لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
تاثیرات دی اکسید کربن و مونوکسیدکربن
خواص دیاکسید کربن
دیاکسید کربن گازی بیرنگ میباشد که تنفس آن در غلظتهای بالا باعث ایجاد مزه ترش در دهان و احساس سوزش در بینی و گلو میشود (عمل خطرناکی که در آن احتمال خفه شدن شخص بالاست). این اثر ناشی از حل شدن در بزاق دهان و تولید محلول اسیدی ضعیفی به نام اسید کربونیک میباشد.مولکول دیاکسید کربن خطی و دارای دو پیوند دوگانه بین کربن و دو اتم اکسیژن میباشد. مادهای غیر قطبی میباشد و در دمای پایین تر از 78- درجه سانتیگراد متراکم شده و جسم سفید رنگ جامدی به نام یخ خشک ایجاد میکند. دیاکسید کربن مایع فقط تحت فشار خاصی تشکیل میشود. به میزان کمی در آب حل میشود و اسید ضعیف اسید کربنیک تولید میکند که آن هم بطور جزئی به بیکربنات و کربنات تفکیک میشود.
کاربردهای ویژه
مایع و جامد در صنایع غذایی بعنوان سرماساز استفاده میشود. بعنوان مثال در حمل و نقل بستنی و سایر مواد غذایی منجمد برای ایجاد سرما از یخ خشک استفاده میکنند. یکی از کاربردهای مهم استفاده در صنایع نوشابههای گازدار میباشد. بکینگ پودرها و جوش شیرین مورد استفاده در پخت نان یا کیک در اثر حرارت آزاد میکنند که این امر باعث پف کردن و متخلخل شدن نان میشود. بدلیل خاموش کردن آتش و غیر اشتعال بودن در کپسول های آتش نشانی بعنوان یک آتش خاموشکن ارزان و سریع از مایع فشرده استفاده میشود.برای کم کردن واکنش پذیری استیلن در حمل و نقل بعنوان گاز بی اثر در کپسولهای جوشکاری میتوان از استفاده کرد، چون نسبت به سایر گازهای بیاثر مثل هلیوم و آرگون ارزانتر میباشد. حلال خوبی برای اکثر ترکیبات میباشد. به این دلیل در صنایع داروسازی توجه زیادی به معطوف شده است تا بعنوان حلال کمتر سمی جایگزین حلالهای آلی کلردار شود.در صحنههای نمایش از یخ خشک برای ایجاد مه و دود استفاده میکنند. با افزودن یخ خشک به آب ، بخاری حاوی و رطوبت ایجاد میشود که شبیه مه بنظر میآید. لیزرهای جزو لیزرهای مهم صنعتی میباشند.
خواص بیولوژیکی
از سوختن چربیها و قند در حضور اکسیژن طی فرایند تنفس سلولی در بدن جانداران تولید میشود. در جانوران بزرگ از تمام بافتها بوسیله خون جمع شده و وارد ششها شده و از آنجا با عمل بازدم بیرون داده میشود. مقدار در هوای دم یک درصد و در هوای بازدم 4.5 درصد میباشد، تنفس مقدار زیادی از آن باعث مسمومیت در انسان و سایر جانداران میشود.هموگلوبین خون میتواند با اکسیژن و پیوند ایجاد کند، اگر غلظت بالا باشد، هموگلوبینها با اشباع میشوند و توانایی حمل اکسیژن را ندارند. به همین علت است که در مکانهای با تهویه ناکافی ، فرد دچار مشکلات تنفسی بدلیل انباشته شدن میشود.
اثرات توام ( ترکیبی) تغییر در دی اکسید کربن – دما-اشعه ماورای بنفش و اوزون بر روی رشد :
شناخت ما و روابط میان رشد محصول و محیط جوی در سالهای گذشته پیشرفت قابل توجهی کرده است. پیشرفت در فناوری ما را توانا می سازد که در مورد فتوسنتز و بررسی فرایند هایی از قبیل تعرق و تبادل دی اکسید کربن در مزرعه بر روی محصول بپردازیم. شناخت مکانیزم های عوامل کنترل کننده فتوسنتز و تنفس به میزان فراوانی توسعه یافت .اما ما هنوز نداریم شناخت مکانیزمی مشخصی در مورد راه های عمل تنش های غیر زنده در این فرایند ها . شناخت راجع به عواملی که کنترل کننده نمو محصول و تقسیم موا د فتو سنتزی میان اندام ها است هنوز به عنوان مرحله توصیفی است و ایجاد یک محدودیت عمده (مهم) بر روی توانایی ما و توسعه مکانیزمی کامل مدل های ریاضی و رشد محصول راموجب میشود . با این حال علوم(شناخت) محصول رسیده است به یک مرحله ای که اطمینان نیمه تجربی مدل های برخی از محصولات جهان ایجاد و با به کار بردن بررسی پتانسیل برای رشد محصول و عمل کرد در محیط های گوناگون . برای دلایل بحث های بالا این مدل ها هستند مخصوص درکاربرد آنها به موقعیت هایی که که روابط تجربی در آنها هستند به خوبی تعریف شده است اما آنها اغلب هستند سودمند در طراحی آزمایشات مخصوص به بررسی محیط های جدید برای نمونه : به کار بردن آنها برای توضیح اقلیمی .آن باید باشد تاکید شده که اگر چه که ما داریم یک شناخت و توسعه فراوان رشد وپتانسیل عملکرد محصولات عمده محصولات کشاورزی این دانش نیاز دارد که باشد توسعه داده شده نسبت به سایر محصولات به خصوص آنهایی که مهم برای کشورها هستند . به هر حال هدف ما بی وقفه توسعه شناخت و چگونگی عملکرد محصول است . تاثیرات به وسیله محیط جوی تغییر میکند و همیشه به شکل یک دلیل برای فعالیت های انسانی وچالش های امروز است و به پیش بینی چگونگی محصولات و به تغییر انداختن محیط های فردا پاسخ خواهد داد . دانشمندان محصولاتی را به کار می برند که در مورد کنترل کردن محیط ها وتسهیل اصولی مزرعه به بررسی پاسخ های محصول به عواملی از قبیل : اشعه (رادیواکتیو) – دما- رطوبت- وآب قابل دسترس بپردازد و در مورد ارزیابی کیفیت هوا به بررسی پاسخ های محصول و ناخالصی های هوا از قبیل :2SO-NOxو اوزون و کاربرد موفقیت آمیز در مورد بررسی پاسخ به افزایش دی اکسید کربن می پردازد . اگر جه این پیشنهاد جز منفردی است ولی یک راه موثر فراتر از کشف کردن اینکه چگونه یک عامل جوی بر محصول اثر می گذارد است . در تغییر جو در آینده خواهیم داشت تغییر در راههای متعدد به صورت همزمان را. برخی از تغییرات نسبت به دیگرتغییرات احتمال وقوعشان بیشتر است . بدون تردید تمرکز دی اکسید کربن در سطح زمین رو به افزایش است در سطح زمین در حدود 8/1 مول/ مول در هر سال با افزایش روبه رو خواهد بود واین افزایش باعث بالا رفتن اثر گلخانه ای می شود و دانشمندان عقیده دارند که این اثر باعث گرم شدن جهان وتغییرات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
آنتروپی
آیا می دانید آنتروپی به چه معناست؟ اگر افزایش آنتروپی به معنای افزایش بی نظمی سیستم است، آیا هر گونه افزایش بی نظمیی، حتی مثلاً آشفته شدن اتاق شما نیز افزایش آنتروپی محسوب می شود؟ اگر آنتروپی به معنای از دست دادن قابلیت انجام کار است، آیا از دست دادن هرگونه قابلیت انجام کاری ضرر و خسران محسوب می شود؟ آیا افزایش آنتروپی در سیستمی با دمای صد درجه که با محیطی با دمای دویست درجه تبادل حرارت دارد، با افزایش آنتروپی سیستمی در دمای پانصد درجه که با محیطی با دمای ششصد درجه تبادل حرارت می کند یکی است؟ شاخص تعیین کننده میزان افزایش یا کاهش آنتروپی چیست؟ تفاسیر مختلف انتروپی
واژهٔ اِنتروپی یا آنتروپی در رشتههای گوناگون علمی، معانی متفاوت پیدا کرده است که اساسیترین آنها در زیر آورده شدهاند.
برای یک فرآیند بسیار کوچک همدمای برگشتپذیر داریم:
انتروپی بردار زمان است یعنی یک شاخص اساسی زمان است.
از دیدگاه انرژی آزاد انتروپی با گرمایی که برای انجام کار در دسترس نیست، ارتباط دارد.
انتروپی اندازهٔ بینظمی سیستم یا مادهای است که در حال بررسی است.
انتروپی معیاری از اشتباهات تصادفی است که در هنگام انتقال یک سیگنال به وجود میآید. بنابراین میتواند معیاری از بازدهی سیستم ارسال پیام باشد.
انتروپی معیاری از تعداد حالتهای داخلی است که یک سیستم میتواند داشته باشد، بدون آنکه برای یک ناظر خارجی که فقط کمیتهای ماکروسکوپیک (مثلاً جرم، سرعت، بار و...) آن را مشاهده میکند، متفاوت به نظر برسد.
مفهوم ترمودینامیکی
انتروپی (S) کمیتی ترمودینامیکی است که اندازهای برای درجهٔ بینظمی در هر سیستم است. هر چه درجهٔ بینظمی بالاتر باشد، آنتروپی بیشتر است. بنابراین برای یک مادهٔ معین در حالت تعادل درونی کامل در هر حالت، داریم:
انتروپی جامد < انتروپی مایع < انتروپی گاز
واحد انتروپی در سیستم SI، ژول به مول کلوین است. (J/mol.K).
توجه به این نکته ضروری است که انتروپی یک تابع حالت و مستقل از مسیر است.
با فرض صادق بودن قانون سوم ترمودینامیک میتوان بصورت زیر مقدار مطلقی برای انتروپی جامدات در دماهای بالا بدست آورد:
در صورتی که مادهٔ مورد نظر در دماهای بالا تحت استحالههای فازی قرار گرفته و حالت آن تغییر یابد، باید از صورت کلی فرمول انتروپی به شکل زیر استفاده کرد:
که در این فرمول، Tm دمای ذوب، Tv دمای جوش،ΔHm تغییر آنتالپی در اثر ذوب، ΔHv تغییر آنتالپی در اثر جوش و (Cp(l)، Cp(s و (Cp(g به ترتیب ظرفیت گرمایی ماده در حالت جامد، مایع و گاز در فشار ثابت هستند.
آنتروپی دنیا و شتاب زمان
آنتروپی (Entropy) همواره از آغاز جهان (بیگ بنگ) در حال گسترش بوده و محققان همچنان به دنبال دلیلی برای توجیه آن هستند.
همچنین سوال دیگر جوامع علمی این است که آیا چنین موضوعی برای زمان نیز در حال رخ دادن است؟
VMR-PCR بنابه مدل کیهانی و مکانیک خود این موضوع را از دیدگاه جدیدی بررسی می کند.
این تئوری اعتقاد دارد که فضازمان دو عامل متفاوت و جدا از یکدیگر هستند که فضای عمومی (در بررسی انحراف آن در برخورد با جرم) و فضای جرم هر دو توپولوژی هایی هستند که صفحات زمان (صفحه ی اول برای فضای اول و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
زبان فارســـــــــی
مقدمـــــــه
چنان که می دانیم زبان فارسی سه مرحله تکاملی داشته است فارسی باستان ، فارسی میانه و فارسی نو. در پایان دوره ی هخامنشی زبان فارسی باستان دچار دگرگونی گشت واندک اندک از آن فارسی میانه پدید آمد که بی گمان بـخشی از تـحول خود را هم در دوره های سلوکیدی واشکانی پشت سر گذاشت . با روی کار آمدن ساسانیان این زبان رسمیت یافت و در دوره ی پادشاهی پانصد ساله آنان باز هم این زبان تـحول یافت به طوری که در پایان دوره ساسانی گویش ویژه ای از آن که در پایتخت ( در دربار ) به کار می رفت ، گونه رسمی آن زبان شمرده می شد و همین گونه است که به فارسی یا فارسی دری تبدیل شده است . تفاوت فارسی دری و آن گونه از پارسی که در پایان دوره ساسانی به کار می رفت بسیار اندک است . برخی از صداهای پارسی میانی در فارسی باز مانده بود که پس از دوره مغول از میان رفت فارسی دری پس از اسلام تنها با کوشش ایرانیان ملی (شعوبیان ) در برابر زبان عربی ایستادگی کرد و به زبان رسمی ایران تبدیل شد و باقی ماند. اما سوالی که همیشه مطرح بوده این است که چرا زبانی که به فارس و غرب ایران تعلق دارد ، پس از اسلام در خراسان جلوه می کند و در نخستین سده های اسلامی هیچ نشانه ای از شاعران و نویسندگان فارس نداریم . به همین دلیل توهمی پیدا شده است که زبان فارسی دری گویا از خراسان پیدا شده است . این توهم با پیدایش کشور افعانستان ، در آن کشور دامن زده شد و دری را فارسی اصیل و زبان مردم شمال افغانستان شمرده اند . بنابراین باید علت رواج فارسی دری را در خراسان و سکوت فارس را در سده های سوم تا پنجم هجری توضیح داد .میدانیم که تیسفون در حمله مسلمانان عرب غارت و ویران شد . در اثر این کار عده زیادی از مردم آن به ویژه ثروتمندان ، اشراف و زمینداران بزرگ به جاهای دیگری در ایران به ویژه به خراسان مهاجرت کردند ، آنان فکر می کردند که خراسان به علت دوری در دسترس مسلمانان نخواهد بود . پس از این مهاجرت نخستین مهاجرت های دیگری هم به خراسان صورت گرفت که بیشتر آن مربوط به هنگامی است که قیام شیعیان در میانرودان به رهبری مختار ثقفی و به خونخواهی فرزندان علی سرانجام و پس از جنگهای دراز و حتی پیروزی اولیه و در اختیار گرفتن کوفه به شکست انجامید و قتل عام شیعیان در میانرودان آغاز شد . ازاین عده هر که توانست به درون ایران و به ویژه فارس ، سیستان و خراسان گریخت . برخی از این عده تا سال ها بر حکومت بنی امیه و امارت حجاج ابن یوسف یاغی می شدند و آسیب های سخت به سپاه او که هـمان سپاه خلیفه ، بود وارد می کردند . گروه اصلی و آرامش طلب این عده به خراسان آمدند و در شهرهای هرات ، بُست ، مرو ، زرنگ ، بلخ ، توس ، نیشابور و شهرهای دیگر سکونت گزیدند و چنانکه آشکار است مـخفیانه به ترویج عقاید خود پرداختند . برخی از شهرهای خراسان مانند توس استعداد بیشتـری در این مورد نشان دادند و به نخستین پایگاههای پیروان تشیع در ایران تبدیل شدند . این عده از آنجا که به فارسی سخن می گفتند ، طبعاً به این زبان هم می نوشتند . فارسی بوسیله این عده نوشته شده و رسمیت یافت .
هنگامی که شعر و ادب آغاز به ظهور کرد این عده به فارسی شعر گفتند و نوشتند ، اماّ بی شک مجبور بودند احساسات خود را پنهان کنند . از میان این عده شاخه ی شعوبی و اسماعیلی با تعصب و دلبستگی بیشتر به فارسی به نوشتن پرداخت و فارسی را رواج داد. کافی است درباره نخستین سخن پردازان فارسی بررسی کنیم تا گوشه هائی از این واقعیت روشن شود. از شاعران و نویسندگان مهّم سده های نخستین در خراسان رودکی است . رودکی شیعه ی هفت امامی و طرفدار گروه اسماعیلیان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
قاعده اصول 12 گانه خوشنویسی
اصول به معنی ریشه ها و پایه هاست و در اصلاح عبارت است از حسن تشکیل مفردات حروف و استحکام و اعتدال آنها تا یاء از حیث قوت- ضعیف – سطح – دور- صعود مجازی و حقیقی و مجازی – اصول – کرسی – ترکیب – و شان بطوریکه در حلقه ها و گره ها و ارسال حق هر یک به کمال ادا گردد.
1-ترکیب باید حروف و کلمات را طوری قرارداد که چشم از دیدن آن احساس رضایت کند و قلب آرامش بخشد در خط نباید خلوت و و جلوت دیده شود بلکه باید مناسب باشد. بین حروف و کلمات باید فاصله ها به اندازه یکسان دیده شود ابعاد منطقی – معنوی که ایمان و اعتقاد قلبی هنرمند را به دنبال دارد ایجاد شود ترکیب یا composition جایگاه مهمی در خوشنویسی دارد یک تابلوی هنری همیشه در نگاه اول ارزیابی می شود و اگر اجرا خیلی فنی باشد اما کل ناهماهنگ انجام گرفته باشد.
اثر هنری بی اعتبار می شود و عکس آن هم صدق دارد. در واقع می توانیم ترکیب رااز آمیزش معتدل و موفق حروف – کلمه – جمله – سر و در سطر به هم بیشتر و خوبیی اوضاع کمی انها – به طوریکه خوش آیند طبع سلیم و ذوق مستقیم می گردد و در ترکیب حسن مهم است.
ترکیب در حروف و کلمه را ترکیب جزئی و ترکیب در جمله و مصراع و در سطر را ترکیب کلی می نامند.
در ترکیب مدات به اندازه های مطلوب به جا و مورد خود به کار و در نظم و اعتدال داشته باشد.
در ترکیب رعایت- و همچنین سنجش قلم با زمینه خط بسیار اهیمت دارد و حسن مجاورت را که رعایت فواصل و در جای خود و به گونه جالبی با هم پهلو گیرند. مانند:
فرض است که جای مدها را بداند تا در غیر موضع خود نیفتد و بگونه ای بنویسید که با حروف دیگر مشبه نگردد.
رعایت مدها در ترکیب از جمله جای قرار گرفتن مد تام و یاد مد کامل در نستعلیق که اکثراُ نقطه ای که حالت جزر و مد دادن به ان و بیرون آوردن آن از حالت خشکی.
جای مد تمام در اول سطر و مصراع و در آخر قرار نمی گیرد.
2-کرسی لغه به معنی تکیه گاه و نشستگاه و تخت می باشد.
کرسی همان خط زمینه ای است که حروف و کلمات منظم روی ان قرار می گیرد خط زمینه را با مداد کم رنگ ترسیم می شوند و هرگز نباید بدون خط کرسی (زمینه) خط نوشت کرسی شامل رو جز است رعایت کرسی بالا – وسط- پایین و دومی قرینه سازی
طریقه عملی قاعده خط کرسی در نستعلیق که اکثراً حروف و اتصالات روی خط کرسی قرار می گیرند به جز سه شکل – دو ابراح – ع – و- ل- ن ی)
و را دراز
دنبال میم- قاعده قرینه سازی با اینکه خاص است از نظری مکمل قاعده ترکیب مهم هست زیرا رعایت قرینه سازی و تقابل و تعادل کمک بسیار به حسن اوضاع خط مکی دهد و رونق و معتبر روش هنری آن بالا می برد.
3- نسبت عبارتست از آنکه هر خطی را که باید با یک قلم نویسند حروف هم جنس و شکل های مشابه آن – در حد تعیین خط – به یک اندازه و موافق هم باشند و از حد و حدود معینی خود خارج نگردد کسی اگر بخواهد از طریق نسبت و موازی سنجش خوشنویسی باید به چند نکته توجه کند – خطهای هندسی و اشکال آن از افقی – قائمه – مایل – کمانی – مختلط – طول – عرض – دایره – قطر دایره – مثلث – سطح – حجم – ضخامت) و ... که اکثر حرکات خطی را سواد مینامیم با این میزان سنجیده اند و همچنین قوالب حروف که فرعی و مقیاس اول و مستفاد از آن است مثلاً در نوشتن با اندازه مطلوب موفق گردد مانند کلمه الله که ثلثی آن در قالب ذوزنقه ای و نیمنستعلیقی آن در قالب مثلث است و تصویر شماره 3.
4- ضعف – یعنی در آغاز و وسط بعضی و انتهای بیشتر حروف می باشد که به کار بردن جزئی از دم قلم و نیش رو یا دندانه ها را ضعیف بنویسیم تا کلمات بزرگ و بدقوراه نشوند و در اتصالات هم صادق است . تصویر شماره 4 و 5
5- قوت: در وسط و انتهای مدها و وسیط دایره ها و سر دال و فاء و قاف و واو و غیره است که اینگونه جاها تمام دم قلم بر سطح کاغذ حرکت می کند و در واقع با تمام نیروی خود به کار می رود. تصویر شماره 6
6- سطح: حرکات راستی را که با قلم انجام می شود از افقی – مایل – قائم – سطح گویند چون اینحالت در مدهای اصلی مانند ی کشیده برعکس ت و سین کشیده شده و ف و ک و بعضی از مدهای زائد عارضی مانند حرف ن و ب که هند و غلبه کشیده می شود محسوب می گردد سطح را مخصوص اینگونه حرکات افقی دانسته اند و نستعلیق گویند در این مقام که اختیار قلم بدست نویسنده معلوم می گردد و حالت خشکی مطلوب در آن حرکات دیده میشود و به زبان آسانتر همان کشیدهای است در وسط یا لابلای حروف کلمات آورده می شود.
7- دور: در دایره های معکوس و مستقیم (ح و ق) و در سر فاء و قاف و واو و موارد دیگر موجود می شود و این حالتی است بر خلاف سطح که قلم به چربی و نرمی در آنها گردش می کند و در این گردش قدرت استادی خطاط بیشتر می شود.
8- صعود شامل صعود مجازی و صعود حقیقی می باشد. صعود حقیقی از راست بالا بردن الفبای آخر و لام وسط و کاف آخر است مانند جان و ملک هم در نستعلیق و هم در نسخ.
صعود مجازی: بالا گردانیدن انتهای دوایر را که با قلم به حالت دور حرکت کند گویند (تصویر شماره 7) صعود مجازی را شمره و تشمیر نیز گفته اند که اصطلاح آخر حروف را باریک و منعطف گردانیدن
9- نزول:
نزول شامل نزول مجازی و حقیقی می باشد و در صعود اعتماد براستی قلم باید کرد و در نزول بر وحشی.
نزول حقیقی: در لام الف و لام و کاف مفرد و لام و کاف اول و دنباله میم دیده می شود. (تصویر شماره 8)
نزول مجازی درز اوایل دایره ها و اوائل بعضی مدات ظاهر می شود و سرکش کاف و گاف و غیره تصویر شماره 9
صعود و نزول حقیقی باید چنان رعایت شود که همه بموازات هم قرار گیرند.
10- اصول رعایت و قاعده نقطه گذاری در خط و اندازه های حقیقی اآن است مثلاً اندازه های دیگر نه کم و نه زیاد می شود و اندازه ها تغییر ناپذیر است.
11- صفا: بنیانگذار صفات و حالاتی است که عارض خط عالی و ممتاز شده است. یعنی پس از به کار بستن قواعد کلی بر این صفات و حالات منصف شده نمی توان آنها را در ردیف قواعد درآوریم. صفا حالتی است در خط که طبع را مسرور و ممدوح میسازد و چشم را نورانی می کند و بی تصنیف تحصیل آن نتوان کرد. شأن حالتی است که چون در خط موجود شود نویسنده به تماشای آن مجذوب و فارغ از خستگی و رو به سوی مشق یا نوشتن شأن آخر درجه خط است.
سواد و بیاض: مقصود از آن رعایت و سنجش سیاهی خط و تشکیل مقدار سفیدی است که در داخل حلقه های صاد، ضاد، ظاء، فاء، قاف، عین، جیم، هاء، و غیره حاصل می شود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
الگوهای خاموش و پنهان در نهادهای پرورشی
در جوامع بسته و جوامع باز و آزاد نویسنده: کاوه احمدی علی آبادی*
چکیده : در این مقاله درصددیم تا زوایایی جدید از آموزش و پرورشی را آشکار سازیم که به ابعاد خاموش و پنهان الگوهایی در جامعه عطف می کند که برحسب نوع تربیت و جامعه پذیری متفاوت جوامع مختلف در افراد درونی می شوند و سپس اشخاص آن را در تفکرات و کنش های شان بازآفرینی می کنند.
الگوهایی که بر طبق نوع تعاملات و تقابلات بین جهان بینی های فردی و گروهی افراد با جهان بینی جمعی جامعهء مرجع رخ می دهند و پس از درونی شدن در قالب کنش هایی جهت یافته، بروز داده می شوند. آنجا که خاستگاه اش نهادهای پرورشی و تربیتی (خانه، مدرسه، مراکز دینی و رسانه های جمعی) است و بروزش ابتدا در نهاد خانواده و سپس بازآفرینی اش در سایر نهادهای مدنی، همچون نهادهای اجتماعی، سیاسی و غیره. دو الگوی متفاوت نهادهای پرورشی که در نهایت به دو جامعه متمایز باز یا بسته منجر می شود. در این راه، در قالب نظریه ای بنیادی و با روش جمع آوری اطلاعات اسنادی و با استناد به پژوهش هایی کلان نگر و متعدد، به فراتحلیلی که حاصل ارتباط و امتزاج پژوهش های مختلف بوده است، دست یافته و از آن طریق فرآیندی را تبیین می کنیم که به نتایج و ارایه راه حلی منتهی می شود، که برای پرورش و جامعه پذیری یک جامعه سالم و باز ضروری است و آن تعاملی خواهد بود که مشارکت و قرار گرفتن در جایگاه دیگری را، نه تنها چراغ راه خود، که تجربه و سیر عملی جامعه ساخته باشد و نوآوری ها و خلاقیت های افراد و به خصوص جوانان اش را در کل نظام اجتماعی و فرهنگی اش جذب و هضم کند.
واژگان کلیدی: الگوی خاموش- الگوی پنهان- جامعه باز- جامعه بسته - جهان بینی جمعی.
مقدمه
در برخی از دانشگاه های غربی به تازگی رشته ای جدید در علم روان شناسی با عنوان روان شناسی سیاسی ایجاد شده است. در این مبحث بین رشته ای، به الگوهایی در نهادهای پرورشی (خانواده، مدرسه و رسانه ها) توجه می شود که بر بستر آن، شخصیت هایی پرورش می یابند که چون در نهادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مشغول به فعالیت می شوند، به سمت و سوی همان الگوهایی رفتاری تمایل پیدا می کنند که روان ناخودآگاه شان پیش از آن در خانه و مدرسه و در معرض رسانه های جمعی شکل گرفته است؛ جایی که جهان بینی جمعی به گونه ای است که ممکن است اجازه رشد جهان بینی های گروهی و فردی را داده یا مانع آن ها شود. از این روی، نحوهء پرورشِ شخصیت سیاسی می تواند سالم یا ناسالم باشد که بر طبق همان، در بازآفرینی نهادهای مدنی و سیاسی و غیره نیز با همان کیفیت جلوه گر می شوند (تهرانی، 1383: 7-46؛ تهرانی، 1379: 22-79). این الگوها می توانند در سطح خرد در قالب "کنش ها" ظاهر شوند و در قالبی کلان به شکل "الگوهایی خاموش و پنهان"، که جا دارد به شکلی مفصل تر به هر یک بپردازیم.
نوع و روش تحقیق
این مقاله بخشی از تحقیقی گسترده تر است که نگارنده در قالب نظریه ای بنیادی به آن پرداخته است. نظریه ای را که هم در تز و هم در کتب تألیفی و مقالات علمی و پژوهشی ارایه کرده است و حاصل سال ها کار در این حوزه چه در قالب پژوهشگر و چه به عنوان سرپرست تیم های پژوهشی در مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها و در سازمان مدیریت و برنامه ریزی در بخش برنامه ریزی بلندمدت بخش اجتماعی و فرهنگی و دفتر آمایش سرزمین فعالیت داشته است که با انواع روش های اسنادی و پژوهش های کلان نگر، پانل های متعدد و حتی بعضاً مطالعات موردی، فراتحلیلی را که نتیجه ارتباط، تعمیم و امتزاج نتایج آن هاست، در قالب نظریه ای بنیادی ارایه کرده است.
الگوهای خاموش و پنهان
در هر جامعهای، الگوهایی موجودند که در قالب باورها، هنجارها، ارزش ها، عادت ها، کنش ها و رفتارها بروز کرده، ولی هرگز به زبان رانده نشده و در بسیاری از موارد، افراد معتقد به آن، از وجودشان نیز آگاهی ندارند و فقط به گونهای بدیهی و ناخواسته آن ها را در سبک های زندگی در منزل و فعالیت های کاری پدید آورده و به کار میبرند که در بسیاری از الگوهای حاکم بر نهادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تعیین کننده و حتی در انواع نظام های تحول جامعه دخیلاند و هیچ سیاست گذاری و برنامهریزی ای بدون توجه به آن ها قرین موفقیت نخواهد بود.
آن الگوهایی که افراد از وجودشان آگاهی دارند، ولی آن ها را به زبان نرانده و در اظهارات رسمی و رفتارهایی که اهداف شان ذکر شود، به کار نمیبرند، بلکه آن ها را به گونهای خاموش، ولی معنادار جهت دهنده نگرش ها، قضاوت ها و رفتارهای خود میسازند، الگوهای خاموش گفته میشود. در حالی که آن دسته از الگوهایی که افراد از وجودشان آگاهی ندارند و یا به گونهای بدیهی و مفروض، آن ها را اعمال میکنند، یا آنقدر کلی و عمیق هستند که کاملاً پنهان میمانند، الگوهای پنهان را تشکیل میدهند. در کشور ما و سایر کشورهای جهان، به خصوص جوامع بسته یا جوامع باز و آزاد، نمونههایی از این الگوها را میتوان شناسایی و تجزیه و تحلیل نمود.
کنش های شکل دهنده الگوها
توجه به این نکته ضروری است که، هر الگوی خاموش یا پنهانی در سطح کلان معمولاً به طور مستقیم عمل نمی کند و همواره از طریق الگوهایی خُردتر که رفتارها و تعاملات افراد باشند، پدیدار می شود. کنش ها، یکی از این نمونه الگوهایی هستند که در شکل گیری الگوهای کلان بسیار تعیین کننده اند. کنش ها ، نمونه رفتارهایی هستند که با انگیزه های مشخص افراد شکل می گیرند. به بیانی دیگر، هر کنشی فصل مشترکی از رفتارهای فردی است که همواره با آگاهی به سوی هدفی معین جهت گیری و هدایت می شود. جامعه شناسان و پژوهشگران مختلفی درباره کنش ها، نظریه پردازی و تحقیق کرده اند، که یکی از مطرح ترین شان به نظریات ماکس وبر پیرامون انواع کنش برمیگردد. او ضمن تمایز قایل شدن بین انواع کنش ها، کنش معطوف به هدف و عقلایی را عامل تعیین کننده تحول جوامع صنعتی میداند، که امکان طرحریزی، برنامهریزی و ارزیابی علمی را فراهم میآورد. در حالی که جوامع سنتی عمدتاً از کنش های ارزشی، عاطفیِ منفعل و سنتی بهره میبرند که موجب توسعه و پیشرفت نمیشود (وبر، 1367: 71 ـ 75; سازمان ها: سیستم های عقلایی، طبیعی و باز، 1374: 80 ـ 89.). تفکر سنتی در شرق بیشتر از یک طرف احساسی و عاطفی و از طرف دیگر مبتنی بر سنت و رسم است که مورد توجه و مطالعه نظریه پردازان و برنامهریزان قرار گرفته است. اما مباحث وبر پاسخ گوی طرح مسأله ما نیست و ما ناگزیر به جستجوی کنش ها و طرح علل دیگری هستیم.
الگوی خاموش قدرت در پسِ کنش معطوف به قدرت
در شماری از جوامع جهان سوم و در بسیاری از نهادهای مدنی شان، این یکی از اصلی ترین پرسش ها بوده است که چرا عمدتاً پیشرفت و ترقی در اولویت های اساسی، نه تنها دولت ها و ارکان حکومتی، بلکه حتی آحاد مردم قرار ندارد، و مسایل و نیازهای دیگری است که در اولویت قرار میگیرند؟ یکی از این نیازها و اولویت ها، کنش معطوف به قدرت است. کنش معطوف به قدرت، انگیزشی بیش از پیشرفت را تهییج می کند. قدرتی که در سطح فردی سرکوب شده و در سطوح اجتماعی نیاز به بروز هر چه بیشتر می یابد و از هر فرصتی برای تجلی خود سود می جوید. کنش معطوف به قدرت با محور قرار دادن خود، سایر انگیزش ها و به خصوص اهدافِ هر نوع ترقی و پیشرفتی را در اولویت های بعدی قرار می دهد تا خود که پیش از این مدام واپس زده شده، اجازه ظهور یافته و ارضاء گردد. به بیان واضح تر، کنش معطوف به پیشرفت، که اصلی ترین عامل انسانی در توسعه به شمار می رود، کنار گذاشته شده و کنش معطوف به قدرت جانشین اش می شود. در نتیجه، آنچه در کاغذها (برنامهها) آماده هرگز توسط افراد تحقق عملی نمییابد تا توسعه و پیشرفتی را نیز در پی داشته باشد.
در کنش معطوف به پیشرفت، چنان که کارکنان قابلیت ها و کارایی بیشتری از خود نشان دهند، موجبات خشنودی مدیران سازمان را فراهم می آورند و بر اساس آن مستوجب پاداش و ارتقاء می شوند، در حالی که جامعه ای که کنش معطوف به قدرت را در وجود شهروندان اش حک کرده است، قابلیت های کارکنان اش می تواند حتی به قیمت خسران آن ها تمام شود! زیرا مدیریت مبتنی بر کنش معطوف به قدرت، توانایی بیش از انتظار کارکنان و زیردستان را تهدیدی برای خود می بیند! از این روی کنش معطوف به قدرت، نه تنها کارکنان و مدیران سازمان ها و افراد جامعه را به سوی کارایی بیشتر و پیشرفت سوق نمی دهد، بلکه حتی با برنامه ریزی مانع آن می شود! اما ریشههای آن را باید در کجا جست؟
ریشهیابی الگوی خاموشِ خودمحوری در خانواده و جامعه
در عرصه علم روانشناسی سیاسی به الگوهایی در نهادهای پرورشی توجه میشود که چون در مواجهه با روان ناخودآگاه افراد قرار میگیرد، از آنان شخصیت هایی (سالم یا بیمار) میسازد، و در غیر این صورت، افرادی بیمار تحویل جامعه می دهد که الگوهایی مشابه را در نهادهای مدنی بازآفرینی میکنند و انواع نهادهای اجتماعی و سیاسی را پدید میآورند.
باید توجه داشت که نهادهای پرورشی در جوامع سنتی، شامل خانواده و عرصه های مناسک و سنن می شد که با تربیت، آموزش و جامعه پذیری و فرهنگ پذیری به مقاصدش دست می یافت (آگ برن و نیم کوف، 1354: 154-157Stewart,1971:59-60;). اشخاص از بچگی در خانه تربیت می شدند و هنگامی که به سن بلوغ می رسیدند، مناسک گذار، آشناسازی و بلوغ، آنان را با برخی از اساطیر و قواعد دینی و غیره و سنن با آداب و رسوم اجتماعی شان آشنا می ساخت و به کمک آن ها به تدریج اجتماعی می شدند (بیتس، دانیل و فرد، 1375: 677-692). بعدها با پیشرفت های روز افزون جامعه که نظام جدید آموزشی به نهادهای پرورشی افزوده شد، امر پرورش و کسب دانش نیز به مولفه های دیگر اضافه شد؛ به طوری که در محیط مدرسه و دانشگاه شکل گیری شخصیت را هدایت می کرد و تأثیرگذاری نهادهای پرورشی را عمیق تر و گسترده تر می ساخت (علاقه بند، 1364: 107 به بعد). امروزه رسانه ها و به خصوص رسانه های جمعی جایگاهی ویژه را در امر آموزش، پرورش، جامعه پذیری و شکل دهی و رهبری شخصیت افراد بازی می کنند و حتی با کمک تکنولوژی نوین توانسته اند، امر واقعیت مجازی را که می تواند جانشین امر واقعی شود، پدید بیاورند (تامپسون، جان بروکشایر، 1379: 65-251؛ ساروخانی، 1371: 71-96).
خودمحوری یکی از این الگوهای خاموش است که نیاز به ردیابی در نهادهای پرورشی دارد. خودمحوری لازمهء زندگی سالم و انگیزه استقلال فردی است. تنها خودمحوری بیش از اندازه است که بیماری روانی و اجتماعی به شمار میرود. این ناهنجاری در اثر شکست فرد در مراحل رسیدن به بلوغ و کمال بوجود میآید. در شرایطی که پیوستگی اقتدار خانواده و خودکامگی، خواهان ساختار روانی و فکریی باشد که به فرد اجازه آن را ندهد تا به رشد و قوام شخصیت و استقلال آن، زیاد ارزش دهد، افراد به درستی نمیتوانند راه آزاد زیستن را بیاموزند. در نهاد خانواده و سایر نهادهای اجتماعی دخالت های بیجا (در خانواده یا جامعه) همچون ترساندن، تحکم، امر و نهیهای بیمورد میتواند مانع از رشد سالم کودک شود. رشد نارس و نادرست سبب میشود که بسیاری از بزرگسالان از مرحله خودمحوری کودکی به درستی بیرون نیایند و بلوغی ناتمام داشته باشند (تهرانی، 1379: 37 ـ 38 و 70 ـ 71). به عبارتی دیگر، در شرایطی که در خانواده، قدرت و خودکامگی افراد بزرگتر، خواهان ساختار روانی و فکریی باشد که به فرد اجازه بروز خواست ها و تمایلاتی را ندهد که متفاوت با خواست ها و تمایلات اش است، افراد زیردست از استقلال در تصمیم گیری برخوردار نشده و به درستی نمیتوانند روی پای خود بایستند. چنین تعاملات معطوف به قدرتی منجر به رشد شخصیتی ناقص و رشد نارس میشود.
در نتیجه، افراد همین که از جمع خویشان بیرون میآیند، در کوران فعالیت های اجتماعی کودکانه در پی منافع خویشاند و دیگران تا آنجا برایشان مهماند که نیازهای خودمحورانه آنان رابرآورده سازند. بنابراین سرکوب ها به ویژه در خانواده و مدرسه، افرادی خودمحور و خودبین تحویل جامعه میدهند که عامل ممیزی و کنترل رفتارشان از همان کودکی به شکل بیرونی و چیرهگون بروز میکند و به همین خاطر است که جوهرهء هستی فرد و در نتیجه جامعه در خدمت تاخت و تاز و درگیری مدام او و ابرمن شخصیت اش (کمال مطلوب) قرار میگیرد. این جاست که اگر خودبینی فرد توسط منِ شخصیت اش (هستی مستقلِ روان فرد) به عنوان ناظر و مسئول درونی، تعدیل نشود، افرادی به جامعه تحویل میدهد که به شکل بیمارگونهای ضد فرد و اجتماع میشوند. از این روی، اشخاص در چنین جوامعی همواره برای ادامه زندگی مجبور میشوند، دیگری را مسبب و مسئول ناکامی خود و نابسامانی جامعه بخواند. به عبارتی دیگر، کنترل جهانبینی فردی اشخاص توسط جهانبینی جمعی در خانواده، مدرسه و رسانه ها موجب میشود که افرادی عمدتاً خودمحور بار آیند، که برای کنش در نهادهای مدنی جوامع آزاد مناسب نبوده و تربیت نشدهاند. در این شرایط، میل روانیِ فردی همواره بر نیازهای اجتماعی، مثل قراردادهای اجتماعی و قانون و ضابطه میچربد. بدین گونه در محیط ناامن اجتماعی، افراد مدام چشم بر نیازهای روانی عقیم مانده خویش دوخته تا زنده بمانند و خود را از آب گل آلودِ غریبه آزار اجتماع بیرون بکشند. در این هنگام، افراد جامعه در گیرودار واماندگیهای کودکی خود مانده و دیگران به آن ها هستی میدهند و یا هستی را از آنان میگیرند!؟ افراد خودمحور هنگام تفکر، تصمیمگیری، انتخاب و کنش با نادیده گرفتن و حذف دیگران، خودمحوری شکل گرفته زیر ضربات سرکوبگر را در نهادهای اجتماعی بازآفرینی میکنند. به بیانی دیگر در تعاملات سرکوبگر، شخص سرکوب شده در خانواده و مدرسه، خود شخص سرکوبگر در نهادهای مدنی میگردد که در پی نیازهای واپس زده شده و قربانی شده خویش است. از اینجاست که کنش معطوف به قدرت در اولویت تمامی کنش های دیگر قرار میگیرد. حتی هنگامی که کنش معطوف به قدرت ارضاء میشود، کنش های مکمل نیز به سوی کنش معطوف به پیشرفت کشیده نمیشوند، بلکه به سمت نیازهایی سوق مییابند که از کودکی واپس زده شده اند و بزرگسالان رشد نیافتهء جامعه را به سوی خود میکشند. ایستایی و درجا زدن در این ناتوانیها و نارسیهایی که فرد برای رسیدن به آمال اش حس میکند، سلسله جنبان زورگویی، زورشنوی، پرخاشگری، جا زدن، عصیان و جدایی میشود و او برای جبران و پوشاندن آن کمبودها، شیفته قدرت میگردد و سرشت اقتدارگرایی اش به طور کامل در نهادهای مدنی هویدا میشود!؟ به عبارت دیگر، زورگویی، زورشنویی و عصیان، نتایج واکنش های افراد در نهادهای جامعهای است که از طریق نهادهای پرورشیِ خانواده، مدرسه و رسانه ها همان گونه تربیت شده است و طبعاً چون در نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قرار گیرد، همان الگوها را چون سرمشقی تکرار خواهد کرد.
الگوی پنهانِ شیفتگی قدرت در روان، آن گاه جامعه
اگر جامعهای برای تربیت و آموزش کودکان و اعضای جوان خود بتواند تواناییهای آنان را شناخته و به آن ها بها دهد و به رشد و رویششان کمک کند تا آنان با توان، ارزش، تجربه و نگاه خود بزرگ شوند و مزه استقلال و تفکر و تصمیمگیری را بچشند، این افراد دیگر دنباله روی بیچون و چرای هیچکس یا همرنگ دست و پا بسته هیچ شخصی نخواهند شد و شیفته قدرت به هر سوی سرگردان نخواهند گشت. منِ شخصیت (هستی مستقل روان فرد) چنین افرادی با روحیات فرمانبرداری و قدرتمداری و منِ عوامانه، بیگانه خواهد بود.
کودکانی که در محیط خانواده از پدر یا والدین خشونت وافر دیده و به زور مطیع و تسلیم بلاشرط شوند، پس از آن که وارد جامعه شدند، به زبونی، توکل و رضا، خو خواهند کرد و به جانشینان پدر در سایر نهادهای مدنی تکیه خواهند کرد و هرگز شخصیتی مستقل نخواهند یافت. آنان برای پوشاندن و جبران این ناتواناییها، شیفته قدرت میشوند و افسون قدرت، آن ها را پیوسته به دنبال خود میکشد، در حالی که در اندیشه خود تصور میکنند که از آن متنفرند!؟ هم و غم ایشان در این است که یا با پول یا با زورشان بر دیگران غلبه کنند و از هر چیز برای نیل به قدرت استفاده میکنند. چنین افرادی، دیگر کاملاً از درون، افرادی اقتدارگرا و شیفته قدرت شدهاند. آنان بدون این که خود بدانند، الگوی پنهان شیفتگی قدرت را در همه جا بازآفرینی می کنند. شکوفایی یک فردِ اقتدارگرا به وصول چیزی یا وصال کسی یا راهنمایی دیگران بستگی دارد و راز آزاد زیستن اش گاه دربست در دست دیگران است. در حالی که فرد اقتدارگرابدون آگاهی از کشش درونی خود به فرمانبرداری و رضایت به قدرت، راه نجات خود و جامعه را در مبارزهای با اهریمنان بیرونی و دژخیمان دیگر میبیند. گویا تنها این فرد یا آن گروه کمر به نابودی او بستهاند که پایداریشان، بدبختی و سرنگونیشان، خوشبختی میآورد. کسی که این چنین درون حرمان های خویش تنها مانده، همچون کسی است که در حال غرق شدن است و برای حفظ جان خویش، تنها به فکر نجات خویشتن است. او دستی ندارد که به سوی دیگری دراز کند، مگر برای کمک گرفتن. در چنین شرایطی ضرورت های جامعه با امیال فرد همخوانی ندارد. در این جاست که فرد تنها به واژگون کردن اجتماع میاندیشد. در چنین جامعهای، مردم با این امید که شورش میکنند و همه چیز درست میشود، به بهای هست و نیست خود مبارزه میکنند. اما بعد از مدتی که بسیاری از کاستیها اجتماعی هم چنان به قوت خود باقی ماند، یا ناامید میشوند یا به فکر تحول ناگهانی دیگری میافتند و کمتر کسی جرأت میکند تا شبی به عنوان مردی انقلابی برای سرنگونی استبداد خانهزاد، کمر همت ببندد. بسیاری از اینان با بستگان و نزدیک شان رابطهای نابرابر دارند و اصلاً چنین عوامل ریشهای را در آفرینش و بازآفرینی نهادهای استبدادی و اقتدارگرا نمیبینند!؟ در چنین شرایطی، کسی از خود نمیپرسد که چگونه ممکن است تک تک افراد سالم و خوب باشند، ولی جامعه یا دولت، نهادهای سیاسی یا سایر نهادها ناسالم و بد از آب بیرون بیایند؟ در چنین جامعهای تصور بر آن است که شورش و عصیان، کاری میکند کارستان و تمامی گرههای کور را در عرصههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی باز خواهد کرد. چنین جامعهای حتی زمانی که استبداد بیرونی را بیرون میکند، استبداد درونی از او روی برنخواهد تافت و در جای جای گزینش های نهادهای مدنی سر بر خواهد آورد و آن گاه که کاستیها افزون گردد، به استبداد بیرونی نیز دوباره رجوع خواهد نمود، زیرا شخص یا جامعهء شیفته قدرت، مهمتر از جنبهء اقتصادی و فرهنگی، در روان و وجود خود هنوز بدانوابسته مانده است!؟ چون در روانشناسی سیاسی و روانشناسی قدرت، وابستگی به هر چیزی باعث "خودفراموشی" میگردد و به تهی شدنی میانجامد که اقتدارگری را قویتر از گذشته متولد یافته خواهد دید و ستم پیوند ارگانیک خود را در نهادهای گوناگون جامعه، به عنوان یک کل تماماً از دست نخواهد داد.
ریشهیابی استبداد از فرد تا جامعه
در تاریخ بررسیهای اجتماعی، استبداد و نحوه پیدایش و بازآفرینی آن در جامعه از جایگاه ویژهای برخوردارست. باورهای عامه مردم، استبداد را ساخته و پرداختهای تحمیلی از طرف شخص، گروه یا کشوری خاص می پندارد. در حالی که در سال های گذشته، روی نهادهای اجتماعی، اقتصادی و قدرت متمرکز می شدند تا عوامل شکل گیری و صلبی شدن استبداد را دریابند، اما در تحلیل های معاصر، آن را بیشتر بازتابِ فرهنگ و سرشتِ روان جمعی افراد یک جامعه میدانند (Horkhaimer, 1922:31; Erickson,1950; Adorno, 1982:256-58). افراد یک جامعهء استبداد پرور و بسته، بیخبر در کوچه پس کوچههای حرمان و سرخوردگی، بدنبال شخص یا گروهی میگردند که عامل بیرونی سرخوردگیهای فردی و استبداد اجتماعی باشد، غافل از این که آن عاملی که الگوهای یک جامعه استبدادی و بسته را تعیین کرده و مدام قوام میبخشد، در درون تک تک افراد نهفته است که خصلتی جمعی پیدا میکند!؟ خودکامگی در هیچ جامعهای نمیتواند هزاران سال ماندگار باشد، مگر بر مبنای روابط فراگیر اجتماعیای که فرمانبرداری، سرسپردگی، کرنش، سازش و از همه مهم تر پذیرش ستم، مولفههای آن اند. روانی که از کودکی در خانواده و مدرسه با اطاعت شکل میگیرد، در صورت کاهش یا نیستی قدرت از خود میرمد و تلاش برای آزادی، معنی خودرأیی و گسست پیدا میکند، و این گسست و خودرأیی گاه چنان آشوبی میآفریند که شخص برای جلوگیری از نابسامانی روانی مجبور میشود، زیر سلطه دیگری برود و شور جمعی چنان پوششی به خصوصیات اقتدارگرانهء او میدهد که تلاش برای رهایی، به تن دادن به اسارت دیگری میانجامد. به بیانی دیگر، کرنش و فرمانبرداریِ تجویزی در نهادهای پرورشی موجب بازآفرینی آن در انواع نهادهای مدنی میشود، ولی افراد معمولاً علل چنین نمودی را در روان خود نمییابند، بلکه آن را تنها در اندیشه و رفتار