لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
احمد شاملو در سال 1304 ، یکشنبه 21 آذر در خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. دوره کودکی را به خاطر شغل پدرش که افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت می رفت در شهرهایی چون رشت و سمیرم و ا صفهان و آباده و شیراز گذراند.
مادرش کوکب عراقی بود و پدرش حیدر.
شاملو کودکی بسیار بدی داشت کودکی بی نشاطی را گذراند و جوانی بی رحمانه تنهایی.
کسی را نداشت که راه و چاهی به او نشان دهد.
شاملو کلاس چهارم دبستان بود که در مشهد زندگی می کرد در همسایگی خانه ی شاملو یک خانواده متمول ارمنی می نشست که دو دختر داشت و هر دو مشق پیانو می کردند. احساس عجیبی که شاملو از این تمرین ها و به خصوص از صدای پیانو در او بوجود آمد یکسره او را هوایی موسیقی و دیوانه شنیدن آن قطعات موسیقی آن چنان آتشی در شاملو روشن کرد که سال های سال اصلاً زندگی او به کلی زیر و رو شد . موسیقی تمام وجودش را زیر و رو کرد و چون نمی دانست که موسیقی چنین حالتی در او بوجود می آورد شبیه نخستین احساس های ناشناخته بلوغ، ملغمۀ لذت و درد، مرگ و میلاد و خدا می داند چه... موسیقی، شوق و حسرت او شده بود. باری از حسرت و ناتوانی و یاس بر دلش بود. یاس او از وصال موسیقی و او بعد از آن دیگر هرگز رو نیامد. دیگر هیچ وقت بچه درس خوانی نشد لنگ لنگان با حداقل نمره ایی که می شد گرفت از کلاسی به کلاسی می رفت بی آنکه هیچ چیز بیاموزد. چون می دانست که باید حسرت موسیقی را با خود به جهنم ببرد. محیط خانوادگی همه چیز می توانست از او بسازد جز یک شاعرمحیط مدرسه تا دبستان بود یک جهنم و تادبیرستان بود یک گمراه کننده قضاوت خودش این است که شعر در او التیام یافتن زخم موسیقی است او می بایست یک آهنگساز بشود که فقر مادی و فرهنگی خانواده غیر ممکنش کرد. پدربزرگ شاملو میرزا شریفخان عراقی، مرد باسواد کتابخوانی بود مردی به تمام معنا آراسته، با تربیت اشرافی قدیم که در دوره دیپلماتیک دوره تزار ساخته شده بود. کتابهایش به رگ جانش بسته بود. چند صندوق کتاب داشت و شاملو شروع کرد به خواندن کتابهایش و اولین چیزی که خواند قصه کوتاهی بود از هانری بورد و به نام مطرب و به ترجمه پرویز ناتل خانلری در نشریه کوچکی به اسم افسانه که مرتب برای پدربزرگ می آمد. این قصه کوتاه رمانتیک سه چهار صفحه ای که که فقط به خاطر کوتاهیش برای خواندن انتخاب شده بود. آتش مطالعه را در او روشن کرد و جانشین اندوه مایوسانه موسیقی شد.
شاملو یازده سال داشت که ادبیات با خواندن ترجمه یک قصه کوتاه همه شوق و شور او را به خودش اختصاص داد و در چهارده سالگی بهترین نویسنده نه فقط کلاس دوم که شاید همه دبیرستان بود، چون که انشاهایش سرصف برای شاگردان خوانده می شد.
سال 1320 جوانکی در حدود پانزده سال و نیمه بود جوانکی که در سکوت خفقان آمیز دوره رضاخان ودر محیطی کاملاً بیگانه با آن چه در ذهن او بود در خانه یک افسر ارتش، افسری که به خاطر کله شقی هایش همیشه ماموریت های پرت و دور از مرکز را به او می دادند خاش و چابهار و سرحد افغانستان و امثال این ها، دو ماه آنجا، سه ماه فلان جهنم دره بود و چون بچه ی این خانواده بود هرگز یک دوست واقعی نتوانست برای خود داشته باشد یعنی تا آن موقع که شخصیت آدم در حال شکل گیری است و نه بده بستانی و نه تربیت مشخصی فقط خفقان و سکوت.
یک بچه 15 – 16 ساله که هیچ نوع سابقه تفکر سیاسی – اجتماعی ندارد می گوید طرفدار آلمانم چون دارد دشمن مرا می کوبد او با این ذهنیت و با این سادگی وارد یک جریان ضد متفقین شد که کار به زندان کشید و توی زندان بسیار چیز یاد گرفت و بسیار آدم ها را دید مثلا مهمترینشان علی هیات سرلشکر آق اولی بود.
در بازداشت سیاسی متفقین بود و این با وضع یک زندانی خیلی فرق داشت. کشور هم در سالهای سیاه جنگ دچار لطمات جنبی و تبعی جنگ بود نه زیر آوار مستقیم آن. پسر بچه ای که پانزده سال اول عمرش را در خانواده یی نظامی در خفقان سیاسی و سکون تربیتی و رکود فکری دوره رضاخانی طی کرده و آن وقت ناگهان در نهایت گیجی، بی هیچ درک و شناختی در بحران های اجتماعی سیاسی سال های 20 در میان دریایی از علامت سوال از خواب پریده و با شوری شعله ور و بینشی در حد صفر مطلق، که با شعار « دشمن دشمن ما، دوست ماست، نا آگاهانه گرچه از سر صدق می کوشد مثلا با ایجاد اشکال در امور پشت جبهه ی متفقین آب به آسیاب دار و دسته اوباش هیتلر بریزد. در سال 1332 مجموعه ی اشعار آهن ها واحساس چاپ شد که پلیس در چاپخانه آن ها را سوزاند . همچنین ترجمه طلا در لجن اثر ژیگموند موریتس و رمان بزرگ پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریو کایی با تعدادی داستان کوتاه نوشته ی خودش و همه یاداداشت های فیش های کتاب کوچه در یورش افراد فرمانداری نظامی به خانه اش ضبط شده از میان می رود و خود او موفق به فرار می شود. شاملو در مورد نیما می گوید نیما استاد مسلم همه ماست من شعر را از نیما آموختم. بینش شاعرانه را از نیما آموخته بودم. با شعر نیما تلنگری خوردم و شعر را در خود یافتم من از نیما بسیار چیزها آموختم و توانستم یکی از شاگردان خودش بشوم و درس هایش را بیاموزم. من لحظات زیادی با او داشتم برایم مظهر حرمت بود و هست کاراصلی نیما به هم ریختن تساوی طول مصرع ها نیست. .. اهمیت نیما در این است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
احمد شاملو متولد ۲١ آذر ١۳۰۴، تهران . شاعر، روزنامهنگار، مترجم شعر و رمان، محقق کتاب کوچه
۱۳۰۴احمد شاملو (ا. صبح / ا.بامداد) روز ٢١ آذر در خانهی شمارهی ۱۳۴ .خیابان صفیعلیشاه تهران متولد شد. دورهی کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هرچند وقت را در جایی به ماءموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. مادرش کوکب عراقی شاملو بود. پدرش حیدر. ۱۶ـ۱۳۱۰ دورهی دبستان در شهرهای خاش و زاهدان و مشهد. اقدام به گردآوری مواد فرهنگ عوام. ۲۰ـ۱۳۱۷ دورهی دبیرستان در بیرجند و مشهد و تهران. از سال سوم دبیرستانِ ایرانشهرِ تهران به شوقِتحصیلِ دستورِ زبان آلمانی به سال اول دبیرستان صنعتی میرود. ۳ـ۱۳۲۱ انتقال پدر به گرگان و ترکمن صحرا برای سرو سامان دادن به تشکیلاتِ ازهمپاشیدهی ژاندارمری. در گرگان ادامهی تحصیل در کلاس سوم دبیرستان. شرکت در فعالیتهای سیاسی در مناطق شمالِ کشور. در تهران دستگیر و به زندان شورویها در رشت منتقل میشود. ۵ـ۱۳۲۴ آزادی از زندان. با خانواده به رضائیه میرود. به کلاس چهارم دبیرستان. با آغاز حکومت پیشهوری و دموکراتها، چریکها به منزلشان میریزند و او پدرش را نزدیک به دو ساعت مقابل جوخهی آتش نگهمیدارند تا از مقامات بالا کسب تکلیف کنند. بازگشت به تهران و ترکِ کامل تحصیل مدرسی. ۱۳۲۶ ازدواج. مجموعهی اشعار آهنگهای فراموششده توسط ابراهیم دیلمقانیان. ۱۳۲۷ هفتهنامهی سخننو (پنج شماره). ۱۳۲۹ داستان زنِ پشتِ درِ مفرغی. هفتهنامهی روزنه (هفت شماره). ۱۳۳۰ سردبیر چپ (در مقابل سردبیر راست) مجلهی خواندنیها. شعر بلند ۲۳. مجموعهی اشعار قطعنامه. ۱۳۳۱ مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان (حدود دو سال). سردبیر هفتهنامهی آتشبار، به مدیریت انجوی. ۱۳۳۲ چاپ مجموعهی اشعار آهنها و احساس که پلیس در چاپخانه میسوزاند. (تنها نسخهی موجودِ آن نزد سیروس طاهباز است). ترجمهی طلا در لجن اثر ژیگموند موریتس و رمان بزرگ پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریو کایی با تعدادی داستان کوتاهِ نوشتهی خودش و همهی یادداشتهای فیشهای کتاب کوچه در یورش افراد فرمانداری نظامی به خانهاش ضبط شده از میان میرود و خود او موفق به فرار میشود. بعد از چند بار که موفق میشود فرار کند در چاپخانهی روزنامهی اطلاعات دستگیر میشود. ۱۳۳۳ زندانی سیاسی در زندان موقت شهربانی و زندان قصر، (۱۳ تا ۱۴ ماه). در زندان دستور زبان فارسی را مینویسد و تعدادی شعر.۱۳۳۴ آزادی از زندان. چهار دفتر شعر آماده به چاپ را نقی نقاشیان نامی به قصد چاپ با خود میبرد و دیگر هرگز پیدایش نمیشود. از آن جمله شعر بلند مرگِ شاماهی به عنوان نخستین تجربهی شعر روایی به زبان محاوره. نمایشنامهی «مردگان برای انتقام بازمیگردند» و داستان کوتاه «مرگ زنجره» و «سه مرد از بندر بیآفتاب» رمانهای: لئون مورنِ کشیش اثر بئاتریس بِک، زنگار اثر هربر لوپوریه، برزخ اثر ژان روورزی. فرزندان: سیاوش، سیروس، سامان و ساقی. ۱۳۳۵ سردبیری مجلهی بامشاد۱۳۳۶ مجموعهی اشعار هوای تازه. افسانههای هفت گنبد، حافظ شیراز، ترانهها (رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام و بابا طاهر). ازدواج دوم. سردبیری مجلهی آشنا مرگ پدر ۱۳۳۷ ترجمهی رمان پابرهنهها اثر زاهاریا استانکو با عطا بقایی. سردبیری اطلاعات ماهانه، دورهی یازدهم. ۱۳۳۸ قصهی خروسزری پیرهنپری برای کودکان. تهیهی فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت. آغاز همکاری با سینماگران. نوشتن فیلمنامه و دیالوگ فیلمنامه. ۱۳۳۹ مجموعه اشعار باغ آینه. سردبیری ماهنامهی اطلاعات (دو شماره). تاءسیس و سرپرستی ادارهی سمعی و بصری وزارت کشاورزی با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری. سردبیری مجلهی فردوسی۱۳۴۰ سردبیری کتاب هفته(۲۴ شمارهی اول) جدایی از همسر دوم، با ترک همه چیز و از آن جمله برگههای کتاب کوچه. ۲ـ۱۳۴۱ آشنایی با آیدا (۱۴ فروردین ). بازگشت به کتاب هفته. ترجمهی نمایشنامههای درخت سیزدهم اثر آندره ژید و سیزیف و مرگ اثر روبر مِرل. ۱۳۴۳ ازدواج با آیدا در فروردین ماه و اقامت در ده شیرگاه (مازندران). مجموعهی اشعار آیدا در آینه و لحظهها و همیشه. ماهنامهی اندیشه و هنر ویژهی ا.بامداد به سردبیری و مدیریت دکتر ناصر وثوقی. ۱۳۴۴ مجموعهی اشعار آیدا: درخت و خنجر و خاطره! ترجمهی کتاب ۸۱۴۹۰ اثر آلبر شمبون. تحقیق و گردآوری و تدوین کتاب کوچه. (برای سومینبار از نو آغاز میکند!) ۱۳۴۵
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
احمد شاملو
زندگینامه
احمد شاملو در سال 1304 هجری شمسی به دنیا آمد. پس از آنکه تحصیلات ابتدایی و متوسطه را به پایان رسانید به کار نوشتن روی آورد و از سال 1319 هجری شمسی نوشته ها و مقالاتش در مطبوعات منتشر شد. در سال 1326 شمسی نخستین مجموعه اشعارش که شامل قطعات نثر و نظم او به نام "آهنگهای فراموش شده" بود به چاپ رسید. شاملو مجموعه دیگری از اشعارش را به نام قطعنامه به چاپ رسانید و پس از چندی جزوه ای دیگر به نام"23" از او انتشار یافت که این دو کتاب، هیاهویی در میان شاعران مخصوصاً شعرای نوپرداز به وجود آورد و منشأ تحولی شد که از آن عده کثیری شاعر جوان پدید آمد. شاملو چندی سردبیر مجله سخن نو و مدتی سردبیر مجله علمی و روزنامه هنرنو و مجله روزنه بود و آهنگ صبح را با همکاری دیگران منتشر ساخت. استاد احمد شاملو در تاریخ اول مرداد سال 1379 هجری شمسی دار فانی را وداع گفت.
ویژگی سخن
شاملو امروزه یکی از شاعران نامور و نوپرداز به شمار می رود. او در شعر، دگرگونی پدید آورد و آثاری که از او به چاپ رسید نشان دهنده آن است که تحولی در سبک شعر او به وجود آمده است. او شاعری است که از نظر طرز کار و عقیده با شاعران دیگر تفاوت بسیار دارد و در شعر او قافیه، شکل خاصی به خود می گیرد. او از میان شعرای معاصر ایران بیش از همه به نیما معتقد است. شاملو گذشته از شعر و شاعری از نویسندگان پر قدرت و با احساس است که در نوشتن داستان نیز مهارت دارد و آثاری از نویسندگان خارجی را نیز ترجمه کرده است.
معرفی آثار
غیر از مقالات و آثاری که از او در جراید چاپ شده آثار و تألیفاتی نیز دارد که به طور مستقل منتشر گردیده است و دارای چند مجموعه شعر است که عبارتند از: باغ آینه، آیدا در آینه، ققنوس در باران، مدایح بی صله، هوای تازه، از هوا و آینه ها، مرثیه های خاک، شکفتن در مه، لحظه ها و همیشه، برگزیده اشعار او؛ و دیگر آثارش عبارتند از: دیوان حافظ، کوچه، ابراهیم در آتش، ترانه های کوچک و غریب، شکفتن زرد، همچون کوچه ای بی انتها و ...
غزلی در نتوانستن
از دستهای گرم تو
کودکان توأمان آغوش خویش
سخنها می توان گفت
غم نان اگر بگذارد
* * *
نغمه در نغمه در افکنده
ای مسیح مادر ای خورشید
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد
* * *
رنگها در رنگها دویده
از رنگین کمان بهاری تو
که سراپرده در این باغ خزان رسیده برافراشته است
نقشها می توانم زد
غم نان اگر بگذارد
* * *
چشمه ساری در دل و آبشاری در کف
آفتابی در نگاه و فرشته ای در پیراهن
از انسانی که تویی
قصه ها توانم کرد
غم نان اگر بگذارد
* * *
ماهی
من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه گرم و سرخ
احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگ زاری
چندین هزار چشمه خورشید در دلم
می جوشد از یقین
احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزاری
چندین هزار چشمه خورشید در دلم
می جوشد از یقین
احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یأس
چندین هزار جنگل شاداب ناگهان
می روید از زمین
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه های آینه لغزیده تو به تو
من آبگیر صافیم اینک به سحر عشق
از برکه های آینه راهی به من بجو
* * *
من فکر می کنم
هرگز نبوده
دست من
این سان بزرگ و شاد
احساس می کنم
در چشم من
به آبشر اشک سرخ گون
خورشید بی غروب سرودی کشد نفس
احساس می کنم
در هر رگم
به هر تپش قلب من
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
احمد شاملو در سال 1304 ، یکشنبه 21 آذر در خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. دوره کودکی را به خاطر شغل پدرش که افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت می رفت در شهرهایی چون رشت و سمیرم و ا صفهان و آباده و شیراز گذراند.
مادرش کوکب عراقی بود و پدرش حیدر.
شاملو کودکی بسیار بدی داشت کودکی بی نشاطی را گذراند و جوانی بی رحمانه تنهایی.
کسی را نداشت که راه و چاهی به او نشان دهد.
شاملو کلاس چهارم دبستان بود که در مشهد زندگی می کرد در همسایگی خانه ی شاملو یک خانواده متمول ارمنی می نشست که دو دختر داشت و هر دو مشق پیانو می کردند. احساس عجیبی که شاملو از این تمرین ها و به خصوص از صدای پیانو در او بوجود آمد یکسره او را هوایی موسیقی و دیوانه شنیدن آن قطعات موسیقی آن چنان آتشی در شاملو روشن کرد که سال های سال اصلاً زندگی او به کلی زیر و رو شد . موسیقی تمام وجودش را زیر و رو کرد و چون نمی دانست که موسیقی چنین حالتی در او بوجود می آورد شبیه نخستین احساس های ناشناخته بلوغ، ملغمۀ لذت و درد، مرگ و میلاد و خدا می داند چه... موسیقی، شوق و حسرت او شده بود. باری از حسرت و ناتوانی و یاس بر دلش بود. یاس او از وصال موسیقی و او بعد از آن دیگر هرگز رو نیامد. دیگر هیچ وقت بچه درس خوانی نشد لنگ لنگان با حداقل نمره ایی که می شد گرفت از کلاسی به کلاسی می رفت بی آنکه هیچ چیز بیاموزد. چون می دانست که باید حسرت موسیقی را با خود به جهنم ببرد. محیط خانوادگی همه چیز می توانست از او بسازد جز یک شاعرمحیط مدرسه تا دبستان بود یک جهنم و تادبیرستان بود یک گمراه کننده قضاوت خودش این است که شعر در او التیام یافتن زخم موسیقی است او می بایست یک آهنگساز بشود که فقر مادی و فرهنگی خانواده غیر ممکنش کرد. پدربزرگ شاملو میرزا شریفخان عراقی، مرد باسواد کتابخوانی بود مردی به تمام معنا آراسته، با تربیت اشرافی قدیم که در دوره دیپلماتیک دوره تزار ساخته شده بود. کتابهایش به رگ جانش بسته بود. چند صندوق کتاب داشت و شاملو شروع کرد به خواندن کتابهایش و اولین چیزی که خواند قصه کوتاهی بود از هانری بورد و به نام مطرب و به ترجمه پرویز ناتل خانلری در نشریه کوچکی به اسم افسانه که مرتب برای پدربزرگ می آمد. این قصه کوتاه رمانتیک سه چهار صفحه ای که که فقط به خاطر کوتاهیش برای خواندن انتخاب شده بود. آتش مطالعه را در او روشن کرد و جانشین اندوه مایوسانه موسیقی شد.
شاملو یازده سال داشت که ادبیات با خواندن ترجمه یک قصه کوتاه همه شوق و شور او را به خودش اختصاص داد و در چهارده سالگی بهترین نویسنده نه فقط کلاس دوم که شاید همه دبیرستان بود، چون که انشاهایش سرصف برای شاگردان خوانده می شد.
سال 1320 جوانکی در حدود پانزده سال و نیمه بود جوانکی که در سکوت خفقان آمیز دوره رضاخان ودر محیطی کاملاً بیگانه با آن چه در ذهن او بود در خانه یک افسر ارتش، افسری که به خاطر کله شقی هایش همیشه ماموریت های پرت و دور از مرکز را به او می دادند خاش و چابهار و سرحد افغانستان و امثال این ها، دو ماه آنجا، سه ماه فلان جهنم دره بود و چون بچه ی این خانواده بود هرگز یک دوست واقعی نتوانست برای خود داشته باشد یعنی تا آن موقع که شخصیت آدم در حال شکل گیری است و نه بده بستانی و نه تربیت مشخصی فقط خفقان و سکوت.
یک بچه 15 – 16 ساله که هیچ نوع سابقه تفکر سیاسی – اجتماعی ندارد می گوید طرفدار آلمانم چون دارد دشمن مرا می کوبد او با این ذهنیت و با این سادگی وارد یک جریان ضد متفقین شد که کار به زندان کشید و توی زندان بسیار چیز یاد گرفت و بسیار آدم ها را دید مثلا مهمترینشان علی هیات سرلشکر آق اولی بود.
در بازداشت سیاسی متفقین بود و این با وضع یک زندانی خیلی فرق داشت. کشور هم در سالهای سیاه جنگ دچار لطمات جنبی و تبعی جنگ بود نه زیر آوار مستقیم آن. پسر بچه ای که پانزده سال اول عمرش را در خانواده یی نظامی در خفقان سیاسی و سکون تربیتی و رکود فکری دوره رضاخانی طی کرده و آن وقت ناگهان در نهایت گیجی، بی هیچ درک و شناختی در بحران های اجتماعی سیاسی سال های 20 در میان دریایی از علامت سوال از خواب پریده و با شوری شعله ور و بینشی در حد صفر مطلق، که با شعار « دشمن دشمن ما، دوست ماست، نا آگاهانه گرچه از سر صدق می کوشد مثلا با ایجاد اشکال در امور پشت جبهه ی متفقین آب به آسیاب دار و دسته اوباش هیتلر بریزد. در سال 1332 مجموعه ی اشعار آهن ها واحساس چاپ شد که پلیس در چاپخانه آن ها را سوزاند . همچنین ترجمه طلا در لجن اثر ژیگموند موریتس و رمان بزرگ پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریو کایی با تعدادی داستان کوتاه نوشته ی خودش و همه یاداداشت های فیش های کتاب کوچه در یورش افراد فرمانداری نظامی به خانه اش ضبط شده از میان می رود و خود او موفق به فرار می شود. شاملو در مورد نیما می گوید نیما استاد مسلم همه ماست من شعر را از نیما آموختم. بینش شاعرانه را از نیما آموخته بودم. با شعر نیما تلنگری خوردم و شعر را در خود یافتم من از نیما بسیار چیزها آموختم و توانستم یکی از شاگردان خودش بشوم و درس هایش را بیاموزم. من لحظات زیادی با او داشتم برایم مظهر حرمت بود و هست کاراصلی نیما به هم ریختن تساوی طول مصرع ها نیست. .. اهمیت نیما در این است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
احمد شاملو متولد ۲١ آذر ١۳۰۴، تهران . شاعر، روزنامهنگار، مترجم شعر و رمان، محقق کتاب کوچه
۱۳۰۴احمد شاملو (ا. صبح / ا.بامداد) روز ٢١ آذر در خانهی شمارهی ۱۳۴ .خیابان صفیعلیشاه تهران متولد شد. دورهی کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هرچند وقت را در جایی به ماءموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. مادرش کوکب عراقی شاملو بود. پدرش حیدر. ۱۶ـ۱۳۱۰ دورهی دبستان در شهرهای خاش و زاهدان و مشهد. اقدام به گردآوری مواد فرهنگ عوام. ۲۰ـ۱۳۱۷ دورهی دبیرستان در بیرجند و مشهد و تهران. از سال سوم دبیرستانِ ایرانشهرِ تهران به شوقِتحصیلِ دستورِ زبان آلمانی به سال اول دبیرستان صنعتی میرود. ۳ـ۱۳۲۱ انتقال پدر به گرگان و ترکمن صحرا برای سرو سامان دادن به تشکیلاتِ ازهمپاشیدهی ژاندارمری. در گرگان ادامهی تحصیل در کلاس سوم دبیرستان. شرکت در فعالیتهای سیاسی در مناطق شمالِ کشور. در تهران دستگیر و به زندان شورویها در رشت منتقل میشود. ۵ـ۱۳۲۴ آزادی از زندان. با خانواده به رضائیه میرود. به کلاس چهارم دبیرستان. با آغاز حکومت پیشهوری و دموکراتها، چریکها به منزلشان میریزند و او پدرش را نزدیک به دو ساعت مقابل جوخهی آتش نگهمیدارند تا از مقامات بالا کسب تکلیف کنند. بازگشت به تهران و ترکِ کامل تحصیل مدرسی. ۱۳۲۶ ازدواج. مجموعهی اشعار آهنگهای فراموششده توسط ابراهیم دیلمقانیان. ۱۳۲۷ هفتهنامهی سخننو (پنج شماره). ۱۳۲۹ داستان زنِ پشتِ درِ مفرغی. هفتهنامهی روزنه (هفت شماره). ۱۳۳۰ سردبیر چپ (در مقابل سردبیر راست) مجلهی خواندنیها. شعر بلند ۲۳. مجموعهی اشعار قطعنامه. ۱۳۳۱ مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان (حدود دو سال). سردبیر هفتهنامهی آتشبار، به مدیریت انجوی. ۱۳۳۲ چاپ مجموعهی اشعار آهنها و احساس که پلیس در چاپخانه میسوزاند. (تنها نسخهی موجودِ آن نزد سیروس طاهباز است). ترجمهی طلا در لجن اثر ژیگموند موریتس و رمان بزرگ پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریو کایی با تعدادی داستان کوتاهِ نوشتهی خودش و همهی یادداشتهای فیشهای کتاب کوچه در یورش افراد فرمانداری نظامی به خانهاش ضبط شده از میان میرود و خود او موفق به فرار میشود. بعد از چند بار که موفق میشود فرار کند در چاپخانهی روزنامهی اطلاعات دستگیر میشود. ۱۳۳۳ زندانی سیاسی در زندان موقت شهربانی و زندان قصر، (۱۳ تا ۱۴ ماه). در زندان دستور زبان فارسی را مینویسد و تعدادی شعر.۱۳۳۴ آزادی از زندان. چهار دفتر شعر آماده به چاپ را نقی نقاشیان نامی به قصد چاپ با خود میبرد و دیگر هرگز پیدایش نمیشود. از آن جمله شعر بلند مرگِ شاماهی به عنوان نخستین تجربهی شعر روایی به زبان محاوره. نمایشنامهی «مردگان برای انتقام بازمیگردند» و داستان کوتاه «مرگ زنجره» و «سه مرد از بندر بیآفتاب» رمانهای: لئون مورنِ کشیش اثر بئاتریس بِک، زنگار اثر هربر لوپوریه، برزخ اثر ژان روورزی. فرزندان: سیاوش، سیروس، سامان و ساقی. ۱۳۳۵ سردبیری مجلهی بامشاد۱۳۳۶ مجموعهی اشعار هوای تازه. افسانههای هفت گنبد، حافظ شیراز، ترانهها (رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام و بابا طاهر). ازدواج دوم. سردبیری مجلهی آشنا مرگ پدر ۱۳۳۷ ترجمهی رمان پابرهنهها اثر زاهاریا استانکو با عطا بقایی. سردبیری اطلاعات ماهانه، دورهی یازدهم. ۱۳۳۸ قصهی خروسزری پیرهنپری برای کودکان. تهیهی فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت. آغاز همکاری با سینماگران. نوشتن فیلمنامه و دیالوگ فیلمنامه. ۱۳۳۹ مجموعه اشعار باغ آینه. سردبیری ماهنامهی اطلاعات (دو شماره). تاءسیس و سرپرستی ادارهی سمعی و بصری وزارت کشاورزی با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری. سردبیری مجلهی فردوسی۱۳۴۰ سردبیری کتاب هفته(۲۴ شمارهی اول) جدایی از همسر دوم، با ترک همه چیز و از آن جمله برگههای کتاب کوچه. ۲ـ۱۳۴۱ آشنایی با آیدا (۱۴ فروردین ). بازگشت به کتاب هفته. ترجمهی نمایشنامههای درخت سیزدهم اثر آندره ژید و سیزیف و مرگ اثر روبر مِرل. ۱۳۴۳ ازدواج با آیدا در فروردین ماه و اقامت در ده شیرگاه (مازندران). مجموعهی اشعار آیدا در آینه و لحظهها و همیشه. ماهنامهی اندیشه و هنر ویژهی ا.بامداد به سردبیری و مدیریت دکتر ناصر وثوقی. ۱۳۴۴ مجموعهی اشعار آیدا: درخت و خنجر و خاطره! ترجمهی کتاب ۸۱۴۹۰ اثر آلبر شمبون. تحقیق و گردآوری و تدوین کتاب کوچه. (برای سومینبار از نو آغاز میکند!) ۱۳۴۵