لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
ساختار و ویژگیهای پروتئین تار عنکبوتپروتئینی که عنکبوت را قادر می سازد خود را آویزان کند و همچنین به شکار طعمه کمک می کند، نظر دانشمندان را به خود جلب کرده است . مولکول های این پـروتئین بسیار کشسان و قـوی هستند ، تقریباً ۲۰ برابر از نایلون کشسان تر و ۹ برابر از فولاد در قطر مساوی قوی تر می- باشد .علاقـه به تـار عنکبوت در حالی است که زمینه مـواد زیستی، مورد بسیـار قابل توجه و رو به رشــدی در زمینه پـژوهش های مــواد است .دلیل توجه ارتش ایالات متحده به این ماده استفاده از آن در ساخت جلیقه های ضد گلوله و محافظ هاست. هدف عمده ی پژوهش های دانشمندان، درک چگونگی چین خوردن این پروتئین و سازماندهی رشته تار عنکبوت است . پژوهشگران با استفاده از روش میکروسکوپ نیروی اتمی و یک کشنده مولکولی، با تصویربرداری و کشش این پروتئین، به سر نخ هائی دست یافته اند.این مشاهدات به پژوهشگران کمک می کند تا آنچه را در هنگام تشکیل تار عنکبوت در غده تراوش تارعنکبوت رخ می دهد ، شبیه سازی کنند .آنها دریافته اند که وقتی پروتئین باز می شود به صورت تکه تکه است . در ضمن این پروتئین دارای پیوندهایی است که هنگام افزایش بـار ، باز شده و تغییر شکل می دهند ، این امر از الگوئی پیروی می کند که در دیگر پروتئین های تحت بار کشف شده است .تار عنکبوت دارای بخش های کریستالی و بخش های شبه لاستیکی کشسانی است.پژوهشگران دریافته اند که مولکول های منفرد دارای هر دو بخش هستند .پـژوهشگران بر این باورنـد که با مطالعه توانمندی عنکبوت ها در تنیدن تــار می توان به راز تولید مواد قوی تر و بهتر پی برد . آن ها بر این باورند که می توانند با تقلید از عنکبوت فر آیند طراحی مواد را بهبود بخشند .به این ترتیب آن ها می توانند کارآیی محصولات گوناگون، از راکت تنیس گرفته تا بمب افکن استلث(stealth) بهبود بخشند . آزمایش های انجام شده نشان می دهد که تارعنکبوت در برابر تغییر خواص ، فوق العاده مقـاوم است و می توان آن را در هوا یا زیر آب تنید .الیاف تار عنکبوت، با ظرافت بسیار (قطری در حدود ۰۲/۰ میکرون) برتری های فراوانی دارند . ویژگی های ذاتی تار عنکبوت برای مهندسانی که در حال طراحی مواد برای مشتریان وبازار صنعتی هستند، بسیار جذاب است .آنها می گویند:" بطورمعمول می توان موادی فوق العاده قوی ساخت ولی با این کار چقـرمگی کاهش می یابد؛ هم چنین می توان موادی با چقرمگی فوق العاده بالا ساخت ولی استحکام کاهش خواهد یافت . ترکیب این دو ویژگی همان گونه که در تار عنکبوت مشاهده می شود، هدف ماست============================================و این هم در مورد ساختار تار عنکبوت که مشابه با ساختار پروتئینی کرم ابریشم هستش:عنکبوت و کرم ابریشم دارای غده های مولد پروتئین های لیفی هستند که با ریسیدن آنها الیافی بدست می آید که از فولاد محکمتر است. تنها تعداد محدودی از تولید مصنوعی از جمله "کولارKevlar" تولید شرکت DuPont قابل رقابت با این الیاف هستند. الیاف کولار در جلیقه های ضد گلوله, وسایل ورزشی, قطعات هواپیما و ریسمانهای مورد استفاده در سکوهای نفتی بکار میرود.ولی الیاف کولار انعطاف پذیری بسیار کمتری نسبت به تارعنکبوت دارد. این بدان معناست که تارعنکبوت قبل از پاره شدن انرژی زیادی جذب میکند: مزیتی که عنکبوت به کمک آن موفق به شکار حشرات میشود.مهندسان علاقه زیادی به استفاده از تارعنکبوت در صنعت دارند, ولی استخراج این ماده از طبیعت گران تمام میشود. بهمین علت پژوهشگران در جستجوی راهی برای تولید انبوه این ماده به صورت مصنوعی هستند.از آنجا که تارعنکبوت نوعی پروتئین است, ساخت آن توسط ژنی در موجود زنده مولد آن کنترل میشود. با وجود اینکه ساختمان شیمیایی این ترکیب پروتئینی شناخته شده, پیچیدگی آن تولید مصنوعی آن را مشکل میکند. روش بهتر استفاده از موجودات زنده برای تولید طبیعی این ماده است.تولید الیاف بادوام از پروتئین تارعنکبوت (که در آب قابل انحلال است) کار مشکلی است و هیچکس تا کنون این کار را بخوبی عنکبوتها انجام نمیدهد. ولی محققین امیدوارند که تولید انبوه این ماده مشکلات مربوط به ریسیدن آنرا حل کند.=========================================این رو هم اضافه کنم که پروتئین اون مشابه با پروتئین ابریشم هست و پر (کراتین) و دیگه این که فقط از پروتئین تشکیل شده و مواد دیگه ای در ساختارش به کار نرفته. فقط علت تنوع اون پیوندهای گوناگونی هست که بین منومرهای پروتئینی اون بسته میشه که این شکل پیوندها هم با توجه به گونه عنکبوت متفاوت هستش.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
آیه : وَ مِنهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبىَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٍ لَّکمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا مِنکمْ وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسولَ اللَّهِ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ(61)
ترجمه : از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مى دهند، و مى گویند او خوشباور و گوشى است !، بگو خوشباور بودن او به نفع شماست (ولى بدانید) او ایمان به خدا دارد و (تنها) تصدیق مؤ منان مى کند، و رحمت است براى کسانى از شما که ایمان آورده اند، و آنها که فرستاده خدا را آزار مى دهند عذاب دردناکى دارند.
تفسیر نمونه
شان نزول :این حسن است نه عیب !
براى آیه فوق شأن نزول هائى ذکر شده که بی شباهت به یکدیگر نیست ، از جمله اینکه گفته اند: این آیه درباره گروهى از منافقان نازل شده ، که دور هم نشسته بودند و سخنان ناهنجار، درباره پیامبر (ص) مى گفتند، یکى از آنان گفت : این کار را نکنید، زیرا، مى ترسیم به گوش محمد برسد، و او به ما بد بگوید (و مردم را بر ضد ما بشوراند).
یکى از آنان که نامش جلاس بود گفت : مهم نیست ، ما هر چه بخواهیم میگوئیم ، و اگر به گوش او رسید نزد وى مى رویم ، و انکار مى کنیم ، و او از ما مى پذیرد، زیرا محمد (ص) آدم خوشباور و دهنبینى است ، و هر کس هر چه بگوید قبول مى کند، در این هنگام آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت :
تفسیر :در این آیه همانگونه که از مضمون آن استفاده مى شود سخن از فرد یا افرادى در میان است که پیامبر (ص) را با گفته هاى خود آزار مى دادند و مى گفتند او انسان خوشباور، و دهن بینى است (و منهم الذین یؤ ذون النبى و یقولون هو اذن ).
" اذن" در اصل به معنى گوش است ، ولى به اشخاصى که زیاد به حرف مردم گوش مى دهند، و به اصطلاح گوشى هستند نیز این کلمه اطلاق مى شود.
آنها در حقیقت یکى از نقاط قوت پیامبر (ص) را که وجود آن در یک رهبر کاملا لازم است ، به عنوان نقطه ضعف نشان می دادند و از این واقعیت غافل بودند که یک رهبر محبوب ، باید نهایت لطف و محبت را نشان دهد، و حتى الامکان عذرهاى مردم را بپذیرد، و در مورد عیوب آنها پرده درى نکند (مگر در آنجا که این کار موجب سوء استفاده شود).
لذا قرآن بلافاصله اضافه مى کند که : " به آنها بگو اگر پیامبر گوش به سخنان شما فرا مى دهد، و عذرتان را مى پذیرد، و به گمان شما یک آدم گوشى است این به نفع شما است ". (قل اذن خیر لکم ).
زیرا از این طریق آبروى شما را حفظ کرده ، و شخصیت تان را خرد نمى کند عواطف شما را جریحه دار نمى سازد، و براى حفظ محبت و اتحاد و وحدت شما از این طریق کوشش مى کند، در حالى که اگر او فورا پرده ها را بالا میزد، و دروغگویان را رسوا مى کرد، دردسر فراوانى براى شما فراهم مى آمد، علاوه بر اینکه آبروى عده اى به سرعت از بین مى رفت ، راه بازگشت و توبه بر آنها بسته مى شد، و افراد آلوده اى که قابل هدایت بودند در صف بدکاران جاى مى گرفتند.
یک رهبر مهربان و دلسوز، و در عین حال پخته و دانا، باید همه چیز را بفهمد، ولى باید بسیارى از آنها را به روى خود نیاورد، تا آنها که شایسته تربیتند، تربیت شوند و از مکتب او فرار نکنند و اسرار مردم از پرده برون نیفتد.
این احتمال نیز در معنى آیه وجود دارد که خداوند در پاسخ عیب جویان مى گوید: چنان نیست که او گوش به همه سخنان فرا، دهد، بلکه او گوش به سخنانى مى دهد که به سود و نفع شما است ، یعنى وحى الهى را مى شنود، پیشنهاد مفید را استماع مى کند و عذرخواهى افراد را در مواردى که به نفع آنها و جامعه است مى پذیرد.
سپس براى اینکه عیب جویان از این سخن سوء استفاده نکنند، و آنرا دستاویز قرار ندهند، چنین اضافه مى کند: "او به خدا و فرمانهاى او ایمان دارد، و به سخنان مؤ منان راستین گوش فرا میدهد، و آنرا مى پذیرد و به آن ترتیب اثر می دهد" (یؤ من بالله و یؤ من للمؤ منین ).
یعنى در واقع پیامبر (ص) دو گونه برنامه دارد: یکى برنامه حفظ ظاهر و جلوگیرى از پرده درى ، و دیگرى در مرحله عمل ، در مرحله اول به سخنان همه گوش فرا میدهد، و ظاهرا انکار نمى کند، ولى در مقام عمل تنها توجه او به فرمانهاى خدا وپیشنهادها وسخنان مؤ منان راستین است ، و یک رهبر واقعبین باید چنین باشد، و تأمین منافع جامعه جز از این راه ممکن نیست لذا بلافاصله مى فرماید: " او رحمت براى مؤ منان شما است" (و رحمة للذین آمنوا منکم ).
ممکن است در اینجا سؤ ال شود که در پاره اى از آیات قرآن مى خوانیم پیامبر (ص) "رحمة للعالمین " است (انبیاء - 107).
ولى آیه مورد بحث مى گوید: رحمت براى مؤ منان است ، آیا آن عمومیت با این ((تخصیص )) سازگار است ؟!
اما با توجه به یک نکته ، پاسخ این سؤال روشن مى شود، و آن اینکه : رحمت ، درجات و مراتب دارد که یکى از مراتب آن قابلیت و استعداد است ، و مرتبه دیگر ((فعلیت )).
مثلا باران رحمت الهى است ، یعنى این قابلیت و شایستگى ، در تمام قطرات آن وجود دارد که منشاء خیر و برکت و نمو و حیات باشد، ولى مسلما ظهور و بروز آثار این ((رحمت )) تنها در سرزمینهاى آماده و مستعد است ، بنابراین هم مى توانیم بگوئیم تمام قطره هاى باران ، رحمت است و هم صحیح است گفته شود این قطرات در سرزمینهاى مستعد و آماده ، ((مایه )) رحمت است ، جمله اول اشاره به مرحله اقتضا و قابلیت است ، و جمله دوم اشاره به مرحله وجود و فعلیت .
در مورد پیامبر (ص) او بالقوه براى همه جهانیان مایه رحمت است ، ولى بالفعل مخصوص مؤ منان مى باشد.
تنها چیزى که در اینجا باقى مى ماند این است که نباید آنها که پیامبر را با این سخنان خود ناراحت مى کنند و از او عیب جوئى مى نمایند، تصور کنند که بدون مجازات خواهند ماند، درست است که پیامبر (ص) در برابر آنها وظیفه اى دارد که با بزرگوارى و وسعت روح خود با آنان روبرو شود، و از رسوا ساختنشان خوددارى کند، ولى مفهوم این سخن چنین نیست که آنها در این اعمال خود بدون کیفر خواهند ماند، لذا در پایان آیه مى فرماید: " آنها که رسول خدا را آزار مى رسانند عذابى دردناک دارند" (و الذین یؤ ذون رسول الله لهم عذاب الیم.
تفسیر المیزان :
چند روایت در ذیل آیه (( یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم ... ))
و در الدر المنثور در ذیل آیه (( و منهم الذین یوذون النبى ... )) آمده که ابن اسحاق ، ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، از ابن عباس نقل کرده اند که گفت : نبتل بن حارث همیشه نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) مى آمد و فرمایشات آنجناب را مى شنید و به نزد منافقین مى رفت و آنچه شنیده بود به آنان گزارش مى کرد، و این شخص همان کسى است که به منافقین گفته بود محمد دهن بین و یکسره گوش است ، هر که هر چه بگوید تصدیقش مى کند و خداوند در باره اش این آیه را فرستاد: (( و منهم الذین یوذون النبى و یقولون هو اذن ... )) .
و در تفسیر قمى در ذیل این آیه آمده است که : سبب نزول این آیه این بود که عبد الله بن نبتل (یکى از منافقین ) همواره نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) مى آمد و فرمایشات آنجناب را مى شنید و براى منافقین نقل مى کرد، و به اصطلاح سخن چینى مى کرد، خداوند جبرئیل را فرستاد و به آنجناب گفت : اى محمد! مردى از منافقین نمامى مى کند و مطالب تو را براى منافقین مى برد. رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) پرسید او کیست ؟ گفت : مرد سیاه چهره اى است که سرش پر مو است ، با دو چشمى نگاه مى کند که گوئى دو تا دیگ است ، و با زبان شیطان حرف مى زند.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) او را صدا زد و او قسم خورد که من چنین کارى نکرده ام . حضرت فرمود: من از تو قبول کردم ، ولى تو دیگر اینکار را مکن . آن مرد دوباره نزد رفقاى خود برگشت و گفت : محمد مردى دهن بین است ، خدا به او خبر داده بود که من علیه او سخن چینى مى کنم و اخبار او را براى شماها مى آورم و او از خدایش قبول کرده بود، ولى وقتى من گفتم که من چنین کارى را نکرده ام ، از من هم قبول کرد.
و بدین جهت خداوند این آیه را نازل کرد: " و منهم الذین یوذون النبى و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یومن بالله و یومن للمومنین" یعنى خدا را در آنچه به او مى گوید تصدیق مى کند و حرفهاى شما را هم در آنچه عذر مى آورید مى پذیرد، ولى در باطن تصدیق ندارد، و براى مؤ منین ایمان مى آورد و از آن مؤ منین آن کسانى هستند که به زبان اقرار به ایمان مى کنند و لیکن اعتقادى به گفته خود ندارند.
مؤ لف : نزدیک به این معنا روایت دیگرى است که در نهج البیان از امام صادق (ع) نقل شده .
و در الدر المنثور است که ابن ابى حاتم از سدى روایت کرده که گفت : عده اى از منافقین که در آنها جلاس بن سوید بن صامت ، جحش بن حمیر و ودیعه بن ثابت نیز بودند خواستند که بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) شبیخون بزنند، بعضى از آنها بعضى دیگر را منع کردند و گفتند: مى ترسیم او خبردار شود و قبل از اینکه شما او را از بین ببرید او شما را از بین ببرد. بعضى از آنها گفتند: محمد گوش است ، ما برایش قسم مى خوریم باور مى کند و ما را تصدیق مى نماید، بدین جهت این آیه نازل شد: " و منهم الذین ... " .
و در تفسیر عیاشى از حماد بن سنان از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که گفت : من مى خواستم سرمایه اى به فلانى بدهم تا به یمن برود، نزد ابى جعفر (علیه السلام ) رفته عرض کردم : مى خواهم سرمایه اى به فلانى بدهم ، فرمود: مگر نمى دانى که او شراب مى نوشد؟ گفتم : چرا، از مؤ منین به من خبر رسیده که در باره اش چنین مى گویند. فرمود: مؤ منین را تصدیق کن ، زیرا خداى تعالى فرموده : (( یومن بالله و یومن للمومنین )) سپس اضافه کرد معناى این آیه این است که رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) خدا را تصدیق مى کند، و براى مؤ منین نیز تصدیق مى کند، چون او نسبت به مؤ منین رووف و مهربان بوده است .
مراد از جمله ظاهر جمله (( یومن بالله و یومن للمومنین )) این است که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله )، خدا را در وحیى که به وى نازل مى کند تصدیق مى نماید ولى مؤ منین را در آنچه که مى گویند تصدیق نمى کند، بلکه تصدیق مى نماید به نفع مومنین ، هر یک از آنها که به وى خبرى دهد، به این معنا که کلام مخبر را حمل بر صحت نموده ، به او نمى گوید تو در این گفتارت دروغ مى گوئى ، و یا غرض سوئى دارى ، اینکار را نمى کند، و در عین حال اثر صحت هم بر آن خبر مترتب نمى سازد، و همین خود باعث است که همواره تصدیقش به نفع مؤ منین تمام شود، برخلاف اینکه همه خبرها و حرفهائى را که مى شنود صحیح بداند و اثر صحت هم بر آن بار کند، و یا اگر آن را دروغ دانست صریحا به رخ گوینده اش بکشد که تو دروغ مى گوئى ، که در این صورت تصدیقش به نفع مؤ منین تمام نمى شود و نظام اجتماع مؤ منین بر هم مى خورد، و این معنا همانطور که گفتیم وجه دوم را تایید مى کند.
و به عبارتى دیگر، رسول خدا هم رحمت است براى کسى که حقیقتا به وى ایمان آورده ، چون خداوند بوسیله آنجناب او را از گرداب ضلالت نجات داده و عاقبت او را به کرامت و سعادت ختم کرده است . و هم رحمت است براى عموم مردم ، چه آنکه ایمان آورده و چه آنکه کفر ورزیده ، چه آنکه در عصر آنحضرت بوده و چه آنکه بعدا آمده ، زیرا خداى تعالى آن حضرت را به کیش و ملتى بیضاء و سنتى طیبه مبعوث کرده که عموم بشر را از مسیر منحرفش به سوى راه مستقیم و از طریق شقاوت و هلاکت به شاهراه هدایت و نجات برگرداند و با مشعل تابناک خود راه مستقیم فطرت الهى را روشن نماید. چیزى که هست افراد مجتمع بشرى وضعشان در برابر این شمع فروزان مختلف است : عده اى خود را به آن راه انداخته و پیش مى روند و رستگار مى گردند، جمعى از راه هلاکت خود را کنار کشیده و لیکن هنوز به راه راست نیفتاده اند و گروهى تصمیم دارند خود را از راه هلاکت کنار بکشند و در راه مستقیم فطرت حرکت کنند، و لیکن هنوز قدمى برنداشته اند.
-------------------------------------------------------------
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
حاصل و خلاصه اى از غرض و مفاد سوره عنکبوت و اشاره به مکى بودن آن
از سیاق آیات این سوره و مخصوصا آیات اول سوره برمى آید که بعضى از کسانى که در مکه و قبل از هجرت ، به رسول خدا (صلى الله الیه و آله و سلم ) ایمان آورده بودند، از ترس فتنه اى که از ناحیه مشرکین تهدیدشان مى کرد، از ایمان خود برگشته بودند، چون مشرکین دست از سر مسلمانان برنمى داشتند، و مرتب آنان را دعوت مى کردند به اینکه از ایمان به آنجناب برگردند، و ضمانت مى دادند که اگر برگردید هر ضررى از این بابت دیدید ما جبران مى کنیم ، همچنان که اگر برنگردید بلا به سرتان مى آوریم ، و آن قدر شکنجه تان مى کنیم تا به کیش ما برگردید.
که آیهو قال الذین کفروا للذین آمنوا اتبعوا سبیلنا و لنحمل خطایاکم ... و آیه شریفهو من الناس من یقول آمنا بالله فاذا اوذى فى الله جعل فتنه الناس کعذاب الله ...)) متضمن این معانى است
و گویا از این عده که از ایمان خود رجوع کرده اند کسانى بوده اند که رجوعشان به خاطر مجاهدت و تهدید و تشویق پدر و مادرشان بوده ، مانند بعضى از فرزندان مشرکین که از آیه شریفهو وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما... این معنا استشمام مى شود، و این سوره درباره این عده نازل شده است
پس غرض سوره به طورى که از اول و آخرش و سیاق جارى در سراسرش استفاده مى شود، این است که : غرض خداى تعالى از ایمان مردم تنها این نیست که به زبان بگویند ایمان آوردیم ، بلکه غرض ، حقیقت ایمان است ، که تندباد فتنه ها آن را تکان نمى دهد، و دگرگونى حوادث ، دگرگونش نمى سازد، بلکه هر چه فتنه ها بیشتر فشار بیاورد، پا بر جا و ریشه دارتر مى گردد
پس غرض سوره اعلام این معنا است که مردم خیال نکنند به صرف اینکه بگویند ایمان آوردیم دست از سرشان برمى دارند، و در بوته آزمایش قرار نمى گیرند، نه ، بلکه حتما امتحان مى شوند، تا آنچه در دل نهان دارند ظاهر شود و معلوم شود ایمان است یا کفر،فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین - پس خدا حتما باید معلوم کند آن کسانى راکه در دعوى ایمان راست مى گویند، و آنهایى که در این دعوى دروغگویند))
پس فتنه و محنت یکى از سنت هاى الهى است که به هیچ وجه و درباره هیچ کس از آن گذشت نمى شود، همان طور که در امت هاى گذشته از قبیل قوم نوح ، عاد، ثمود، قوم ابراهیم ، لوط، شعیب و موسى جریان یافت ، و جمعى استقامت ورزیده و جمعى دیگر هلاک شدند و در امت هاى حاضر و آینده نیز جریان خواهد داشت ، و خدا به کسى ظلم نکرده ، و نمى کند، این خود امت ها و اشخاصند که به خود ظلم مى کنندپس کسى که مى گوید من به خدا ایمان آوردم باید در برابر ایمانش صبر کند، و خداى یگانه را بپرستد و چون قیام به وظایف دینى برایش دشوار و یا غیر ممکن شد باید به دیارى دیگر مهاجرت کند، دیارى و سرزمینى که در آنجا بتواند به وظیفه هاى خود عمل کند، چون ، زمین خدا وسیع است
و هرگز نباید به خاطر ترس از گرسنگى و سایر امور زندگى از مهاجرت چشم بپوشد، براى اینکه رزق بندگان به عهده خدا است ،و کاین من دابه لا تحمل رزقها الله یرزقها و ایاکم - و چه بسیار جنبده که خودش متحمل رزقش نیست بلکه خدا است که رزق آنها و رزق شما را مى دهد
و اما مشرکین که مؤ منین را آزار مى کردند با اینکه مؤ منین بغیر از اینکه مى گفتند: پروردگار ما الله است ، هیچ جرمى مرتکب نشده بودند، آنها هم باید بدانند که با این رفتار خود خدا را عاجز نمى کنند، و به ستوه نمى آورند، و نمى توانند خواست خود را علیه خواست خدا به کرسى بنشانند، بلکه خود این آزارشان هم که گفتیم فتنه و آزمایش مؤ منین است ، فتنه و آزمایش خودشان نیز هست ، و چنان نیست که از علم و تقدیر الهى خارج باشد، بلکه این خدا است که آنان را در چنین بوته اى از آزمایش قرار داده ، و دارد علیه آنان ضبط مى کند، تا اگر خواست در همین دنیا به وبال آن گرفتارشان کند، و اگر خواست این عذاب را تاخیر انداخته در روزى که به سوى او برمى گردند، و دیگر راه گریزى ندارند، عذاب کند
و اما آن چه به عنوان حجت و دلیل براى خود درست کرده و دل بدان خوش کرده اند، سخن باطل و دلیل مردودى است که هیچ جا به دردشان نمى خورد، و حجت علیه آنان تمام است
این حاصل و خلاصه اى از غرض سوره مورد بحث است ، و مقتضاى این زمینه این است که سوره در مکه نازل شده باشد، و اینکه بعضى گفته اند: مدنى است که یا همه اش و یا بیشترش و یا قسمتى از آن در مدینه نازل شده - اقوالشان در بحث روایتى آینده از نظر خواننده خواهد گذشت - صحیح نیست ، چون مضامین آیات آن جز با روزگار عسرت و شدت قبل از هجرت وفق نمى دهد
کلمه «حسب» از ماده حسبان است که معناى پندار را مى دهد و جملهان یترکوا قائم مقام دو مفعول آن است ، (چون این ماده همیشه دو مفعول مى گیرد، همچنان که در فارسى هم مى گوییم : من فلانى را پسر فلانى پنداشتم )، و جملهان یقولوا با تقدیر باء سببیت (بان یقولوا) مى باشد و کلمهفتنه به معناى آزمایش است ، و چه بسا بر معناى مصیبت و عذاب اطلاق شود، که معناى اول با سیاق سازگارتر است ، و استفهام در آیه استفهام انکارى است
و معناى آن این است که : آیا مردم گمان کرده اند که به صرف اینکه بگویند ایمان آوردیم متعرضشان نمى شوند، و با بلاها و مصیبت ها آزمایش نمى گردند، آزمایشى که با آن آنچه در نهان دارند از صدق و کذب آشکار شود؟ بعضى از مفسرین در معناى آن گفته اند:و آیا مردم گمان کرده اند که به هیچ بلیه اى مبتلا نمى شوند چون که گفته اند ایمان آوردیم و خلاصه بلا و مصیبت مخصوص کفار است اما مؤ منین به خاطر آن کرامت و احترامى که نزد خدا دارند دچار هیچ مصیبتى نمى شوند؟
و لیکن این معنا از نظر سیاق آیات معناى بعیدى است
بیان سنت الهى مبنى بر امتحان و آزمایش امت ها
لام در دو کلمهفلیعلمن و ولیعلمن لام سوگند است ، و جملهو لقد فتنا الذین من قبلهم حال از کلمهناس در آیه قبلى است ، و یا حال از ضمیر جمعى است که در کلمهیفتنون است
بنا بر احتمال اول ، انکار و توبیخ متوجه به ظن و پندار ایشان است ، که گمان کرده بودند آزمایش نمى شوند، با اینکه سنت الهى بر آزمایش و امتحان خلق جریان دارد، و بنا بر احتمال دوم این سرزنش و توبیخ متوجه به این پندارشان است که سنت الهى درباره اقوام مختلف است ، چون که قومى را آزمایش مى کند، و قومى دیگر را آزمایش نمى کند، و بعید نیست احتمال اول با سیاق موافق تر باشدپس ظاهر این است که : مراد از جملهو لقد فتنا الذین من قبلهم، این است که فتنه و امتحان سنت جارى ما است که در امت هاى قبل از ایشان نیز جارى کردیم ، و تو هرگز تبدیل و دگرگونگى در سنت ما نخواهى یافت
علت فتنه و امتحان الهى : تمایز راستگویان از دروغ گویان در ادعاى ایمان
جملهفلیعلمن الله الذین صدقوا...، تعلیل مطلب قبل است ، و مراد از اینکه مى فرماید: تا خداوند بداند که چه کسانى راست مى گویند و چه کسانى دروغ گویند، این است که : آثار صدق و کذب آنان به وسیله امتحان در مقام عمل ظاهر شود، چون امتحان است که باطن انسانها را ظاهر مى کند، و لازمه این ظهور این است که : آنهایى که ایمان واقعى دارند، ایمانشان پاى برجاتر شود، و آنها که ایمانشان صرف ادعا است همان صرف ادعا هم باطل گردد
چون آن ثواب و سعادتى که وعده داده اند بر ایمان ایشان مترتب شود، بر ایمان واقعى و حقیقت ایمان مترتب مى شود، ایمانى که آثارش در هنگام شداید و نیز آنجا که پاى اطاعت خدا به میان مى آید ظاهر مى شود، یعنى صاحب چنین ایمانى در شداید صبر مى کند، و نیز در برابر دستورات الهى صبر نموده آنها را انجام مى دهد، و در برابر معصیت ها صبر نموده و از آنها چشم مى پوشد، چنین ایمانى آن سعادت و آن ثوابها را در پى دارد، نه ایمان ادعایى پس معلوم شد که مراد از دانستن خدا، ظاهر شدن نشانیهاى ایمان واقعى و ادعایى است ، ممکن هم هست مراد از دانستن خدا، علم فعلى خدا باشد، که همان نفس امر خارجى است ، چون که اعمال و امورى که از ما سر مى زند عینا یکى از مراتب علم خدا هستند، و گرنه علم ذاتى او احتیاجى به امتحان ندارد. (پس معناى آیه این مى شود که خدا سنت امتحان را در همه اقوام و همیشه جارى مى کند، تا علم فعلى او یعنى راست ها و دروغها ظهور پیدا کند)
و بنابراین معناى آیه مورد بحث این مى شود که : آیا مردم پنداشته اند که رها مى شوند، و در بوته آزمایش قرار نمى گیرند، و هر ادعایى بکنند از ایشان پذیرفته مى شود؟ در حالى که چنین نیست ، یکى از سنت هاى ما امتحان است که در امم قبل از ایشان نیز جریان داشت ، در این امت نیز باید جریان یابد، تا راستگویان از دروغگویان متمایز و جدا شوند، یعنى آثار راستگویى آنان و دروغگویى اینان ظاهر شود، و در نتیجه ایمان راستگویان پا برجاتر شده ، و ادعاى صورى و دروغى اینان نیز از دلهایشان بیرون شودحال ببینیم چرا تا کلمهفلیعلمن الله همه جا مى فرمود: ما چنین و چنان کرده و مى کنیم ، و چون به این کلمه رسید فرمود: تا خدا بداند، با اینکه جا داشت بفرماید: تا ما بدانیم ، نکته این التفات چیست ؟
بعضى از مفسرین گفته اند:براى این است که آیه شریفه در مقام تهدید دروغگویان است ، و آوردن اسم جلاله (الله ) در مهابت و هول انگیزى موثرتر است. ولى ظاهرا این التفات در امثال این مقام براى افاده تعلیل است ، و مى خواهد علت حکم را برساند، و بفرماید دعوت به ایمان و هدایت به سوى آن و ثواب یافتن از آن از آنجایى که مربوط به کسى است که نامشالله است یعنى همه عالم ابتداى خلقتش از اوست ، و قوام ذاتش به اوست ، و به سوى او هم بازگشت مى کند، پس لازم و واجب است که حقیقت ایمان از ایمان ادعایى متمایز شود و مساله از حال ابهام درآمده و صریح بیان شود، و به همین جهت از تعبیر مثلفلنعلمن به تعبیرفلیعلمن الله عدول کرد
معناى آیه :ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا...
أَمْ حَسِب الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السیِّئَاتِ أَن یَسبِقُونَا ساءَ مَا یحْکُمُونَ
کلمهام منقطعه است (که در اصطلاح نحو به معناى بلکه است )
و مراد از جملهالذین یعملون السیئات - کسانى که گناه مى کنند مشرکین است ، که مؤ منین را مى آزردند، و آنان را از راه خدا جلوگیرى مى کردند، همچنان که مراد از کلمهناس در جملهاحسب الناس کسانى هستند که گفته بودند:آمنا ولى در معرض برگشتن از ایمان بودند، چون از فتنه و شکنجه مشرکین مى ترسیدند