لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
اقلیم
تاریخچه شهر دزفول:
از دریاچه با صلابت سدّ دز، رود خروشانی متولد می شود که در پیشروی سخاوتمندانه اش از کنار شهر پرآوازه ای به نام دزفول با تواضع می گذرد. این آب زلال و گوارا به زلالی فطرت پاک مردم این شهر، عمران و آبادانی را به ارمغان آورده است.
تاریخ شهر دزفول را خاورشناسان از آن هنگام که این شهر پایتخت ایلامیان حدود 2600 پیش از میلاد بود و « اوان » خوانده می شد، نزدیک به پنج هزار سال برآورد کرده اند. در نوشته های باستانی پس از طوفان نوح، از شهری به نام اوان نام برده شده است. این شهر پایتخت تمدن (ایلام ) و سرآمد شهرهای مشرق زمین بوده است . کاوشگران غربی در نیم قرن اخیر، از جمله والتر هنیس و walter Hinz در کتاب خود تحت عنوان «دنیای گمشده ایلام » که به فارسی ترجمه شده ، می نویسد:« ممکن است اوان در جایی که امروز دزفول قرار دارد، بوده باشد. »
پس از مطالعات و تحقیقات فراوان تصریح کرده اند که « اوان » ] Avan [ همان دزفول کنونی است. در این صورت «دزفول» فعلی یا «اوان» پنج هزار سال پیش را باید نخستین پایتخت امپراطوری گسترده کشور «ایلام » دانست.
در قرن سیزدهم قبل از میلاد در جلگه وسیعی که حدود سی متر بالاتر از سطح رودخانه دز قرار داشت، پادشاهی به نام « اونتاش گال » شهر مقدسی بنا نمود که مرکز زیارتی ایلامیان گردید. زیگورات Zieggurat یا معبد ساخته شده در شهر مقدس اونتاش تا سال 640 پیش از میلاد وجود داشت تا این که « آشور بانیپال » آن را تخریب کرد.
با ویرانی آبادی عظیم « اوان » طولی نمی کشد که بخش از عظیمی از مردم این شهر به شهرهایی چون شوش ، هفت تپه و چغامیش کوچ کرده و سرزمین مترقی بوجود می آورند.
در روزگار هخامنشیان پس از ویرانی های گذشته شوش در این دوره ، مجدداُ عظمت گذشته خویش را بازیافت و به دلیل آب و هوای مطبوعش به عنوان پایتخت زمستانی هخامنشیان انتخاب شد. از طرف دیگر ، « جاده شاهی » که به دستور داریوش اول ایجاد گردید، این شهر را به چندین نقطه و از جمله شهر معروف «سارد» پایتخت کشور لیدی مرتبط کرد.
در اواخر دوره حکومت هخامنشیان ، اسکندر پس از فتح بابل به سمت ایران حرکت کرد و خود را از جنوب به شوش رساند و بار دیگر عظمت این شهر تاریخی بدست فراموشی سپرده شد.
تصویر شماره (1-2) نقشه پیدایش و گسترش شهر دزفول در دوره های مختلف تاریخی - مأخذ مهندسین مشاور بهران ترافیک – طرح جامع- 1380
روزگار ساسانیان، قلعه انوشبرد ( دژ فراموشی ) :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 39 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تاریخچه روانشانسی رشد
اگر امروز حمایت ازکودکان و فراهم آوردن امکانات برای رشد همه جانبه و شکوفا کردن تمام ظرفیتهای انسانی آنها هدف مطالعه کودکان است، چنین دیدگاهی در گذشته کمتر وجود داشته است.
در دوران باستان بسیار اتفاق می افتاد که کودکان را به دلایل مختلف از بین می بردند مثلاً در رم قدیم (تا سال 374میلادی ) کشتن کودکان حق قانونی والدین بود. تاریخ گذشته پر است از رویدادهایی که درآن کودکان را قربانی خدایان و بتها می کردند. پلوتارک چگونگی قربانی کردن کودکان در مقابل بتها را در میان کارتاژها چنین توصیف می کند :
با شور وشوق وعلاقه با خیال آرام ، کودکان خود را در مقابل بتها قربانی می کردند و آنان که از خود فرزندی نداشتند کودکان فقرا را می خریدند و در مقابل بتها سر از تنشان جدا می کردند. توگویی که این کودکان، گوسفند یا پرندگان کوچکی بودند که ذبح می شدند. در اثنای قربانی کردن والدین کودکان نیز بدون ریختن قطره اشکی یا ابراز شکایتی شاهد ماجرا بودند. اگر برخی از والدین نیز سستی و یا شکایت می کردند باید توبه می کردند و ازگناه خویش عذر می خواستند اما در هر صورت کودکانشان قربانی می شدند. تمام محوطه معبد مملو از صدای طبلها و شیپورها می شد و اگر هم کسی ناله ای می کرد هرگز به گوش دیگران نمی رسید .
رومیان عقیده داشتند نوزادی که شکل واندازه غیر عادی دارد یا بیش از اندازه می گرید نباید زنده بماند. آنان بیشتر، اولین فرزند را بویژه اگر پسر بود زنده نگه می داشتند و بقیه را نابود می کردند یا به دریاها و رودخانه ها می انداختند ویا طعمه حیوانات می کردند. کشتن کودکان، یک شیوه عادی برای کنترل جمعیت به حساب می آمد، بسیار اتفاق می افتاد که کودکان را در لای دیوارها مدفون می کردند. در کتیبه ای از 1000 میلادی در معبد دلفی می خوانیم که :
از میان 600 خانواده فقط به شش خانواده اجازه داده بودند که بیش از یک دختر را بزرگ کنند. حتی خانواده های ثروتمند مجبور بودند دختران خود را از بین ببرند. کمتر اتفاق می ا فتاد که خانواده ای اجازه داشته باشد بیش از دو پسر بزرگ کند.
در گذشته، زندگی کودک درجوامع دیگر نیز تقریباً اینچنین بوده است. برای نمونه در بین چینیها رسم بود که پدران، دختران خود را می فروختند. در بین اعراب دوران جاهلیت که حوادث آن به دلیل نزدیک بودن با ظهور اسلام روشنتر بیان شده، وضعیت اسفباری حاکم بوده است. درآن زمان اعراب، فرزندان خود را به دلیل تعصبهای قومی و نیز گریز از پرداخت نفقه، زنده زنده مدفون می ساختند.
در دوران گذشته آنچه بیش از همه مانع این جنایتها شد تعالیم ادیان الهی بود. اسلام به عنوان کاملترین وآخرین دین الهی با انقلابی در بینشها و در نتیجه، انقلابی در بینش نسبت به کودک ظهور کرد. در تعالیم اسلامی کودک آنچنان ارزش و جایگاهی یافته بود که تا وقتی که کودکی بر دوش حضرت رسول (ص) نشسته بود، او از سجده بر نمی خاست یا نماز را – با آن همه ارزش واهمیتی که دارد – به خاطر گریه کودک با عجله تمام می کرد. در صدر اسلام قوانینی برای کودک وضع شد که اینک بعد از چهارده قرن ،بشر اندک اندک به آنها می رسد ، بعضی از این اصول وقوانین عبارتند از :
1.جلوگیری از قتل کودکان. قرآن کریم می فرماید : فرزندان خود را از ترس کمی روزی نکشید، ما به آنها و شما روزی می دهیم، زیرا کشتن آنها خطای بزرگی است.
2. مهرورزی و محبت به کودکان. پیامبر اکرم (ص) می فرماید : به کودکان خود احترام کنید و با آداب و روش پسندیده با آنها رفتار کنید .
امام صادق (ع) می فرماید : فرزندان خود را فراوان ببوسید که برای شما در بوسیدن درجه ای است .
3. احترام به شخصیت کودکان . پیامبر اکرم (ص) می فرماید : هنگامی که به کودکان خود وعده ای دادید به آن وفا کنید زیرا آنها شما را روزی رسان خویش تصور می کنند .
امام حسن مجتبی (ع) خطاب به فرزندان برادر خود می فرماید : شما کودکان امروز، امید می رود که بزرگان اجتماع فردا باشید ، پس دانش بیاموزید و درکسب علم بکوشید .
4. رفتار متناسب با کودکان. پیامبر اکرم (ص) می فرماید : هر کس که نزد او کودکی است دربرخورد با او باید کودکانه رفتار نماید .
امام صادق (ع) می فرماید: پدر و مادر باید هر آنچه که در توانایی کودک است و انجام دادن آن برای او آسان است، از او قبول کنند وآنچه انجام دادن آن برای کودک سنگین و طاقت فرساست از او نخواهند .
5. توجه به تربیت کودکان. امام علی (ع) می فرماید : بهترین ارثی که والدین می توانند برای فرزندان خود باقی بگذارند، تربیت صحیح است .
امام سجاد (ع) می فرماید : ازحقوق کودک توست که بدانی در سرپرستی او مسئولیت داری و وظیه داری او را به آداب و اخلاق نیکو تربیت کنی .
در بیشتر کشورهای مسیحی در قرون وسطی وضع به گونه ای دیگر بود، یعنی توجهی به کودکان نمی شد و به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 13 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تاریخچه رنگرزی
رنگ و رنگرزی نه تنها در ایران بلکه در هند و چین و مصر دارای پیشینه ای بس طولانی است. رنگرزی در ایران سابقه ای دیرینه دارد. پیش از اسلام به خصوص در دوره ساسانی، رنگرزان از احترام خاصی برخوردار بوده اند. اما از آنجا که معمولاً رنگرزی بر موادی انجام می گیرد که از مواد آلی فساد پذیر تشکیل شده اند، آثار بازمانده از گذشته دور بسیار اندک است، خوشبختانه در پرتو دستاوردهای جدید باستان شناسی و نیز با بررسی آثار مکتوب معلوم شده است که پیش از اسلام جامعه ایران دارای سنت پیشرفته بافت قالی و نساجی بوده است. کهن ترین اثر گره دار پیدا شده که تا به حال نخستین نمونه قالی ایران محسوب شده و توسط پروفسور «رودنکو» در کناره های مغولستان، در ناحیه ای بنام «پازیریک» کشف شده است. در حاشیه این فرش نقش تعداد زیادی اسب به چشم می خورد و در بافت آن از رنگهای سبز، آبی، قرمز و زرد استفاده شده است.
«گزنفون» مورخ یونانی به کارگاههای قالیبافی شاهان هخامنشی در شهر «سارد» در حدود چهار صد سال پیش از میلاد اشاره می کند. این هنر در دوران های بعدی نیزادامه پیدا کرده است. در کتاب «زین الاخبار گردیزی» داستانی نقل می شود به این مضمون: «دیوان را فرمود تا کانها کندند و جوهرهایی بیرون آوردند و به دریا رفتند و گوهرها برآوردند و این عمل با مردمان بیاموختند و جامه ها رنگ فرمود کردن.» از نمونه های فرش ساسانی که متأسفانه باحمله اعراب از میان رفت ولی ذکر آن در بسیاری از کتب از جمله «تاریخ طبری» آمده، فرش بهارستان است. طبری درباره آن می گوید: «... بساطی بافتند از دیبا. به زمستان بازکردندی بدان وقت که هیچ جا گل شکفته نبودی و به جهان اندر سبزی نبودی و آن بساط را گرداگرد کنارش همه به زمرد و زبرجد سبز بافته ...»
سیروس پرهام معتقد است که «پیش از اسلام حداقل سه منطقه وسیع فرشبافی در فارس وجود داشته ... منطقه اول و ظاهراً پر رونق ناحیه دارابگرد ... فسا و جهرم بود. ناحیه دوم کوه بیشابور که تا حاشیه ارجان و سرزمین لرنشین کهکیلویه امتداد داشت و شاپور و کازرون و توج و شهر گمشده غندجان شهرهای عمده آن بوده که هر دو ناحیه از آبادترین و پر نعمت ترین مراکز تمدن ساسانی بوده اند. منطقه یا ناحیه سوم بوانات و قونقری که دژ خرمه در آن بوده است.»
از دلایل دیگری که وجود سنت پیشرفته رنگرزی را در دوران ساسانی ثابت می کند رونق و توسعه منسوجات در این عصر است. زیرا رنگرزی یکی از صنایع وابسته به نساجی است.
ایرانیان در دوره ساسانی در بافت منسوجات به ویژه منسوجات ابریشمی به حدی از مهارت رسیده بودند که تجارت ابریشم را بین چین و مغرب زمین در اختیار گرفته بودند و دستگاههای بافندگی ابریشم ایجاد کردند، که به زودی در تمام خاورمیانه شهرت و رواج یافت و بسیاری از این پارچه ها در کلیساهای اروپا باقی مانده که بطور قطع متعلق به دوران ساسانی است و در همان زمان به بیزانس و روم فرستاده شد. شیوه ساسانیان در به کارگیری رنگها با شیوه بیزانسی تفاوت داشته و تنها رنگهای به کار رفته یکی است، ولی رنگهای ساسانی دارای درخشش کمتر و معتدل تر است و هنرمندانه تقسیم شده و با در نظر گرفتن نقش انتخاب شده اند.
بسیاری از نمونه ها یک رنگ بوده و رنگی مثل آبی را برای زمینه سفید ابریشم در نظرگرفته اند، یا اینکه نقش را با ابریشم بدون رنگ در کنار زمینه قرمز رنگ بافته اند و یا دو رنگ برای زمینه سفید به کار برده اند: قرمز و سیاه و یا آبی پر رنگ و سبز.
ایران که بین چین (مملکت عمل آورنده ابریشم) و روم (بزرگترین مصرف کننده منسوجات ابریشمی) واقع بود به صورت کشور ترانزیت ابریشم خام و ابریشم کار شده درآمد. پادشاهان ساسانی که متمایل به توسعه این فن در کشور خود بودند، در تعقیب فتوحات خود در سوریه دسته های بزرگ نساجان را از سوریه به ایالات ایران و به خصوص خوزستان کوچاندند.
متأسفانه اولین آثاری که از دوران اسلامی به جا مانده و مربوط به ایران است. به بعد از قرن نهم هجری قمری اختصاص دارد و برای بررسی آثار قبل از آن باید متوسل به آثار مکتوب شد. استاد سعید نفیسی در کتاب «محیط زندگی و آثار رودکی» که از شاعران قرون اولیه اسلامی است، می نویسد: «در شهر بخارا استادان مخصوص برای بافتن شادروان (نوعی چادر) بودند و از هر شهری بازرگانان به بخارا می آمدند و شادروان و .... می بردند و تا شام و روم این کالا میرفت و در همه جای خراسان که این ها را می بافتند به خوبی بخارا نمی شد و بازرگانان خراسان همه از آن جامه می پوشیدند و آن را سرخ و سفید و سبز می بافتند. »
در کتاب «جغرافیای تاریخی لسترنج» نوشته شده: «پارچه های بافته شده از ابریشم خام، سفره دستمال و پرده های قلابدوزی مخصوصاً به رنگهای پر طاووسی، آبی رنگ و سبز در میان گلابتون در فسا بافته می شد.»
علاوه بر این شواهد تاریخی دو نمونه از پارچه های ابریشمی در موزه، «متروپولتین» نیویورک موجود است که یکی دارای یک جفت اردک در دایره و دیگری دارای تصویر یک جفت اسب در دایره ات که در اطراف آن شکل پرنده کشیده شده است. این دو قطعه دارای رنگهای سبز، زرد، سفید، بنفش روی زمینه قرمز است.
قطعاتی از پارچه های بافت ایران نیز در دیگر کشورهای اسلامی و غیر اسلامی به دست آمده که از حیث اسلوب و رنگ آمیزی شبیه به منسوجات ساسانی است. مرکز عمده این بافندگی را مغرب ایران و خراسان مثل مرو و نیشابور دانسته اند که به احتمال زیاد کارگاههای رنگرزی در کنار کارگاههای بافت واقع شده بود.
با شروع حکومت سلاجقه در ایران تمامی فنون و به خصوص نساجی رونق فراوانی پیدا کرد. یک نمونه از بافته های دوره سلجوقی که در موزه « متروپولتین» موجود است دارای اشکالی به رنگ پرتقالی و قهوه ای است و قطعه ای دیگر به رنگ سبز و سفید است. فرش یا زیر اندازی که متعلق به حکومت سلاجقه در ایران باشد تاکنون به دست نیامده ولی کاملاً مسلم است که مردم ایران با پیشینه ای که در این هنر داشته اند در این زمان نیز فعال بوده اند. به خصوص نمونه هایی که در نقاشی های دوره تیموری و مغولی به تصویر آمده مؤید این نکته است. پس از دوران سلطه مغولان، در دوره تیموریان صنعتگران و هنرمندان به علت تمایل سفارش دهندگان به اسلوب و طرحهای چینی شروع به تقلید از این منسوجات کردند.
دوره صفویه اوج ترقی صنایع نساجی و قالی بافی است و خوشبختانه آثار زیادی از آن زینت بخش موزه های دنیاست. شیوه رنگ آمیزی ملایم و بی نظیری در قطعات به دست آمده به چشم میخورد. در این دوران زری بافی از رواج بسیاری برخوردار شد. به کار بردن زمینه های الوان که در روی آن نقوش با نخهای طلا و نقره به تصویر می آید، همچنین به کار گرفتن طرحهای مناسب که بیشتر موضوعات ادبی و مناظر رزمی و بزمی بود و نیز استفاده از رنگهای گیاهی که هنوز درخشندگی و ثبات خود را حفظ کرده اند، از ویژگیهای منسوجات این دوران است.
در زمان قاجارورود صنایع خارجی به ایران و به ویژه ورود پارچه های فرنگی و ارزان روسی سبب رکود صنایع و هنرهای ایرانی شد و بسیای از کارگاههای پارچه بافی برچیده شد و تعداد معدود برجامانده نیز مشتریان خود را کم و بیش از دست داد.
در دوران پهلوی نیز راه اندازی کارخانجات نساجی در شهرهایی مثل اصفهان، کاشان و ... باعث ورشکستگی کلی کارگاههای نساجی شد و هنرمندان آن به صورت کارگران عادی کارخانه ها درآمدند وتعدادی معدود نیز به عنوان نمونه های موزه ای در اختیار هنرستانها و دیگر سازمان های فرهنگی و هنری قرار گرفتند.
در این میان رنگرزان همگی به رنگی برای فرش و گلیم و دیگر زیر اندازها رو آوردند، ولی به تدریج با ورود رنگهای شیمیایی آنان به خاطر قیمت ارزان مواد و سادگی شیوه رنگرزی، رنگهای طبیعی را کنار گذاشتند، پس از مدتی حدود 50 سال اکنون رنگرزان دیگر مواد رنگزای طبیعی را نمی شناسند.
شـاید بـرای شـما اتفاق افتاده باشد که دوستتان را دیده باشید که پیراهنی صورتی به تن کرده و توسط اطرافیان مورد تحسـین، تـمجـید و تـوجه فـراوان قـرار گرفته باشد. شما نیز به تبـع او
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 117
تاریخچه شرکت آچاچی
آچاچی نام روستایی در نزدیکی شهرستان میانه از توابع آذربایجان شرقی است و این کارخانه در سال 1357 شروع به کار کرده است که توسط آقای ایرانی که مدیر عامل و رئیس کنونی شرکت است در واحدهای کوچک آغاز به کار کردند و اولین کارگاه شیرینی پذیری در تهران بوده که به علت نارضایتی افراد و شهرداری به خارج از تهران انتقال پیدا کرده است چون هیچ وقت کارخانه صنعتی نمی تواند در داخل شهر باشد و نیاز به متراژ بالایی دارد و پس از استقراق کارخانه برای توسعة بیشتر و تداوم و استحکام بیشتر با کارخانه ای به نام قافلانکوه متحد شدند که بعد از مدتی همکاری به علت اختلاف نظر از یکدیگر مجزا شدند هر کدام به صورت مستقل فعالیت می کنند .
و برترین امتیاز این شرکت گرفتن اولین پروانه ساخت سوهان و باسلق در ایران است .
مواد لازم جهت تاسیس یک کارخانه شکلات سازی
1)یک قطعه زمین با متراژ بالا و خارج از شهر که دارای این قسمت ها می باشد :
(انبار – محل تولید – سردخانه – اتاق های دارای و نگهبانی)
2)تقاضای کتبی ه اداره کل صنایع غذایی جهت ساخت
3)تهیة دستگاه های مورد نظر جهت تولید محصول مورد نظر
4)تقاضای مجوز از وزارت بهداری
5)باردید وزارت بهداری از دستگاه ها و عملکرد آنها
6)گرفتن پروانه بهره برداری یعنی پروانه تاسیس کارخانه
7)صدور پروانه ساخت از وزارت بهداشت
8)مهترین مساله برای ساخت کارخانه مواد غذایی اولا کارت شناسایی از اداره کل صنایع و درما صدور پروانه ساخت از وزارت بهداشت باشد و تامین نیروهای متخصص .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
تاریخچه علم ژنتیک
به عنوان مقدمه
دانش زیست شناسی یکی از قدیمی ترین علومی بوده که بشر به آن توجه داشته است. شواهد بسیار زیادی که طی کاوشهای باستان شناسی بدست آمده حکایت از آن دارد که انسانهای پیشین به دانش زیست شناسی توجه داشته اند و در این میان اصلاح نژاد دامها و پرورش گیاهان با باردهی بیشتر از دانش گذشتگان در مورد علم ژنتیک خبر می دهد. اما از حدود یک قرن پیش دانش زیست شناسی وارد مرحله جدیدی شد که بعدا آن را ژنتیک نامیده اند و این امر انقلابی در علم زیست شناسی به وجود آورد. در قرن هجدهم ، عده ای از پژوهشگران بر آن شدند که نحوه انتقال صفات ارثی را از نسلی به نسل دیگر بررسی کنند؛ این بررسی ها به نتیجه قابل ملاحضه ای ختم نشد. دو دلیل مهم آن عبارت بودند از آگاهی نداشتن به ریاضیات و دلیل دوم انتخاب صفاتی بود که برای پژوهش های اولیه ژنتیک مناسب نبودند.
اولین کسی که توانست قوانین حاکم بر انتقال صفات ارثی را شناسایی کند، کشیشی اتریشی به نام گریگور مندل بود که در سال 1865 این قوانین را که حاصل آزمایشاتش روی گیاه نخود فرنگی بود، ارائه کرد. این در حالی بودکه جامعه علمی آن دوران به دیدگاه ها و کشفیات او اهمیت چندانی نداد و نتایج کارهای مندل به دست فراموشی سپرده شد. و به نظر می رسید ، پرونده این دانش رو به بسته شدن است. در سال 1900 میلادی کشف مجدد قوانین ارائه شده از سوی مندل ، توسط درویس ، شرماک و کورنز باعث شد که نظریات او مورد توجه و قبول قرار گرفته و مندل به عنوان پدر علم ژنتیک شناخته شود.
در سال 1953 با کشف ساختمان جایگاه ژنها (DNA) از سوی جیمز واتسن و فرانسیس کریک ، رشته ای جدید در علم زیست شناسی به وجود آمد که زیست شناسی ملکولی نام گرفت . با حدود گذشت یک قرن از کشفیات مندل در خلال سالهای 1971 و 1973 در رشته زیست شناسی ملکولی و ژنتیک که اولی به بررسی ساختمان و مکانیسم عمل ژنها و دومی به بررسی بیماری های ژنتیک و پیدا کردن درمانی برای آنها می پرداخت ، ادغام شدند و رشته ای به نام مهندسی ژنتیک را به وجود آوردند که طی اندک زمانی توانست رشته های مختلفی اعم از پزشکی ، صنعت و کشاورزی را تحت الشعاع خود قرار دهد و دیدگاه های مختلف عصر حاضر را به خود اختصاص دهد.
اساس مهندسی ژنتیک و بیوتکنولوژی انتقال یک یا تعدادی از ژنهای یک ارگانیسم به درون خزانه ژنتیکی یک ارگانیسم دیگر است. به این ترتیب ارگانیسم جدید واجد ژنهایی خواهد شد که در گذشته فاقد آن بوده و اینک وادار می شود که در شرایط محیطی مناسب اقدام به بیان آن ژن نماید که محصول آن می تواند منجر به بروز صفت خاص و یا تولید فراورده ای شود.
مهندسی ژنتیک و بیوتکنولوژی در چند سال اخیر توانسته منشأ خدمات ارزنده ای برای نوع بشر باشد. از مهمترین دستاوردهای این دانش می توان تأثیر آن را حیطه های مختلف از جمله صلاح نژادی حیوانات و گیاهان با هدف تولید فراورده های بیشتر، تهیه داروها و هورمون ها با درجه خلوص بالا و صرف هزینه های پایین ، درمان بیماری های ژنتیکی با ایجاد تغییرات در سلول تخم و موار متعدد دیگر اشاره کرد. تشخیص قبل از بارداری بیماری های ژنتیکی ، تشخیص صحت رابطه فرزند با پدر و مادر و همچنین تکنیک شناسایی مجرمان از روی بقایای باقی مانده از بدن ، مو و یا خون آنها از جمله توانایی های دیگر ژنتیک مولکولی است.
در نگاهی دیگر دورنمای دانش ژنتیک و بیوتکنولوژی بسیار زیبا جلوه می کند. تولید اعضای بدن از قلب گرفته تا چشم و دست و پا به صورت مجزا از طریق مهندسی ژنتیک و ارایه آنها به بانکهای اعضای بدن با هدف کمک به نیازمندان پیوند عضو ، یکی از این موارد است. به این ترتیب مشکل دفع پیوند حل خواهد شد و مخصوصاً در صورتی که عضو پیوندی از دارای خزانه ژنتیک همان فرد باشد هیچ آنتی ژن بیگانه ای نمیتواند عامل دفع عضو باشد. درمان بسیاری از بیماری های ژنتیکی مخصوصاً در دوره جنینی قابل درمان خواهد بود. هویت افراد از روی کارتهای شناسایی که بر پایه وراثت و ژنتیک آنها عمل می کند ممکن خواهد شد و مجرمان با گذاشتن کوچکترین اثر بیولوژیکی از خود مثل یک تار مو بسرعت شناسایی خواهند شد.
دنیای آینده در تسخیر دانش ژنتیک خواهد بود و برای این علم نمیتوان پایانی قائل شد. اگر چه به نظر می رسد مثل هر دانش دیگری، این علم هم می تواند ابزاری برای ارضاء حس قدرت طلبی بسیاری از سیاستمداران باشد و تا کنون شاهد جنجالهای بسیاری زیادی هم در این مورد بوده ایم. یکی از مهمترین موارد آن تولید گیاهان تراریخت و کلونینگ و همسانه سازی انسان بوده است.
گریگور مندل
گریگوری مندل که او را پدر ژنتیک می دانند در روستای برنو که اکنون جزوی از کشور چک است در خانواده ای تنگ دست و آلمانی زبان متولد شد. پدر مندل، یک کشاورز بود که حداقل سه روز در هفته برای مالک زمین در شرایطی بسیار سخت و طاقت فرسا کار می کرد تا بالاخره روزی مالک یک زمین زراعی شد. مندل هم به پرورش درختان میوه علاقه زیادی داشت و باغ میوه کوچک خود را با پیوندهایی بهبود می بخشید که کشیش شهر، پدر «شریبر»، در اختیارش می گذاشت. یوهان جوان که پس از راهب شدن گرگور مندل نام گرفت، در این کار به پدرش کمک می کرد. و به تدریج با باغبانی و پرورش گل آشنا شد.
پدر شریبر در مدرسه دهکده تدریس می کرد. کودکان در آن مدرسه نه تنها خواندن و نوشتن می آموختند، بلکه با تاریخ طبیعی و علوم نیز آشنا می شدند. مندل هم که شاگرد ممتازی بود ، درس را در همان مدرسه شرع کرد. پدر مندل که مرد فقیری بود ، با وجود امکانات بسیار اندک، هر آنچه در توان داشت، به کار گرفت تا پسرش آینده بهتری داشته باشد. یوهان، تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و برای رفتن به دبیرستان آماده شد. هر چند که رفتن به دبرستان برای