لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
ولایت مطلقه
معنای ولایت مطلقه
باید این را دانست که از دیدگاه نظریة سیاسی شیعه اعمال ولایت به عالمان دینی به استناد اذنی است که امامان به آنها داده اند .
به طور کلی ما قائل به نیابت عام یا ولایت مطلقه شده ایم یعنی همانطور که امام معصوم – مطابق ادله بعد از پیامبر از مرجعیت دینی برخوردار است و صاحب ولایت می باشد عالمان دینی نیز از همین میزان اختیار برخوردار هستند . اگر ولایت عالمان را محدود و یا مقید به امور خاص یا در حوزه خاص مانند قضاوت نماییم قائل به نیابت محدود و یا ولایت قصیده شده ایم که اینگونه نیست.
چنانچه در کتاب ولایت مطلقه امام خمینی بر این عقیده است که این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم بیشتر از حضرت امیر (ع) یا اختیارات حکومتی حضرت امیر بیش از فقیر است باطل و غلط می باشد ... مثلاً یکی از اموری که فقیه متصدی ولایت آن است اجرای حدود می باشد که می بایست حد خدا را جاری کند چه رسول باشد چه حضرت امیرالمومنین یا نماینده و قاضی آن حضرت در بصره و کوفه یا فقیه عصر .
محدوده اصلی ولایت مطلقه قانون اسلام و اهداف دین است و اراده مطلقه با پذیرش احکام دین کاملاً سازگار است و مطابق با مصالح مردم قدم بر می دارد و در واقع از همین جا است که ولایت فقیه از شیوه استبداد فاصله می گیرد و منظور از رعایت مصالح ، مصالح جامعه است یعنی هر جا موزه عمومی و مصالح مربوطه به آن در جهت انجام اقدامی بود ولی فقیه عمل می کند بنابراین مصالحی که در حوزة زندگی خصوصی افراد قرار می گیرد تحت ولایت مطلقه فقیه نیست چنانچه امام خمینی نیز در کتاب البیع اشاره کرده اند که اگر چنین ولایتی در امور خصوصی برای معصومین باشد . چنین ولایتی برای فقیه ثابت نمی باشد .
این امر نباید پوشیده بماند که مصلحت سنجی های حکومت اسلامی چون در حیطة تفکر اسلامی و حاکمیت دینی و امت اسلامی تعریف می شود لذا از آنچه تحت عنوان مصلحت در نظامهای لائیک می باشد متفاوت است و گاهی در نظام اسلامی مصالح عمومی آنچنان دارای اهمیت می شود که اگر از آن غفلت به عمل آید موجب شکست اسلام می گردد .
باید این نکته را بدانیم که ولایتی را که رسول اکرم و بعد از ایشان مقام ائمه داشتند به دلیل صلاحیت هایی بود که در شخص ایشان وجود داشت و از اموری نیست که با جعل و اعتبار به دیگری منتقل شود . ولایت فقها صرفاً یک عنوان حقوقی است و وظیفه است و این ولایت مطلقه در مورد آنها یعنی حکومت و اجرای قوانین شرع و اداره کشور و با ولایت مطلقه در فرهنگ عزه فرق دارد .
پیشینة نظریه ولایت مطلقة فقیه
نظریه ولایت فقیه نظریه ای است که در منابع دینی و در میان عالمان از سالها پیش مطرح شده است و حتی عده ای بر آن اجماع و اتفاق کرده اند از آن جمله محقق که فقیه عادل صاحب صلاحیت فتوا را که اصطلاحاً مجتهد گویند در زمان غیبت امام زمان نایب دانسته است . یا ملا احمد نراقی بر اینع قیده است که هر آنچه پیامبر و امامان بر آن ولایت دارند فقیه نیز بر آن ولایت دارد و این مطلب از مسلمات است .
و یا میر فتاح صراعی در کتاب عناوین ولایت مطلقه را از مسائل مورد اتفاق علمای شیعه دانسته است و همچنین شیخ محمد حسن نجفی در کتاب جواهر الکلام گفته است فقیه دارای عموم ولایت است . و نیز سید محمد بحر العلوم مساله وجوب رجوع به فقیه را اتفاقی دانسته و به ضرورت عقلی و نقلی عموم ولایت را پذیرفته اند .
به این ترتیب حتی اگر دعوی اجماع بر این مساله برای برخی مشکل باشد باید بدانند که ولایت فقیه از احکام مشهور است .
خاستگاه نظریة ولایت مطلقه
تا زمانی که ولایت مطلقه از حالت کلی خارج نشده است من توان ولایت را به صروت مطلقه آن ثابت کرد به طوریکه محقق که عقیده دارد که فقیهی که دارای صلاحیت است از سوی امامان منصوب می شود و امام با جملة فانی معلبته حاکماً به او نیابت داده است . به غیر از این روایات برای پذیرش امتیاز مطلق می بایست ابتدا حکومت را پذیرفت و ولایت مطلقه در واقع رعایت مصالح مردم برای سرپرستی و حکومت جامعه است فقیه شیعه مقدس اردبیلی بر این عقیده است که :
برای اداره جامعه باید فقیه حاکم مطلق باشد و هر آنچه جزء اختیار معصومین بوده است در اختیار او نیز باشد در غیر این صورت امور اجتماع و مردم با مشکل مواجه می شود که این موردپسند عقل و شرع نیست .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
معنای « اخلاقی بودن » یک فعل چیست و چگونه است که یک کار انسان « اخلاقی » می شود ؟
مابجای آنکه اول ملاک های « اخلاقی بودن » را در « مکتبهای اخبلاقی » بیان کنیم . مواد بسیار ساده و روشنی را ذکر می کنیم و سپس به تفسیر می پردازیم چون قبل از آنکه موارد « فعل اخلاقی » روشن بشود ، تفسیر کردن آن صواب نیست .
فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر یرای آن کارهال ارزش قائل است . کارهای اخلاقی دارای ارزش و قیمت گرانبهائی است ، ارزشی که در ذهن بشر نمی گنجد و چون نوع ارزش متفاوت است ما هرچه مقیاس بالا هم بگیریم نمی توانیم ارزش های اخلاقی را با مقیاس های مادی سنجش کنیم .
عفو و گذشت
خطاء و جنحه ای که یک شخص مرتکب می شود دو نوع است :
الف – آنکه به شخص مربوط می شود .
ب – خطایی که قسمتی از آن مربوط به شخص می شود و قمسمتی از آن مربوط به جامعه که هم جنبه حیاتی دارد و هم جنبهاجتماعی
متل قاتای که انسانی را می کشد و این دو جمله را دارد :
قسمتی از آن مربوط به اجتماع است و قسمتی از آن مربوط به شخص . در این صورت نسبت به حق شخصی آن شخصی که دربارة او جنایت شده است می تواند اغماز و گذشت کرد یعنی اگر قاتل تقاضای عفو کردو صاحب حق ( پدر و مادر یا فرزند مقتول ) هم او را بخشید این یک عمل اخلاقی و یک نوع عمل قهرمانانه تلقی می شود که مافوق عمل عادی است .
حق شناسی و وفا
عکس العمل انسان در برابر شخصی که به او احساس و نیکی کرده است دو گونه می تواند باشد ، بعضی اشخاص اینطورند که پس از آن که فهمیدند کارشان انجام شده و دیگر احتیاجی به لآن شخص احسان کننده ندارد اصلا اعتناء نمی کند و فراموش می کند ، بعضی دیگر در مقابل احسان ها و نیکی هاءی که به آنها شده است تا آخر عمر حق شناسی می کنند و هرگز آن نیکی ها را فراموش نمی کنند و پس از گذشت سالها هم اگر یک وقتی پیش بیاید که آن انسان احسان کننده احتیاجی داشته باشد فورادر مقام پاداش او بر می آیند که این یک اصل اخلاقی فکری است .
ترحم بر حیوانات
ترحم به حیوانات حتی حیواناتی که از یک نظر پلیدند یک کار اخلاقی است زیرا پلید بودن آن حیوان از یک جهت منافت با ترحم کردن به او ندارد .
در میان مردم ، اصلاح برقرار کردن و خوبی ها را افشاء کردنو بدی ها و عیب های مردم را پوشاندن همة اینها در مسائل اخلاقی است ، شامل مسائل اجتماعی که حق عموم در آنجا پیدا می شود نیست زیرا در آنجا دستورهای دیگری است .
کسانی که دوست دارند زشتی ها دربارة مؤمنین اشاعه پیدا کند برای آنها عذابی دردناک ایت این برای ان زشتی ها و گناهانی است که از انسان های مؤمن صادر شده است .
غیبت کردن یعنی افشاء بدی ها واقعی ، غیر از موارد استثناء که همه اش جنبههای اجتماعی است مثل آنجائی که مصالح مستشیر مطرح است .
انسان باید از افراط و تفریط دور باشد .
مکتب های غیر از اسلام خصوصا مکتب های فلسفی هرکدام اخلاق را به نحوی توجیه کرده اند که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم :
یکی از قدیمی ترین نظریات دربارة ملاک اخلاقی بودن کارها نظریة عاطفی است ، گروهی رمز عاطفی بودن کارها را در عواطف بشر می دانند و می گویند کار عادی و کار معمولی کاری است که از انگیزه های خود خواهانه و میلهای طبیعی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
کلمه ی توحید در فرهنگ اسلامی یک معنای بسیار عالی و بلند و گسترده ای دارد ، دانشمندان ما آن را به توحید در عبادت ، توحید در ذات ، توحید در صفات و توحید در افعال تقسیم کرده اند.
برخی از این گروه ها این لفظ مقدس را همچون سایر یدک کشیده و بنام جامعه توحیدی و ارتش توحیدی و ... خواسته اند که آن را نشانه یک سیستم اشتراکی وبی طبقه قرار بدهند. که با مبارزه علمی امام خمینی و دانشمندان و روشن شدن ماهیت خود گروهک ها این لفظ مقدس از دست آن ها نجات پیدا کرد.
معانی توحید :
توحید یعنی : تنها خدا را «ملک الناس» دانستن ایمان به یگانگی خدا و خدا را یگانه دانستن.
توحید یعنی : نفس هوس ها ، کسی که هوس پرست است، از مدار توحید خارج می شود.
« افرأیت من اتخذ الله هواه » سوره غاثیه آیه 23 .
آری کسانی که تنها از هوس های خود ( نه حق ) پیروی می کند در حقیقت خدای آن ها هوای آن هاست.
توحید یعنی : نفی طاغوت ها ، شمار و هدف تمام انبیاء این بوده.
« ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت » سوره نحل آیه 36.
توحید یعنی : نفی نظام طاغوتی ، امام رضا (ع) پس از آنکه مجبور شد ، ولیعهدی مأمون را بپذیرد در جلسه علنی و در برابر تمام مردم شرط کرد که در نظام مأمون ، عزل و نصبی و دخالتی نکند.
توحید یعنی : خدا بطلان کشیدن به مقام خط های شرقی و غربی و رد کردن تمام سیستم هایی که معمولاً از مغزهای افراد خودخواه برخاسته است.
توحید یعنی : پاره کردن و قطع تمام روابطی که سبب تسلط و سرپرستی دیگران بر مسلمین است.
توحید یعنی : بله قربان نگفتن به هر کسی که دستورش رد خط دستور خدا نیست.
توحید یعنی : قبول رهبری کسانی که خدا رهبری آنان را امضاء کرده است.
توحید یعنی : تسلیم بودن در برابر دستورات الهی
و در خلاصه توحید یعنی : سرکوبی بت های درونی و بیرونی ، بت عنوان ، بت مدرک ، بت مقام ، بت طبیعت بت مال با این معنا که هیچ یک از آن ها مرا از مدار حق و راه حق باز ندارد.
توحید یعنی : هیچ وابستگی غیر حق مسیر حرکت مرا تعیین نکند. آنچه که مرا می برد. خدا باشد و آنچه مرای نشانه رضای خدا باشد.
اتقاصد توحیدی یعنی در تمام برنامه های تولیدی ، مصرفی ، توزیعی ، مدیریت حکم خدا پیاده شود.
ارتش توحیدی یعنی با حفظ مقام علمی و سابقه و تخصص در حرکت ها و جنگ ها و تاکتیک ها و ... ملاحظه وظیفه ی الهی شود.
مسئله رقابت، خودخواهی ، انتقام ، کشورگشایی و استثمار هدف نباشد ، بلکه اعلاء کلمه حق و گسترش اجرا قانون خدا مطرح باشد.
هدف برگرداندن ظالم به حکم خدا و نجات مستضعفان و دفاع از حریم مال و جان و ناموس و تلاش برای حفظ مرزها باشد.
آری ، ارتش توحیدی فرماندهش وابسته و نائب امام معصوم است ،هدفش حق است. سربازش با انتخاب شهادت را قبول می کند. ارتش بودنش عبادت است.
معنای درست ارتش توحیدی این است ، نه کندن درجه و لغو امتیازات به حق ( از قبیل سابقه و تخصص و ... )
جامعه توحیدی :
جامعه توحیدی یعنی جامعه ای که مقام رهبری آن طبق معیارهای الهی ( که عبارت اند از : علم تقوی ، جهاد، امانت ، قدرت ، مدیریت و ...) انتخاب شود ، نه براساس (زور ، قبیله و...)
جامعه توحیدی یعنی در جامعه یک مکتب یعنی مکتب خدا حکومت می کند و همه ی مردم مجری آن و همه در برابر قانون مساوی باشند. و اعمال غرض ها لغو و تفرقه ها از میان برداشته شود.
شاید این معنایی که برای توحید شد ، یک معنای جامع و وسیع و صحیح باشد.
اکنون کدامیک از ما و کدام جامعه به مقام توحید رسیده و چگونه باید به این اوج برسیم؟
اگه می بینم پیامبر فرمود : « قولو لا اله الا الله تفعلوا »
با دید ساده به این جمله نگاه می کنیم ، زیرا نتیجه توحید در این شمار از پیامبر « تفعلوا » می باشد . که به معنای فلاح و رستگاری می باشد.
قرآن کریم هدف نهایی را فلاح می داند. زیرا در دستورات قرآن می یابیم که هدف تمام عبادت ها تقوی می باشد.
« یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم والذین من قبلکم لعلکم تتقون » آیه 21 سوره بقره
ای مردم عبادت کنید خدایی را که شما و پیشینیان شما را آفرید. تا شاید به تقوی برسید. ولی خود تقوی مرحله ی نهایی نیست. بلکه تقوی مقدمه ای است برای فلاح بدلیل آیه 100 از سوره ی بقره که می فرماید :
« فا تقوا الله یا اولی الباب لعلکم تفلحون »
ای صاحبان عقل تقوی پیشه کنید تا شاید به فلاح و رستگاری برسید.
تمام هستی برای ماست بدلیل آیه ی .
« سخر لکم و خلق لکم »
ما برای عبادت هستیم که در راه خدا حرکت کنیم و عبادت برای پیدا شدن تقوی است و تقوی مقدمه ای است برای فلاح
فلاح که کتاب مفردات نموده ، به معنای ظفر است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 28
خیانت، نقیض امانت و به معناى مخالفت در برابر حق، از طریق پیمان شکنى مخفیانه است.[3] در این مدخل از «خَوَنَ»، «غلّ»، «سوء» و مشتقّات آنها استفاده شده است.اهمّ عناوین: آثار خیانت، حرمت خیانت، خائنان، خیانت به خویشتن، خیانت به عهد، خیانت به محمّد(صلى الله علیه وآله)، زمینه هاى خیانت، موانع خیانت.
آثار خیانت
1. خشم خدا
1. خیانتکارى، زمینه ساز خشم و غضب الهى:...ومَن یَغلُل یَأتِ بِما غَلَّ یَومَ القِیـمَةِ.. . * اَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضونَ اللّهِ کَمَن باءَ بِسَخَط مِنَ اللّهِ... . آل عمران (3) 161 و 162
2. خیانت به خویشتن
2. گناه و نافرمانى از فرامین الهى، خیانت به خویشتن:اُحِلَّ لَکُم لَیلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلى نِسائِکُم هُنَّ لِباسٌ لَکُم واَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ اَنَّکُم کُنتُم تَختانونَ اَنفُسَکُم...فالــنَ بـشِروهُنَّ وابتَغوا ما کَتَبَ اللّهُ لَکُم وکُلوا واشرَبوا حَتّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الخَیطُ الاَبیَضُ مِنَ الخَیطِ الاَسوَدِ مِنَ الفَجرِ ثُمَّ اَتِمّوا الصِّیامَ اِلَى الَّیلِ ولا تُبـشِروهُنَّ واَنتُم عـکِفونَ فِى المَسـجِدِ تِلکَ حُدودُ اللّهِ فَلا تَقرَبوها... . بقره (2) 1873. خیانت آگاهانه به امانتهاى مسلمانان، خیانت به خویشتن:یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ... وتَخونوا اَمـنـتِکُم واَنتُم تَعلَمون.[4]انفال (8) 274. خیانت به دیگران، خیانت به خویشتن:ولا تُجـدِل عَنِ الَّذینَ یَختانونَ اَنفُسَهُم اِنَّ اللّهَ
فرهنگ قرآن، جلد 13، صفحه 233
لا یُحِبُّ مَن کانَ خَوّانـًا اَثیمـا.[5] نساء (4) 107
3. رسوایى
5. خیانتکارى، عامل شرم و رسوایى انسان:ولا تُجـدِل عَنِ الَّذینَ یَختانونَ اَنفُسَهُم اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ خَوّانـًا اَثیمـا * یَستَخفونَ مِنَ النّاسِ ولا یَستَخفونَ مِنَ اللّهِ وهُوَ مَعَهُم اِذ یُبَیِّتونَ ما لا یَرضى مِنَ القَولِ... .نساء (4) 107 و 108
4. شکست
6. خیانت به پیامبر(صلى الله علیه وآله)، درپى دارنده شکست:واِن یُریدوا خیانَتَکَ فَقَد خانُوا اللّهَ مِن قَبلُ فَاَمکَنَ مِنهُم... . انفال (8) 717. شکست خیانتکاران، برخاسته از علم و حکمت خداوند:واِن یُریدوا خیانَتَکَ فَقَد خانُوا اللّهَ مِن قَبلُ فَاَمکَنَ مِنهُم واللّهُ عَلیمٌ حَکیم . انفال (8) 718. شکست و ناکامى خائنان، از سنّتهاى الهى:واِمّا تَخافَنَّ مِن قَوم خِیانَةً فَانبِذ اِلَیهِم عَلى سَواء اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الخائِنین * ولا یَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَروا سَبَقوا اِنَّهُم لا یُعجِزون.انفال (8) 58 و 59...واَنَّ اللّهَ لا یَهدى کَیدَ الخائِنین.یوسف (12) 52
5. محرومیّت از دفاع
9. محرومیّت از حمایت و دفاع، پیامد خیانت:...ولا تَکُن لِلخائِنینَ خَصیمـا * ولا تُجـدِل عَنِ الَّذینَ یَختانونَ اَنفُسَهُم... .نساء (4) 105 و 107اِنَّ اللّهَ یُدفِعُ عَنِ الَّذینَ ءامَنوا اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ کُلَّ خَوّان کَفور. حج (22) 38
6 . محرومیّت از محبّت خدا
10. خیانت، موجب محرومیّت از محبّت خداوند:...اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ خَوّانـًا... . نساء (4) 107...اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الخائِنین . انفال (8) 58...اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ کُلَّ خَوّان کَفور. حج (22) 38
اتّهام خیانت => همین مدخل، خیانت و محمّد(صلى الله علیه وآله)، خیانت و یوسف(علیه السلام)
اجتناب از خیانت
11. اجتناب اسیران جنگ بدر از خیانت به پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مورد ترغیب خداوند با بهره مندى آنان از خیر و آمرزش خویش:یـاَیُّهَا النَّبِىُّ قُل لِمَن فى اَیدیکُم مِنَ الاَسرَى اِن یَعلَمِ اللّهُ فى قُلوبِکُم خَیرًا یُؤتِکُم خَیرًا مِمّا اُخِذَ مِنکُم ویَغفِر لَکُم واللّهُ غَفورٌ رَحیم * واِن یُریدوا خیانَتَکَ فَقَد خانُوا اللّهَ مِن قَبلُ... .انفال (8) 70 و 7112. بهره مندى اسیران جنگ بدر از خیر و آمرزش الهى، در صورت اجتناب از خیانت، برخاسته از غفران و رحمت الهى:یـاَیُّهَا النَّبِىُّ قُل لِمَن فى اَیدیکُم مِنَ الاَسرَى اِن یَعلَمِ اللّهُ فى قُلوبِکُم خَیرًا یُؤتِکُم خَیرًا مِمّا اُخِذَ مِنکُم ویَغفِر لَکُم واللّهُ غَفورٌ رَحیم * واِن یُریدوا خیانَتَکَ فَقَد خانُوا اللّهَ مِن قَبلُ فَاَمکَنَ مِنهُم واللّهُ عَلیمٌ حَکیم . انفال (8) 70 و 71
فرهنگ قرآن، جلد 13، صفحه 234
13. اجتناب از خیانت، به ویژه در نهان و به دور از چشم مردم، امرى لازم و ارزشمند:ذلِکَ لِیَعلَمَ اَنّى لَم اَخُنهُ بِالغَیبِ واَنَّ اللّهَ لا یَهدى کَیدَ الخائِنین . یوسف (12) 5214. اجتناب یوسف(علیه السلام) از خیانت به عزیز مصر، حتّى در پنهان و به دور از چشمان وى:ذلِکَ لِیَعلَمَ اَنّى لَم اَخُنهُ بِالغَیبِ واَنَّ اللّهَ لا یَهدى کَیدَ الخائِنین . یوسف (12) 5215. اجتناب از خیانت آگاهانه به خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)، داراى پاداشى بزرگ:یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَخونُوا اللّهَ والرَّسولَ ... واَنتُم تَعلَمون * واعلَموا...واَنَّ اللّهَ عِندَهُ اَجرٌ عَظیم . انفال (8) 27 و 2816. اجتناب از خیانت آگاهانه در امانت، درپى دارنده پاداش بزرگ الهى:یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ... وتَخونوا اَمـنـتِکُم واَنتُم تَعلَمون * و اعلَموا ... و اَنَّ اللّهَ عِندَهُ اَجرٌ عَظیم. انفال (8) 27 و 28نیز => همین مدخل، خیانت و انبیا، موانع خیانت
اخفاى خیانت
17. پنهان کردن خیانت از مردم و حیا از آنان و حیا نکردن از خدا، از روحیّات خیانت پیشگان گناهکار:ولا تُجـدِل عَنِ الَّذینَ یَختانونَ اَنفُسَهُم اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ خَوّانـًا اَثیمـا * یَستَخفونَ مِنَ النّاسِ ولا یَستَخفونَ مِنَ اللّهِ... .[6]نساء (4) 107 و 10818. پنهان کردن خیانت از مردم و حیا از آنان و حیا نکردن از خدا، مورد تهدید خداوند:ولا تُجـدِل عَنِ الَّذینَ یَختانونَ اَنفُسَهُم اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ خَوّانـًا اَثیمـا * یَستَخفونَ مِنَ النّاسِ ولا یَستَخفونَ مِنَ اللّهِ وهُوَ مَعَهُم اِذ یُبَیِّتونَ ما لا یَرضى مِنَ القَولِ وکانَ اللّهُ بِما یَعمَلونَ مُحیطـا. نساء (4) 107 و 108
اعتراف به خیانت => همین مدخل، خائنان، مصادیق خائنان، زلیخا
پیشگیرى از خیانت
19. پیشگیرى از خیانت، در صورت خوف از نقض عهد، با الغاى آن:واِمّا تَخافَنَّ مِن قَوم خِیانَةً فَانبِذ اِلَیهِم عَلى سَواء اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الخائِنین. انفال (8) 58
تبرئه از خیانت => همین مدخل، خائنان، مصادیق خائنان، زلیخا، خیانت و انبیا، خیانت و محمّد(صلى الله علیه وآله)، خیانت و یوسف(علیه السلام)
تجسّم خیانت
20. تجسّم خیانت، در روز رستاخیز:...ومَن یَغلُل یَأتِ بِما غَلَّ یَومَ القِیـمَةِ... .[7]آل عمران (3) 161
فرهنگ قرآن، جلد 13، صفحه 235
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
معناى معجزه بودن قرآن
قرآن کوچکترین اشاره اى ندارد که معجزه دلیل اقناعى است براى اذهان ساده و عامیانه و متناسب با دوره کودکى بشر , بلکه نام[ ( برهان]( روى آن گذاشته است ( 1 ) . معجزه ختمیه به حکم اینکه کتاب است و از مقوله سخن و بیان و دانش و فرهنگ است , معجزه جاودانه است . معجزه کتابتدریجا وجوه اعجازش روشن تر مى گردد . امروز شگفتیهایى از قرآن بر مردم زمان ما روشن شده که دیروز روشن نبود و ممکن نبود باشد . معجزه کتاب را اندیشمندان بهتر از مردم عوام درک مى کنند . معجزه ختمیه از آن جهت از نوع[ ( کتاب]( شد که این مزایاى متناسب با دوره ختمیه را داشته باشد . اما . . .
آیا این معجزه از آن جهت از نوع کتاب شد که ضمنا توجه بشر را از غیب به شهادت , از نامعقول به معقول و منطقى , و از ماوراى طبیعت به طبیعت هدایت کند ؟ آیا محمد ( ص ) مى کوشد تا کنجکاوى مردم را از امور غیر عادى و کرامات و خوارق عادات به مسائل عقلى و منطقى و طبیعى و اجتماعى و اخلاقى متوجه سازد و جهت حساسیت آنها را از[ ( عجایبو غرایب](به[ ( واقعیات و حقایق ]( بگرداند ؟
به نظر نمى رسد که این نظریه صحیح باشد . اگر چنین باشد باید بگوییم همه پیامبران دعوت به غیب کرده اند و محمد ( ص ) دعوت به شهادت . پس چرا صدها آیه از قرآن به همین[ ( عجایب و غرایب]( اختصاص یافته است؟
بدون شک یک امتیاز اساسى قرآن دعوت به مطالعه عالم طبیعت و شهادت به عنوان آیات الهى است , ولى دعوت به مطالعه طبیعت به معنى منصرف ساختن اذهان از توجه به هر امر غیر طبیعى نیست , بر عکس , دعوتبه مطالعه طبیعت به عنوان[ ( آیات]( و[ ( نشانه]( ها به معنى عبوردادن از طبیعت به ماوراى طبیعت است . از نظر قرآن , راه غیب از شهادتو راه ماوراى طبیعت از طبیعت و راه معقول از محسوس مى گذرد .
اهمیت کار محمد ( ص ) در این است که همان طور که به نظر در طبیعت و تاریخ و اجتماع مى خواند و مردمى را که جز در برابر هر چه غیرطبیعى است تسلیم نمى شوند تسلیم عقل و منطق و علم مى نماید , مى کوشد اندیشه مردمى را هم که دم از عقل و منطق مى زنند و جز در برابر هر چه طبیعى و محسوس است تسلیم نمى شوند , به منطقى برتر و عالى تر آشنا سازد .