لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
برای چه هجرت در تاریخ اسلام و دنیا اهمیت دارد
مهاجرت محمد (ص) درتاریخ اسلام واقعه ا یست بسیارمهم زیرا جامعه اسلامی بعداز مهاجرت بصورت واقعی مبدل به امت شد و اختلاف نژادی و طبقاتی و بخصوص مزایای اشراف و روسای قبایل و همچنین مزیت وابستگی به قبایل مختلف از بین رفت و تمام مسلمین از حیث تفوق و مزایا متساوی گردیدند .
هجرت بین دنیای قدیم و جهان جدید فاصل شد و عهد جاهلیت را از دوره اسلام جدا کرد و طوری مزایای طبقاتی و قبیله ای را از بین برد که بطوریکه خواهیم گفت وقتی محمد(ص) وارد (قبا) شد شخصی مثل ( عمربن الخطاب ) که یکی از بزرگان درجه اول مکه بود و ارتفاع قامتش به دو متر می رسید و صدایش چون رعد در فضا انعکاس پیدا می کرد و مردم می گفتند که حتی ابلیس ازاو وحشت دارد سنگ و خاک می کشید وتا اینکه محمد بنا نماید و محمد(ص) و (ابوبکر) با خاکهایی که (عمربن الخطاب ) می آورد برای ساختمان مسجد گل فراهم می کردند .
در صورتی که قبل از اسلام آوردن عمر بن الخطاب ، هر گاه ثروت عربستان را به او می دادند حاضر نبود که یک سنگ را از نقطه ای به نقطه دیگر منتقل کند یا اینکه مشتی خاک را بردارد .
چون تمام کارهای بنائی در مکه ، رد خانه اشراف آن شهر برعهده غلامان بود و اشراف آنجا خود را بسی بالاتر از آن می دانستند که دست را آلوده به گلکاری و بنائی نمایند .
(قبا) در جنوب مدینه قرار داشت و جزو حومه محسوب می شد .
مورخین مغرب زمین میگویند که محمد (ص) در روز دوم ماه سپتامبر سال 622 میلادی وارد(قبا) شد ولی مورخین اسلامی اظهار میکنند که محمد در روز شانزدهم ماه ژوئیه سال 622 میلادی قدم به (قبا) نهاد و چون آن روز یکی از روزهای محرم بود ، لذا مسلمانان بهتر آن دانستند که روز اول ماه محرم سال 622 میلادی را مبداء تاریخ جدید نمایند و هنوز این تاریخ بین الملل مسلمانان بنام تاریخ هجری متداول و موردد استفاده است .
اگر محمد (ص) روز شانزدهم ماه ژوئیه وارد (قبا) شده باشد همانطور که مورخین اسلامی نوشته اند در آن روز به مناسبت فصل تابستان خیلی گرم بوده است .
مردم (قبا) شنیده بودند که محمد (ص) آن روز وارد آن منطقه می شود و از بامداد از منازل خارج شدند و در کوچه ها انتظار آمدن پیغمبر اسلام را کشیدند .
آنگاه جون آفتاب بالا آمد و هوا گرم شد مردم نتوانستند که حرارت آفتاب را تحمل کنند و به خانه های خود رفتند .
وقتی آفتاب به وسط السماء رسید و زمین از تابش خورشید تابستان عربستان طوری گرم شد که انسان اگر با پای برهنه قدم بر میداشت پایش می سوخت محمد (ص) و (ابوبکر) وارد قبا شدند .
هیچکس در کوچه ها نبود که ورود محمد (ص) را ببیند و فقط یک یهودی که تاریخ نامش را ضبط نکرده و آن هنگام در کوچه ها دیده می شد .
یهودی مزبور مثل دیگران می دانست که آن روز محمد (ص) باید وارد مکه شود و همین که دو ماه شتر سفید رنگ را دید و دو سوار را مشاهده نمود دریافت که محمد(ص) وارد شده است .
آنگاه در کوچه های (قبا) دوید و فریاد زد ای یهودیان آگاه باشید که اقبال شما وارد شد.
چون گفتیم که یهودیان مدینه هم مثل مسلمین انتظار آمدن محمد(ص) را می کشیدند تا اینکه به اختلافاتی که زندگی را بر آنها ناگوار کرده است خاتمه بدهد .
مردم وقتی صدای آن مرد را شنیدند از خانه ها بیرون دویدند .
نه فقط مردها و زن ها بلکه کودکان نیز در آن گرمای ظهزر از خانه ها خارج شدند که محمد (ص) را ببینند و مشاهده کنند پیغمبری که از طرف خداوند برای اعراب فرستاده شده است چه شکل دارد .
محمد (ص) و ابوبکر مقابل دو درخت خرما شترها را خوابانیدند و فرود آمدند و در سایه نخل قرار گرفتند .
تمام سکنه قبا ، اعم از مسلمان و یهودی مقابل محمد (ص) و (ابوبکر) چرگه زدند اما نمی دانستند که کدام یکی از آن دو محمد (ص) می باشد .
(ابوبکر ) چون سه سال از محمد (ص) مسن تر بود متوجه شد که ممکن است اشتباه کنندو تصور نمایند که وی پیغمبر اسلام می باشد و لذا عقب محمد (ص) قرار گرفت و ردای خود را که در راه از (زبیرالعوام) گرفته بود ازتن بیرون آورد و مثل سایه بان بالای سر محمد(ص) نگاه داشت تا اینکه آفتاب بر او نتابد.
زیرا سایه دو درخت نخل آنقدر نبود که آن دو را از حرارت آفتاب محفوظ نماید و آن سایه بان بهتر محمد (ص) را از حرارت خورشید حفظ می کرد .
آن وقت مردم محمد (ص) را به خوبی شناختند و به رسم اعراب برای خوش آمد گفتن هلهله کردند .
محلی که محمد و ابوبکر در آنجا از شتر فرود آمدند موسوم بود به محله (بنی عمرو بن عوف) و پیغمبر اسلام پرسید اینجا مال کیست ؟
جوانی از بین جمعیت برخاست و گفت این زمین مال من است و این دو نخل را من کاشته ام .
محمد (ص) گفت منظورم این بود که آیا صاحب این زمین ( که اینک نمی دانم تو هستی ) اجازه می دهد که در اینجا زیر این دو نخل سکونت کنیم و در این نقطه بیتوته نمائیم .
جوان گفت بلی یا محمد و تو تا هر زمان که میل داشته باشی می توانی در اینجا بسرببری .
ولی یکی از مسلمین (قبا) موسوم به (کلثوم ) از محمد (ص) و ابوبکر خواهش کرد که به منزل او بروند ودر آنجا استراحت نمایند .
محمد (ص) نخواست که دعوت آن را بپذیرد و گفت ما برای تو باعث زحمت خواهیم شد ولی (کلثوم) گفت یا محمد (ص) من در خانه خود یک حجره خالی دارم که محل سکونت من نیست و مورد استفاده هم قرار نمی گیرد و تو و (ابوبکر) می توانید در آن حجره منزل کنید و خود من از شتران شما محافظت خواهم نمود و آنها را سیر خواهم کرد .
محمد دعوت (کلثوم ) را پذیرفت و به خانه او رفت و در آن حجره منزل کرد و همان روز سکنه مدینه از ورود محمد مستحضر شدند و اولین کسی که از مدینه خود را به (قبا) رسانید تا محمد (ص) را ببیند ( عمربن الخطاب ) بود .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
برای چه هجرت در تاریخ اسلام و دنیا اهمیت دارد
مهاجرت محمد (ص) درتاریخ اسلام واقعه ا یست بسیارمهم زیرا جامعه اسلامی بعداز مهاجرت بصورت واقعی مبدل به امت شد و اختلاف نژادی و طبقاتی و بخصوص مزایای اشراف و روسای قبایل و همچنین مزیت وابستگی به قبایل مختلف از بین رفت و تمام مسلمین از حیث تفوق و مزایا متساوی گردیدند .
هجرت بین دنیای قدیم و جهان جدید فاصل شد و عهد جاهلیت را از دوره اسلام جدا کرد و طوری مزایای طبقاتی و قبیله ای را از بین برد که بطوریکه خواهیم گفت وقتی محمد(ص) وارد (قبا) شد شخصی مثل ( عمربن الخطاب ) که یکی از بزرگان درجه اول مکه بود و ارتفاع قامتش به دو متر می رسید و صدایش چون رعد در فضا انعکاس پیدا می کرد و مردم می گفتند که حتی ابلیس ازاو وحشت دارد سنگ و خاک می کشید وتا اینکه محمد بنا نماید و محمد(ص) و (ابوبکر) با خاکهایی که (عمربن الخطاب ) می آورد برای ساختمان مسجد گل فراهم می کردند .
در صورتی که قبل از اسلام آوردن عمر بن الخطاب ، هر گاه ثروت عربستان را به او می دادند حاضر نبود که یک سنگ را از نقطه ای به نقطه دیگر منتقل کند یا اینکه مشتی خاک را بردارد .
چون تمام کارهای بنائی در مکه ، رد خانه اشراف آن شهر برعهده غلامان بود و اشراف آنجا خود را بسی بالاتر از آن می دانستند که دست را آلوده به گلکاری و بنائی نمایند .
(قبا) در جنوب مدینه قرار داشت و جزو حومه محسوب می شد .
مورخین مغرب زمین میگویند که محمد (ص) در روز دوم ماه سپتامبر سال 622 میلادی وارد(قبا) شد ولی مورخین اسلامی اظهار میکنند که محمد در روز شانزدهم ماه ژوئیه سال 622 میلادی قدم به (قبا) نهاد و چون آن روز یکی از روزهای محرم بود ، لذا مسلمانان بهتر آن دانستند که روز اول ماه محرم سال 622 میلادی را مبداء تاریخ جدید نمایند و هنوز این تاریخ بین الملل مسلمانان بنام تاریخ هجری متداول و موردد استفاده است .
اگر محمد (ص) روز شانزدهم ماه ژوئیه وارد (قبا) شده باشد همانطور که مورخین اسلامی نوشته اند در آن روز به مناسبت فصل تابستان خیلی گرم بوده است .
مردم (قبا) شنیده بودند که محمد (ص) آن روز وارد آن منطقه می شود و از بامداد از منازل خارج شدند و در کوچه ها انتظار آمدن پیغمبر اسلام را کشیدند .
آنگاه جون آفتاب بالا آمد و هوا گرم شد مردم نتوانستند که حرارت آفتاب را تحمل کنند و به خانه های خود رفتند .
وقتی آفتاب به وسط السماء رسید و زمین از تابش خورشید تابستان عربستان طوری گرم شد که انسان اگر با پای برهنه قدم بر میداشت پایش می سوخت محمد (ص) و (ابوبکر) وارد قبا شدند .
هیچکس در کوچه ها نبود که ورود محمد (ص) را ببیند و فقط یک یهودی که تاریخ نامش را ضبط نکرده و آن هنگام در کوچه ها دیده می شد .
یهودی مزبور مثل دیگران می دانست که آن روز محمد (ص) باید وارد مکه شود و همین که دو ماه شتر سفید رنگ را دید و دو سوار را مشاهده نمود دریافت که محمد(ص) وارد شده است .
آنگاه در کوچه های (قبا) دوید و فریاد زد ای یهودیان آگاه باشید که اقبال شما وارد شد.
چون گفتیم که یهودیان مدینه هم مثل مسلمین انتظار آمدن محمد(ص) را می کشیدند تا اینکه به اختلافاتی که زندگی را بر آنها ناگوار کرده است خاتمه بدهد .
مردم وقتی صدای آن مرد را شنیدند از خانه ها بیرون دویدند .
نه فقط مردها و زن ها بلکه کودکان نیز در آن گرمای ظهزر از خانه ها خارج شدند که محمد (ص) را ببینند و مشاهده کنند پیغمبری که از طرف خداوند برای اعراب فرستاده شده است چه شکل دارد .
محمد (ص) و ابوبکر مقابل دو درخت خرما شترها را خوابانیدند و فرود آمدند و در سایه نخل قرار گرفتند .
تمام سکنه قبا ، اعم از مسلمان و یهودی مقابل محمد (ص) و (ابوبکر) چرگه زدند اما نمی دانستند که کدام یکی از آن دو محمد (ص) می باشد .
(ابوبکر ) چون سه سال از محمد (ص) مسن تر بود متوجه شد که ممکن است اشتباه کنندو تصور نمایند که وی پیغمبر اسلام می باشد و لذا عقب محمد (ص) قرار گرفت و ردای خود را که در راه از (زبیرالعوام) گرفته بود ازتن بیرون آورد و مثل سایه بان بالای سر محمد(ص) نگاه داشت تا اینکه آفتاب بر او نتابد.
زیرا سایه دو درخت نخل آنقدر نبود که آن دو را از حرارت آفتاب محفوظ نماید و آن سایه بان بهتر محمد (ص) را از حرارت خورشید حفظ می کرد .
آن وقت مردم محمد (ص) را به خوبی شناختند و به رسم اعراب برای خوش آمد گفتن هلهله کردند .
محلی که محمد و ابوبکر در آنجا از شتر فرود آمدند موسوم بود به محله (بنی عمرو بن عوف) و پیغمبر اسلام پرسید اینجا مال کیست ؟
جوانی از بین جمعیت برخاست و گفت این زمین مال من است و این دو نخل را من کاشته ام .
محمد (ص) گفت منظورم این بود که آیا صاحب این زمین ( که اینک نمی دانم تو هستی ) اجازه می دهد که در اینجا زیر این دو نخل سکونت کنیم و در این نقطه بیتوته نمائیم .
جوان گفت بلی یا محمد و تو تا هر زمان که میل داشته باشی می توانی در اینجا بسرببری .
ولی یکی از مسلمین (قبا) موسوم به (کلثوم ) از محمد (ص) و ابوبکر خواهش کرد که به منزل او بروند ودر آنجا استراحت نمایند .
محمد (ص) نخواست که دعوت آن را بپذیرد و گفت ما برای تو باعث زحمت خواهیم شد ولی (کلثوم) گفت یا محمد (ص) من در خانه خود یک حجره خالی دارم که محل سکونت من نیست و مورد استفاده هم قرار نمی گیرد و تو و (ابوبکر) می توانید در آن حجره منزل کنید و خود من از شتران شما محافظت خواهم نمود و آنها را سیر خواهم کرد .
محمد دعوت (کلثوم ) را پذیرفت و به خانه او رفت و در آن حجره منزل کرد و همان روز سکنه مدینه از ورود محمد مستحضر شدند و اولین کسی که از مدینه خود را به (قبا) رسانید تا محمد (ص) را ببیند ( عمربن الخطاب ) بود .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 41
از ولادت تا هجرت
در روز بیستم جمادی الثانی 1320 هجری قمری مطابق با 30 شهریور 1281 هجری شمسی (24 سپتامبر 1902 میلادی) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزی ایران در خانواده ای اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانی از سلاله زهرای اطهر سلام الله علیها، روح الله الموسوی الخمینی پای بر خاکدان طبیعت نهاد.
او وارث سجایای آبا و اجدادی بود که نسل در نسل در کار هدایت مردم و کسب معارف الهی کوشیده اند. پدر بزرگوار امام خمینی مرحوم آیه الله سید مصطفی موسوی از معاصرین مرحوم آیه الله العظمی میرزای شیرازی (رض)، پساز آنکه سالیانی چند در نجف اشرف علوم و معارف اسلامی را فرا گرفته و به درجه اجتهاد نایل آمده بود به ایران بازگشت و در خمین ملجا مردم و هادی آنان در امور دینی بود. در حالیکه بیش از 5 ماه از ولادت روح الله نمی گذشت، طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حکومت وقت، ندای حق طلبی پدر را که در برابر زورگوئیهایشان به مقاومت برخاسته بود، با گلوله پاسخ گفتند و در مسیر خمین به اراک وی را به شهادت رساندند. بستگان شهید برای اجرای حکم الهی قصاص به تهران (دارالحکومه وقت) رهسپار شدند و بر اجرای عدالت اصرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید.
بدین ترتیب امام خمینی از اوان کودکی با رنج یتیمی آشنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وی دوران کودکی و نوجوانی را تحت سرپرستی مادر مومنه اش (بانو هاجر) که خود از خاندان علم و تقوا و از نوادگان مرحوم آیه الله خوانساری (صاحب زبده التصانیف) بوده است و همچنین نزد عمه مکرمه اش (صاحبه خانم) که بانویی شجاع و حق جو بود، سپری کرد اما در سن 15 سالگی از نعمت وجود آن دو عزیز نیز محروم گردید.
حضرت امام از سنین کودکی و نوجوانی با بهره گیری از هوشی سرشار، قسمتی از معارف متداول روز و علوم مقدماتی و سطح حوزه های دینیه، از آن جمله ادبیات عرب، منطق و فقه و اصول را نزد معلمین و علمای منطقه (نظیر آقا میرزا محمود افتخار العلما، مرحوم میرزا رضا نجفی خمینی، مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی، مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانی و مرحوم آقا عباس اراکی و بیش ازهمه نزد برادر بزرگش آیه الله سیدمرتضی پسندیده) فرا گرفت و در سال 1298 هـ ش عازم حوزه علمیه اراک شد.
تحصیل و تدریس
اندکی پس از هجرت آیه الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی رحمه الله علیه (نوروز 1300 هجری شمسی، مطابق با رجب المرجب 1340 هجری قمری) امام خمینی نیز رهسپار حوزه علمیه قم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلی علوم حوزوی را نزد اساتید حوزه قم طی کرد. که می توان از فرا گرفتن تتمه مباحث کتاب مطول (در علم معانی و بیان) نزد مرحوم آقا میرزا محمد علی ادیب تهرانی و تکمیل دروس سطح نزد مرحوم آیه الله سیدمحمد تقی خوانساری، و بیشتر نزد مرحوم آیه الله سید علی یثربی کاشانی و دروس خارج فق و اصول نزد زعیم حوزه قم آیه الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی رضوان الله علیهم نام برد.
روح حساس و جستجوگر امام خمینی باعث می شد تا ایشان تنها به ادبیات عرب و دروس فقه و اصول بسنده نکند و به دیگر رشته های علمی نیز علاقمندانه روی آورد. از اینرو همزمان با فراگیری فقه و اصول نزد فقها و مجتهدین وقت به فراگیری ریاضیات و هئیت و فلسفه نزد مرحوم حاج سیدابوالحسن رفیعی قزوینی و ادامه همین دروس به اضافه علوم معنوی و عرفانی نزد مرحوم آقا میرزا علی اکبر حکمی یزدی و عروض و قوافی و فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را نزد مرحوم آقا شیخ محمد رضا مسجد شاهی اصفهانی و اخلاق و عرفان را نزد مرحوم آیه الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی و عالیترین سطوح عرفان نظری و عملی را به مدت شش سال نزد مرحوم آیه الله آقا میرزا محمد علی شاه آبادی ـ اعلی الله مقاماتهم ـ بپردازد.
پس از رحلت آیه الله العظمی حایری یزدی تلاش امام خمینی به همراه جمعی دیگر از مجتهدین حوزه علمیه قم به نتیجه رسید و آیه الله العظمی بروجردی (رض) به عنوان زعیم حوزه علمیه عازم قم گردید. در این زمان. امام خمینی به عنوان یکی از مدرسین و مجتهدین صاحب رای در فقه و اصول و فلسفه و عرفان و اخلاق شناخته می شد و زهد و وارستگی، تعبد و تقوای او زبانزد خاص و عام بود. همین خصلتهای متعالی که از طریق سالها مجاهده با نفس و ریاضتهای شرعی و تجربه مبانی و مفاهیم عرفانی در متن زندگی شخصی و اجتماعی به دست آمده بودند و همچنین مشی سیاسی حضرت امام که سخت معتقد به حفظ کیان حوزه ها و اقتدار روحانیت و زعامت دینی به عنوان تنها پناهگاه مردم در آن روزها ی خطیر و پرآشوب بود، این عوامل موجب می شدند تا آن حضرت علیرغم شایستگیها و اختلاف نظرها، همواره علم و فضل و تلاش خویش را در خدمت به تحکیم حوزه تازه تاسیس علمیه قم و به عنوان مدافعی دلسوز در کنار آیه الله العظمی حایری و آیه الله العظمی بروجردی باقی بماند. پس از رحلت آیه الله بروجردی نیز امام خمینی علی رغم رویکرد گسترده طلاب و فضلا و جامعه اسلامی به ایشان به عنوان یکی از مراجع تقلید، از هر گونه اقدامی که شائبه موقعیت طلبی و مقام خواهی داشته باشد به شدت پرهیز داشت و دوستان خویش را همواره به بی اعتنایی به اینگونه مسائل فرا می خواند. در زمانی که آگاهان جامعه اسلامی گرد وجود او را به عنوان منادی اسلام راستین گرفتند و آرزوهای خویش را در تقوی و علم و آگاهیهای وی یافتند، کمترین تغییری در مشی و منش امام خمینی پدید نیامد و این تکیه کلام همیشگی او بود که می فرمود:
«من خود را خادم و سرباز اسلام و ملت می دانم».
حضرت امام طی سالهای طولانی در حوزه علمیه قم به تدریس چندین دوره فقه، اصول، فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامی در مدرسه فیضیه، مسجد اعظم، مسجد محمدیه، مدرسه حاج ملاصادق، مسجد سلماسی و .... همت گماشت و در حوزه علمیه نجف نیز قریب 14 سال در مسجد شیخ اعظم انصاری (ره) معارف اهل بیت و فقه را در عالیترین سطوح تدریس نمود و در نجف بود که برای نخستین بار مبانی نظری حکومت اسلامی را در سلسله درسهای ولایت فقیه بازگو نمود. به گفته شاگردان ایشان درس امام خمینی از معتبرترین کانونهای درسی حوزه محسوب می شد و در برخی از دوره هاـ سالهای تدریس در حوزه علمیه قم ـ شاگردان حاضر در محضر استاد به 1200 نفر هم رسیده بود که در میان آنان دهها تن از مجتهدین مسلم و شناخته شده حاضر بودند و ازمکتب فقه و اصول امام خمینی بهره می بردند. از برکات سالها تدریس امام خمینی تربیت صدها و بلکه به اعتبار مدت طولانی تدریس هزاران عالم و فرزانه ای بوده است که هر یک از آنها اینک روشنی بخش حوزه های دینیه اند و مجتهدان و فقیهان و عرفای برجسته و مطرح امروز در حوزه علمیه قم و دیگر مراکز دینی در زمزه شاگردان مکتب آن حضرت می باشند و متفکرانی همچون علامه شهید استاد مطهری و شهید مظلوم دکتر بهشتی افتخارشان این بود که سالها از محضر آن عارف کامل فیض برده اند. و امروزه چهره های درخشان روحانیتی که انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی را در مصادر امور کشور راهبری می کنند از تربیت یافتگان مکتب فقهی و سیاسی امام خمینی بشمار می روند.
صفات بارز امام:
امام خمینی (ره) از نظر علم و عمل، درک عمیق معرفتی و نیز تقوای عملی و علمی، از بزرگ ترین شخصیت های اسلامی به شمار می آمد. ایشان هم چنین در اندیشه دینی و تسلط بر معارف تشیع، وارستگی، تهذیب نفس، شجاعت، درک زمان، شناخت جامعه، رأفت با دوستان و شدت با دشمنان بی نظیر بود. اراده پولادین وی که ریشه در ایمان و اتکایش به خداوند داشت، اجازه نمی داد هیچ مانعی در عملی ساختن مقاصد والایش جلودار شود. ایشان در عین حال انسانی بسیار مهربان، سرشار از عطوفت، خویشتن دار و پرهیز کار بود و صبر و استقامت، مانع از آن بود که سخت ترین حوادث، خللی در اراده ایشان در رسیدن به هدف ایجاد کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 15 صفحه
قسمتی از متن .doc :
هجرت پیامبر اعظم (ص ) و نقش آن در گسترش اسلام
کسی جز رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام و تعداد انگشتشماری از مسلمانان در مکه باقی نمانده بودند که سران قریش تصمیم نهایی را گرفتند. آنها در دارالندوه (مجلس شورای مکه) گرد آمدند و به پیشنهاد ابوجهل قرارشد از هر قبیله، جوانی شجاع انتخاب شود و همگی شبانه، دستهجمعی به خانه پیامبر هجوم ببرند و او را بکشند. این فکر به اتفاق آرا تصویب شد و قرار شد چون شب فرا برسد، آن افراد ماموریت خود را انجام دهند.
در این هنگام جبرئیل فرمان هجرت به مدینه را از جانب خداوند به آن حضرت ابلاغ نمود.
آن شب (شب پنج شنبه اول ماه ربیع الاول سال چهاردهم بعثت)، علی علیه السلام به جای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در بستر خوابید.(خداوند درباره همین شب « لیلة المبیت » و فداکاری امام علی آیه 207 سوره بقره را نازل کرده است.) با ناکامماندن نقشه قریش، پیامبر اکرم پس از سه روز توقف در غار ثور ، به مدینه هجرت نمود. وی روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول، نزدیک ظهر وارد منطقه قبا واقع در 6 کیلومتری مدینه شد و در مدت توقف خود (که مدتش را از 3 تا 23 روز نقل کرده اند)، اولین مسجد اسلام « مسجد قبا » را بنا نهاد و پس از پیوستن علی علیه السلام و بعضی افراد خانوادهاش وارد مدینه شد. سپس مسجدالنبی را بنا نهاد و پس از امضاء صلحنامه با یهودیان مدینه، بین مسلمانان پیمان برادری منعقد نمود.
در سال دوم هجرت قبله مسلمانان از بیت المقدس به کعبه تغییر یافت. در همین سال اولین نبرد مسلمانان با کفار به نام نبرد بدر اتفاق افتاد که با پیروزی قاطع مسلمانان پایان یافت.
ازدواج امام علی علیه السلام با حضرت فاطمه، دختر پیامبر، از دیگر وقایع سال دوم هجرت است.
غزوهها
قریش برای انتقام جنگ بدر دست به تهیه لشگر و تجهیزات زد که منجر به جنگ دیگری به نام غزوه احد گردید که با شهادت بسیاری از مسمانان خاتمه یافت.
در همین سال بلافاصله پس از غزوه احد، حمراءالاسد واقع شد وسپس غزوه ذی امر ، بحران ، سریه های محمد بن مسلمه و زید بن حارث .
غزوهها و سریههای سال دوم هجرت: غزوه بواط، عثیده، غزوه سفوان *، بدر، بنی قینقاع ، سویق ، عبدالله بن جحش ، عمیر بن عدی ، سالم بن عمیر
نیمه ماه رمضان این سال ولادت حضرت امام حسن علیه السلام است؛ در این سال سریه رجیع و سریه بئر معونه واقع شده که با توطئه کفار به شهادت گروهی از مسلمانان منتهی شد.
غزوه بنی نضیر با یهودیان بنی نضیر که به خروج آنها از مدینه منتهی شد و غزوه ذات الرقاع و غزوه بدر صغری و سریه ابو مسلم و سریه عمربن امیه در سال چهارم هجرت واقع شد. در این سال امام حسین علیه السلام متولد شد، مادر علی علیه السلام، فاطمه بنت اسد ، وفات یافت و حکم حرمت شراب نازل گشت.
در سال پنج هجرت، غزوه احزاب (خندق) و غزوه بنی قریظه با یهودیان بنی قریظه و سریه ابوعبیده جراح واقع شد.
غزوه به جنگ هایی گفته میشود که پیامبر شخصا در آن شرکت داشتند.
سریه به لشگرهایی گفته میشود که اّن حضرت به فرماندهی دیگران به نقاط مختلف گسیل می داشتند.
وقایع سال ششم هجرت
در این سال غزوه ذی قرد وغزوه بنی المصطلق و واقعه صلح حدیبیه اتفاق افتاد که طبق معاهده با کفار، مسلمانان میتوانستند سه روز در سال به مناسک عمره در مکه بپردازند. رسول خدا صلی الله علیه و آله در