لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
غدیر در سیره اهل بیت (ع)
احمد زمانى
غدیر از اساسىترین برنامههاى پیامبر خدا(ص) براى دوام و عزت و شکوه اسلام و قرآن بود. او در بازگشت از حجةالوداع آخرین رسالتخویش را انجام داد. زیرا خدایش فرموده بود:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدى القوم الکافرین. (1)
اى پیامبر، آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرساندهاى; خداوند تو را از گزند مردم نگه مىدارد. خداوند گروه کافران را هدایت نمىکند. (2)
در پى اجراى اوامر پروردگار و معرفى وصى و جانشین خود علىبنابىطالب(ع) آیه اکمال دین: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا; امروز دین شما را کامل کردم و نعمتخود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم» نازل (3) و روز غدیر جشن ولایت و وصایتشد.
اهل بیت پیامبر و امامان بر حق شیعه، که نگاهبان اسلام حقیقى بودند و سعى داشتند آن را از خطرات دور سازند، از هر فرصتى بهره بردند تا غدیر را زنده بدارند و آن خاطره گرامى و به یاد ماندنى را مطرح کنند; زیرا در تابش آفتاب غدیر اهداف والاى پیامبر جامه عمل مىپوشد و براى فتنهانگیزى کجاندیشان فرصتباقى نماند.
نگاهى گذرا به سیره فاطمه و امیرمؤمنان - علیهما السلام - و دیگر امامان راستین شیعه ما را با اهمیت واقعه غدیر و نقش عظیم و سرنوشتساز آن هدایت و نیکبختى بشر آشنا مىسازد.
راویان، نویسندگان و مفسران اهل سنت و شیعه به واقعه غدیر و آیات نازل شده در آن توجه بسیار داشتهاند. برخى از علماى شیعه مانند علامه طبرسى روایات (4) نزول آیه تبلیغ (5) در سرزمین غدیر را مشهور دانستهاند. از اهل سنت ابوالقاسم عبیدالله بنعبدالله حسکانى، از دانشمندان اهل سنت، نیز همین را مطرح مىکند. او احادیث غدیر را در دوازده جزوه دستهبندى کرده، آن را «دعاء الهداة الى اداء حق الموالاة» نامیده است. (6)
ابوالعباس احمد بنمحمد بنسعید مشهور به ابنعقده - مورد اعتماد مذاهب چهارگانه اهل سنت - در این باره کتابى به نام «حدیث الولایة» (7) تدوین کرده است.
علامه امینى نیز کتاب گرانسنگ «الغدیر» را، در یازده مجلد، به رشته نگارش درآورد. آنچه در مجموعه این آثار جلب توجه مىکند موضعگیرى آشکار ائمه اهل بیت - علیهم السلام - در باره این واقعه مهم است، موضعگیریهایى که از اهمیت غدیر و نقش آن در سعادت بشر پرده برمىدارد. در این مقاله به بررسى بخشى از این موضعگیریها مىپردازیم:
فاطمه زهرا - سلام الله علیها - بر مزار حمزه سید الشهداء (احد)
روزى در احد بر مزار عموى پدرش «حمزه سیدالشهداء» ایستاده بود و عزادارى مىکرد. محمود بنلبید فرصت را نیمتشمرده، پس از عزادارى پرسید: اى دختر پیامبر خدا(ص)، آیا براى امامت و زعامت على بنابىطالب(ع) از سخنان پیامبر خدا(ص) دلیلى به یاد دارى؟
فاطمه فرمود:
و اعجبا انسیتم یوم غدیر خم؟... اشهد الله تعالى لقد سمعته یقول: على خیر من اخلفه فیکم و هو الامام و الخلیفة بعدى و سبطاى و تسعة من صلب الحسین، ائمة ابرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادین مهدیین و لئن خالفتموهم لیکون الاختلاف فیکم الى یوم القیامة. (8)
شفگتا! آیا حادثه عظیم غدیر خم را فراموش کردهاید؟... خدا را گواه مىگیرم که خود شنیدم آن بزرگوار مىفرمود: على بهترین کسى است که او را در میان شما جانشین خود قرار مىدهم، على [علیه السلام] امام و خلیفه بعد از من است.
دو فرزندم حسن و حسین[علیهما السلام] و نه نفر از فرزندان حسین[ع] پیشوایان و امامانى پاک و نیکاند.اگر از آنان اطاعت کنید، شما را هدایتخواهند کرد و اگر با آنها مخالفت ورزید، تا روز قیامت تفرقه و اختلاف در میانتان حاکم خواهد بود.
على(ع) و استدلال به غدیر
سلیم بنقیس هلالى مىگوید: در زمان خلافت عثمان، در مسجد النبى(ص) نشسته بودم; جمعى از مردم نیز در مسجد در حال گفتگو بودند. على بنابىطالب(ع) به پاخاست، سوابق خویش در خدمتبه اسلام را برشمرد و همگى بر درستى گفتارش گواهى دادند حضرت در باره روز غدیر خم فرمود:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
نویسنده: استاد مرتضى مطهرى
بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
الله نور السموات و الارض مثل نوره...
تفسیر این آیه کریمه در دو قسمتبحثشد:یک قسمت در اطلاق نور بر ذات مقدس الهى که فرمود «الله نور السموات و الارض» و قسمت دوم درباره تمثیلى که آیه کریمه ذکر فرموده است، در واقع خانهاى یا خانههایى را در نظر مىگیرد که با چراغى-با همان ترتیبى که جلسه پیش عرض کردم-روشن است و این را مثلى نه براى ذات خدا بلکه براى نور خدا در خلق ذکر مىکند.راجع به مفاد این مثل مطالبى عرض کردم و وعده دادم که نتیجه آن را در این جلسه بیان کنم.
هر چیزى به خدا شناخته مىشود و خدا به ذات خودش
همان طورى که قبلا عرض کردم، این آیه کریمه از آیاتى است که نظر بیشتر مفسرین و غیر مفسرین را جلب کرده است.
مطلبى را که شاید تا اندازهاى مفاد این آیه را روشن کند برایتان عرض مىکنم و آن اینکه در روایات ما یک مطلبى در باب «معرفة الله» یعنى در باب خداشناسى آمده است که در ابتدا به نظر بسیار سخت و دشوار مىرسد و آن این است که هر چیزى به خدا شناخته مىشود و خدا به ذات خودش شناخته مىشود، و بلکه در روایات ما تعبیر عجیبى آمده است، ظاهرا عبارت این است: «کل معروف بغیره مصنوع» یعنى هر چیزى که او را فقط و فقط به وسیله شىء دیگر باید شناخت او مخلوق است و خدا نیست، و این، جمله عجیبى است که «خدا به ذات خودش شناخته مىشود و غیر خدا به خدا شناخته مىشود» در صورتى که ما این طور فکر مىکنیم-و خیال مىکنیم که راه منحصر هم این است-مىگوئیم ما عالم را به خود عالم مىشناسیم یعنى مخلوق را به خود مخلوق مىشناسیم و خدا را به وسیله مخلوق مىشناسیم.حتى بعضى از نویسندگان اسلامى -که ابتدا از مصریها شروع شد و بعد هم به غیر مصریها سرایت کرد-گفتند اساسا راه شناختن خدا منحصرا مخلوقات هستند و خدا را فقط از راه مخلوق یعنى پس از شناختن مخلوق باید شناخت، و حتى این انحصار را به گردن قرآن گذاشتند.این مطلب به این صورت یعنى به صورت «فقط و انحصار» مسلم حرف غلطى است، [البته] براى مردم مبتدى این طور است، یعنى براى متذکر کردن مبتدیها به خدا، راه ابتدایى و کلاس اول همین است، که خود قرآن هم این کار را کرده است و مخلوقات را آیات و نشانههاى خدا مىداند، ولى از این راه، انسان فقط یک نشان اجمالى و مبهمى از خدا پیدا مىکند بدون آنکه به آنچه که نامش معرفتخدا و شناسایى خداست [دستیابد].
مطلب دیگر این است که در قرآن کریم به یک اصلى برخورد مىکنیم-که در جلسه قبل هم اشاره کردم-و آن اصل هدایت است، یعنى قرآن هیچ موجودى را کور و گمراه نمىداند، همه موجودات را بینا و راه یافته مىداند.بگذریم از انسان به حکم اینکه مکلف است راهى را خودش پیدا کند و یک گمراهى نسبى در سطح تکلیف پیدا مىکند، در نظام تکوین عرض مىکنم (1) .
اصل هدایت در قرآن
در آیات قرآن به مساله هدایت همه موجودات، تصریح مىکند، از زبان موسى(ع)نقل مىکند که وقتى فرعون گفتخداى تو کیست، خدایت را به ما معرفى کن، گفت:
«ربنا الذی اعطى کل شىء خلقه ثم هدى» (2) در این جمله به دو برهان اشاره شده است:یکى برهان نظم که خدا به هر مخلوقى آنچه را که برایش امکان داشت و شایستگى داشت داد، یعنى نظام موجود، «ثم هدى» مطلب دیگرى است، یعنى بعد هم هر موجودى را نسبتبه آینده خودش و هدف خودش و کمال خودش روشن کرد و راهنمایى نمود.
در سوره اعلى مىخوانیم: «الذی خلق فسوى و الذی قدر فهدى» (3) .و من در بین مفسرین تنها «فخر رازى» را دیدم که متوجه این نکته شده است-و ظاهرا این تعبیر از او باشد-که:براى اولین بار قرآن این نکته را براى مردم بیان کرد که اصل نظام مخلوقات یک مطلب است و یک شاهد بر وجود حق است و اصل هدایت موجودات مطلب دیگر و شاهد دیگرى بر وجود حق است.جهان از آن جهت که یک ماشین استیک حساب دارد، [به عبارت دیگر نظام مخلوقات یک اصل است]و اینکه یک نیروى مرموز ناشناختهاى «غریزه مانند» هر موجودى را به جلو مىکشاند اصل دیگرى است.حال هدایت موجودات و اینکه خداوند هر موجودى را به مقصدى از مقصدها هدایت کرده چگونه است؟این هم درست مثل مساله معرفت است، یعنى هر موجودى اول به سوى خدا هدایت مىشود، بعد به سوى مقصد دیگر، یعنى خداوند «غایة الغایات» است و هر مقصدى مقصد بودن خودش را از خدا دارد.
اینکه خدا نور آسمانها و زمین است و هر چیزى نورانیتخودش را از خدا دارد همان مطلب است که هر چیزى به خدا شناخته مىشود و خدا به خود، هر چیزى به خدا ظاهر است و خدا به خود ظاهر است، و هر چیزى به وسیله خدا «مهتدى الیه» است، یعنى به سوى او راه یافته مىشود و مقصد واقع مىشود، جز خدا که به ذات خودش مقصد و مقصود همه کائنات و همه موجودات است، و به همین دلیل است که قرآن همه موجودات و همه ذرات را داراى نوعى حیات و زندگى و شعور مىداند.در دو سه آیه بعد تصدیق مىکند: «الم تر ان الله یسبح له من فى السموات و الارض و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه» این دیگر نتیجه منطقى همین مطلب است.نتیجه منطقى «الله نور السموات و الارض» همین است که: «ان من شىء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم» (4) .
همان طورى که موجودات درجات و مراتب دارند، به تناسب درجاتشان هدایتها هم فرق مىکند.جماد در حد خودش هدایت دارد، نبات در حد خودش، حیوان در حد خودش، و انسان از نظر فردى و اجتماعى درجات هدایتى دارد در حد خودش (5) .
در جلسه پیش عرض کردم که چه در روایات و چه در غیر روایات، یعنى کلمات مفسرین و علما، راجع به این مثل-که این مثل ناظر به چیست-بیانات مختلفى شده است.بعضى این مثل را براى کل جهان دانستهاند یعنى به اصطلاح مجموع این استعاره را یک چیز در نظر گرفتهاند که این دار وجود و دار هستى یک خانه تاریک نیست، خانهاى است که پرنورترین چراغها در آن وجود دارد(آن مثال چراغ را به عنوان مصداق پر نورترین چراغهاى عصر ذکر کرده است)پس جهان هستى تاریک و کور نیست، و بعضى این مثل را در مورد انسان پیاده کردهاند.راجع به انسان هم در جلسه پیش مطالبى عرض کردیم، حالا یک بیان مختصرى که جامع همه اینها باشد عرض مىکنیم.
انواع هدایت
مىگویند هدایت چند نوع است: «هدایت طبیعى» که در طبیعتبىجان هم وجود دارد. هدایتحسى» یعنى همین حواس ما.تمام اینها چراغهاى هدایتى است که در وجود انسان یا حیوان هست. «هدایت غریزى» که در هر حیوانى یک سلسله غرایز وجود دارد که حیوان را به سوى مقصدش رهبرى مىکند. «هدایت عقل» :
خود قوه عاقله یک نور است که به انسان داده شده است تا از این نور با تفکر و تدبر استفاده کند.دین خودش یک نوع هدایت دیگرى است که آن را «هدایت وحى» مىنامند.
این مثل را بعضى راجع به هدایت عمومى موجودات پیاده کردهاند و بعضى در مورد انسان(که البته برخى گفتهاند مقصود تمام هدایتهایى است که در انسان هست از حس و عقل و غریزه و حتى هدایت وحى، و بعضى آن را مخصوص «هدایت عقل» دانستهاند که گفتیم در بیان بو على چنین است).بعضى هم آن را در مورد «هدایت وحى» پیاده کردهاند که در روایات، این مطلب آمده است که «مشکات» قلب پیغمبر اکرم است و «مصباح» همان نور وحى است که بر ایشان نازل شده است، تا آخر، که قبلا عرض کردم.
هیچ مانعى ندارد که این آیه که در مقام بیان نور «هدایت الهى» است که جهان را پر کرده است، شامل همه اینها باشد، مخصوصا همین که عرض کردیم دو بیان در روایات آمده است که هر دو این را در مورد انسان پیاده کردهاند، یکى در مورد هر فرد انسان یعنى یک مؤمن و یکى در مورد جامعه انسانى از نظر هدایت وحى.
هر دوى اینها بیانات بسیار عمیقى استخصوصا با توجه به آیه بعد که مىفرماید: «فى بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه» .
در یک روایت که جلسه قبل مقدارى از آن را عرض کردم، از یک تعبیرى در آیه استفاده شده است.در آیه این طور آمده است که مثل نور الهى و هدایت الهى مثل یک مشکات است-یک چراغدان-که در آن چراغى قرار بگیرد و آن چراغ در یک قندیل و شیشهاى قرار بگیرد.طبعا این سؤال به وجود مىآید که چرا اصلا قرآن این طور تعبیر کرده است، مىتوانستبگوید: «کمشکوة فیها زجاجة، فى الزجاجة مصباح(فیها مصباح)» چراغى باشد، اما مىگوید مشکاتى که در آن چراغى باشد، و بعد مىگوید و چراغ در شیشهاى.
روایات ما این آیه را این طور تفسیر کردهاند که مقصود این است که چراغ ابتدا در مشکاتى باشد و بعد این چراغ از مشکات به زجاجهاى منتقل شود، و سر اینکه آیه این طور ذکر شده این است که مقصود از «مشکوة» مشکات نبوت است و مقصود از «زجاجة» ولایت و امامت است و مقصود از آن درخت مبارک و پر برکتى که این مشکات و این زجاجه و این مصباح از او پیدا شده شجره ابراهیم است و[اینها]نتیجه دعاى ابراهیم است.این مطالبى که راجع به این آیه عرض کردم در واقع حاشیهاى بود راجع به مطالبى که در جلسه قبل عرض کرده بودم.
مقصود از «بیوت» چیست ؟
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
اهل بیت (ع) و مرجعیت فکری و علمی مسلمانان
۱. رسول اکرم «ص» در اداره امور حکومت، ریاست دینی تام داشت. آن حضرت از یکسو به اداره امور ارتش و حفظ و حراست سرحدات و مرزها میپرداخت، مالیات و غنائم را در بین مسلمانان تقسیم میکرد، در میانشان به داوری مینشست و کارهائی از این قبیل را که به امور دنیوی مربوط میشد انجام میداد و از سوی دیگر به اقداماتی که صبقه معنوی داشت دست میزد از جمله اینکه:
۱. احکام شرعی را به صورت کلی و جزئی تبیین میکرد و به مسائل و رویدادهای جدید که حکم آنها در قرآن و سنت وجود نداشت پاسخ میداد.
۲. با تفسیر قرآن کریم به تبیین و توضیح آیات میپرداخت و ابهامهای این کتاب مقدس را برطرف میکرد.
۳. به شبهات و تشکیکهائی که دشمنان اسلام یعنی مشرکان مکه و یهودیان و مسیحیان پس از هجرت مطرح میکردند پاسخ میداد.
۴. به حفظ و صیانت دین از هرگونه تحریف و خدشه در آموزههای مقدس آن میپرداخت.
بدون تردید کسی که چنین مسئولیتهای خطیری داشته باشد فقدان او خلأ بزرگی در حیات اجتماعی به وجود میآورد و شکاف عمیقی را در رهبری موجب میشود که پر کردن آن منوط به وجود کسی است که دارای همان شایستگیهای فکری و علمی پیامبر اکرم به جز ویژگی نبوت و دریافت وحی باشد.
اشتباه است که ما پیامبر «ص» را العیاذ بالله متهم کنیم به اینکه پیش از رحلت خود در فکر پر کردن خلأهای معنوی بعد از خود نبوده است.
این موضوع ما را وا میدارد که در سخنان پیامبر دقت کنیم تا بدانیم آن حضرت چه کسی را برای پر کردن خلأهای پس از خود معین کرد.
با مراجعه به احادیث آن حضرت به روشنی در مییابیم که رسول خدا این خلأها و کاستیها را توسط ائمه که آنها را همسنگ و برابر با قرآن معرفی نموده بود، پر کرده و هدایت شدن است را بسته به پیروی از آنها و از قرآن دانست.
در اینجا به چند نمونه از احادیث و سخنان بسیار آن حضرت در این خصوص اشاره میکنیم:
۱. ابن اثیر جزری در جامعالاصول از جابربن عبدالله نقل میکند که گفت:
رسول خدا در حجهالوداع در روز عرفه دیدم که سوار بر شتر بود و برای مردم سخنرانی میکرد، آن حضرت فرمود: «من در میان شما دو چیزی را به جای گذاشتهآم که اگر آن را برگیرید هرگز گمراه نمیشوید و آن کتاب خدا و عترت و خاندان من است».
۲. مسلم در صحیح خود از زیدبن ارقم نقل کرده که گفت:
روزی رسول خدا در کنار بر که آبی به نام خم ما بین مکه و مدینه برای ما سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی و دادن پند و اندرز فرمود: ای مردم! من انسانی هستم که نزدیک است فرشته خدا (جبرئیل) بیاید و من دعوت او را اجابت کنم در حالی که در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم که یکی از آنها کتاب خداست با هدایت و نور، آن را برگیرید و به آن چنگ زنید. رسول خدا به کتاب خدا تشویق و ترغیب کرد، آنگاه فرمود: دیگری اهل بیت من است و سه بار تکرار کرد: درباره اهل بیتم خداپسندانه عمل کنید. [۱]
۳. ترمذی در صحیح خود از جابربن عبدالله انصاری نقل کرده که گفت:
رسول خدا را در مراسم حج در روز عرفه بر روی شتری دیدم که میفرمود: «ای مردم من در میان شما چیزی به یادگار گذاشتهام که اگر آن را برگیرید هرگز گمراه نمیشوید: و آن کتاب خدا و عترتم است.[۲]
۴. امام احمد بن حنبل از ابوسعید خدری نقل میکند که گفت: رسول خدا فرمود: من دو امانت سنگین در میان شما میگذاریم که یکی از آنها بزرگتر از دیگری است. آن دو: کتاب خدا، آن ریسمان کشیده شده میان آسمان و زمین و دیگری عترت و خاندان من است و آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آنکه در کنار حوض، بر من وارد شوند.[۳]
این حدیث معروف به حدیث ثقلین را بیش از ۳۰ صحابی از پیامبر نقل کرده و بیش از ۳۰۰ دانشمند آن را در کتابهای خود در علوم و متون مختلف و در تمام دورهها و قرنها نگاشتهاند.
این حدیث، حدیثی صحیح و در میان مسلمانان متواتر است و پیامبر «ص» به برکت این حدیث، کسانی را تعیین کرده که ضمن پر کردن خلأها، مرجع علمی مسلمانان پس از ایشان به شمار میروند و آنها جز اهل بیت آن حضرت نیستند.
۱-۱ اهل بیت چه کسانی هستند؟
سؤال این است که اهل بیتی را که پیامبر در حدیث ثقلین مورد اشاره قرار داده و خداوند متعال در قرآن آیه: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»[۴] را در حقشان نازل کرده، چه کسانی هستند؟
در پاسخ این سؤال باید گفت: پیامبر اکرم «ص» در مواضع متعدد، آنان را معرفی کرده و حتی عنایت و توجه فراوان و کمنظیری نسبت به معرفی آنان مبذول داشته است.
اولا: اسامی کسانی را که آیه فوق در شأن آنان نازل شده بیان فرموده است.
دوم: آن حضرت آنهایی را که آیه دربارهشان نازل شده بود، در زیر عبای خود قرار داد و دیگران را از ورود به آن منع کرد.
سوم: هنگام عزیمت به نماز چندین ماه به خانه فاطمه گذر میکرد و میفرمود: وقت نماز است ای اهل البیت و آیه فوق را قرائت میکرد.
در خصوص مورد اول باید گفت:
۱. طبری در تفسیر آیه فوق از ابوسعید خدری نقل میکند که رسول خدا فرمود: این آیه درباره ۵ نفر نازل شده؛ من، علی، حسن، حسین و فاطمه در این زمینه روایاتی ذکر شده که علاقمندان میتوانند به تفسیر طبری والدار المنشور سیوطی مراجعه کنند.
دوم: سیوطی به نقل از عایشه روایت کرده که گفت: روی رسول خدا «ص» به هنگام صبح در حالی که عبائی از موی سیاه بر دوش داشت از منزل خارج شد، در آن حال حسن و حسین (ع) بر او وارد شدند، حضرت آن دو را در زیر عبای خود گرفت آنگاه علی آمد و او را نیز به زیر عبا گرفت، سپس فرمود: «خدا چنین میخواهد که پلیدی را از شما اهل البیت دور کند و شما را پاک کردهاند».
هر چند نام فاطمه «س» در این حدیث نیامده اما در حدیث دیگری ذکر شده است، چنانکه سیوطی به نقل از ابن مردوبه بن سعد میگوید: به رسول خدا وحی آمد آنگاه علی و فاطمه و دو فرزند آنان را در زیر عبای خود گرفت فرمود: خدایا اینها خانواده و اهل بیت من هستند.
سوم: طبری از انس نقل کرده که پیامبر «ص» مدت شش ماه به هنگام نماز به خانه فاطمه گذر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 27
بخش اول: اهل بیت در قرآن
فصل اول: گفتهها و نظریات
کلمه «اهل البیت» در موارد بسیار زیادى از سخنان رسول اکرمصلى الله علیه وآله براىگروه خاصى که به آن حضرتصلى الله علیه وآله منسوبند، به کار رفته است. براى اینان(اهل البیت) اوصاف و ویژگىهایى بیان گشته، منزلتى شایان قرار داده شده ودر قبال آنان، حقوق و مسؤولیتهاى فراوان و گوناگون و در عین حال مهم وخطیر بر عهده امت گذاشته شدهاست.
در قرآن نیز در موارد گوناگون و با تعابیر مختلف از همین گروه سخنبهمیان آمدهاست. یکى از آن تعابیر «اهلالبیت» است. از آن جایى که گروهىبه عمد یا سهو در تعیین منظور قرآن از کلمه «اهلالبیت» به راست و چپرفتهاند، لازم دیدیم که دقیقا به بحث و بررسى درباره این مطلب بپردازیم.از خداوند متعال یارى مىجوییم و بر او توکل مىکنیم و بحث را به حول وقوه او پى مىگیریم.
رسول اکرمصلى الله علیه وآله منظور از تعبیر «اهلالبیت» را در یکى از مواردى که درقرآن آمده، به شکلى غیرقابل تشکیک و تاویل تبیین کردهاست، اما با کمالتعجب باید گفت: این تصریحات هم نتوانسته است ریشه اختلاف را از بینببرد; و دلیل آن، وجود افرادى است که اصرار دارند در این مورد یا موارددیگر به صورت آشکار و پنهان و بنا به دلایلى با رسول خداصلى الله علیه وآله مخالفتکنند! تفصیل مطلب را در مباحثى که در پى مىآید بیان خواهیم کرد.
اهل بیت در قرآن
لفظ «اهل بیت» سه بار در قرآن کریم آمده است:
اول، در داستان موسىعلیه السلام، آن گاه که نوزادى کوچک بود و خانواده فرعوناو را پیدا کردند تا در آینده، دشمن و مایه اندوهشان باشد و پستان هیچ زنىرا به دهان نگرفت و خانواده فرعون در کارش درمانده شدند. آنگاه خواهرموسىعلیه السلام به آنان گفت:
هل ادلکم على اهل بیتیکفلونه لکم وهم له ناصحون فرددناه الى امهکى تقر عینها ولا تحزن; .
آیا مایلید که من شما را به خانوادهاى که دایه این طفل شوند و او را با مهربانىتربیت کنند راهنمایى کنم؟ بدین وسیله ما موسى را به مادرش برگرداندیم تادیدهاش به جمال موسى روشن شود و حزن و اندوهش برطرف گردد.
در این آیه بیانى وجود ندارد که مشخص سازد: منظور خواهر موسىعلیه السلام ازاین تعبیر چه بود؟ آیا منظورش تمام کسانى بودند که با آن خانواده قرابت وخویشاوندى داشتند یا بعضى از آنان؟ و آیا منظورش فقط قرابت نسبى استیا نسبى و سببى؟ یا علاوه بر قرابت نسبى و سببى کسانى را که از راه ولاء و یاتربیت هم به خانواده منتسب هستند در برمىگیرد؟
گذشته از این، لفظ اهل بیتبه صیغه نکره آمده است نه به صیغه معرفه،یعنى اهل البیت.
دوم، در داستان ابراهیمعلیه السلام، آن گاه که همسرش از بشارت فرشتگان کهبهاو مژده دادند اسحاق و پس از او یعقوب را به دنیا خواهد آورد به شگفتآمد. ملائکه به او گفتند:
اتعجبین من امر الله رحمة الله وبرکاته علیکم اهل البیت انه حمیدمجید;
فرشتگان به او (زن ابراهیم) گفتند: آیا از کار خدا عجب دارى؟ (عجب مدارکه) رحمت و برکات خدا مخصوص شما اهل بیت است; زیرا خداوند بسیارستوده صفات و بزرگوار است.
در این آیه مبارکه همسر ابراهیمعلیه السلام از اهل البیتشمرده شده است; زیرااو در این آیه مورد خطاب قرار گرفته است، اما این نمىتواند دلیل این مطلبباشد که همسر هم در تمام مواردى که لفظ اهل البیت اطلاق شده، حتى درمواردى هم که قرینه مناسب براى تعیین مقصود وجود ندارد، جزء اهل بیتاست; زیرا توجیه خطاب در آیه فوقالذکر به همسر ابراهیمعلیه السلام مىتواندقرینهاى براى داخل شدن وى در زمره اهل یتباشد، اما نمىتواند دلالت کندبر این که کلمه اهل البیت، همسر را هم در برمىگیرد، به گونهاى که به مجردشنیدن این کلمه و بى هیچ قرینهاى، باید به ذهن شنونده تبادر کند. در مباحثآتى بحثبیشترى درباره این آیه خواهد آمد.
سوم، فرموده خداوند متعال:
یا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقولفیطمع الذى فى قلبه مرض وقلن قولا معروفا وقرن فى بیوتکنولاتبرجن تبرج الجاهلیة الاولى واقمن الصلاة وآتین الزکاة واطعنالله ورسوله انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکمتطهیرا واذکرن مایتلى فى بیوتکن من آیات الله والحکمة ان الله کانلطیفا خبیرا.
ملاحظه مىشود که فرموده خداوند متعال: «انما یرید الله لیذهب عنکمالرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا» در میان آیاتى قرار گرفته کهزنان پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله مخاطبند و بلکه جزء یکى از این آیات است. همینموجب شده که آن شبهه معروف در مراد آیه براى عدهاى پیش آید و همانگونه که خواهیم دید گروهى آن را انگیزهاى براى برانگیختن شکهایىپیرامون مفاد حقیقى آیه مبارکه قرار مىدهند.
گفتهها و اجتهادها
مراجعه به سخنان مفسران ودیگران به دست مىدهد که درباره مراد ازاهل البیت در آیه مبارکه اقوال متعددى وجود دارد. این اقوال عبارتند از:
1. ادعاى عکرمه که در بازارها ندا مىداد و مردم را براى مباهلهفرامىخواند. ادعاى وى این بود که منظور از «اهلالبیت» در آیه تطهیر فقطوفقط زنان پیامبرصلى الله علیه وآله است و احدى غیر از آنان را در بر نمىگیرد.
این گفته بنا به روایت عکرمه به ابن عباس و سعید بن جبیرهم نسبت دادهشده است. چنان که این ادعا را به مقاتل هم نسبت دادهاند. به عطاء، کلبى،سعیدبن جبیر و عروة بن زبیر هم که مدعى بود این آیه در خانه عایشهفرود آمد نسبت داده شده است.
2. گروهى گفتهاند: منظور اصحاب کساء است، یعنى پیامبرصلى الله علیه وآله، على،فاطمه، حسن، حسینعلیهم السلام و همسران پیامبرصلى الله علیه وآله.
بعضى همسران پیامبرصلى الله علیه وآله و اصحاب کساء را بدون پیامبرصلى الله علیه وآله آوردهاند.این عقیده فخر رازى و خطیب بغدادى است که قسطلانى از بخارى روایتکرده است. .
3. گفتهاند: منظور پیامبرصلى الله علیه وآله است و بس.
4. گفتهاند: منظور بنى هاشمند و زنان را در بر نمىگیرد.
5. گفتهاند: منظور کسانى است که در پایینترین جد پیامبرصلى الله علیه وآله با او نسبتدارند و نیز گفته شده: هر آن کس که با پیامبرصلى الله علیه وآله پیوند رحمى دارد. و نیزگفته شده: هر آن که با او پیوند نسبى یا سببى دارد.
6. ابو حیان گفته: از آن جا که اهل البیتشامل زنان پیامبرصلى الله علیه وآله و پدرانآنان مىشده، لفظ مذکر بر مؤنث غالب آمده است.
7. گفته شده: منظور زنان است و تمامى بنى هاشم که صدقه بر آنانحرام شد.
8. گفته شده: «اهلالبیت» على، فاطمه، حسن و حسینعلیهم السلام هستند. بعضىاز اقوال و روایات تصریح دارد که پیامبرصلى الله علیه وآله هم جزء آنان است. این گفته بهانس بن مالک، واثلة بن اسقع ، ابو سعید خدرى، عایشه و ام سلمه نسبت دادهشده است. طحاوى، کنجى شافعى، ذهبى و قمى بر آن اصرار داشته و نیزعقیده مجاهد، قتاده، کلبى و بلکه عقیده جمهور و بیشتر مفسران همیناست. حتى بعضى گفتهاند: مفسران اجماع دارند و جمهور روایت کردهاندکه این آیه درباره اهل کساء فرود آمد. گفتهاند: منظور مدعى اجماع مفسراناین است که مفسران بر این مطلب اجماع دارند که آیه مبارکه شامل آل البیتاست و آنان اصحاب کساء مىباشند، اما درباره این که آیا زنان پیامبرصلى الله علیه وآله راهم دربر مىگیرد یا نه، اختلاف نظر است. یا منظور، اجماع کسانى است کهنظرشان در مورد شان نزول و مانند آن قابل اعتناست و عکرمه و مقاتل ازاین افراد نیستند، زیرا این مساله به خبر دادن از پیامبرصلى الله علیه وآلهیا کسانى از صحابهبرمىگردد که گفته آنان معتبر است، در حالى که مقاتل و عکرمه متهم بهدروغگویىاند.
بعضى از روایات، امامان دوازده گانهعلیهم السلام را هم اضافه کرده است. بعضىمدعىاند که امامیه اجماع دارند که آیه تطهیر شامل تمام امامانعلیهم السلام مىشود.
نتیجه گفتهها
اگر در این گفتهها به دقتبنگریم، خواهیم یافت که تمام آنها پیرامونسه عنصر دور مىزند.
اول، دخول زنان در مراد از کلمه «اهل البیت» یا به طور مستقل یا بااصحاب کساء یا با سایر بنىهاشم یا با افرادى که دایره شمول گستردهتر یاتنگترى دارد.
دوم، دخول خویشاوندان پیامبرصلى الله علیه وآله; یعنى، بنىهاشم، غیر از اصحاب کساء;یعنى، کسانى که صدقه بر آنان حرام است و با پیامبرصلى الله علیه وآله خویشاوندى نسبىدارند. بعضى زنان پیامبرصلى الله علیه وآله را مىافزایند و بعضى هم در نفى آنان اصراردارند.
سوم، اختصاص اهل البیتبه اصحاب کساء. گروهى با استناد به روایاتچندى که در این باره تصریح دارد، سایر امامان دوازدهگانه را هم بدانمىافزایند.
تمامى دلایل در حقیقتبه نفى یا اثبات این عناصر برمىگردد، اگرچه دربیان آنچه که در اثبات آن مىکوشند با هم اختلاف جزئى دارند.
نهایت امر این که، آنچه بعضى بیان کردهاند که منظور آیه تطهیر شخصپیامبر اکرمصلى الله علیه وآله است و به نظر مىرسد که زاید بر عناصر سه گانه فوق الذکراست، کسى را نیافتیم که در اثبات آن استدلال کرده یا بدان ملتزم شده و آن رامبناى عقیده خویش قرار داده باشد. از این رو، نیازى به نفى یا اثبات آن دربحثخود نمىیابیم. در این جا تنها به بررسى و بیان مطالبى خواهیمپرداخت که ارتباط مستقیمى با عناصر سهگانه فوق دارد.
فصل دوم: آیه تطهیر در تفسیر پیامبرصلى الله علیه وآله