لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
شیخ احمد جام ( ژنده پیل )
در میان جمعی از مردانی که در تاریخ ایران نامی دارند خواه از شاعران و دانشمندان و هنرمندان و علمای دین و خواه از سلسله های نامی و وزیران بزرگ شاید کمتر کسی را نظر شیخ الاسلام ژنده پیل احمد جام بتوان یافت که از او خاندانی به وسعت پایداری خاندان این صوفی بلند آوازه بر جای مانده باشد اندکی کمتر از 9 قرن از مرگ این مرد بزرگوار می گذارد و در تمام این مدت طولانی در شمال شرقی خراسان و نقاطی از افغانستان و گاه گاه درباره ای از نواحی هندوستان گروهی از اخلاف او می زیسته اند که مدار افتخار و مایة مباهات عرتشان انتساب بدان شیخ سخت گیر و پرخاشگری خم شکن هول انگیز بوده و هست خاکش در طول قرون همواره مزار خلق بوده و حتی شاهان و مهاجمان جهانگیری چون سنجر و تیمور و شاهرخ و شاه عباس به زیارتش رفته و در بنای گنبد و بارگاهش از بذل مال و کوشش فروگذار نکرده اند امروز هم خاندان شیخ احمد جام متفذترین خاندان ولایت جام است و خاصه در تربت جام دارای نفوذ فوق العاده اند و امامت جمعه و زعامت تسنن را در دست دارند.
ما در همایون پادشاه هندوستان از نسل احمد جام بوده و بنابراین سلاطین تیموری هند که همه به طوراثی به سلطنت رسیده اند از طرف مادر نوة شیخ احمد جام و از سوی پدر به امیر تیموری گورکان انتساب دارند.
زندگانی شیخ احمد جامی
شیخ الاسلام ابونصر احمد بن ابی الحسن بن الحمد بن محمد نامقی جامی ملقب و مشهور به ژنده پیل احمد جام صوفی بزرگی است که نژاد او عرب و جد اعلای وی جریر بن عبدالله بجلی از صحابة پیغمر (ص) بود احمد بلند قامت و نیرومند دلیر بوده و درد نامق بر همه همسالان خود برتری داشته است.
جوانی احمد تا هنگام توبه به می خواری و عیش و ظرب گذشت وی با گروهی از همسالان فاسد و تبهکار خود حلقه ای داشت که به نوبت گرد هم می آمدند و باده گساری می کردند این یاران در سالهای پس از توبه نیز گاه مزاحم شیخ بودند وی را منغّض عیش خود می دانستند توّبه احمد و توّبه او به عبادت و ریاضت و ترک می گساری هنگامی آغاز شد که کرامتی مشاهده کرد و شبی در حلقة یاران شراب مبّدل به شربت گردید شیخ بیدار و هوشیار شد و از گروه دوستان گذشت کناره گرفته و زهد و خلوت پیشه کرد و روی به دینداری و عبادت نهاد وی بیست و دو سه ساله بود که به گوشه نشینی و تزکیة نفس پرداخت و به کوهها رفت ابتدا 12 سال در کوه نامق و سپس شش سال در کوه بزد جام یعنی روی هم رفته مدت 18 سال در خلوت و انزوا به سر برد پس از آن ترک عزلت گفت و برای ارشاد مردم و توبه دادن میخواران و گناهکاران به میان مردم بازگشت شهر جام به تربت شیخ جام مدفن شیخ الاسلام احمد جام نامّقی زنده پیل است جام تا اوایل قرن هفتم هجری یکی از توابع شهر نیشابور بزرگ قدیم بوده است محتمل است اسم اصلی آن ژام بوده که بهرور حرف ( ژ ) جای خود را به ج داده است.
مصنفات شیخ الاسلام
احمد جام مصنفات بسیار دارد و از آن جمله است سراج السائدین در سه جلد انیس التائبین راسلة سمرقنّد به مفتاح النجاة و روفته المذبنین که تصنیف این کتاب را در سال 52 هـ به اسم سلطان سنجر سلجوقی نموده کتاب بهار الحقیقه کنوز الحکمه، فتوح الروح، الاعتقادت، التذکیرات، الزهدیات و دیوان اشعار این مجموعه بنا قسمتی از خانقاه شیخ الاسلام احمد جامی قدس سره عبارف شهیر قرن پنجم هجری قمری است که از قرن هشتم هجری قمری باقی مانده است لیکن الحاقات آن متعلق به قرن نهم تا یازدهم هجری قمری می باشد.
اولاد شیخ الاسلام
احمد جام مردی پر فرزند از او چهل و دو مولود بهم رسیده سی و نه پسر و سه دختر که چهارده تن از پسران شیخ پس از درگذشت وی در حیات بودند فرزندان شیخ از هشت منک.حه متولد شده اند.
پیر و مرشد احمد جام
شیخ احمد جام پس از توبه در سن 22 سالگی شیخ احمد جام اصرار زیادی به شکستن خمرهای شراب داشته و تا آخر عمر هر جا خمره سراغ می کرده به شکستن و از بین بردن آن می پرداخته و این کار یکی از سجایان شیخ احمد جام بوده است.
خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی مدّتها بعد از شیخ احمد جام به دنیا آمده و در پایان غزلی از شکستن خمرهای شراب به دست شیخ اظهار تأسف کرده و سروده است :
حافظ مرید جام می است این صبا برد
و ز بنده بندکی برسان شیخ جام را
و خواجه شیراز با بیان لطیف از خم شکنی شیخ تاسف خود را بیان کرده است با فغانی شیرازی که در مشهد مقدس به دار باقی شناخته درباره خم شکنی شیخ جام بیت زیر را سروده است:
مستان اگر کنند فغانی به توبه میل
پیری به اعتقاد به از شیخ جام نیست
شکستن خم های باده در زمانهای گذشته هم متداول بوده چنانکه در اواخر عهد فتحعلی شاه قاجار یکی از مجتهدین نجف از شیراز فتوا بر شکستن خم های شراب می دهد و محمد مهدی خان مازندران متخلص به شمنه که مدتی داروغه اصفهان و در آن زمان داروغه شیراز بوده رباعی ذیل را به همین مناسبت سروده:
شیخ نجفی شکست خمخانه ی میگر بحر خدا شکست پس وای بر ما
کرده است بساط باده خواران راحلیور بهر ریا شکست پس وای بر وای
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
حمید سبزواری
زندانی زر ""
چه باک از دشمنان دارم چو یاری می شود پیدا
ز بحر غم چه پروا ، تا کناری می شود پیدا
ز فردا روزنی باشد به چشم آرزومندان
چو برق اختری در شام تاری می شود پیدا
مباش افسرده ای مرغ چمن کز گردش دوران
به فرجام زمستان نو بهاری می شود پیدا
شب است و ظلمت و بانگ جرس از دور می گوید
که اینجا رهرو شب زنده داری می شود پیدا
به رغم محتسب ساقی ، سرت نازم به می خواران
بنوشان باده تا رنج خماری می شود پیدا
زتوفان ضمیر پاکبازان است گر بینی
به بحر عشق موج بیقراری می شود پیدا
ز بانگ می پرستان است غوفای قدح گیران
اگر در محفل ما هوشیاری می شود پیدا
پریشانی نیابد راه در جمعیت رندان
که آنجا مردم امیدواری می شود پیدا
(( حمید )) ا، نیست در زندانی زر ، شور آزادی
کجا شاخ گلی در شوره زاری می شود پیدا
شرح حال آقای حمید سبزواری
حمید سبزواری هستم سراینده سرودها و اشعار مختلف حماسی،عرفانی اعم از قصیده،غزل،دوبیتی،رباعی،شعر نو.متولد 1304 شمسی بنابراین به مسائل فرهنگی و سیاسی دوران قبل از انقلاب یعنی از عهد سلطنت رضاشاه ،محمد رضا و مسائل و مشکلات میهن خود و نیازهای جامعه ایرانی و جوامع دیگر تا حد لزوم آشنایی و آگاهی دارم.سالها تدریس در رشته ادبیات و رشته ام و تحصیلاتم در همین رشته بوده است.بنابراین به نیازهای مادی و معنوی آگاهم و بدردهای خود نیز آشنایم.دارای مدال درجه یک هنر در رشته ادبیات هستم و اولین شاعری هستم که کتاب شعرم یا عنوان(سرود درد)در تاریخ 29/10/75 کتاب سال شناخته شد.ساختار اشعارم غالبا حماسی،اجتماعی،مذهبی،است.ضمن اینکه در همه شیوه های سخن مانند(قصیده،غزل،نیمایی،شعر سپید و سرودهای آهنگین تشبیحی سروده هایی دارم.)آثار بسیاری از نویسندگان و شعرای شرق و غرب را خوانده ام.و از ادبیات شرق و غرب بی اطلاع نیستم آثار بسیاری سخن سرایان فارسی ،هندی ،پاکستان و افغانستان را نیز مطالعه کرده (لازم به ذکر است بگویم بیشترین سهم مطالعه ام در آثار پاسری زبانان ایرانی و سایر ملل بوده است.)مسافرتهایی به ترکیه ،سوریه ،لبنان،مجاز ،عراق،یونان،قبرس ،انگلستان داشته ام و برنامه هایی در چند کشور مانند تاجیکستان ،سوریه،لبنان اجرا کرده ام.در غالب مراکز استانها ،شهرستانها حتی در مراکز دهستانها برنامه هایی اجرا کرده ام.در مجلات و روزنامه های داخلی سروده هایم مورد بحث قرار گرفته است.آثار چاپ شده من (الف)سرود درد (ب)سرود سپیده (پ)سرود دیگر(ت)کاروان سپیده(ث)یاد یاران(ج)گزیده ادبیات معاصر سوال:پراکندگی ایرانیان مقیم در کشورهای مختلف دنیا؟جواب:دلیل پراکندگی هر ملتی همسو نبودن اعتقادات و منافع متصوره آنان است.درک نادرست از منافع شخصی و تحت تاثیر قرار گرفتن به تبلیغات دشمن نیز سبب دیگری برهمسو نبودن اعتقادات است که اثری منفی بر اتحاد یگانگی آنان می گذارد.سوال:دلایل مهاجرت؟جواب:تبلیغات سوء و کاذب دشمن و دوست نمایانی که اثرات منفی بر اعتقادات و افکارشان می گذارند و عدم بکارگیری صحیح مغزهای متفکر در ایران.سوال:دوره های مهاجرت چه مواقعی بوده است؟جواب:الف:فرار وابستگان رژیم سابق ب:فریب خوردگان تبلیغات سوءاحزاب شکست خورده از مردم انقلابی و تأثیر این دو بر افکار جوانان ساده دل ،تأثیر بیکاری و نابسامانی امور شغلی برای افرادی که در آغاز انقلاب اسلامی مشاغل خود را از دست داده اند.و تصور زندگی بهتر و اجرت بیشتر در کشورهای دیگر.ب.محصلین فارغ التحصیلی که در مقابل اجرت و حقوق بیشتر و تبلیغات کاذب و بازار کار در خارج از کشور شدند.نابسامانی وضع کار و کارگری و عدم توجه مسئولین ما به وضع کار و معیشت فارغ التحصیلان و بیکاران و افرادی که تنگی معیشت دارند راهیکشور بیگانه کرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
«« زندگی نامه پیامبر اکرم (ص) »»
بیش ازهزاروچهارصد سال پیش در روز 17ربیع الاول برابر اوریل 570 میلادی کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبدالله در بازگشت از شام در شهر یثرب چشم از جهان فرو بست و به دیدار کودکش محمد نایل شد .زن عبدالله مادر محمد آمنه دختر وهب بن عبدمناف بود. برابر رسم خانواده های بزرگ مکه آمنه پسر عزیزش محمد را به دایه ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و پاک و دور از آلودگیهای شهر پرورش یابد . محمد بعد از اینکه به سن پنج سالگی رسیده بود به مکه بازگردانید . دو سال بعد که آمنه برای دیدار پدر و مادر وآرامگاه شوهرش عبدالله به مدینه رفت فرزند دلبندش را نیز همراه برد پس از یکماه آمنه با کودکش به مکه برگشت اما در بین راه در محلی به نام ابواء جان به جان آفرین تسلیم کرد و محمد در سن شش سالگی از پدر و مادر هر دو یتیم شد و رنج یتیمی در روح و جان لطیفش دوچندان اثر کرد. سپس زنی به نام (ام ایمن) این کودک یتیم این نوگل باغ زندگی را همراه خود به مکه برد. این خواست خدا بود که این کودک درآغاز زندگی از پدر و مادر جدا شود تا رنجهای تلخ و جانکاه زندگی را در سرآغاز زندگی بچشد و در بوته آزمایش قرارگیرد درآینده رنجهای انسانیت را بواقع لمس کند و حال محرومان را نیز دریابد از آن زمان در دامان پدربزرگش عبدالمطلب پرورش یافت. عبدالمطلب نسبت به نوه ی والاتبار و بزرگ منش خود که آثار بزرگی درپیشانی تابناکش ظاهر بود مهربانی عمیقی نشان میداد دوسال بعد براثر درگذشت عبدالمطلب محمد از سرپرستی پدربزرگ نیز محروم شد . نگرانی عبدلمطلب درواپسین دم زندگی به خاطر فرزندزاده ی عزیزش محمد بود. به ناچار محمد در سن هشت سالگی به خانه ی عموی خویش ابوطالب رفت و تحت سرپرستی عمویش قرارگرفت. ابوطالب پدرعلی بود.آرامش و وقار سیمای متفکر محمد از زمان نوجوانی در بین همسن و سالهایش کاملا مشخص بود به قدری ابوطالب او را دوست داشت که همیشه می خواست با اوباشد و دست نوازش برسرورویش کشد و نگذارد درد یتیمی او را آزار دهد. در سن دوازده سالگی بود که عمویش ابوطالب او را همراهش به سفری تجارتی که ان زمان در حجاز معمول بود به شام برد . در همین سفر در محلی به نام بصری که از نواحی شام بود ابوطالب به راهبی مسیحی که نام وی بحیرا بود برخورد کرد . بحیرا هنگام ملاقات محمد کودک ده یا دوازده ساله از روی نشانه هایی که در کتابهای مقدس خوانده بود با اطمینان که این کودک همان پیغمبر آخرالزمان است. محمد دوران جوانی ونوجوانی را گذراند. در این دوران که برای افراد عادی سن ستیزه جویی وآلودگی به شهوت و هوسهای زودگذر است برای محمد جوان سنی بود همراه با پاکی راستی وامانت بی مانند بود. صدق لهجه ی راستی کردار و ملایمت و صبر و حوصله در تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود .از آلودگیهای محیط آلوده ی مکه برکنار و دامنش از ناپاکی بت پرستی پاک و پاکیزه بود به حدی که موجب شگفتی همگان شده بود آن اندازه مورد اعتمادبود که به «محمد امین» مشهورگردید .
ازدواج محمد (ص)
وقتی امانت و درستی محمد (ص) زبانزد همگان شد زن ثروتمندی ازمردم مکه به نام خدیجه دختر خویلد که پیش ازآن دوبار دیگر هم ازدواج کرده بود و ثروت زیاد وعفت و تقوایی بی نظیر داشت خواست که محمد(ص) را برای تجارت به شام بفرستد واز سود بازرگانی خود سهمی به محمد(ص) بدهد . محمد(ص) این پیشنهاد را پذیرفت. خدیجه (میسره) غلام خود را همراه محمد(ص) فرستاد وقتی میسره و محمد(ص) از سفر شام برگشتند میسره گزارش سفر را جز به جز به خدیجه داد و از امانت و درستی محمد(ص) حکایتها گفت. خدیجه شیفته امانت و درستی محمد شد چندی بعد خواستار ازدواج با محمد گردید. محمد(ص) نیز این پیشنهاد را قبول کرد . در این موقع خدیجه چهل ساله بود و محمد(ص) بیست وپنج سال داشت. خدیجه تمام ثروت خود را در اختیار محمد(ص) گذاشت و غلامانش را نیز بدو بخشید. محمد(ص) بیدرنگ غلامانش را ازاد کرد و این اولین گام پیامبر در مبارزه با بردگی بود. محمد(ص) میخواست در عمل نشان دهد که می توان ساده و دور از هوسهای زودگذر و بدون غلام و کنیز زندگی کرد . خدیجه همسر عزیزو باوفایش نیز می دانست که هر وقت محمد(ص) در خانه نیست در غار حرا بسر میبرد. غار حرا در شمال مکه در بالای کوهی قراردارد که هم اکنون نیز مشتاقان به آنجا میروند و خاکش را توتیای چشم میکنند . این نقطه دور از غوغای شهر و بت پرستی و آلودگیها جایی است که شاهد راز و نیازهای محمد(ص) بوده است به خصوص درماه رمضان که تمام ماه را محمد در آنجا بسر می برد. این تخته سنگهای سیاه و این غار شاهد نزول وحی و تابندگی انوار الهی بر قلب پاک عزیز قریش بوده است . این همان کوه جبل النور است که هنوز هم نورافشانی می کند.
آغازبعثت
محمد امین(ص) قبل ازشب 27 رجب درغار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز به آفریننده ی جهان پرداخت و در عالم خواب رویاهایی می دید راستین و برابر عالم واقع. روح بزرگش برای پذیرش وی کم کم آماده می شد . در آن شب بزرگ جبرئیل فرشته ی وحی مامور شد ایاتی ازقران را بر محمد بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد. سن محمد در این هنگام چهل سال بود. درسکوت و تنهایی و توجه خواست به خالق یگانه ی جهان جبرئیل ازمحمد(ص) خواست این آیات را بخواند.
اقرا باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم . علم الانسان مالم یعلم . یعنی بخوان به نام پروردگارت که آفرید. او انسان را از خون بسته افرید . بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است . خدایی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست . محمد(ص) امی و درس ناخوانده بود گفت من توانایی خواندن ندارم. فرشته او را سخت فشرد و از اوخواست که لوحرا بخواند. اما
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
زندگی نامه ابومَنْصورْ مُوَفَّقِ هَرَویی
ابومَنْصورْ مُوَفَّقِ هَرَویی (سده 4و5ق/10و 11م)، فرزند علی پزشک و داروشناس ایرانی و مؤلف کهنترین کتاب فارسی موجود در داروشناسی.
در هیچ یک از منابع کهن نامی از او یا تألیفاتش برده نشده است. آگاهیهای ما درباره وی تنها از راه کتاب الابنیه عن حقایق الادویه اوست که درباره ادویه مفرده و خواص آنها تألیف شده است. ابومنصور خود در مقدمه کتاب میگوید که در«کتابهای حکیمان پیشین و عالمان و طبیبان محدث جستجو کرده و«در ادویه و اغذیه مفرد و غیرش نیز و کردار هر دارویی و منفعتها و مضرتهاشان»به تأمل نگریسته است،
چنانکه از بقراط،، جالینوس، دیسکوریدس، ماسرجویه، ابن ربن طبری، حنین بن اسحاق، ثابت بن قره، محمد بن زکریای رازی، سنان بن ثابت و موسی بن سنان(؟)نقل قول کرده است(ص،10،18،20،21،23،30،37،87،89،127،145،337،جمـ)،اما علاقه ابومنصور بیشتر معطوف به پزشکان هندی است و نظریات و شیوههای کار آنان را بیشتر میپسندد،زیرا به گفته خود وی«دارو آنجا بیشتر است و عقاقیر آنجا تیزتر و خوشتر و همت آن مردمان به استقصا اندر حکمت بالغتر است». پس در برابر یونانیان و حکمای روم که«به غلط افتادهاند،حکیمان هند بر صوابند»و از آن جمله، سری فرگودات، جاطک و بهایل-که ممکن است همان بهلین داد باشد که ابنوحشیه در مقدمه کتاب السموم از او یاد کرده است-و از هیج یک اثری نمیشناسیم،
و نیز منکه- که ترجمه کتابهایی از هندی به فارسی و عربی به وی نسبت داده میشود(ص4،20،83،97،121،127،جمـ؛ابن ابی اصیبعه،2/33؛GAS,III/201-202).آنگاه ابومنصور در بیان سبب تألیف الابنیه،بااشاره به پزشکانی که آثار آنان را بررسی کرده،گوید:«بعضی از ایشان فصلهایی بیرون کرده بودند موجز و بعضی نه، و نیز آن بعضی شرح تمام نکرده بودند.من خواستم که کتابی بنا کنم و هر چه شناسند اندرو یاد کنم از آن چیزها که استعمال کنند…به شرحی تمام…تا این روزگار مرا شغلهای محدث از این دور همیداشت و اتفاق نیفتاد
چنانکه من همی خواستم از قبل کسادی علم و کمی طالبان تا آنگاه که حاصل آمدم اندر حضرت عالی مولانا الامیر المسدد المؤید المنصور ادام الله علوه، پس او را دیدم ملکی بزرگوار و دانا و حکمتشناس و حقدان و دانشجوی و داد ده و سخیدست و کریم طبع و سخندان و زایرنواز و یزدان پرست و هنرورز، پس از جهت این فضلهای شریف،مرا خرد تکلیف کرد…که به نام این ملک عالم و عادل این کتاب تصنیف کنم». آنگاه بار دیگر تأکید میورزد:«این کتاب تألیف کردم از بهر خزانه اوی و هر چه شناسند از داروها اندرین کتاب پیدا کردم به شرحی تمام از بهر آنکه این کتاب شریفتر از آن است که مختصر باید کرد…و این کتاب را بر حروف هجی بنا کردم تا باز جستنش آسان بود…»(ص2-5).
دعوی ابومنصور بر اینکه در الابنیه،از همه داروهای شناخته شده«به شرحی تمام»یاد کرده،باطل است. جای بسیاری مواد که در سده 4ق و پیش از آن،معروف بوده و از جمله در الحاوی محمد بن زکریای رازی ذکر شده، در تصنیف ابومنصور خالی است(نکـ:رازی،21/77-81،306-310،507،513،514،595،601-602،جمـ). همچنین وصف وی از بسیاری داروها،سخت کوتاه است(ابومنصور،88،93،270-271،330-331؛قس:رازی،20/220-222،256-258، 21/313-318 21/313-318 ،602-606،جمـ).
کهنترین نسخهای که از الابنیه در دست است،در 447ق و به دست علی بن احمد اسدی طوسی،شاعر و لغتشناس معروف و صاحب گرشاسبنامه و لغت فرس کتابت شده است و در کتابخانه وین نگهداری میشود(فلوگل،II/534-536).
در صفحه عنوان این نسخه،این عبارت به خط اسدی طوسی جلب توجه میکند:«تألیف ابومنصور موفق بن علی الهروی حرسه الله». از جمله دعایی حرسه الله در این عبارت چنین نتیجه میشود که ابومنصور در تاریخ کتابت این نسخه زنده بوده است. فلوگل بدون توجه به مدلول این دعا،از لقبهای المسدد و المنصور که ابومنصور برای فرمانروایی زمان خویش آورده، نتیجه گرفته است که این امیر، منصور بن نوح سامانی(حکـ350-366ق)ملقب به السدید بوده است(II/534).جمعی دیگر از پژوهشگران نیز این نظر را تأیید کردهاند(فونان،80؛براون،92-93؛همو،1/21؛سارتن،I/678-679؛محبوبی،8:امیری،مقدمه،22). روشن است که قبول این نظر،با فرض زنده بودن ابومنصور در تاریخ کتابت نسخه اسدی طوسی دشوار مینماید.
قزوینی بر آن است که نتیجهگیری فلوگل از مطالب مقدمه ابومنصور پایه درستی ندارد، زیرا آن لقبها از نوع القاب ستایشآمیز عام است که برای بسیاری از امرا و پادشاهان به کار رفته است.
همچنین جمله دعایی حرسه الله در صفحه عنوان کتاب به معنای زنده بودن مؤلف در زمان کتابت نسخه اسدی طوسی نمیتواند باشد،زیرا، گرچه به احتمال ضعیف، ممکن است اسدی طوسی عین عبارت صفحه عنوان نسخه مورد استفاده خویش را نقل کرده باشد(قزوینی،264-266؛نیز نکـ:محبوبی،9). محمد تقی بهار نیز به استناد این سابقه که برخی کاتبان عین عبارات کاتبان پیشین را بدون توجه یا با توجه به معنی و مفهوم آن نقل کردهاند، به طور ضمنی محتمل میشمارد که دعای یاد شده نیز از اینگونه رونویسیها بوده باشد(2/24-25)و بدینسان احتمال مطرح شده از سوی قزوینی را تأیید میکند.
از سوی دیگر به نظر بهار،به رغم آنکه کتاب الابنیه همه ویژگیهای شیوه نگارش سده 4ق را در بردارد، نمیتوان آن را با اطمینان مربوط به این سده شمرد، زیرا سبک سده 4ق تا دو سده بعد همچنان تقلید میشده است(همانجا). بدین ترتیب از نظر این دو پژوهشگر،دوران زندگانی مؤلف را نمیتوان به دقت تعیین کرد. با اینهمه،پذیرفتن اینکه دانشمندی مانند اسدی طوسی،نوشته کاتب دیگری را بدون دقت در مدلول آن نقل کرده باشد،دشوار است.
گرچه میتوان پذیرفت که اسدی به هنگام کتابت نسخه، از زندگی یا مرگ مؤلف آگاهی نداشته است. از سوی دیگر با توجه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
زندگی نامه شهید ابراهیم همت
به روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عازم کربلای معلّی و زیارت قبر سالار شهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش کربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید. محمد ابراهیم درسایه محبت های پدر ومادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با کار و تلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می آورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجه ای می کرد. او با شور و نشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید. پدرش از دوران کودکی او چنین می وید: « هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمی گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگی ها و مرارت ها را از وجودم پاک می کرد و اگر شبی او را نمی دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. » اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث می شد که از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها کمک کند. این علاقه تا حدی بود که از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت کتاب آسمانی قرآن را کاملاً فرا گیرد و برخی از سوره ه ای کوچک را نیز حفظ کند.
● دوران سربازی
در سال ۱۳۵۲ مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخت رین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشکر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود. ماه مبارک رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفکر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد که آنها هم اگر سعی کنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، می توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشکر، وقتی که از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی می کردند برایم گواراتر از این بود که با چشمان خود ببینم که چگونه این از خدا بیخبران فرمان می دهند تا حرمت مقدس ترین فریضه دینمان را بشکنیم و تکلیف الهی را زیرپا بگذاریم. »
امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از کتب ممنوعه (از نظر ساواک) دست یابد. مطالعه آن کتاب ها که مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم می شد تأثیر عمیق و سازنده ای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش کمک شایانی کرد. مطالعه همان کتاب ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد که ابراهیم فعالیت های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز کند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.
● دوران معلمی
پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی می کرد تا در محیط مدرسه و کلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام (ره) و یارانش آشنا کند. او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و کسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. لیکن روح بزرگ و بی باک او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندک تزلزلی پی می گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ای غفلت نمی ورزید. با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد می کرد. سخنرانی های پرشور و آتشین او علیه رژیم که بدون مصلحت اندیشی انجام می شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای که او شهربه شهر می گشت تا از دستگیری در امان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی که درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سکنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عکس العمل نشان می دادند و ابراهیم احساس کرد که برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد. بعد از بازگشت به شهر خود در کشاندن مردم به خیابان ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و کوشش خود را افزایش داد تا اینکه در یکی از راهپیمایی های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی که یکی از بندهای آن انحلال ساواک بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشکر معدوم «ناجی»، صادر گردید. مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند که این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس و قیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال می کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ره، به پیروزی رسید.
● پس از انقلاب
پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه اندازی کمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله کسانی بود که سپاه شهرضا را با کمک دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشکیل داد. درایت و نفوذ خانوادگی که درشهر داشتند مکانی را بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل کردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندی ها را رفع کردند. به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی که مجموعه سپاه سازمان پیدا کرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت. به همت این شهید بزرگوار و فعالیت های شبانه روزی برادران پاسدار در سال ۵۸، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا که به آزار واذیت مردم می پرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاکسازی گردید. از کارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت های فرهنگی، تبلیغی منطقه بود که در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت. اواخر سال ۵۸ برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گران بهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت کرد و به فعالیت های گسترده فرهنگی پرداخت.
● در کردستان
شهید همت در خرداد سال ۱۳۵۹ به منطقه کردستان که بخش هایی از آن در چنگال گروهک های مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشان با توکل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بی امان و همه جانبه ای را علیه عوامل استکبار جهانی و گروهک های خودفروخته در کردستان شروع کرد و هر روز عرصه را برآنها تنگ تر نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم کُرد و رفع مشکلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی که هنگام ترک آنجا، مردم منطقه گریه می کردند و حتی تحصن نموده و نمی خواستند از این بزرگوار جدا شوند. رشادت های او دربرخورد با گروهک های یاغی قابل تحسین و ستایش است. براساس آماری که از یادداشت های آن شهید به دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر ۵۹ تا دی ماه ۶۰ (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات موفق در خصوص پاکسازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است.
● جنگ شروع می شود
پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همت به صحنه کارزار وارد شد و درطی سالیان حضور در جبهه های نبرد، خدمات شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید. او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم کل سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله (ص) را تشکیل دهند. در عملیات سراسری فتح المبین، مسؤولیت قسمتی از کل عملیات به عهده این سردار دلاور بود. موفقیت عملیات درمنطقه کوهستانی «شاوریه» مرهون ایثار و تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست. شهید همت در عملیات پیروزمند بیت المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله (ص) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شکستن محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر انجام داد و به حق می توان گفت که او یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشته اند و با اینکه منطقه عملیاتی دشت بود، شهید حاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی کرد. در سال ۱۳۶۱ با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان که مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و درمحور جنگ وجهاد قرارگرفت. با شروع عملیات رمضان در تاریخ ۲۳/۴/۱۳۶۱ درمنطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ ۲۷ حضرت رسول اکرم (ص) را برعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود. پس از آن در عملیات مسلم بن عقیل و محرم ـ که او فرمانده قرارگاه ظفر بود ـ سلحشورانه با دشمن زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود که شهیدحاج همت، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل لشکر ۲۷ حضرت محمدرسول الله (ص) ، لشکر ۳۱