لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 34
انسان و سرنوشت
فهرست مطالب
عنوان
مقدمه : عظمت و انحطاط مسلمین
ردیف اصلی مسأله سرنوشت
مسأله سرنوشت در این کتاب جزء بحثهایی از علل انحطاط مسلمین قرارگرفته است
نویسنده از چه زمانی متوجه این سلسله بحثها شد ؟
تمدن عظیم اسلامی
مایه گرفتن تمدن جدید اروپایی از تمدن اسلامی
سخنان گوستاولوبون و سخنان ویل دورانت
چرا مسلمانان به قهقرا برگشتند ؟
آنچه لازم است مقدمه این سلسله مباحث قرار گیرد
طبیعت زمان از نظر فلسفه تاریخ
علل انحطاط مسلمین در سه بخش
پارهای از عقاید و افکار اسلامی که متهم و مسؤول شناخته شدهاند
عناصری از اخلاق اسلامی که انحطاط آور خوانده شدهاند
برخی مقررات اسلامی از این نظر
آیا خصائص و ممیزات روحی ملل اسلامی عامل انحطاط مسلمین بوده است ؟
دو طبقه متنفذ و مسؤولیتهای آنها از این نظر
عوامل بیگانه
مجموع موضوعات و مباحثی که لازم است بررسی شود
درخواست نویسنده از فضلا و نویسندگان
سخنان واشنگتن ارونگ آمریکایی درباره تأثیر اعتقاد به قضا و قدر در انحطاط مسلمین
انتقاد سخنان واشنگتن ارونگ
چرا در این رساله از تعرض بعضی شاخهها و فروع خودداری شده است ؟
انسان و سرنوشت
رعب و هراسی که از شنیدن نام قضا و قدر و سرنوشت پیدا میشود
سه فرض در باب سرنوشت
مسأله سرنوشت از زمان پیغمبر در میان مسلمانان مطرح شده است
جنبه عملی و عمومی این مسأله
آیات قرآن در زمینه سرنوشت
آیات قرآن در زمینه اختیار و اراده
آیا میان این دو دسته از آیات تعارض است ؟
معتزله طرفدار اختیار و اشاعره طرفدار جبر میشوند
اصطلاح " قدری "
دو نوع تعارض
در قرآن تعارض وجود ندارد
آثار سوء عقیده جبر
استفاده سیاسی از عقیده جبر در زمان بنیامیه
معبد جهنی و غیلان دمشقی با عقیده جبر مبارزه میکنند
سخنان شبلی نعمان
مأمون و معتصم به حمایت معتزله ، و متوکل به حمایت اشاعره برمیخیزند
مسیحیان اروپایی به استناد عقاید اشاعره ، اسلام را مذهب جبری و عامل انحطاط مسلمین میخوانند
دفاع سید جمال الدین اسدآبادی از عقیده قضا و قدر اسلام و تفکیک آن از عقیده جبر
مسأله سرنوشت همواره به صورت یک عقده فکری مورد توجه بشر بوده است
فلسفه مادی و سرنوشت
جبر و توحید ، اختیار و تنزیه
مباحثه غیلان دمشقی و ربیعهالرای
مباحثه ابواسحاق اسفراینی و قاضی عبدالجبار معتزلی
مقدمه
عظمت و انحطاط مسلمین
مسأله سرنوشت و قضا و قدر که در این رساله فحص و تحقیقی درباره آن صورت گرفته است ، جزء مسائل فلسفی است و اگر بنا باشد در ردیف واقعی خود قرار گیرد ، باید آن را در فلسفه در میان مسائل فلسفی جستجو کرد ، ولی در این رساله از ردیف اصلی خود خارج شده و در ردیف یک سلسله مسائل دیگر قرار گرفته است .
مسائل علمی و فلسفی هر کدام در ردیف خاصی دارند که از طریق موضوعات آنها و یا از طریق هدف و نتیجهای که از یاد گرفتن آنها حاصل میشود تعیین میگردد .
علت اینکه مسائل فلسفی در ردیفی و مسائل ریاضی در ردیف دیگر و مسائل طبیعی در ردیف جداگانه قرار میگیرند ، وابستگی و ارتباط خاصی است که میان موضوعات هر دسته همردیف وجود دارد و یا لااقل به واسطه هدف نظری یا عملی مشترکی است که یاد گرفتن هر دسته از آنها برای یادگیرنده تأمینمیکند .
مسأله سرنوشت و قضا و قدر ، چه از نظر موضوعی و چه از نظر هدف تعلیماتی ، در ردیف مسائل فلسفی است ، ولی در این رساله در ردیف مسائلی قرار گرفته که نه از لحاظ موضوع با آنها مرتبط است و نه از لحاظ نتیجه و هدف تعلیماتی .
این مسأله در این رساله جزء یک سلسله بحثها تحت عنوان " بحثهایی از علل انحطاط مسلمین " واقع شده است که شامل موضوعات و جریانات و مسائل گوناگون است .
موضوعاتی که تحت این عنوان قابل بحث است ، بعضی تاریخی و بعضی روانی یا اخلاقی یا اجتماعی و یا صرفا دینی و احیانا فلسفی است . بنابراین مباحثی گوناگون که در ردیفهای متعدد قرار دارند ، جزء این سلسله مباحث واقع میشوند .
آنچه این مباحث گوناگون را به یکدیگر پیوند میدهد ، تحقیق در اثرات مثبت و منفی این امور در ترقی و انحطاط اجتماع اسلامی است . علیهذا منظور از طرح این مسأله در این رساله اولا تحقیق در این جهت است که آیا اعتقاد به سرنوشت ، آن طور که قواعد برهانی فلسفی ایجاب میکند ، از نوع عقاید و افکاری است که معتقدین خود را به سستی و تنبلی میکشاند و مردمی که به این عقیده میگرایند خواه ناخواه به انحطاط کشیده خواهند شد ، یا این عقیده اگر درست تعلیم داده شود ، چنین تأثیر سوئی ندارد ؟ ثانیا اینکه اسلام این مسأله را چگونه و به چه طرزی تعلیم داده است و تعلیم اسلامی در این زمینه چه تأثیری در روحیه پیروان اسلام داشته است و میتواند داشته باشد ؟ و چون منظور این جهت بوده ، از تعرض فروع و شاخههایی که با منظور نامبرده ارتباط ندارد خودداری شده است .
اینجانب درست به یاد ندارد که از چه وقت با مسأله علل انحطاط مسلمین آشنا شده است و از چه زمانی شخصا به بحث و تحقیق در این مسأله علاقمند گردیده و درباره آن فکر میکرده است ، ولی میتواند به طور یقین ادعا کند که متجاوز از بیست سال است که این مسأله نظر او را جلب کرده و کم و بیش در اطراف آن فکر میکرده و یا نوشتههای دیگران را در این زمینه میخوانده است .
از آن زمان تاکنون هر وقت به گفته یا نوشتهای در این موضوع برمیخوردم ، با علاقه میخواندم و یا گوش میکردم ، و خیلی مایل بودم رأی و نظر گوینده یا نویسنده را دریابم ،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 32
"انسان موجودی نا شناخته"
مقدمه
انسان تقریبا موجود مرکبی است که تجزیه و تحلیل آن به آسانی
صورت نمی گیرد و با ترکیب و جسم ظاهری نمی توان نسبت به
خصوصیات درونی او قضاوت نمود و تا کنون هم اسلوب و روش
خاصی بدست نیامده که ما بتوانیم مانند یک مسئله ریاضی تمام
اعضا و اجزا و روابط او را با یکدیگر و مخصوصا روابطی که با
دنیای خارج پیدا می کند تحت مطالعه قرار دهیم .
در مورد انسان بسیاری از چیزها است که قهرا بدون جواب می ماند
مثلا میخواهیم بپرسیم چگونه می شود که نطفه محتوی یک تخم
مرغ اخلاق و خصوصیات باطنی و ظاهری صاحب آن نطفه را در
تمام مرغها به یک میزان حفظ می کند .
ما می دانیم که همگی از ترکیب انساج و بافته های اعصاب و
عضلات و یک رشته تمایلات غرایز مخصوص بوجود آمده ایم اما
روابط این تما یلات با سلولهای مغز جزء اسراری است که تا کنون
هیچ عالم روانشناسی نتوانسته است کشف کند.
ما اساس این تمایلات را نمی دانیم و نمی فهمیم تحت چه فرمول و
روشی رفتار و کردار هرکدام از ما در هر دوره ای عوض
می شود.
ما قادر نیستیم موجبات بدبختی یا خوشبختی و آسایش خود را
خودمان خلق کنیم آیا می توانیم رنجوری ها و کسالتهای جسمی و
روحی را از خودمان دور کنیم.
تقریبا چنین به نظر می رسد که قسمتی از نادانی های ما ارتباط
خاصی با نوع زندگی پیشینیان ما و ماهیت و نوع روحی و طبیعت
شخصی ما دارد.
سعی و کوشش افراد انسان همین بوده است که تاسر حد امکان
مشکلات زندگی را آسان نماید و چندان توجهی به مسایل مشکل بدن
انسان و نیرو های مرموز روحی نداشته اند.
علم طب وقتی شنا خته شد در بادی امر فقط به مسایل تسکین دردها
و نا خوشیها پرداختند و به ندریج متوجه شدند که بایستی برای
معالجه دردها و نا خوشیها وضع ساختمان داخلی بدن انسان را
مورد مطالعه قرار دهند یعنی فهمیدند که باید علمی را اختراع کنند
که به قسمت های داخلی بدن را پیدا کند .
این بود که علم تشریح با وضع خاصی روی کار آمد . اما پیدا شدن
این راه به طرزی که امروز مشاهده می کنیم صورت عمل به خود
نگرفته بلکه دانشمندان دنیا در بدو امر به امراض روحی بیشتر از
بیماری های جسمی اهمیت می دادند و به همین سبب بود که در
قرنهای اخیر پیشرفتهای شایان و قابل ملاحظه ای در این خصوص
بدست آنها آمده .
مردمان امروز به واسطه داشتن سواد و خواندن کتابها روزنامه ها
و گوش دادن به رادیو ها و...که دنیای ما به وسیله ترقی علوم و
صنایع مادی عظمت خارق العاده ای پیدا کرده و هرکس اگر مایل
باشد می تواند در مقابل هزاران عقیده و فلسفه اظهار عقیده کند .
انسان امروز در اسرار خیره کننده اشعه های مجهول فرو رفته و
دیگر مانند سابق آنچه را با چشمان خود می بینند توجه نمی کند او
میداند که فضای گیتی لایتناهی است و دنیا از نیرو های مزبور و
نا شناس ساخته شده ما که انسان هستیم مانند یک تکه کوچک و
ذره ای مقدار در این اقیانوس بی انتها گم می شویم و همچنین
می داند این دنیای پر عظمت که ما را مانند ذره بی مقدار به این
سمت و سمت دیگر می کشاند خودش موجودی بی شعور و بی فکر
است.
دنیای ما مکانیسم شده و مدار گردش جهان روی تکنیک و عمل
مکانیسم می گردد با معتقدات موهوم که روی افسانه های" الف لیل "
ساخته شده درست نیست.
از تمام این مطالب فقط می خواستیم این نتیجه را بگیریم که با آنکه
وضع تمدن جدید و پیشرفت علوم و صنایع در تمام شئون زندگی به
طور محسوس تاثیر نموده و حتی نیرومندی بدن و ترکیب عضلات
و استحکام استخوان بندی بدن تاثیرات به سزایی داشته معهذا با
نهایت تاسف مشاهده می شود نسل انسانی با اخذ این علوم عجیب و
بی سابقه به عوض اینکه در مراتب اخلاقی و طرز زندگی و
خصوصیات روحی پیشرفت نماید بر عکس خوی بربریت و وحشی
گری اجداد خود را پیش گرفته و تمام اختراعات و اکتشافات را
برای نابودی و اضمحلال عالم بشریت مورد استفاده قرار می دهد.
تمدن امروز که با این نتیجه نا مطلوب مواجه گردیده به ما ثابت
میکند که تشکیلات اساسی آن بدون در نظر گرفتن خصوصیات و
حوائج ما به وجود آمده است.
اگر دانشمندان از روز اول تمام کوشش و نیروی خود را صرف
شناختن بدن ما و فعالیتهای آن می نمودند به طور قطع بدبختی ها و
مرگ ها و بیماریها و عدم تعادلهای زندگی لا اقل شصت درصد
کمتر می شد .
با ذکر این مقدمه دانستیم که سر تا سر اصول تمدن امروزی فقط
روی تمایلات مختصر عین و بر حسب اتفاق و تصادف روی کار
آمده و آنچه مقتضیات فکری آنها ایجاب نموده بدون در نظر گرفتن
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 32
فهرست
مقدمه
موقعیت انسان در جهان قبل از رنسانس
ظهور اومانسیم جدید
انسان از دیدگاه اسلام
انسان از دیدگاه اگزیستانسیالیزم
اما در اسلام
1ـ ماهیت انسان
2ـ آزادی انسان و تقدیر الهی
3ـ حوزه انتخاب و نقش هدایت
4ـ هدفداری انسانی
5ـ انسان مسئول
6ـ مراقبت و اضطراب
7ـ انسان بیپناه نیست
8ـ اتکا به نفس و بیم و امید
انسان از دیدگاه متریالسیم دیالکتیک
دید اسلام در این مسایل
نتیجهگیری
منابع و مأخذ
مقدمه
در عصر ما انسان از نظر دستیابی به ساز و برگ زندگی به مرحلة پرشکوهی رسیده است. اکتشافات و اعترافات بیشمار برایش امکاناتی فراهم کرده تا پیش از این در نظرش افسانهای بیش نبود.
دستگاههای برقی خودکار و ابراز الکترونیک، بسیاری از ناشدنیهای جهان را برای انسان عصر ناشدنی کرده است.
با فشار بر یک دکمه، آب و هوا، گرما و سرما، خوراک و پوشاک و هر چه بخواهد برایش آماده است.
اما همین انسانی که دارای دانستههای زیادی است، در مورد خویشتن خیلی چیزها را نمیداند، در مورد آن نظرهای متفاوتی است، هر کسی تعریفی از آن دارد، بر این اساس فرقهها و گروههای مختلفی تشکیل شدهاند، در واقع، انسان خود را به صورت کاملاً جزئی میشناسدو نتوانسته است به طور کامل ماهیت خویش را بشناسد!!
در این تحقیق دربارة وجود انسان، اینکه انسان از کجا آمده و چه مسیری را طی خواهد کرد و به کجا خواهید رسید بحث خواهم کرد.
موقعیت انسان در جهان غرب قبل از رنسانس
در آن زمان فلسفة اسکولاستیک اینگونه بیان میشد که، خدای پرداخته کلیسای قرون وسطی را با آمیزهای از اساطیر مذهبی به جای «انسان» نشاند. همان خدایانی که با انسان رابطة خصمانه داشتند و از دست یافتن انسان به آتش مقدس و معرفت و قدرت هراس داشتند. انسان راند زمان رقیب خود میدانستند که باید به هر ترتیب او را مهارش کنند.
ربالنوعها که سوئمداران قوای طبیعت تصور میشدند. از اینکه انسان بتواند بر این نیروها فائق آید و طبیعت را تسخیر کند بیم داشتند. داستان بهشت آدم هم تلاشی از طرف خدا معرفی شد برای نادان نگه داشتن انسان و شجرة مصنوعه که آدم نبایستی از آن بخورد، درخت معرفت وانمود شد که انسان از دست یافتن به آن مصنوع شد که مبادا با خدا به رقابت برخیزد!
و بالاخره، عصیان آدم را موجب طرد و گناه ابدی انسان دانستند، که سرانجام خدا برای نجات انسان توسط روحالقدس در کالبد عیسی میرود و این روحانیت، مخصوص جانشینان عسی و ارباب کلیسا میشود. و از این دید، انسان ذاتاً گناهکار و منفور و مطرود به حساب میآید و این فقط کارگردانان مذهبی هستند که با روج و ریحان الهی سر و کار دارند و کلیه خزانههای غیب در دستشان است. انسان باید برای نجات خویش به دامان آنان متوسل شود.
علم و آگاهی در اسارت جزمیات کلام مسیحی، و اندیشهها در خدمت بحث و تفسیر متون راه کمال در وابستگی به سازمانهای کلیسایی قرار گرفت.
بدین ترتیب، انسان رانده شده، دو در روی خدای پشیمان و برآشفته! در اسارت متولیان حریم این خدا، همهچیز خود را از دست داد و دست بسته وادار به تسلیم شد و از آنچه در این بین اثری نماند «خودی انسان» بود.
ظهور امانیسم جدید
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 56
ای انسان :هر که باشی و از هر کجا که بیایی. .زیرا میدانم خواهی آمد
من کوروشم که برای پارسی ها این دولت وسیع را بنا کردم.....
بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک نبر.
آدم کورش خشایثی یه هخامنش یه من کوروش شاه هخامنشی ام
تخت جمشید
یکی از تیرههای مهم آریایی که پس از ورود به ایران موفق به تشکیل حکومت شدند پارسها بودند. از اواسط دوره مادها از خاندان پارسی به عنوان خاندانی قدرتمند در منابع یاد شده است. آخرین پادشاه ماد، آسیتاگ، مجبور به جنگ با یکی از سران پارسیها به نام کوروش شد. از شواهد چنین برمیآید که کوروش با آستیاگ نسبت خویشی داشته است. در جنگ بین طرفین پادشاه ماد شکست خورده و کوروش با پیروزی بر آستیاگ موفق شد حکومت جدیدی را که درتاریخ از آن به نام هخامنشیان یاد میشود، تأسیس کند.
نخستین پایتخت هخامنشیان شهر پاسارگاد بود. کوروش پاسارگاد را به محلی آباد و معتبر تبدیل کرد. اما پس از مرگ کوروش و مشکلاتی که در امرحکومتی بوجود آمد از اهمیت این شهر کاسته شد تا اینکه داریوش اول به پادشاهی رسید.
داریوش بر آن شد تا پایتختی بزرگ و با شکوه بوجود آورد. و از آنجاکه پارس برای هخامنشیان سرزمین مهم و در حکم سرزمین مادری محسوب میشد در نتیجه وی پایتخت خود را در دامنهی کوه رحمت مشرف بر جلگه وسیع و پهناور مرودشت که دارای پیشینه تاریخی و تمدنهای کهن بود، قرار داد. تختجمشید در واقع یک پایتخت و کاخ تشریفاتی بوده که تنها برای اجرای مراسمی خاص از جمله مراسم مهم و ملی نوروز یا اقامتهای موقت از آن استفاده میشد.
هخامنشیان بقیه سال را در شهر باستانی هگمتانه پایتخت قدیم پادشاهان ماد (درتابستان) و در شوش پایتخت قدیم تمدن ایلام (در زمستان) به سر میبردند.
پس از داریوش دیگر پادشاهان هخامنشی نیز بر بنایی که ساخت آن را داریوش آغاز کرده بود، ساختمانهای جدیدی افزودند در نتیجه ساخت تخت جمشید از ابتدا نزدیک به 150 سال به طول انجامید.
ساختمان اصلی کاخها بر روی صفهای سنگی ساخته شد این کاخها را از سه طرف شمال، جنوب و مغرب دیواری بزرگ از سنگهای عظیم بر روی هم انباشته احاطه میکرد. در خارج از صفه تا حدود نیم کیلومتر دورتر از دیوار سنگی، ساختمانهایی برای درباریان، وزرا و مشاورین احداث شده بود.
وسعت تمام ساختمانهای روی صفه در حدود 135 هزار متر مربع است. از این ساختمانها قسمتهایی که مربوط به بارعام، پذیرائیهای رسمی و شرفیابی نمایندگان کشورها و برگزاری جشنهای مذهبی بوده وسعت زیاد داشته، درهای ورودی آنها عریض بودند از جمله این کاخها باید از کاخ آپادانا و تالار صدستون نام برد. دیگر ساختمانها که برای سکونت شاه، ولیعهد، ملکه و خاندان سلطنتی و همچنین دفتر و جایگاه نگهبانان بوده کوچکتر بود.
مهمترین آثار و ابنیهای که در شهر پارسه معروف به تختجمشید بنا شده بدین شرح است:
پلکانهای بزرگ ورودی: راه ورود به بالای صفه توسط دو ردیف پلکانهای بزرگ دو طرفی که از سنگهای بزرگ ساخته شده میباشد. تعداد این پلکانها در هرطرف 110 عدد و هر چهار یا پنج پله از یک سنگ یکپارچه بزرگ و عریضی تشکیل یافته است. کنار پلکانها معجر سنگی زیبایی اقتباس گرفته از زیگورات های سومری وجود دارد که بلندی هر کدام از آنها 75 سانتیمتر میباشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
انسان مکلف ازدیدگاه آیت الله جوادی آملی ، آیت الله حسن زاده آملی ، کانت و هیوم
چکیده:
حق و تکلیف، بیانگر نوعی رابطه است که به رابطه انسان با همنوع خود و عالم و مبدأ عالم نظر دارد. بر اساس حق و تکلیف، موضع گیری های فردی و جمعی نوع بشر در حیات خود طراحی و ترسیم می شود و او می تواند مرز تصرفات مختلف خود را بیابد. اساساً کمال انسان در گرو وجود تکالیف و امر و نهی شرعی است، و این در صورتی ممکن است که آدمی با اختیار خود به سمت کمال گام بر دارد و با التزام به حقوق و تکالیف دینی، به سمت سعادت ابدی رهنمون شود. این امر در دو حیطه «فردی» و «اجتماعی» واقع می شود. هدف از این مقاله مطالعه و بررسی مفهوم انسان مکلف ازدیدگاه آیت الله جوادی آملی ، آیت الله حسن زاده آملی ، کانت و هیوم می باشد. تحقیق حاضر از نوع پژوهش های توصیفی –تحلیلی است. ابزار گرداوری اطلاعات فیش برداری بوده و سعی شده است با مطالعه کتب و مقالات و یادداشتهای صاحب نظران ، به بررسی مفهوم انسان مکلف پرداخته شود. یافته های این پژوهش نشان می دهد که به اعتقاد کانت و هیوم ، انسان ها در شناخت وظایف اخلاقی، به دین و خدا محتاجند، نه برای یافتن انگیزه. آنها برای عمل به وظیفه خود به دین نیازی ندارند، بلکه اخلاق به برکت عقل محض خود، بسنده و بی نیاز است. اما در دیدگاه جوادی آملی و حسن زاده آملی، اولاً، انسان مخلوق خداست و تحت ربوبیت او قرار دارد و موجودی ابدی به حساب می آید؛ ثانیاً، آدمی علاوه بر دو بعد حیوانی و انسانی، از لایه دیگری برخوردار است که بعد الهی نامیده می شود.
کلیدواژه ها: انسان مکلف ، تکلیف ، حق ، فلسفه اخلاق،کانت ، هیوم ، جواد زاده آملی ، حسن زاده آملی
مقدمه:
حق و تکلیف، بیانگر نوعی رابطه است که به رابطه انسان با همنوع خود و عالم و مبدأ عالم نظر دارد. بر اساس حق و تکلیف، موضع گیری های فردی و جمعی نوع بشر در حیات خود طراحی و ترسیم می شود و او می تواند مرز تصرفات مختلف خود را بیابد.
مسئله حق و تکلیف و نیز سایر مسائل حقوقی و فقهی، تا زمانی که به صورت ریشه ای تجزیه و تحلیل نشود، راهگشای بهینه و پیشبرد روابط اجتماعی انسان نخواهد بود. انسان در نحوه وجود و واقعیت خود، با همه موجودات دیگر، اعم از جماد و نبات و حیوان متفاوت است، زیرا هر موجودی که پا به جهان می گذارد، واقعیت و چگونگی هایش همان است که به دست عوامل خلقت ساخته می شود؛ اما انسان آن چیزی نیست که آفریده شده است، بلکه مجموعه عوامل تربیتی و اراده و انتخاب او مشخص می کند که چه باشد و چگونه سیر کند. در واقع، بذر انسانیت در وجود انسان به صورت «بالقوه» قرار داده شده است که اگر به آفتی برخورد نکند، آن بذرها به تدریج از زمینه وجود انسان سر برمی آورد و وجدان فطری و انسانی او را می سازد.( این باربور،1362)
انسان بر خلاف جماد و نبات، شخصی دارد و شخصیتی. شخص انسان، یعنی مجموع جهازات بدنی او، بالفعل به دنیا می آید. انسان در آغاز تولد، از نظر جهازات بدنی، مانند حیوانات دیگر، بالفعل است؛ ولی از نظر جهازات روحی، از نظر آنچه بعداً شخصیت انسانی او را می سازند، موجودی بالقوّه است، ارزش های انسانی او در زمینه وجودش بالقوّه موجود است و آماده روییدن و رشد یافتن است.
طرح مساله:
نقش آفرینی و اثرگذاری مبانی هستی شناختی و فلسفی در نظریه های «حق و تکلیف» چندان بررسی نشده است، اما حضور مستقیم یا غیرمستقیم اصول پذیرفته شده فلسفی ما در این حوزه انکار ناشدنی است و از همین جاست که حقوق باید در قامت ((فلسفه حقوق))((به عنوان یکی از فلسفه های مضاف، قلمداد گردد)).
تحلیل ها و توضیح های نظری و جهان نگری و جهان فهمی فلسفی نخست چرایی شی ء و روابط گوناگون آن را تفسیر استدلالی و عقلی می کند. این نگاه همه جانبه به امور هستی و مبنای وحدت، کثرت، زمان و حرکت آنها، در حقیقت تفسیرگر روابط انسان ها با یکدیگر و با عالم و مبدأ عالم نیز هست، و می تواند پایگاه بنیادین نظریه حقوقی ما را طراحی و فراهم سازد؛ برای مثال، اگر نظریه اصالت ماهیت را بپذیریم ـ همان گونه که در نزاع میان اصالت وجود و اصالت ماهیت تأکید شده است - از توانایی توجیه وحدت امور هستی و بالتبع از تشریح رابطه انسان با هستی و مبدأ هستی عاجز بوده و صاحب تکیه گاه محکم فلسفی برای دانش حقوقی خود که بیانگر رابطه میان انسان، جهان و خداست نخواهیم بود.
انسان سه بعد روحی، عقلی و تجربی دارد. نوع برداشت فکری ما از هر یک از این سه حوزه و نحوه تعامل آنها با یکدیگر و نیز رابطه مقوله جبر و اختیار با این سه حوزه، در پایه ریزی هر نظریه حقوقی تأثیر می گذارد.
برای مثال، اگر در مبانی انسان شناختی ما، عقل از توانمندی قهری ذاتی یا خدادادی در درک بخشی از حقایق نفس الامر برخوردار باشد، طبیعی است که دانش حقوق در این عرصه نمی تواند، جولان دهد و به ارائه روابط حقوقی بپردازد. از زاویه دیگر، اساساً اگر معیار و ملاک درک و معرفت صحیح را در سرمایه های درونی انسان خلاصه نکنیم و از معارف وحیانی که عالی ترین درجه معرفت هستند، سخن بگوییم، در این صورت، باید معترف بود که انسان نمی تواند، حقوق بشر را تعیین کند و به وضع قانون بپردازد، بلکه باید به مبدأ فاعلی خود (خداوند) روی آورد.
مسئله دیگر در این باره، موضوع مالکیت انسان است. تردیدی نیست که انسان ها صاحب عقل، اراده و تصمیم گیری بوده و قادر به انجام اعمال خود هستند؛ اما پرسش مهم این است که آیا انسان بر حیات و زندگی خویش مالکیت مستقل دارد یا اینکه هستی انسان و هویت شخصیت وی، امانت الهی است و او امانتدار خداست و نمی تواند در سرنوشت خود، به هر نحوی که خواست، دخالت کرده، آن را رقم بزند؟ روشن است که با دو مبنای اعتقادی و دو نگاه نظری به موضوع مالکیت انسان، می توان دو گونه نظم حقوقی تدوین و پیشنهادهای متفاوتی در این خصوص ارائه کرد.
تأثیر مبحث انسان شناسی در نظریه حقوقی را می توان فراتر از آنچه گفته شد، نگریست و در مقام جامعه شناسی و تاریخ شناسی به مطالعه آن پرداخت؛ به این معنا که اگر در مبنای جامعه شناختی خود، ترکیب و هماهنگی انسان ها دارای اصالت و حقیقت باشد و جامعه انسانی، امری ورای تک تک انسان ها دانسته شود، این امر بر رهیافت های حقوقی نیز سایه می اندازد و موجب می گردد، جامعه به مثابه یک «کل»، از حقوقی فراتر از حقوق تک تک افراد آن بهره مند باشد؛ اما در صورت اعتباری بودن جامعه، چنین باوری باطل خواهد بود. از سوی دیگر، نگاه تاریخ شناسانه ما که انسان را در گستره ای به موازات تاریخ مشاهده می کند و به جهت و مراحل سیر او می پردازد، دانش حقوقی ما را متأثر و مقیّد می سازد؛ برای نمونه، به نظر می رسد، به دلیل آنکه لیبرال دموکراسی در پندار اغلب نظریه پردازان غربی به عنوان آخرین منزل کاروان بشری و معقول ترین و تواناترین نظریه بشری است؛ از این رو، نظریه های حقوقی که در سطح توسعه، تنظیم و ابلاغ می گردد و بر رفتارهای فردی و ملی و جهانی انسان ها حکومت می کند، همگی بر محور لیبرال دموکراسی و گسترش آن در جامعه جهانی شکل گرفته اند.
بر پایه مبانی پیش گفته که پیش فرض ها و پیش انگاره های نظریه های حقوقی به شمار می روند، می توان با نگاهی دقیق تر در این عرصه، دیدگاه های موجود پیرامون مفهوم «حق» و «تکلیف» را جست وجو و دسته بندی کرد. در این باره، سه دسته نظریه وجود دارد: دسته نخست نظریاتی هستند که با اتّکا و بهره مندی از معارف الهی و آموزه های اسلامی ارائه می شوند و در آنها انگیزه و تلاش اصلی این است که از اصول حقانی، حکیمانه و سعادت بخش اسلامی عدول نشود.
دسته دوم، دیدگاه هایی هستند که در درجات مختلف، محصول ترکیب و التقاط باورهای غربی و خودبنیاد با اندیشه های دینی اند. دسته سوم، همان نظریه ای است که در مجامع بین المللی و با تکیه بر مبانی الحادی و اومانیستی مورد پذیرش قرار گرفته و به نحو همه جانبه، در میان برخی نویسندگان جامعه ما نیز طرفدار دارد.بحثی که در این نوشته بدان می پردازیم، تبیین «حق» و «تکلیف» در دیدگاههای دو اندیشمند اسلامی یعنی جوادی آملی و حسن زاده آملی و اندیشمند غیر مسلمان یعنی کانت و هیوم می باشد.
دیدگاه آیت الله جوادی آملی پیرامون انسان مکلف:
دیدگاه استاد جوادی آملی پیرامون «حق و تکلیف» و انسان مکلف را در دو محور کلی می توان تبیین کرد: اول، حق بشر چیست؟ دوم، دیدگاه اسلام در این باره کدام است؟ پس باید به توضیح «چیستی حق و کیستی انسان» از یک سو، و «رابطه دین و حق انسان» از سوی دیگر پرداخت.
چیستی حق و کیستی انسان
حق معنای جامعی دارد و چند معنای خاص. معنای جامع آنکه مشترک میان همه معانی است؛ اگر به شکل مصدری استعمال شود، به معنای «ثبوت» است و اگر به صورت وصفی به کار رود، به معنای(( ثابت))است. معنای خاص و جزئی آن، از راه تقابل فهمیده می شود؛ گاهی ))حق(( در برابر «باطل» قرار می گیرد و گاهی در برابر «ضلال و گمراهی»؛ گاهی در مقابل «سحر و جادو» می آید - که مصداق باطل اند - و گاهی هم در مقابل «هوا».
از نظر آیت اللّه جوادی آملی، هیچ یک از معانی یاد شده، در بحث کنونی موردنظر نیست، بلکه مقصود از حق در دانش حقوق، حق در برابر تکلیف است: