لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
ادبیات و سبکهای شعر
زبان و ادبیات جلوه گاه اندیشه ، آرمان ، فرهنگ و تجارب و روحیات یک جامعه است . انسان ها در گذر زمان از زبان برای انتقال پیام ها ، عواطف و اندیشه های خویش بهره جسته اند و از ادبیات که زبان برتر است به عنو ان ابزاری در انتقال بهتر ، بایسته تر و مؤثرتر اندیشه خود استفاده کرده اند . ادبیات ، در تلطیف احساسات ، پرورش ذوق و ماندگار کردن ارزش ها و اندیشه ها سهمی بزرگ و عمده بر دوش داشته است . به همین دلیل هر اندیشه ای که در قالب مناسب خویش ریخته شود پایا و مانا خواهد بود . زبان و ادب فارسی ، زبان دوم عالم اسلام و زبان اول عالم تشیع ، عامل وحدت ملی و پل انتقال مواریث ارجمند فرهنگی از نسل های گذشته به امروز و از امروز به آینده است . به همین دلیل مضامین پر شور عرفانی ، حکمی ، فلسفی ، اخلاقی و هنری در زبان و ادب فارسی چشمگیر و چشم نواز است .
سبک شعر، یعنی مجموع کلمات و لغات و طرز ترکیب آنها، از لحاظ قواعد زبان و مفاد معنی هر کلمه در آن عصر، و طرز تخیل و ادای آن تخیلات از لحاظ حالات روحی شاعر، که وابسته به تأثیر محیط و طرز معیشت و علوم و زندگی مادی و معنوی هر دوره باشد، آنچه از این کلیات حاصل می شود آب و رنگی خاص به شعر می دهد که آن را «سبک شعر» می نامیم، و قدما گاهی به جای سبک «طرز» و گاه «طریقه» و گاه «شیوه» استعمال می کردند. 1 سبک خراسانی یا ترکستانی 2 سبک عراقی 3 سبک هندی 4 بازگشت ادبی یا سبکهای جدید که منتهی به سبک جدید دوره مشروطه شده است. سبک خراسانی:
سبک خراسانی که آن را سبک ترکستانی هم می گویند در واقع طنز و شیوه شاعران خراسان بوده است. در این شیوه که از اولین دوران های شعر فارسی یعنی اوایل قرن چهارم تا اواسط قرن ششم ادامه داشت. شاعران و استادان زیادی مانند: رودکی، فرخی، عنصری، فردوسی، منوچهری، ناصرخسرو، سنایی و مسعود سعد سلمان ظهور کرده و شیوه خراسانی را به کمال رساندند. سبک خراسانی دو مرحله دارد: دوره سامانی و دوره غزنوی و سلجوقی. در دوره سامانی، سادگی بیان و کهنگی تعبیرات و اصطلاحات به خوبی مشخص است. غلبه کلمات فارسی بر واژه های عربی و توجه به توصیفات طبیعی و ساده و محسوس و عینی از ویژگیهای شعر این دوره محسوب می شود. موضوعاتی که در شعر این دوره مطرح می شود غالباً یا مدح است و یا هجور و هزل که هر دو ملایم است و معتدل و دور از اغراق. تغزلات عاشقانه و پند و اندرز و حکمت با شیوه ای شاعرانه و نه عالمانه نیز از مشخصات شعر این دوره به شمار می رود. از قالبهای مهم در این عصر می توان به قصیده و مثنوی اشاره کرد. در قصیده معمولاً موضوع مدح و هجو و تغزل است و در مثنوی تمثیل و داستان و حماسه بیان می شود. قالبهای دیگری مانند رباعی و دوبیتی گه گاه در یک دوره دیده می شود و تعداد آن ها بسیار اندک است. صنایع لفظی و معنوی در شعر این دوره اگر وجود داشته باشد خالی از تکلف و تصنع است در حدی نیست که بتوان به آنها اعتنا کرد. استفاده از بعضی معلومات علمی و برخی آیات و احادیث نبوی و روایات تاریخی و حماسی هم در شعر این دوره وجود دارد اما همه ی این مواد چنان در کلام به کار رفته است که صفت اصلی شعر این دوره یعنی سادگی بیان همچنان برجا می ماند و از بین نمی رود. سبک خراسانی در دوره غزنوی و اوایل سلجوقی گذشته از بعضی مختصات لفظی و خصایص دستوری که در واقع مربوط به زبان و لهجه ی منطقه خراسان قدیم می شود، با شعر دوره سامانی تفاوتهایی دارد. از جمله این که سادگی بیان، جای خود را به استحکام و سنگینی کلام می دهد و شعر تا حدی به پختگی می رسد. هر چند شعر فرخی با صفت سادگی همراه است، اما پختگی و استحکام کلام در آن کاملاً مشهود است. عنصری و منوچهری و بعدها ناصرخسرو و سنایی به تدریج سادگی طبیعی را از شعر سبک خراسانی دور می سازند و آن را تا حدی از میان می برند. در سبک این دوره بعضی قالب های تازه مانند ترجیع بند و ترکیب بند و نیز مسمط و قطعه به وجود می آید. با این همه قصیده و مثنوی از قالب های معتبر این سبک است. صنایع بدیع اعم از لفظی و معنوی و انواع تشبیهات در شعر این دوره رواج داشته است. شاعرانی مانند عنصری، منوچهری، ناصرخسرو و سنایی از اصطلاحات فلسفی، نجوم، ریاضیات و بعضی مباحث علوم طبیعی و پزشکی در شعر خود استفاده می کند و به این ترتیب رنگی عالمانه به شعر خود می زدند. استفاده از احادیث و آیات قرآنی و نیز اشعار عربی در میان شاعران این دوره رواج بیشتری یافت. مثلاً منوچهری که دیوان اشعار عربی را از برداشت نمی توانست خود را از زیر نفوذ و تاثیر آن خارج سازد و ناصرخسرو و سنایی معلومات و مطالعات دینی خود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 188
شعر و سیاست
لیندا سو گرایمز
در موردِ بههمآمیختگی شعر و سیاست، دو نظریهی متفاوت وجود دارد: نظریهی نخست که تا به امروز سستتر و سطحیتراز نظریهی دیگر بوده است، چنین بیان میشود که ضمیر ِ هر شخص دارای روحی سیاسیست و چون شعر محملیست شایسته، برای منقولات شخصی؛ پس میتواند عرصهای مناسب باشد برای بیان عقاید سیاسی. توصیههای فلسفی و شاعرانهی «کارولین فورشه ٦» و «آدرین ریچ ٧»، نمونههای خوبیست از نظریهای که میگوید: «دیدگاه سیاسی یک دیدگاه شخصی است.» دیدگاه دیگری که آکادمیکتر است و از تفکرات بودایی نیز سرچشمه میگیرد، چنین بیان میکند که شعر هرگز وسیلهی مناسبی برای انتقال پیامهای سیاسی نیست. «آرچیبالد مک لیش۸» در اثر کلاسیکش با عنوان « Ars Poetica» میگوید: «تمرکز ژورنالیسم بر رویدادهاست، ولی شعر با احساس سر و کار دارد. ژورنالیسم تمام همّش را صرفِ نگریستن به جهان میکند، و شعر میکوشد جهان را حس کند.» و با چنین بیانی، آشکارا از نظریهی دوم حمایت میکند.
این بحث تا حدودی بستگی دارد به آن که در قاموس ِ یک شاعر، اصالت با فرم باشد یا محتوا. آیا یک شعر را تنها بهخاطر مضمونش یا تفکری که در آن هست؛ شعر مینامیم، و یا به خاطر روشی که برای بیان ِ تفکرّش برمیگزیند دارای ارزش ِ شعری میدانیم؟ بسیاری از شاعران تمایل دارند تا تعریفِ شعر را تنها به مبحثِ فرم محدود کنند،و کمتر به این امر می پردازند که چه سوبژه هایی برای عرضه در متن شعر مناسب است.آنها در دفاع ازنظرِخود مباحثی چون ارتقای زبان ِ شعری و رمزگونگی را مطرح میکنند و برخی از این هم فراتر میروند و بیان میدارند که زبان شعر چنان باید منحصر به فرد باشد که از زبان معیار مجزا شود. «چارلز برنشتین٩» و شاعران ِ عضو جنبش موسوم بهِ «ز= ب = ا = ن١٠»، آمدند و اندیشهشان را به همین گزارهی اخیر معطوف کردند.
اما «ریچ» ادعا میکند که شاعری همانند یک رمز ناگشوده است که انگارهها را در مسیری زیر زمینی منتشر میکند. طبق آنچه که او در کتاب «فریادِ تارکِ دنیا» نوشته است: «شما نمیتوانید بگویید که آنها (رموز) را در کجا به هم متصل خواهید کرد، آنها در مسیری زیر زمینی، ریشه به ریشه متصل میشوند تا جایی که تمامی برگهای گیاه از این پیوند، یکدیگر را به آتش بکشند.» گذشته ازمتافورِ مضحکِ ریشه های گیاهِ آتش گرفته، خودِ نظریهی «ریچ» نیزغیر قابل دفاع است، زیرا باید این حقیقت را در نظر داشت که سرودن شعر – به خصوص از آغاز عصر روشنگری به بعد - شعر را بدل به سطرهایی مرموز و محرمانه و کاملا ً درونی کرده است، و همین امر موجب شد تا اکثر مردم دیگر توجهِ چندانی به شعر و شاعری نکنند و برایشان اهمیت نداشته باشد که با «شعر برای شعر» روبرو هستند، یا «با یک سامانهی انتقالِ پیام». هیچ کس به خاطر سر در آوردن از سیاست، به سراغ ِ شعر نمیرود: به هر حال این طور نیست که اگر شما بخواهید پیشبینی کنید که در سال ٢٠٠٨ چه کسی به عنوان رییسجمهور انتخاب میشود، بروید و شعر بخوانید! حتی اگر بخواهید بدانید که احساس مردم در بارهی انتخابات ریاست جمهوری در سال ٢٠٠۸ چیست؛ به سختی می توانید از مطالعهی شعر به نتیجهای برسید. اما «ریچ»- وای! دوباره نه!- چنین شعاری را برای خود برمیگزیند:«نان، خون و شاعری: قلمرو شعر»، که طبق آن ما از سرودن شعر بیمناک هستیم چون: «ممکن است ما (جامعه) را به شکلی احساساتی ترغیب کند به این اندیشه که: درقبال ِ موضعگیری علیه هر پدیدهای ممکن است وارد مرحلهی سرگشتگی شویم. این حالت ممکن است موجب تضعیف امنیتی بشود که برای خودمان فراهم نمودهایم و درخاطرمان ریشه بدواند که فراموش کردن آن چه بر ما میرود، کار عاقلانه تریست.»
اما بهراستی چند نفر از شما با موضع سیاسی «کارولین فورشه» آشنایی دارید؟ من درست به همین نکته اندیشیدم. هیچ کس به «آدرین» التفاتی نمیکند، به خصوص وقتی اشعاری به اصطلاح سیاسی، میسراید و برای هیچکس مهم نیست که طرز تفکر «کارولاین» در بارهی مسائل سیاسی چیست. با وجود اندیشهی دگم و صراحت لجوجانهای که در اکثر آثار «ریچ» در زمینهی شعر سیاسی دیده میشود، او در یک جای «فریاد تارک دنیا» با ملاحظهای زیرکانه، وادار میشود عقبنشینی کند و چنین بنویسد: «این موضعی ناخودآگاه و ناگهانی است در قبالِ رهبران، دولتِ مخفی کار و وحشت ناشی از سیستم بستهی حکومتی. شعر اما به راه خود میرود. شعر محملیست پر از بارقه، و به همین دلیل از قلبِ سکوت بر میآید، و به دنبال ارتباط با نادیدههای دیگر است.»
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
شعر حجم شعر حرف های قشنگ نیست
متن بیانیه « شعر حجم » با امضای یدالله رویایی ، پرویز اسلام پور ، بهرام اردبیلی و 000
شعر حجم از سالهای 46 و 47 رسما” موجودیت خود را اعلام کرد و یدالله رویایی و تنی چند از شاعران در آن سالها بیانیه شعر حجم را نوشتند که برای نخستین بار در نشریه ادبی بارو( 1348 ) منتشر شد .
یدالله رویایی در این باره می نویسد : به دنبال سه ماه بحث و گفت و گو و نشستن های مدیری که در کافه نکیسا ، خانه رویایی ، خانه اردبیلی ، خانه اسلام پور و خانه نصیبی صورت گرفت ، سرانجام در آخرین و طولانی ترین جلسه خود در منزل اسلام پور « بیانیه شعر حجم » تایید و امضاء شد .
در آن ایام این نام ها شرکت داشته اند : پرویز اسلام پور ( شاعر ) ، محمود شجاعی ( شاعر و نمایشنامه نویس ) ، بهرام اردبیلی ( شاعر ) فیروز ناجی ( شاعر ) ، هوشنگ آزادی ور ( شاعر و سینماگر ) ، فریدون رهنما ( شاعر و سینماگر ) ، نصیب نصیبی ( سینماگر ) ، پرویز زاهدی ( نویسنده ) ، محمدرضا اصلانی ( شاعر و سینماگر ) ، علی مراد فدایی نیا ( قصه نویس ) ، یدالله رویایی ( شاعر ) و 000
از میان شاعرانی که قرار بود آن بیانیه را امضا کنند و نکردند ، محمدرضا اصلانی بدون تایید امضا نکرد و فریدون رهنما با تایید بیانیه مخالف اصل امضا کردن بود . بیژن الهی و هوشنگ چالنگی در آن زمان در سفر بودند و بعد از انتشار آن به اصرار الهی به تعویق افتاد ، پی گیری اخذ امضا متوقف ماند .
اما متن این بیانیه به شکل زیر تنظیم شده است :
حجم گرایی ( Espacementalisme)
حجم گرایی آنهایی را گروه می کند که در ماوراء واقعیت ها ، به جستجوی دریافت های مطلق و فوری و بی تسکین اند .
مطلق است برای آن که از حکمت وجودی واقعیت و از علت غایبی آن برخاسته است و ، در تظاهر خود ، خویش را با واقعیت مادر آشنا نمی کند .
فوری است برای آنکه شاعر در رسیدن به دریافت ، از حجمی که بین آن دریافت و واقعیت مادر بوده است ، نه از طول ، به سرعت پریده است بی آنکه جای پایی و علامتی به جا گذارد .
بی تسکین است برای آنکه ، به جستجوی کشف حجمی برای پریدن ، جذبه حجم های دیگری است که عطش کشف و جهیدن می دهد .
حجم گرایی نه خودکاری است ، نه اختیاری ، جذبه هایی ارادی است یا اراده ای مجذوب است . جذبه اش از زیبایی است . از زیباشناسی است . اراده اش از شور و از شعور است .
نه هوس است ، نه تفنن ، تپشی است خشن و عصبی .
شعر حجم شعر حرف های قشنگ نیست . شعر کمال است .
عتیقه نیست ولی از بوی باستان بیدار می شود .
کار شعر ، گفتن نیست ، خلق یک قطعه است ، یعنی شعر باید خودش موضوع خودش باشد .
شعر حجم از دروغ ایدئولوژی و از حجره تعهد می گیرد و اگر مسئول است مسئول کار خویش و درون خویش است .
حجم گرایی سبک شعر دیگر ایران است . صفت عصر است و خطابی جهانی دارد و چون صفت عصر است ، نقاشی ، تئاتر ، قصه و سینما و موسیقی را به خود می گیرد .
گزیده حرفهایی درباره بیانیه شعر حجم :
از حرفهای یدالله رویایی :
گفتیم که حجم گرایی نه تقلید طبیعت است ، نه تغییر جا دادن واقعیت و نه حتی استحاله واقعیت ، بلکه « حکمت وجودی » یک واقعیت را جستجو می کند و وقتی علت غایی آن را یافت ، در همانجا در فاصله ای دور از واقعیت می نشیند ، این علت غایبی چیست ؟
تا آنجا که هنر تقلید طبیعت است ، طبیعی است ، یعنی دعوت شکل طبیعی اشیاء ، این خیلی قدیمی و خیلی کلاسیک است . ولی امروز با تراکم کارهای مدرن که این خیال را تصحیح می کند ، یک جور دیگری به این هنر باید فکر کرد .
پس از کلاسیک که بگذریم و جلوتر بیاییم ، یعنی از تقلید واقعیت و دعوت شکل طبیعی شیء می رسیم به آنجا که شاعر و هنرمند واقعیت را تغییر می دهند و در آن تصرف می کنند . مثلا” در کار کوبیست ها تغییر دادن واقعیت ها مطرح می شود : یک شیء که معمولا” جایش روی میز است بر روی پرده معنای دیگر می دهد . برگ درخت اگر بر بازو بروید ، جای طبیعی اش تغییر کرده است و در مقام جدیدش پیامی دیگر دارد .
و این « تغییر جا دادن واقعیت » در کار کوبیست ها تا آنجا است که حتی اگر یک کاغذ رنگ شده را از زمین بردارند و روی تابلو بچسبانند ، به هر حال جایش تغییر کرده و در مقام دیگر معنای دیگر می دهد ، اما این کار ، عوض شدن شکل شیء نیست ، استحاله واقعیت نیست .
سورنالیست ها با تصرف در شکل شیء و گاه در حالت شیء به سوررئال می رسند ، به ماوراء واقعیت بطوری که خواننده می تواند از آن ماوراء با عبور از یک خط به واقعیت مادر برسد . اما حجم گرا به تصرفی اینگونه در شیء بس نمی کند بلکه به جستجوی علت غایی است . او بدوا” از واقعیت یک عبور ذهنی (Mental) دارد ، به طوری که وقتی از آن سوی واقعیت بیرون می آید با یک تجربه و با یک واحد بیرون می آید .
اگر کار شعر فقط گفتن باشد در تاریخ ادبیات ، انبوه شاعر داریم .
اگر کار شعر هیجان آنچه برای گفتن داریم و خلق طرز بیان آن هیجان باشد تا زمان نیما فقط حافظ و مولوی داریم .
اگر کار شعر دیگر گفتن چیزی نباشد ، ولی ساختن یک قطعه باشد تا زمان نیما و کیا شاعر نداریم .
حجم گرایی متعلق به هیچ مکتب نیست و مکتب نیست ، نه مربوط به زمان خاصی است و نه مربوط به سرزمین های خاص . حجم گرایی مربوط به فرهنگ بشریت است . کلیدی است برای رویت های بی مرز و دریچه ای برای طرز تفکرهای خاص .
شاعر حجم گرا شاعر سرعت های مدید و شاعر ساختمان های سریع است . تصویری که می خواهد به تاریکی برود می گذرد تا برود ، اما دم درگاه می گیردش ، خیلی راحت است که بگذرد رد بشود ، اما طبیعت حضور او تمام در آستانه تاریکی است .
شعر تعقیب حقیقت است از بیراهه و که این مذهب رابطه ها است .
در شعر « تشریح پیاز » که شعر خودش هست می گوید :
بی مغز ، در عوض / تودرتو / مغز اما چیست / جز روابط توبه ها ؟/
گشودن دوایر بی مرکز / آشفتن رابطه ها است / و مد بینایی .
قراردادی را پذیرفتن در نپذیرفتن هیچ قراردادی یک حرکت عرفانی است .
این حرکت یک حرکت ایرانی است ، همان طور که عرفانیت ، ایرانی است .
سیری در چگونگی شکل گیری و تدوین بیانیه « شعر حجم » و دیدگاههایی از محمد شمس لنگرودی ، یدالله رویایی و داریوش اسدی کیارس .
محمد شمس لنگرودی شعر حجم را شکل سازمان یافته و پالایش شده موج نو می داند که احمد رضا احمدی در سال 1341 با کتاب « طرح » بنیانش را ریخته است .
لنگرودی در این کتاب در بررسی سیری در چگونگی شکل گیری و تدوین بیانیه به شعر حجم این گونه می نویسد :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
تفسیـر و توضیح شعر صـدای پای آب
اهل کاشانم روزگارم بد نیست شعر با معرفی شاعر آغاز می شود:
شروع انشاء بسیار ساده و روان و بی تقصیر است و با صمیمیت ادامه می دهد.
تکه نانی دارم خرده هوشی سرسوزن ذوقی مادری دارم بهتر از برگ درخت دوستانی بهتر از آب روان
برگ درخت نیمی از هستی درخت است و این جا نیمی از هستی سهراب همان عنصری است از گیاه که از خورشید انرژی می گیرد و کلروفیل می سازد و به درخت سرسبزی و شادابی می دهد, نیم دیگر ریشه است که آب و املاح جذب می کند و به بالا به انتهای ترین بخش درخت می فرستد و بهترین تفسیر سپهری برای مادرش.
آب روان مظهر زندگی, پویایی و روشنی است. چه خرمی می بخشد دوستان که مثل آب روان هستند (و خدای که در این نزدیکی است لای این شب بوها پای آن کاج بلند روی گاهی آب, روی قانون گیاه)
چه تعبیر زیبایی برای خدا که سپهری می خواهد بگوید همه جا هست و پوزخند بزند به آنها که او را فقط در کعبه جستجو می کنند و زحمت این راه را به خود می دهند و حواسشان هم به خدا نیست اول حواسشان این است که زیردست و یا له نشوند, دوم حواسشان به این است که باری به هر جهت مراسم تمام شود بروند بازار و تا دلشان می خواهد و پولشان که به آشکار و پنهان آورده اند کفاف می کند جنس بخرند, مقداری البته برای سوغات و بیشترش برای فروختن و سود کردن و دست مایه ای که از آن به بعد به او بگوید حاجی و او هم به راست و دروغ از آن پس به آن قسم بخورد. سپهری اعتراف می کند که مسلمان است, اما ببینید اجزاء مسلمانی او را چه ها تشکیل می دهند.
قبله ای یک گل سرخ جانمازم چشمه, مهرم نور دشت سجاده ی من
دست سجاده ی من من وضو با تپش پنجره ها می گیرم در نمازم جریان دارد ماه, جریان دارد طیف سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است. و چه زیباست اوقات نمازگذاردنش
من نماز را وقتی می خوانم که اذانش را باد, گفته باشد سر گلدسته می سرود
من نمازم را پی ((تکبیره الاحرام)) علف می خوانم پی ((قدقامت)) موج
و دقت کنید آن کعبه ی سراسر بازار و جای خرید و فروش و قسم خوردن و چانه زدن و بارکردن اشیاء فروختنی برای این شاعر نکته سنج باهوش کجاست. کعبه ام بر لب آب کعبه ای زیر اتاقی هاست کعبه ای مثل نسیم, می رود باغ به باغ, می رود شهر به شهر
این همان تعبیر سپهری است از پاک بودن کعبه اش چون آب و زنده بودن و سرسبز بودن و شادابت بودنش چون اقاقی ها و کعبه اش یعنی خانهی خدایش و یعنی در حقیقت خدایش همه جا هست.
باغ به باغ و شهر به شهر و حتماً خانه به خانه :
کتاب نگاهی به سپرهی اثر دکتر سیروس شمیا تفسیر این بیت را این گونه داریم :
کعبه در بیابان است. اما کعبه ی آمال شاعر کنار آب و زیر اقاقی هاست. اقاقیا از درخت هایی است که در شعر نو برخلاف شعر کهن از آن زیاد نام برده شده است. گل هایی خوشه یی سفید یا صورتی رنگ خوشبویی دارد. شاید فقط جنبه ی زیبایی آن مطرح باشد.
حجرالاسود من روشنی باغچه است:
چرا به یک سنگ سجده کند, سنگ بیجان و بی روح است. و چرا به سیاهی سجده کند او به یک باغچه ی روشن سجده می کند که مظهر زندگی, سرسبزی و شادابی و طراوت است و کار و پیشه اش را چقدر زیبا معرفی می کند. اهل کاشانم. پیشه ام نقاشی است. گاهگاهی قفسی می سازم با رنگ می فروشم به شما, تا به آواز شقایق که در آن زندانیست دل تنهایی تان تازه شود.
قفسی که می سازد یک تابلو نقاشی است که هرچه در آن ترسیم شده زندانی هستند, قدرت فرار از آن پرده را ندارند, زندانی ابدند, ماندگارند, از جمله شقایقی که در آن است, آواز ذهنی و تخیلی آن شقایق که می گوید من هم هستم, ما را از تنهایی در می آورد و خرسند می کند, چقدر آرام و بی دغدغه پیش رفته ایم, چه جاده ای صاف و باصفایی.
دکتر شمیسا در تفسیر این بیت به نکته ای دیگر اشاره کرده او می گوید:
سپهری چند جا به نقاش بودن خود در شعرهایش اشاره کرده است. و معمولاً از نقاشی یک مرغ سخن می گوید: درشعر ((پرهای زمزمه)) می گوید: بهتر آن است که برخیزم رنگ را بردارم روی تنهایی خود نقشه ی مرغی بکشم و در شعر ((ساده رنگ)) می گوید: طرح ریزم, سنگی, مرغی, ابری در این جا می خواهد شقایقی را بکشد که بتواند آواز بخواند. اما در این نقاشی ممکن نیست فقط در قلمرو شعر امکان پذیر است. این غبطه نقاش است که از عهده چنین تصویری برآید. پیکاسو می گوید: ((می خواهم قوطی کبریتی بکشد که هم قوطی کبریت باشد و هم خفاش)) دلی درنقاشی برای این کار ابزار کافی نداریم. از این روست که می گوید: چه خیالی , چه خیالی.... اما خوشبختانه سهراب شاعر هم هست و در شعر برای این کار ابزار کافی وجود دارد.
چه خیالی ... چه خیالی پرده ام بی جان است خوب می دانم, حوض نقاشی من بی ماهی است.
به طور کلی سپهری برای این که نقاشی های او هرچند هم که استادانه باشد باز زنده و جاندار نیست دریغ می خورد تا اینجا شاعر کلاً خود را معرفی کرد مثلاً دانستیم او نقاش است که نقاشی او را ارضاء نمی کند.
اهل کاشانم نسیم شاید برسد به گیاهی در هند, به سفالیته یی از خاک ((سیلک)) نسیم شاید, به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد.
از این جا به بعد شاعر از نسب و حسب خود سخن می گوید. شعر دو سطح دارد, هم از پدر و مادر خود و هم از پدر و مادر انسان نوعی و تاریخی سخن می گوید. اولین انسان کیومرث بود به معنی زنده میرا. وقتی کیومرث مرد, پس از چهل سال از نطفه ی او دو ساقه ی به هم چسبیده ریباس رویید که یکی مشی و دیگری مشیانه (معادل آدم و حوا) شد و بشر از نسل آنان است. این اسطوره آریایی هاست که در هند و ایران معمول بود. از این رو می گوید: به گیاهی در هند و باید توجه داشت که کاشان شهر کاشی ها و نسالینه هاست. و مخصوصاً در دوره سلجوقیان هنرسفالگری در کاشان در اوج خود بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
حماسه سرایی در شعر فردوسی
فردوسی حماسه سرای بزرگ ملی
درباره فردوسی و گرانمایگی وی در گام زدنهای بلندش در پهنه نوزایی و بازشناسی هویت ایرانی و پاسداری از زبان شیرین پارسی بسیار گفتهاند و دامنة چنین گفتاری چنان گسترده و فراخ است که هرچه به نگارش درآید، هنوز جای خالی باقیست.
۱) مدخل
درباره فردوسی و گرانمایگی وی در گام زدنهای بلندش در پهنه نوزایی و بازشناسی هویت ایرانی و پاسداری از زبان شیرین پارسی بسیار گفتهاند و دامنة چنین گفتاری چنان گسترده و فراخ است که هرچه به نگارش درآید، هنوز جای خالی باقیست؛ به یک سخن میتوان گفت: وجود فردوسی و زمان یافتن او برای به سامان رساندن نظم شاهنامه بیگمان اعجازی را مانَد که به یاری پروردگار در جهت نگهداری ایران و حفظ روحیه ایرانیان از دستبرد ضعف و زبونی به ظهور پیوسته است؛ چنان که اگر شاهنامه نبود، هیچ پدیدهای نمیتوانست جای آن را پرکند و چنین تاثیرگذار باشد. شاهنامه فردوسی به تنهایی از همه مآثر ملی بیشتر و بهتر توانسته است در زنده نگهداشتن نام و نشان ایرانی و دمیدن روح مردانگی و جوانمردی و شهامت در مردم این مرز و بوم موثر واقع گردد و یکپارچگی و استقلال کشور را تضمین نماید.
حملة تازیان به ایران که با کشتار و غارت و به بند کشیدن زنان و کودکان همراه بود و یک کشور توانمند و پرصلابت را در برابر یک عدهای ناآگاه از تمدن و کشورداری به شکست کشانید، پیشامدی نبود که از یاد همزمانان و آیندگان آن رویدادِ بزرگ، محو گردد و هرگز این سرافکندگی را تاب آورند؛ بهویژه آنکه رفتار ستیزهجویانة پیروزمندان عقدهناک و کینهتوز که حقارت و بندگی را بر دوش احساسات ایرانیان غیرتمند بارمیکرد، نیز چیزی نبود که واکنشهای گوناگونی را در پینداشتهباشد.
قیامهای مردانة قهرمانانی چون «ابومسلم خراسانی» و «بابک خرمدین» و «مازیار» و «مقنع» و «استادسیس» و نهضت شعوبیه و حتا حکومت «صفاریان» و «سامانیان» هر چند درخشان و نازشخیز و امیدوار کننده بود، اما ناخشنودانه هیچ یک نتوانست برای ایران و ایرانی اثری پایدار پدیدآورد و با شناساندن پیشینة این ملت باستانی به گونهای موثر و فراگیر، زمینهای را برای برون راندن سیاست مستکبرانه تازیان و غلامانِ سروری یافتة آنها فراهم آورد و در همه اعصار، دست اندازانِ به این آب و خاک را محکوم به ناکامی سازد.
شیوة دگرگون ناشدنی تازیان آن بود که به هر دیاری دست مییافتند، فرهنگ بومی آنجا را از میان برمیداشتند و زبان مردمش را به عربی برمیگرداندند، تا موجبات فراموشی گذشتة آنان را فراهم آورند، در ایران ما همچنین اندیشه ناروایی را در سر میپروراندند و کارهایی از این دست را پی میگرفتند؛ ولی در همه جا موفق شدند جز در این سرزمین اهورائی که خوشبختانه به مقصود نرسیدند.
۲) نقش فردوسی در تجدید حیات ملی
فردوسی که بر ستیغ شکوهمند ایراندوستی و ملتگرایی عقابآسا آشیانه داشت، از پیروزی تازیان و خوارمایگی شرمآوری که به ایرانیان تحمیل گشته بود، خونین دل میخورد و این نکته را تا حدی میتوان از پیام «رستم فرخزاد» به برادرش- که مطالب آن سروده این شاعر است- دریافت ؛ به این جهت در برابر چنین دلشکستگی و اندوهناکیِ ژرف، راهی بهتر از این نیافت که :
۱) با حماسه سرایی و ذکر سرگذشت پهلوانان دلیر و شهریاران جهانگیر ایران، روزگار سروری و سرافرازی و گرانمایگی را آیینهوار فراروی ایرانیان باز نهد و آنان را که در اثر ترکتازی تازیان از پیشینة پرافتخار خود ناآگاه مانده بودند، به بازیافت آن سرافرازیها فرا بخواند و به بیرون افکندن بیگانگان و نفوذ آنها برانگیزد.
۲) زبان فارسی را که کماکم میرفت تا جای خود را به زبان عربی بدهد، از دستبرد تازیان باز رهانَد و در این راه نه تنها به پاسداریش بسنده نکند، بلکه در گسترش آن از ترکیبسازی زیبا و طرح اصطلاحات و کنایات و آرایههای ادبی در سیاق سخن پارسی بکوشد و گوهرهای پربها و درخشانی را از واژههای خوشایند در دریای وزن متقارب به معرض تماشا آورد.
۳) فرهنگ دیرپای ایرانیان را که پایندان دوام و ماندگاری این ملت دیرینه سال است و پیشینگی ایرانیان را در شهرنشینی و مدنیت و آگاهی از دانشهای گوناگون نشان میدهد، به زبان شعر بازگوید و اعلام کند که نخستین ملتی که از دیرباز به معارف بشری دستیافته و در یکتاپرستی و دبیری و نجوم و پزشکی و مهندسی و گاهشماری و غیره به فرازمندی رسیدهاست، ایرانیاناند.
۴) آنچه گفتنی است، این است که پس از شکست در برابر شمشیر، فردوسی به این نکته پرداخت که برای پیروزی بر دشمنان ملیت و استقلال ایران باید به جای سلاح برنده یعنی شمشیر به سلاح رونده یعنی قلم دست یازید و به این دستاویز، شاهد پیروزی را در آغوش گرفت. از این رو آهنگ آن کرد تا شاهنامة منثورِ گردآوری شده به پایمردی «ابومنصور محمد بن عبدالرزاق توسی» را با افزودههایی که از زبان موبدان و پیران پارسی نژادِ پارسا شنیده بود، به نظم در آورد و برای این کار وزنی را برای شعر خود برگزیند که توان بخش و جانمایة حماسی سرایی است. فردوسی در این نامة نامدار هر چه گنجینة خیال و آیینة تصور و در معرض دید و علم و توجه و آزمایش بوده است- از فرهنگ و اخلاق، دین و آیین، آداب تربیت، گفتگو و نشست و برخاست، پیکار و آشتی، بزم و رزم، نامدوستی و خودستایی، روانشناسی و روانکاوی، خواستگاری و زنستانی و آلات جنگ و کاربرد آنها – همه را در جای خود یاد کرده و به خوانندة دقیق و مستعد آموخته است.
فردوسی حس میهن دوستی و ملتپروری را که پس از چندین قرن یعنی میانههای قرن ۱۸ در مغرب زمین مفهوم راستینش را یافت، در هزار سال پیش عنوان کرد و اصولاً انگیزة او در سرودن شاهنامه جوشش همین احساس و عاطفه بوده است و بس. او خواسته است واژة «ایران» را که پس از سیصد و چهل سال از یادها رفته و کلمة «عجم» به قول عربها – یعنی «گنگ» - جای آن را گرفته بود، زنده کند، حدود جغرافیایی آن را باز نماید، دین و آیین قدیمش را ذکر کند و در عین این که هر استانی، با استانداری به قدرت یک شهریار کوچک، اداره میشود همه را فرمانبردار پایتخت یا «ایرانشهر» شناسانده، وحدت ملی ایرانیان را به این شیوه عنوان نماید و بگوید این مجموعه، میهن است که باید به آن عشق ورزید و در راهش جانفشانی کرد.
در شاهنامه از کلمة «ایرانشهر» یعنی پایتخت گاهی همان ایران منظور است چنان که در «جنگ رستم و اسفندیار» سپاهیان «سیستان» - یعنی جایی که در حوزه فرمانروایی خاندان «زال» است – در برابر لشکریان اسفندیار که به نیروی لشکری ایران نام برده میشود قرار دارند، در حالی که سیستان و زابلستان جزو استانهای ایران است و به شیوة خودگردانی اداره میگردد.
۳) اهمیت دین و اخلاق نزد فردوسی
برای فردوسی باز نمودن این حقیقت که آیینداری و دین پژوهشی پیش از اسلام هم مورد اعتنای ایرانیان بوده، جایگاه ویژه و پر اهمیتی داشته است، لذا او در ضمن اشعار حماسی خود و در نبردهای پهلوانی جابهجا از پناهندگی به درگاه خدا و یاری جستن از یزدان برای پیروزی بر هماورد، یاد میکند و به اندازهای در این خداخوانی و یزدان پناهی پیش میرود که شاهنامه را از یک پدیدة زمینی به یک کتاب آسمانی نزدیک میکند و این از جهتی برای آن است که به عربها بفهماند که دین اسلام را برای کسانی نیاوردهاند که به حکم یکتاپرستی و آیین زرتشتی از نماز و روزه و بهشت و دوزخ و روز رستاخیز و پل صراط و