لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 39
دنیای انسان، دنیای خلق اندیشه های اوست. اندیشه های زیبا و مثبت، یک زندگی زیبا را بشارت می دهد و اندیشه های منفی و کریه، یک زندگی نابسامان را تصویر می کند.
در این راستا بشر به عنوان قائم مقام خدای رحمان، شگفتی های زیبایی از خود نشان داده است و ثابت کرده است آنجایی که بخواهد می تواند واقعیت ها را جادوگرانه خلق کند و به پدیده ای به ظاهر جادویی، رنگ واقعیت بخشد.
دیگر خود را محدود نخواهید دانست، بلکه درخواهید یافت حقیقتِ وجود و توان شما نامحدود است.
به جای این که خود را در اختیار وراثت، محیط و عوامل فراطبیعی بدانید، به این مرحله از آگاهی خواهید رسید که، خود شما واقعیت وجود خود را می سازید و به جای این که نیروهای ذاتی و الهی مستقل از شما کار کنند، با شما همراه خواهند بود.
به جای این که زندگی را آشفته و درهم بدانید، باور خواهید کرد که در هر آشفتگی نظم وجود دارد و در عالمی که بر اساس نظم مطلق است، تصادف معنی ندارد.
وقتی ما آماده باشیم تا از این زندگی که به آن خو گرفته ایم فراتر رویم، قلمرو دیگری وجود دارد که می توانیم به آن گام نهیم. این قلمرو، با قوانین علمی و منطقی هماهنگی ندارد. این قلمرو که در درون هریک از ما قرار دارد، از مرزها، قوانین و محدودیت های عادی فارغ است. این قلمرو، سرزمین واهی نیست که تنها در تصور بگنجد، بلکه واقعیتی معجزه آساست که در اختیار هرکسی قرار دارد؛ به شرطی که آماده باشد.
سه مسیر به سوی آگاهی
1. آگاهی از طریق تحمل درد و رنج
تجربه، شیوة یادگیری از طریق بازاندیشی و درک ماهیت حوادث است که با تکرار پی در پی این الگوی درد و رنج به دست می آید.
زندگی آزمون است و تا از اشتباهات خود درس نگیریم، محکوم به تکرار آنها هستیم.
برای کسانی که در این گروه قرار می گیرند، جادوی واقعی دست نیافتنی خواهد بود.
2. آگاهی از طریق توجه به پیامدها
چه چیزی در این حادثه وجود دارد که می توانم به گونه ای مفید از آن استفاده کنم؛ حتی اگر ندانم چرا این حادثه هم اکنون اتفاق افتاده است؟
وقتی تمام توجه شما معطوف به این باشد که از هر رخدادی چه می توانید بیاموزید، از این گونه افکار رنج نمی برید که «چرا من؟» ، «من خیلی بدبختم»، «آیا وحشتناک نیست؟» تحول در اندیشه، به شما این امکان را می دهد که به جای غصه خوردن، به پیامدهای هر حادثه و آنچه می توانید از آن بیاموزید بنگرید. به جای دیدگاه «بیچاره من»، به دیدگاهی آموزنده روی می آورید. مثلاً از خود می پرسید: «چگونه می توانم از این بیماری که هم اکنون با آن دست به گریبانم، نتیجه ای دلخواه به دست آورم؟» یا: «در ممورد خودم چه می توانم یاد بگیرم و برای برخورد مؤثر با این مسئله چقدر از توانم را قادرم فرا بخوانم؟»
زندگی کردن برای نتیجه بسیار بهتر از زندگی کردن با درد و رنج است.
3. آگاهی از طریق شناختن هدف و رسالت
«برای غلبة انسان بر مشکلاتش احتمالاً هیچ چیز مهم تر از این نیست که بداند در زندگی رسالتی بر عهده دارد.»
هر چیزی در این عالم هدفی دارد. در واقع، شعور یا عقل ناپیدایی که به گونه ای هدفمند درون همه چیز جاری است، در درون شما نیز جریان دارد.
شما رسالت زندگی خود را فراتر از موفقیت، پیشرفت و درخشش بدانید و در نتیجه هر لحظه ای را تمام و کمال و یا عشق زندگی خواهید کرد.
«همواره با عشق و صداقت کار کن و به هیچ وجه به ثمرة کار خود وابسته مباش. اگر بتوانی به این مرحله از موهبت زندگی برسی، به گونه ای معجزه آسا به آرامش دست خواهی یافت. در تمام مراحل زندگی هدف داشته باش. از هرگونه شهرتی که حاصل کار توست چشم پوشی کن. همواره این احساس را داشته باش که به خداوند نیاز داری و به هر طریقی که می توانی به دیگران خدمت کن.» این شیوة فرد اعجازگر است.
به جای جمع کردن مال، تصاحب ثروت و رقابت ناسالم، از گذشت، تعاون و فعالیت لذت ببرید.
دارایی کامل فقط با بخشش محقّق می شود و آنچه نمی توانی ببخشی مالک و صاحب توست.
دانشجو- همواره دانشجو باشید. آماده و مشتاق یادگیری، از هرکسی و در هر جایی باشید. دانشجو بودن به این معناست که برای یادگیری آمادگی داری.
وقتی قلباً این گونه باور داری که با هر فردی که در زندگی خود برخورد می کنی چیزی دارد که به تو بیاموزد، آماده خواهی بود که از پیشنهادهای او به گونه ای مطلوب بهره بگیری.
اگر دانشجو باشی، می پذیری که هر کسی و هر چیزی به نحوی معلم توست.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
اقرا باسم ربک الذی خلق ، خلق النسان من علق
اقرا وربک الاکرم ، الذی علم بالقلم ، علم الانسان ما لم یعلم
ای آمنه و عبدالله خداوند بلند مرتبه چه لطفی به شما داشته که چنین فرشته ای را به شما هدیه داده . ای عبد المطلب چه کار نیکویی کرده بودی که چنین نوه ای از جنس مهربانی را به تو عطا کرد .
ای خدای مکه تو به خودت می بالی و می نازی که چنین انسان بزرگی بر خاک تو قدم نهاده
ای حلیمه تو آن کسی هستی که پستان خود را در دهان مردی از تبار عشق و عاطفه گذاشتی و آن نوزاد از شیر تو ، حلیمه تغذیه کرد به خود ببال .
یک فرشته در مکه سرزمین گرم خدا بدنیا آمد که با آمدنش مهر و صفا و دوستی جانی تازه گرفت فرشته ای که زمین را که در گرداب جهل و نادانی بود و در حال غرق شدن و ا ز بین رفتن بود نجات داد . ای فرشته ی الهی رحمت خدا بر تو که این زمین را از عدل پر کردی و عشق و عاطفه و صبر و تلاش و مهربانی را دوباره زنده کردی . رحمت خدای بر تو در شهر مکه هلهله و آشفتگی بر پا بود همه حرف آن فرزند را می زدند مگر چه شده بود که همه از او می گفتند در شهر پراکنده شده بودند که نوزادی بدنیا آمد که او ناف بریده و ختنه کرده بدنیا آمده و در هنگام تولد همچون عیسی مسیح د رگهواره سخن گفت . و به یگانگی خدای متعال شهادت داد .
آمنه فرزندی آورده که عبدالمطلب نام او را محمد گذاشت و برای او گوسفندی را سر برید تا در میان آسمان و زمین ستوده باشد . محمد (ص) هفت روز از مادر خود یعنی آمنه شیر خورد پس « ثوبیه » کنیه کنیز ابولهب مدتی او را شیر دادند آنگاه او به زنی پاکدامن و مهربانی بنام حلیمه از طایفه بنی سعد همسر « حارث بن عبدالعزی » سپردند تا او را با خود به صحرا ببرند و در آغوش طبیعت پرورش یابد نعمات خداوند را بهتر ببیند و بتواند در امراز آن تفکر کند . حلیمه می گوید پس از پرورش نوزاد آمنه را بر عهده گرفتم پستان چپ خود را که دارای شیر بود در دهان او گذاشتم ولی به پستان راست من بیشتر مایل بود اصرار کودک مرا بر آن داشت که پستان راست خود را که بی شیر بود در دهان او نهادم . کودک شروع به مکیدن کرد رگ های خشک ان سرازیر شد و این پیش آمد موجب تعجب همه زنان شد . این یک معجزه از خداوند منان بود حلیمه تا شش سالگی از او مراقبت کرد و از آن بعد سر پرستی او را به مادرش آمنه و جدش عبد المطلب سپرد .
آمنه مدتی از فرزند مهربان خود مراقبت کرد ولی عمر او کوتاه بود و چندی بعد دار فانی را وداع گفت از آن بعد محمد در آغوش پدر بزرگ که به وی بسیار علاقه داشت زندگی کرد محمد تا سن 8 سالگی در کنار پدر بزرگ خود زندگی کرد ولی پدر بزرگ محبوب محمد (ص) عمر چندانی نکرد محمد یتیم شد و از آن به بعد در کنار عموی خود ابوطالب زندگی کرد محمد 12 ساله شده بود در سفری که با ابوطالب عموی خود داشت در سرزمین اردن در شهر بصری راهبی به نان بحیرا در عبادتگاه خود مشغول عبادت بود هنگام عبور کاروان چشمش به محمد ( ص) بهترین مخلوق خدا افتاد نگاههای عمیق او نشانه رازی بود که در دل نهفته داشت . سپس سفارش او را به ابوطالب کرد و گفت این همان پیامبری است که نام او را در کتب آسمانی خوانده ام دین او در جهان گسترش پیدا خواهد کرد . محمد به سن 22 سالگی رسید که در پیمانی به نام پیمان جوانمردان شرکت کرد تا از حقوق مستضعفان دفاع کند اکنون محمد جوان به جوان امانتدار و امین مشهور است که همه او را محمد امین می خواندند . دختر ثروتمند به نام خدیجه (س) که نام محمد که در شهر پیچیده شده است را می شنود او شیفته محمد (ص) می شود خدیجه زن پاکدامن از محمد خواستگاری می کند محمد نیز قبول می کند خدیجه همه ثروتش را در راه خدا انفاق می کند محمد که در آن زمان به محمد امین مشهور بود همیشه یک ماه از سال را در غاری به نام حرا عبادت می کرد غار حرا در کوه نور قرار دارد غار حرا میعاد گاه وحی و تجلی گاه بعثت و محل نزول اولین آیات کلام الله است . پیامبر بزرگ ما مردی از تبار عشق و محبت و سر لوحه تما م خوبیها ست که در زمان جهل و نادانی مردم مانند نوری بود که خدای متعال از آسمان برای انسان فرستاد تا با آن نور خود را دریابند و ببینند که در میان چه تاریکی و ظلمتی ایستاده اند و حضرت محمد (ص ) چون به چهل سالگی رسید و خداوند دل او را روشنترین و پاکترین دلها یافت و هنگامی پیامبر در غار حرا به راز و نیاز با معبود یکتا مشهور بود که به امر خداوند امین وحی جبرییل بر او نازل گردید و حی آغاز شد بخوان بنام پروردگارت که جهان را آفرید انسان را از خون بسته ای خلق کرد بخوان بنام پروردگارت عزیز و گرامی تر است و پروردگاری که به وسیله قلم تعلیم داد به انسان آنچه نمی دانست آموخت و مردم در آن روز دارای مذاهب گوناگون ، خواسته های متناقض و روشهای مختلف بودند گروهی خداوند را به خلق تشبیه میکردند برخی در نام خدا دست می بردند و در آن تصرف می کردند و بعضی به غیر او اشاره میکردند خداوند بوسیله پیامبر مردم را از گمراهی به هدایت رهنمون شد و به برکت وجود آن