لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
تحلیل شعر فروغ فرخزاد
احمد شاملو از فروغ فرخزاد و شعر فروغ می گوید
تحلیل احمد شاملو از شعر فروغ فرخزاد
شعر فروغ همیشه برای من یک چیز زیبا بوده است، اگر این صفت برای بیان کیفیت شعر فروغ کافی باشد.
فروغ، تا آن حدی که من می شناسم و به من اجازه می دهد که قضاوت کنم، در شعرش- همچنانکه در زندگی- یک جستجوگر بود. من هرگز در شعر فروغ نرسیدم به آنجایی که ببینم فروغ به یک چیز خاصی رسیده باشد. همچنان که ظاهراً زندگیش هم همینطور بود. یعنی فروغ چیز معینی را جستجو نمی کرد. در شعر او حتا خوشبختی یا عشق هم به مثابه چیزی که دنبالش برویم و پیدایش کنیم مطرح نمی شود. او در زندگی اش هم هرگز دنبال یک چیز خاص نرفت، خواه به وسیله&#۶۵۲۶۳; شعر، خواه به وسیله&#۶۵۲۶۳; فیلم و خواه به وسیله&#۶۵۲۶۳; هر عامل دیگر. من او را همیشه به این صورت شناختم که رسالت خودش را در حد جستجو کردن پایان داد.
من هرگز ندیدم که فروغ چیزی را پیدا کند و آن چیز قانعش بکند. فروغ در شعرش دنبال چه چیزی می گشت؟ این برای من شاید به عنوان عظمت کار فروغ و اهمیت او مطرح بشود. من دلم می خواهد فروغ این طوری باشد. یعنی واقعاً این جوری فروغ را دوست می داشتم. می دیدم آدمی است که فقط جستجو می کند، اما این که چه چیز را جستجو می کند، این شاید برای خود او هم مهم نبود. آیا دنبال انسانیت مطلق می گشت؟ نه! آیا دنبال عشقی می گشت که وسیله ای باشد برای خوشبختی اش؟ نه! برای اینکه حتا دنبال خوشبختی هم نمی گشت.
همه چیز را می دید و همه چیز را دوست داشت. حتا بندی را که رخت رویش آویزان می کنند. زندگی از موقعی که خورشید روشنش می کرد برای او قابل پرستش بود با یک عامل وحشت. در حالی که هردوی اینها بود، هیچ کدام آنها هم نبود. او فقط می دید و دوست داشت، اما هیچ چیز خاصی در این زندگی نمی جست. و واقعاً آیا قرن ما چنان قرنی است که ما چیزی بجوییم و چیزی بیابیم؟ تصور نمی کنم. او حداقل به این حقیقت رسیده بود که دنبال چیزی نگردد.
نمی دانم این حرف تا چه حد می تواند از دهان من بیرون بیاید، چون من خودم به عنوان یک شاعر شناخته شده ام. ببینید، من فکر می کنم همیشه یک شاعر، اعم از نقاش یا موسیقی دان و غیره- چون من می خواهم همه&#۶۵۲۶۳; اینها را در کلمه&#۶۵۲۶۳; شاعر خلاصه کنم- همیشه یک آدم خوب و مهربان است. بنابراین اگر بگوییم فروغ دنبال مهربانی و خوبی می گشت، در این صورت او باید می رفت جلوی آینه و به خودش نگاه می کرد. این جستجو از این نظر هست که خط معین و هدف معینی نداشت. شاید واقعاً دنبال چیزی هم می گشت. شاید به دنبال مرغ آبی بود.
اما قدر مسلم این است که اسم آن مرغ آبی حتا "خوشبختی" نبود. شاید دنبال یک عروسک می گشت یا یک بازیچه، و یا شاید دنبال یک حقیقت بزرگ می گشت. هیچ کدام اینها را شعر او نشان نمی دهد، و زندگی او لااقل به من نشان نمی دهد. شاید کسانی که نزدیکتر به او بودند و معاشرتهای زیادی با او داشتند، بدانند که او پی جوی چه چیزی بوده است.
ما پس از این که فروغ را به قول اخوان "پریشادخت" می شناسیم، و بعد از آنکه او را یک جسمی می شناسیم که به قول ویکتور هوگو فقط وسیله ای هست برای اینکه روحی به روی زمین و میان ما باقی بماند، آنوقت این حرفها را پیش می کشیم.
کسی که می رقصد به عقیده&#۶۵۲۶۳; من زیبایی خطوط بدن را در حالات مختلف نه تنها نشان می دهد، بلکه ستایش می کند. فروغ معتقد به روحی در ورای جسم نمی توانسته باشد و خوشبختی را، شاید خوشبختیهای یک کمی جسمیتر را در همین چارچوب زندگی جستجو می کرد و از این لحاظ چقدر واقع بین و حقیقت بین بود و ما این را در شعرش می بینیم، اما همان طور که آن بالرین زیبایی را جستجو می کند در این خطوط، و این خطوط را در حالات مختلف قرار می دهد و آنها را ستایش می کند؛ فروغ زندگی را در حالات مختلف جستجو می کند، برای آتکه ستایش کند و زیباییهای آن را نشان بدهد. ببینید که از زندگی تا مرگ، در یک شعری که معشوق خود را وصف می کند، تن معشوق را وصف می کند. این حالات مختلف را میان دو قطب زندگی و مرگ قرار می دهد و یکی به یکی ستایش می کند. ما نمی توانیم در شعر فروغ به دنبای عشق به آن مفهومی که معمولاً در ادبیات و شعر ما بوده، باشیم. یعنی او دنبال یک مجهول مطلق نبوده است.
شاید جستجوی او به این علت بوده که آنچه در بین تولد و مرگ ما ست، و این همه چیز مبتذلی که در زندگی هست نمی توانسته انگیزه&#۶۵۲۶۳; آن عشق بزرگ، و ان عشق عرفانی، باشد. شاید این جستجویی کیهانی بوده است. شاید وقتی فروغ این همه پستی و بیچارگی روزانه را می دیده است، نمی توانسته باور کند که این تن قالب و ظرف آنچنان چیز بزرگی باشد که ما اسمش را عشق می گذاریم و به همین لحاظ او فقط به جستجو می پردازد.
او گرد این ظرف می گردد، برای اینکه شاید راهی به آن حقیقت نامعلوم پیدا کند. حقیقتی که عظمتش را می شود حس کرد. شاید او می خواسته بین تن و آن مفهوم عظیم رابطه ای پیدا کند. شاید می خواسته به آن حقیقتی دست پیدا کند که در نظر شاعران پیش از او و ما به صورت روح و عشق عرفانی تعبیر می شده است.
من معتقدم که این جستجو تماماً با توفیق همراه بوده است. درست مثل این است که ما بدون اینکه ظاهراً قصدی داشته باشیم، یعنی قصدی را ارائه بدهیم، می رویم از شهر بیرون و توی صحرا در جهتی یا در جهات مختلف به راه می افتیم. ممکن است که ما اعلام نکرده باشیم که به کجا می رویم و به چه کاری می رویم. اما آیا خود این عمل نمی تواند یک هدف و غایتی باشد؟ یعنی قدم زدن، تفریح کردن و لذت بردن از چشم اندازهای اطراف. من کلمه&#۶۵۲۶۳; جستجو را در شعر فروغ به همین معنی می گیرم.
فروغ جستجو می کند. اما در حالی که به جستجو می رود، ما را با چشم اندازهای گاهی فوق العاده زیبا و اغلب خیلی زیبای شعر خودش آشنا می کند.
می بینیم که توی شعرش از زنی حرف می زند که زنبیلی به دست دارد و به خرید روزانه می رود. دیگر از این عالی تر چه چیز را می شود بیان کرد؟ او تمام اینها را به ما نشان می دهد. تمام چیزهایی که در روز بارها از جلو چشم ما می گذرند و ما آنها را نمی بینیم. در حقیقت گردش فروغ بدون هیچ هدف معینی صورت می گیرد و پربارترین گردش ممکن هم هست. تنها نگفته که به کجا می رود. احتمالاً اگر به جایی رسید، چه بهتر!
تحلیل فمینیستی شعر و زندگی فروغ فرخزاد
با این که در دو دهه ی اخیر مطالبی که درباره ی شاعران ونویسندگان زن نوشته می شوند ، از کمیت بیشتری نسبت به گذشته برخوردار است ؛ امّا اکثرشان نه به عنوان کار تحقیقی بلکه بیشتر به عنوان مقاله هایی هستند که جسته گریخته به مسأله زن در ادبیات و ادبیات زنان می پردازد...
با این که در دو دهه ی اخیر مطالبی که درباره ی شاعران ونویسندگان زن نوشته می شوند ، از کمیت بیشتری نسبت به گذشته برخوردار است ؛ امّا اکثرشان نه به عنوان کار تحقیقی بلکه بیشتر به عنوان مقاله هایی هستند که جسته گریخته به مسأله زن در ادبیات و ادبیات زنان می پردازد.و در اکثر پژوهشهایی که درحیطه ی نقد زنان انجام شده ؛ به جای ایجاد ابزاری منحصر به فرد برای بررسی نوشتار زنانه ؛ تلاش عجیبی برای بازسازی تصویر زن هنرمند با توجه به هنجارهای جامعه صورت گرفته است .
در این مقاله سعی شده فارغ از تلاشهای صورت گرفته پیرامون بازسازی تصویر فروغ در شبکه ارتباطات خانوادگی یا تعالی شعرش را مدیون موتیفهای برخاسته از مذهب،اسطورهو تاریخ دانستن و...که همه گفتمانی مردانه را رقم میزنند، شعر فروغ فرخزاد را با توجه به بینامتنیت های مورد تحلیل جامعه شناختی به طور عام و فمنیستی به طور خاص مورد بررسی قرار دهیم.
الف) میزان همپوشانی ادامه حیات ادبی فرخزاد با پاسخهای جامعه شناسی ذهنیت فمنیسم:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
افسانه ، بیانیه ی شعر نیمایی
هم زمان با نخستین زمزمه های تجدد و در اوج رویا رویی های نو گرایان و سنت پرستان ، نیما آرام و بر کنار از همه سرو صداها نخستین منظومه خود ، قصه رنگ پریده را که حدود پانصد بیت داشت ، به سال 1299 سرود و یک سال بعد آن را منتشر ساخت . این منظومه که از آثار اولیه ی نیما و حاصل دوران ناپختگی کار اوست و کاستی ها و سستی هائی در آن دیده می شود . نیما در این شعر ف جهان را به شکلی شاعرانه و از دریچه ی چشم خود می نگرد و همین تازگی دید ، شعر او را به رغم قالب سنتی و ظاهر قدیمی اش ، از آن چه شاعران سنتی گفته اند ، متمایز می سازد . منظومه قصه رنگ پریده و قطعه ی ای شب که به سال 1301 در نشریه ی ادبی نوبهار منتشر شد و سوز وشوری شاعرانه داشت ، مقدمه ای بود برای سرودن منظومه ی افسانه که می توان آنرا بشارت دهنده ی شعر نیمائی شمرد .
نیما شاعر افسانه را بهتر بشناسیم –
روستای دور افتاده ی یوش در دل کوهستان های جنگلی دامنه ی البرز قرار دارد واز نظر تقسیمات کشوری جزو شهرستان نور از استان مازندران است .
علی اسفندیاری فرزند ابراهیم خان ، مردی آتش مزاج و دلاور از دودمانی کهن که با گله داری و کشاورزی روزگار می گذراند ، به سال 1276 در این دهکده پا به عرصه وجود گذاشت . کودکی او در دامان طبیعت و در میان شبانان گذشت . با آرامش کوهستان انس گرفت و از زندگی پر ماجرا و دنیای شبانان و کشاورزان تجربه ها آموخت و روح او با رمندگی طبیعت و جهان دد و دام پیوند خورد . او خواندن و نوشتن را به شیوه ی سنتی روستا نزد ملای ده آموخت . در آغاز نوجوانی با خانواده خود به تهران رفت و پس از گذراندن دوران دبستان برای آموختن زبان فرانسه وارد مدرسه یسن لویی شد . سالهای آغازین تحصیل او با سرکشی و نافرمانی گذشت اما تشویق و دل سوزی معلمی مهربان به نام نظام وفا طبع سرکش او را رام کرد و در خط شاعری انداخت . آن سالها جنگ جهان گیر اول در جریان بود و علی اسفندیاری – که بعدها نام نیما یوشیج را برای خود برگزید – اخبار جنگ را به زبان فرانسه می خواند و هم زمان به فراگیری دروس حوزه و زبان عربی مشغول بود . حوادث جنگ جهان گیر اول در روح او تأثیری ویژه بر جای گذاشت و آشنایی با زبان فرانسه و استفاده از آثار ادبی شاعران فرانسوی نیز پنجره ی تازه ای به روی او گشود اما روح سرکش نیما هنوز نمی توانست در قفس شهر آرام گیرد . پس هر فرصتی را برای سر کشیدن به زادگاه خود غنیمت می شمرد .
نیما در این سالها در وزارت مالیه ( دارایی ) مشغول به کار شده بود و هم زمان به محافل ادبی تهران رفت و آمد داشت . به ویژه در حجره ی چای فروشی حیدر علی کمالی شاعر ، به سخنان صاحب ذوقانی چون ملک الشعرای بهار و علی اصغر حکمت گوش فرا می داد و از کار و کردار شاعرانه ی آن ها تجربه ها می اندوخت .
در آغاز نوجوانی به سبک پیشینیان و به ویژه سبک خراسانی شعر می ساخت اما نه این گونه شاعری و نه حتی نشست و برخاست با شاعرلن رسمی و سنت گرا هیچ کدام تشنگی طبع او را سیراب نمی کرد . در سن بیست و سه سالگی منظومه قصه رنگ پریده را سرود که تمرینی واقعی بیش نبود . قطعه ی ای شب که دو سال بعد – یعنی در بیست و پنج سالگی – از طبع نیما تراوید ، آغاز مرحله ای جدی تر محسوب می شد وبه دلیل سوز و شوری که داشت ، پس از نشر در نوبهار بر سر زبان ها افتاد . در آن سالها مردی با ذوق و اهل نظر به نام محمد ضیاء هشترودی کتابی به نام منتخبات آثار منتشر کرد و وی قسمت هایی از منظومه ی قصه ی رنگ پریده را با عنوان دل های خونین به همراه چند قطعه دیگر از اشعار نیما در این مجموعه آورد و در محافل ادبی آن روز شگفتی برانگیخت و انکارها و مخالفت های زیادی به دنبال داشت . قصه ی رنگ پریده و تا حدودی قطعه ای شب ، در واقع سند اتهامی بود که شاعر بر ضد جامعه ی عصر خود ارائه می کرد و داستان دردناک زندگی خویش را در آن باز می گفت . فراموش نکنیم که در همان سال نظم قصه ی رنگ پریده ( 1299 )کودتای معروف سوم اسفند اتفاق افتاده بود . پیامدهای سیاسی – اجتماعی کودتا ، شاعر دل آزرده ی یوش را به کناره گیری از اجتماع و دوری از محیط نادلپذیر تهران واداشت . جنگل های انبوه و کوهپایه های سر به فلک کشیده او را به خویشتن فرا می خواند . هوای آزاد کار خود را کرد و نغمه ناشناس نوتری از چنگ و ساز جان او باز شد . این نغمه نو همان قطعه ی افسانه بود که در سال 1301 ش . بخشی از آن در روزنامه قرن بیستم میرزاده عشقی – که تندروترین و بی پرواترین نشریه ی آن روزگار بود – در چند شماره ی پیاپی به چاپ رسید . افسانه پیش از چاپ از صافی ذوق و سلیقه ی نظام وفا ، استاد ومربی نیما ، گذشته و حذف و اصلاحات چندی در آن صورت گرفته بود . بنابراین ، شاعر به پاس این خدمت – که یقینا در توفیق کم نظیر شعرش بی تأثیر نبوده است – ایت عبارت را در سرلوحه ی منظومه ی خویش جای داد :
« به پیشگاه استادم نظام وفا تقدیم می کنم ؛
هر چند که می دانم این منظومه هدیه ی ناچیزی است اما او اهالی کوهستان را به سادگی و صداقتشان خواهد بخشید . » نیما یوشیج – دی ماه 1301 ش
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
ادبیات و سبکهای شعر
زبان و ادبیات جلوه گاه اندیشه ، آرمان ، فرهنگ و تجارب و روحیات یک جامعه است . انسان ها در گذر زمان از زبان برای انتقال پیام ها ، عواطف و اندیشه های خویش بهره جسته اند و از ادبیات که زبان برتر است به عنو ان ابزاری در انتقال بهتر ، بایسته تر و مؤثرتر اندیشه خود استفاده کرده اند . ادبیات ، در تلطیف احساسات ، پرورش ذوق و ماندگار کردن ارزش ها و اندیشه ها سهمی بزرگ و عمده بر دوش داشته است . به همین دلیل هر اندیشه ای که در قالب مناسب خویش ریخته شود پایا و مانا خواهد بود . زبان و ادب فارسی ، زبان دوم عالم اسلام و زبان اول عالم تشیع ، عامل وحدت ملی و پل انتقال مواریث ارجمند فرهنگی از نسل های گذشته به امروز و از امروز به آینده است . به همین دلیل مضامین پر شور عرفانی ، حکمی ، فلسفی ، اخلاقی و هنری در زبان و ادب فارسی چشمگیر و چشم نواز است .
سبک شعر، یعنی مجموع کلمات و لغات و طرز ترکیب آنها، از لحاظ قواعد زبان و مفاد معنی هر کلمه در آن عصر، و طرز تخیل و ادای آن تخیلات از لحاظ حالات روحی شاعر، که وابسته به تأثیر محیط و طرز معیشت و علوم و زندگی مادی و معنوی هر دوره باشد، آنچه از این کلیات حاصل می شود آب و رنگی خاص به شعر می دهد که آن را «سبک شعر» می نامیم، و قدما گاهی به جای سبک «طرز» و گاه «طریقه» و گاه «شیوه» استعمال می کردند. 1 سبک خراسانی یا ترکستانی 2 سبک عراقی 3 سبک هندی 4 بازگشت ادبی یا سبکهای جدید که منتهی به سبک جدید دوره مشروطه شده است. سبک خراسانی:
سبک خراسانی که آن را سبک ترکستانی هم می گویند در واقع طنز و شیوه شاعران خراسان بوده است. در این شیوه که از اولین دوران های شعر فارسی یعنی اوایل قرن چهارم تا اواسط قرن ششم ادامه داشت. شاعران و استادان زیادی مانند: رودکی، فرخی، عنصری، فردوسی، منوچهری، ناصرخسرو، سنایی و مسعود سعد سلمان ظهور کرده و شیوه خراسانی را به کمال رساندند. سبک خراسانی دو مرحله دارد: دوره سامانی و دوره غزنوی و سلجوقی. در دوره سامانی، سادگی بیان و کهنگی تعبیرات و اصطلاحات به خوبی مشخص است. غلبه کلمات فارسی بر واژه های عربی و توجه به توصیفات طبیعی و ساده و محسوس و عینی از ویژگیهای شعر این دوره محسوب می شود. موضوعاتی که در شعر این دوره مطرح می شود غالباً یا مدح است و یا هجور و هزل که هر دو ملایم است و معتدل و دور از اغراق. تغزلات عاشقانه و پند و اندرز و حکمت با شیوه ای شاعرانه و نه عالمانه نیز از مشخصات شعر این دوره به شمار می رود. از قالبهای مهم در این عصر می توان به قصیده و مثنوی اشاره کرد. در قصیده معمولاً موضوع مدح و هجو و تغزل است و در مثنوی تمثیل و داستان و حماسه بیان می شود. قالبهای دیگری مانند رباعی و دوبیتی گه گاه در یک دوره دیده می شود و تعداد آن ها بسیار اندک است. صنایع لفظی و معنوی در شعر این دوره اگر وجود داشته باشد خالی از تکلف و تصنع است در حدی نیست که بتوان به آنها اعتنا کرد. استفاده از بعضی معلومات علمی و برخی آیات و احادیث نبوی و روایات تاریخی و حماسی هم در شعر این دوره وجود دارد اما همه ی این مواد چنان در کلام به کار رفته است که صفت اصلی شعر این دوره یعنی سادگی بیان همچنان برجا می ماند و از بین نمی رود. سبک خراسانی در دوره غزنوی و اوایل سلجوقی گذشته از بعضی مختصات لفظی و خصایص دستوری که در واقع مربوط به زبان و لهجه ی منطقه خراسان قدیم می شود، با شعر دوره سامانی تفاوتهایی دارد. از جمله این که سادگی بیان، جای خود را به استحکام و سنگینی کلام می دهد و شعر تا حدی به پختگی می رسد. هر چند شعر فرخی با صفت سادگی همراه است، اما پختگی و استحکام کلام در آن کاملاً مشهود است. عنصری و منوچهری و بعدها ناصرخسرو و سنایی به تدریج سادگی طبیعی را از شعر سبک خراسانی دور می سازند و آن را تا حدی از میان می برند. در سبک این دوره بعضی قالب های تازه مانند ترجیع بند و ترکیب بند و نیز مسمط و قطعه به وجود می آید. با این همه قصیده و مثنوی از قالب های معتبر این سبک است. صنایع بدیع اعم از لفظی و معنوی و انواع تشبیهات در شعر این دوره رواج داشته است. شاعرانی مانند عنصری، منوچهری، ناصرخسرو و سنایی از اصطلاحات فلسفی، نجوم، ریاضیات و بعضی مباحث علوم طبیعی و پزشکی در شعر خود استفاده می کند و به این ترتیب رنگی عالمانه به شعر خود می زدند. استفاده از احادیث و آیات قرآنی و نیز اشعار عربی در میان شاعران این دوره رواج بیشتری یافت. مثلاً منوچهری که دیوان اشعار عربی را از برداشت نمی توانست خود را از زیر نفوذ و تاثیر آن خارج سازد و ناصرخسرو و سنایی معلومات و مطالعات دینی خود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 188
شعر و سیاست
لیندا سو گرایمز
در موردِ بههمآمیختگی شعر و سیاست، دو نظریهی متفاوت وجود دارد: نظریهی نخست که تا به امروز سستتر و سطحیتراز نظریهی دیگر بوده است، چنین بیان میشود که ضمیر ِ هر شخص دارای روحی سیاسیست و چون شعر محملیست شایسته، برای منقولات شخصی؛ پس میتواند عرصهای مناسب باشد برای بیان عقاید سیاسی. توصیههای فلسفی و شاعرانهی «کارولین فورشه ٦» و «آدرین ریچ ٧»، نمونههای خوبیست از نظریهای که میگوید: «دیدگاه سیاسی یک دیدگاه شخصی است.» دیدگاه دیگری که آکادمیکتر است و از تفکرات بودایی نیز سرچشمه میگیرد، چنین بیان میکند که شعر هرگز وسیلهی مناسبی برای انتقال پیامهای سیاسی نیست. «آرچیبالد مک لیش۸» در اثر کلاسیکش با عنوان « Ars Poetica» میگوید: «تمرکز ژورنالیسم بر رویدادهاست، ولی شعر با احساس سر و کار دارد. ژورنالیسم تمام همّش را صرفِ نگریستن به جهان میکند، و شعر میکوشد جهان را حس کند.» و با چنین بیانی، آشکارا از نظریهی دوم حمایت میکند.
این بحث تا حدودی بستگی دارد به آن که در قاموس ِ یک شاعر، اصالت با فرم باشد یا محتوا. آیا یک شعر را تنها بهخاطر مضمونش یا تفکری که در آن هست؛ شعر مینامیم، و یا به خاطر روشی که برای بیان ِ تفکرّش برمیگزیند دارای ارزش ِ شعری میدانیم؟ بسیاری از شاعران تمایل دارند تا تعریفِ شعر را تنها به مبحثِ فرم محدود کنند،و کمتر به این امر می پردازند که چه سوبژه هایی برای عرضه در متن شعر مناسب است.آنها در دفاع ازنظرِخود مباحثی چون ارتقای زبان ِ شعری و رمزگونگی را مطرح میکنند و برخی از این هم فراتر میروند و بیان میدارند که زبان شعر چنان باید منحصر به فرد باشد که از زبان معیار مجزا شود. «چارلز برنشتین٩» و شاعران ِ عضو جنبش موسوم بهِ «ز= ب = ا = ن١٠»، آمدند و اندیشهشان را به همین گزارهی اخیر معطوف کردند.
اما «ریچ» ادعا میکند که شاعری همانند یک رمز ناگشوده است که انگارهها را در مسیری زیر زمینی منتشر میکند. طبق آنچه که او در کتاب «فریادِ تارکِ دنیا» نوشته است: «شما نمیتوانید بگویید که آنها (رموز) را در کجا به هم متصل خواهید کرد، آنها در مسیری زیر زمینی، ریشه به ریشه متصل میشوند تا جایی که تمامی برگهای گیاه از این پیوند، یکدیگر را به آتش بکشند.» گذشته ازمتافورِ مضحکِ ریشه های گیاهِ آتش گرفته، خودِ نظریهی «ریچ» نیزغیر قابل دفاع است، زیرا باید این حقیقت را در نظر داشت که سرودن شعر – به خصوص از آغاز عصر روشنگری به بعد - شعر را بدل به سطرهایی مرموز و محرمانه و کاملا ً درونی کرده است، و همین امر موجب شد تا اکثر مردم دیگر توجهِ چندانی به شعر و شاعری نکنند و برایشان اهمیت نداشته باشد که با «شعر برای شعر» روبرو هستند، یا «با یک سامانهی انتقالِ پیام». هیچ کس به خاطر سر در آوردن از سیاست، به سراغ ِ شعر نمیرود: به هر حال این طور نیست که اگر شما بخواهید پیشبینی کنید که در سال ٢٠٠٨ چه کسی به عنوان رییسجمهور انتخاب میشود، بروید و شعر بخوانید! حتی اگر بخواهید بدانید که احساس مردم در بارهی انتخابات ریاست جمهوری در سال ٢٠٠۸ چیست؛ به سختی می توانید از مطالعهی شعر به نتیجهای برسید. اما «ریچ»- وای! دوباره نه!- چنین شعاری را برای خود برمیگزیند:«نان، خون و شاعری: قلمرو شعر»، که طبق آن ما از سرودن شعر بیمناک هستیم چون: «ممکن است ما (جامعه) را به شکلی احساساتی ترغیب کند به این اندیشه که: درقبال ِ موضعگیری علیه هر پدیدهای ممکن است وارد مرحلهی سرگشتگی شویم. این حالت ممکن است موجب تضعیف امنیتی بشود که برای خودمان فراهم نمودهایم و درخاطرمان ریشه بدواند که فراموش کردن آن چه بر ما میرود، کار عاقلانه تریست.»
اما بهراستی چند نفر از شما با موضع سیاسی «کارولین فورشه» آشنایی دارید؟ من درست به همین نکته اندیشیدم. هیچ کس به «آدرین» التفاتی نمیکند، به خصوص وقتی اشعاری به اصطلاح سیاسی، میسراید و برای هیچکس مهم نیست که طرز تفکر «کارولاین» در بارهی مسائل سیاسی چیست. با وجود اندیشهی دگم و صراحت لجوجانهای که در اکثر آثار «ریچ» در زمینهی شعر سیاسی دیده میشود، او در یک جای «فریاد تارک دنیا» با ملاحظهای زیرکانه، وادار میشود عقبنشینی کند و چنین بنویسد: «این موضعی ناخودآگاه و ناگهانی است در قبالِ رهبران، دولتِ مخفی کار و وحشت ناشی از سیستم بستهی حکومتی. شعر اما به راه خود میرود. شعر محملیست پر از بارقه، و به همین دلیل از قلبِ سکوت بر میآید، و به دنبال ارتباط با نادیدههای دیگر است.»
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
شعر حجم شعر حرف های قشنگ نیست
متن بیانیه « شعر حجم » با امضای یدالله رویایی ، پرویز اسلام پور ، بهرام اردبیلی و 000
شعر حجم از سالهای 46 و 47 رسما” موجودیت خود را اعلام کرد و یدالله رویایی و تنی چند از شاعران در آن سالها بیانیه شعر حجم را نوشتند که برای نخستین بار در نشریه ادبی بارو( 1348 ) منتشر شد .
یدالله رویایی در این باره می نویسد : به دنبال سه ماه بحث و گفت و گو و نشستن های مدیری که در کافه نکیسا ، خانه رویایی ، خانه اردبیلی ، خانه اسلام پور و خانه نصیبی صورت گرفت ، سرانجام در آخرین و طولانی ترین جلسه خود در منزل اسلام پور « بیانیه شعر حجم » تایید و امضاء شد .
در آن ایام این نام ها شرکت داشته اند : پرویز اسلام پور ( شاعر ) ، محمود شجاعی ( شاعر و نمایشنامه نویس ) ، بهرام اردبیلی ( شاعر ) فیروز ناجی ( شاعر ) ، هوشنگ آزادی ور ( شاعر و سینماگر ) ، فریدون رهنما ( شاعر و سینماگر ) ، نصیب نصیبی ( سینماگر ) ، پرویز زاهدی ( نویسنده ) ، محمدرضا اصلانی ( شاعر و سینماگر ) ، علی مراد فدایی نیا ( قصه نویس ) ، یدالله رویایی ( شاعر ) و 000
از میان شاعرانی که قرار بود آن بیانیه را امضا کنند و نکردند ، محمدرضا اصلانی بدون تایید امضا نکرد و فریدون رهنما با تایید بیانیه مخالف اصل امضا کردن بود . بیژن الهی و هوشنگ چالنگی در آن زمان در سفر بودند و بعد از انتشار آن به اصرار الهی به تعویق افتاد ، پی گیری اخذ امضا متوقف ماند .
اما متن این بیانیه به شکل زیر تنظیم شده است :
حجم گرایی ( Espacementalisme)
حجم گرایی آنهایی را گروه می کند که در ماوراء واقعیت ها ، به جستجوی دریافت های مطلق و فوری و بی تسکین اند .
مطلق است برای آن که از حکمت وجودی واقعیت و از علت غایبی آن برخاسته است و ، در تظاهر خود ، خویش را با واقعیت مادر آشنا نمی کند .
فوری است برای آنکه شاعر در رسیدن به دریافت ، از حجمی که بین آن دریافت و واقعیت مادر بوده است ، نه از طول ، به سرعت پریده است بی آنکه جای پایی و علامتی به جا گذارد .
بی تسکین است برای آنکه ، به جستجوی کشف حجمی برای پریدن ، جذبه حجم های دیگری است که عطش کشف و جهیدن می دهد .
حجم گرایی نه خودکاری است ، نه اختیاری ، جذبه هایی ارادی است یا اراده ای مجذوب است . جذبه اش از زیبایی است . از زیباشناسی است . اراده اش از شور و از شعور است .
نه هوس است ، نه تفنن ، تپشی است خشن و عصبی .
شعر حجم شعر حرف های قشنگ نیست . شعر کمال است .
عتیقه نیست ولی از بوی باستان بیدار می شود .
کار شعر ، گفتن نیست ، خلق یک قطعه است ، یعنی شعر باید خودش موضوع خودش باشد .
شعر حجم از دروغ ایدئولوژی و از حجره تعهد می گیرد و اگر مسئول است مسئول کار خویش و درون خویش است .
حجم گرایی سبک شعر دیگر ایران است . صفت عصر است و خطابی جهانی دارد و چون صفت عصر است ، نقاشی ، تئاتر ، قصه و سینما و موسیقی را به خود می گیرد .
گزیده حرفهایی درباره بیانیه شعر حجم :
از حرفهای یدالله رویایی :
گفتیم که حجم گرایی نه تقلید طبیعت است ، نه تغییر جا دادن واقعیت و نه حتی استحاله واقعیت ، بلکه « حکمت وجودی » یک واقعیت را جستجو می کند و وقتی علت غایی آن را یافت ، در همانجا در فاصله ای دور از واقعیت می نشیند ، این علت غایبی چیست ؟
تا آنجا که هنر تقلید طبیعت است ، طبیعی است ، یعنی دعوت شکل طبیعی اشیاء ، این خیلی قدیمی و خیلی کلاسیک است . ولی امروز با تراکم کارهای مدرن که این خیال را تصحیح می کند ، یک جور دیگری به این هنر باید فکر کرد .
پس از کلاسیک که بگذریم و جلوتر بیاییم ، یعنی از تقلید واقعیت و دعوت شکل طبیعی شیء می رسیم به آنجا که شاعر و هنرمند واقعیت را تغییر می دهند و در آن تصرف می کنند . مثلا” در کار کوبیست ها تغییر دادن واقعیت ها مطرح می شود : یک شیء که معمولا” جایش روی میز است بر روی پرده معنای دیگر می دهد . برگ درخت اگر بر بازو بروید ، جای طبیعی اش تغییر کرده است و در مقام جدیدش پیامی دیگر دارد .
و این « تغییر جا دادن واقعیت » در کار کوبیست ها تا آنجا است که حتی اگر یک کاغذ رنگ شده را از زمین بردارند و روی تابلو بچسبانند ، به هر حال جایش تغییر کرده و در مقام دیگر معنای دیگر می دهد ، اما این کار ، عوض شدن شکل شیء نیست ، استحاله واقعیت نیست .
سورنالیست ها با تصرف در شکل شیء و گاه در حالت شیء به سوررئال می رسند ، به ماوراء واقعیت بطوری که خواننده می تواند از آن ماوراء با عبور از یک خط به واقعیت مادر برسد . اما حجم گرا به تصرفی اینگونه در شیء بس نمی کند بلکه به جستجوی علت غایی است . او بدوا” از واقعیت یک عبور ذهنی (Mental) دارد ، به طوری که وقتی از آن سوی واقعیت بیرون می آید با یک تجربه و با یک واحد بیرون می آید .
اگر کار شعر فقط گفتن باشد در تاریخ ادبیات ، انبوه شاعر داریم .
اگر کار شعر هیجان آنچه برای گفتن داریم و خلق طرز بیان آن هیجان باشد تا زمان نیما فقط حافظ و مولوی داریم .
اگر کار شعر دیگر گفتن چیزی نباشد ، ولی ساختن یک قطعه باشد تا زمان نیما و کیا شاعر نداریم .
حجم گرایی متعلق به هیچ مکتب نیست و مکتب نیست ، نه مربوط به زمان خاصی است و نه مربوط به سرزمین های خاص . حجم گرایی مربوط به فرهنگ بشریت است . کلیدی است برای رویت های بی مرز و دریچه ای برای طرز تفکرهای خاص .
شاعر حجم گرا شاعر سرعت های مدید و شاعر ساختمان های سریع است . تصویری که می خواهد به تاریکی برود می گذرد تا برود ، اما دم درگاه می گیردش ، خیلی راحت است که بگذرد رد بشود ، اما طبیعت حضور او تمام در آستانه تاریکی است .
شعر تعقیب حقیقت است از بیراهه و که این مذهب رابطه ها است .
در شعر « تشریح پیاز » که شعر خودش هست می گوید :
بی مغز ، در عوض / تودرتو / مغز اما چیست / جز روابط توبه ها ؟/
گشودن دوایر بی مرکز / آشفتن رابطه ها است / و مد بینایی .
قراردادی را پذیرفتن در نپذیرفتن هیچ قراردادی یک حرکت عرفانی است .
این حرکت یک حرکت ایرانی است ، همان طور که عرفانیت ، ایرانی است .
سیری در چگونگی شکل گیری و تدوین بیانیه « شعر حجم » و دیدگاههایی از محمد شمس لنگرودی ، یدالله رویایی و داریوش اسدی کیارس .
محمد شمس لنگرودی شعر حجم را شکل سازمان یافته و پالایش شده موج نو می داند که احمد رضا احمدی در سال 1341 با کتاب « طرح » بنیانش را ریخته است .
لنگرودی در این کتاب در بررسی سیری در چگونگی شکل گیری و تدوین بیانیه به شعر حجم این گونه می نویسد :