لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
برگرفته از زندگی نامه ی استاد سلمان هراتی
سلمان هداتی در سال 1338 در روستایی مرزدشت از توابع تنکابن که روستایی زیبا و همجوار جنگل و دریاست دیده به جهان گشود.
سلمان پدر خود را این چنین توصیف کرده است:
پدرم کارگر است به مزرعه می آید با آفرین ستاره از آسمان صبح باز می گردد، و با اولین ستاره در آسمان شب، پدرم خورشید است.
وی تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد و برای ادامه ی تحصیل به تنکابن رفت.
روزها در دکان خرازی کار می کرد و شبها درس می خواند سپس به بیمارستانی در تهران رفت و به کار مشغول شد. وی با توجه به شرایط سختی که داست به صورت متفرقه در امتحانات نهایی ششم دبیرستان شرکت کرد و قبول شد. در زمان انقلاب اسلامی در سال 1357 به سربازی رفت و در همان در رشته ی هنر تربیت معلم پذیرفته شد.
خودش اظهار نموده بود که از سال 50 به صورت حرفه ای پا به دنیای شعر گذاشته و به سرودن شعر مبادرت ورزید. سال 1361 ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد و عاقبت در عصر جمعه نهم آبان ماه سال 65 در حادثه ی تصادف جان خود را از دست داد.
کتاب شعر سلمان شامل 3 دفتر است:
دفتر اول: «از آسمان سبز» مجموعه اشعار نو، غزل چهار پاره، مثنوی و دوبیتی شاعر است.
دفتر دوم: «دری به خانه ی خورشید» نیز از اشعار نو، غزل، مثنوی، رباعی تشکیل شده است.
دفتر سوم: در مجموعه اشعار سلمان مخاطب بلافاصله با دیدگاه و آرای وی رو در رو می شود در واقع شاعر بی پیرایه به طور مسلم اندیشه و بیان را که بر آن پایبند است مطرح می سازد. او پایبند اصول اخلاقی و تعهدات اجتماعی است.
سلمان از همگان می خواهد تا به هنجارهای اجتماعی سنن و باورهای دینی پایبند باشد. سلمان هراتی از شاعرانی بود که برخلاف بعضی به آنچه می گفت و می نوشت اعتقاد عمیقی داشت و اهل ظاهرسازی و ریاکاری نبود. علیرضا غزوه نیز می گوید: سلمان را باید آغازگر شعر اعتراض در ایران دانست، چرا که دارای سبک و زبانی ویژه است و نگاه واقع گرانه به مسائل اجتماعی دارد. هراتی شاعری مرگ آگاه است در پایان جا دارد به این مسئله اشاره شود که سلمان هراتی مدتی قبل از مرگش هنگامی که بر سر قبر سهراب سپهری حاضر می شود اعلام می کند که مدتی نخواهد گذشت که دار فانی را وداع خواهد کرد.
همسرش می گوید: سر قبر سهراب که رفتیم سلمان به دوستش گفته بود که همین روزها برایم اتفاقی خواهد افتاد مرا بیاورید و همین جا دفن کنید، و حادثه درست یک ماه و نیم بعد اتفاق افتاد و او در 6/7/1365 به ملکوت اعلاء پیوست.
( روحش شاد (
« بیایید ما هم همانند سهراب مرگ آگاه باشیم»
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
زندگی نامه هنرمندان مکتب اصفهان (969 تا 1110 ه. ش)
حبیب الله مشهدی (978 ه. ش)
لطف الله (967 ه. ش )
رضا عباسی (آقارضا )
علیرضا عباسی
آقا رضا جهانگیری
محمد شفیع عباسی
افضل الحسینی ( یا افضل حسینی)
معین مصور
محمد علی (1044 0 1020 ه. ق )
محمد یوسف
محمد قاسم (حدود 1078)
حبیب الله مشهدی (978 ه. ش): بررسی آثار حبیب الله مشهدی نشان می دهد که او ابتدا در هرات کار می کرد و بعداً توسط حسین خان شاملو دولت مرد قمی او را به دربار شاه عباس معرفی کرد. او به اصفهان آمد و در دربار به کارش ادامه داد و از اعتبار بسیاری برخوردار شد. طراحی های او نشان می دهد که در ایجاد خطوط ظریف ، محکم و روان از مهارت و استادی کم نظیری برخوردار بوده است و چنان استنباط می شود که آثارش اندکی در طراحی به کارهای رضا عباسی نزدیک بوده و تحت تاثیر هنرمندان پایتخت قرار گرفته است.
لطف الله (967 ه. ش ):یکی از مینیاتوریست ها و طراحان دوران صفوی است. وی در سال 997 ه. ش وفات یافته است.
رضا عباسی (آقارضا): بیش از هر کس دیگر در نقاشی سده ی یازدهم هجری ایران تاثیر گذار بوده است. "قاضی احمد" مورخ هنری اوایل سده ی یازدهم در مورد وی می نویسد: « آقا رضا نقاش زیبایی ها، پسر مولانا علی اصغر کاشی، شخصیتی است که دنیای حاضر باید به وجود او افتخار کند. زیرا او در عنفوان جوانی کارهای قلمگیری، صورت سازی و شبیه سازی را به درجه ای رساند که اگر مانی و بهزاد، امروز زنده بودند، روزی صد بار دست و قلم قوی او را ستایش می کردند. در این زمان هیچ استاد نقاش و هنرمندی نیست که کار او را کامل نداند.»
آقا رضا مورد لطف خاص شاه عباس بود؛ به طوری که از سالهای 1008 به بعد عنوان عباسی را از وی دریافت کرد. آقا رضا معاصر شیخ محمد شیراز و صادق بیک افشار بود. زندگی این هنرمند، زمانی مانند اشراف دربار شاهی بود و گاهی سخت و ناامید کننده؛ به طوری که نمی توانست نقش هنرمندان سنتی دربار را ایفا کند.
اسکندر منشی نویسنده تاریخ عالم آرای عباسی، درباره ی وی می نویسد:«رضا، علی رغم ظرافت های هنری تا آن حد بی فرهنگ بود که مرتباً به کارهای پهلوانی و کشتی اشتغال داشت و به این عادت علاقه مند شده بود. او از معاشرت با مردان بزرگ و با استعداد اجتناب می کرد.»
نقل است که رضا در اوایل سده ی یازدهم حرفه ی خود را رها کرده و هم نشین اشخاص بیچاره و ولگرد شد؛ ولی دوباره به طور فعال به کارگاه سلطنتی باز گشت و مشغول نقاشی شد. در اواخر عمر، طراحی های او تحت تاثیر تجارب و شاید گذشت عمر، خشن تر شد.
کارهای آخر عمر او نه تنها از ظرافت کمی برخوردار است؛ بلکه صداقت و خلوص نیز دیگر در آثارش وجود ندارد.
او موضوع آثارش را از طبقات پایین انتخاب می کرده و در کارهایی که برای دربار انجام می داد، آدمها را تقریبا چاق نشان می داده است.
رضا عباسی طراحی با قلم را که از قرن نهم هجری شروع شده بود، تکامل بخشید. خطوط او در این قلمگیری ها ویژگی خاصی دارد. وی در کشیدن لباسها نهایت استادی را به خرج داده و تاخوردگی های ملایم و لبه های شیب دار را با سهولت تمام ترسیم کرده است. خطوط بریده و منحنی های ساده با هم مخلوط شده اند و حجم های طبیعی و ابریشم های روشن لباس را به وجود آورده اند. این خطوط هرگز از قوام وشکل طرح جدا نمی شوند و جزئیات قابل مشاهده هرگز ناهماهنگ نیست. طراحی هایی که از این استاد به نام آقا رضا و رضا رقم زده شده است، به جزطرح شماره 45 همه فاقد تاریخ هستند.
طراحی های شماره 31 تا 34
کارهای دوران جوانی رضا عباسی است (آقا رضا ). ولی طراحی هایی که به امضای رضا عباسی رقم زده شده است ، از تاریخ (1011 الی 1044 ه. ق ) شاملطرح های شماره 35و36است. تعدادی طراحی هم بعد از سال 1044 به شیوه ی استاد ، کار شده که آن ها را هم به استاد نسبت می دهند.
علیرضا عباسی:این هنرمند اولین بار هنگامی که مسجد جامع قزوین را با چندین کتیبه تزئین کرد ، به شهرت رسید. وی در شروع سلطنت شاه عباس در خدمت سردار مهم شاه ، فرهاد خان بود. ولی شاه پس از آگاهی استعداد او به سردار خود دستور داد که این خوشنویس را به دربارش بفرستد.
وی بعد از آن خوشنویسی را در دربار شروع کرد و تا بعد از مرگ شاه در دربار ماند. علیرضا مرد بلند همتی بود. ابتدا رئیس خوشنویسان شد و بعد از آن مدتی رئیس کتابخانه ی سلطنتی شد. شاه عباس علاقه و توجه خاصی به وی داشت ؛ به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
زندگی نامه شهید صیاد شیرازی
امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در سال 1323 در کبود گنبد مشهد در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. مادرش شهربانو و پدرش زیاد نام داشت. پدرش، که از عشایر فارس بود، به استخدام ژاندارمری در آمد و سپس به ارتش منتقل شد. او از جاذبه ای خاص برخودار بود، از این رو علی تحت تأثیر پدر از کودکی به ارتش علاقه مند شد.
او به همراه پدر و خانواده، مانند دیگر خانواده های نظامیان، از شهری به شهری مهاجرت می کرد. شهرهای مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان محل پرورش وی شدند. او سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال 1342 موفق به اخذ دیپلم گردید. او در سال 1343 در کنکور دانشکده افسری شرکت کرد و پذیرفته شد. علی از بدو ورود به دانشکده به جدیت در درس و پای بندی به مذهب شهرت یافت. و سرانجام در مهرماه 1346 در رسته توپخانه دانش آموخته شد و با درجه ستوان دومی وارد ارتش گردید. او پس از طی دوره آموزشی در شیراز و اصفهان به لشگر تبریز و سپس لشگر زرهی کرمانشاه منتقل شد. او در سال 1350 برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران آمد و پس از پایان کلاس و جدیت در تحصیل سرانجام خود از استادان زبان انگلیسی شد.ستوان یک علی صیاد شیرازی تصمیم گرفت با دختر عمویش، خانم عفت شجاع ازدواج کند اما به دلیل این که محمود، عموی علی، از مخالفان شاه بود، ساواک با این ازدواج موافقت نکرد، اما سرانجام در اثر اصرار علی، ارتش با این وصلت مبارک موافقت کرد. علی در سال 1352 به دلیل لیاقت ها و دقت هایش در کار، برای تکمیل تخصص های توپخانه از طرف ارتش به آمریکا اعزام شد تا دوره هواسنجی بالستیک را بگذراند. او این دوره آموزشی را در شهر فورت سیل از ایالت اوکلاهما، در منطقه ای نظامی، با موفقیت طی کرد. در این دوره فشرده ستوان همچون مبلغی مذهبی به دعوت آمریکاییان به اسلام می پرداخت و در مجالس بحث و مناظره آنان شرکت می کرد. او در بین آشنایان جدیدش به مرد مذهبی مشهور شد. او پس از گذراندن دوره، با تخصصی جدید و روحیه ای با نشاط به ایران مراجعت کرد. ارتش برای استفاده از دانش نظامی ستوان، او را در سال 1353 به اصفهان ـ مرکز توپخانه ـ منتقل کرد. علی در اصفهان با یافتن دوستان جدید مطالعات مذهبی خود را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را در این دوره قوام بخشید. او در نامه ای که برای سرگرد محمد مهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی، ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامه های مذهبی بحمدالله پیش می رویم مخصوصاً در آن قسمت که می دانید». این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند. جالب این است که هرکس از افسران را به مراقبت وی می گماردند یا تحت تأثیر روحیه او قرار می گرفت و گزارش مثبت برای او رد می کرد یا صیاد را از مراقبت و مأموریت خود خبر می داد و یا از اول با چنین مأموریتی مخالفت می کرد.
سروان صیاد هم زمان با اوج گیری مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی تقیه را کنار گذارد و در ارتش علناً به دفاع از علمای اسلام و حکومت اسلامی پرداخت و سرانجام به دلیل این که در بین افسران، تبلیغات ضد رژیم می کرد، ضد اطلاعات از قرار دادن جنگ افزار در اختیار وی ممانعت کرد و اعلام نمود که از واگذاری مشاغل حساس به او خودداری شود. سرانجام سروان در 19 بهمن دستگیر و زندانی شد اما دیری نپایید که انقلاب به پیروزی رسید و او هم مانند همه مردم ایران آزاد شد.
دوره دوم زندگی سرهنگ صیاد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز می شود: او پس از پیروزی انقلاب اسلامی با رحیم صفوی و حجت الاسلام سالک آشنا می شود و با یکدیگر پیمان می بندند که از پادگانهای اصفهان حفاظت نمایند. اختلاف سروان با فرماندهان ارتش موجب آشنایی وی با حضرت آیت ا... خامنه ای می گردد و از اینجا سرنوشت صیاد به کلی تغییر پیدا کرد. پس از حوادث کردستان، صیاد با درجه سرگردی به همراه سردار صفوی به غرب اعزام می گردد. و با هماهنگی ارتش و سپاه سنندج را آزاد می کنند. لیاقتهای سرگرد در کردستان موجب می گردد تا با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب گردد. اختلافات سرهنگ با بنی صدر اولین رئیس جمهوری اسلامی موجب برکناری وی و خلع دو درجه می گردد. اما دیری نپایید که بنی صدر سقوط کرد و شهید رجایی به ریاست جمهوری رسید و سروان مجدداً با دو درجه به غرب کشور اعزام می شود. سرهنگ با تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهداء لشگرهای 64 ارومیه و 28 کردستان و تیپ های 23 نیروی ویژه هوا برد و تیپ 30 گرگان شهرهای بوکان و اشنویه را آزاد کرد. در هفتم مهرماه 1360 به خاطر رشادت ها و لیاقتها توسط رهبر معظم انقلاب حضرت امام خمینی (ره) به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. او با هماهنگی با سپاه قهرمان پاسداران انقلاب اسلامی در عملیات طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، مسلم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
زندگی نامه آیت الله العظمی خامنه ای (دامة برکاته)
یک نفر را مثل آقاى خامنه اى پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگذار، و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنید، ایشان را من سال هاى طولانى مىشناسم.
( امام خمینى «قدس سره»)
از میلاد تا مدرسه
رهبر عالی قدر حضرت آیت الله سید على خامنهاى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنهاى، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنهاى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطرههاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانوادهشان چنین مى گویند: «پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مىگذشت. من یادم هست شبهایى اتفاق مىافتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مىکرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانهاى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند: «منزل پدرى من که در آن متولد شدهام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفهاى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مىرفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، این گونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.
در حوزه علمیه
ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند:
«عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبى از قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را به طور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.
در حوزه علمیه نجف اشرف
آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند.
در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درس هاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّ تى ایشان به مشهد باز گشتند.
در حوزه علمیه قم
آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگانی چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
زندگـی نامه سعـدی
ابو محـمد مشرف الدین ( شرف الدین ) مصلح بن عـبدالله بن شرف الدین شیرازی، مـلـقب به ملـک الکـلام و افصح المتکـلمین بی شک یکی از بزرگـترین شاعـران ایران است کـه بـعـد از فردوسی آسمان ادب فارسی را به نور خـیره کنندهً خـود روشن ساخـت. این روشنی با چـنان نیرویی هـمراه بود که هـنوز پـس از گـشت هـفت قـرن تمام از تاثـیر آن کـاسته نشده و این اثـر پارسی هـنوز پابرجـا و استوار است. از احـوال شاعـر در ابتدای زندگـیش اطـلاعی در دست نـیست، اما آنچـه مسلم است، دانش وسیعـی اندوخـته بود. در حدود سال 606 هـجـری در شهـر شیراز در خـاندانی کـه هـمه از عالمان دین بودند، چـشم به جـهان گـشود. مقـدمات عـلوم ادبی و شرعـی را در شیراز آموخت و سپس در حدود سال 620 برای اتمام تحـصیلات به بغـداد رفت و در مدرسه نظامیه آن شهـر به تحـصیل پـرداخت.مرا در نظامیه آواز بودشب و روز تـلقـین و تکـرار بود
بعـد از این سفـر سعـدی به حـجاز، شام، لبـنان، و روم رفته چـنان کـه در این ابـیات مشخص است :در اقصای عـالم بگـشتم بسیبسر بردم ایام با هـر کسی
تمتع به هـر گوشه ای یافتمز هـر خرمنی خوشه ای یافتمسفـری کـه سعـدی در حـدود سال 620 آغـاز کرده بود، مقارن سال 655 با بازگـشت به شیراز پایان گـرفت و از آن پس زندگـی را به آزادگـی و ارشاد و خـدمت خـلق گـردانـید. سـعـدی عـمر خـود را به سرودن غـزل ها و قـصائد و تالیفات رسالات مختـلف و وعـظ می گـذراند. در این دوره یکـبار نـیز سفری به مکـه کرد و از راه تـبریز به شیراز بازگـشت. نکـته مهـم در زندگی سعـدی این است که در زمان زندگـیش شهـرت و اعـتبار خاصی گـرفت و سخـنانش مورد استـقبال شاعـران هـم عصرش قرار گرفت، آنچـنانکـه یکی از آنهـا بنام سیف الدین محـمد فرغـانی، چـنان شیفـته آثـار سعـدی بود کـه عـلاوه بر استـقبال از چـندین غـزل او چـند قصیده هـم در مدح او ساخته و برای او فرستاده که یکی از نمونه های آن در اینجا است :به جـای سخن گـر به تو جـان فرستمچـنان دان که زیره به کرمان فرستمسعـدی هـمچـنان به اندوختن و سرودن روزگـار می گـرانید و عـمر پـربار خـود را بدین گـونه سپـری می کـرد اما این بزرگ هـمواره سعـی و تلاش خـود را کافـی ندانسته، چـنانکـه در آغاز گـلستان می گـوید :یک شب تاًمل ایام گـشته می کـردم و بر عـمر تـلف کرده خـود تاًسف می خورم و سنگ سراچـه دل را به الماس آب دیده می سفتم و این ابیات را مناسب حال خـود یافتم.
هـردم از عـمر می رود نفسیچـون نگـه می کنم نمانده بسی
ای که پـنجاه رفت و در خـوابیمگـر این پـنج روزه در یابی
خـجـل آنکـس کـه رفت و کار نساختکوس رحـلت زدند و بار نساختبه تصریح خـود شاعـر این ابـیات مناسب حال او در تاًسف بر عـمر از دست رفته و اشاره به پـنجاه سالگـی وی، سروده شده است و چـون آنهـا را با دو بـیت زیر که هـم در مقـدمهً گـلستان از باب ذکـر تاریخ تالیف کـتاب آمده است :در این مدت که ما را وقـت خـوش بودز هـجـرت ششصد و پنجاه و شش بود
مراد ما نصیحت بود گـفتـیمحوالت با خدا کردیم و رفـتیمسعـدی هـم در شعـر و هـم در نـثر سخـن فارسی را به کمال رسانده است و از میان آثـار منظوم او، گـذشته از غـزلیات و قصائد مثـنوی مشهـوری که به سعـدی نامه و بوستان شهـرت دارد، این منظومه در اخـلاق و تربـیت و وعـظ است و در ده باب تـنظیم شده است : 1 - عـدل 2 - احـسان 3 - عـشق - 4 - تواضع 5 - رضا 6 - ذکـر 7 - تربـیت 8 - شکـر 9 - توبه 10 - مناجات و ختم کتاب.مهـمترین اثـر سعـدی در نثـر، کتاب گـلستان است که دارای یک دیباچـه و هـشت باب است : سیرت پادشاهـان، اخلاق درویشان، فضیلت و قناعـت، فواید خـاموشی، عـشق و جـوانی، ضعـف و پـیری، تاًثـیر تربـیت و آداب صحـبت.فوت سعـدی : وفات سعـدی را در ماًخـذ گـوناگـون به سال های ” 694 - 695 ” و ” 690 - 691 ” نوشته اند.
سعدی ، ناقدان و پیروان
قوم ایرانی در هر رشته از علم و حکمت و ادب هنرهای دیگر فرزندان نامی بسیار پرورانده ولیکن اگر هم به جز شیخ سعدی کسی دیگر نپرورده بود. تنها این یکی برای جاوید کردن نام ایرانیان بس بود.
سعدی در آئینه ادب معاصر
۱. دلتمرد، فلسفه شناس و ادیب برجسته ایرانی، محمدعلی فروغی (۱۳۲۱- ۱۲۵۶) درباره سعدی شیرازی(سده هفتم قمری، سده سیزدهم میلادی) یکی از چهار چهره برتر شعر کلاسیک فارسی و در همان حال، مهم ترین نثر نویس تاریخ ادبی ایران چنین اعتقاد دارد:
«قوم ایرانی در هر رشته از علم و حکمت و ادب هنرهای دیگر فرزندان نامی بسیار پرورانده ولیکن اگر هم به جز شیخ سعدی کسی دیگر نپرورده بود. تنها این یکی برای جاوید کردن نام ایرانیان بس بود. مداحی از شیخ سعدی را زبان و بیانی مانند زبان و بیان خود او باید، اما هیهات که چشم روزگار دیگر مانند او ببیند».۱ با آنکه فروغی از ذهنیتی تجدد خواه بهره داشت، اما مشکل بتوان رأی او را نمونه داوری ادیبان و شاعران متجدد ایران در سده بیستم میلادی نسبت به سعدی دانست. البته باید پذیرفت که همه آنان درباره سعدی، رأی و داوری نوشته شده ای ندارند. با این همه شاید، با جست و جوی ردپاهایی از برخی نظرهای مخالف را در لا به لای آثار ادبی و فرهنگی معاصر بیابیم.