انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

تحقیق در مورد تولد حضرت فاطمه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 7 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

تولد حضرت فاطمه(س)

دانشمندان اهل سنت بر این عقیده اند که جضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ پنج سال قبل از بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص) به دنیا آمده است. از این رو گفته اند: در همان سالی که قریش خانه کعبه را بنا می کرد آن حضرت متولد شد. اما محدثین و علمای شیعه، ولادت حضرت زهرا(س) را پنج سال بعد از بعثت پیامبر اکرم(ص) دانسته و در این زمینه روایاتی را نیز از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نقل کرده اند.

بر عالمیان رحمت رحمن زهراست

در هر دو جهان سرور نِسوان زهراست

نوری که دهد شاخه طوبی از اوست

کوثر که خدا گفته به قرآن زهراست

خدیجه میهمان زنان بهشتی

شیخ صدوق در کتاب امالی از امام صادق(ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: در هنگام ولادت حضرت فاطمه، خدیجه شخصی را به نزد زنان قریش فرستاد و از آن ها خواست تا به خانه او بیایند و در هنگام وضع حمل به او کمک کنند، اما زنان مکه برای خدیجه پیغام دادند که تو به سخنان ما گوش نکردی و با یتیم ابی طالب ـ که مال و ثروتی نداشت ـ ازدواج کردی، لذا ما به کمک تو نخواهیم آمد. خدیجه از این پیغام غمگین شد و در حال اندوه به سر می برد که ناگهان چهار زند گندمگون بلند قامت را ـ که همچون زنان بنی هاشم بودند ـ مشاهده کرد که بر وی وارد شدند. خدیجه از دیدن ایشان نگران شد اما یکی از آن چهار زن به سخن آمد و گفت: ای خدیجه! نترس و محزون مباش که پروردگار تو ما را فرستاده و ما خواهران تو هستیم. من ساره ام، این آسیه همسر فرعون است که همدم تو در بهشت خواهد بود. آن دیگری مریم دختر عمران و نفر چهارم کلثوم خواهر حضرت موسی است. خداوند ما را نزد تو فرستاده تا در هنگام وضع حمل به تو کمک کنیم.

نوری زخدیجه چون قمر پیدا شد

از مکه ستاره سحر پیدا شد

در بیستم ماه جمادی الثانی

گنجینه یازده گهر پیدا شد

به پاس احترام حضرت فاطمه(س)

حضرت زهرا(س) در شرایطی از تاریخ قدم به عرصه وجود نهاد که هنوز ابرهای تیره تفکر جاهلیت بر سر زمین حجاز سایه افکن بود و زن در نظر اعراب، موجودی پست و بی ارزش بلکه مایه خجلت و سرافکندگی به شمار می آمد تا آنجا که هرگاه به یکی از آنان خبر تولد نوزاد دختری را می دادند چهره اش از خشم سیاه می شد و خود را برای دفن او در زیر خاک آماده می ساخت.

با وجود این، رسول خدا(ص) بر خلاف این رسم و اندیشه جاهلانه، از تولد زهرای مرضیه بسیار خوشحال شد و با اظهار شادی همواره در تکریم این دختر و بزرگداشت شخصیت او می کوشید. نقل است هر زمان که فاطمه زهرا بر رسول خدا(ص) وارد می شد آن حضرت به پاس احترام دختر خویش، تمام قامت در مقابلش می ایستاد و گاه به رسم ادب و محبت بر دستان وی بوسه می زد.

ای روی تو جلوه گاه سرمد زهرا

وی سینه تو بهشت احمد زهرا

عید تو بُود ببخش عیدی ما را

زان دست که بوسیده محمد زهرا

حضرت فاطمه(س)، گوهر ناشناخته

بیستم ماه جمادی الثانی، سالروز ولادت اختر تابناک آسمان عصمت، فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ است.

حقیقت آن است که شخصیت والا و مقام و موقعیت شگفت انگیز این بانوی بزرگ جهان اسلام از ابتدای ولادت تا کنون ـ که نزدیک به چهارده قرن از آن می گذرد ـ آنچنان که باید و شاید شناخته نشده است.

مقام معظم رهبری در سخنانی که در همین باره ایراد داشته اند، می فرمایند:

«وقتی انسان به روایاتی که مربوط به فاطمه زهرا(س) می باشد و از زبان ائمه ـ علیهم السلام ـ صادر شده است مراجعه می کند، می بیند زبان معصومین ـ علیهم السلام ـ نسبت به این بزرگوار، آن چنان زبان ستایش و خضوع و خشوع است که برای کسی که مقام والای فاطمه زهرا(س) را ندانسته باشد، ممکن است مایه تعجب باشد. از خود پیامبر اکرم(ص) که پدر و مربی این مخدره ی بزرگوار بود تا امیرالمؤمنین که همسر او بود و تا فرزندان او یعنی ائمه(ع) ـ هر کدام راجع به زهرای اطهر جمله ای گفته اند و آن را با زبان تعظیم و ستایش بیان کرده اند. این نشان دهنده آن مقام والا و توصیف ناشدنی است که حقیقتا برای ذهن قاصر ما، آن علو درجه معنوی و ملکوتی امّ الائمة النجباء ـ سلام الله علیها ـ قابل درک نیست.»

خانه حضرت فاطمه(س) پناه مستمندان

خانه فاطمه(س) در مدینه، خانه ایثار و کمک به محرومان بود و دردمندان و مستمندان این شهر آنگاه که از همه جا درمانده و ناامید می شدند، رو به خانه کوچک، اما پر خیر و برکت فاطمه می آورند.

در سال های نخستین هجرت پیامبر اکرم(ص)، هنگامی که حسن و حسین(ع) فرزندان خردسال زهرای اطهر، بیمار شده بودند حضرت زهرا به همراه سایر اعضای خانه، نذر کردند که در صورت شفا یافتن این دو جگر گوشه رسول خدا، سه روز روزه بگیرند. در پی ظهور نشانه های بهبودی در چهره حسن و حسین(ع) اعضای این خانواده به نذر خویش وفا کرده، سه روز روزه گرفتند. اما در غروب هر سه روز قطعه نانی که برای افطار خویش فراهم کرده بودند به یتیم و مسکین و اسیری درمانده که درب منزل آن ها را می کوبید بخشیدند و خود گرسنه شب را به صبح رساندند.

در پایان روز سوم، خداوند سبحان جهت تقدیر و ستایش از این همه اخلاص و ایثار، سوره «هل اتی» را در شأن علی، فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ نازل فرمود و این حرکت شگفت انگیز را برای همیشه در سینه تاریخ ثبت نمود.

پناه عالمی درگاه زهراست

بشر حیران زقدر و جاه زهراست

صراط او صراط مستقیم است

که راه رستگاری راه زهراست

سیمای حضرت فاطمه(س) در آئینه هنر و ادب

همیشه فصل مهمی از هنر و ادبیات دینی به شرح و توصیف زندگی شخصیت های بزرگ تاریخ و از جمله پیامبران الهی، ائمه معصومین و علمای فرزانه و وارسته اختصاص یافته است و اندیشمندان و هنرمندان متعهد همواره کوشیده اند با خلق آثار نفیس علمی و هنری، به معرفی این الگوهای راستین زندگانی بپردازند.

در این میان، مجموعه کتاب های علمی و تاریخی، و نیز شعر و داستان هایی که به منظور تشریح ابعاد، فضایل و کمالات اخلاقی و رفتاری بانوی نمونه اسلامی حضرت زهرا(س) نوشته شده، بسیار گسترده است. برخی از آن ها عبارتند از:

1 ـ بیت الاحزان، تألیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی؛

2 ـ فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت، تألیف سید محمد کاظم قزوینی؛

3 ـ زندگانی حضرت زهرا و دختران آن حضرت، تألیف سید هاشم رسول محلاتی؛

4 ـ چشمه در بستر، نوشته مسعود پور سید آقایی؛

5 ـ کشتی پهلو گرفته، نوشته سید مهدی شجاعی؛

6 ـ زندگانی حضرت زهرا، تألیف آیت الله ناصر مکارم شیرازی؛

7 ـ فاطمه زهرا یاس عصمت، نوشته عبدالرحیم موگهی؛

8 ـ فاطمه گلواژه آفرینش، تألیف واحد خواهران دفتر تبلیغات اسلامی؛

9 ـ سیمای فاطمه در قرآن و عترت، نوشته عبدالحسین اشعری؛

10 ـ کتابنامه حضرت زهرا، تألیف ناصرالدین انصاری.

حضرت فاطمه(ص)، پیشگام در عبادت

نقش دعا، عبادت و نیایش در زندگی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ بسیار برجسته و چشمگیر است و آنگونه که از روایات دینی و گزاره های تاریخی بر می آید، آن حضرت علی رغم وظایف سخت و طاقت فرسایی که در داخل خانه بر عهده داشت در عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال نیز بسیار کوشا بود و بخشی مهمی از اوقات خویش را به اقامه نماز، تلاوت قرآن و دعا به درگاه ایزد منان اختصاص می داد. تا آنجا که یکی از بزرگان اهل سنت به نام «حسن بصری» می گوید:

«در میان این امت، هیچ کس عابدتر از فاطمه نبود؛ زیرا آن حضرت در مقام عبادت آن قدر روی پاهای خود ایستاد که قدم هایش ورم کرد.»

و نیز در حدیثی، پیامبر عظیم الشأن اسلام خطاب به سلمان می فرماید:

«ای سلمان! خدای تعالی چنان دل و جان و اعضا و جوارح دخترم فاطمه را به عبادت پر کرده که یکسره برای عبادت و فرمانبرداری حق تعالی، خود را از همه چیز فارغ ساخته است.»

حضرت فاطمه(س)،الگوی کامل انسانی

حضرت زهرا(س) با همه عظمت و شکوه دست نایافتنی و فضایل و خصایص توصیف ناپذیرش، الگویی کامل برای بشر معاصر و نسل های آینده است و آشنایی با اخلاق خانوادگی و



خرید و دانلود تحقیق در مورد تولد حضرت فاطمه


تحقیق در مورد مولانا3 (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

مولوی از تولد تا تحول معنوی

مولوی در اواخر سپتامبر سال 1207 چشم به جهان گشود.احتمالاً ایام کودکی را همراه پدرش گذرانید. پدرش بهاالدین از علمای چندان معروفی نبود. و به اشتغالداشت.احلام معنوی و امیال راهدارند و خواسته های عده ای از پیروانش قرار بر این انداخت که سرنوشت نقش مهمترین را در حیات دینی پیروان خویش برای وسیع مقدر نموده است. آمال و امیالی از این دست برخوردهای ناخوشایند با و علمای دینی کشاند و همانها بودند که او را از قریه و مقامی که به دنبالش بود محروم کردند.بهاالدین سال 1208 تا 1212 به سمرقند همراه مولوی و تنی چند از مریدان و بی نقل مکان کردند.چند سال بعد حدود سال 1216 خانواده ی از شرق ایران بار سفر بستند و ابتدا به سفر حج رفتند. سرانجام آنجا را نیز به قصد قونیه ترک گفتند و در کنف حمایت علاالدین دو سال در مکانی که بین مدرسه و خانقاه بودند به تدریس پرداخت و به هنگام مرگ در فوریه سال 1231 در آنجا ماندگار شد. طی این مدت مولوی هفده ساله با گوهر خاتون وصلت کرد و صاحب دو پسر شد. مادر ولی نیز در همانجا که در گذشت و بر خاک سپرده شد.

ار قرار معلوم بهاالدین در نظر داشت مولوی حالی او را بگیرد و واعظ یا شود.

اومولوی را بر جمع اصحاب و شاگردان خویش معرفی کرد و فرصت و عظ و تذکیه و جلب اعتماد مردم قونیه را برای ولی مهیا ساخت. در هنگام درگذشت پدرش و سال و تعلیمات مولوی جوان هنوز بر آن درجه نرسیده بود که از حرمت پدر برخوردار گردد. بنابراین از برهان الدین خواست بیاید و بر مسند پدر نشیند. سید برهان الدین موقتاً بر آن رضا داد ، اما علناً آن مقام را حق مولانا می دانست. او با حمایت های صاحب اصفحانی وزیر سلجوقی در قیصریه مستقر گردید. برهان الدین بلافاصله مولوی را تعلیم و تربیت بر محضر مراجع دینی و قشر عان بر آن روزگار در حلب و دقیق فرستاد. مولوی در آنجا بر تحصیل علوم متعارف دینی شامل فقه حنفی ، قرآن و حدیث و الهیات پرداخت و شاید در آنجا فرصت استماع خطا برهانی عمومی عارفان و نظریه پردازان تصوف نظیر این عربی را نیز در دست آورد و در عین حال دروس طاهر را نیز گرفت.مولوی مدتی بر خلوت نشینی و زهر و ریاصت مشغول بود و یادداشت ها و رسائل معنوی پدر را می خواند و در آن عور می کرد. بر جوابها و احلام عرفانی التفات داشت و در کنار آن یادداشت های معنوی و تفاسیر قرآنی برهان الدین را مطالعه می نمود.غلبه بر نفسی اماره و ترقی او را در طریقت عرفان برهان را متقاعد می ساخت که او دیگر بر معلم نیاز ندارد. آن دو وظایف مربوط بر وعظ و تدریسی را در قئنیه و قیصریه از سر گرفتند.قدر مسلم ، مولوی در قونیه پیشه پدر دئر وعظ و تزکیه را از سر گرفته یا مقام جدیدی ، احیاناً مقام استادی فقه بر وی اعطا گشت. ولی بر احتمال فراوان حکیم مدرسی معنوی و واعظ جماعت تقوا پیشه و شاگردان عارف مسلک را داشت. زن و مرد در مجالس او حضور می یافتند و شماری از زمان هم خود را مرید داشتند.قبل از ورود شمس بر قونیه مولوی در چهار مدرسه کرسی استاد داشت. ولی مطابق گفته سلطان مولوی در جستجوی مقدسه همچون حضرت حصر بود که احتمالاً راهنما او می شود.پس از ورود شمس بر قونیه در 29 نوامبر تحول عظیمی در شکل ظاهری معنویت مولوی پدید آمد.عبادات او وجد انگیز تر و عشق اش را بر خداوند نه تنها در قالب عادت بر مجاهده و مهار نفسی که در وجد باشد از شعر ، موسیقی و سماع نیز ابراز می نمود.

عشق جز دولت و عنایت نیست جز گشاده دل و هدایت نیستعشق را بوحنیفه درسی نکرد مشامخی را در ولایت نیستلا یخوز و یخوز تا احلسیت علم عشاق را نهایت نیستهر که را پرغم وترشی و مذهبی نیست عاشق تر زلن ولایت نیست دیوان 499

مروح این عادات و رفتارها شدند ، اقامه طبرسی علما این قسم عبادت «پر جنبشی» و نرم گونه را دانستند. حتی بعضی اعضای محفل مولوی ، اعم از محفل خانواده و حریران هم بر این نوع رفتارها معترض شدند و آن را شان واعظ و فقیه می دانستند چه رسد به استاد فقه. شک آنها رفتار مخالف و تاثیر گذار شمس را رنجش آور دانستند ولی پنداشتند از امت مولوی بر شمس از شهرت وی می کاهد حتی یکبار ، از رسم سماع مریدان مولوی نزد قاضی شکایت شد ، هر چند این واقعه بر بعد از دوران غیبت شمس باز می گردد. شمس که بعد از یک سال شهر را در حالی ترک گفت که خصومت شاگردان مولوی اسباب مزاحمت او شده بود. مولوی آشفته و نگران از اینکه می دید اسوه ی وجد و معنوی از کنار او رفته بود ، دست از تصنیف شعر و سماع برداشت. سراسیمه در دنبال شمس گشت وپس از ریسک جانب دمشق پسرش سلطان شمس بر قونیه گسیل داشت . مریدان مختلف شمس اکنون دریافته بودند که بیرون را شمس از ، وصیت را به حالت عددی باز جمع گرداند آمدن شمس در آوریل سال 1247 موافقت نمودند. شمس زمانیکه از مریدان مولانا در نام کیمیا خاتون وصلت نمود.کیمیا در خانه و در کنار خانواده مولوی بزرگ شده بود واندکی بعد از دنیا رفت. شاید خانواده ومریدان مولوی بزرگ شده بود و اندکی بعد از دنیا رفت .شاید خانواده و مریدان مولوی ، شمس را بر خاطر غفلت در بر وصیت سلامت زن ولایت کردند. بر هر روی ، ظاهراً خصومت یا حسادت مریدان باعث شد شمس در زمستان و اواخر سال 1247 یا اوایل 1248 از آن و یار برود. مولوی چند بار بر دمشق رفته ولی هرگز اثری از شمس نیافت او از سال 1244 سرایی را آغاز نمود. با جمعیت اول شمس تبریزی صنع الهام مولوی عملاً گرایید ولی با



خرید و دانلود تحقیق در مورد مولانا3 (word)


تحقیق در مورد مولانا3 (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

مولوی از تولد تا تحول معنوی

مولوی در اواخر سپتامبر سال 1207 چشم به جهان گشود.احتمالاً ایام کودکی را همراه پدرش گذرانید. پدرش بهاالدین از علمای چندان معروفی نبود. و به اشتغالداشت.احلام معنوی و امیال راهدارند و خواسته های عده ای از پیروانش قرار بر این انداخت که سرنوشت نقش مهمترین را در حیات دینی پیروان خویش برای وسیع مقدر نموده است. آمال و امیالی از این دست برخوردهای ناخوشایند با و علمای دینی کشاند و همانها بودند که او را از قریه و مقامی که به دنبالش بود محروم کردند.بهاالدین سال 1208 تا 1212 به سمرقند همراه مولوی و تنی چند از مریدان و بی نقل مکان کردند.چند سال بعد حدود سال 1216 خانواده ی از شرق ایران بار سفر بستند و ابتدا به سفر حج رفتند. سرانجام آنجا را نیز به قصد قونیه ترک گفتند و در کنف حمایت علاالدین دو سال در مکانی که بین مدرسه و خانقاه بودند به تدریس پرداخت و به هنگام مرگ در فوریه سال 1231 در آنجا ماندگار شد. طی این مدت مولوی هفده ساله با گوهر خاتون وصلت کرد و صاحب دو پسر شد. مادر ولی نیز در همانجا که در گذشت و بر خاک سپرده شد.

ار قرار معلوم بهاالدین در نظر داشت مولوی حالی او را بگیرد و واعظ یا شود.

اومولوی را بر جمع اصحاب و شاگردان خویش معرفی کرد و فرصت و عظ و تذکیه و جلب اعتماد مردم قونیه را برای ولی مهیا ساخت. در هنگام درگذشت پدرش و سال و تعلیمات مولوی جوان هنوز بر آن درجه نرسیده بود که از حرمت پدر برخوردار گردد. بنابراین از برهان الدین خواست بیاید و بر مسند پدر نشیند. سید برهان الدین موقتاً بر آن رضا داد ، اما علناً آن مقام را حق مولانا می دانست. او با حمایت های صاحب اصفحانی وزیر سلجوقی در قیصریه مستقر گردید. برهان الدین بلافاصله مولوی را تعلیم و تربیت بر محضر مراجع دینی و قشر عان بر آن روزگار در حلب و دقیق فرستاد. مولوی در آنجا بر تحصیل علوم متعارف دینی شامل فقه حنفی ، قرآن و حدیث و الهیات پرداخت و شاید در آنجا فرصت استماع خطا برهانی عمومی عارفان و نظریه پردازان تصوف نظیر این عربی را نیز در دست آورد و در عین حال دروس طاهر را نیز گرفت.مولوی مدتی بر خلوت نشینی و زهر و ریاصت مشغول بود و یادداشت ها و رسائل معنوی پدر را می خواند و در آن عور می کرد. بر جوابها و احلام عرفانی التفات داشت و در کنار آن یادداشت های معنوی و تفاسیر قرآنی برهان الدین را مطالعه می نمود.غلبه بر نفسی اماره و ترقی او را در طریقت عرفان برهان را متقاعد می ساخت که او دیگر بر معلم نیاز ندارد. آن دو وظایف مربوط بر وعظ و تدریسی را در قئنیه و قیصریه از سر گرفتند.قدر مسلم ، مولوی در قونیه پیشه پدر دئر وعظ و تزکیه را از سر گرفته یا مقام جدیدی ، احیاناً مقام استادی فقه بر وی اعطا گشت. ولی بر احتمال فراوان حکیم مدرسی معنوی و واعظ جماعت تقوا پیشه و شاگردان عارف مسلک را داشت. زن و مرد در مجالس او حضور می یافتند و شماری از زمان هم خود را مرید داشتند.قبل از ورود شمس بر قونیه مولوی در چهار مدرسه کرسی استاد داشت. ولی مطابق گفته سلطان مولوی در جستجوی مقدسه همچون حضرت حصر بود که احتمالاً راهنما او می شود.پس از ورود شمس بر قونیه در 29 نوامبر تحول عظیمی در شکل ظاهری معنویت مولوی پدید آمد.عبادات او وجد انگیز تر و عشق اش را بر خداوند نه تنها در قالب عادت بر مجاهده و مهار نفسی که در وجد باشد از شعر ، موسیقی و سماع نیز ابراز می نمود.

عشق جز دولت و عنایت نیست جز گشاده دل و هدایت نیستعشق را بوحنیفه درسی نکرد مشامخی را در ولایت نیستلا یخوز و یخوز تا احلسیت علم عشاق را نهایت نیستهر که را پرغم وترشی و مذهبی نیست عاشق تر زلن ولایت نیست دیوان 499

مروح این عادات و رفتارها شدند ، اقامه طبرسی علما این قسم عبادت «پر جنبشی» و نرم گونه را دانستند. حتی بعضی اعضای محفل مولوی ، اعم از محفل خانواده و حریران هم بر این نوع رفتارها معترض شدند و آن را شان واعظ و فقیه می دانستند چه رسد به استاد فقه. شک آنها رفتار مخالف و تاثیر گذار شمس را رنجش آور دانستند ولی پنداشتند از امت مولوی بر شمس از شهرت وی می کاهد حتی یکبار ، از رسم سماع مریدان مولوی نزد قاضی شکایت شد ، هر چند این واقعه بر بعد از دوران غیبت شمس باز می گردد. شمس که بعد از یک سال شهر را در حالی ترک گفت که خصومت شاگردان مولوی اسباب مزاحمت او شده بود. مولوی آشفته و نگران از اینکه می دید اسوه ی وجد و معنوی از کنار او رفته بود ، دست از تصنیف شعر و سماع برداشت. سراسیمه در دنبال شمس گشت وپس از ریسک جانب دمشق پسرش سلطان شمس بر قونیه گسیل داشت . مریدان مختلف شمس اکنون دریافته بودند که بیرون را شمس از ، وصیت را به حالت عددی باز جمع گرداند آمدن شمس در آوریل سال 1247 موافقت نمودند. شمس زمانیکه از مریدان مولانا در نام کیمیا خاتون وصلت نمود.کیمیا در خانه و در کنار خانواده مولوی بزرگ شده بود واندکی بعد از دنیا رفت. شاید خانواده ومریدان مولوی بزرگ شده بود و اندکی بعد از دنیا رفت .شاید خانواده و مریدان مولوی ، شمس را بر خاطر غفلت در بر وصیت سلامت زن ولایت کردند. بر هر روی ، ظاهراً خصومت یا حسادت مریدان باعث شد شمس در زمستان و اواخر سال 1247 یا اوایل 1248 از آن و یار برود. مولوی چند بار بر دمشق رفته ولی هرگز اثری از شمس نیافت او از سال 1244 سرایی را آغاز نمود. با جمعیت اول شمس تبریزی صنع الهام مولوی عملاً گرایید ولی با



خرید و دانلود تحقیق در مورد مولانا3 (word)


تحقیق در مورد عام الفیل سال تولد پیامبر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 64 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

عام الفیل سال تولد پیامبر(ص)

مشهور در میان اهل تاریخ آن است که ولادت رسول خدا درعام الفیل بوده،و عام الفیل همان سالى است که اصحاب فیل‏بسرکردگى ابرهه بمکه حمله بردند و بوسیله پرنده‏هاى ابابیل‏نابود شدند. و اینکه آیا این داستان در چه سالى از سالهاى میلادى بوده‏اختلاف است که سال 570 و 573 ذکر شده،ولى با توجه به‏اینکه مسیحیان قبل از اسلام تاریخ مدون و مضبوطى نداشته‏اندنمى‏توان در اینباره نظر صحیح و دقیقى ارائه کرد،و از اینرو ازتحقیق بیشتر در اینباره خوددارى مى‏کنیم،و به داستان اصحاب‏فیل که از معجزات قرآن کریم بشمار مى‏رود مى‏پردازیم،و البته‏داستان اصحاب فیل با اجمال و تفصیل و با اختلاف زیادى‏نقل شده،و ما مجموعه‏اى از آنها را در زندگانى رسول‏خدا«ص‏»تدوین کرده و برشته تحریر در آورده‏ایم که ذیلا براى‏شما نقل مى‏کنیم،و سپس پاره‏اى توضیحات را ذکر خواهیم کرد:

داستان اصحاب فیل کشور یمن که در جنوب غربى عربستان واقع است منطقه‏حاصلخیزى بود و قبائل مختلفى در آنجا حکومت کردند و از آنجمله قبیله بنى حمیر بود که سالها در آنجا حکومت داشتند. ذونواس یکى از پادشاهان این قبیله است که سالها بر یمن‏سلطنت مى‏کرد،وى در یکى از سفرهاى خود به شهر«یثرب‏»تحت تاثیر تبلیغات یهودیانى که بدانجا مهاجرت کرده بودند قرارگرفت،و از بت پرستى دست کشیده بدین یهود در آمد.طولى‏نکشید که این دین تازه بشدت در دل ذونواس اثر گذارد و ازیهودیان متعصب گردید و به نشر آن در سرتاسر جزیرة العرب وشهرهائیکه در تحت‏حکومتش بودند کمر بست،تا آنجا که‏پیروان ادیان دیگر را بسختى شکنجه مى‏کرد تا بدین یهود درآیند،و همین سبب شد تا در مدت کمى عربهاى زیادى بدین‏یهود درآیند. مردم‏«نجران‏»یکى از شهرهاى شمالى و کوهستانى یمن‏چندى بود که دین مسیح را پذیرفته و در اعماق جانشان اثر کرده‏بود و بسختى از آن دین دفاع مى‏کردند و بهمین جهت از پذیرفتن‏آئین یهود سر پیچى کرده و از اطاعت‏«ذونواس‏»سرباز زدند. ذونواس بر آنها خشم کرد و تصمیم گرفت آنها رابسخت‏ترین وضع شکنجه کند و بهمین جهت دستور داد خندقى‏حفر کردند و آتش زیادى در آن افروخته و مخالفین دین یهود رادر آن بیفکنند،و بدین ترتیب بیشتر مسیحیان نجران را در آن خندق سوزاند و گروهى را نیز طعمه شمشیر کرده و یا دست و پاو گوش و بینى آنها را برید،و جمع کشته‏شدگان آنروز رابیست هزار نفر نوشته‏اند و بعقیده گروه زیادى از مفسران قرآن‏کریم‏«داستان اصحاب اخدود»که در قرآن کریم(در سوره‏بروج)ذکر شده است اشاره بهمین ماجرا است. یکى از مسیحیان نجران که از معرکه جان بدر برده بود ازشهر گریخت،و با اینکه ماموران ذونواس او را تعقیب کردندتوانست از چنگ آنها فرار کرده و خود را بدربار امپراطور-درقسطنطنیه-برساند،و خبر این کشتار فجیع را به امپراطور روم که‏بکیش نصارى بود رسانید و براى انتقام از ذونواس از وى کمک‏خواست. امپراطور روم که از شنیدن آن خبر متاثر گردیده بود در پاسخ‏وى اظهار داشت:کشور شما بمن دور است ولى من نامه‏اى به‏«نجاشى‏»پادشاه حبشه مى‏نویسم تا وى شما را یارى کند،وبدنبال آن نامه‏اى در آن باره به نجاشى نوشت. نجاشى لشکرى انبوه مرکب از هفتاد هزار نفر مرد جنگى به‏یمن فرستاد،و بقولى فرماندهى آن لشکر را به‏«ابرهه‏»فرزند«صباح‏»که کنیه‏اش ابو یکسوم بود سپرد،و بنا به قول دیگرى‏شخصى را بنام‏«اریاط‏»بر آن لشکر امیر ساخت و«ابرهه‏»راکه یکى از جنگجویان و سرلشکران بود همراه او کرد. «اریاط‏»از حبشه تا کنار دریاى احمر بیامد و در آنجابکشتیها سوار شده این سوى دریا در ساحل کشور یمن پیاده‏شدند، ذونواس که از جریان مطلع شد لشکرى مرکب از قبائل‏یمن با خود برداشته بجنگ حبشیان آمد و هنگامى که جنگ‏شروع شد لشکریان ذونواس در برابر مردم حبشه تاب مقاومت‏نیاورده و شکست‏خوردند و ذونواس که تاب تحمل این شکست‏را نداشت‏خود را بدریا زد و در امواج دریا غرق شد. مردم حبشه وارد سرزمین یمن شده و سالها در آنجا حکومت‏کردند،و«ابرهه‏»پس از چندى‏«اریاط‏»را کشت و خود بجاى‏او نشست و مردم یمن را مطیع خویش ساخت و نجاشى را نیز که‏از شوریدن او به‏«اریاط‏»خشمگین شده بود بهر ترتیبى بود ازخود راضى کرد. در این مدتى که ابرهه در یمن بود متوجه شد که اعراب آن‏نواحى چه بت پرستان و چه دیگران توجه خاصى بمکه و خانه‏کعبه دارند،و کعبه در نظر آنان احترام خاصى دارد و هر ساله‏جمع زیادى به زیارت آن خانه مى‏روند و قربانیها مى‏کنند،وکم‏کم بفکر افتاد که این نفوذ معنوى و اقتصادى مکه و ارتباطى‏که زیارت کعبه بین قبائل مختلف عرب ایجاد کرده ممکن است روزى موجب گرفتارى تازه‏اى براى او و حبشیان دیگرى که درجزیرة العرب و کشور یمن سکونت کرده بودند بشود،و آنها رابفکر بیرون راندن ایشان بیاندازد،و براى رفع این نگرانى تصمیم‏گرفت معبدى با شکوه در یمن بنا کند و تا جائى که ممکن است‏در زیبائى و تزئینات ظاهرى آن نیز بکوشد و سپس اعراب آن‏ناحیه را بهر وسیله‏اى که هست‏بدان معبد متوجه ساخته و ازرفتن بزیارت کعبه باز دارد. معبدى که ابرهه بدین منظور در یمن بنا کرد«قلیس‏»نام‏نهاد و در تجلیل و احترام و شکوه و زینت آن حد اعلاى کوشش‏را کرد ولى کوچکترین نتیجه‏اى از زحمات چند ساله خودنگرفت و مشاهده کرد که اعراب هم چنان با خلوص و شور وهیجان خاصى هر ساله براى زیارت خانه کعبه و انجام مراسم حج‏بمکه مى‏روند،و هیچگونه توجهى بمعبد با شکوه او ندارند.وبلکه روزى بوى اطلاع دادند که یکى از اعراب‏«کنانة‏»بمعبد«قلیس‏»رفته و شبانه محوطه معبد را ملوث و آلوده کرده و سپس‏بسوى شهر و دیار خود گریخته است. این جریانات،خشم ابرهه را بسختى تحریک کرد و با خودعهد نمود بسوى مکه برود و خانه کعبه را ویران کرده و به یمن‏باز گردد و سپس لشگر حبشه را با خود برداشته و با فیلهاى چندى و با فیل مخصوصى که در جنگها همراه مى‏بردند بقصد ویران‏کردن کعبه و شهر مکه حرکت کرد. اعراب که از ماجرا مطلع شدند در صدد دفع ابرهه و جنگ بااو بر آمدند و از جمله یکى از اشراف یمن بنام‏«ذونفر»قوم خود رابدفاع از خانه کعبه فرا خواند و دیگر قبایل عرب را نیز تحریک‏کرده حمیت و غیرت آنها را در جنگ با دشمن خانه خدابرانگیخت و جمعى را با خود همراه کرده بجنگ ابرهه آمد ولى‏در برابر سپاه بیکران ابرهه نتوانست مقاومت کند و لشکریانش‏شکست‏خورده خود نیز به اسارت سپاهیان ابرهه در آمد و چون اورا پیش ابرهه آوردند دستور داد او را بقتل برسانند و«ذونفر»که‏چنان دید و گفت:مرا بقتل نرسان شاید زنده ماندن من براى توسودمند باشد. پس از اسارت‏«ذونفر»و شکست او،مرد دیگرى از رؤساى‏قبائل عرب بنام‏«نفیل بن حبیب خثعمى‏»با گروه زیادى ازقبائل خثعم و دیگران بجنگ ابرهه آمد ولى او نیز بسرنوشت‏«ذونفر»دچار شد و بدست‏سپاهیان ابرهه اسیر گردید. شکست پى در پى قبائل مزبور در برابر لشکریان ابرهه سبب‏شد که قبائل دیگرى که سر راه ابرهه بودند فکر جنگ با او را ازسر بیرون کنند و در برابر او تسلیم و فرمانبردار شوند،و از آنجمله قبیله ثقیف بودند که در طائف سکونت داشتند و چون ابرهه بدان‏سرزمین رسید،زبان به تملق و چاپلوسى باز کرده و گفتند:مامطیع توایم و براى رسیدن بمکه و وصول بمقصدى که در پیش‏دارى راهنما و دلیلى نیز همراه تو خواهیم کرد و بدنبال این‏گفتار مردى را بنام‏«ابورغال‏»همراه او کردند،و ابو رغال‏لشکریان ابرهه را تا«مغمس‏»که جائى در چهار کیلومترى مکه‏است راهنمائى کرد و چون بدانجا رسیدند«ابو رغال‏»بیمار شد ومرگش فرا رسید و او را در همانجا دفن



خرید و دانلود تحقیق در مورد عام الفیل سال تولد پیامبر


تحقیق در مورد تولد و دوران کودکی پیامبر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 2 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

تولد و دوران‌ کودکی‌ حضرت‌ محمد

۲۷ مرداد ۱۳۸۲

 ... شهر مکه‌ در ظلمت‌ و سکوت‌ سنگینی‌ فرو رفته‌ بود و اثری‌ از حیات‌ وفعالیت‌ به‌چشم‌ نمی‌خورد، تنها ماه‌، مطابق‌ معمول‌ آرام‌ آرام‌ از پشت‌ کوههای‌ سیاه‌ اطراف‌، بالا آمده‌ و شعاع‌ کمرنگ‌ و لطیف‌ خود را بر روی‌ خانه‌های‌ ساده‌ و خالی‌ از تجمّل‌ و همچنین‌ ریگزارهای‌ دور شهر، پهن‌ می‌کرد. کم‌کم‌ شب‌ از نیمه‌ گذشت‌ و نسیم‌ لذت‌بخش‌ و مطبوعی‌ سرزمین‌ تفتیدة‌ حجاز را فرا گرفت‌ و آن‌ را برای‌ مدت‌ کوتاهی‌ آماده‌ی‌ استراحت‌ ساخت‌، ستارگان‌ هم‌ در این‌ هنگام‌ به‌این‌ بزم‌ بی‌ریا رونق‌ و صفا بخشیده‌ و به‌ روی‌ ساکنان‌ شهر مکه‌ لبخند می‌زدند! کرانة‌ افق‌ مکه‌ در آستانة‌ سپیدة‌ سحر بود، ولی‌ هنوز سکوت‌ ابهام‌آمیزی‌ بر شهر حکومت‌ می‌کرد و همه‌ در خواب‌ بودند، فقط‌ آمنه‌ بیدار بود و دردی‌ را که‌ در انتظارش‌ بود احساس‌ می‌کرد... درد رفته‌ رفته‌ شدیدتر شد... ناگهان‌ چند بانوی‌ ناشناس‌ و نورانی‌ را در اطاق‌ خویش‌ دید که‌ بوی‌ خوشی‌ از آنان‌ به‌ مشام‌ می‌رسید. متحیر بود که‌ ایشان‌ کیانند و چگونه‌ از در بسته‌ داخل‌ شده‌اند؟!...  طولی‌ نکشید که‌ نوزاد عزیزش‌ به‌ دنیا آمد و بدین‌ترتیب‌ دیدگان‌ «آمنه‌» پس‌ از ماهها انتظار در سحرگاه‌   هفدهم‌ ربیع‌الاول‌ به‌ دیدار فرزندش‌ روشن‌ شد. همه‌ از این‌ ولادت‌ خوشحال‌ بودند، ولی‌ در این‌ هنگام‌ که‌ «محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌» شبستان‌ تاریک‌ و خاموش‌ آمنه‌ را روشن‌ می‌کرد جای‌ همسر جوانش‌ «عبدالله» خالی‌ بود چون‌ او در بازگشت‌ از سفر شام‌ در مدینه‌ درگذشته‌ و در همانجا به‌ خاک‌ سپرده‌ شده‌ و آمنه‌ را برای‌ همیشه‌ تنها گذاشته‌ بود  . «محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌» به‌دنیا آمد و همراه‌ با ولادت‌ او حوادثی‌ در آسمان‌ و زمین‌ و مخصوصاً در مشرق‌ که‌ مهد تمدن‌ آنروز بود، پدیدار گردید. کاخ‌ با عظمت‌ انوشیروان‌ که‌ شبحی‌ از قدرت‌ و سلطنت‌ ابدی‌! را در نظرها مجسم‌ می‌کرد و مردم‌ به‌ آن‌ و صاحبش‌ چشم‌ دوخته‌ بودند، آنشب‌ لرزید و چهارده‌   کنگرة‌ آن‌ فروریخت‌ و آتشکدة‌ فارس‌   که‌ شعله‌های‌ آتش‌ آن‌ هزار سال‌ زبانه‌ می‌کشید یکباره‌ خاموش‌ شد. خشکیدن‌ دریاچة‌ ساوه‌ نیز منطقة‌ عظیم‌ دیگری‌ را بیدار کرد!

 حلیمه‌ دایة‌ محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌ اعراب‌ کودکان‌ خویش‌ را پس‌ از تولد به‌ دایه‌ای‌ در میان‌ قبایل‌ اطراف‌ شهر می‌سپردند تا هم‌ در هوای‌ آزاد و در محیط‌ طبیعی‌ صحرا پرورش‌ یابند و هم‌ لهجة‌ فصیح‌ عربی‌ را ـ که‌ در آن‌ زمان‌، اصیل‌ترین‌ جلوة‌ آن‌ در صحرا یافت‌ می‌شد فرا گیرند.  ازطرفی‌ چون‌ آمنه‌ برای‌ تغذیة‌ فرزندش‌ شیر نداشت‌، «عبدالمطلب‌» پدر بزرگ‌ و کفیل‌ «محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌» به‌ فکر افتاد بانویی‌ محترم‌ و مطمئن‌ را برای‌ نگهداری‌ محمد عزیز، یادگار فرزندش‌ عبدالله، استخدام‌ کند و پس‌ از تحقیق‌ کافی‌ «حلیمه‌» را که‌ از قبیله‌ی‌ «بنی‌سعد» (قبیله‌یی‌ که‌ به‌ شجاعت‌ و فصاحت‌ معروف‌ بود) و از زنان‌ پاکدامن‌ و اصیل‌ به‌شمار می‌آمد، برای‌ این‌کار انتخاب‌ کرد. حلیمه‌، محمد را به‌ قبیلة‌ خود برد و چون‌ فرزند خویش‌ در مراقبت‌ او می‌کوشید.«قبیلة‌ بنی‌سعد» مدتی‌ بود که‌ در صحرا گرفتار قحطی‌ بودند و صحرای‌ خشک‌ و آسمان‌ خشک‌تر، فلاکت‌ و فقر آنان‌ را افزون‌ ساخته‌ بود. از روزی‌ که‌ «محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌» به‌ خانة‌ حلیمه‌ رفت‌، خیر و برکت‌ به‌ او رو آورد و زندگی‌ او که‌ با فقر و تنگدستی‌ می‌گذشت‌، رو به‌ بهبود گذارد و چهرة‌ رنگ‌پریدة‌ او و فرزندانش‌ نور و طراوتی‌ پیدا کرد. پستان‌ خشک‌ او پر از شیر شد و مرتع‌ گوسفندان‌ و شتران‌ آن‌ ناحیه‌ خرّم‌ گشت‌. درحالیکه‌ پیش‌ ازآن‌ مردم‌ بسختی‌ زندگی‌ می‌کردند. «محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌»، خود نیز بیش‌ از دیگر کودکان‌ رشد می‌کرد و از آنها چابکتر می‌دوید و مانند آنها شکسته‌ حرف‌ نمی‌زد. چنان‌ میمنت‌ و برکت‌ با او همراه‌ بود که‌ اطرافیانش‌ بسهولت‌ این‌ حقیقت‌ را درمی‌یافتند و به‌ آن‌ معترف‌ بودند؛ به‌طوری‌ که‌ حارث‌ همسر حلیمه‌ به‌ او می‌گفت‌: آیا می‌دانی‌ چه‌ فرزند مبارکی‌ نصیب‌ ما شده‌ است‌؟...

 محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌، در طوفان‌ حوادث‌ تازه‌ شش‌   بهار از عمر «محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌» می‌گذشت‌ که‌ مادرش‌ آمنه‌ برای‌ دیدار بستگان‌ خود و شاید زیارت‌ قبر شوهرش‌ عبدالله شهر مکه‌ را ترک‌ گفت‌ و به‌اتفاق‌ محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌، به‌سوی‌ مدینه‌ روان‌ گشت‌ و پس‌ از دیدار از نزدیکان‌ خویش‌ و تجدید عهد با مزار همسرش‌، پیش‌ از رسیدن‌ به‌ مکه‌ در محلی‌ به‌ نام‌ «ابواء» درگذشت‌.  بدین‌ترتیب‌ محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌، در سنینی‌ از عمر که‌ هر کودکی‌ احتیاج‌ فراوان‌ به‌ محبتهای‌ سرشار پدر و دامان‌ پرمهر مادر دارد این‌هر دو را ازدست‌ داد.

 سیمای‌ محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌ همانطوریکه‌ ولادت‌ پیامبر اسلام‌، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌، و حوادث‌ بعد از آن‌ خارق‌العاده‌ بود همچنین‌ گفتار و کردار دوران‌ کودکی‌ آن‌ حضرت‌ او را از سایر کودکان‌ ممتاز می‌ساخت‌.  ابوطالب‌ عموی‌ محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌، می‌گفت‌: هرگز از محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌، دروغ‌ و کار ناشایست‌ و جاهلانه‌ ندیدیم‌، نه‌ بیجا می‌خندید و نه‌ سخنان‌ بیهوده‌ می‌گفت‌ و بیشتر تنها بود.  هنگامیکه‌ محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌، هفت‌ساله‌ بود یهود گفتند ما در کتابهایمان‌ خوانده‌ایم‌ که‌ پیامبر اسلام‌ از غذای‌ حرام‌ و شبهه‌دار اجتناب‌ می‌نماید، خوب‌ است‌ او را امتحان‌ کنیم‌. لذا مرغی‌ ربودند و برای‌ ابوطالب‌ فرستادند، همه‌ از آن‌ خوردند چون‌ نمی‌دانستند، ولی‌ محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌، به‌ آن‌ دست‌ نزد، وقتی‌ علت‌ آن‌ را پرسیدند در جواب‌ فرمود: آن‌ حرام‌ است‌ و خداوند مرا از حرام‌ حفظ‌ می‌فرماید... سپس‌ مرغ‌ همسایه‌ را گرفته‌ و فرستادند به‌ خیال‌ اینکه‌ بعداً پولش‌ را بپردازند آن‌ حضرت‌ باز هم‌ میل‌ نکرد و فرمود این‌ غذا شبهه‌ناک‌ است‌ و... آنگاه‌ یهود گفتند این‌ طفل‌ دارای‌ شأن‌ و مقام‌ عالی‌ و ارجمندی‌ است‌.  بزرگ‌ قریش‌ «عبدالمطلب‌» با محمد، صلّی‌الله علیه‌وآله‌، مانند سایر کودکان‌ رفتار نمی‌کرد، بلکه‌ برای‌ او مقام‌ و مرتبه‌ای‌ رفیع‌ قائل‌ بود. هنگامیکه‌ برای‌ عبدالمطلب‌ جایگاهی‌ در کنار کعبه‌ ترتیب‌ می‌دادند و فرزندانش‌ اطراف‌ جایگاه‌ مخصوص‌ را احاطه‌ می‌کردند عظمت‌ و ابهت‌ او مانع‌ بود که‌ شخصی‌ به‌ آنجا وارد شود، ولی‌ محمد، صلّی‌اللهعلیه‌وآله‌، مقهور آن‌ جلال‌ و جبروت‌ نمی‌شد و یکراست‌ به‌ جایگاه‌ مخصوص‌ می‌رفت‌. عبدالمطلب‌ به‌ فرزندانش‌ که‌ مانع‌ ورود محمد، صلّی‌الله علیه‌وآله‌، می‌شدند می‌گفت‌: پسرم‌ را رها کنید، به‌ خدا سوگند او دارای‌ شأن‌ عظیمی‌ است‌... آنگاه‌ محمد، صلّی‌الله علیه‌وآله‌، با بزرگ‌ قریش‌ عبدالمطلب‌ می‌نشست‌ و با او به‌ سخن‌ می‌پرداخت‌.

 

پی‌نوشت‌ها: *  برگرفته‌ از: نگرشی‌ کوتاه‌ به‌ زندگی‌ پیامبر اسلام‌. . بحارالانوار، ج‌ 15، ص‌ 325. . همان‌، ج‌ 15، ص‌ 250. . کامل‌ التواریخ‌، جزء ثانی‌، ص‌ 10؛ طبقات‌، ج‌ 1، ص‌ 61. . بحارالانوار، ج‌ 15، ص‌ 257.  و . همان‌، ج‌ 15، ص‌ 258 ـ 263. . سیرة‌ حلبیه‌، ج‌ 1، ص‌ 99 . اقتباس‌ از بحارالانوار، ج‌ 15، ص‌ 331 ـ 395؛ و سیرة‌ ابن‌هشام‌، ج‌1، ص‌ 156 ـ 160؛ و سیرة‌ حلبیه‌، ج‌ 1، ص‌ 99. . بحارالانوار، ج‌ 15، ص‌ 402 و 406. . سیرة‌ ابن‌هشام‌، ج‌ 1، ص‌ 168.  و . بحارالانوار، ج‌ 15، ص‌ 382 و 402 و 366. . همان‌، ج‌ 15، ص‌ 336. . همان‌، ج‌ 15، ص‌ 142؛ سیرة‌ ابن‌هشام‌، ج‌ 1، ص‌ 168. 



خرید و دانلود تحقیق در مورد تولد و دوران کودکی پیامبر