لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
پانزدهم خرداد، نقطه عطفی است در تاریخ معاصر؛ یادگاری است از پیوند معنوی توده های عظیم مردم کشور ما؛ واکنشی است از احساس عمیق مذهبی ملت ایران؛ نمایشی است ازبه پاخاستن مردمی که می خواستند ظلم و ستم را از بن بر کنند؛ تجسمی است از تاریخ اسلام و درجه ای است برای سنجش فداکاری و از خود گذشتگی انسان هایی که به دنبال آرمان الهی حرکت می کنند. پانزدهم خرداد، روز قیام خونین مردم جان برکفی است که به نام اسلام و برای اسلام به میدان آمدند تا سلطه طاغوتیان را از کشورشان برچینند
دستگیری امام خمینی (ره)
در سحرگاه پانزدهم خرداد سال 1342، دژخیمان رژیم ستم شاهی به خانه امام خمینی رحمة الله یورش بردند. آنها امام را که سه روز پیش از آن، به مناسبت عاشورای حسینی در مدرسه فیضیه، در سخنان کوبنده ای، از جنایات شاه و اربابان آمریکایی و اسرائیلی او پرده برداشته بود، دستگیر و دور از چشم مردم، به زندانی در تهران منتقل کردند. هنوز چند ساعتی از این حادثه نگذشته بود که خیابان های شهر قم، زیرپای مردان و زنان انقلابی – که در اعتراض به رژیم شاه و حمایت از رهبرشان فریاد برآورده بودند – به لرزه درآمد. این صحنه، درآن روز در تهران و چند شهر دیگر نیز به وجود آمد و بدین ترتیب، مردم ایران با این قیام گسترده، نشان دادند که خواستار برقراری حکومت اسلامی و پایان دادن به رژیم ستمشاهی هستند.
قیام پانزدهم خرداد قم
پس از انتشار خبر دستگیری امام (ره) در پانزدهم خرداد 1342، بسیاری از مردم قم، به منزل ایشان رفتند و به اتفاق فرزندشان، حاج آقا مصطفی، در حدود ساعت شش بامداد، به سمت حرم مطهر حضرت معصومه (س) حرکت کردند. پس از مدتی، صحن مطهر و خیابان های اطراف، لبریز از جمعیتی شد که شعار " یا مرگ یا خمینی" را با هیجان شدیدی تکرار می کردند. در همان زمان، علما و مراجع وقت هم با صدور بیانیه هایی، خواستار آزادی فوری حضرت امام (ره) شدند. در حدود ساعت ده صبح، با ورود نیروهای مسلّح برای تقویت نیروهای شهربانی قم، تیراندازی و رگبار مسلسل ها شروع شد و تعداد زیادی از مردم زخمی شده یا به شهادت رسیدند. شدّت تیراندازی به حدّی بود که امکان انتقال زخمی ها و اجساد شهیدان نبود و این کشتار، تا ساعت پنج عصر ادامه یافت.
حمام خون در تهران
در پانزدهم خرداد 1342، مردم تهران هم چون سایر شهرها، در اعتراض به دستگیری امام خمینی (ره) به خیابان ها ریختند و قیام خونین خویش را آغاز کردند. سیل خروشان کشاورزان غیور و کفن پوش ورامین، دهقانان کن و نیز مردم جماران به سوی تهران سرازیر شد. انبوه جمعیت بازاری، بار فروش، دانشگاهی و اقشار مختلف مردم، با فریادهای رعد آسای "یا مرگ یا خمینی" و "مرگ بر شاه" تهران را به لرزه درآورد. شاه که در برابر قیام قهر آلود ملٌت، تاج و تخت خود را درحال زوال می دید، با رگبار مسلسل به جنگ ملٌت مظلوم رفت و تهران را در پانزدهم خرداد 1342، به کشتارگاه مخوف و حمام خون تبدیل ساخت.
راه پیمایی در سایر شهرها
در روز پانزدهم خرداد 1342، در بیشتر شهرها، درگیری، راه پیمایی، برگزاری جلسات و نیز سخنرانی بر ضد رژیم و اعتراض به دستگیری امام صورت گرفت. در بعضی از شهرها مانند شیراز، تبریز و مشهد، اعتراض از شدٌت و گشتردگی بیشتری برخوردار بود که در اثر این حوادث، تعداد زیادی کشته، مجروح یا زندانی شدند.
تلاش رژیم برای تغییر واقعیت
قیام پانزدهم خرداد، جوششی از طرف مردم بود برای درهم کوبیدن رژیم سلطنت و گرچه به سرعت نتیجه قطعی نداد، آثار بسیار باقی گذاشت. از این رو، عوامل رژیم حاکم، به روش های گوناگون کوشیدند با استفاده از همه امکانات و ازجمله رسانه های گروهی، جنبه اسلامی و مردمی را از آن بگیرند و جهت خارجی به آن داده، افکار عمومی را فریب دهند. بنابراین رژیم مدعی شد که عده ای از مردم، برای به دست آوردن پول، به تهاجم بر ضد دولت دست زده اند و گفتند که این پول ها را شخصی به نام "جمال عبدالناصر" فرستاده تا در ایران، توطئه هایی صورت گیرد. البته با همه این تلاش ها و ادعاهای پوچ و بی اساس، شعله قیام پانزدهم خرداد 1342، روز به روز روشن تر می گردید.
پانزدهم خرداد در مطبوعات جهان
پس از قیام پانزدهم خرداد 1342، مطبوعات خارجی به صورت های مختلف و با تیترهایی درشت، از این روز نام بردند. برای مثال روزنامه "دی ولت" در شماره 129 خود نوشت: "در تهران، صدها نفر کشته شده اند. دولت عَلَم، حکومت نظامی اعلام کرد. ارتش با تانک و مسلسل، بر ضد طرفداران رهبر مسلمانان، [امام] خمینی که علیه اصلاحات شاه دست به اعتراض زده اند، وارد عمل شد". یا روزنامه "الاهرام" در 16 خرداد نوشت: "دیروز تهران در آتش خشم شعله ور شد... این، شدیدترین تظاهرات ضد شاه بود وهنگامی آغاز شد که رهبر دینی، روح الله خمینی و یاوران او دستگیر گردیدند".
انعکاس نهضت پانزدهم خرداد
پس از واقعه پانزدهم خرداد 1342، با وجود سانسورهای شدید دستگاه شاه، خبرهای دستگیری امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد؛ در مدت کوتاهی، تنها در سراسر کشور، که به فراتر از مرزها گسترش یافت و موجی از نفرت و خشم بر ضد شاه به راه افتاد. حوزه های علمیه نجف، کربلا و کاظمین، به حمایت از امام خمینی (ره)، تلگراف هایی به سران کشورهای اسلامی و سازمان های بین المللی مخابره و کشتار پانزدهم خرداد رژیم را به شدٌت محکوم کردند. تمام این جریان ها در حالی صورت می پذیرفت که در مطبوعات کشور هیچ خبری ازحقایق و وقایع منعکس نمی شد.
اعتراض شخصیت ها
پس از واقعه خونین پانزدهم خرداد 1342 و کشتار مردم ایران، شخصیت های سیاسی و علمی نقاط مختلف جهان، با صدور اطلاعیه هایی، مراتب اعتراض خویش را اعلام می داشتند. از آن جمله می توان به اعلامیه اعتراض آمیز شیخ محمود شلتوت، مفتی و رئیس دانشگاه الازهر مصر اشاره کرد که شش روز پس از قیام پانزدهم خرداد صادر شد. در این بیانیه، دستگیری علما و اهانت به ساحت مقدٌس آنان، داغ ننگی بر پیشانی عالم انسانی معرفی گردیده است. وی طیٌ تلگرافی، خطاب به شاه خواست از تجاوز به حریم روحانیت و علمای اسلام خودداری کند وهر چه زودتر، علمای بازداشت شده را آزاد سازد.
آزادی امام امٌت
جنبش پانزده خرداد، اگرچه واکنش طبیعی مردم مسلمان در برابر مصوٌبات خلاف اسلام رژیم و بازداشت امام خمینی(ره) بود، آزادی فوری ایشان را در برنداشت. از این رو، اعتراض ها از همه نقاط ادامه داشت و سرانجام علمای طراز اوٌل کشور،برای چاره جویی، در تهران اجتماع کردند. رژیم حاکم که از یک پانزده خرداد دیگر بیمناک بود، کوشید آنها را پراکنده سازد و قدمی در راه خواست آنها برندارد. از طرفی مراجع تقلید، اعلامیه ای صادر کردند مبنی بر این که امام خمینی (ره) مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید است و براساس قانون، از محاکمه و تعرٌض مصون است. سپس با انتشار این مطلب، رژیم خود به خود مجبور شد برای فرو نشاندن نارضایتی های عمومی، امام خمینی را در هجدهم فروردین 1343 آزاد کند.
ندای ملکوتی امام
حادثه سترگ پانزدهم خرداد 1342، در اوج اصلاحات دروغین شاه خائن اتفاق افتاد؛ چرا که در آن زمان، اختناقی فراگیر بر ایران سایه افکنده بود. در این جوٌ، ناگهان ندای ملکوتی امام از شهر مقدس قم بلند شد و باافشای نقشه خائنانه شاه، مردم را از آن چه درپشت پرده ها می گذشت، آگاه کرد. آری، امام در ضمن بیدار کردن مردم، آنان را برای قیامی صددرصد اسلامی دعوت کرد و چارچوب قیام را به آنان نشان داد. از این رو در روز پانزده خرداد گروهی از متعهدان و مخلصان که خبر دستگیری امام را شنیدند، قیام خویش را آغاز نمودند و با شعارهای "لااله الا الله" و "یا مرگ یا خمینی" دیگران را از خواب غفلت بیدار و بنیان های انقلابی استوار را پایه ریزی کردند.
اسلامی بودن قیام پانزده خرداد
در قیام پانزدهم خرداد 1342، شعارهایی که از حنجره های دردمند ملٌت ایران بلند می شد، صرفاً اسلامی و مذهبی بود و به طور کلٌی حرکت پانزدهم خرداد، به دلیل توهین به اسلام و رهبری اسلام که از هر طرف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 22 صفحه
قسمتی از متن .doc :
قیام 15 خرداد
این که، چه عواملی در پیروزی انقلاب اسلامی و واژگونی رژیم 2500 ساله ی شاهنشاهی، نقش اصلی و اساسی داشته اند از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
از سال 1341 که نهضت مقدس امام خمینی قدس سره آغاز شد، تا سال 1357 که این نهضت به ثمر رسید با ظهور انقلابی بی نظیر که ثمره ی آن تحقق نظام جمهوری اسلامی بود، همواره تنی چند از عالمان مجاهد، با یاری مردم فقیر و زجر کشیده، خود را به آتش و خون زدند و با تحمل سختی های بسیار مبارزه را تا پیروزی نهایی ادامه دادند.
در طی این سال ها، ضمن نبردِ نابرابر ایمان و کفر، منادیان حق و حقیقت دینی، با الگو قرار دادن مبارزات صدر اسلام، و با جدّیت وصف ناپذیر، نهضت مقدس امام خمینی« قدس سره» را استمرار بخشیدند و روحیه ی سلطنت ستیزی را تقویت کردند و در هر مناسبتی با نام رهبر تبعیدی خود حرکت انقلابی جمعیت های تظاهر کننده را پرشتاب و با توان ساختند.
قیام 15 خرداد نقطه ی عطفی در تاریخ مبارزات ملت قهرمان ایران است، که رهبری داهیانه ی امام خمینی« قدس سره» و یاری روحانیان انقلابی در تداوم آن، طی یک دوره ی پانزده ساله، نقش اساسی داشته است. و در همه ی آن سال ها سال روز 15 خرداد هیچ گاه در سکوت و خاموشی سپری نشد؛ زیرا که 15 خرداد برای امت قهرمان و شهید پرور ایران، از اهمیت و اعتبار ویژه ای برخوردار بوده و خواهد بود.
15 خرداد، روز قیام خونین مردم جان برکفی بود که، به نام اسلام و برای اسلام به میدان آمدند و علیه نظام ستمشاهی شوریدند. 15 خرداد روز آغاز نهضت مقدس اسلامی، روز عصیان علیه طاغوت و طاغوتیان و روزی بود که ملت ایران زیر بیرق اسلام گرد آمد و برای مقابله با دشمنان اسلام و قرآن وارد صحنه شد و پشت رژیم ستمشاهی را به لرزه انداخت.
در سحرگاه 15 خرداد سال 1342، دژخیمان رژیم ستمشاهی به خانه ی امام در قم یورش بردند و امام خمینی« قدس سره» را که سه روز پیش از آن، به مناسبت عاشورای حسینی در مدرسه ی فیضیه، طی سخنان کوبنده ای پرده از جنایات شاه و اربابان امریکایی و اسراییلی او برداشته بود، دستگیر و دور از چشم مردم به زندانی در تهران منتقل کردند.
هنوز چند ساعتی نگذشته بود که خیابانهای شهر قم زیر پای مردان و زنان مسلمان و انقلابی که به قصد اعتراض از خانه هایشان بیرون آمده و به حمایت از رهبرشان فریاد برآورده بودند، به لرزه در آمد. همین صحنه، در همان روز در تهران و چند شهر دیگر نیز به وجود آمد و مردم ایران با قیام گسترده ی خود نشان دادند که خواستار برقراری حکومت اسلامی و پایان دادن به رژیم ستمشاهی هستند. به همین جرم بود که گلوله های شلیک شده از خشم و کینه ی حکومت شاه، قلب صدها مسلمان انقلابی به پا خاسته را در 15 خرداد 1342 نشانه رفت و آنان را به خاک و خون کشید. بدین ترتیب، تاریخ ایران اسلامی و تاریخ مبارزات امت اسلامی، در روز 15 خرداد 1342 ورق خورد و فصل جدیدی در کارنامه ی رویارویی مستضعفان با مستکبران گشوده شد.
رفراندوم ساختگی
روز 6 بهمن 1341 برای شش اصل پیشنهادی شاه رأی گیری شد. در مدت اخذ رأی دو صندوق وجود داشت. یکی برای آرای موافق و دیگری برای مخالف. در تهران در همان دقایق اول این خبر چون بمبی صدا کرد که چند نفری که رأی مخالف در صندوق ها ریخته اند، مورد ضرب و شتم مأموران قرار گرفته و به زندان انتقال یافته اند. مخالفان به جای دادن رأی مخالف، از شرکت در رفراندوم خودداری کردند. در هر حال دولت اعلام کرد 000، 598، 5 نفر در رفراندوم شرکت و رأی مثبت دادند. آرای مخالف فقط 4015 رأی اعلام شد.
شاه در روز 8 بهمن به دنبال اعلام نتیجه رفراندوم، طی نطقی گفت:
«در آینده، کشور ایران را کشور آزاد مردان و آزاد زنان می سازیم. زن و مرد ایرانی با استفاده از شرایط جدید اجتماعی، دوشادوش یکدیگر برای ساختن ایران آباد خواهند کوشید. آنچه روی داد انقلابی بزرگ، قانونی و مقدس است که شما بر آن صحه نهادید و ما به همت شما مملکتی خواهیم ساخت که با پیشرفته ترین ممالک برابری کند.»
یکی از اصولی که به رأی عمومی گذاشته شد، تجدید نظر در قانون انتخابات بود. هیأت وزیران بر اساس مصوبه ی تجدیدنظر در انتخابات، تصویب نامه ای صادر کرد و دولت به استناد این تصمیم خلاف قانون اساسی، برای زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را به رسمیت شناخت. با توجه به این که این موضوع نه معنای آزادی زن در حق رأی دادن بود، بلکه ترویجِ بی بندوباری و حضور زنان در کانون های فحشا و منکرات بود و این مطلب را امام و علما به خوبی دریافتند، لذا برای حفظ کیان و کرامت انسانی زنان بزرگوار، جامعه ی روحانیت قم به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
تاثیر قیام 15 خرداد بر روند انقلاب
یکی دیگر از مسایلی که در اوایل دهه 1340 اتفاق افتاد و در ارزیابی گروههای مبارز و مخالف رژیم، بخصوص جریان فکری اسلام فقاهتی - ولایتی تاثیر گذاشت، قیام 15 خرداد و سرکوب بیرحمانه آن از سوی رژیم شاه بود.در طول تاریخ ایران، روحانیت همواره به عنوان حافظ احکام الهی در صحنه جامعه حضور داشته و دولتها نیز سعی میکردهاند حرمتحضور و نفوذ آنها را نگه دارند و به طور علنی به اسلام تعرضی نکنند.در واقع، حضور و وجود روحانیتبه عنوان اولین و مهمترین گروه ذی نفوذ، برای شاه نیز پذیرفته شده بود و شاه همیشه سعی داشت که خاطر آنها را بجوید و خود را طرفدار اسلام، مرجعیت و روحانیت معرفی کند.
بدین لحاظ، برای حفظ ظاهر، هیچ تمایلی به برخورد مستقیم و خشونتآمیز با روحانیت نداشت و بیشتر سعی میکرد با جلب نظر و حمایت آنها، برنامههای خود را جامه عمل بپوشاند.در جریان اصلاحات اجتماعی نیز که یک طرح امریکایی بود، شاه امیدوار بود که از حمایت روحانیتبرخوردار شود.به همین دلیل بود که بعد از رحلت آیت الله بروجردی، علی رغم میل باطنیش، امینی را برای جلب نظر روحانیت مخصوصا حضرت امام قدس سره به قم فرستاد. (1)
در قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی هم پس از چند تلگراف از امام قدس سره و سایر مراجع، دولت تسلیم نظر علما شد و لایحه را رسما لغو کرد.
با وجود این، موج احیای اسلام که از دهه 1330 شروع شده و به اوج خود رسیده بود، مایه نگرانی شاه بود و او نمیخواست (و حتی نمیتوانست) به روحانیت امتیاز بدهد.از سوی دیگر، همان گونه که دیدیم، حضور و استقرار امام خمینی قدس سره در جایگاه مرجعیت، تحولی اساسی در برخورد روحانیتبا رژیم بوجود آورد و هر نوع محافظهکاری و پرهیز از سیاست را در حوزهها منتفی ساخت.امام خمینی قدس سره که در ملاقات با امینی به نصیحت و پند و اندرز اکتفا کرده بود، در جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی موضع خود را شدت بخشید و دولت علم را در تلگرافهای خود حتیتهدید کرد (2) و با فشار افکار عمومی علما و روحانیت و مردم، هدف الغای لایحه را تحقق بخشید.
پس از ختم غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی، امام لحن بیانیهها و سخنرانیهای خود را تندتر کرد و در قضیه مربوط به تصویبنامه ملی و رفراندم عمومی (بهمن 1341)، طی پیامی که به ملت ایران فرستاد، از تجاوز دستگاه حاکمه به احکام مقدس اسلام و قرآن، و قصد دولتبرای نابودی اسلام و روحانیت پرده برداشت و ضمن «اعلام خطر نسبتبه دستگاه جابره» ، دولت را استیضاح کرد و به طور صریح نوشت:
من چاره در این میبینم که این دولت مستبد به جرم تخلف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسی کنار برود و دولتی که پایبند به احکام اسلام و غمخوار ملت ایران باشد بیاید. (3)
پس از این موضعگیری قاطع و روشن امام خمینی قدس سره، برای اولین بار یک اعلامیه مشترک از سوی نه تن از مراجع تقلید و آیات عظام حوزه علمیه قم در محکومیت تصویب نامه صادر شد (4) و مخالفت ملتبا آن اعلام گردید.پس از آن امام قدس سره مستقیما مردم و روحانیت را به مقاومت در برابر سر نیزههای زنگ زده و پوسیده و مقابله رو در رو با رژیم فرا خواند (5) و از علما خواست که عید نوروز 1342 را به عنوان مبارزه منفی علیه رژیم، تحریم کنند. (6)
مجموعه برخوردهای امام و روحانیتبا رژیم از رحلت آیة الله بروجردی تا اوایل سال 1342، رژیم شاه را به این نتیجه قطعی رساند که نباید هیچ امیدی به مصالحه و سازش با امام داشته باشد.بدین لحاظ، شاه کم کم ماهیت اصلی خود را آشکار کرد و به گستاخی علیه مذهب و روحانیت پرداخت و آنها را مرتجع، «صد برابر خائنتر از حزب توده» ، و همدست کمونیستها معرفی کرد. (7)
امریکاییها نیز رفراندوم انقلاب سفید شاه را یک انقلاب بزرگ اجتماعی قلمداد کردند که «مرتجعین و محافظهکاران و سنتگرایان» ، را ازصحنه بیرون رانده و شاه را مستقیما در ارتباط با مردم قرار داده است. (8)
شاه با این ارزیابی جدید، اولین ضرب شصتخود را به روحانیت نشان داد و در دوم فروردین ماه 1342 (مصادف با شهادت امام صادق علیه السلام) فاجعه کشتار فیضیه را به وجود آورد (9) و طرفداری ظاهری خود را از دیانت و روحانیت قطع کرد.امام قدس سره پس از این فاجعه عظیم، رژیم را (بدتر از مغول) توصیف کرد و مبارزه را یک گام اساسی دیگر پیش برد. (10)
این بار امام قدس سره، مخاطب اصلی خود را شاه، امریکا و اسرائیل دانست و در اعلامیه و سخنرانیهای خود آنها را مستقیما مورد حمله قرار داد و بدین ترتیب، بر خلاف همه سیاستمداران و مبارزان سیاسی، شاه و دربار را عامل اصلی مشکلات معرفی کرد. (11)
امام خمینی قدس سره پس از فاجعه فیضیه، ضمن حمله مستقیم به شاه، تقیه را که مانع مبارزه مستقیم و در عین حال دست آویز سازشکاران بود، حرام کرد و راه مبارزه را گشود:
...شاه دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش; شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههای اسلام، محو آثار اسلامیت; شاه دوستی یعنی تجاوز به احکام اسلام و تبدیل احکام قرآن کریم; شاهدوستی یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت.حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب «ولو بلغ ما بلغ» . (12)
امام در پیام خود به علمای تهران پس از فاجعه فیضیه، ضمن استیضاح دولت علم از طرف ملت ایران، به طور صریح به دولت اعلام کرد که «من اکنون قلب خود را برای سرنیزههای مامورین شما حاضر کردم ولی قبول زورگوییها، و خضوع در مقابل جبارهای شما حاضر نخواهم کرد» . (13)
این در واقع اعلام مبارزه رو در رو با رژیم بود و امام در جواب تلگراف آیت الله حکیم که از ایشان خواسته بود به نجف مهاجرت کند، نوشت: با هجرت مراجع و علما از قم به نجف، مرکز بزرگ تشیع به دامن کفر و زندقه خواهد افتادو بدین لحاظ «ما عجالتا در این آتش سوزان به سر برده و با خطرهای جانی صبر نموده، از حقوق اسلام و مسلمین و از حریم قرآن و استقلال مملکت اسلام دفاع میکنیم» . (14)
بر همین اساس، امام خمینی در پیامهای خود بعد از فاجعه فیضیه، همواره به شاه، اسرائیل و امریکا حمله میکرد و در آستانه محرم سال 1383 (خرداد 1342) در پیام خود به وعاظ و گویندگان دینی و هیاتهای مذهبی، وظایف تبلیغی آنها را کاملا مشخص کرد و تصریح نمود که باید «مظالم و اعمال خلاف انسانی و ضد دینی» دستگاه حاکمه جابر را بیان و مخصوصا خطر اسرائیل را به مردم گوشزد کنند. (15)
در بیاناتی هم که خود ایشان در عصر عاشورا داشتند، اولین و مهمترین موضوعی که مطرح کردند، اسرائیل بود که به همراه شاه، اساس گرفتاری ایران را تشکیل میداد. (16)
امام با تشبیه دستگاه حاکمه ایران به دستگاه جبار بنی امیه، شدیدترین حمله خود را متوجه شخص شاه و حامیان خارجی وی کرد و شاه که مصمم به برخورد قاطع بود، امام را دستگیر و در تهران زندانی کرد.
مردم در اعتراض به این عمل شاه در قم و تهران و شهرهای بزرگ دستبه تظاهرات عظیمی در 15 خرداد 1342 زدند که با عکس العمل شدید رژیم مواجه شد.در این سرکوب خشونت آمیز و قتل عام بیرحمانه به اعتراف حامیان شاه، چندین هزار نفر کشته شدند. (17)
کشتار وسیع مردم در واقع، آخرین ضرب شصت رژیم به مخالفان بود و از تصمیم قاطعانه رژیم برای سرکوبی هر نوع مخالفتی حکایت میکرد.
شاه با اینکه توانستبا این جنایت هولناک نهضتی را که پایههای سلطنت را به لرزه انداخته بود، سرکوب کند، ولی هیچ گاه مساله را تمام شده و خاتمه یافته ندانست و معتقد بود که باز هم «باید تصمیم قاطع گرفت» تا کشور از دست نرود. (18)
از این نظر، شاه هیچ شکی نداشت که باید کوچکترین مخالفت را با سنگینترین عقوبت پاسخ دهد و این نتیجهای بود که شاه به آن رسیده بود.بدین لحاظ، از ماههای بعد از قیام 15 خرداد، رفتار رژیم نسبتبه مخالفین و بخصوص علما و روحانیون، خشونت و شدت بیشتری یافت و بسیاری از علماء، وعاظ و شخصیتهای علمی، سیاسی و اجتماعی، بازداشتشدند و حتی جمعی از تجار و کسبه و چهرههای مبارز به اتهام تحریک در قیام 15 خرداد، در معرض اعدام قرار گرفتند و برای اولین بار شایعه محاکمه و اعدام امام قدس سره در کشور پخش شد. (19)
تحت فشار مردم و علما، امام قدس سره پس از چند ماه از زندان آزاد شد که رژیم با یک کار تبلیغی و سیاسی این کار را کرد.
در آستانه آزادی ایشان از زندان، روزنامه دولتی اطلاعات در سر مقاله خود با عنوان «اتحاد مقدس» ، مدعی شد که با روحانیت تفاهم شده و در برنامههای اصلاحی، بین رژیم و روحانیت هیچ گونه اختلافی وجود ندارد. (20)
شاه با طرح این مساله میخواست امام قدس سره را از مبارزه منصرف کند، ولی امام پس از اطلاع از موضوع با اشاره به مطلب «روزنامه کثیف اطلاعات» با صراحت گفت:
کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم است؟ آقایان که در دانشگاه هستید برسانید به همه که وحانیتبا این انقلاب [انقلاب سفید شاه و ملت] موافق نیست.
در بخش دیگری از سخنان خود باز هم تکرار کردند که: «خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد» . (21)
امام قدس سره پس از آزادی از زندان، رویه سرسختانه خود را در مخالفتبا رژیم و نفوذ اسراییل در کشور ادامه داد و در ماجرای کاپیتولاسیون امریکا را هم آماج حمله خود قرار داد.حمله مستقیم به امریکا و قدرتهای خارجی در شرایطی که همه انقلابیون و مبارزین جهان سوم، تحتحمایتیک قدرت خارجی قرار میگرفتند، یک کار حساب شده و شجاعانه بود که راه نفوذ و امید بیگانگان را در میوهچینی انقلاب بست.سرانجام رژیم شاه، برای اینکه یکباره همه چیز را به تصور خود تمام کند، تصمیم به تبعید امام گرفت.
اما این دوره، دوره شکوفایی و باروری انقلاب اسلامی است و امام خمینی تا قبل از تبعید شدن در آبان ماه 1343، چند اقدام اساسی انجام داده بودند که موجب تحرک و پویایی نهضت و تعمق اندیشه انقلاب اسلامی، گردید. (22)
1. با کشاندن مبارزه به کانون اصلی فعالیتهای مذهبی، برای همیشه خط بطلانی بر ایده جدایی دین از سیاست کشید و سنت دیرینه حاکم بر حوزه را شکست.
2. با تحریم تقیه که مانع مبارزه مستقیم و در عین حال دستاویز سازشکاران بود، مهمترین مانع را از سر راه برداشت.
3. با متوجه کردن لبه تیز حمله خود به کانون اصلی فساد (سلطنت و شخص شاه) به شیوه محافظه کارانه قبلی در مبارزه پایان داد. تداوم این روند، در ساختن بنیادهای اندیشه انقلاب اسلامی نقش بسیار مهمی داشت و در واقع، تکوین جنبه سلبی مکتب فکری انقلاب اسلامی بود. قبل از آن، حتی مبارزین مذهبی هم سعی میکردند که از حمله مستقیم به شاه و سلطنتخودداری کرده، اطرافیان او را مورد حمله قرار دهند، ولی امام (قدس سره) با زیر سؤال بردن شاه و سلطنت، محور مبارزه را به متشخص شاه کشانید و به دیگران هم جرات داد.
4. حمله مستقیم امام به امریکا و قدرتهای خارجی، هرگونه محافظهکاری سیاسی را مطرود کرد و راه نفوذ و امید آنها را برای دزدیدن نتایج مبارزه بست.
بدین لحاظ، همان گونه که کشتار 15 خرداد و قلع و قمعهای بعد از آن حاکی از تصمیم قاطع رژیم در سرکوب مخالفین بود، مخالفان رژیم را نیز به این نتیجهگیری سوق داد که شیوه مبارزه خود را تغییر دهند. (23)
در این میان، جریان فکری اسلامی فقاهتی - ولایتی هم به ارزیابی جدیدی دستیافت که به مدد آن توانست اندیشه انقلاب اسلامی را بسازد و این همان چیزی است که فرضیه ما را تشکیل میدهد، یعنی حرکتبه سمت نفی سلطنتبرای اولین بار در طول تاریخ قدیم و جدید ایران، کسب قدرت و در نهایت تاسیس یک نظام سیاسی جایگزین تحت عنوان «ولایت فقیه» .
پی نوشت ها:
1.محمد حسن رجبی، پیشین، ص 184.
2.صحیفه نور، ج 1، ص 43، تلگراف امام به اسد الله علم، مورخ 15/8/1341.
3.صحیفه نور، ج 1، صص 54- 53، پیام اسفند 1341.
4.همان، صص 58- 55، اسفند 1341.
5.همان، ص 59، سخنرانی مورخ 7/12/1341.
6.همان، ص 61، پیام 22/12/1341.
<.1341/11/4 goک× ,ظآ ok وdz یغcpـiv ,263 -264 ¦¤ ,1 u ,فی،یj ,یغddقo.7
8.باری روبین، پیشین، ص 96.
9.ر.ک به: روحانی، پیشین، ج 1، صص 349- 337.
10.صحیفه نور، ج 1، صص 74- 65، سخنرانی و پیام، 10 و 13/1/1342.
11.رجبی، پیشین، 262.
12.صحیفه نور، ج 1، ص 74، پیام به علمای تهران در مورخ 13/1/1342.
13.همان.
14.همان، ص 78، تلگراف مورخ 23/1/1342.
15.صحیفه نور، ج 1، صص 90- 89.
16.همان، صص 4- 91، سخنرانی 13/3/1342.
17.باری روبین، پیشین، ص 95.
18.رجبی، ص 219، به نقل از: مذاکرات هیات دولت پس از قیام 15 خرداد.
19.سیری در زندگانی استاد مطهری، ص 25، مقاله هاشمی رفسنجانی.
20.اطلاعات، 18 و 19 فروردین ماه 43، به نقل از: رجبی، پیشین، صص 229- 228.
21.صحیفه نور، ج 1، ص 99، سخنرانی 23/1/1343.
22. ر.ک به: محمدی، پیشین، صص 100- 98.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
اسدالله علم و قیام 15 خرداد 42
امیر اسدالله علم فرزند محمدابراهیم خان شوکت الملک دوم در سال 1299 ش در شهر بیرجند متولد شد.
هرچند خاندان علم پیشینه خانوادگی خود را تا قرون دوم و سوم هجری قمری تسری میدهند، با این احوال از واپسین دوران سلطنت صفویه نشانههایی از حضور برخی افراد منتسب به این خاندان در رأس امور لشکری و کشوری در لابلای منابع تاریخی به چشم میخورد. حداقل از اواسط دوران سلطنت قاجارها بدین سو خاندان علم تقریباً همواره حکمرانان و صحنهگردانان اصلی مناطق سیستان و بلوچستان بودهاند. در هنگام تولد اسدالله علم هم، پدر او شرکتالملک دوم حکمران سیستان و بلوچستان بود. وی از معدود حکمرانان و خاندانهای متنفذی بود که اساساً به خاطر پیوندهای دیرینه با بریتانیاییها و سپس کنار آمدن با جریان کودتای سوم اسفند 1299 و طرفداری هدفمند از رضاخان شأن و شوکت پیشین را تا حد زیادی حفظ کرد. با آغاز قدرتیابی و سلطنت رضاشاه خاندان علم در سلک طرفداران و خدمتگزاران سلسله جدید پهلوی وارد شد و به سرعت روابط نزدیک و حساب شدهای میان شوکتالملک و شخص رضاشاه و برخی دیگر از خاندانهای متنفذ که البته با محافل بریتانیایی هم پیوندهای پنهان و پیدایی داشتند، شکل گرفت و شوکت الملک از سال 1314 تقریباً برای همیشه به تهران آمد. چندین بار لباس وزارت پوشیده و استاندار فارس شد و در حالی که ارتباط او با خانواده سلطنت رو به فزونی مینهاد با دستور مستقیم رضاشاه موجبات ازدواج فرزندش اسدالله علم با دختر قوامالملک شیرازی را (در سال 1318 ش) فراهم آورد. بدین ترتیب پای اسدالله علم هم به دربار باز شد و میان او با ولیعهد وقت محمدرضا پهلوی دوستی و ارتباط نزدیک و دیرپایی به وجود آمد که تا آخرین روزهای عمر او (علم) تداوم داشت. در فاصله سالهای 1318 ـ 1321 ش اسدالله علم از دانشکده کشاورزی کرج لیسانس کشاورزی گرفت و مدت کوتاهی پس از مرگ پدرش شوکتالملک در سال 1323 پیشخدمت شاه شد و تا سال 1326 که از سوی قوامالسلطنه نخستوزیر وقت فرماندار کل سیستان و بلوچستان شد، روابط نزدیکی با شاه و خاندان سلطنت داشت. شواهد و قراینی هم وجود داشت که نشان میدهد در طول دهه 1320 اسدالله علم با محافل نزدیک به بریتانیاییها ارتباطاتی دارد و در عین حال در راستای حمایت از شاه و دربار در برابر جریانات سیاسی تأثیرگذار در مسائل داخلی و خارجی ایران مداخلاتی انجام میدهد. علم خیلی زود مورد توجه شاه قرار گرفت و با اعمال فشار او و دربار بود که از اواخر سال 1327 تا 1329 چند بار (در حالی که هنوز بسیار جوان بود) لباس وزارت (کشور ـ کشاورزی و کار) پوشید و به عنوان عامل شاه درکابینهها حضور مؤثر پیدا کرد. اسدالله علم که به زودی در جایگاه مورد اعتمادترین و نزدیکترین افراد به شاه قرار گرفت به نوعی رابط او با کابینهها و در واقع خبر رسان تحولات و اقداماتی بود که احیاناً دور از اطلاع شاه صورت عملی به خود میگرفت. علم در نیمه دوم دهه 1320 هر آنچه توانست در تقویت موقعیت شاه در قبال دولت و مجلس و دیگر ارکان و قطبهای قدرت و نفوذ کوشید و به ویژه با باندهای توطئهگری که در راستای تضعیف موقعیت ارکان مشروطیت (مجلس شورای ملی و نیز دولت پارلمانی) و تحکیم پایهها، قدرت استبدادی شاه فعالیت میکردند، همکاری نزدیک و مؤثری داشت. در طول دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت اسدالله علم را عمدتاً در اردوگاه طرفداران دربار شاه، محافل بریتانیایی و مخالفان احزاب، گروهها و تشکلهای ملی و مذهبی میبینیم. وی در میان احزاب و گروههای اسلامی و ملی در واپسین سالهای دهه 1320 و اوایل دهه 1330 به بعد جایی نداشت و نشانهای بدست نیامده است که بازگوی کمترین نقش علم در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران باشد.
به دنبال تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران و آغاز نخستوزیری دکتر محمد مصدق که توطئههای دربار، شاه و محافل نزدیک به سیاست تجاوزکارانه بریتانیا در ایران بر ضد دولت و ملت ایران افزایش روز افزونی پیدا کرد، اسدالله علم هم به خاطر مشارکت در این گونه اقدامات توطئهآمیز بدستور مصدق نخستوزیر به بیرجند تبعید شد (البته قرار بود به خارج از کشورتبعید شود اما دکتر مصدق به دلایلی از این امر چشم پوشید). اسدالله علم در تمام دوران نخستوزیری مصدق و سپس وقوع کودتای 28 مرداد 1332 در تبعید شرق و جنوب شرقی کشور بود و از همان منطقه با مخالفان دولت مصدق (در داخل و خارج از کشور) در ارتباط بود.
ضمن این که در منطقه سیستان و بلوچستان هم از توطئه بر ضد دولت مصدق از هیچ کوششی فروگذار نکرد. پس از کودتا و بازگشت دوباره شاه و کودتاگران به قدرت، اسدالله علم تبعیدگاهش را به قصد تهران ترک کرد و کماکان در ردیف نخست دوستان و خدمتگزاران شاه قرار گرفت و در جریان انتخابات دوره 18 مجلس دخالت های ناروای بسیاری کرد و هنگامی که به دنبال قدرتنماییهای فضلالله زاهدی نخستوزیر کودتا، شاه بر آن شد او را برکنار کند، اسدالله علم این سپهبد جاهطلب را وادار کرد تا به سرعت پست نخستوزیری را ترک کند. در دولت حسین علاء که پس از عزل زاهدی به قدرت رسید اسدالله علم در نقش بسیارمهم وزیر کشور ظاهر شد تا انتخابات دوره 19 مجلس شورای ملی را آنگونه که دلخواه شاه بود به انجام رساند. هم او بود که لایحه تشکیل ساواک را تهیه و تقدیم مجلس کرده و در از میان بر داشتن واپسین نشانههای نظام نیمبند مشروطیت (مطبوعات و روزنامهها، مخالفان و منتقدان سیاسی و غیره ...) آنی فروگذار نکرد.
اسدالله علم از اواسط دهه 1320 به بعد مجموعهای از افراد نامتجانس سیاسی، فرهنگی، نظامی و غیره را که به طیفهای مختلفی علاقه نشان میدادند، به سلک دوستان و طرفداران خود و مآلاً رژیم پهلوی و شخص شاه وارد ساخت که درمقاطع مختلف عمر سیاسی او در سطوح مختلف با او همکاری و همفکری میکردند و اعضای باند او را تشکیل میدادند. در اواسط دهه 1330 دیگر بندرت در میان رجال کشوری و لشکری کسی را نزدیکتر از علم به شخص شاه میشناسیم که آمادگی داشت هر آنچه شاه بخواهد به نحو مطلوب و دلخواه او انجام دهد. بر همین اساس بود که در نخستین روزهای سال 1336 شاه او را مأمور تشکیل و تأسیس حزب مردم ساخت و او تا پایان دوران نخستوزیری دکتر منوچهر اقبال (1336 ـ شهریور 1339) این مهم را در چارچوب دموکراسی دلخواه شاه و حامیان خارجی آن به انجام رسانید و هنگامی که به دنبال بروز افتضاح در جریان انتخابات تابستانی دوره بیستم مجلس مجبور به کنارهگیری از رهبری حزب مردم شد، به مقتضای تحولاتی که در عرصه سیاسی ـ اجتماعی کشور بروز کرده بود، در راستای باز هم حمایت از موقعیت متزلزل شاه در اریکه قدرت مأموریتهای مهمتری به عهده او نهاده شد. در طول دوران کوتاه نخستوزیری شریف امامی (در سال 1339) و نیز زمامداری علی امینی (تیر 1341) اسدالله علم میان شاه و برخی گروههای سیاسی تأثیرگذار در مسائل آن روز کشور به واسطهگری پرداخت تا به نوعی وضعیت نگران کننده شاه در قبال دولتِ (به ویژه علی امینی) و نیز آمریکاییان را بهبود بخشد و با ایجاد شکاف و چند دستگی در میان گروههای سیاسی و دولت و دادن برخی وعدههای سیاسی (البته فاقد ضمانت اجرایی) علی امینی و دولت او را تضعیف کرده و از چشم آمریکائیان بیاندازد. برخی از رهبران و اعضای درجه اول جبهه ملی و نیز خلیل ملکی از جمله افرادی بودند که علم آنان را در این پروژه به خدمت گرفت. بدین ترتیب علی امینی به پایان راه خود در عرصه نخستوزیری رسید. دیگر تمام شرایط برای ارتقاء اسدالله علم وفادارترین نوکر شاه به پست مهم نخستوزیری آماده شده بود. علم از تیر 1341 تا اسفند 1342 در یک برهه بسیار حساس و بحرانی بر مقام نخستوزیری تکیه زد تا چنانکه مطلوب آمریکائیان بود برنامه اصلاحات پیشنهادی آنان را (که به زودی نام انقلاب سفید بر آن نهاده شد) به مورد اجرا بگذارد و مخالفان سیاسی حکومت را از پیش رو بردارد. در این میان گروههایی نظیر جبهه ملی و نهضت آزادی ایران با سهولت بیشتری مقهور حکومت شدند. اما جریان مخالفت علما و روحانیون تحت رهبری امام خمینی با اصلاحات مورد نظر شاه، دولت اسدالله علم را با چالشهایی بس جدی مواجه ساخت و سرکوبگریها و ددمنشیهای پرشماری را به دنبال آورد که تا واپسین ماههای عمر دولت علم با نوساناتی تداوم یافت. با آغاز نخستوزیری علم سیطره شاه بر مجموعه دولت و حکومت گسترش چشمگیر و کمنظیری یافت. آگاهان به امور کابینه علم را مجموعهای از افراد بدون صلاحیت و فاقد وجاهت لازم جهت کسب مقام وزارت ارزیابی کرده آن را به تمسخر گرفتند. برنامه انقلاب سفید در همین دوران آغاز شد و برغم مخالفتهای گسترده مردمی، در 6 بهمن 1341 آن رفراندوم مشهور برگزار شد و با گسترش فشار بر مخالفان و زندانی شدن بسیاری از فعالان و منتقدان سیاسی در 2 فروردین 1342 کشتار مدرسه فیضیه و سپس قیام معروف 15 خرداد 1342 به وقوع پیوست. شاه در ششم خرداد 1342 طی نطقی در کرمان روحانیون را به دزدان، غارتگران و حیوانات نجس تشبیه کرد. امام خمینی در 13 خرداد، شاه را مورد حمله قرار داد و انقلاب سفید وی را، انقلاب سیاه خواند.
در پی این سخنرانی اسدالله علم دستور داد مراسم مذهبی و سوگواری محرم را درشهرهای قم و تهران مورد تهاجم قرار دهند. طی روزهای 13 و 14 خرداد 1342 تعداد زیادی از وعاظ و روحانیون را دستگیر کردند. برخی از دستگیرشدگان عبارت بودند از : مرتضی مطهری، مکارم شیرازی، حسین غفاری، محمد تقیواحدی، مصطفی طباطبائی قمی، عباسعلی اسلامی، حسین خندقآبادی، عزالدین زنجانی، علیاصغر اعتمادزاده، عبدالکریم هاشمینژاد، فرجالله واعظی، احمد حسینی همدانی، علی موحد ساوجی، محمدحسن بکایی، عیسی اهری، اثنیعشری و سیدمحمد صدری.
به دنبال دستگیری این افراد دامنه اعتراض و تظاهرات گسترش بیشتری یافت بالاخص درتهران دانشجویان دانشگاه تهران به صف معارضان پیوسته و در مخالفت با دولت علم و رژیم پهلوی با روحانیون هم صدا شدند. بدین ترتیب طی روز چهاردهم خرداد، که مصادف با 11 محرم 1383 ق بود. در شهر تهران تظاهرات قابل توجهی از اقشار مختلف برپا شد و شعارهایی به طرفداری از امام خمینی و موضع وی در قبال دولت علم از سوی راهپیمایان سرداده شد. اسدالله علم نخستوزیر احساس کرد که برای جلوگیری از تظاهرات تنها یک راه حل وجود دارد و آن هم دستگیری رهبر مخالفان است. بدین ترتیب به دستور نخستوزیر در شب 15 خرداد 1342 کماندوها و دیگر نیروهای انتظامی مناطق مختلف شهر قم را محاصره کرده و در صبحگاه همان روز امام خمینی را دستگیر و به تهران بردند و در پادگان قصر زندانی ساختند.
خبر دستگیری امام در مدتی اندک در سراسر شهر قم پخش شد و به دنبال آن گروههای نسبتاً عظیمی از مردم به خیابانها ریخته و به دستگیری ایشان اعتراض کردند. بدین ترتیب قیام معروف 15 خرداد 1342 در شهر قم شکل گرفت. در تهران نیز بلافاصله پس از پخش خبر دستگیری امام خمینی اقشار مختلف مردم به خیابانها هجوم آورده و شعارهایی له ایشان و بر ضد دولت سر دادند و برخی مراکز دولتی نیز مورد تهاجم تظاهرکنندگان قرار گرفت. بدین ترتیب تهران نیز در قیام ضد رژیم با شهر قم همگام شد. در چنین شرایطی علم تنها راه برخورد با بحران پیش آمده را در سرکوب قهرآمیز آن جستجو کرد. بالاخص اینکه شورش فوق به حدی گسترده شده بود که احساس میشد هرگاه در اسرع وقت با آن مقابله نشود، میتواند خطر سقوط رژیم را هم به دنبال داشته باشد.
علینقی عالیخانی دربارة چگونگی برخورد اسدالله علم نخستوزیر با تظاهرکنندگان 15 خرداد 1342 مینویسد:
«علم در روزهای حساس قیام 15 خرداد فعالیت خستگیناپذیری داشت و با مقامهای انتظامی پیوسته در تماس بود و خود از کلانتریهای مناطق حساس شهر سرکشی میکرد و به همه مسئولان هشدار میداد خود را برای رویارویی با آشوبی بزرگ آماده کنند. به این سان هنگامیکه در بامداد روز 15 خرداد 1342 (5 ژوئن 1963) تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد علم آمادگی کامل داشت و به رئیس شهربانی وقت سپهبد نصیری تلفنی دستور تیراندازی داد و در برابر تردید نصیری یادآور شد که این دستور را به عنوان نخستوزیر میدهد و نامة مؤید این دستور را نیز بیدرنگ برای او خواهد فرستاد. خود نیز پس از ساعتی به دفتر نصیری رفت و از نزدیک شاهد وضع روز بود. این خونسردی و قاطعیت علم اثر بسیار مثبتی داشت و مسئولان انتظامی توانستند در چند ساعت به این غائله پایان دهند و تظاهرکنندگان را به شدت سرکوب کنند.»1
خود اسدالله علم نیز حدود ده سال پس از واقعة 15 خرداد 42، در تاریخ 15 آذر ماه 1352، ضمن یادآوری خاطرات دوران نخستوزیری خود، جریان چگونگی برخوردش با تظاهرکنندگان را چنین شرح میدهد:
«عرض کردم در جریانات 15 خرداد و اغتشاش تهران و ایران که غلام نخستوزیر بودم جز ارتشبد نصیری که آن وقت رئیس شهربانی بود بقیه تقریباً دست و پای خود را گم کرده بودند و بدین جهت من ناچار شدم نخستوزیری را ترک کرده و تقریباً تمام روز را درشهربانی در ستاد عملیات باشم که اینها دستپاچه نشوند. [شاه] فرمودند: من هم در آن موقع ناچار شدم چندین دفعه به شدت به اویسی که آن وقت فرمانده گارد بود بگویم مجبورید تیراندازی کنید. عرض کردم از نخستوزیری دستور کتبی هم گرفتند و باز هم ترسیدند و دائماً به من میگفتند باید دید ریشه این کار کجاست. در صورتی که نظامی هیچ لازم نیست که ریشه کار را جستجو کند.» 2
هرچند شاه در رأس هرم قدرت عالیترین مرجع تصمیمگیری درباره چگونگی برخورد با تظاهرکنندگان بود، اما در این میان نقش کلیدی را در سرکوب تظاهرکنندگان شخص اسدالله علم نخستوزیر بر عهده داشت. شاه هر چند تردیدی نداشت که باید به مخالفت روحانیون به نوعی پایان داده شود، و حتی گفته شده است که شاه به عنوان فرمانده کل نیروهای نظامی شخصاً فرماندهی عملیات را بر عهده داشته و افرادی نظیر سرلشکر پاکروان تحت دستورات مستقیم شاه قیام 15 خرداد را سرکوب کردهاند، اما این نظر، با توجه به ویژگیهای شخصی شاه، از سوی اغلب محققین مورد تردید واقع شده و نقش اصلی سرکوبگری به اسدالله علم نخستوزیر نسبت داده شده است. با توجه به شواهد و قراین نسبتاً فراوان نظر اخیر درستتر می نماید و علم نخستوزیر را باید سرکوبگر تظاهرات روزهای قیام 15 خرداد دانست. داریوش همایون، که خود سالها در دوران محمدرضا شاه از دولتمردان عالی مقام کشور محسوب میشد، نقش قاطع علم در پایان دادن به قیام 15 خرداد را مورد تصدیق قرار میدهد و نتیجه میگیرد که هرگاه در آن هنگام ثبات و قاطعیت شخص اسدالله علم نبود چه بسا رژیم پهلوی با خطر سقوط مواجه میشد. 3 ویلیام شوکراس نیز به نقل از جعفر بهبهانیان متصدی امور مالی شاه مسئول اصلی کشتار قیام 15 خرداد را اسدالله علم میداند و مینویسد:
«جعفر بهبهانیان متصدی امور مالی شاه به هنگام اغتشاشات 1963 در کنار علم بود بعدها تعریف کرد که شاه به علم گفته بود مردم را نکشد. علم پاسخ داده بود شما شاه هستید و من نخستوزیرم. من مسئول امنیت هستم و به هر طریقی که بتوانم مردم را ساکت خواهم کرد. اگر موفق شدم شما همچنان شاه خواهید بود. اگر شکست بخورم میتوانید مرا به دار بزنید و باز همچنان شاه خواهید بود.»
حتی گفته میشد اسدالله علم به شاه توصیه کرده بود که جهت انتقام کشی سخت از روحانیون اجازه دهد آیتالله امام خمینی رهبر قیام 15 خرداد را نیز بلافاصله پس از دستگیری اعدام کند. 4
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
پانزدهم خرداد، نقطه عطفی است در تاریخ معاصر؛ یادگاری است از پیوند معنوی توده های عظیم مردم کشور ما؛ واکنشی است از احساس عمیق مذهبی ملت ایران؛ نمایشی است ازبه پاخاستن مردمی که می خواستند ظلم و ستم را از بن بر کنند؛ تجسمی است از تاریخ اسلام و درجه ای است برای سنجش فداکاری و از خود گذشتگی انسان هایی که به دنبال آرمان الهی حرکت می کنند. پانزدهم خرداد، روز قیام خونین مردم جان برکفی است که به نام اسلام و برای اسلام به میدان آمدند تا سلطه طاغوتیان را از کشورشان برچینند
دستگیری امام خمینی (ره)
در سحرگاه پانزدهم خرداد سال 1342، دژخیمان رژیم ستم شاهی به خانه امام خمینی رحمة الله یورش بردند. آنها امام را که سه روز پیش از آن، به مناسبت عاشورای حسینی در مدرسه فیضیه، در سخنان کوبنده ای، از جنایات شاه و اربابان آمریکایی و اسرائیلی او پرده برداشته بود، دستگیر و دور از چشم مردم، به زندانی در تهران منتقل کردند. هنوز چند ساعتی از این حادثه نگذشته بود که خیابان های شهر قم، زیرپای مردان و زنان انقلابی – که در اعتراض به رژیم شاه و حمایت از رهبرشان فریاد برآورده بودند – به لرزه درآمد. این صحنه، درآن روز در تهران و چند شهر دیگر نیز به وجود آمد و بدین ترتیب، مردم ایران با این قیام گسترده، نشان دادند که خواستار برقراری حکومت اسلامی و پایان دادن به رژیم ستمشاهی هستند.
قیام پانزدهم خرداد قم
پس از انتشار خبر دستگیری امام (ره) در پانزدهم خرداد 1342، بسیاری از مردم قم، به منزل ایشان رفتند و به اتفاق فرزندشان، حاج آقا مصطفی، در حدود ساعت شش بامداد، به سمت حرم مطهر حضرت معصومه (س) حرکت کردند. پس از مدتی، صحن مطهر و خیابان های اطراف، لبریز از جمعیتی شد که شعار " یا مرگ یا خمینی" را با هیجان شدیدی تکرار می کردند. در همان زمان، علما و مراجع وقت هم با صدور بیانیه هایی، خواستار آزادی فوری حضرت امام (ره) شدند. در حدود ساعت ده صبح، با ورود نیروهای مسلّح برای تقویت نیروهای شهربانی قم، تیراندازی و رگبار مسلسل ها شروع شد و تعداد زیادی از مردم زخمی شده یا به شهادت رسیدند. شدّت تیراندازی به حدّی بود که امکان انتقال زخمی ها و اجساد شهیدان نبود و این کشتار، تا ساعت پنج عصر ادامه یافت.
حمام خون در تهران
در پانزدهم خرداد 1342، مردم تهران هم چون سایر شهرها، در اعتراض به دستگیری امام خمینی (ره) به خیابان ها ریختند و قیام خونین خویش را آغاز کردند. سیل خروشان کشاورزان غیور و کفن پوش ورامین، دهقانان کن و نیز مردم جماران به سوی تهران سرازیر شد. انبوه جمعیت بازاری، بار فروش، دانشگاهی و اقشار مختلف مردم، با فریادهای رعد آسای "یا مرگ یا خمینی" و "مرگ بر شاه" تهران را به لرزه درآورد. شاه که در برابر قیام قهر آلود ملٌت، تاج و تخت خود را درحال زوال می دید، با رگبار مسلسل به جنگ ملٌت مظلوم رفت و تهران را در پانزدهم خرداد 1342، به کشتارگاه مخوف و حمام خون تبدیل ساخت.
راه پیمایی در سایر شهرها
در روز پانزدهم خرداد 1342، در بیشتر شهرها، درگیری، راه پیمایی، برگزاری جلسات و نیز سخنرانی بر ضد رژیم و اعتراض به دستگیری امام صورت گرفت. در بعضی از شهرها مانند شیراز، تبریز و مشهد، اعتراض از شدٌت و گشتردگی بیشتری برخوردار بود که در اثر این حوادث، تعداد زیادی کشته، مجروح یا زندانی شدند.
تلاش رژیم برای تغییر واقعیت
قیام پانزدهم خرداد، جوششی از طرف مردم بود برای درهم کوبیدن رژیم سلطنت و گرچه به سرعت نتیجه قطعی نداد، آثار بسیار باقی گذاشت. از این رو، عوامل رژیم حاکم، به روش های گوناگون کوشیدند با استفاده از همه امکانات و ازجمله رسانه های گروهی، جنبه اسلامی و مردمی را از آن بگیرند و جهت خارجی به آن داده، افکار عمومی را فریب دهند. بنابراین رژیم مدعی شد که عده ای از مردم، برای به دست آوردن پول، به تهاجم بر ضد دولت دست زده اند و گفتند که این پول ها را شخصی به نام "جمال عبدالناصر" فرستاده تا در ایران، توطئه هایی صورت گیرد. البته با همه این تلاش ها و ادعاهای پوچ و بی اساس، شعله قیام پانزدهم خرداد 1342، روز به روز روشن تر می گردید.
پانزدهم خرداد در مطبوعات جهان
پس از قیام پانزدهم خرداد 1342، مطبوعات خارجی به صورت های مختلف و با تیترهایی درشت، از این روز نام بردند. برای مثال روزنامه "دی ولت" در شماره 129 خود نوشت: "در تهران، صدها نفر کشته شده اند. دولت عَلَم، حکومت نظامی اعلام کرد. ارتش با تانک و مسلسل، بر ضد طرفداران رهبر مسلمانان، [امام] خمینی که علیه اصلاحات شاه دست به اعتراض زده اند، وارد عمل شد". یا روزنامه "الاهرام" در 16 خرداد نوشت: "دیروز تهران در آتش خشم شعله ور شد... این، شدیدترین تظاهرات ضد شاه بود وهنگامی آغاز شد که رهبر دینی، روح الله خمینی و یاوران او دستگیر گردیدند".
انعکاس نهضت پانزدهم خرداد
پس از واقعه پانزدهم خرداد 1342، با وجود سانسورهای شدید دستگاه شاه، خبرهای دستگیری امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد؛ در مدت کوتاهی، تنها در سراسر کشور، که به فراتر از مرزها گسترش یافت و موجی از نفرت و خشم بر ضد شاه به راه افتاد. حوزه های علمیه نجف، کربلا و کاظمین، به حمایت از امام خمینی (ره)، تلگراف هایی به سران کشورهای اسلامی و سازمان های بین المللی مخابره و کشتار پانزدهم خرداد رژیم را به شدٌت محکوم کردند. تمام این جریان ها در حالی صورت می پذیرفت که در مطبوعات کشور هیچ خبری ازحقایق و وقایع منعکس نمی شد.
اعتراض شخصیت ها
پس از واقعه خونین پانزدهم خرداد 1342 و کشتار مردم ایران، شخصیت های سیاسی و علمی نقاط مختلف جهان، با صدور اطلاعیه هایی، مراتب اعتراض خویش را اعلام می داشتند. از آن جمله می توان به اعلامیه اعتراض آمیز شیخ محمود شلتوت، مفتی و رئیس دانشگاه الازهر مصر اشاره کرد که شش روز پس از قیام پانزدهم خرداد صادر شد. در این بیانیه، دستگیری علما و اهانت به ساحت مقدٌس آنان، داغ ننگی بر پیشانی عالم انسانی معرفی گردیده است. وی طیٌ تلگرافی، خطاب به شاه خواست از تجاوز به حریم روحانیت و علمای اسلام خودداری کند وهر چه زودتر، علمای بازداشت شده را آزاد سازد.
آزادی امام امٌت
جنبش پانزده خرداد، اگرچه واکنش طبیعی مردم مسلمان در برابر مصوٌبات خلاف اسلام رژیم و بازداشت امام خمینی(ره) بود، آزادی فوری ایشان را در برنداشت. از این رو، اعتراض ها از همه نقاط ادامه داشت و سرانجام علمای طراز اوٌل کشور،برای چاره جویی، در تهران اجتماع کردند. رژیم حاکم که از یک پانزده خرداد دیگر بیمناک بود، کوشید آنها را پراکنده سازد و قدمی در راه خواست آنها برندارد. از طرفی مراجع تقلید، اعلامیه ای صادر کردند مبنی بر این که امام خمینی (ره) مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید است و براساس قانون، از محاکمه و تعرٌض مصون است. سپس با انتشار این مطلب، رژیم خود به خود مجبور شد برای فرو نشاندن نارضایتی های عمومی، امام خمینی را در هجدهم فروردین 1343 آزاد کند.
ندای ملکوتی امام
حادثه سترگ پانزدهم خرداد 1342، در اوج اصلاحات دروغین شاه خائن اتفاق افتاد؛ چرا که در آن زمان، اختناقی فراگیر بر ایران سایه افکنده بود. در این جوٌ، ناگهان ندای ملکوتی امام از شهر مقدس قم بلند شد و باافشای نقشه خائنانه شاه، مردم را از آن چه درپشت پرده ها می گذشت، آگاه کرد. آری، امام در ضمن بیدار کردن مردم، آنان را برای قیامی صددرصد اسلامی دعوت کرد و چارچوب قیام را به آنان نشان داد. از این رو در روز پانزده خرداد گروهی از متعهدان و مخلصان که خبر دستگیری امام را شنیدند، قیام خویش را آغاز نمودند و با شعارهای "لااله الا الله" و "یا مرگ یا خمینی" دیگران را از خواب غفلت بیدار و بنیان های انقلابی استوار را پایه ریزی کردند.
اسلامی بودن قیام پانزده خرداد
در قیام پانزدهم خرداد 1342، شعارهایی که از حنجره های دردمند ملٌت ایران بلند می شد، صرفاً اسلامی و مذهبی بود و به طور کلٌی حرکت پانزدهم خرداد، به دلیل توهین به اسلام و رهبری اسلام که از هر طرف