لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
فصل 63
تولید داربست های پلیمر:
پلیمریزاسیون (بسپارش)
پال- دی- دالتون، ساروجینی ویجایاسکاران، و مولی- اس- شویچت
پیشگفتار
داربست های به دست آمده از طریق روش بسپارش کانیدهای خوبی برای مهندسی بافت به شمار رفته به دلیل سهولت ساخت نسبت به روش دیگر ساخت داربست ارجعیت دارند. با وجودیکه پلیمرهای مختلفی را می توان به این روش بسپارش کرد. اما تعداد کمی از آنها منجر به داربست هایی با قابلیت دخول سلول یا همان داربست های متخلخل می شوند. برای نمونه پلی اتیلن گلیکول- مالتی-اکریلیت و پلی 2- هیدروکسی اتیل متا اکریلات (PHEMA) می توانند به صورت شبکه ای یا به حالت اصلی بسپارش شوند، هر چند ساختار ایجاد شده به جای داربستی با خلل و فرج های بزرگ درهم برای نفوذپذیری سلول ها به شکل ژل می باشد. با دستکاری (تغییر) شرایط بسپارش می توان داربست های متخلخل از PHEMA و پلی- ان- 2-هیدروکسی پروپیل متا اکریلامید (PHEMA) ایجاد کرد. به طور خلاصه ترکیب منومری (تک پار) در حضور حلالی که منومر در آن قابل حل ولی پلیمر غیر قابل حل است درون قالب بسپارش می شود. گذار حلالیت درخلال بسپارش منجر به دو فاز می گردد ساختار زیستی پیوسته پلیمر و حلال (شکل 1-63) بدین ترتیب، داربست تولید شده در نتیجه بسپارش برای ایجاد خلل و فرج های در هم نیازی به پالایش پروژن ندارد. برای داربست های PHEMA با قابلیت دخول سلول که اغلب به نام اسفنج های PHEMA خوانده می شوند حلال مازاد معمولاً آب است.
اسفنج های PHEMA نخستین بار در سال 1960 ساخته شده و اولین کاربرد بالینی آنها افزای حجم پستان و جایگزینی عضروف بینی بود. اسفنج PHEMA قابلیت تحمل اتوکلاو را داشته باشد و به سادگی اشکال مختلف تغییر فرم می دهند و به خاطر خصوصیات فیزیکی اسفنجی برای جراح مانند بافت نرم هستند. برخی از محققین ، اسفنج های PHEMA را جایگزین بافت نرم با قابلیت کاربردی متنوع نامیده اند. با این حال آهکی شدن آنها در محیط آزمایشگاه در مدت زمان طولانی سبب کند شدن سرعت توسعه اسفنج های PHEMA تا اوایل 1990 یعنی زمانی که چیریلا از اسفنج های PHEMA برای پروژه قرینه مصنوعی استفاده کرد، شد. اسفنج های PHEMA از آن موقع به بعد به عنوان حاشیه متخلخل قرینه مصنوعی که باموفقیت های بالینی فراوانی مواجه شد توسعه یافتند. داربست های PHEMA قابل نفوذ برای سلول ها بوده و به همین دلیل به عنوان یک قلاب (نگهدارنده) بین بافت قرینه و هسته مرکزی شفاف غیرقابل نفوذ به کار برده می شود همچنین میتوان با تلفیق اسفنج های PHEMA با کاشتنی چمشی (اربیتال) سبب نفوذ ماهیچه ها به داخل اجزاء PHEMA شد.
تست های آزمایشگاهی و درون بدنی اسفنج های PHEMA لزوم نفوذ (هجوم) سلول را برای کاربردهای مهندسی بافت ثابت کرده اند. اشکال مختلف داربست به واسطه پیامد بسپارش اجازه تغییر ساختار مصنوعی را در حین سنتز می دهد. این فصل روش تحلیل ساخت اسفنجهای PHEMA قابل تولید در آزمایشگاههای تحقیقاتی را تشریح میکند.
معرف ها(شناساگرها)
سیستم های آغاز کننده و منومر اسفنج های PHEMA گران نبوده و مواد شیمایی فوق آماده مصرف هستند. مواد شیمیایی فهرت شده در جدول 1-63 و 2-63 از آلیدرچ (میلواکی ایالت ویسکانسین) قابل خریداری هستند. آب به کار رفته معمولاً مقطر بوده و یون زدایی شده است و دارای مقاومت M18 می باشد، میلی پور میلی مثبت 10 و میلی- کیویواف مثبت (بدفورد، ایالت ماساچوست)
-روش ها
مراحل کلیدی در سنتز اسفنج های PHEMA برای مقاصد پزشکی- زیستی عبارتند از:
تهیه قالب
تهیه فرمولاسیون
اعمال- تزریق فرمولاسیون به قالب
بسپارش و تشکیل داربست
استخراج ساکس هلت داربست
استریلزاسیون (سترون کردن)
نفوذ سلولی داربست
پردازش ساختار بافت
-تهیه قالب
قالب ها باید قبل از تهیه فرمولاسیون بسپارش آماده باشند. قالب باید هم در دسترس بوده و به عبارت دیگر شیشه یا پلی پروپیلن و هم به طور کامل با الکل قابل پاک کردن باشند (به عبارت دیگر تفلون). از آنجا که PHEMA به پلی استایرن فولاد و لوله تایگون می چسبد حفظ کیفیت سطوح در هنگام استفاده از این مواد به عنوان قالب مشکل است.
-تهیه فرمولاسیون
تهیه ترکیب منومر ساده است: ابتدا همه سیالات فهرست شده در جدول 1-63 را به غیر از عامل شتاب دهنده - تترامتیل اتیلن دیامین، MEds
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 63
زادگاه مولانا:
جلالالدین محمد درششم ربیعالاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکرهنویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت میکرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ در سال 617 هجری بدانیم، سن جلالالدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلالالدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و مدت کوتاهی درک محضر آن عارف بزرگ را کرد.
چون بهاءالدین به بغدادرسیدبیش ازسه روزدرآن شهراقامت نکرد و روز چهارم بار سفر به عزم زیارت بیتاللهالحرام بر بست. پس از بازگشت ازخانه خدا به سوی شام روان شد و مدت نامعلومی درآن نواحی بسر برد و سپس به ارزنجان رفت. ملک ارزنجان آن زمان امیری ازخاندان منکوجک بودوفخرالدین بهرامشاهنام داشت، واو همان پادشاهی است حکیم نظامی گنجوی کتاب مخزنالاسرار را به نام وی به نظم آورده است. مدت توقف مولانا در ارزنجان قریب یکسال بود.
بازبه قول افلاکی، جلالالدین محمددرهفده سالگی درشهرلارنده بهامرپدر، گوهرخاتون دخترخواجه لالای سمرقندی را که مردی محترم و معتبر بود به زنی گرفت و این واقعه بایستی در سال 622 هجری اتفاق افتاده باشد و بهاءالدین محمد به سلطان ولد و علاءالدین محمد دو پسر مولانا از این زن تولد یافتهاند.
مولانا و خانواده او
مولانا جلال الدین محمد مولوی در سال 604 روز ششم ریبع الاول هجری قمری متولد شد.هر چند او در اثر خود فیه مافیه اشاره به زمان پیش تری می کند ؛ یعنی در مقام شاهدی عینی از محاصره و فتح سمرقند به دست خوارزمشاه سخن می گوید .در شهر بلخ زادگاه او بود و خانه آنها مثل یک معبد کهنه آکنده از روح ،انباشته از فرشته سر شار از تقدس بود .کودک خاندان خطیبان محمد نام داشت اما در خانه با محبت و علاقه ای آمیخته به تکریم و اعتقاد او را جلال الدین می خواندند –جلال الدین محمد .پدرش بهاء ولد که یک خطیب بزرگ بلخ ویک واعظ و مدرس پر آوازه بود از روی دوستی و بزرگی او را ((خداوندگار)) می خواند خداوندگار برای او همه امیدها و تمام آرزوهایش را تجسم می داد .با آنکه از یک زن دیگر ـدختر قاضی شرف – پسری بزرگتر به نام حسین داشت ،به این کودک نو رسیده که مادرش مومنه خاتون از خاندان فقیهان وسادات سرخس بود ـ ودر خانه بی بی علوی نام داشت- به چشم دیگری می دید.خداوندگار خردسال برای بهاءولد که در این سالها از تمام دردهای کلانسالی رنج می برد عبارت از تجسم جمیع شادیها و آرزوها بود .سایر اهل خانه هم مثل خطیب سالخورده بلخ ،به این کودک هشیار ،اندیشه ور و نرم و نزار با دیده علاقه می نگریستند .حتی خاتون مهیمنه مادربهاء ولد که در خانه ((مامی)) خوانده می شد و زنی تند خوی،بد زبان وناسازگار بود ،در مورد این نواده خردسال نازک اندام و خوش زبان نفرت وکینه ای که نسبت به مادر او داشت از یاد می برد. شوق پرواز در ماورای ابرها از نخستین سالهای کودکی در خاطر این کودک خاندان خطیبان شکفته بود .عروج روحانی او از همان سالهای کودکی آغاز شد –از پرواز در دنیای فرشته ها ،دنیای ارواح ،و دنیای ستاره ها که سالهای کودکی او را گرم وشاداب و پر جاذبه می کرد . در آن سالها رؤیاهایی که جان کودک را تا آستانه عرش خدا عروج می داد ،چشمهای کنجکاوش را در نوری وصف ناپذیر که اندام اثیری فرشتگان را در هاله خیره کننده ای غرق می کرد می گشود .بر روی درختهای در شکوفه نشسته خانه فرشته ها را به صورت گلهای خندان می دید . در پرواز پروانه های بی آرام که بر فراز سبزه های مواج باغچه یکدیگر را دنبال می کردند آنچه را بزرگترها در خانه به نام روح می خواندند به صورت ستاره های از آسمان چکیده می یافت .فرشته ها ،که از ستاره ها پائین می مدند با روحها که در اطراف خانه بودند از بام خانه به آسمان بالا می رفتند طی روزها وشبها با نجوایی که در گوش او می کردند او را برای سرنوشت عالی خویش ،پرواز به آسمانها ،آماده می کردند –پرواز به سوی خدا .
موقعیت خانواده و اجتماع در زمان رشد مولانا
-پدر مولانا بهاء ولد پسر حسین خطیبی در سال (546) یا (542)هجری قمری در بلخ خراسان آنزمان متولد شد.خانواده ای مورد توجه خاص و عام و نه بی بهره از مال و منال و همه شرایط مهیای ساختن انسانی متعالی .کودکی را پشت سر می گذارد و در هنگامه بلوغ انواع علوم و حکم را فرا می گیرد .محمد بن حسین بهاء الدین ولد ملقب به سلطان العلما (متولد حدود 542ق/1148میا کمی دیر تر )از متکلمان الهی به نام بود . بنا به روایت نوه اش ؛شخص پیامبر (ص)این اقب را در خوابی که همه عالمان بلخ در یک شب دیده بودند ؛به وی اعطا کرده است .بهاء الدین عارف بود و بنا بر برخی روایات ؛او از نظر روحانی به مکتب احمد غزالی (ف.520ق/1126م)وابسته است .با این حال نمی توان قضاوت کرد که عشق لطیف عرفانی ؛ آن گونه که احمد غزالی در سوانح خود شرح می دهد ؛چه اندازه بر بهاءالدین و از طریق او بر شکل گیری روحانی فرزندش جلال الدین تاثیر داشتهاست .اگر عقیده افلاکی در باره فتوایی بهاء الدین ولد که: زناءالعیون النظر صحت داشته باشد ؛ مشکل است که انتساب او به مکتب عشق عارفانه غزالی را باور کرد حال آنکه وابستگی نزدیک او به مکتب نجم الدین کبری ؛موسس طریقه کبرویه به حقیقت نزدیکتر است .بعضی مدعی شده اند که خانواده پدری بهاءالدین از احفاد ابو بکر ؛خلیفه اول اسلام هستند .این ادعا چه حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد درباره پیشینه قومی این خانواده هیچ اطلاع مسلمی در دست نیست .نیز گفته شده که زوجه بهاءالدین ؛از خاندان خوارزمشاهیان بوده است که در ولایات خاوری حدود سال 3-472ق/1080م حکومت خود را پایه گذاری کردند ولی این داستان را هم می توان جعلی دانست و رد کرد .او با فردوس خاتون ازدواج می کند ،که برخی به علت اشکال زمانی در این ازدواج شک نموده اند .
او برای دومین بار به گفته ای ازدواج می کند .همسر او بی بی علوی یا مومنه خاتون است که او را از خاندان فقیهان و سادات سرخسی می دانند .
از این بانو ،علاو الدین محمد در سال 602 و جلال الدین محمد در سال 604 روز ششم ریبع الاول هجری قمری متولد شدند.بهاء الدین از جهت معیشت در زحمت نبود خالنه اجدادی و ملک ومکنت داشت .در خانه خود در صحبت دوزن که به هر دو عشق می ورزید ودر صحبت مادرش((مامی))و فرزندان از آسایش نسبی بر خورداربود ذکر نام الله دایم بر زبانش بود ویاد الله به ندرت از خاطرش محو می شد با طلوع مولانا برادرش حسین و خواهرانش که به زاد از وی بزرگتر بودند در خانواده تدریجاً در سایه افتادندوبعدها در بیرون از خانواده هم نام ویاد آنها فراموش شد .جلال که بر وفق آنچه بعدها از افواه مریدان پدرش نقل میشد ؛ از جانب پدر نژادش به ابوبکر صدیق خلیفه رسول خدا می رسید و از جانب مادر به اهل بیت پیامبر نسب میرسانید .
پدر مولانا:
پدرش محمدبن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولدبلخی وملقب به سلطانالعلماءاست که ازبزرگان صوفیه بود و به روایت افلاکی احمد دده در مناقبالعارفین، سلسله او در تصوف به امام احمدغزالی میپیوست و مردم بلخ به وی اعتقادی بسیار داشتند و بر اثر همین اقبال مردم به او بود که محسود و مبغوض سلطان محمد خوارزمشاه شد.
گویند سبب عمده وحشت خوارزمشاه ازاوآن بودکه بهاءالدین ولدهمواره برمنبربه حکیمان وفیلسوفان دشنام میداد و آنان را بدعتگذار میخواند.
گفتههای اوبر سر منبر بر امام فخرالدین رازی که سرآمد حکیمان آن روزگار و استاد خوارزمشاه نیز بود گران آمد و پادشاه را به دشمنی با وی برانگیخت.
بهاءالدین ولد از خصومت پادشاه خود را در خطر دیدو برای رهانیدن خویش از آن مهلکه به جلاء وطن تن در داد و سوگندخوردکه تا آن پادشاه برتخت سلطنت نشسته است بدان شهر باز نگردد. گویندهنگامیکه اوزادگاه خود شهر بلخ را ترک میکرد از عمر پسر کوچکش جلالالدین بیش از پنج سال نگذشته بود.
افلاکی در کتاب مناقبالعارفین در حکایتی اشاره میکند که کدورت فخر رازی با بهاءالدین ولداز سال 605 هجری آغاز شدومدت یک سال این رنجیدگی ادامه یافت و چون امام فخر رازی در سال 606 هجری از شهر بلخ مهاجرت کرده است، بنابرایننمیتوان خبردخالت فخررازی رادردشمنی خوارزمشاه با بهاءالدین درست دانست. ظاهرا رنجش بهاءالدین ازخوارزمشاه تا بدان حدکه موجب مهاجرت وی از بلاد خوارزم و شهر بلخ شود مبتنی بر حقایق تاریخی نیست.
تنها چیزی که موجب مهاجرت بهاءالدین ولدوبزرگانی مانند شیخ نجمالدین رازی به بیرون از بلاد خوارزمشاه شده است، اخباروحشت آثارقتلعامها و نهب و غارت و ترکتازی لشکریان مغول و تاتار در بلاد شرق و ماوراءالنهر بوده است، که مردم دوراندیشی را چون بهاءالدین به ترک شهر و دیار خود واداشته است.
این نظریه را اشعار سلطان ولد پسر جلالالدین در مثنوی ولدنامه تأیید میکند. چنانکه گفته است:
کرد از بلخ عزم سوی حجاز زانکه شد کارگر در او آن راز
بود در رفتن و رسید و خبر که از آن راز شد پدید اثر
کرد تاتار قصد آن اقلام منهزم گشت لشکر اسلام
بلخ را بستد و به رازی راز کشت از آن قوم بیحد و بسیار
شهرهای بزرگ کرد خراب هست حق را هزار گونه عقاب
این تنها دلیلی متقن است که رفتن بهاءالدین از بلخ در پیش از 617 هجری که سال هجوم لشکریان مغول و چنگیز به بلخ است بوقوع پیوست و عزیمت او از آن شهر در حوالی همان سال بوده است.
جوانی مولانا:
پس از مرگ بهاءالدین ولد، جلالالدین محمدکه درآن هنگام بیست و چهار سال داشت بنا به وصیت پدرش و یا به خواهش سلطان علاءالدین کیقباد بر جای پدر بر مسند ارشاد بنشست و متصدی شغل فتوی و امور شریعت گردید. یکسال بعدبرهانالدین محقق ترمذی که از مریدان پدرش بود به وی پیوست. جلالالدین دست ارادت به وی داد و اسرار تصوف وعرفان را ازاوفرا گرفت. سپس اشارت اوبه جانب شام وحلب عزیمت کردتا در علوم ظاهر ممارست نماید. گویند که برهانالدین به حلب رفت وبه تعلیم علوم ظاهر پرداخت و در مدرسه حلاویه مشغول تحصیل شد. در آن هنگام تدریس آن مدرسه بر عهده کمالالدین ابوالقاسم عمربن احمد معروف به ابنالعدیم قرار داشت و چون کمالالدین از فقهای مذهبی حنفی بودناچاربایستی مولانا درنزد او به تحصیل فقه آن مذهب مشغول شده باشد. پس از مدتی تحصیل در حلب مولانا سفردمشق کردواز چهار تا هفت سال در آن ناحیه اقامت داشت و به اندوختن علم ودانش مشغول بودوهمه علوماسلامی زمان خودرا فرا گرفت. مولانادرهمین شهربهخدمت شیخ محییالدین محمدبن علی معروف به ابنالعربی (560ـ638)که ازبزرگان صوفیه اسلام وصاحب کتاب معروف فصوصالحکم است رسید. ظاهرا توقف مولانا در دمشق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 63
تفکر اشاعره در قرن 5 و 6
مقدمه
اشعری
اشاعره
پیروان ابوالحسن اشعری بودند و اعتقاد داشتند: ایمان تصدیق به قلب است و اقرار به زبان و عمل به ارکان از فروع آن است.
صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه بمیرد، حق تعالی او را شامل مغفرت می کند یا اینکه به شفاعت رسول اکرم می بخشد یا آنکه به مقدار جرمش او راعذاب می دهد؛ اما اگر با توبه بمیرد عفو او بر حق تعالی واجب نیست؛ چون خداوند موجب است و چیزی بر او واجب نمی شود.
حق تعالی مالک خلایق است و آنچه اراده اش باشد، انجام می دهد و فرمان می دهد. چنانچه جمیع خلایق را به بهشت ببرد یا همه را در آتش جهنم بیندازد، خطایی مرتکب نشده است؛ چون او مالک مطلق است.
هر چه موجود باشد مرئی است؛ بنا بر این حق تعالی دیده خواهد شد؛ همچنانکه در قرآن کریم آمده: وجوهٌ یومئذٍ ناضره الی ربها ناظره
افکاری که منجر به مکتب اعتزال گشت از نیمه دوم قرن اول هجرى آغاز شد. روش اعتزال در حقیقت عبارت بود از به کاربردن نوعى منطق و استدلال در فهم و درک اصول دین. بدیهى است که در چنین روشى اولین شرط، اعتقاد به حجیت و حریت و استقلال عقل است. و نیز بدیهى است که عامه مردم که اهل تعقل و تفکر و تجزیه و تحلیل نیستند، همواره «تدین» را مساوى با «تعبد» و تسلیم فکرى به ظواهر آیات و احادیث - و مخصوصا احادیث - مىدانند و هر تفکر و اجتهادى را نوعى طغیان و عصیان علیه دین تلقى مىنمایند، خصوصا اگر سیاست وقت بنا به مصالح خودش از آن حمایت کند و بالاخص اگر برخى از علماء دین و مذهب این طرز تفکر را تبلیغ نمایند، و بالاخص اگر این علماء خود واقعا به ظاهرگرایى خویش مؤمن و معتقد باشند و عملا تعصب و تصلب بورزند. حملات اخباریین علیه اصولیین و مجتهدین، و حملات برخى از فقهاء و محدثین علیه فلاسفه در جهان اسلامى از چنین امرى ریشه مىگیرد.
معتزله علاقه عمیقى به فهم اسلام و تبلیغ و ترویج آن و دفاع از آن در مقابل دهریین و یهود و نصارى و مجوس و صابئین و مانویان و غیرهم داشتند و حتى مبلغینى تربیت مىکردند و به اطراف و اکناف مىفرستادند. در همان حال از داخل حوزه اسلام وسیله ظاهرگرایان که خود را «اهل الحدیث» و «اهل السنة» مىنامیدند تهدید مىشدند و بالاخره از پشتخنجر خوردند و ضعیف شدند و تدریجا منقرض گشتند.
علیهذا در آغاز امر، یعنى تا حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم، یک مکتب کلامى معارض به معتزله - آن گونه که بعدها پیدا شد - وجود نداشت. تمام مخالفتها با این نام صورت مىگرفت که افکار معتزله بر ضد ظواهر حدیث و سنت است. رؤسای اهل حدیث مانند مالک بن انس و احمد بن حنبل اساسا بحث و چون و چرا و استدلال را در مسائل ایمانى حرام مىشمردند. پس نه تنها اهل السنه یک مکتب کلامى در مقابل معتزله نداشتند، بلکه منکر کلام و تکلم بودند.
در حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجرى پدیده تازهاى رخ داد و آن اینکه شخصیتى بارز و اندیشمند که سالها در نزد قاضى عبدالجبار مکتب اعتزال را فرا گرفته و در آن مجتهد و صاحب نظر شده بود، از مکتب اعتزال رو گرداند و به مذهب اهل السنه گرایید و چون از طرفى از نوعى نبوغ خالى نبود و از طرف دیگر مجهز بود به مکتب اعتزال، همه اصول اهل السنه را بر پایههاى استدلالى خاصى بنا نهاد و آنها را به صورت یک مکتب نسبتا دقیق فکرى درآورد. آن شخصیت بارز ابوالحسن اشعرى متوفا در حدود 330 هجرى است.
ابوالحسن اشعرى - بر خلاف قدماى اهل حدیث مانند احمد بن حنبل - بحث و استدلال و به کار بردن منطق را در اصول دین جایز شمرد و از قرآن و سنت بر مدعاى خود دلیل آورد. او کتابى به نام «رسالة فى استحسان الخوض فى علم الکلام» نوشته است. (1)
اینجا بود که اهل الحدیث دو دسته شدند: «اشاعره» یعنى پیروان ابوالحسن اشعرى که کلام و تکلم را جایز مىشمارند، و «حنابله» یعنى تابعان احمد بن حنبل که آن را حرام مىدانند. در درسهاى منطق گفتیم که ابن تیمیه حنبلى کتابى در تحریم منطق و کلام نوشته است. (2)
معتزله از ناحیه دیگر نیز منفور عوام شدند، و آن، غائله «محنت» بود زیرا معتزله بودند که با نیروى خلیفه مامون مىخواستند مردم را به زور تابع عقیده خود در حادث بودن قرآن بنمایند، و این حادثه به دنبال خود کشتارها و خونریزیها و زندانها و شکنجهها و بىخانمانیها آورد که جامعه مسلمین را به ستوه آورد. عامه مردم، معتزله را مسؤول این حادثه مىدانستند و این جهتسبب بیزارى بیشتر مردم از مکتب اعتزال شد.
ظهور مکتب اشعرى بدین دو جهت مورد استقبال عموم قرار گرفت. بعد از ابوالحسن اشعرى شخصیتهاى بارز دیگر در این مکتب ظهور کردند و پایههاى آنرا مستحکم کردند. از آن میان قاضى ابوبکر باقلانى معاصر شیخ مفید و متوفاى در سال 403 و ابواسحاق اسفراینى که در طبقه بعد از باقلانى و سید مرتضى به شمار مىرود، و دیگر امام الحرمین جوینى استاد غزالى و خود امام محمد غزالى صاحب «احیاء علوم الدین» متوفاى در 505 هجرى و امام فخرالدین رازى را باید نام برد.
البته مکتب اشعرى تدریجا تحولاتى یافت و مخصوصا در دست غزالى رنگ کلامى خود را کمى باخت و رنگ عرفانى گرفت، و وسیله امام فخر رازى به فلسفه نزدیک شد. بعدا که خواجه نصیرالدین طوسى ظهور کرد و کتاب تجرید الاعتقاد را نوشت، کلام بیش از نود درصد رنگ فلسفى به خود گرفت. پس از «تجرید» همه متکلمین - اعم از اشعرى و معتزلى - از همان راهى رفتند که این فیلسوف و متکلم بزرگ شیعى رفت.
مثلا کتابهاى «مواقف» و «مقاصد» و شروح آنها همه رنگ «تجرید» را به خود گرفتهاند. در حقیقت باید گفت هر اندازه فاصله زمانى زیادتر شده است اشاعره از پیشوایان ابوالحسن اشعرى دور شده و عقاید او را با اعتزال یا فلسفه نزدیکتر کردهاند. اکنون فهرستوار عقاید «اشعرى» را که از اصول اهل السنه دفاع کرده و یا به نحوى عقیده اهل السنه را تاویل و توجیه کرده است ذکر مىکنیم:
الف. عدم وحدت صفات با ذات (برخلاف نظر معتزله و فلاسفه)
ب. عمومیت اراده و قضاء و قدر الهى در همه حوادث (این نیز برخلاف نظر معتزله ولى بر وفق نظر فلاسفه)
ج. شرور، مانند خرات، از جانب خدا است. (البته این نظر به عقیده «اشعرى» لازمه نظر بالا است.)
د. مختار نبودن بشر و مخلوق خدا بودن اعمال او (این نظر نیز به عقیده «اشعرى» لازمه نظر عمومیت اراده است.)
ه. حسن و قبح افعال ذاتى نیست، بلکه شرعى است. همچنین عدل، شرعى است نه عقلى (برخلاف نظر معتزله)
و. رعایت لطف و اصلح بر خدا واجب نیست. (بر خلاف نظر معتزله)
ز. قدرت انسان بر فعل، توام با فعل است نه مقدم بر آن. (بر خلاف نظر فلاسفه و معتزله)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 63
شوک
گاهی اوقات بعضی از افراد در اثر خون ریزی های شدید ضربه ها ، شکستگی ها ، ترس و هیجان شدید دچار حالت شوک می شوند . بخاطر داشته باشید ، فردی که دچار شوک شده می تواند حرف بزند ، ولی شخص بیهوش ، قادر به صحبت با شما نمی باشد .
علائم شوک :
پریدگی رنگ ، پوست دستها و پیشانی سرد و مرطوب می شود ، سرگیجه و تهوع و هم چنین گشاد شدن مردمک چشم وجود دارد .
کمک های اولیه در شوک :
1 – لباسهای تنگ را باز کنید تا تنفس راحت تر شود ، او را با یک پتوی نازک ، گرم نگهدارید .
2 – با بیمار صحبت کنید و به او دلداری بدهید .
3 – در صورت عطش ، لبهای او را تر کنید .
4 – شخصی را که دچار حالت شوک شده در وضعیتی بخوابانید تا سرش نسبت به پاها پائین تر باشد ، در چنین حالتی خون بیشتری به مغز می رسد .
5 – چنانچه استفراغ می کند سر او را بیک طرف بر گردانید .
6 – فوراً پزشک را خبر کنید .
سوختگی
در اثر سهل انگاری ، بسیاری از کودکان و نوجوانان در سنین مدرسه ، در ارتباط با آتش بازی ، استفاده از فشفشه و بازی کردن با وسایل برقی ، دچار آتش سوزی می شوند ، لذا توصیه می گردد تا بچه ها از بازی با مواد آتش زا جداً خودداری کنند تا خدای نکرده دچار حادثه نگردند .
سوختگی دارای انواع گوناگون است :
سوختگی درجه یک : در چنین حالتی پوست قرمز و توأم با ورم و سوطش و درد می باشد .
سوختگی درجه دو : در این نوع سوختگی علاوه بر علائم فوق طاول نیز وجود دارد .
سوختگی درچه سه : در چنین حالتی قسمت های زیر پوست و عضلات و حتی استخوان نیز ممکنست دچار سوختگی بشوند .
کمک هائی که شما می توانید در سوختگی ها انجام دهید :
1 – فوراً محل سوختگی را به مدت حداقل ده دقیقه زیر آب سرد قرار دهید ، این کار درد را کاهش خواهد داد.
2 – چنانچه طاول در محل سوختگی ایجاد شده هرگز آنرا پاره نکنید زیرا در غیر اینصورت امکان چرکی شدن زخم وجود دارد .
3 – در سوختگی های شدید ، چنانچه لباس بیمار نچسبیده باشد سریعاً آنرا قیجی کرده و عضو سوخته شده را بوسیله گاز استریل (در جمعبه کمک های اولیه و داروخانه ها موجود است ) یا حوله تمیز بدون کرک بپوشانید .
4 – اگر سوختگی با اسید باشد ، محل سوختگی را با محلول جوش شیرین که معمولاً در منازل موجود است ، بخوبی بشوئید .
5 – چنانچه لباس بیمار به تن او چسبیده ، آنرا جدا نکنید زیرا بدینوسیله به پوست صدمه می زنید .
6 – در هر حال مصدوم را پس از انجام کارهای اولیه به پزشک برسانید .
چند نکته مهم در مورد پیشگیری از سوختگی ها
1 – کودکان را در کنار چراغهای حراراتی و بخاری تنها نگذارید زیرا آنها با حس کنجکاوی که دارند تلاش می کنند تا خود را به مواد غذائی داغ برسانند .
2 – در منزلی که کودکان کوچک هستند هیچوقت اطوی داغ و آب جوش را روی زمین نگذارید زیرا کوچکترین غفلت حوادث بزرگی را ببار خواهد آورد
3 – دقت داشته باشید هنگام گرم کردن شیر و غذا دسته ماهیتابه و یا قابلمه بطرف دیوار باشد.
4 – از رومیزی هائی که که لبه آنها زیاد آویزان می باشد استفاده نکیند ، زیرا امکان دارد کودک گوشه آن را کشید ه در نتیجه مواد داغ روی سر و صورتش بریزد .
غش :
غش : ازدست دادن هوشیاری برای مدت کوتاه می باشد که در چنین حالتی خون در یک لحظه به مراکز عصبی (مغز) نمی رسد .
علل غش :
خستگی بیش از حد – ایستادن بمدت طولانی در هوای گرم – شوک - هیجانی – کم خونی و سوء تغذیه می باشد .
علائم :
تنفس سطحی – پریدگی رنگ – گشادی مردمک چشم – پوست بدن سرد و مرطوب می شود .
کمک های اولیه پزشکی :
لباسهاس تنگ را سریع آزاد کنید .
بیمار را روی زمین قرار دهید ، بطوریکه پاها بالا تر از سطح بدن قرار گیرد تا بدینوسیله خون به مغز برسد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 63
آموزش و پرورش ایران
در کشور ما ایران، فراگیرترین نهادی که به امر آموزش و تربیت نیروی انسانی میپردازد، وزارت آموزش و پرورش است که نزدیک به یکچهارم جمعیت ایران را تحت پوشش خود قرار داده است.هفته گذشته سال تحصیلی 85- 86، برای حدود 15 میلیون دانشآموز مقاطع مختلف، 6 میلیون نفر در مقطع ابتدایی، 4 میلیون و 300هزار نفر در مقطع راهنمایی تحصیلی و 4 میلیون و 600 هزار نفر در مقطع متوسطه و پیشدانشگاهی، در کنار1میلیون و , هزار 180معلم آغاز شد. که بر اساس اعلام خبرگزاری ایلنا در 48 هزار مدرسه و 455 هزار کلاس درسی به امر تحصیل اشتغال دارند.
از میان 15 میلیون دانشآموزکشور، یک میلیون و 200هزار نفر اختصاص به نوآموزانی دارد که نخستین سال تحصیلی خود را امسال آغاز کردند.ر قرن 21 ، در نظام ولایت فقیه، یک چهارم از جوانترین مقطع سنی جمعیت ایران ، در شرایطی به امر تحصیل مشغول است که تصور آن نیز برای انسان مشکل و موجبات حیرت است.مشکلات کیفی آموزش در ایران ، در کنار کمبودهایی کمی، از قبیل وجود 32هزار مدرسه تخریبی و خطرآفرین و26هزار و 610 مدرسه غیرمقاوم و هزینه های آموزشی و شهریه های سر سام آور و نیز وجود نابسامانیهای از قبیل اعتیاد، مواد دخانی ، مسائل جنسی ، خشونت ، فقر و سوء تغذیه و ...از جمله آسیبهایی است که جوانترین قشر جامعه ما در معرض آن قرار دارند.نگارنده در طی 3 مقاله ، 2 بخش را به کمبودهای کمی آموزش و پرورش کشور اختصاص و در بخش سوم به بررسی مشکلات کیفی آموزش در ایران در پرتو کمبودهای کمی آن میپردازم. بودجه آموزش و پرورش ایراندر بخش آموزش و پرورش که در هر کشورى کلید توسعه پایدار و مبناى رشد و پیشرفت جامعه است، ملاحظه مى شود که در ایران همواره به دلیل کثرت نیروى انسانى و گستره وسیع دامنه عملیات آن ، بودجه آموزش و پرورش با کسری مواجه است . در سال ۸۴ آخرین سال حکومت خاتمی این وزارت خانه با کسرى شدید ۳۳۰۰ میلیارد تومانى مواجه بود و بودجه سال 85 با وجود افزایش تعداد دانش آموزان و بالتبع افزایش نیازها تنها 1700 میلیارد تومان از کسری 3300 تومان را تامین کرده است. بنابراین هنوز وزارت آموزش و پرورش با کسری بودجه روبرو است. شایان توجه است درحالی که بودجه وزارت آموزش و پرورش در امسال تنها 15 درصد افزایش داشته است ، بودجه برخی نهادهای مذهبی تا 200 درصد افزایش یافته است!محمدرضا محدث معاون از برنامهریزی و توسعه مدیریت وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد: طی سالهای ۱۳۷۰تا ۱۳۷۴این وزارتخانه از لحاظ اعتباری دوران رکود را گذارند و بدترین دوران سال ۱۳۸۳بود که سهم این وزارت آموزش و پرورشاز تولید ناخالص ملی به ۲/۵ درصد رسید. اکنون سهم این وزارتخانه از تولید ناخالص ملی از به 3 درصد ارتقاء یافته است و محمود رشیدی "وزیر" آموزش و پرورش نیز اعلام کرد که بودجه سال 85 آموزش و پرورش را قریب به 6 هزار و 100 میلیارد تومان اعلام کرد. برای اینکه وضعیت نابسامان آموزش و پرورش کشور مشخص گردد لازم است خاطر نشان خوانندگان محترم سازم که در سال 59 در دوران اولین حکومت منتخب و آزاد ملت که برنامه عدم وابستگی به فروش نفت و کاستن از حجم آن را به اجرا در آورده بود و کشور دچار جنگ نیز میبود و خرانه کشور همچون سال 85 ، از اضافه درآمدهای میلیاردی از قبل قیمت 70 دلاری هر بشکه نفت برخوردار نبود، سهم آموزش و پرورش را از تولید ناخالص ملی صرفا بعلت اهمیتی که حکومت وقت برای رشدکیفی نیروی انسانی قائل بود، 4.3 درصد قرار داده بود. کمبودهای کمی در مدارس کنونی زمانی بخوبی آشکار میگردند که بدانیم برای رییس سازمان آموزش و پرورش آذربایجان شرقی در مصاحبه با ایرنا " متوسط سرانه دانش - آموزی برای مقاطع سهگانه تحصیلی دراین استان را ۱۱۰هزار ریال ذکر میکند ومی افزاید که این رقم برای حمل یک بشکه نفت در زمستان به مدارس روستایی آذربایجانشرقی هم کافی نیست!و مجموع ۸۰میلیارد ریال سرانه دانشآموزی این استان در بین ۷۵۰هزار دانشآموز مشغول به تحصیل این استان تقسیم میگردد ."دراین میان در مقام مقایسه در سال 84، در دوره خاتمی بودجه دبیرخانه مرکزی ائمه جمعه را به میزان 100 میلیارد ریال افزایش داد و میزان بودجه نهادهاى مذهبى در بودجه سال 85 در دوره احمدی نژاد به طور متوسط "صد در صد" افزایش یافته است! کلاسها ی مخروبه و آموزشگاه هاو فاصله 50 درصدی تا حد مطلوبمدیرکل دفتر پاسخگویی به شکایات وزارت آموزش و پرورش" از حضور 15 میلیون دانش آموز و حدود یک میلیون نفر جمعیت فرهنگی در 596 هزار و 370 کلاس درس در مدارس سراسر کشور خبر داد. تعداد آموزشگاه های سراسر کشور را 85 هزارو 455باب مدرسه اعلام کرد و گفت: این تعداد مدرسه در محاسبات آموزش و پرورش و با در نظر گرفتن شیفت های آموزشی 150هزار نوبت آموزشگاهی محسوب می شود و برای رسیدن به حد مطلوب آموزشی با کمبود 50 درصدی آموزشگاه روبرو هستیم. سال تحصیلی 85-86 درحالی آغاز میشود که 26هزار و 610 مدرسه غیرمقاوم، 32هزار مدرسه تخریبی و خطرآفرین و 5 هزار مدرسه در کل کشور استیجاری هستند."درواقع از مجموع 15 میلیون جمعیت دانش آموزی ایران تعداد 9 میلیون و 200 هزار نفرشان از آموزش مناسب برخوردار نیستند و در مدارس دونوبته تحصیل میکنند. برای حذف تمام مدارس دو نوبتی، 210 هزار میلیارد ریال اعتبار مورد نیاز است که تاکنون هیچ اعتباری به آن اختصاص نیافته است. مطابق اظهار نظر معاون سازمان نوسازی،توسعه و تجهیز مدارس، در حال حاضر 152 هزار و 484 کلاس در کشور در شرایط 2 نوبته قرار دارند. 300 میلیارد تومان تعهد خیرین مدرسهساز امسال نیز همانند سالهای تحصیلی گذشته سهم بزرگ و تاثیرگذار خود را در تحویل مدارس ایفا کرده اند. 30 درصد مدارس احداثی کشور توسط خیرین بنا شده است.