لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
همان طور که می دانید انقلاب شکوهمند اسلامی ما یک هدف اساسی داشت و آن این بود، که اسلام، تعالیم اسلامی، احکام اسلامی، اصول و دستورالعمل های اسلامی، حاکم بر اعمال و رفتار ما باشد و اگر بخواهیم این مطلب را به صورت آموزشی مطرح کنیم، باید بگوییم که هدف، اشاعه تربیت اسلامی در جامعه بود. یعنی از آنچه قبل از انقلاب در جامعه، تا حدی جاری و متداول بود، ما را تحت تاثیر آداب و رسوم خاص و هدفهای تربیتی خاص از دیدگاه خود، سوق می دهند. هدف امام امت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این بود، که به تدریج مسو ولان آموزشی اعم از مراجع محترم تقلید، متکلمان، فیلسوفان اسلامی، مبلغان، آنهایی که در آموزش معارف اسلامی و در مراکز آموزشی هستند اقدام کنند و همچنین تشکیل حکومت اسلامی و تشکیل نهادهای آموزشی و نهادهای تربیتی همه یک هدف اساسی را دنبال می کردند و آن پیاده کردن تعلیم و تربیت اسلامی می باشد. شاید برای بعضی افراد مفهوم تربیت روشن نباشد و تربیت را باآموزش مهارتهای خواندن و نوشتن یکسان تلقی کنند این امر آن طور که باید و شاید مهم تلقی نشود. ولی این مساله درست نیست. آموزش الفبا، حساب، نوشتن و خواندن، حتی آموزش علوم، همه اینها با امر تربیت اختلاف دارند، به عبارت دیگر ممکن است کسی آموزش ببیند و در رشته ای اطلاعات لازم را هم کسب کند و این اطلاعات را حفظ کرده باشد ولی درک درستی از آنها نداشته باشد، یا این که این اطلاعات توام با درک و تا اندازه ای فهم باشد، این اطلاعات خودبه خود همراه با تربیت نیستند، یعنی ممکن است آدمی در یک رشته ای مطلع باشد حتی در سطح عالی علمی مطالبی را درذهن داشته باشد اما از تربیت برخوردار نباشد. بسیاری از دانشمندان و مطلعین، افرادی که در رشته های علمی کار کردند، از لحاظ فکری، اخلاقی و اجتماعی در سطح پایین قرار دارند. و تنها درس خواندن و بالا بردن سطح اطلاعات و معلومات موجب پرورش قوه استدلال نمی شود و فقط سطح محفوظات را بالا می برند، این محفوظات یا به صورت بهتر معلومات، خود به خود فرد را تربیت نمی کند و امر تربیت جدا از این امر آموزش است و باید توجه بیشتری به امر تربیت کرد. بعضی افراد می پرسند تربیت چیست؟ وقتی به عنوان معلم به شاگرد می گویند: من می خواهم تو را تربیت کنم، اگر شاگرد بپرسد جناب معلم یا جناب استاد چه کار می خواهید در مورد من انجام دهید؟ می ببینید که استاد یا معلم جواب روشنی ندارد، همان طوری که پدر و مادر ناآگاه از تربیت هم، جواب روشنی برای فرزندان خود ندارند. می خواهیم بدانیم تربیت چیست؟ که این همه مورد علاقه ماست. همه ما می خواهیم که هم خودمان تربیت شده باشیم و هم فرزندانمان تربیت شده باشند، هم در جامعه، مسو ولان جامعه علاقه مند هستند که افراد جامعه تربیت شده باشند، اگر فرض کنید اشخاص از کشورهای خارج به ایران آمدند و مدتی در این جا توقف کردند و به ادارات، رستورانها، مجامع عمومی، محافل علمی و حتی درجلسات سخنرانی شرکت کردند، سپس مشاهدات خود را برای دیگران نقل کنند و اگر کسی ازاینها بپرسد، شما تربیت مردم ایران را چگونه دیده اید؟ درمی یابیم، آنچه را اسلام در زمینه های مختلف برای ما مطرح ساخته، متاسفانه بر اعمال و رفتار ما حاکم نیست. باید دید که این شخص ناظر، توصیه هایی که اسلام کرده، تعلیماتی را که پیامبر اکرم (ص)و دستورالعملهایی که امامان معصوم(س) به ما داده اند، آیا در مناسبات و در موقعیتهای مختلف، این دستورالعملها و پیامها را مردم ما رعایت می کنند؟ متاسفانه باید گفت: اگر افراد به عنوان قاضی بی طرف، اعمال خود را ارزیابی کنند و رفتار خود را در همین محافل و موقعیتهای مختلف تحت نظر قرار دهند، باید اعتراف کرد که خیر، این اعمال تابع عادات و آنچه از گذشته به ما رسیده، تابع رویه هایی می باشد که در طول زندگی اتخاذ شده است و گاهی تابع تلقیناتی است که به ما شده و گاهی به صورت تقلید از دیگران کارهایی انجام می شود; آیا به واقع آنچه که انجام می دهیم با موازین اسلامی سازگار است و وفق دارد، خواهیم دید که متاسفانه این گونه نیست، به دلیل این که : 1- درصدد روشن کردن ماهیت تربیت نبوده ایم، 2- توجه به تربیت اسلامی نکرده ایم 3- در مراکز آموزشی، که باید مراکز رسمی تربیت باشند، کار معلمان و استادان در مراکز آموزشی انتقال چهار مطلب علمی از ذهن خود به ذهن شاگرد است، شاگرد، باید این نکات را حفظ و سپس در امتحان، محفوظات خود را ارائه دهد تا مورد ارزیابی قرا رگیرد و ارتقا پیدا کند. اگر این مراکز آموزشی رسالت تربیتی بر عهده دارند، با توجه به آنچه که در کلاس درس می گذرد، معلمی از طریق سخنرانی چهار نکته به ذهن شاگرد منتقل می کند، شاگرد هم گاهی خسته می شود و گاهی گوش می کند و گاهی هم ممکن است سو الی در ضمن شنیدن سخنان معلم، مطرح سازد، سپس مطلب بیان شده را به خاطر بسپارد، درموقع سو ال کردن معلم، محفوظات را ارائه کند. عبارت عربی، عبارت بسیار عالی و ارزنده ای است و نکته های دقیقی به ما می آموزد. در این عبارت آمده است: "من لم یود به الابوان یود به الزمان" کسی که پدر و مادر او را تربیت نکرده باشند، زمان او را تربیت می کند. اگر دقت شود متوجه می شوید که "تربیت زمان" یعنی چه ؟ "تربیت پدر و مادر" یعنی چه؟ اگر پدرو مادر به مسائل تربیتی آشنا باشند آگاهانه فرزندان خود را از لحاظ عقلانی، اجتماعی، اخلاقی و معنوی، عاطفی و از لحاظ بدنی، می توانند آموزش بدهند و تربیت کنند. این فرزندان در زمینه های مختلف به صورت خاص عمل خواهند کرد. اما اگر چنین چیزهایی مطرح نباشد یعنی پدر و مادر هم آشنا به جنبه های مختلف تربیت نباشند، مسائل داخلی خانواده، گرفتاریها، پخت و پز و فراهم کردن وسایل راحتی فرزندان، پدر به دلیل اشتغال در خارج از خانه، مادر هم به خاطر اشتغال به کار منزل و بچه ها. پس تربیت کجاست؟ تربیت فکری و عقلانی یعنی چه؟ در کدام قسمت تربیت معنوی و اخلاقی صورت گرفته است؟ کجا در مورد تربیت اجتماعی بحث شده است و ... همان طور که مشاهده می شود تمام اعمال، براساس عادات و رویه های حساب نشده می باشد. اکنون آن راهها، به معرض اجرا درمی آیند. بنابراین وقتی پدر و مادر، فرزندان را تربیت نکنند، در مراکز آموزشی بجز انتقال چهار مطلب به ذهن شاگرد، کار دیگری انجام ندهند به یقین تربیت به عهده زمان محول می شود. یعنی در زندگی هر فرد حوادث و وقایع به رفتار او شکل می دهد. بنابراین توجه به امر تربیت لازم است و اعزام پیامبران برای تربیت انسانها بوده است. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: "ادبنی ربی فاحسن تادیبی." پروردگار من مرا تربیت کرد، مرا ادب کردو به بهترین وجه هم ادب کرد. پیامبر اکرم(ص) آیات قرآنی را می خواند، "یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه" این که برای تزکیه و تذهیب تعلیم دانش استوار و محکم مردمان، به میان آنها رفتم و آنها راتحت تعلیم قرار دادم. بنابراین از طرف خداوند مبعوث شدند که انسان را راهنمایی و هدایت کنند. وظیفه پدر و مادر، معلمان، رهبران، نویسندگان، گویندگان، این است که به امر تربیت آشنا باشند و بدانند که در حوزه کار خود چگونه باید عمل کنند. یک مبلغ اسلامی باید به تعلیم و تربیت آشنا باشد و در تبلیغ معارف اسلامی اصول تربیتی را رعایت نماید، یا یک نویسنده، یک معلم، یا پدر و مادر و خلاصه یک مربی، اینها همه باید با امر تعلیم و تربیت آشنا باشند و بدانند تعلیم و تربیت چیست تا بتوانند هم در مورد خود، اعمال و هم در مورد فرزندانشان به تناسب شغلی که دارند اجرا کنند. اگر گوینده ای به تعلیم و تربیت، آشنا باشد شنوندگانی که در جلسه سخنرانی او شرکت می کنند از گفتار او بهره می برند وسخنان گوینده را می شنوند، چیزهایی تربیتی در خلال سخنان او مطرح می شود، و تغییری در وضع تربیتی آنها حاصل می شود. آنچه در تعلیم و تربیت اسلامی دیده می شود یک تربیت کل، صحیح، منطقی و تربیتی که بر اساس اصول و مبانی محکم استوار است و تمام ابعاد اساسی شخصیت آدمی را در نظر گرفته است. هدف تربیت اسلامی این است که فرد جامع الاطراف و فردی که در هر زمینه رشد یافته باشد تربیت کند و خلاصه تحویل جامعه دهد. وقتی نظام های تربیتی غرب را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم، درمی یابیم، که گروههای مختلف در غرب هر کدام به یک جنبه از شخصیت انسان تاکید دارند. بعضی به جنبه های فردی توجه دارند، عده دیگری به جنبه اجتماعی حیات انسان توجه دارند، اما فردیت انسان را از نظر دور می دارند، تصور می کنند هرکسی، در هر جامعه ای باشد تابع آن جامعه است. آن جامعه به شخصیت، افکار، عقاید و عادات او شکل می دهد، بنابراین آنچه که اهمیت دارد جامعه است و فرد هم جز و تابعی از جامعه است و خودش نقشی ندارد و اغلب فرد را مولود جامعه می دانند، یعنی برای خود فرد نقشی در اعمال و رفتار قائل نیستند، یعنی برای فرد آزادی و اختیار قائل نیستند و می گویند که این جامعه و فرهنگ جامعه است که به رفتار انسان شکل می دهد. این که جامعه در شکل دادن به رفتار فرد موثر است یک موضوع است، ولی این که فقط جامعه فرد را به این شکل تربیت می کند و فرد به هیچ وجه از خود آزادی و اختیار ندارد، مطلب دیگری است. آری در هر جامعه ای که زندگی کنیم، زبان و آداب و رسوم آن جا را می آموزیم، اما در عین حال انسان هستیم و از قدرت عقلانی برخوردار و دارای اختیار و آزادی می باشیم.یعنی فرد می تواند در بعضی جهات مقاومت کند و آنچه را که در جامعه معقول و متداول است نپذیرد و از روی قدرت و تشخیص خود عمل کند. منظور بر این است که گروه دوم تصور می کنند، حیات جمعی اصل است و باید به حیات جمعی توجه کرد و فرد تابع حیات جمعی است و از خود هیچ نقشی ندارد. گروهی انسان را حیوانی که چند درجه بیشتر از حیوانات موجود رشد کرده تلقی می کنند. یعنی نحوه یادگیری، پیدایش افکار و عقاید را درانسان تابع قواعدی قرار می دهند که این قواعد حاکم بر رفتار حیوانات است. بعضی از دانشمندان معتقد شدند که عواملی در محیط به وجود می آید، این عوامل رفتار خاصی را در فرد ایجاد می کند و پیدایش مکرر این عوامل سبب تکرار این رفتار در افراد می شود و معتقد بودند که انسان تابع محیط است، هر چه در محیط، در مقابل انسان ظاهر شود، همان عامل سبب آشنایی فرد با محیط می شود و از این طریق انسان چیزی یاد می گیرد. خلاصه این نظریه در روان شناسی به عنوان نظریه "شرطی شدن" شناخته می شود. به عنوان مثال عکس العملهای عاطفی، مانند خشمها و شادیها که از حد متعارف خارج می شود و گاهی ممکن است منجر به زد و خورد یا حرکات غیرعقلانی بشود، چیزهایی است که انسان در موقعیتهای مختلف با آن برخورد کرده و به تدریج در او عادتی به وجود آورده است. مانند این که فرض کنید فوتبالیستی گل می زند و یک مرتبه از جای خود بلند می شود و حرکاتی انجام می دهد که ممکن است هم به خود و هم به دیگران آسیب برساند. این همان حرکاتی است که بعضی از روان شناسان را وادار کرده است که تصور کنند یادگیری در انسان مانند یادگیری در حیوان تابع شرایط محیط است و همین طور که سگ پاولف بر اثر مشاهده گوشت و بعد همراه شدن صدای زنگ با آن، در مقابل صدای زنگ هم بزاقش ترشح می کرد; یا مثلا کبوتر معروف "اسکینر" که با این کبوتر، یکی از رفتارگرایان معروف آزمایشاتی کرده، یک لیوان آب جلوی کبوتر گذاشتند، دایره ای روی لیوان کشیدند بعد کبوتر به لیوان آب نگاه می کندو دایره را می بیند، خودبه خود به دایره نوک می زند، اگر آزماینده بعد از چند بار نوک زدن دانه ای به کبوتر بدهد و این عمل چند بار تکرار شود، کبوتر ممکن است یاد بگیرد با چهار بار نوک زدن یک دانه به دست آورد. به دنبال بحث گذشته، گروهی انسان را موجودی می دانند که چند درجه رشدش بیشتر از حیوان است و می خواهند همان اصول و قواعدی را که بر یادگیری حیوان حاکم است، پایه یادگیری در انسان قرار دهند و این مکتب، به عنوان مکتب سلوک و رفتار در روان شناسی هم نفوذ داشته و بر بسیاری از مراکز آموزشی حاکم بوده است.ولی آنها تصور می کنند که در انسان قدرت عقلانی، روحی و زمینه های معنوی وجود ندارد. انسان هم مانند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
فهرست مطا لب
عنوان صفحه
مقدمه 2
پرورش عقل و علم 4
سیستم آموزشی قدیم و پرورش عقل 5
د عوت اسلام به تعلیم و تعلم 6
تربیت و پرورش عقل در اسلام 7
صفات عقل 9
اصل تعقل 11
ا صل تفکّر اساس تربیت اسلامی 11
راه و حقیقت تفکّر 14
مجاری تفکّر 15
اصل تد بّر 18
جایگاه تد بّر در تر بیت 18
تربیت اسلامی و شأن مومن 20
ثمرات تدبّر 21
آموزش مهارتهای فکر کردن به کودکان 23
منا بع و مآ خذ 26
مقدمه
بر ا ساس رأی صادره در ششصد و چهل و هفتمین جلسه شورای عا لی آموزش و پرورش ، مورخ 29/2/79 ، ا هدا فی برا ی دوره ا بتدا ئی در زمینه های اعتـــقادی ، اخـــلاقی، علمـــی و آموزشی ، فرهنگی ، اجتماعی ، زیستی ، سیا سی وا قتصـــادی در را ستای رســا لت و مأموریت آموزش و پرورش و جهت دهی به رشـــــد همه جا نبه دا نش آموزان بر پایه تعالیم و دستورات دین مبین ا سلام تعیین شده ا ست .
مدیران ، برنامه ریزا ن و همه افرادی که در تعلیم و تربیت دا نش آموزا ن نقشـی بر عهده دارند ، مکلف شده ا ند ، در برنامه ریـــــــزی ا مور طوری اقدا م کنند که در پایـان دوره تحصیلی دستیا بی دا نش آموزا ن به ا هداف تعیین شده ممکن با شد .
در بخش ا هداف علمی و آموزشی موارد زیر آمده ا ست :
1- نسبت به شناخت پدیده ها کنجکا و ا ست .
2- در فکر کردن ، شنیدن ، گفتن و بیان مقصود ، خوا ندن و نوشتن و حساب کردن مهارت کا فی دارد .
3- با زبان فارسی آشنایی دارد و میتوا ند ا ز کتاب و روزنامه ا ستفاده نماید .
4-به ا همیت و ارزش اطلاعات و اطلاع رسا نی در زندگی آگاه ا ست .
5- ارزش علم را در ا نجام درست کارها تا حدی می دا ند .
6- مهارتهای اولیه برای زندگی در جامعه را کسب کرده ا ست .
7- با نحوه یادگیری خود تا حدودی آشنا ست .
8- به مطالعه کتاب علاقه نشان میدهد .
موضوع مقاله حاضر " تفکر و ضـــــرورت آموزش آن در دوره ا بتـدائــــی " می با شد ، هما نگونه که در موارد ذکر شده در بالا ملاحظه می نمائید ، دا نش آموزا ن ما باید در پایان دوره ا بتدا ئی در فکر کردن مهارت کافی دا شته با شند . ولی آیا مــا به آنها آموزشی در این خصوص داده ایم ؟ آیا برای چگونه و چطور فکــر کردن و یـا به طور کلی ، فکر کردن به مسائل ا طرافمان ،آمـــوزشی در مدا رس به نو نهـالانمـا ن ارائه می دهیم ؟ اگر جواب مثبت ا ست ، آیا تا همین حد کافی ا ست ؟ و . . .
البته بچه ها در زمینه : گفتن و بیا ن مقـصود ، خوا ندن و نوشتن و حساب کردن مهارت کا فی کسب می نمایند ، تا جایی که گفتن آنها در برخــی موارد به پرگویی منتهی می شود و بدون فکر کردن در مورد چیزی ، اولین مطلبی را که به ذهنشا ن میرسد بیان می نمایند . به نظر بنده باید در زمینه گوش کردن و فکر کردن با توجه به سفارشات زیادی که در این خصوص شده ا ست و اثرا تی که اندیشیدن در موفقیت بیشتر آنها در پی خواهد دا شت ، آ موزشهایی به دا نش آموزا ن داده شود تا در این زمینه نیز مهارت کافی کسب نمایند .
سؤالات و موارد بالا باعث شدند تا نگارنده مطالعاتی در این خصوص ا نجام دهد ، در قرآن و کلام معصومین سفارشات زیادی برا ی تفکر در کارها و ضرورت آن شده ا ست ، تا آنجا که یک لحظه تفکر را ا ز عبادت شصــت سا ل بهتــر دا نسته ا ند ، یا اینکه سالار شهیدا ن حضرت امام حسین ( ع ) که معلم درس آزادگی به ا نسانهای عالم هستند ، میفرمایند : « چیـــزی به زبا نتــان نیاورید که ا ز ارزش شما بکا هـد » و این مطلب خود تأکیدی ا ست بر سخن گفتن همراه با تفکر تا باعث نقصان ارزش ما نگردد ، د ر سخنی دیگر ا ز امام حسن مجتبی ( ع ) می خوا نیم که :
« اَ لتَّفَکُر حَیوهُ قَلبِ ا لبَصیرِ »
ا ندیشیدن مایه زنده دل بودن ا نسان آگاه ا ست .
همچنین مباحث جالب توجهی در کلام بزرگا نی چون ا ستـــاد مرتضی مطهـری و دیگران در زمینه تفکر آمده ا ست ، که قابل تأمل و بررسی می با شند . در صفحا ت بعدی خلاصه ای ا ز مطالعات نگارنده در این خصوص ارائه شده ا ست ، که امید ا ست بتواند برای نگــارنده و دیگران در ا مر آمـــوزش آینده سازان کشورمان رهگـشا بوده و مفید وا قع شود . ا نشاء ا . . .
ا بو ا لفضل باقرپور ولاشا نی
آذر 1384
پرورش عقل و علم
مسئله " علم " همان آموزش دادن ا ست . تعلیم عبارتست ا ز یاد دادن ، ا ز نظـر تعلیم ، متعلم فقط فراگیرنده ا ست . مغز متعلم به منزله ا نباری ا ست که یک سلسله معلومـــات در آن ریختـه می شود . ولی در آموزش کافی نیست که هدف این با شد . امروز هم این را نقص می شمارندکه هدف آموزگار فقط این با شد تنها که یک سلسله معلومات ، اطلاعات ، فرمول را در مغز متعلم بریزد ، آنجا ا نبار کند و ذهن ا و بشود مثل حوضی که مقداری آب در آن جمع شده ا ست . هدف معلم باید بالاتر با شد وآن ا ینست که نیروی فکری متعلّم را پــرورش و ا ستقلال بدهد و قوه ا بتکا ر ا و را زنده کند . یعنی کا ر معلم در واقع آتشگیره دادن ا ست ، فرق ا ست میان تنوری که شـما بخوا هید آتش ا ز بیرون بیاورید و در آن بریزید تا این تنور را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمـــع ا ست ، شما آتشگیــره از خارج می آورید آنقدر زیرا ین چوبها و هیزمها آتش میدهید تا خود اینها کم کم مشتعل شود و تنور با هیـزم خودش مشتعل گردد . چنین به نظر می رسد ، آنجا که راجع به " عقل و تعقل " بحث می شود در مقا بل " علم و تعلم " نظر به همان حالت رشد عقـلانی و ا ستقلال فکری ا ست که ا نسان قوه ا ستنباط دا شته با شد .
جمله ای دارند امیر ا لمو منین (ع ) که در نهج ا لبلاغه ا ست ، میفرمایند : علم دو علم ا ست : یکی علم شنیده شده یعنی فرا گرفته شده ا ز خارج و دیگر علم مطبـــوع یعنی آن علمی که از طبیعت و سرشت ا نسان سرچشمه می گیرد . علمــی که ا نسان ا ز دیگری یاد نگرفته و معلوم ا ست که همان قوه ا بتکار شخص ا ست .
بعد می فرمایند : وعلم مسموع ، اگر علم مطبـــــوع نبا شد ، فایده ندارد و وا قعاً هم چنین ا ست . این در تجربه ها درک کرده اید : ا فرادی هستــــند که اصلاً علـــم مطبـــوع ندارند ، منشـأ آن هم اغلب ســـوء تعلیم و ســوء تربیــت ا ست ، نه اینـکه ا ستعــدا دش را ندا شته ا ند . تربیت و تعلیم جوری نبــوده که آن نیـــروی مطبــوع او را به حرکت در آورد و پرورش بدهد .