لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن .docx :
چشمان مونالیزا با لبان ژیژک
مولف : کیانوش دل زنده
اسلاوی ژیژک جزو معدود متفکرانی است که در ایران امروز از او بسیار سخن می رود و نیز به همان میزان از او کتاب ترجمه می شود و عرصه مجازی به نحوی در تسخیر هواداران اوست . اما در بازار شلوغ مونتاژِ نظریات ، رسانه های مکتوب (نشریات ، ماهنامه ها ، روزنامه ها ) نه تنها او را جدی نمی گیرند بلکه حتی او را در حد یک کمدین پائین می آورند ، حقیقتی مدفون ، که از یک طرف در عرصه مجازی اینگونه طرفداران پرپاقرصی به هم زده است و از سوی دیگر مخالفانی که در رسانه های مکتوب ، این چنین او را نه تنها نادیده می گیرند بلکه حتی او را سطحی و مسخره قلمداد می کنند .
ژیژک اولین متفکری نیست که در الکلنگ زشتُ زیبا، این یا آن ، مورد هجمه و تصاویر قالبی کلیشه ای ، تحریف شده است . پیش از او فوکو ، هابرماس و حتی پیش تر پوپر و مارکس هم با چنین سرنوشتی دچار شده بودند . مُد های فکری چون نسیمی این متفکران را در گیسوان خودبزرگ بینی توام با عقده حقارت بالا می بردند و از سوی دیگر گروهی آن ها را در زیرِ باد انتقادِ سطحی و کلیشه ای به گلوله می بستند .
در این گرماگرم بازار داغ مونتاژ نظریات روزنامه ها و … با تیراژ بالا به توزیع مطالب فست فودی و نیم بند در ستون ها ی چند خطی و پاروقی ها سعی می کردند تکلیف همه این متفکرین را یک شبه یکسره کنند و مُهر باطل شد بر آن ها بزنند ، که اساسا خلقت آن ها اشتباه بوده و باید از بود خود توبه کنند . همه همه پُر از انتزاع ها و کلی بافی های توخالی و غیر انضمامی به نحوی که حتی اگر در این پرفورمنس غمگین به رسم اتهامات منتقدین فرض را بر این بگذاریم که ژیژک ، فوکو ، … دلقک های بی مزه با عمارت های توخالی هستند ، لااقل باشکوه تر و خلاقانه تر از نوشته های بی سرته و چند وجبی همین منتقدان است که با انتزاع های خُشک و واحد آجین شده اند .
رسم مرسوم مخالف خوان در مجلات امروز خوانشی از ژیژک را ترویج می کنند که به مراتب ریاکارانه تر از گروه نخست است که نظریات او را در تحلیل و تبیین مسائل روز به کار می گیرد چرا که خواندن متنی با این فرض « که پیام اصلی آن باید نادرست باشد تفسیر ریاکارانه را حتی به نحو بهتری تضمین می کند تا خواندن آن با این فرض که آن چه این متفکرین می گویند باید درست باشد . »[1] زیرا این خیال باطل را مفروض می گیرد که انگار اصول لایتغیر و ثابتی در فلسفه و اندیشه سیاسی حضور دارند که باید متن یا متفکرِ تحت بررسی مبتنی با آن اصول و نگرش ها ارزش گذاری شود .
چنین مخالفانی به پرسش هایی که ژیژک مطرح می کند نه تنها علاقه نشان نمی دهند که حتی کمتر حاضر نیستند به قرائت متون سنگینِ فلسفی او که با چاشنی روانکاوی و ارجاعات مکرر به نظریات فرهنگی و بازخوانی فیلم سنگین تر شده است بپردازند .
انتقادات جامع الطرافی از سوی این دست از روزنامه نگاران مطرح شده است که تکرار آن نوعی مشروعیت به این ادعاهای گزاف است . دامن زدن به آن موجب تشدید بدفهمی و ترویج بی فرهنگی علمی از طریق تکرار اشتباهات مطروحه است . از این رو این یادداشت بر آن است به جای پاورقی نویسی و به ناکجاآباد بردن گفتمان های در راه مانده به نام ژیژک ، به این سوال ها بپردازد ، چرا ژیژک تا این حد مهم است که بخش وسیعی از عالم نظریه را در عرصه مجازی به خود اختصاص داده است ؟ و چه رویکرد انضمامی در نظریات او وجود دارد که سیل کثیری به ترجمه آثار او دست زده اند و میل کثیرتری در شهوت خواندن آنها ؟ این سوالات فی الجمله در عنوان چرا ژیژک خلاصه می شود . شرح اندکی از این که چرا درک و تطور آثار او مهم است ؟
از این رو بند الف : به ریشه های فکری و سهم نوآورانه ژیژک در تاریخ روشنفکری غرب می پردازد و بند ب : که پاشنه آشیل مخاطب ایرانی در درک آراء ژیژک است به روش شناسی ژیژک ، سبک و متُدی که به دلیل غیر آکادمیک بودن او برای خواننده ایرانی غیر ملموس و توام با کژفهمی است توجه می شود . و در بند ج : سه اصل مهم و کلیدی که ژیژک بر آن ها بسیار موکد است طرح می شود که قابل تامل ، جذاب و در عین حال می توان در وضعیت فعلی با آن به پیوند انضمامی رسید . اگرچه نگارند خود می داند سه گانه طرح شده همه چیز نیست و شاید در وجوه دیگر آراء او کم اهمیت تر باشد ، ولیکن از آن جا که نگارنده آن ها را در پیوند با شرایط امروز ایران انضمامی تر می بیند ، بنا به صلاح دید شخصی به طرح آن ها می پردازد .
الف : گلین دالی « ژیژک را در حکم معادلِ فلسفی نوعی طاعون یا ویروس کامپیوتری می داند که هدفش برهم زدن نمودها و ظواهر فارغ البال آن چیزی است که می توان آن را شبکه یا ماتریس سرمایه داری –لیبرال –جهانی نامید . »[2] این ویروس و طاعون مزمن را نمی توان در هیچ دست بندی کلیشه ای از نوع آکادمیک آن قرار داد ، مثل لاکان ( 1901 -1981) ژیژک هم به شدت از برچسب هایی که بر او می زنند پرهیز می کند . به همین دلیل هم هست که نه می توان او را پست مدرن به حساب آورد و هم نیاورد ، .. و بدین ترتیب او را نمی توان مارکسیت ، هگلی ، هایدگری ، دریدایی … در مفهوم قالبی آن نامید . چرا که ممکن است در یک زمان باشد و در زمانی دیگر نه . با این وجود « ایده ها و تاثیرات کلی هر یک از متفکرین که در آراء ژیژک از آن سخن می رود با یکدیگر هم پوشی پیدا می کنند ، اما به طور کلی می توان گفت فلسفه هگل نوع یا روش اندیشیدنی که ژیژک پیدا کرده است را زیر نفوذ خود دارد ، آثار مارکس انگیزه یا دلیلی برای کتاب های او فراهم می آورد و روان کاوی لاکانی چهارچوب مفهومی را برای پرداختن به موضوعات تحلیل های او. »[3]
مایرز ( نویسنده ای که کتابی هم درباره اسلاوی ژیژک دارد ) می گوید : « لاکانی که در کتاب های ژیژک می خوانید عمدتا لاکان خاص ژیژک است . » [4] و این خاص بودگی که مایرز درباره ” لاکان ” بر آن موکد است توسط منتقدین آثار ژیژک ، درباره هگل ، مارکس ، … تکرار می شود . « در واقع سهم نوآورانه ژیژک در تاریخ روشنفکری غرب در تلفیق فوق العاده ای است که او از نظریه روان کاوی لاکان ، فلسفه قاره ی (و به طور اخص قرائت ضد ماهیت باورانه اش از هگل )و نظریه سیاسی مارکسیستی ارائه کرده است . او به وضوح این اندیشه متعالی را با نمونه های برگرفته از ادبیات و فرهنگ عامه پسند ترسیم می کند که نه تنها شکسپیر ، واگنر یا کافکا را در بر می گیرد ؛ بلکه فیلم نوآر ، سریال های آبکی ، کارتون ها و لطیفه های مستهجنی را نیز شامل می شود که در حوزه ابتذال قرار دارند . »[5] و به واسطه همین امر است که می توان فهمید چرا او تا بدین حد در میان افراد مختلفِ متکثر هواخواه دارد . به این دلیل که او در محدوده یک موضوع واحد نمی گنجد و درواقع او یک محصول فرهنگ عامه پسند است . اسب تروا ، در قالب یک کالای سرمایه داری که اتفاقا برای نابودی خود سرمایه داری وارد تروی شده است .
این روش غیر مرسوم که با آکادمی سر ناسازگار دارد و پُر از جوک ها و لطیفه ها و مثال های ساده و ملموس است ، امری اتفاقی نیست . ژیژک وام دار ژاک لاکان است « فردی که دانشگاهی و نویسنده نبود و عمیقا به دانشگاه و کلام دانشگاه بدگمان بود . » [6] ژیژک در مصاحبه خود با اومانیته بر این امر تاکید می گذارد که از دانشجویان متنفر است و اساسا « آکادمی خود یک ساز برگ ایدئولوژیک دولت است . » در واقع به واسطه همین فضای خشک و ایدئولوژیک زده آکادمی است که او ترجیح می دهد خارج از دانشگاه در سالن تئاتر ، .. برای هوادارنش سخنرانی کند . جلساتی که شاید از برخی برنامه های تلویزونی سرگرم کننده تر و مفرح تر هم هست . ژیژک در آخرین سمیناری که در لندن به اتفاق تیلور نویسنده کتابی با عنوان ژیژک و رسانه حضور پیدا کرده بود بر این امر صحه می گذارد که وقتی نکته ای به طنز طرح می شود برای مخاطبان تاثیر گذارتر است ، چون در آن لحظه کارکرد ایدئولوژیک و کلبی مسلکی ناشی از آن به کمترین حد خود می رسد .
ب : روش شناسی اسلاوی ژیژک را می توان با تسامح در( روش شناسی انتقادی )گنجاند . او اگر چه همانگونه که خود معترف است با متفکران مکتب فرانکفورت زاویه دارد ، ولی با دیگر متفکران ای که در این سبک و روش شناسی می گنجد (مکتب پراکسیس ) هم تراز است . همانگونه که حتی خود معترف است ، نخستین پیشرفت غیر منتظره اش در فلسفه زمانی آغاز شد که گروه پراکسیس اغوایش کرد .
« حدود پانزده سال داشتم که به خواندن متون استاندارد و کلاسیک مارکسیستی –دیالکتیک ، غیره را شروع کردم ، و نخستین پیشرفت غیر منتظره ام مربوط به زمانی بود که گروه پراکسیس (مجله ای نسبتا دگر اندیش که از به اصطلاح مارکسیست انسان گرایانه طرفداری می کرد ) اغوایم کرد و برای نخستین بار از ایدئولوژی رسمی فاصله گرفتم . » [7]
در روش شناسی انتقادی سه اصل را می توان در نظر گرفت و بر پایه آن سنجید که آیا آراء ژیژک را می توان در این روش شناسی قرار داد ؟ این اصول برجسته عبارتند از :
الف: اعلام تمایز میان ظاهر و واقعیت : کژ نگریستن – نفی در نفی
ب : پراکسیس (تلازم ارتباط ذهن و عین )
ج : نقد جامعه مدرن و سرمایه داری پیشرفته
الف : وقتی پژوهشگری می پذیرد که نظم موجود طبیعی است و نظم دیگر غیر از آن قابل تصور نیست ، این بدان معناست که او در پی اصلاح وضع موجود نیست در مقابل ، نظریه انتقادی چنین فرض می کند که زندگی روزمره و عادی انسان ، بر پایه ” پندار “استوار است و مردم به این پندارها خو کرده اند»[8] حال آن که ژیژک در منطق دیالکتیک هگلی که با اقتصاد سیاسی در هم آمیخته ، و برای تبیین آن به روانکاوی ، زبان شناسی متوسل شده است ، قصد دارد بگوید که زبان به عنوان عامل انتقال “امر واقع “به “واقعیت “ناتوان است و نمی توان همه آنچه واقعی است را به ما نشان دهد ، سایه ای از کلبی مسلکی ایدئولوژیکی وجود دارد که حتی اگر پرده ایدئولوژی را کنار بزنیم ، باز سوژه خود به خود دست به عملی می زند که خلاف آگاهی است . ژیژک این دوگانگی میان” امر واقع” و “واقعیت ” را این گونه تشریح می کند :« ((واقعیت)) واقعیت اجتماعی انسانهای ملموسی که درگیر تعامل و فرایندهای تولیدند حال آنکه ((امر واقع )) منطق موهوم ((انتزاعی )) و چاره ناپذیر سرمایه است که آنچه در واقعیت اجتماعی جریان دارد تعیین می کند . می توان این شکاف و جدایی را به شکلی آشکار هنگامی مشاهده کرد که فردی از کشوری دیدن می کند که زندگی در آن به روشنی در هم ریخته و به اصطلاح شیر تو شیر است . در چنین کشوری شاهد زوال محیط زیست و فلاکت انسانها هستیم . اما گزارش اقتصاددانان که پس از این دیدار به دست ما می رسد از این خبر می دهد که وضعیت اقتصادی آن کشور (( از نظر مالی بی عیب و نقص )) است –واقعیت اهمیت ندارد آنچه مهم است وضعیت سرمایه است …..»[9]
این دوگانگی که ژیژک بدان معتقد است ، به عنوان اصل مهمی مطرح می شود که روش شناسی انتقادی مبتنی بر نقد روش شناسی پوزتویستی خود را از آن متمایز می سازد .
اول اینکه :« با ادراک و تجربه محض می توان صدق و کذب گزاره ها را تعیین کرد . همان پراکسیس ، یا در هم تنیدگی اقتصاد سیاسی و نقد آگاهی است »[10] مبتنی بر این که چون ”صورِ ظاهر” به تنهایی مورد تاکید نیست ، به طریق اولی هم نمی توان تنها به تجربه محض اکتفا کرد . چون روحی در جریان است که نمی توان آن را تنها به تجربه در یافت . در واقع باید برای نوعی از دیالکتیک احترام قائل شد .
دوم : «اثبات گرایی ، به ظاهر اشیاء توجه می کند و از شناخت گوهر آن ها طفره می رود ، موقعیت تاریخی را در نظر نمی گیرد و به همین دلیل انتزاعی است . جزئیات را بررسی می کند و از شناخت کلیت ناتوان است »[11] به عبارتی همان انتقادی است که اسلاوی ژیژک دلیلش را در کاربرد روش (کژ نگریستن ) و (کلیت انضمامی ) مرتبط می سازد . تاکید به کلیت و نه جزء نگری و این که نگاه صرفا تجربی و مستقیم که فرایند تاریخی را در نظر نمی گیرد سطحی و بدون عمق است .
کژ نگریستن :
«مهمانی وارد خانه ییلاقی می شود و از پنجره عریض خانه به مزرعه پشت آن نگاه می کند . دختر خانواده تنها کسی است که او از هنگام ورود به خانه استقبالش می کند و به او می گوید همه دیگر اعضای خانواده به تازگی در تصادفی جان باخته اند ، کمی بعد ، وقتی مهمان دوباره از پنجره بیرون را نگاه می کند ، آنها را می بیند که آهسته در مزرعه به خانه نزدیک می شوند ، انگار که از شکار بر می گردند و بدین ترتیب چند کلمه ، چهارچوب پنجره را عوض می کند . کافی است تا پنجره معجز آسا به نوعی قالب فانتزی استحاله یابد و اعضای خانواده با جامه های گل آلودشان تغییر ماهیت دهند و به اشباحی خوفناک بدل گردند» [12] اسلاوی ژیژک با تاسی از ژاک لاکان معتقد به همین کژنگریستن است ، کژ نگریستن : «گونه ای از میزانسن مضامین نظری است ؛ جنبه هایی را در معرض دید می آورد که در حالات دیگر هرگز بدان توجه نمی کنیم»[13]« شیوه کژ نگریستن به لاکان کمک می کند به درک و تشخیص ویژگی هایی که معمولادر مستقیم نگاه کردن های آکادمیک از نظر دور می مانند توجه داشته باشد » [14]در واقع ژیژک با رویکر انتقادی به نگاه راست گرایانه و پوزتویستی معتقد است که این نگاه قابلیت درک واقعی محتوا را ندارد ، امری که در زیر لایه های خیالی و صوری پنهان است . «وقتی یک موجود خیالی ، امر تصوری ، شیئی از فضای درونی وارد دنیای واقعی ما بشود ؛ زمینه واقعیت را دچار پیچ و خم و پریشانی می کند –یک نیاز از طریق ایجاد پریشانی در واقعیت خود را تثبیت می کند . » [15].
«اگر به چیزی مستقیم نگاه کنیم ، آن را ((چنان که در واقعیت هست )) می بینیم و حال آنکه نگاه آشفته بر اثر آرزوها و اضطراب ها ی ما( کژ نگاه کردن )تصویری معوج و مبهم به دست می دهد . در تراز استعاره دوم اما ، رابطه دقیقا عکس این است : اگر به چیزی مستقیم نگاه کنیم ، یعنی بر حسب امور واقعی و عاری از احساس ، فارغ از علایق خویش یعنی به چیزها نظر افکنیم ، هیچ نمی بینیم ؛ الا لکه ای بی شکل و بی صورت ، شی تنها زمانی خصوصیاتی واضح و متمایز پیدا می کند که به آن از زوایه خاص نظر کنیم ، یعنی از منظر بسته به (علایق شخصی )که میل من آن را تقویت می کند ، بر آن سایه می اندازد و در آن دست می برد . » . [16] لاکان برای شرح این مهم به” نقاشی ُسفرا” اثر هانس هولبایین اشاره می کرد : «در پائین تصویر ، زیر پیکر دو سفیر وقتی مستقیم نگاه می کردی یک لکه بی معنی مشاهده می کردی ، ولی وقتی در آستانه دیواری که تابلو به آن آویزان شده بود با زاویه ای کج و غیر مستقیم نگاه می کردی آن لکه ، به یک بار شکل یک جمجمه را تداعی می کرد و بدین ترتیب معنای حقیق تابلو را فاش می کند –بی اعتبار بودن متاع دنیا ، اشیاء هنری و معرفتی که مابقی تصویر را پرکرده اند »[17]
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
فهرست مطا لب
عنوان صفحه
مقدمه 2
پرورش عقل و علم 4
سیستم آموزشی قدیم و پرورش عقل 5
د عوت اسلام به تعلیم و تعلم 6
تربیت و پرورش عقل در اسلام 7
صفات عقل 9
اصل تعقل 11
ا صل تفکّر اساس تربیت اسلامی 11
راه و حقیقت تفکّر 14
مجاری تفکّر 15
اصل تد بّر 18
جایگاه تد بّر در تر بیت 18
تربیت اسلامی و شأن مومن 20
ثمرات تدبّر 21
آموزش مهارتهای فکر کردن به کودکان 23
منا بع و مآ خذ 26
مقدمه
بر ا ساس رأی صادره در ششصد و چهل و هفتمین جلسه شورای عا لی آموزش و پرورش ، مورخ 29/2/79 ، ا هدا فی برا ی دوره ا بتدا ئی در زمینه های اعتـــقادی ، اخـــلاقی، علمـــی و آموزشی ، فرهنگی ، اجتماعی ، زیستی ، سیا سی وا قتصـــادی در را ستای رســا لت و مأموریت آموزش و پرورش و جهت دهی به رشـــــد همه جا نبه دا نش آموزان بر پایه تعالیم و دستورات دین مبین ا سلام تعیین شده ا ست .
مدیران ، برنامه ریزا ن و همه افرادی که در تعلیم و تربیت دا نش آموزا ن نقشـی بر عهده دارند ، مکلف شده ا ند ، در برنامه ریـــــــزی ا مور طوری اقدا م کنند که در پایـان دوره تحصیلی دستیا بی دا نش آموزا ن به ا هداف تعیین شده ممکن با شد .
در بخش ا هداف علمی و آموزشی موارد زیر آمده ا ست :
1- نسبت به شناخت پدیده ها کنجکا و ا ست .
2- در فکر کردن ، شنیدن ، گفتن و بیان مقصود ، خوا ندن و نوشتن و حساب کردن مهارت کا فی دارد .
3- با زبان فارسی آشنایی دارد و میتوا ند ا ز کتاب و روزنامه ا ستفاده نماید .
4-به ا همیت و ارزش اطلاعات و اطلاع رسا نی در زندگی آگاه ا ست .
5- ارزش علم را در ا نجام درست کارها تا حدی می دا ند .
6- مهارتهای اولیه برای زندگی در جامعه را کسب کرده ا ست .
7- با نحوه یادگیری خود تا حدودی آشنا ست .
8- به مطالعه کتاب علاقه نشان میدهد .
موضوع مقاله حاضر " تفکر و ضـــــرورت آموزش آن در دوره ا بتـدائــــی " می با شد ، هما نگونه که در موارد ذکر شده در بالا ملاحظه می نمائید ، دا نش آموزا ن ما باید در پایان دوره ا بتدا ئی در فکر کردن مهارت کافی دا شته با شند . ولی آیا مــا به آنها آموزشی در این خصوص داده ایم ؟ آیا برای چگونه و چطور فکــر کردن و یـا به طور کلی ، فکر کردن به مسائل ا طرافمان ،آمـــوزشی در مدا رس به نو نهـالانمـا ن ارائه می دهیم ؟ اگر جواب مثبت ا ست ، آیا تا همین حد کافی ا ست ؟ و . . .
البته بچه ها در زمینه : گفتن و بیا ن مقـصود ، خوا ندن و نوشتن و حساب کردن مهارت کا فی کسب می نمایند ، تا جایی که گفتن آنها در برخــی موارد به پرگویی منتهی می شود و بدون فکر کردن در مورد چیزی ، اولین مطلبی را که به ذهنشا ن میرسد بیان می نمایند . به نظر بنده باید در زمینه گوش کردن و فکر کردن با توجه به سفارشات زیادی که در این خصوص شده ا ست و اثرا تی که اندیشیدن در موفقیت بیشتر آنها در پی خواهد دا شت ، آ موزشهایی به دا نش آموزا ن داده شود تا در این زمینه نیز مهارت کافی کسب نمایند .
سؤالات و موارد بالا باعث شدند تا نگارنده مطالعاتی در این خصوص ا نجام دهد ، در قرآن و کلام معصومین سفارشات زیادی برا ی تفکر در کارها و ضرورت آن شده ا ست ، تا آنجا که یک لحظه تفکر را ا ز عبادت شصــت سا ل بهتــر دا نسته ا ند ، یا اینکه سالار شهیدا ن حضرت امام حسین ( ع ) که معلم درس آزادگی به ا نسانهای عالم هستند ، میفرمایند : « چیـــزی به زبا نتــان نیاورید که ا ز ارزش شما بکا هـد » و این مطلب خود تأکیدی ا ست بر سخن گفتن همراه با تفکر تا باعث نقصان ارزش ما نگردد ، د ر سخنی دیگر ا ز امام حسن مجتبی ( ع ) می خوا نیم که :
« اَ لتَّفَکُر حَیوهُ قَلبِ ا لبَصیرِ »
ا ندیشیدن مایه زنده دل بودن ا نسان آگاه ا ست .
همچنین مباحث جالب توجهی در کلام بزرگا نی چون ا ستـــاد مرتضی مطهـری و دیگران در زمینه تفکر آمده ا ست ، که قابل تأمل و بررسی می با شند . در صفحا ت بعدی خلاصه ای ا ز مطالعات نگارنده در این خصوص ارائه شده ا ست ، که امید ا ست بتواند برای نگــارنده و دیگران در ا مر آمـــوزش آینده سازان کشورمان رهگـشا بوده و مفید وا قع شود . ا نشاء ا . . .
ا بو ا لفضل باقرپور ولاشا نی
آذر 1384
پرورش عقل و علم
مسئله " علم " همان آموزش دادن ا ست . تعلیم عبارتست ا ز یاد دادن ، ا ز نظـر تعلیم ، متعلم فقط فراگیرنده ا ست . مغز متعلم به منزله ا نباری ا ست که یک سلسله معلومـــات در آن ریختـه می شود . ولی در آموزش کافی نیست که هدف این با شد . امروز هم این را نقص می شمارندکه هدف آموزگار فقط این با شد تنها که یک سلسله معلومات ، اطلاعات ، فرمول را در مغز متعلم بریزد ، آنجا ا نبار کند و ذهن ا و بشود مثل حوضی که مقداری آب در آن جمع شده ا ست . هدف معلم باید بالاتر با شد وآن ا ینست که نیروی فکری متعلّم را پــرورش و ا ستقلال بدهد و قوه ا بتکا ر ا و را زنده کند . یعنی کا ر معلم در واقع آتشگیره دادن ا ست ، فرق ا ست میان تنوری که شـما بخوا هید آتش ا ز بیرون بیاورید و در آن بریزید تا این تنور را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمـــع ا ست ، شما آتشگیــره از خارج می آورید آنقدر زیرا ین چوبها و هیزمها آتش میدهید تا خود اینها کم کم مشتعل شود و تنور با هیـزم خودش مشتعل گردد . چنین به نظر می رسد ، آنجا که راجع به " عقل و تعقل " بحث می شود در مقا بل " علم و تعلم " نظر به همان حالت رشد عقـلانی و ا ستقلال فکری ا ست که ا نسان قوه ا ستنباط دا شته با شد .
جمله ای دارند امیر ا لمو منین (ع ) که در نهج ا لبلاغه ا ست ، میفرمایند : علم دو علم ا ست : یکی علم شنیده شده یعنی فرا گرفته شده ا ز خارج و دیگر علم مطبـــوع یعنی آن علمی که از طبیعت و سرشت ا نسان سرچشمه می گیرد . علمــی که ا نسان ا ز دیگری یاد نگرفته و معلوم ا ست که همان قوه ا بتکار شخص ا ست .
بعد می فرمایند : وعلم مسموع ، اگر علم مطبـــــوع نبا شد ، فایده ندارد و وا قعاً هم چنین ا ست . این در تجربه ها درک کرده اید : ا فرادی هستــــند که اصلاً علـــم مطبـــوع ندارند ، منشـأ آن هم اغلب ســـوء تعلیم و ســوء تربیــت ا ست ، نه اینـکه ا ستعــدا دش را ندا شته ا ند . تربیت و تعلیم جوری نبــوده که آن نیـــروی مطبــوع او را به حرکت در آورد و پرورش بدهد .