لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 39
سلسله هاى اسلامى در ایران و مساله مشروعیت
مشروعیت
مشروعیت دینى
نظریه هاى «ساخت سیاسى» در ایران
ساخت سیاسى «شرقى»
پاتریمونیالیسم
«کاریزماى» پادشاهى
«عصبیّت» ابنخلدون
«جابه جایى نخبگان» پارتو
خلافت و دولتهاى مستقل شرقى
سلسلههاى ایرانى
طاهریان، نخستین سلسله ایران اسلامى
صفاریان، امراى مستولى
سامانیان، امیران مطیع
آل بویه، نخستین دولت شیعى
امارت ترکان غزنوى
دولت بزرگ سلجوقى
دوره مغولى و فترت دینى
صفویه و احیاى دولت دینى
نادر، و سیاست «پان- اسلامیسم»
«زندیه»، دولت مستعجل
«قاجار»، و تحولات ساختارى
«مشروعیت دینى» سلسلههاى اسلامى در ایران
سلاطین و «عهد و لوا»ى خلافت
مشروعیت «شمشیر»
مشروعیت
مشروعیت[1] (Legitimacy) ، اساس و پایه حاکمیت است که همزمان به دو موضوع متقابل اشاره دارد: یکى ایجاد حق حکومت براى «حاکمان» (Governors) و دیگرى شناسایى و پذیرش این حق از سوى «حکومت شوندگان» (Governeds). «غصب» (Usurpation) نقطهء مقابل مشروعیت، از جمله مفاهیمى است که با مفهوم مشروعیت تولد یافته و به درک دقیقتر آن مدد رسانده است. از آنجا که دوام و قوام حاکمیتها بسته به مشروعیت آنان است، حکومتهاى غاصب و غیرمشروع نیز در تلاشند تا بشکلى حاکمیت خود را با نوعى از مشروعیت، ولو کاذب بیارایند. «مشروعیت» و «مشروعیتیابى» مىتواند «قدرت» وحشى و عریان را به اقتدارى مقبول و متفاهم بدل نماید.
مشروعیت همواره یکى از مباحث محورى متفکران اجتماعى و اندیشمندان سیاسى بوده است. «گزنفون» معتقد بود که حتى در حکومتهاى «تیرانى»، که بر بنیاد اجبار و
|169|
غلبه برپا گردیدهاند، نیز همه چیز به نیروى مادى صرف ختم نمىشود. در بن اندیشه «عدالت» و «دولت آرمانى» افلاطون و همچنین تمایزى که ارسطو میان حکومتهاى «مونارکى»، «آریستوکراسى» و «دموکراسى» قایل مىشد، به نوعى به مسئله مشروعیت توجه شده است. در تحلیل «لاک» از طبیعت دولت، بحث بر سر جابه جایى منبع مشروعیت از «حق الهى» به «رضایت مردم» است.[2] «روسو» مىگوید:
«مقتدرترین فرد هم هیچگاه تا بدان حد قوى نیست که بتواند براى همیشه آقا و فرمانروا باشد مگر این که «زور» را به «حق» بدل کند.»[3]
غالب جامعه شناسان دین و سیاست بر این باورند که: هر جامعهاى نیازمند عقاید مشترکى است که به «تنظیمات اجتماعى» مشروعیت بخشد. یکى از موضوعات مورد اهتمام جدى «ماکس وبر» به عنوان بنیانگذار جامعه شناسى سیاست، مسئله «مشروعیت» بوده است. او مىگوید: بشر نیازمند آن است که زندگىاش را «بامعنا» سازد و تلاش دارد که هدفهایى را به کنشهایش نسبت دهد. اعمال قدرت و تمکین در برابر آن نیز مستلزم یک پشتوانه معنایى است که محتواى «مجوز» حاکم براى حکومت و توجیه مردم براى اطاعت را مشخص مىسازد. «وبر»، تئوریسین مشروعیت سیاسى معتقد است که قدرت به سه طریق مشروعیت مىیابد:
- سنن و رسوم گذشته
- دعوى کاریزمایى یک رهبر فرزانه
- توافقات عقلانى متجلى در قوانین.
مشروعیتهاى مبتنى بر سنت در حکومت هاى «پدرسالار» (patriarchal), «پاتریمونیال» (Patrimonial) و «فئودال» و به طور کلى انواع حکومت هاى «موروثى- سلطنتى» دیده شده است. مشروعیت پادشاهان، مستقل از تبرک کلیسائى و بىنیاز از بیعت عمومى، بر دودمان و سلسلهاى استوار است که خود را برگزیده بى واسطه الهى مىداند. در عین حال برخى از حکومتهاى پادشاهى در طول تاریخ، بعضاً از مشروعیت دوگانه سنتى کاریزمایى برخوردار بودهاند مشروعیت آمیخته این پادشاهان چنین
|170|
محقق مىگردید که:
- یا رهبران فرهومندى بودهاند که طى فرایند «روالمندشدن»، مشروعیت «کاریزمایى» خود را از طریق «سنن» تاریخى به اخلاف خود منتقل کردهاند
- و یا اینکه به واسطه تضعیف باورهاى سنتى و کاهش قداست و اهمیت آن در نزد مردم، پادشاه با مرتبط ساختن خود به مبناهاى قدسى الهى و عقاید دینى حاکم، مشروعیت خود و دودمان خود را باز تولید کرده است.
«وبر» در کتاب اقتصاد و جامعه درباره همین مشروعیتهاى آمیخته مىگوید: اگر مشروعیت حاکم از طریق کاریزماى ارثى قابل شناسایى نباشد، قدرت کاریزمایى دیگرى مورد نیاز است که به صورت هنجارى نمىتواند کسى جز روحانیت (Hierocracy) باشد. [4] مشروعیت آمیخته، (سنتى کاریزمایى) مشروعیت غالب و دارج سلسلههاى مختلف پادشاهى، در فاصله بین ورود اسلام تا مشروطه در ایران بوده است.
«وبر» در بحث مشروعیت، از دو مسئله به صورت سطحى گذشته و از تفصیل آن خوددارى کرده است: گفته مىشود فرصت پرداختن به آن را پیدا نکرده است یکى بحث مفهومى [5] مستوفا درباره «مشروعیت» و دوم مسئله «مشروعیتیابى» (Legitimation) یعنى فرایندى که طى آن حکومت به بسط و گسترش مقبولیت اجتماعى تثبیت موقعیت سیاسى خود مىپردازد. اهمیت طرح موضوع «مشروعیتیابى» در بحث ما از آن جاست که بر حسب آن مىتوان مشروعیت سیاسى یک حاکمیت را در دو مقوله متمایز، «مشروعیت اولیه» و «مشروعیت ثانویه» مورد بررسى دقیقترى قرار داد.
مشروعیت اولیه یا پیشینى، حقى است که براى یک فرد، قبیله یا گروه در به دست گرفتن حکومت و اعمال قدرت فرض مىشود. در برابر، مشروعیت ثانویه یا جارى فىالواقع توانایى اعمال و حفظ این حاکمیت است.[6] رابطه این دونوع مشروعیت و یا به تعبیر دقیقتر «مشروعیت» و «مشروعیتیابى»، در زیر نشان داده شده است:
|171|
مشروعیت دینى
در صورتى که چنین حقى را براى خود قائل شویم که مشروعیت دیگرى به جز مشروعیتهاى سهگانه وبرى را تعریف نماییم، آنگاه مىتوان از «مشروعیت دینى»[7] نام برد. مشروعیت دینى به لحاظ مفهومى در جایگاهى میان «مشروعیت کاریزمایى»- که وبر به پیامبران، قهرمانان و رهبران فرزانه منسوب مىکند- و «مشروعیت سنتى» قرار مىگیرد. یعنى مشروعیتى است که ریشه و جان مایه خود را از شخصیتهاى کاریزماتیک دینى و عقاید و ارزشها و احکام دیکته شده از سوى آنان مىگیرد، و در عین حال پس از جایگزین و ماندگار شدن در فرهنگ و باورهاى قومى، به عنوان میراث و سنن سلف صالح، تقدیس و به نسلهاى بعدى منتقل مىگردد. لذا دین، مشروعیتى را براى یک حاکمیت پدید مىآورد که سر در «کاریزما» و پا در «سنت» دارد.
مشروعیتى دینى - بر اساس این تعریف- بیشتر به مشروعیت اولیه یعنى حق پیشینى براى در اختیار گرفتن حکومت و قدرت راجع است و لذا کارآمدى در آن ،شرط اصلى محسوب نمىشود. اگرچه در صورت تشدید ناکارآمدى، در حجیت آن به تدریج تشکیک شده و اعتبار دینى آن نیز زیر سوال مىرود. در مقابل، حاکمیتهایى که بر پایه «زور» و «تدبیر» شکل گرفته و استحقاق به دستگیرى حکومت را یافتهاند، تنها پس از اثبات کارآمدى خویش و کسب مقبولیت عامه، مشروعیت مىیابند یعنى فرایند زیر را طى مىکنند:
«زور و تدبیر» اگرچه به خودى خود فاقد هرنوع مشروعیتى است، اما آثار و نتایج بعدى آن، پس از به دست گرفتن قدرت و استقرار حکومت، مىتواند موجد مشروعیت باشد چرا که وجود یک حکومت قاهر بر فراز مردم - حتى حکومت غیرصالح - کمترین
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری
تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری ایران
در بررسی تأثیر فلسفه بر معماری، نگرش های متفاوتی وجود دارد، بعضی از آنها به معماری به عنوان یک بخش خاص که الزماً با فلسفه ای خاص در هم تنیده است، نگاه می کنند، در این نگرش معماری به عنوان نمود و تجلی یک فلسفه خاص، ظهور پیدا می کند و بیشتر به عنوان " فلسفه معماری " شناخته می شود. اما این مقاله، چنین نگرشی را درست و به حق نمی داند، معماری هیچ گونه فلسفه خاص- تأکید می کنم فلسفه خاص - و جدا از خود فلسفه ندارد. به عبارت دیگر، " فلسفه معماری وجود ندارد". اما این بیان مانع از آن نمی شود که فلسفه با معماری هماهنگ نباشد. در اینجا، تأثیر این دو بر یکدیگر به صورت ساختاری است. تأثیر ساختاری به معنای هماهنگی کلی تمام معارف آدمی با یکدیگر است. به گونه ای که هر کدام از معارف آدمی، می تواند در معرفت دیگر او موثر باشد، هر چند که این تأثیر و چگونگی آن، به صورت نا خود آگاه باشد .معمول است که در نگاه ساختاری، محقق به دنبال یک بسته پیش فرض ها یا زیر ساختار است تا بتوانند بنای معرفت را بر خاک آن زیر ساختار بنا کند.حال این مقاله سعی دارد تا رابطه ی یکی از ارکان اصلی فلسفه را با معماری نشان دهد.این رکن اصلی، نوع نگاه به ابژه، به عنوان موضوع شناخت در هر فلسفه ای است.
یکی از مباحث اصلی فلسفه مسلمانان، چگونگی رابطه بین فاعل شناسا ( سوژه ) با شی مورد شناسایی- ابژه – می باشد. در فلسفه مسلمانان رابطه سوژه با ابژه، در ذیل بحث هستی شناسی قرار می گیرد نه معرفت شناسی، و همینجا است که پل ارتباط بین سوژه و ابژه، به پلی میان " دو هستی " تبدیل می شود، وجود ذهنی و وجود عینی. سوژه، در وجود ذهنی متبلور می شود و ابژه در وجود عینی، و همینجاست که فهم رابطه سوژه و ابژه ، در این مقال ، مهم نشخیص داده شده است زیرا که معماری چیزی نیست جز وجود عینی -خود اثر- یک موجود ذهنی- نقشه ذهنی بنا-
گفتیم که رابطه بین فاعل شناسا با شی مورد شناخت در فلسفه مسلمانان در ذیل بحث هستی شناسی قرار می گیرد بنا براین با ابژه و سوژه فلاسفه غرب تفاوت بنیادی دارد زیرا ابژه و سوژه در فلسفه غرب در دایره هستی شناسی قرار دارد.بنابراین تعبیر سوژه برای وجود ذهنی و ابژه برای وجود عینی با مسامحه است و فقط برای فهم بهتر مساله است.به نوعی تطبیق سهل وار این دو مساله است و الا مساله وجود ذهنی و وجود عینی خاص فلاسفه مسلمان است و مساله سوژه و ابژه خاص فلاسفه مدرن غرب است.
مسلمانان در ابتدا ، وجود ذهنی یک پدیده را، قرینه و یکسان با وجود عینی آن دانستند، اما پس از چندی اشکالی در این قاعده عنوان شده که باعث و بانی برکات فلسفی بسیار گشت. حکمای مسلمانان، به تبع ارسطو، متفق القول، علم را از مقولات " کیف نفسانی " می دانستند، اما همانطور که ذکر شد، وجود ذهنی یک پدیده، قرینه و یکسان با وجود عینی آن بود، یعنی اگر پدیده ای در وجود عینی اش " جوهر" باشد، آنگاه در وجود ذهنی اش هم " جوهر" می باشد و به خاطر اینکه از مقوله " علم " است باید " کیف نفسانی " باشد. به گونه ای یک پدیده هم باید " جوهر " باشد و هم " عرض ". حکمای مسلمان برای حل این معضل فلسفی به تکاپو افتادند. " فاضل قوشچی " رابطه بین عالم و معلوم را به گویی درخشان در وسط ظرفی بلورین تشبیه کرد. گوی درخشان " معلوم " است و انعکاس آن به دیواره بلورین، "علم" عالم را تشکیل می دهد. در اینجا گوی بلورین، از مقوله پدیده بیرونی است و انعکاس آن از مقوله کیف نفسانی [1]." سید سند" از حکمای اشراقی، از انقلاب در ماهیت پدیده ها، سخن گفت، پدیده در وجود عینی اش، می تواند جوهر یا عرض باشد اما هنگامی که به ذهن آمد، دیگر به عرض " کیفیت " تغییر مقوله می دهد. "محقق دوانی" انگشت انکار را بر روی کیف نفسانی بودن، علم قرار داد و آن را از همان مقوله پدیده بیرونی دانست. اما ملاصدرا پس از همه این نزاع های عقلی حرف دیگری را پیش کشید.البته ما الان می دانیم که این حرف ملاصدرا تازگی ندارد و قبل از آن بو علی اشاره جالبی به آن کرده است و حتی میرداماد تعبیر و تقریر دقیقی از آن داشته است و حتی عبارات و اصطلاحات او به عینه توسط ملاصدرا تکرار شده است ولی به هر حال شهرت حل این مساله با صدرا ست."آری بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد." طبق این نظر، معلوم به حمل اولی، همان مقوله پدیده بیرونی است و به حمل شایع، همان کیف نفسانی است. به زبان ساده، ذات معلوم و ماهیت آن، همان ماهیت پدیده بیرونی است ولی همان معلوم، به سبب وجود ذهنی اش جزئی از مصادیق کیف نفسانی است. این پاسخ فصل الخطاب فلسفه مسلمانان قرار گرفت. طبق این نظریه سوژه یا فاعل شناسا، می تواند به ابژه، بدون هیچ دخل و تصرفی، وجود ذهنی دهد و آنرا به تمامی بشناسد بدون آنکه ماهیت آن تغییر یابد. فاعل شناسای ما در اینجا توانایی دخل و تصرف یا قلب ماهیت ابژه را ندارد، ابژه وجود عینی است که تا مرز وجود ذهنی امتداد می یابد و در ذهن فاعل شناسا می نشیند.
حال با این مقدمات، به یک بنای معماری به عنوان ابژه، می پردازیم و توضیح می دهیم این تور از رابطه بین ابژه و سوژه چه نکاتی را در معماری پس از اسلام این دیار روشن می کند:
1:تعیین بهترین زاویه دید: از آنجا که ابژه، یک وجود ممتد سیال از عین تا ذهن است. بهترین زاویه نگرش به ابژه هم جایی است که ابژه، اجازه حداکثر امتداد و کشش را داراست. اگر بیرون از بنا هستیم، بهترین جا، روبرو آن است. جایی که بنا پس از گذشتن از حوض یا دیواره ای از درخت و سبزه به دیدگان ما می نشیند مانند حمام فین کاشان. اما بهترین مثال برای این مدعا، چهل ستون اصفهان است در اینجا بیست ستون در آب انعکاس یافته و پس از گذشتن از این فضای بی تعین به دیدگان ما می رسد، گویی وجود ممتدی از عینیت به ذهنیت ما پل زده است.و اگر درون بنا هستیم بهترین مکان برای رویت بنا همان مرکز بنا ست.جایی که تمامی نقاط بنا گویی با خطوط ممتدی به دیدگان ما می رسد.مسجد شیخ لطف ا... اصفهان بهترین مثال این امر است کافی است تا در مرکز این بنا بایستید تا حس کنید که تمامی این شاهکار معماری با تمام ابهتش به ذهن شما می آید و یا بر عکس با تمامی ابهتش از ذهن شما دور می شود و به عینیت می رسد.
2: انعطاف پذیری و هم عرضی وجود: وجود ممتد و سیال گونه ابژه ای که تغییر ماهیت نمی دهد، راه را برای نگرش های وحدت وجودی باز می کند. در اینجا خدا همان وجود متعالی است که رقیق می شود و به انسان و حیوان و نامی و جمادی می رسد. در اینجا دیگر موجودات با یکدیگر اختلاف ذاتی ندارند بلکه اختلافشان در میزان بهره مندی از نور وجود است یکی کمتر می شود و دیگری بیشتر، به نوعی در عین اختلاف مرتبت، هم عرض اند و در عین وحدت، متکثرند. پس لاجرم معماری هم باید این وجود ممتد و سیال را به عرصه ظهور برساند و انعطاف پذیری و هم عرضی را به دیدگان بنشاند. بهترین مثال این امر، استفاده بسیار از مَنْدَل و ترجیح دایره در کاشی کاریها و گنبدها و مدارس و مساجد دانست. جایی که دایره به واسطه مثلث به مربع تبدیل می شود و بر عکس. گویی وجود است که سیلان می کند و به هر پدیده ای، بهره ای می بخشد.دایره ها مثلث می شوند و مثلث ها شش ضلعی و شش ضلعی های کوچک شش ضلعی های بزرگتر.وحدت در کثرت موج می خورد و کثرت در وحدت آرام می گیرد.
3: حداقلی کردن تغییر: در فلسفه مسلمانان ذات و ماهیت ابژه تغییر نمی کند و انسان به عنوان سوژه باید سعی کند ابژه را تفسیر کند. حتی در نگاههای عرفانی، آدمی را ترغیب می کنند تا برای شناخت ابژه، در آن نفوذ کند و از خودش درآید و آن شود. قصه پروانه های طالب شناخت شمع عطار را یاد آورید که پروانه کامل آن بود که خود را بر آتش زد تا سر شمع برایش روشن شود. حال این نگاه در معماری هم تأثیر خود را می گذارد. کاخ ها و عمارت ها، در این دیار به دو قسمت تقسیم می شود عمارت تابستانی و عمارت زمستانی و معماران قصد تطبیق با شرایط محیطی می کنند نه تغییر آن. نوع ساخت و طراحی بنا و مصالح آن با توجه به شرایط اقلیمی تغییر می کند و کوششی در جهت یکسان سازی نوع معماری و مصالح نیست.- می توان خیلی راحت نوع نگاه فیلسوفان مدرن به طور مثال کانت را با فلسفه مسلمانان به ابژه مقایسه کرد و پی به تفاوت های دو معماری برد- باغ دولت یزد با دو عمارت تابستانی، و استفاده حداکثری از منابع طبیعی چون آب و باد، مثال خوبی برای این بحث است.
کوتاه سخن آنکه در یک بررسی ساختاری،نوع نگاه به ابژه و مسأله شناخت آن می تواند سرفصل قدرتمندی برای ارتباط فلسفه و معماری باشد و شاید به یقین بتوان گفت که تفاوت معماری در شرق و غرب یا دوران مدرن و ماقبل آن محصول تغییر نگرشی ژرف در مسأله شناخت ابژه بود.جایی که سوژه از تعبیر ابژه و جهان به تغییر آن سفر کرد و از تطبیق با جهان، قصد تطبیق جهان با خود کرد
توجه به مبحث روانشناسی محیط در طراحی بسیار ضروری می باشد که متاسفانه در هنگام طراحی (علیرغم اهمیتی که دارد ) توجه لازم لحاظ نمی شود . علاوه بر آن کتاب ها و منابع در این زمینه نیز بسیار محدود واطلاعات ناقص می باشد و هنگامی که درباره ی نقش روانشناسی محیط در فضای آموزشی صحبت می کنیم دسترسی به اطلاعات در این زمینه باز هم مشکل تر خواهد شد.از این رو نیاز به تحقیقی جامع در زمینه" بررسی دانشکده معماری از دیدگاه روانشناسی محیط " به شدت احساس می شود.در این تحقیق فرآیند" رفتار" را در یک دانشکده معماری و از دیدگاه روانشناسی محیط بررسی می کنیم . از این منظر ، یک دانشکده معماری نوعی قرارگاه فیزیکی- رفتاری محسوب می شود و مانند دیگر قرارگاه هایی از این نوع ، از عوامل روانشناختی فردی از یک سو و عوامل محیطی از سوی دیگر تاثیر میپذیرد. از این رو در تهیه طرح معماری این قرارگاه لازم است هدف ها و ضرورتهای رفتاری مرتبط با هدفها و نیازهای سازمانی در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 19 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مساله جنسیت و کار
(اهمیت کار زنان)
تهیه: جمشید پرکاس
معرفی نامه: در این مقاله به بررسی موضوع جنسیت در کار پرداخته شده است. ابتدا تاریخ مختصری از تقسیم کار و نقش زنان ارائه می گردد. سپس به تفاوتهای کار زنان از نظر میزان اشتغال، شکاف دستمزد ، کار نیمه وقت ... و اثرات آنها پرداخته میشود . در ادامه آمارها و نمودارهائی از وضعیت اشتغال زنان در اروپا و آمریکا مطرح شده و مورد بررسی قرار میگردد. در نهایت نگاهی مختصر به وضعیت کار زنان در ایران میاندازیم .
کار موضوعی می باشد، که از ابتدای تکامل بشر مطرح بوده است . بطوریکه مارکس میگوید انسان را کار آفریده است . در واقع مهمترین عامل تکامل بشر را مارکس کار میداند .
و نقل قولی از ادوین تافلر از کتاب موج سوم او در مورد تاثیر کار در جنسیت : «یکی از باورهای غالبی مرسوم اینست که مردان را در سوگیری خود نسبت به مسائل ، عینی و زنان را ذهنی تعریف میکند. اگر در این ادعا کمی هم حقیقت وجود داشته باشد نه ناشی از واقعیت به اثبات رسیده بیولوژیکی بلکه ناشی از تاثیرات روانی شکاف نامرئی است.»
تافلر این شکاف نامرئی را ناشی از این میداند که در دوره پایان کشاورزی و آغاز انقلاب صنعتی زنان در خانه ماندند ولی مردان وارد جامعه شدند . در واقع مردان در کار مزدی شرکت کردند و این تاثیرات خاصی را در روحیه و روابط اجتماعی آنان داشته است .
تافلر میگوید: «مرد مسئولیت انجام کار پیشرفته را به عهده گرفت و زن عقب ماند تا نوع قدیمی تر و عقب افتاده تر کار را انجام دهد . مرد از آنجا که بود به سوی آینده حرکت کرد و زن در گذشته ماند.» او در بخشهای دیگر کتاب خود تفاوتهای جنسیتی ایجاد شده دیگری را نیز که ناشی از حضور مرد در جامعه بوده ، مطرح میکند . از جمله اینکه وقت شناسی مردان را ناشی از حضور مردان در جامعه و یادگیری تعاریف صنعتی زمان و نظم و وقت نشناسی زنان را ناشی از این عدم حضور میداند. این بیانگر نقش کار در شکل گیری جنسیتی است .
در اینجا نگاهی گذرا به تاریخ میاندازیم . از ابتدای تکامل بشر در جوامع مختلفی که در طول تاریخ وجود داشته از جمله گروههای شکارچی-گردآوری خوراک کار به نوعی دارای تقسیماتی بوده است. در این دوره طبق تحقیقات مردم شناسی تقسیم کار بیشتر بر حسب سن و جنس بود امر شکار با توجه به وضعیت بدنی و حالت جنگجوئی به عهده مردان و گردآوری و نگهداری خوراک بر عهده زنان و کودکانِ همراه آنان بود .
پس از این دوره که انسان شروع به تولید غذا می کند، ــ تقریبا حدود ٨ تا ١٠هزار سال پیش ــ گروههای شکار و گرد آوری خوراک به دو دسته کوچ نشینان دامپرور و کشاورزان یکجا نشین تبدیل میشوند . در هردو این گروهها نیز زنان و مردان بطور یکسان فعال بودند و یا هستند، زیرا نمونه های آن هنوز در برخی از نقاط جهان هنوز وجود دارد.
بطوریکه می بینیم در طول تاریخ بشر زنان و مردان هر دو به همراه هم در عرصه کار حضور داشتند و حضور آنها تقریبا به یک اندازه و مساوی بود بجز در زمانهائی که زنان برای فرزندآوری برای مدتی فعالیت کمتری داشتند . اما با صنعتی شدن و انقلاب صنعتی به دلایل و شرایط خاصی که در حوصله این گفتار نیست، زنان مجبور شدند در خانه بماند و کار خانگی را انجام دهند و مردان بیشتر در عرصه اجتماع حاضر شدند .
تا اینجا تا حدودی نقش و اهمیت کار در شکل گیری برخی از ویژگیهای جنسیتی زنان و مردان مطرح شد . این نقش می تواند در عملکرده های هر دو جنس تاثیرات مختلفی داشته باشد . از جمله در تربیت فرزند یا نقشهای اجتماعی هر دو جنس مهم است .
همانطور که گفتم پس از انقلاب صنعتی حضور زنان در عرصه کار بسیار کم میشود . اما کم کم با رشد صنعت و سرمایداری و نیاز بیشتر به نیروی کار، کارخانه داران متوجه نیروی کار عظیم زنان میشوند که در خانه بوده و تقریبا بلااستفاده مانده است. بدین سان تلاشهائی برای کشاندن زنان به عرصه کار شروع میشود . بدین ترتیب، بتدریج درصد حضور زنان در جامعه بیشتر میشود .
آنتونی گیدنز در کتاب درسی جامعه شناسی خود در این مورد میگوید: «تاکنون در کشورهای غربی کار مزدی غالبا مردانه بوده، اما در طول چند دهه گذشته این وضعیت بطور ریشه ای تغییر کرده است . روز به روز زنان بیشتری به نیروی کار می پیوندند. امروزه بین ٣٥ تا ٦٠ درصد از زنانِ دارای سنین بین شانزده تا شصت ساله در اغلب کشورهای اروپائی دارای کار مزدی بیرون از خانه میباشند (گیدنز ٢٠٠٣ : ٣٨٧).
گیدنز در مورد دلیل حضور بیشتر زنان میگوید: «یکی از دلایل آن کاهش نیروی کار در دوران جنگ جهانی اول بود ، در سالهای زمان جنگ، زنان بسیاری از کارهائی را که منحصرا در حوزه کارهای مردانه محسوب می شد، به خود اختصاص دادند. البته پس از بازگشت مردان از جنگ جای قبلی خود را بدست آوردند اما الگوی ثابت قبلی شکسته شد .
اگر در سال ١٩٤٥ فقط ٢٩ درصد نیروی کار را زنان تشکیل میدادند در حال حاضر این مقدار به ٤٥ درصد نیروی کار رسیده است. در سال ١٩٩٧ بیش از ٧٥ درصد زنان بین سنین ٢٥ تا ٤٥ ساله از نظر اقتصادی فعال بودند، که این شامل شاغلین در کار مزدی و یا آنهائی که جویای کار بودند ، میباشد» (گیدنز ٢٠٠٣ : ٣٩٠).
اما اگر چه حضور زنان در جامعه از نظر کمی بیشتر میشود، اما از نظر کیفی، بیشتر زنان در حوزه هائی از فعالیت اجتماعی قرار دارند که به عنوان کارهای سطح پائین محسوب میشود . مثل معلمی، پرستاری ، منشی گری ، همچنین کارهای نیمه وقت که معمولا کارهای سطح پائین ، موقتی و با مزد اندک میباشد.
گیدنز این نابرابری در اشتغال زنان و مردان را در سه حوزة جداسازی شغلی ، تمرکز در کار نیمه وقت و شکاف دستمزد میداند . «کارکنان زن بطور سنتی در شغلهای با دستمزد کم و کارتکراری متمرکز بودند . بسیاری از این شغلها بسیار جنسیتی شده هستند . بدین صورت که آنها به عنوان کار زنانه محسوب میگردند. منشگری، شغلهای نگهداری (مثل پرستاری، مددکاری و بچه داری) بطور وسیعی به عهده زنان بوده و به عنوان شغلهای زنانه محسوب میشود. جداسازی جنسیتی شغلی به این واقعیت اشاره دارد که مردان و زنان در انواع مختلفی از شغلها متمرکز شده اند که براساس فهم غالب از آنچه مناسب مرد و زن است، قرار دارد (گیدنز ٢٠٠٣ : ٣٩١).
به این سه مورد می توان ناامنی شغلی را نیز اضافه کرد. کیت پورسل (Kate Pursell) در مقاله با عنوان ناامنی جنسیتی کار (Gender employment insecurity) میگوید: در بریتانیا تقریبا نیمی از کارکنان مزدی زن هستند اما توزیع آنها متفاوت است . بیش از نیمی از کارهای نیمه وقت در دست زنان است . در رابطه با کار نیمه وقت، با توجه به نمودار زیر مشاهد می شود که در انگلستان در تمامی حوزه ها نسبت اشتغال موقت زنان بیشتر است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
مساله های جالب رباضی 2
- فرض کنید : - ۱۰۰ نفر آدم با هوش در یک سالن زندانی هستند.- حداقل یک نفر و حداکثر همه آنها دارای یک خال بر روی صورتشان هستند.- هیچ کدام از این افراد نمی دانند که آیا خود دارای خال هستند یا نه.- به آنها گفته شده که به ازای هر آدم خال دار یک شبانه روز ( نه کمتر و نه بیشتر) مهلت دارند که آدم های خال دار از سالن بیرون بیایند.- این افراد نمی توانند هیچ ارتباطی با افراد دیگر موجود در سالن برقرار کنند.- تنها ارتباط موجود دیدن صورت افراد دیگر است.- به هیچ امکانی هم دسترسی ندارند که صورت خود را ببینند.- خلاصه پیغام و پیام و آینه و .... ممنوع است.- تعداد افراد خال دار معلوم نیست.سؤال : با چه روشی ممکن است که فقط افراد خال دار در پایان مهلت تعیین شده (n روز به ازای n خال دار) از سالن خارج شوند؟ جواب - > فرض کنین یه نفر تو قبیله خال داشته باشه. اون فرد خالدار بقیه قبیله رو میبینه که هیچ کس خالدار نیست ولی چون رییس قبیله گفته اینجور افراد حتما وجود دارند، نتیجه میگیره فقط خودش خالداره و همون روز اول خودش رو میکشه. از طرف دیگه بقیه افراد بدون خال میبینن یه نفر خال داره ولی خودشون نمیدونن خال دارن یا نه. مثل بالا برای خودشون استدلال میکنن که اگه خودشون خال نداشته باشن اون فرد خالدار باید امروز خودش رو بکشه و اگر خودشون خال داشته باشن اون فرد دیگه امروز رو منتظر خواهد موند. اون فرد خالدار روز اول خودشو میکشه و بقیه میفهمن که خودشون خالدار نبودن. این از یکی. حالا برای دو نفر همین استدلال رو تکرار کنین. فرض کنین دو نفر تو قبیله خال دارن. اونی که خالداره میبینه یه نفر تو قبیله خال داره ولی نمیدونه خودش هم خال داره یا نه. با خودش میگه اگه من خال نداشته باشم اون فرد خالدار باید امروز خودش رو بکشه و اگر خال داشته باشم باید منتظر بمونه. اون فرد دیگه هم همین جور استدلال میکنه و هر دوشون روز اول رو کاری نمیکنن و منتظر میمونن. در نتیجه میفهمن که هر دو تا خالدارن و روز دوم خودشون رو میکشن. اما اونایی که خال ندارن میبینن دو نفر تو قبیله خال دارن. اونا دو روز صبر میکنن تا سرنوشت این دو تا معلوم بشه و چون روز دوم اون دو نفر خودشون رو میکشن میفهمن که خودشون خال نداشتن. به همین ترتیب میتونین برای سه نفر و چهار نفر و ... تکرار کنین استدلال رو. در نتیجه اگه n نفر خالدار باشن تا روز n-1 ام صبر میکنن و بقیه که خال ندارن تا روز n ام. روز n ام افراد خالدار دسته جمعی خودشون رو میکشن و از اینجا بقیه میفهمن که خودشون خال ندارن. یعنی تا صبح روز n+1 فرد خالداری تو قبیله وجود نخواهد داشت. پس تو این قبیله ما 7 نفر خالدار بودن چون تا صبح روز هشتم دیگه فرد خالداری تو قبیله نبوده - معمای حساب استدلالیدر زمان قدیم که روستاییان محصولات خودشان را بمیدان برای فروش می آ وردند یک زن روستایی یک سبد تخم مرغ بمیدان آورده که بفروشد. هنوز هیچ نفروخته بود که اسب یک سوار پاش خورد بسبد تخم مرغ. نتیحتا بیشتر تخم مرغ ها شکستند.اسب سوار خیلی نا راحت شد واز روستایی پوزش خوا ست و حاضر شد پول همه آنهارا بپردازد.اسب سوار از روستایی سوال کرد": "مادر جون چند تا تخم مرغ داشتی؟"خانم در حواب گفت:"تعدادشونو نمیدو نم اما وقتی آنهارا دوتا دوتا بر میداشتم یکی باقی میموند وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی چهارتا چهارتا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی پنحتا پنحتا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی شش تا شش تا بر میداشتم یکی باقی میموند, اما وقتیکه هفت تا هفت تا بر میداشتم هیچی باقی نمیموند. اسب سوار حساب کرد و پول تخم مرغای زن را داد.سوال کمترین تعداد تخم مرغی که زن روستایی میتوانست داشه باشد چندتا بود؟جواب-> میشه ۳۰۱ منطقش اینه که باید کوچکترین عددی رو پیدا کنیم که باقیماندهاش وقتی تقسیم به اعداد ۲ تا ۶ میشود باید یک باشه و این عدد مضربی از هفت باشه از روش دیگر اگر بخواهیم بررسی کنیم می بینیم که a-1بر ۲و۳و۴و۵و۶ بخشپذیر است و از طرف دیگر aبر ۷ بخشپذیر می باشد.ک.م.م اعداد ۲و۳و۴و۵و۶ عدد ۶۰ می باشد اما ۶۰ نمی تواندa-1 باشد زیرا ۶۱ بر۷ بخشپذیر نیست.60*2را بجای a-1 در نظر می گیریم مطلوب نیست ۳*۶۰ را در نظر می گیریم بازهم نمی شود.۴*۶۰ نیز همینطور زیرا ۲۴۱ بر۷ بخشپذیر نیست.اما ۶۰*۵ درست است زیرا عدد ۳۰۱ بر ۷ بخشپذیر است.بنابراین کوچکترین عدد با شرایط مساله ۳۰۱ می باشد که صابر با برنامه اش به آن رسید. منبع: گفتمان - یک فردی اسیر است و باید نجات پیدا کند و برای او دو مسیر فرار وجود دارد.یکی نجات و دیگری نابودیست سر هر کدام از این راهها یک نفر ایستاده یکی کاملا دروغ گو و دیگری کاملا راستگو این فرد با یک سوال چگونه می تواند راه صحیح را پیدا کند ؟( فقط یک سوال و فقط از یک نفر - راستگو و دروغگو مشخص نیست - راه برگشتی هم نیست ) جواب -> از یکی از انها، فرق ندارد کدام، میپرسه:اگر از ان نگهبان دیگری بپرسم که آیا او سر راه آزادی ایستاده اون چه میگوید؟ این نگهبان هر چی گفت بر عکسش راه نجات خواهد بود...اگر گفت آره، برعکسش ، یعنی ان راه نجات نیست و همینی که این ایستاده درست است...اگر گفت نه، بازم برعکسش ، یعنی آری ان راه نجات است و اینی که ما ازش پرسیدیم راه نابودی...این معمّای زیبا از اصل ریاضیات جدید (قوانین گزاره ها) حل میشه. برای این مساله :p) = p~) ~ ، که یعنی نقیض نقیض هر گزاره هم ارز است با خود گزاره...بدهی- سوال:100 جعبه قند داریم که در هر کدام 100 حبه قند موجود است و وزن هر حبه قند a گرم است.اگر یکی از جعبه های قند شامل حبه هایی به وزن a-1 گرم باشد چگونه می توان با یکبار وزن کردن،جعبه شامل حبه های دارای وزن کمتر را یافت؟ -> جواب:جعبه ها را به ترتیب چیده و از 1 تا 100 شماره گذاری می کنیم،سپس از هر جعبه به تعداد شماره جعبه حبه هایی بر می داریم(مثلا از جعبه شماره 1 یک حبه،از جعبه 2 دو حبه و ...و از جعبه 100 صد حبه)بعد از آن کل حبه های انتخاب شده را وزن می کنیم و وزن آنرا m گرم فرض می کنیم.اگر mرا از 5050a کم کنیم شماره جعبه شامل حبه های سبکتر به دست می آید
سکه های تقلبیصورت مساله: 12 سکه داریم که یکی از آنها تقلبی است(معلوم نیست سنگین تر از بقیه است یا سبکتر) میخواهیم با سه بار وزن کردن اون سکه تقلبی رو پیدا کنیم. و اما راه حل: 12 سکه را به 3 دسته 4 تایی تقسیم می کنیم و با انتخاب 2 دسته تا از آنها توزین اول را انجام می دهیم 2 حالت پیش می آید: الف)2 دسته برابرند: پس دسته باقی مانده حاوی سکه تقلبی است. از بین 4 سکه این دسته 2 تا را انتخاب و توزین دوم را انجام می دهیم. اگر برابر بودند سکه تقلبی در بین 2 تای دیگر است، کافی است که یکی از آنها را با یک سکه معمولی بسنجیم(توزین سوم) که سکه تقلبی معلوم می شود. اگر برابرنبودند سکه تقلبی در بین همین 2 تا است، باز کافی است که یکی از آنها را با یک سکه معمولی بسنجیم(توزین سوم) که سکه تقلبی معلوم می شود. ب) 2 دسته نا برابرند: یکی از 2 دسته حاوی سکه تقلبی است و مساله قدری سخت تراز حالت الف می شود . با خارج کردن 3 سکه از یک دسته و جابجایی 2 سکه از دسته دیگر به این دسته و افزودن 1 سکه معمولی به دسته دیگر توزین دوم را بین 2 دسته 3 تایی ایجاد شده انجام می دهیم .3 حالت پیش می آید: ب-1) دو دسته برابرند پس سکه تقلبی در بین 3 تای خارج شده است. با توجه به اینکه میدانیم از کدام دسته این 3 تا برداشته شده اند نوع نابرابری ان دسته در توزین اول سبکتر یا سنگینتر بودن سکه را معلوم می کند پس با توزین سوم سکه تقلبی بین این 3 سکه معلوم می شود. یعنی 2 تارا با هم می سنجیم اگر برابر بودند سومی تقلبی است واگرنابرابربودند همانی که نوع نابرابری را داشته باشد تقلبی است. ب-2) دو دسته نابرابری خلاف توزین اول دارند پس سکه تقلبی بین 2 سکه جابجا شده است که با توزین سوم معلوم میشود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
تحلیل مساله کوتاهترین مسیر در گراف جهت دار
اگر یک گراف جهت دار باشد فرض کنید هر لبه با وزن مشخص می گردد و هزینه رفتن مستقیم از گره i به j را مشخص میسازد بزودی الگوریتم دایجسترا را که برای یافتن کوتاهترین مسیر در گراف با وزن های مثبت کاربرد دارد را بیان میکنیم . در این بخش و بخش بعدی دو مساله مرتبط با گراف را بیان خواهیم کرد .
1 ) گراف G را در نظر بگیرید ( وزن دار ) اگر این گراف دارای سیکل منفی باشد آنگاه یک سیکل جهت دار c مثل :
2) اگر گراف شامل هیچ دوره ( سیکل) منفی نباشد یافتن مسیری به نام p از گره آغازی s و گره پایانی t با کمترین هزینه : باید کمترین باشد به ازای هر مسیر از s به t . این مساله به هر دو نام مسیر با کمترین هزینه و کوتاهترین مسیر نامیده می شود .
طراحی و آنالیز الگوریتم :
اکنون با شروع تعریف مجدد الگوریتم دایجسترا که برای یافتن کوتاهترین مسیر در گراف هایی که وزن منفی ندارند شروع میکنیم .
در این گراف یک مسیر از s به t با ملاقات چندین دفعه دوره ( سیکل ) C بدست می آید .
کوتاهترین مسیر با شروع از گره آغازین s به هر نود v در یک گراف اصولا یک الگوریتم حریصانه است . ایده اصلی از یک مجموعه S تشکیل شده است که کوتاهترین مسیر از هر نود s به هر نود داخل مجموعه S شناخته شده است . در این شکل این الگوریتم را نشان می دهیم با شروع میکنیم . ما میدانیم کوتاهترین مسیر از s به s دارای هزینه صفر است زمانیکه هیچ لبه با وزن منفی نداشته باشیم . سپس این عنصر را به طور حریصانه به مجموعه اضافه میکنیم . در طی مرحله اول الگوریتم حریصانه ما کمترین هزینه لبه های گره s را تشکیل خواهیم داد . بعبارت دیگر یعنی : . یک نکته مهم با توجه به الگوریتم دایجسترا این است که کوتاهتری مسیر از s به v با یک یال نمایش داده می شود بنابراین بلافاصله نود v را به مجموعه S اضافه میکنیم . پس مسیر مسلما کوتاهترین مسیر به v است اگر هیچ یالی با هزینه منفی نداشته باشیم . مسیر های دیگر از s به v باید از یک یال خارج شده از s که حداقل هزینه بیشتری نسبت به لبه (s,v) داشته باشند شروع میشوند .
این ایده همواره صحیح نیست بویژه زمانی که دارای لبه های با وزن منفی هستیم .
یک ایده برنامه نویسی پویا :
یک روش برنامه نویسی پویا سعی بر حل این مساله برای یافتن کوتاهترین مسیر از s به t زمانیکه لبه با وزن منفی داشته باشیم اما سیکل ( دوره ) با طول منفی نداشته باشیم . زر مساله i می تواند کوتاهترین مسیر را تنها بوسیله استفاده از i گره اولیه پیدا کند . این ایده بلافاصله جواب نمی دهد بلکه با اعمال اندکی تغییرات جواب دلخواه را به ما میدهد . الگوریتم Bellman-Ford algorithm این الگوریتم را بوسیله برنامه نویسی پویا مطرح کرده و حل کرده اند .
(6.22)
اگر G دورهای منفی نداشته باشد؛ پس کوتاهترین مسیر ساده از S به t وجود دارد.(یعنی گره ها تکرار نمی شوند.) و از اینرو در نهایت n-1 یال دارد.
اثبات: تا زمانی که هر دور هیچ هزینه منفی نداشته باشد؛ کوتاهترین مسیر P از s به t با بیشترین تعداد از یالها هیچ راس v را مرور نمی کند. اگر P ؛ راس v را تکرار کند؛ ما می توانیم بخش مابین عبورهای متوالی از v را حذف کنیم. که این عمل هزینه کمینه و یال بیشینه را نتیجه می دهد.
اجازه دهید OPT(i,v) را برای تفکیک کمترین هزینه یک مسیر v-t با استفاده از بیشترین یال i مورد استفاده قرار دهیم. مطابق مساله (6.22) اصی ترین مشکل؛ محاسبه OPT(n-1.s) است.(ما می توانیم به جای ساخت الگوریتم؛ زیر مسائل مرتبط با کمینه هزینه مسیر s-v را با استفاده از بیشترین یالi جایگزین کنیم. این یک موازی طبیعی با الگوریتم دایجسترا شکل خواهد داد. اما در پروتوکل های مسیر یابی که بعدا شرح خواهیم داد؛ این یک روش طبیعی نخواهد بود.)
اکنون راه ساده ای را برای بیان OPT(i,v) با استفاده از زیرمسائل کوچکتر نیازداریم. ما دیداه طبیعی تری که نکات بسیاری حالات مختلف را در بر می گیرد را مرور خواهیم کرد؛ این مثال دیگری است از اصل "انتخابهای چند مسیره" که در الگوریتم مساله کوچکترین مربعات بخش شده خواهیم دید.
اجازه دهید؛ مسیر بهینه p OPT(i,v) را که در شکل 6.22 نمایش داده شده است را اثبات کنیم.
اگر مسیر p در حداکثر i-1 مورد استفاده قرار گیرد؛ در اینصورت خواهیم داشت:
OPT(i, v) = OPT(i −1, v)
اگر مسیر p ؛ i یال را مورد استفاده قرار دهد و اولین یال (v,w) باشد؛ در اینصورت:
OPT(i, v) = cvw + OPT(i − 1, w)
این موارد ما را به فرمول بازگشتی زیر می رساند: