لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
مطلب اول: چرا امام (ع) غائب میشود؟
مطلب دوم: اصولا زمان غیبت امام (ع) چگونه زمانی است؟
مطلب سوم: شیعیان در عصر غیبت چگونه باشند؟
واما توضیح مطلب اول: خداوند متعال رب العالمین است یعنی تربیت کننده همه موجودات عالم و معنی رب العالمین آن است که مخلوق خود راه راست حرکت داده و از صفر به اوج کمال میرساند انسان هم در این زنجیره تربیتی قرار گرفته و خداوند متعال برای تربیت او انسانی را که از علم و عصمت کامل برخوردار است را به عنوان مربی او قرار می دهد که آن انسان کامل را امام و محبت خدا می نامیم و اگر در هر زمانی از اول خلقت تا قیامت اما و الگوی زنده در حیان نباشد خلقت بیهوده خواهد بود حا ل اگر انسانها برنامه های تربیتی پروردگار را بهم زدند و نگذاشتند اما معصوم آنانرا طبق درسهای وحی تربیت نماید خداوند متعال برای آنکه قدر امام شناخته شود و مردم دنیا به جائی برسند که زندگی بدون هدایت و رهبری معصوم را مانند زندگی یک حیوان و یا یک دیوانه بدانند و از خارها و خونریزیها و بی عقلیهای خود خسته شده این حقیقت را لمس نمایند . امام ( ع ) از دسترسی آنان و اینکه او را بشناسند و با او رفت و آمد داشته باشند دور نگه می دارد یعنی امام در بین آنان هست ولی هیچ کس نمی تواند بدون اذن امام ( ع) آنانرا بشناسد و دیدار نماید که در چنین حالتی می گویند امام غایب است. بشریت به خاطر مهبل و خود خواهی و خواسته های دل که همه در جهت فساد حرکت می کنند نپذیرفت امامی معصوم به نمایندگی از طرف پروردگار عالم بر او حکومت کند و مانند یک پدر مهربان او ار چون طفلی شیرخوار در بر گرفته پرورش دهد و به حد بلوغ عقلی و روحی برساند و یا مانند تخم گل او را مبدل به گلی از گلهای زیبای عالم خلقت به نام ( انسان کامل ) نماید .
و باید مدرسه را مثال بزنیم و بگوئیم خداوند متعال مدرسه و دانشگاهی بنام کره زمین تاسیس فرموده و همه امکانات یک زندگی آرام و بی دغد غه که دانشجوی او همین انسان با فکر راحت مشغول تحصیل کمالات روحی شود را برایش آماده فرموده است .
رصول اکرم (ص) و ائمه هدی (ع) را مدیران و اساتید این دانشگاه قرار داد و جحت آنانرا در قلب همه انسانها وارد کرد تا با علاقه و محبت به تعالیم آنان گوش دهند.
کلاسهایی را بنام درجات ایمان و کمالات روحی و معنوی قرار داد تا دانشجویان با ورود در این کلاسها پله های فهم و معرفت و ایمان را طی کرده و به مقام بندگی ( به مانند دیپلم) و سپس به مقام خلیفته الهدی به مانند دکتر و اجتهاد برساند کتاب حقی بنام قرآنرا کتاب در سی همه کلاسهای این دانشگاه و مدرسه قرار داد که هر کلاس و هرمعلمی درس مورد نظر خود را با راهنمایی معلمین و اساتید کل یعنی ائمه هدی ( ع) از آن فرا گیرند و برای آنکه کسی در آن شک و تردید نکند کتابش را با اعجاز تو ام ساخته که جن و انس در برابر آن زانوی عجز به زمین زنند و تسلیم حکم خدا شوند. گر چه انبیا گذشته هر یک تالشی کردند تا زمینه را برای تاسیس این مدرسه فراهم نمایند و تا حدود زیادی ی هم آنرا به ثمر رساندند ولی گشایش اصلی آن توسط رسول اکرم ( ص) صورت گرفت . آن حضرت با اطلاع نور هدایت و اعمال ملکوتی اش و با جمله معروف از آن حضرت که فرمود : ( قولو الا اله الا ... تفلحوا) درب مدرسه وحی را با بیست و سه سال تلاش نمود تا دانش آموزان سر گردان د ربیابان جاهلیت را در حیاط مدرسه جمع نماید .
آن حضرت در همه آن مدت پیوسته جانشین خود علی بن ابیطالب ( ع) را معرفی می فرمود تا کسی دیگری جای آن حضرت را نگیرد و بشر به انحراف کشیده نشود زیرا تنها امام معصوم و تعیین شده از جانب پروردگار که از رموز عالم هستی مطلع است و در عین حال معصوم می باشد می تواند این دانشگاه را اداره کند. آنگاه که رسول اکرم (ص ) می خواست دانش آموزان را سر کلاس اول که استاد آن علی بن ابیطالب ( ع) بود بفرستد حادثه ای مهم پیش آمد که برنامه مقرر مدرسه و کلاسها ار تغییر داد .
شیطان دید اگر علی بن ابیطالب (ع) و سپس یازده امام معصوم مدیر و استاد این دانشگاه باشند و بشریت را در کلاسهای آن رشد داده و به مقام بندگی خدا ( مانند دیپلم) برسانند حداکثر تا دو سه قرن آینده باید برنامه شیطنت خود را بر چیند،زیرا اگر چنین پیش برورد دانش آموزان بوسیله درسهای اهل بیت عصمت (ع) رشد و معرفت یافته و تزکیه نفس خواهند کرد و جزوه بندگان صالح خدا خواهند شد و امام دوازدهم نیز که بشر را آماده در سهای خود می بیند ظهور نموده و لحظه ظهور او پایان کار او ( شیطان ) خواهد بود و سپس شیطان بزرگ چنین نقشه کشید :
پس تنها راه اینست که با استفاده از دو چیز این دانش آموزان را تا سر کلاس نرفته و دستمان از آنها کوتاه نشده را به خارج از مدرسه فرستاده و این بساط را به هم بزنیم.
کسی پیمان گرفتن از افراد شیطان سیرت که واقعا خود خواهی و جهالت شعار و عمل آنان است که با وعده ای مختلف دنیایی و شهوانی و به زور شمشیر مردم را متفرق نمایند و حکومت را از دست اهل بیت خارج سازند .
آنان که همان قاتلین حضرت فاطمه زهرا (ص) بودند قبل از وفات رسول خدا (ص) در مکانی خلوت با حضور ابلیس با هم پیمان بستند که نگذارند نبوت و خلافت در یک خاندان ( یعنی بنی هاشم ) جمع شود که این مطلب نزد آنان بطور سری باقی ماند ولی رسول اکرم (ص) در خطبه غدیر خم با اشاره و کنایه نقشه آنان را سر بسته برملا کرد و به جحت اخلاق کریمانه خود از نام بردن آن
منافقین خودداری نمود و ائمه هدی (ع) برنامه آنان را بعدها برملا نمودند .
و دوم سستی و بی حالی و جهالت مردم که به جای علی بن ابیطالب (ع) مجمعه علم و هدایت و عدالت و مهبت و خوبیها است مجسمه های مبهل و شهوت و خود خواهی و... ر ابپذیرند ( بئس للظالمین بدلا)سوره کهف آیه 50
وقتی مردم با سستی خود راه را برای شیطان سیرتان باز نمودند و آنان دیدند مانعی سر راهشان نیست شمشیر ها را کشیده و مردم را از حیاط مدرسه وحی به بیرون راندند که صد البته چنین مردمی هم لیاقت شرکت در کلاس امیر المومنین (ع) را نداشتند باطن آنان بمانند حیوانی بود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
امام محمد تقی (ع)
گوشهاى از زندگانى امام محمد تقى (علیه السلام)
-- نهمین امام شیعیان، امام محمد تقى- علیه السلام- در تاریخ 19 ماه مبارک رمضان، و به روایتى، در 15 رمضان سال 195 هجرى در مدینه متولد شدند .
بعضى نیز ولادت آن حضرت را دهم ماه رجب دانستهاند .
این قول را دعاى شریفى که به حسب نقل از طرف امام زمان- علیه السلام- به ما رسیده است تأیید مىکند، چرا که در آن آمده است: اللهم إنى أسألک بالمولودین فى رجب محمد بن على الثانى و ابنه على بن محمد المنتجب: خداوندا! من به حق دو مولود ماه رجب، یعنى محمد بن على الباقر و فرزندش على بن محمد که برگزیده تو است از تو تقاضا مىکنم .
نام آن حضرت محمد، کنیه ایشان ابو جعفر و القابش تقى و جواد است .
مادر گرامى ایشان سبیکه نام داشت و امام رضا- علیه السلام- ایشان را خیزران مىنامید .
چون سه روز از میلاد آن حضرت گذشت، ایشان چشمهاى خود را گشودند و به راست و چپ نگاه کردند و سپس با گفتارى فصیح و شیوا فرمودند: أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله .
آن حضرت در سن 7 سالگى به مقام امامت رسیدند و این کوچکى سن سبب شد که حتى بعضى از شیعیان نیز در امامت ایشان شک کنند .
لذا در موسم حج، پس از شرفیابى به محضر ایشان و مشاهده معجزات، کمالات و علوم آن حضرت، به امامت ایشان اقرار نمودند .
زمانى که مأمون قصد داشت دخترش امالفضل را به عقد امام نهم درآورد، اطرافیانش اظهار داشتند: او کودکى خردسال است و از جهت علم و کمال بىبهره، پس بهتر است کمى صبر کنى تا به کمال رسد، سپس دخترت را به عقد او درآورى .
مأمون که خود بهتر از هر کسى مقام و رتبه ایشان را مىدانست، مجلسى از بزرگان علماى عصر خود که در صدر آنان یحیى بن اکثم قرار داشت ترتیب داد تا با حضرت مناظره کنند .
یحیى بن اکثم پرسید: نظر شما در مورد کسى که در حال احرام، شکار کند چیست؟ امام جواد- علیه السلام- فرمود: آیا در حرم صید کرد یا در خارج از حرم؟ عالم بود یا جاهل؟ عمدا کشت یا سهوا؟ کشنده صید آزاد بود یا بنده؟ صغیر بود یا کبیر؟ اولین صید او بود یا چندمینبار؟ صید، پرنده بود یا غیر پرنده؟ کوچک بود یا بزرگ؟ آیا این فرد پشیمان است یا به عمل خود اصرار دارد؟ شب صید کرده است یا روز؟ احرام او احرام عمره بود یا احرام حج؟ یحیى بن اکثم که خود را در مقابل احتمالات متفاوتى دید که آمادگى آن را نداشت و حتى احتمال آن را نمىداد، درمانده شد و به لکنت زبان افتاد .
آنگاه مأمون، دختر خود را با امام تزویج کرد .
امام - علیه السلام- پس از مدتى اقامت در بغداد، براى انجام مراسم حج به مکه سفر کردند و تا زمان فوت مأمون، یعنى 17 رجب سال 218 هجرى قمرى در آنجا اقامت داشتند .
پس از مأمون، برادرش معتصم عباسى به خلافت رسید .
وى که از کثرت فضایل و شدت نفوذ امام جواد (ع) بیمناک بود، حضرت را به بغداد طلبید .
امام پیش از رفتن خود، فرزندشان حضرت على النقى، امام هادى- علیه السلام- را در حضور بزرگان شیعه و یاران مورد اطمینان خود به جانشینى برگزیده، پس از سپردن ودیعههاى امامت به ایشان، به بغداد رفتند .
همسر آن حضرت که همواره مىدید امام جواد- علیه السلام- به مادر و سایر کنیزانشان بیش از او احترام مىگذارند از آن حضرت عصبانى بود و از این جهت، به تحریک عمویش معتصم، امام را با انگور مسموم کرد .
تاریخ شهادت آن حضرت را بعضى پنجم ذیحجه سال 219 ذکر نمودهاند؛ ولى قول مشهور روز آخر ذى قعده سال 220 مىباشد و این در حالى بود که آن حضرت بیست پنچ ساله بود .
صلوات الله علیه و على آبائه الطاهرین .
قال امام محمد تقى علیه السلام
«تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ أَعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَواتِ وَ خالِفِ الْهَوى وَ اعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ »
(صبر را بالش کن، و فقر را در آغوش گیر، و شهوات را ترک کن، و با هواى نفس مخالفت کن و بدان که از دیده خدا پنهان نیستى، پس بنگر که چگونه اى)
امام جواد (ع) در حدیثى فرمودند:
« الثقة بالله ثمن لکل غال و سلم لکل عال: »
(اعتماد و وثوق بر خداوند تعالى بهاى هر شىء گرانبها و نردبان رسیدن به هر بلندى است .)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
«سخنان ائمه ی معصومین (ع) درباره ی چگونه دعا کردن»
امام صادق (ع): اگر کسی از شما بخواهد دارای حالتی شود که همه ی خواسته هایش را خداوند بر آورد باید از همه ی مدرم نا امید باشد و هیچ امیدی جز خداوند نداشته باشد پس اگر خداوند چنین حالتی را در قلب او بیابد چیزی از خدا نخواهد مگر اینکه برآورد. (وسائل الشیعه)
پیامبر اکرم (ص): شخصی به پیامبر (ص) عرض کرد دوست دارم دعایم مستجاب شود. حضرت فرمود: خوراک خود را پاک کن و سعی کن حرام وارد شکمت نشود.
امام صادق (ع) فرمود: هنگام دعا قلب خود را متوجه خدا گردان و چنان گمان داشته باش که خواسته ات در آستانه ی در حاضر و آماده است.
پیامبر اکرم (ص): دعا کنید در حالی که یقین و اطمینان داشته باشید که دعای شما مستجاب خواهد شد.
امام صادق (ع): مردی از بنی اسرائیل مدت سی و سه سال دعا می کرد و از خدای خود فرزندی پسر می خواست همین که دید دعایش مستجاب نمی شود.
خطاب به خدا نموده گفت: خدایا می دانم من از تو خیلی دورم که صدای مرا نمی شنوی یا با این که نزدیکی و می شنوی در عین حال پاسخم نمی دهی، در این هنگام کسی به خواب او آمده گفت سرّ مستجاب نشدن دعای تو این است که بد زبانی می کنی و در حال دعا قلبت آشفته و ناپاک است و نیت ناشایسته و ناجور است.
اگر می خواهی دعایت مستجاب شود این هر سه عیب را از خود دور کن. یعنی خوش زبان باش و قلبت را پاک و پاکیزه نموده قلباً از خدا بترس و بپرهیز و نیتت را سالم نما (خوشبین و امید وار به رحمت خدا باش).
پس از این جریان آن مرد تصمیم گرفت به سفارشها عمل کند. اتفاقاً در نتیجه ی عمل به آن دستورها خداوند پسری به او مرحمت نمود.
پیامبر اکرم (ص): خداوند مستجاب نکند دعای کسی را که دلش پریشان است و نداند چه می گوید.
«چه وقتها برای دعا کردن مناسبتر است»
امام صادق (ع): بر شما باد به دعا کردن بعد از نمازها چه اینکه دعایی مستجاب است.
امام باقر (ع): همین که شب جمعه فرا رسد خداوند عز و جل می فرماید: آیا دعا کننده ای هست که جوابش دهم. آیا در خواست کننده ای هست که عطا کنم او را ؟
آیا استغفار کننده ای هست که بیامرزم او را. آیا توبه کننده ای هست که توبه اش را بپذیرم.
پیامبر اکرم (ص): بهترین وقت دعا سحرگاهان است.
امام صادق (ع): دعا پیش از طلوع و غروب آفتاب سنت و دستوری است واجب و مسلم همراه طلوع و غروب آفتاب.
پیامبر اکرم (ص): به درستی که در شب ساعتی است که هر دعای بنده مستجاب است و آن مابین نیمه شب تا ثلث (سوم) باقیمانده شب. گفتم: شب خاصی است از شبها یا هر شب است. فرمود: هر شب.
امام صادق (ع): سه وقت است که دعا در آن اوقات مستجاب است:
1ـ بعدا از نماز واجب
2ـ هنگام آمدن باران
3ـ هنگام ظاهر شدن آیه و نشانه ی معجزه ای از طرف خدا برای بندگان خود.
شرایط دعا کردن
اول: اعتراف به گناهان
دوم: شکر نعمتها
سوم: صلوات بر محمد و آل محمد
چهارم: دعا کردن و حاجت خواستن
پنجم: صلوات بر محمد و آل محمد
اگر دعایتان مستجاب شده مواظب سه حالت باشید
اول: آن که عجب نکنی و نگویی من معلوم می شود آدم خوبی هستم که دعایم مستجاب شده زیرا عجب و خود پسندی باعث فساد عمل و غلبه ی شیطان است.
دوم: شکر و حمد خدا نمایی که تفضل کرد بر تو به اجابت دعای تو، بلکه مستحب است دو رکعت نماز شکر به جای آورد.
سوم: همین که دعای تو مستجاب شد ترک دعا نکنی و باز در خانه ی خدا بروی تا بیگانه نشوی و در وقت حاجت خواستن دوباره آشنا باشی.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 33
امام رضا (ع) و بنی عباس :
تاکنون اجمالاً با نحوه پیدایش ساسله ای بنام بنی العباس آشنا شدیم و دانستیم که اینان انسانهای جاه طلب و دنیا پرستی بودند که منافقانه قدرت را بدست گرفته و برای حفظ آن از هیچ جنایت و خیانتی خودداری نکرده و علیرغم اینکه خود را پسر عم رسول اکرمو ائمه می دانستند،اما همانند امویان دست به خون پاکترین و شریفترین انسانها همچون ائمه (ع)یا یزید و هزاران بیت المال مسلمانان ،حقوق جامعه را در راه عیش و نوشهای خود و اطرافیان ضایع نمودند.حال باید وارد موضوع اصلی این نوشتار یعنی مسئله ولایتعهد حضرت رضا(ع)شویم و ببینیم چگونه از میان سلاله ی خون ریز و سفاکی ،فردی همچون مأمون حاضر می شود خلافت و یا ولایتعهد را در اختیار دشمن و رقیب سرسخت خود قرار دهد.برای تبیین بهتر و جامع تر این موضوع لازم است به روند پیشامدهائی که منجر به قدرت رسیدن مأمون شد،بپردازیم.
امام رضا (ع)در زمان هارون:
هارون فرزند مهدی و پنجمین خلیفه ی عباسی بود که در سال 170 بعد از برادرش هادی بخلافت رسید.قبلاً با رفتار او با امام کاظم (ع) آشنا شدیم.امام رضا (ع) بعد از شهادت امام کاظم آشکارا امامت خود را اعلام نمود و ترس و ملاحظه ای از هارون نداشت ،بطوریکه یاران امام درباره جان ایشان نگران بودند.اما ایشان می فرمدو:هارون هر چه می خواهد تلاش کند او راهی بر من ندارد.
همینطور هم شد،هارون تا آخر نتوانست آسیبی به امام (ع) وارد کند.حتی روزی یحیی بن خالد برمکی به هارون گفت:این فرزند موسی بن جعفر است که نشسته و به تبلیغ خلافت و امامت خود مشغول است .هارون گفت:آیا آنچه با پدرش کردیم برای ما کافی نیست؟آیا می خواهی همه آنان را بکشم؟(1)
از جمله حوادث مهمی که امام رضا (ع)در این دوره با آن مواجه گشت ،جریان اغراض واقضیه بود.اینها عده ای از یاران امام کاظم بودند که عقیده داشتند امامت به موسی بن جعفر (ع)ختم می شود و می گفتند او نمرده بلکه زنده است و دوباره بر می گردد و قائم آل محمد است لذا امامت علی بن موسی را قبول نداشتند.
انگیزه اصلی این انحراف سردمداران اصلی این از علی بن حمزه بطائنی ،زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی .آنان مقادیر زیادی پول وجوهات از امام کاظم در اختیارشان بود اما برای اینکه اینها را نزد خود نگه دارند و تحویل علی بن موسی(ع)ندهند،امامت حضرت را مکر شدند ،امام کاظم برای جلوگیری از این انحراف تلاش زیادی انجام داده بود.بارها همین افراد را حاضر کرد و جانشین خود را مشخص نمود و از آنها برای حضرت رضا(ع) بیعت گرفت.با اینحال چنین اغراض رخ داد و امام رضا نیز سخت با آنها مقابله می کرد.
حادثه مهم دیگر حمله نیروهای هارون به مدینه است.محمد بن جعفر در مدینه بر ضد حکومت عباسیان قیام کرد.هارون سپاهی بفرماندهی جلودی برای سرکوبی او به مدینه روان کرد و به او دستور داد اگر بر محمد بن جعفر دست یافت او را گردن بزند و بر خانه های علویان یورش برده و دارائی و لباس و زیور زنان را غارت کرده و حتی یک جامه برایشان باقی نگذارد .جلودی با سپاهش به خانه امام هشتم هجوم آورد.وقتی امام او را دید فرمود همه زنان در یک خانه جمع شدند و خود بر در خانه ایستاد.جلودی گفت من به دستور هارون باید وارد خانه شوم و لباس زنان را با جواهراتشان در آوردم.امام قول داد این کار را خودم می کنم و پیوسته سوگند می خورد و از او می خواست وارد خانه نشود.جلودی بالاخره آرام شد و موافقت کرد.امام بدرون خانه رفته و دارایی ،اموال و لباس و زیور زنان را جمع کرد و به او داد.
این نمونه ای از رفتار خصومت بار هارون با امام هشتم و علویان می باشد.
جریان جانشینی هارون و سرانجام او:
هارون همواره برای تعیین جانشینی خود متحیر و پریشان بود.او همانند دیگر خلفا دارای زنان و کنیزان متعدد بود و فرزندان زیادی از آنان داشت.برجسته ترین آنان ،مأمون ،امین و مؤتمن بودند.مأمون مقداری از امین بزرگتر بود و علیرغم اینکه فرد باهوش تری بود اما هارون نتوانست او را جانشین خود قرار دهد،زیرا مأمون مادرش ایرانی بود و درباریان و اطرافیان هارون میل نداشتند او بر امین که مادرش عرب بود ترجیح داده شود.بهر حال تعصبات قومی و نژادی هارون را واداشت تا امین را درسال 175
در ولایتعهد شرکت داد تا بعد از این خلیفه باشد و برای آنان در سال 186 در مراسم حج از زعما و برجستگان قوم و مردم بیعت گرفت.و بالاخره در سال 189 نیز برای فرزندش موتمن بیعت گرفت.
عاقبت هارون عازم سفری بدون حج گشت شد.همانطور که قبلاً آوردیم سرزمین خراسان در سقراط امویان و بقدرت رسیدن عباسیان نقش عمده ای داشت.لذا مورد توجه خاص بنی عباس بود و اشخاص برجسته ای بعنوان حاکم آنجا تعیین می شدند.
هارون ابتدا فضل بن یحیی برمکی را که از مقربانش بود حاکم آنجا قرار داده بود.بعد از دو سال علی بن عیسی بن ماهان را ب جای او منصوب کرد.علی خراسان ،سیستان،ماوراءالنهر ،اصفهان و تمام شرق ایران را تحت فرمان داشت.او نسبت به مردم ظلم و جور فراوانی اعمال کرد و با وضع مالیاتهای سنگین و جنایات دیگر به نارضایتی مردم از دستگاه خلافت دامن زد تا اینکه باعث شورشهایی در این مناطق شد.
منجمله طغیان رافع بن لیث بود که از طرف علی بن عیسی حاکم ماوراءالنهر بود.او خلافت هارون را رد کرد و در جنگ با علی او را مکرراً شکست داد.در سال 191 هرثمه بن اعین از طرف هارون بجای علی منصوب شد.هرثمه او را دستگیر و اموال غصبی مردم را به آنها برگرداند اما از مقابله با فتنه ی رافع بن لیث عاجز ماند و از هارون درخواست کمک کرد .آشوبهای دیگری همانند آشوب حمزه بن عبداله در سیستان و آشوب المقنع روی داد که مرتباً به مواضع حاکم منصوب از طرف هارون حمله می کردند و حاکمیت هارون را تهدید می کردند.
هارون بناچار شخصاً برای دفع این شورشها به خراسان عزیمت کرد.امین را بعنوان جانشینی در بغداد گذاشت و مأمون را بهمراه خود برد و دو سیاستمدار معروف یعنی فضل بن ربیع و فضل بن سهل نیز همراه او بودند.بعضی می گویند علت همراهی مأمون در این سفر تدبیر فضل بن سهل بود.
چون فکر می کرد اگر در این سفر هارون بمیرد ،امین قدرت را بدست می گیرد و مأمون را از ولایتعهد خلع می کند.لذا بهتر است مأمون از بغداد دور باشد تا دست امین در آن لحظه به او نرسد.
هارون در گرگان بشدت بیمار شد .او قبل از مرگش مأمون را برای انجام مأموریتی روانه مرو کرد و به فضل بن ربیع گفت :اگر من مردم لشکر خزائنی را که همراه من است به مأمون بده تا در نبرد با دشمنان در مرو موفق شود.ولی فضل بن ربیع همه آنها را با خود به بغداد باز گرداند.
سرانجام هارون الرشید بعد از 23 سال حکومت جابرانه در سال 193 در 45 یا 49 سالگی در سناباد طوس بهلاکت رسید و همانجا مدفون شد.
اختلاف امین و مأمون:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
امام صادق (ع) و پزشکی
دانش پزشکى امام صادق علیه السلام و طبیب هندی
بدون تردید، علوم حضرات معصومین علیهم السلام اکتسابى نیست و آنچه از ذهن شفاف و نورانى آن بزرگواران انعکاس مىیابد، اشعههایى از انوار الهى است که از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله تا معصوم چهاردهم امام زمان(عج) نسلى بعد از نسل، به یادگار مانده و زمینیان را بهرهمند ساخته است. اگر غیر از این بود، مىبایست علوم آنها مقطعى و زودگذر باشد و جز در عصر خویش، کاربردى آن هم در همه زمینهها، بدون کمترین تخلف نداشته باشد و در برخورد با شخصیتهاى علمى هم عصر خود و عالمان قرون بعد، منفعل گردد.
جستجوى مفصل این نکته را به عهده خوانندگان محترم گذاشته و تنها مناظره زیر را که به علم پزشکى امام صادق علیه السلام اشاره دارد. نقل به مضمون مىکنیم.
روزى امام صادق علیه السلام به مجلس منصور دوانیقى وارد شد. طبیب هندى کنار خلیفه نشسته بود. او کتابهایى که در موضوع «علم طب» نگاشته شده بود را براى خلیفه مىخواند تا ضمن سرگرم ساختن او بر معلومات خلیفه بیفزاید.
امام صادق علیه السلام در گوشهى مجلس نشست. بارانى از هیبت و ابهت از چهره حضرت مىبارید. مدتى گذشت. هنگامى که طبیب از خواندن کتابها فارغ شد، نگاهاش به امام صادق علیه السلام دوخته شد. لحظاتى مشغول تماشاى سیماى حضرت شد. ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاهاش را به سوى خلیفه برگرداند و با این سؤال سکوت را شکست:
- این مرد کیست؟
- او عالم آل محمد(صلی الله علیه و آله) است.
- آیا میل دارد از اندوختههاى علمى من بهرهمند گردد؟
- نگاه خلیفه روى امام قرار گرفت. قبل از این که چیزى بگوید،امام لب به سخن گشود:
- نه!
- طبیب که از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسید:
- چرا؟
- چون بهتر از آنچه تو دارى، در اختیار دارم.
- چه چیز در اختیار دارى؟
- گرمى را با سردى معالجه مىکنم و سردى را با گرمى، رطوبت را با خشکى درمان مىکنم و خشکى را با رطوبت و آنچه را که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرموده به کار مىبندم و نتیجه کار را به خداوند وامىگذارم.
سپس به سخن جدش رسول الله اشاره کرده، افزود: «معده خانه هر بیمارى و پرهیز، سر هر درمان است.»
طبیب هندى براى این که سخنان امام را سبک جلوه دهد، پرسید:
- مگر طب غیر از اینها است که گفتى؟!
- امام فرمود:
- گمان مىکنى من مثل تو اینها را از کتابهاى طبى آموختهام؟!
- حتما، غیر از این، راهى براى فراگیرى علم طب وجود ندارد.
- نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از دیگرى نیاموختهام. اکنون بگو کدام یک از من و تو در علم طب داناتریم؟
- کار من طبابت است و حتما در طب از شما عالمترم.
- پس لطفا به سوالهایم پاسخ گویید.
- بپرسید.
- چرا سر آدمى یک پارچه نیست و از قطعات مختلف به وجود آمده است؟
- نمىدانم.
- چرا پیشانى مانند سر انسان از مو پوشیده نیست؟
- نمىدانم.
- چرا بر روى پیشانى خطوط مختلفى نقش بسته است؟
- نمىدانم.
- چرا ابروها در بالاى دیدگان انسان قرار گرفته است؟
- نمىدانم.
- چرا چشمهاى انسان به شکل لوزى ساخته شده است؟
- نمىدانم.
- چرا بینى میان دو چشم قرار گرفته است؟
- نمىدانم.
- چرا سوراخهاى بینى در زیر آن خلق شده است؟
- نمىدانم.
- چرا لب فوقانى و سبیل در قسمت بالاى دهان آفریده شده است؟
- نمىدانم.
- چرا دندانهاى جلو، تیز و دندانهاى آسیاب، پهن و دندانهاى انیاب (نیش)، دراز آفریده شده است؟
- نمىدانم.
- چرا کف دست و پا، مو ندارد؟
- نمىدانم.
- چرا مرد ریش دارد ولى زن فاقد ریش است؟
- نمىدانم.
- چرا ناخن و موهاى سر انسان روح ندارند؟
- نمىدانم.
- چرا قلب، صنوبرى شکل آفریده شده است؟
- نمىدانم.
- چرا ریه در دو قسمت آفریده شده و در جاى خود متحرک است؟
- نمىدانم.
- چرا کلیهها مانند لوبیا خلق شدهاند؟
- نمىدانم.
- چرا کاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟
- نمىدانم.
- چرا میان کف پا، گود است و با زمین تماس ندارد؟
- نمىدانم.
- اى طبیب هندى! ولى من به فضل خداوند، به حکمت و پاسخ این سوالها آگاهام.
طبیب که چارهاى جز تسلیم شدن نداشت، گفت:
- پاسخها را بگویید تا بهرهمند گردم.
آنگاه امام به ترتیب به یکایک سوالهاى مطرح شده، چنین پاسخ گفتند:
- به این جهت سر از قطعات مختلف تشکیل شده و شکافهایى برایش قرار داده شده است تا صداع (سردرد) آن را نیازارد.
- خداوند مو را بالاى سر رویانده تا به وسیله آن روغن لازم به مغز برسد و بخار مغز از طریق موها خارج شود. همین طور، پوششى براى سرما و گرما باشد. ولى در پیشانى مو نیافریده تا چشمها مزاحمى نداشته باشند و بتوانند به راحتى نور بگیرند.
- ابروها را بالاى چشم قرار داد تا به اندازه کافى به چشمها نور برسد و نیز از رسیدن نور زیاد جلوگیرى کند. چون زیادى نور، چشم را آزار داده و زمینه معیوب شدن آن را فراهم مىسازد.
- چشمها به شکل لوزى آفریده شده تا داروهایى که با سرمه استعمال مىشود، به آسانى وارد چشم شده، چرک و مرض به آسانى از آن به وسیله اشک خارج شود.
- به این جهت بینى را میان دو چشم قرار داده است که بینى نور را به دو قسمت مساوى تقسیم مىکند تا نور به طور اعتدال به چشمها برسد.