لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 42
علم اخلاق
علوم متعددی که اخلاق انسانها را از جهات و حیثیات گوناگون مورد کنکاش و بررسی قرار دادهاند به قرار ذیل می باشد :
1-علم اخلاق 2-فلسفه علم اخلاق 3-تعلیم و تربیت 4-اخلاق توصیفی 5-فرااخلاق 6-اخلاق هنجاری 7-فلسفه اخلاق
معنای لغوی اخلاق :
با توجه به صفات و خصوصیات مختلف انسانها از قبیل شجاعت ، امانتداری ، سخاوت یا زذلی و بخل و خیانت می توان دریافت که در بعضی از انسانها این صفات بگونه ای پایدار و راسخ است که معمولاً کارهای متناسب و مطابق با آن صفات را بدون تامل و تفکر به سادگی انجام می دهند . آن صفات در آنها ملکه شده است و گاهی بعضی دیگر گاه گاهی به این صفات متصف می شوند و احیاناً با تامل در اطراف آن کار ، خود را به انجام آن وادار می کنند . در این صورت این صفتی زودگذر بوده و شخص در انجام کار متناسب با آن خود را به انجام آن وادار می کند و آن صفت را حال مینامند .
خلق در لغت به معنای صفت پایدار و راسخ یعنی ملکه است و اخلاق به مجموعه اینگونه صفات اطلاق می شود . معنای لغوی اخلاق تنها اختصاص به صفات نیکو و پسندیده نداشته است ، بلکه شامل صفات زشت و زیبا هم میشود . همانطور که بعضی از انسانها دارای خلق نیک و سخاوتمند و برخی دیگر گرفتار خلق ناپسند بخل می باشند .
فلسفه علم اخلاق به مباحثی نظیر تاریخچه علم اخلاق و تحولات آن و هدف از علم اخلاق و فایده آن و علمای بزرگ این علم و مسائلی از این دست می پردازد . در تعلیم و تربیت شیوه های علمی آراسته شدن به صفات نیکو و پسندیده و دفع رذایل و صفات ناپسند مورد بحث واقع می شود .
اخلاق توصیفی :
درصد توصیف و گزارش اخلاقیات افراد جوامع ادیان و مکاتبات خاص می باشد .
فرا اخلاق :
در علم اخلاق قضایایی مانند ظلم کار ناپسندی است . شجاعت و سخاوت از صفات خوب هستند . در امانت نباید خیانت کرد . در فرااخلاق به بررسی کل مفاهیم ظلم شجاعت سخاوت پرداخته می شود .
اخلاق هنجاری :
شامل 2 بخش است : بخش اول از معیارهای کلی اخلاقی صحبت می کند و اینکه خوبها و بدیهای کلی چیست ؟ معیار کار درست کدام است و خوبی و درستی چه رابطه ای با هم دارند . پاسخ این سوالات بررسی می شود .
در بخش دوم از خوبی و بدی و درستی و نادرستی و اخلاق بودن یا غیر اخلاقی بودن افعال خاص سخن می گوید مثل اینکه آیا خیانت بد است . پرسش نخست از معیار کلی خوبی و بدی و درستی و نادرستی افعال بحث می کند و بخش دوم مصادیق آن معیار کلی را تشخیص می دهد . در بخش نخست تقدم منطقی بر بخش دوم را دارد . زیرا مبادی تصدیقی آن را فراهم می کند .
فلسفه اخلاق :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
نقش اخلاق در سیره عملى پیامبر اسلام (ص)
یکى از شاخصه هاى پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک و کلامدلاویز و پرجاذبه پیامبر اکرم (ص) با انسانها بود، این خلق نیکوتا بدان حدى بود که معروف شد سه چیز در پیشرفت اسلام نقش بهسزایى داشت: ۱- اخلاق پیامبر (ص) ۲- شمشیر و مجاهدات حضرت على (ع) ۳- انفاق ثروت حضرت خدیجه (س) در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبر (ص) در پیشرفت اسلام و جذبدلها تصریح شده است، آن جا که مىخوانیم: «فبما رحمة من اللهلنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهمو استغفر لهم و شاورهم فى الامر; اى رسول ما! به خاطر لطف ورحمتى که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربانگشتهاى، و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراکندهمىشدند، پس آنها را ببخش، و براى آنها طلب آمرزش کن، و درکارها با آنها مشورت فرما.» از این آیه استفاده مىشود که : ۱- نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهى است، کسانى که نرمش ندارند،از این موهبت الهى محرومند; ۲- افراد سنگدل و سختگیر نمىتوانند مردمدارى کنند، و به جذبنیروهاى انسانى بپردازند; ۳- رهبرى و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است; ۴- باید دستشکستخوردگان در جنگ و گنهکاران شرمنده را گرفت وجذب کرد (با توجه به این که شان نزول آیه مذکور در موردندامت فراریان مسلمان در جنگ احد نازل شده است); ۵- مشورت با مردم از خصلتهاى نیک و پیوند دهنده است که موجبانسجام مىگردد.
پیامبر اسلام (ص) علاوه بر این که ارزشهاى اخلاقى را بسیار ارجمىنهاد، خود در سیره عملىاش مجسمه فضایل اخلاقى و ارزشهاى والاىانسانى بود، او در همه ابعاد زندگى با چهرهاى شادان و کلامىدلاویز با حوادث برخورد مىکرد. به عنوان مثال، در تاریخ آمدهاست:در سال نهم هجرت هنگامى که قبیله سرکش طى بر اثر حملهقهرمانانه سپاه اسلام شکستخوردند، عدى بن حاتم که از سرشناساناین قبیله بود به شام گریخت، ولى خواهر او که «سفانه» نامداشتبه اسارت سپاه اسلام درآمد. سفانه را همراه سایر اسیران به مدینه آوردند و آنان را درنزدیک در مسجد در خانهاى جاى دادند، روزى رسول خدا (ص) از آناسیران دیدن کرد، سفانه از موقعیت استفاده کرده و گفت: «یامحمد هلک الوالد و غاب الوافد فان رایت ان تخلى عنى، و لا تشمتبى احیاء العرب، فان ابى کان یفک العانى، و یحفظ الجار، و یطعمالطعام، و یفشى السلام، و یعین على نوائب الدهر; اى محمد!پدرم (حاتم) از دنیا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدى) ناپدید شدو فرار کرد، اگر صلاح بدانى مرا آزاد کن، و شماتت و بدگویىقبیلههاى عربها را از من دور ساز، همانا پدرم (حاتم) بردگانرا آزاد مىساخت، از همسایگان نگهبانى مىنمود، و به مردم غذامىرسانید، و آشکارا سلام مىکرد، و در حوادث تلخ روزگار، مردمرا یارى مىنمود.» پیامبر اکرم (ص) که به ارزشهاى اخلاقى، احترام شایان مىنمود، بهسفانه فرمود: «یا جاریة هذه صفة المؤمنین حقا، لو کان ابوک مسلما لترحمناعلیه; اى دختر! این ویژگىهایى که برشمردى، از صفات مؤمنانراستین است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمتقرار مىدادیم.» آنگاه پیامبر (ص) به مسؤولین امر فرمود:«خلوا عنها فان اباها کان یحب مکارم الاخلاق; این دختر را بهپاس احترامى که پدرش به ارزشهاى اخلاقى مىنمود، آزاد سازید.» آن گاه پیامبر (ص) لباس نو به او پوشانید، و هزینه سفر به شامرا در اختیار او گذاشت، و او را همراه افراد مورد اطمینان بهشام نزد برادرش رهسپار کرد.
نمونههایى از اخلاق پیامبر (ص)
در سیره عملى پیامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجوددارد که هر کدام نشانگر قطرهاى از اقیانوس عظیم حسن خلق آنحضرت است، همان گونه که خداوند با تعبیر «و انک لعلى خلقعظیم; و همانا تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى» به این مطلباشاره فرموده است، نظر شما را به چند نمونه از آنها جلبمىکنیم: ۱- عدى بن حاتم مىگوید: «هنگامى که خواهرم سفانه به اسارتسپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گریختم، پس از مدتى خواهرمبا کمال وقار و متانتبه شام آمد و مرا در مورد این کهگریختهام و او را تنها گذاشتم سرزنش کرد، عذرخواهى کردم، پساز چند روزى از او که بانویى خردمند و هوشیار بود، پرسیدم:«این مرد (پیامبر اسلام) را چگونه دیدى؟» گفت: «سوگند بهخدا او را رادمردى شکوهمند یافتم، سزاوار است که به اوبپیوندى که در این صورت به جهانى از عزت و عظمت پیوستهاى». با خود گفتم به راستى که نظریه صحیح همین است، به عنوان پذیرشاسلام، به مدینه سفر کردم، پیامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا بهمحضرش رسیدم، سلام کردم، جواب سلامم را داد و پرسید:کیستى؟ عرض کردم عدى بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا بهسوى خانهاش برد، در مسیر راه با این که مرا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 67
نقش اخلاق در سیره عملى پیامبر اسلام (ص)
یکى از شاخصه هاى پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک و کلامدلاویز و پرجاذبه پیامبر اکرم (ص) با انسانها بود، این خلق نیکوتا بدان حدى بود که معروف شد سه چیز در پیشرفت اسلام نقش بهسزایى داشت:1- اخلاق پیامبر (ص) 2- شمشیر و مجاهدات حضرت على (ع) 3- انفاق ثروت حضرت خدیجه (س) در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبر (ص) درپیشرفت اسلام و جذب دلها تصریح شده است، آن جا که مىخوانیم: «فبما رحمة من اللهلنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهمو استغفر لهم و شاورهم فى الامر; اى رسول ما! به خاطر لطف ورحمتى که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربانگشتهاى، و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراکندهمىشدند، پس آنها را ببخش، و براى آنها طلب آمرزش کن، و درکارها با آنها مشورت فرما.» ازاین آیه استفاده مىشود که : 1- نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهى است، کسانى که نرمش ندارند،از این موهبت الهى محرومند; 2- افراد سنگدل و سختگیر نمىتوانند مردمدارى کنند، و به جذبنیروهاى انسانى بپردازند; 3- رهبرى و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است; 4- باید دستشکستخوردگان در جنگ و گنهکاران شرمنده را گرفت وجذب کرد (با توجه به این که شان نزول آیه مذکور در موردندامت فراریان مسلمان در جنگ احد نازل شده است); 5- مشورت با مردم از خصلتهاى نیک و پیوند دهنده است که موجبانسجام مىگردد. پیامبر اسلام (ص) علاوه بر این که ارزشهاى اخلاقى را بسیار ارجمىنهاد، خود در سیره عملىاش مجسمه فضایل اخلاقى و ارزشهاى والاىانسانى بود، او در همه ابعاد زندگى با چهرهاى شادان و کلامىدلاویز با حوادث برخورد مىکرد.به عنوان مثال، درتاریخ آمدهاست:در سال نهم هجرت هنگامى که قبیله سرکش طى بر اثر حملهقهرمانانه سپاه اسلام شکست خوردند، عدى بن حاتم که از سرشناساناین قبیله بود به شام گریخت، ولى خواهر او که «سفانه» نامداشت به اسارت سپاه اسلام درآمد. سفانه را همراه سایر اسیران به مدینه آوردند و آنان را درنزدیک مسجد در خانهاى جاى دادند، روزى رسول خدا (ص) از آناسیران دیدن کرد، سفانه از موقعیت استفاده کرده و گفت: «یا محمد هلک الوالد و غاب الوافد فان رایت ان تخلى عنى، و لا تشمت بى احیاء العرب، فان ابى کان یفک العانى، و یحفظ الجار، و یطعمالطعام، و یفشى السلام، و یعین على نوائب الدهر; اى محمد!پدرم (حاتم) از دنیا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدى) ناپدید شدو فرار کرد، اگر صلاح بدانى مرا آزاد کن، و شماتت و بدگویىقبیلههاى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 4 صفحه
قسمتی از متن .doc :
اخلاق و ورزش
پس از ورود ورزش به دنیای تجارت به نظر می رسد که اخلاقیات همچون خصیصه ذاتی ورزش است و حتی می توان گفت که ورزش اساسا اخلاقی است.
پس از ورود ورزش به دنیای تجارت به نظر می رسد که اخلاقیات همچون خصیصه ذاتی ورزش است و حتی می توان گفت که ورزش اساسا اخلاقی است. این نظریه تکیه بر اسطوره های شکوهمند ورزشی است: اسطوره هایی چون اسطوره جاودانگی ورزش در طول زمان، اسطوره ای که ورزش را از زمان های قدیم با طبیعت انسان هماهنگ می داند و اسطوره ای که ورزش را به نوعی از راه راست منحرف، انحصاری و ربوده شده می داند. اختلاف نظر در زمینه تفاوت میان ورزش برای ورزش و ورزش به منظور دستیابی به موفقیت و ایده آلی که به نوعی یک آرزوست بیشترین زمینه مباحث ورزشی است. اما تعریف واقعی ورزش کدام است؟ اگر تعریف ما براساس حس مشترک باشد، این تعریف هر نوع فعالیتی که تلاش فیزیکی را طلب کند. تفاوت های ورزش امروزی (نوین) با ورزش سنتی که بیشتر متکی به اخلاقیات بود، بسیار عمیق گشته است.
کانت معتقد است که شرط لازم اخلاق، وجود خداوند است. پیردوکوبرتن بنیانگذار دوره جدید بازی های المپیک اعتقاد مذهبی را ریشه اخلاقیات می داند. در واقع ورزش با اخلاقیات پیوستگی تنگاتنگی دارد. ورزش نیز اطمینان می بخشد و تسلی می دهد. ورزش در سطح بسیار وسیع، بانی یک دگرگونی عظیم اجتماعی و اخلاقی خواهد بود و قابلیت احیای فرهنگی نوین را به همراه خواهد داشت. ورزش باید نجات بخش جامعه از عوارضی همچون فساد، شرارت، بیکاری، لجام گسیختگی و اعتیاد است، پس اخلاقی است. جوهر اصلی ورزش اخلاق است که در نهایت درستکاری را ترویج می دهد. درستکاری اصل اساسی ورزش و اجتماع است.
امروزه هم اخلاقیات در ورزش پایه وفاداری به اصل انسان بودن است. اما سئوال این است. آیا اخلاقیات ورزشی واقعا وجود دارد؟ شاید وجود اخلاقیات در ورزش همان بیان اعتقاد به پاکی اصیل و آرمانی ورزش است. اگر همچون مارسل موس به «ایمان ضروری برای جامعه» اعتقاد داشته باشیم باید بپذیریم که ورزشکاران و تماشاگران به نوعی با اخلاقیات و ورزش جامعه سالم را می سازند.
بحث اخلاقیات در ورزش خودمان نیز همیشه یکی از چالش های این پدیده بوده است. این بار معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی به این مسئله پرداخته است.
او با تأکید اعلام کرد با هر ورزشکاری که بخواهد با قیافه زنانه به میادین ورزشی وارد شود، برخورد جدی و مدیریتی می کنم. وی گفته است که بسیار زننده است که جوانان ما بخواهند با آرایش و ریخت و قیافه های زنانه به میدان مسابقه پا بگذارند و از همین حالا به شما تکلیف می کنم که با این روند به شدت برخورد کنید و اگر شما نکنید من برخورد می کنم و آنهایی که از دستم در بروند در آینده محروم خواهند شد و عذر چنین ورزشکارانی را خواهم خواست.
مهندس علی آبادی در جمع رؤسای فدراسیون های ورزشی همچنین گفت: شرکت در مراسم مذهبی از ارزش های بزرگ محسوب می شود، اما باید بدانید که مسائل فرهنگی تنها حضور در مراسم مذهبی نخواهد بود و همین که شما در این نشست از مسائل فرهنگی صحبت کنید، اولین قدم در راه اشاعه مسائل فرهنگی خواهد بود.
وی خطاب به ورزشکاران نیز تأکید کرد: انصافا برای ایران با قدمتی ۲۵۰۰ ساله و سابقه ۱۴۰۰ ساله دینی بسیار زننده است که ورزشکارانش با موهای رنگ شده و آرایش ابرو به میادین ورزشی بروند و این بی احترامی به جامعه است. از روحانیون بخواهید در اردوهای تیم ملی حضور یابند و به هدایت ورزشکاران بپردازند و ممکن است جوانان بدون توجه به انجام کاری بپردازند، نباید آنها را از جمع خود برانیم و باید به نرمی و ملاطفت آنها را ارشاد کنیم.
وی خطاب به رؤسای فدراسیون های ورزشی گفت: شما نگران دو تا سه مدال المپیک نباشید ،مسائل اخلاقی برای ما بیشتر از مدال های جهانی، المپیک و آسیایی اهمیت دارد.
وی در بخش دیگری از سخنان خود درباره اقتصاد ورزش گفت: فدراسیون های ورزشی به صورت NGO تعریف شده اند و باید در راستای اقتصاد ورزش گام های جدی بردارید. با توجه به بودجه خوب سازمان تربیت بدنی و فدراسیون های ورزشی می توانیم شرکت قدرتمندی داشته باشیم که منابع مالی را که بلااستفاده مانده است را در آنجا برای انجام کارهای اقتصادی جمع کنیم و در این صورت بخشی از هزینه های سازمان نیز تأمین خواهد شد.
علی آبادی همچنین گفت: دیوان محاسبات با مقوله جذب ۳۰ درصد از اعتبارات دستگاه های دولتی برخورد خوبی داشته است و قرار است در جلسه هیأت دولت این موضوع به شکل دوفوریتی مطرح شود و در صورت تصویب آن مجموع این رقم بیشتر از اعتبارات سازمان تربیت بدنی خواهد بود.
وی همچنین گفت: برای همه ورزشکارانی که صاحب رکورد جهانی، المپیک و آسیایی می شوند قرار است با اختصاص مبلغ خاصی به صورت ثابت از آنها حمایت شود و این موضوع برای زنان و مردان مساوی است.
علی آبادی همچنین درباره تشکیل کمیته ۱۵ نفره ای خبر داد که قرار است عملکرد فدراسیون های ورزشی را کارشناسی و ارزیابی کند. این کمیته متشکل از ترکیبی از فدراسیون های ورزشی، مسئولان سازمان، کمیته ملی المپیک است و هر سه ماه یک بار این ارزیابی صورت خواهد گرفت و گزارش عملکرد فدراسیون ها هر سه ماه یک بار منتشر خواهد شد و هر نوع تصمیم بستگی به نتایج این عملکردها دارد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 32
بین جهانبینى و علم اخلاق تاثیر و تاثر متقابل وجود دارد; زیرا از یک سواخلاقیات (علم اخلاق) مانند منطقیات، طبیعیات و ریاضیات از علوم جزئىاست و زیر پوشش «علم کلى» (جهانبینى) قرار دارد; چون این علم موضوعخود راکهنفس و قواى آن است اثبات مىکند (1) ، چنانکه بخشى از اینها را همعلوم طبیعى اثبات مىکند، و از سوى دیگر علم اخلاق نیز درباره جهانبینىاظهار نظر مىکند; به این معنا که در علم اخلاق، ثابت مىشود جهانبینى توحیدى، خیر، ملایم با روح و امرى ارزشى و کمال روح است ولىجهانبینى الحادى، شر، زیانبار و قبیح است و براى روح پیامد ناگوارى دربر دارد.
در علم اخلاق، علوم نافع از علوم غیرنافع شناخته مىشود. پیغمبر اکرمصلى الله علیه و آله و سلم به ذات اقدس اله پناه مىبرد و مىفرماید: «اعوذ بک من علم لا ینفع، وقلب لا یخشع، ونفس لا تشبع» چون علوم از نظر نفع و ضرر به چند قسم تقسیم مىشود، بعضى از علمها نافعند و بعضى نه; بعضى از علوم مانند علوم الحادى، نه تنها نافع نیستند بلکه ضرر هم دارند و بعضى از علوم نه نافع هستند و نه ضار، مانند تاریخ بعضى از اقوام جاهلى که هیچ نکته آموزندهاى در دانستن آن وجود ندارد و هیچ اثر فقهى هم بر آن مترتب نیست.
البته برخى از بخشهاى علم تاریخ و نسب، فواید فراوانى دارد و از علوم نافع به شمار مىآید اما آشنایى با قواعد علمى مربوط به انساب و تاریخ اقوامى که آثار علمى یا صنعتى و هنرى از خود به یادگار نگذاشتند، صرف بیهوده عمر و اتلاف وقت است و مصداق علمى است که رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم و امام هفتم (علیهالسلام) در باره آن فرمودهاند: «لا یضر من جهله ولا ینفع من علمه» .
بعضى از علوم فى نفسه نافعند ولى چون به مرحله عمل ننشستهاند علم نافع به شمار نمىآیند و این همان است که در بیان حضرت على (علیه السلام) آمده: «لا تجعلوا علمکم جهلا ویقینکم شکا اذا علمتم فاعملوا واذا تیقنتم فاقدموا» و نیز مىفرماید: «رب عالم قد قتله جهله وعلمه معه لا ینفعه» . بعضى از دانشمندان در عین حال که عالمند، جاهلند. چون عاقل نیستند کشته جهلند و علم آنان به حالشان نافع نیست. کسى که علم را براى مقامهاى دنیا، جلب
1. مراد از «علم کلى» که عهدهدار اثبات موضوع علم اخلاق و سایر علوم جزئى است همان فلسفه نظرى است که متکفل هستىشناسى و شناختحقایق (جهانبینى) است و از آن به «علم اعلى» نیز تعبیر مىشود.
توجه و احترام مردم و یا برخوردارى از زرق و برق بیشتر طلب کند، خود را ارزان مىفروشد. او عالم است ولى عاقل نیست. و دیگران که راه دنیا را طى کردهاند، بیشتر و بهتر از این شخص، حطام دنیا را فراهم کردهاند و از آن لذت مىبرند. پس این گونه از علوم هم علوم غیر نافع به شمار مىآید.
نیز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه «همام» در وصف متقیان مىفرماید: «ووقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم» و این تنها در باره سامعه نیستبلکه در مورد سایر اعضا هم هست، یعنى جز به علم نافع، به چیز دیگرى گوش نمىدهند; به این معنا که الفاظ آن را مىشنوند و معانى را ادراک مىکنند ولى وقتى سودمند نبودن آن را ببینند رها مىکنند; مثلا، درسوره «زمر» مىفرماید: «فبشر عباد× الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» آنان، نخست اقوال و مکاتب گوناگون را مىشنوند و سپس تشخیص مىدهند که کدام زیانبار و کدام نافع است و آنگاه به آنچه نافع است دل مىسپارند و گوش مىدهند. گوش فرادادن یعنى اطاعت کردن و پذیرش.
قرآن کریم در این زمینه مىفرماید: «لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فى اصحاب السعیر» یعنى اگر گوش شنوا مىداشتیم و اطاعت مىکردیم از اصحاب آتش نبودیم. بنابراین، علم اخلاق گرچه جزو علوم جزئى به شمار مىآید ولى در باره کلىترین علم، اظهار نظر مىکند و مىگوید فراگیرى این علم، نافع است، توحید براى نفس خیر و شرک براى آن شر است.
مسئله توحید و شرک، جزو جهان بینى و مسائل الهى به شمار مىآید و در علم کلى مطرح است ولى مسئله پذیرش توحید یا شرک را علم اخلاق بر عهده مىگیرد و جایگاه علم اخلاق از نظر اشراف بر همه علوم و مسائل، جایگاه بلندى است.
در بحثهاى آینده کاملا روشن مىشود که هدف نهایى نبوت، نیل انسان متعالى به لقاء الله استبه طورى که نه ملاقات کننده و نه اصل ملاقات ملحوظ باشد و نه مقصود، بلکه تنها خداوند که ملاقات مىشود، مشهود و مقصود باشد، و به تعبیر دیگر، رهنمود نبوت در ارائه روش روشن و هدف آشکار خلاصه مىشود و آن روش، مجاهدت و این هدف، مشاهدت است، به طورى که نه اصل جهاد اکبر، که راه است مقصود خواهد بود; زیرا جهاد وسیله است نه هدف; و نه اصل شهود، مطلوب بالذات است; زیرا آنچه مطلوب ذاتى است مشهود است نه شهود و نه شاهد، چون سالک واصل فانى، نه فناى خود را مىنگرد و نه خود را که فانى است مىبیند و پژوهش مىکند و مىطلبد بلکه فقط ذات بىکران الهى را که مشهود است مىنگرد و دیگر هیچ. این مطلب در طلیعه این کتاب سنگ زیربناى همه مطالب بعدى است; زیرا اخلاق الهى بر پایه وحدت پىریزى شده و با دستمایه توحید، که اساس و محور جهانبینى اسلامى است، استقرار مىیابد و لازم توحید به نحو اجمال همین است که بازگو شد و به نحو تفصیل در جاى جاى متن کتاب به لطف الهى خواهد آمد.
اکنون باید بررسى شود، اخلاق با تاثیر شگرفى که در تغییر حقیقت انسان و سازندگى او دارد، از کجا مایه مىگیرد؟
انسان، حقیقتى متفکر و مختار است و معلوم است که امر اعتبارى نمىتواند حقیقتى خارجى را بسازد; ولى امر اعتبارى با واسطههایى از امر حقیقى اخذ مىشود; امر اعتبارى براى پیدایش حقایق اعتبارى، زمینه مىشود; یعنى همان طور که حوادث جهان، که امور حقیقى و تکوینى است، در گیاهان، حیوانات و نباتات مؤثر است و هر کدام کار خود را طبق حوادث خارج، تنظیم مىکنند، انسان هم کارهاى خود را طبق حوادث خارج، تنظیم مىکند، وامور اعتبارى وى منشا حقیقى و تکوینى دارد.
بایدها و نبایدهاى اخلاقى
از آن جا که انسان موجودى ادراکى است و کارهاى خود را با اختیار و اراده انجاممىدهد تا آن جا که مىفهمد آنها را بر اساس «باید» و «نباید» تنظیم مىکند;اما آن جا که ادراک ندارد خود را آزاد مىپندارد; مثلا مىگوید من در هواىسرد باید لباس ضخیم بپوشم تا سرما نخورم و در هواى گرم باید لباسنازکبپوشم تا از گرما آسیب نبینم چنانکه در گرسنگى و سیرى این چنین است.
انسان در فصول گوناگون، تصمیمهاى مختلفى مىگیرد و بایدها و نبایدهاىگوناگونى دارد، حتى در شبانه روز نیز بایدها و نبایدهاى گوناگونى دارد;زیرا حوادث یکسان نیست; مثلا گاهى، وقت کار و گاهى وقت استراحت است. این بایدها و نبایدها از کیفیتبرخورد انسان با حوادث، پیدا مىشود; بهعبارت دیگر، انسان بایدها و نبایدها را بر اساس روابطى که بین خود و جهانتکوین مىبیند تنظیم مىکند. این که مىگوید: «من باید این کار را انجامبدهم»، خود وظیفه و توصیه اخلاقى است; اما وقتى مىگوید: «من اگر این کار را بکنم، چنین اثرى دارد و اگر آن کار را نکنم، آن اثر را ندارد» کار اخلاقى نیست.
بیمارى و درمان جان و تن
به عنوان مثال، پزشک دوگونه دستور و بیان دارد: یکى از آن جهت که پزشک است، راهنمایى پزشکى مىکند و دیگر از آن جهت که انسانى آموزنده است، دستورهاى ارشادگونه دارد.