icotype » می نامیم. دسته سوم، از تلفیق عناصر شمایلی و نوشتاری ساخته شده اند؛ که آنها را« آرم تلفیقی»،« logo mixte » می نامیم.(شکل 1)
(آرم نوشتاریlogo type
این دسته از آرمها فقط با استفاده از نشانه های زبانی طراحی می شوند: گاه با نام اختصاری مؤسسه یا سازمان مانند: BHV برای فروشگاه Bazar de Bazare l Hotel deville برای مارک پوشک Louis Vuitton ، CA برای بیمه ی Credit Agricole یا با بزرگ نمایی حروف اول نام مؤسسه مانند: H برا ی انتشارات Hachette ، یا با ترکیب بندی حروف و ارقام طراحی می شوند. مانند:3M .برخی نیز نام کامل مؤسسه یا سازمان را بازنمایی می کنند مانند: نام طراح و سازنده ی جواهرات Cartier ، نام فروشگاه بزرگ و زنجیره ای Lafayette نام طراح و تولید کننده ی پوشاک New Man.(شکل2)
بنابراین« آرم های نوشتاری» به دو گونه اند یا نام مؤسسه را نمایش می دهند و یا از حروف و ارقام استفاده می کنند استفاده از حروف، قابل
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
حوادث بعد از مرگ نادر و ظهور سلسله ی زندیه
بعد از قتل نادرشاه سپاهی که توسط او به وجود آمده بود متلاشی شد. قتل نادر مورد قبول و تأئید همة سران سپاه قرار گرفت جز احمدخان درانی که با نیروی ده هزار نفری خود و با دست اندازی به قسمتی از غنایم به دست آمده از هندوستان، تمام ایالت افغانستان را زیر فرمان خود در آورد و هرات و مشهد را نیز تسخیر کرد. از طرف دیگر عادل شاه، برادر زاده ی نادر، با انتشار اعلامیه ای مسدولیت قتل ظالمی مثل نادر را خود بر عهده گرفت و با کشتار تمام اعضای خانواده نادر (جز شاهرخ میرزا فرزند چهارده ساله رضا قلی میرزا) خود را عادل شاه نامید؛ ولی پس از سلطنتی کوتاه و بی حادثه، به دست برادرش کور شد و بعد هر دو توسط سربازان خود اسیر و معدوم شدند و نوبت به پادشاهی شاهرخ میرزای نوجوان رسید که آن هم در نبرد با مدعی دیگری کور گشت و مدعی بعدی که محمد نامی بود هم نتوانست کاری از پیش برد و توسط یوسفعلی خان از سرداران شاهرخ کشته شد و زمانی بعد دو مدعی دیگر، یوسفعلی خان را که نایب السلطنه ی شاهرخ شده بود خلع و طبق معمول کور کردند و کمی بعد خود این دو رئیس با یکدیگر به جنگ پرداخته و علم خان، جد خاندان علم، جعفرخان را مغلوب نمود، تا نام وی بر فهرست اسامی کوران قبلی افزوده شود.
چندی بعد خود میرعلم خان از احمدشاه درانی شکست خورد و نمی دانم کور یا غیر کور کشته شد. این بخش دردناک و فاجعه بار از آن جهت نوشته شد تا نسل حاضر بداند که پدران وی در چه شرایطی مبارزه و زندگی می کردند؟
به راستی وقتی که رهبران و مدیران مملکت در کمتر از یک سال و نیم این همه کور و کشته می شوند، وضع کشور و مردم عادی و مفلوک را می توان مجسم کرد. یعنی وقتی چنین بلبشویی در رأس مملکت است ملسم بدانید در هر کوره دهی هم همین بساط در مقیاس کوچک تری برپاست.بی خبری اکثر مردم از گذشته، موجب توقع های عجیب و غریب شده است؛ به راستی اگر دیروزمان و امروزمان را نشنامسی، چه گونه می توانیم فردایمان را بنا کنیم؟
مدعی دیگر قدرت و سلطنت، محمد حسن خان قاجار فرزند فتحعلی خان قاجار از سران ایل قاجار بود که درش به دست نادر مقتول شده بود. او استرآباد (گرگان فعلی) را تصرف کرد و به مخالفت با احمد شاه درانی پرداخت. در همین حال سرباز گمنام دیگری به کمک استعداد ذاتی خویش توانست خودی نشان بدهد و عده ای را به دور خود جمع کند و در خدمت علیمردان خان از رؤسای ایل بختیاری در بیاید و منتظر بماند تا بعد از مرگ علیمردان خان فرمانروای جنوب ایران بشود. این شخص همان کریم خان زند پایه گذار سلسله ی کوتاه عمر زندیان است. کریم خان توانست طی چند سال تمامی مدعیان داخلی سلطنت را سرکوب کرده با آوازه ای که از رفتار انسانی خود یافته بود مورد توجه ایرانیان قرار گیرد. وی در سال 1750 در شیراز به تخت سلطنت نشست و مورد محبت مردم بود و به جای لقب شاه، خودش را «وکیل الرعایا» نامید. روی هم رفته وی به لحاظ رفتار مهربانانه از معدود پادشاهان خوشنام کشور است. او از سواد بی بهره بود ولی در عین حال از هوشمندی و زیرکی خاصی برخوردار بود. در طول سلطنت بیست و نه