لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 60
مقاله ای پیرامون وظائف مسلمانان در برابر پیامبر
از مسائلى که قرآن به آن اهمیت خاصى داده است، وظیفه جامعه اسلامى نسبت به پیامبر گرامى است، ما در این بخش به وظائف دهگانهاى که قرآن از آنها یاد مىکند، اشاره مىنمائیم و تشریح خصوصیات این وظائف از قلمرو بحث ما بیرون است .- اطاعت از پیامبر (ص)پیامبر گرامى را از آن نظر که وحى الهى را از مقام ربوبى دریافت مىکند، نبى (آگاه از اخبار غیبى) و از آن نظر که مأمور به ابلاغ پیامى از جانب خدا به مردم است، رسول مىنامند، پیامبر در این دو مقام، فاقد امر و نهى و اطاعت و عصیان است و وظیفهاى جز پیامگیرى و پیام رسانى ندارد و لذا قرآن درباره او مىفرماید: «ما على الرسول الا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون (مائده /99): براى رسول وظیفهاى جز ابلاغ نیست و خدا از آنچه که آشکار مىسازید و یا پنهان مىدارید، آگاه است».اگر قرآن در قلمرو رسالت، براى رسول حق اطاعت قائل مىشود و مىفرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله (نساء /64): هیچ رسولى را اعزام نکردیم مگر اینکه به فرمان خدا، از او اطاعت شود»، مقصود اطاعت طریقى است نه موضوعى، یعنى به پیامهاى او گوش فرا دهند و به گفتههاى او مانند انجام نماز و پرداخت زکات جامعه عمل بپوشانند، انجام چنین وظائفى در حقیقت، اطاعت فرمان خدا است، نه اطاعت پیامبر، هر چند به صورت ظاهر اطاعت پیامبر نیز به شمار مىرود و قرآن ماهیت این نوع اطاعتها را در آیه دیگر به صورت روشن بیان مىکند و مىفرماید: «من یطع الرسول فقد اطاع الله (نساء /80): هر کس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».بنابراین، در بعضى از موارد که قرآن براى رسول به عنوان رسالت حق اطاعت قائل شده است، اطاعت حقیقى او نیست، بلکه اطاعت خدا است و به گونهاى به او نیز نسبت داده مىشود از این جهت قرآن شخصیت رسول را از «مقام رسالت» چنین ترسیم مىکند: «انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر (غاشیه /1-22): یادآورى کن تو تذکر دهندهاى، نه مسلط بر آنها».در قلمرو اطاعت: در حالى که رسول گرامى یادآور و آموزنده و پیام رسانى بیش نیست، گاهى از جانب خدا داراى مقام امامت شده و «مفترض الطاعه» مىگردد که با توجه به آن، خود شخصاً داراى مقام امر و نهى مىشود.در این قلمرو، پیامبر فقط گزارشگر وحى، و پیام رسان الهى نیست، بلکه رئیس دولت اسلامى است که براى تنظیم امور امت، باید به نصب و عزل فرماندهان و قاضیان و اعزام سپاه و عقد معاهدات بپردازد.رسول گرامى آنگاه حقیقتاً داراى امر و نهى مىگردد که از طرف خدا به عنوان زمامدار مسلمانان، قاضى و داور آنان، و مدیر کلیه شؤون اجتماعى و سیاسى واقتصادى و دینى معرفى گردد؛ در این هنگام است که او علاوه بر اطاعت طریقى، داراى حق اطاعت موضوعى مىگردد که فرمانبر از دستورات او مایه پاداش، و نافرمانى موجب کیفر مىگردد.قرآن روى اطاعت پیامبر در موارد زیادى تکیه مىکند و بر مفسر محقق لازم است میان دو نوع اطاعت (طریقى و موضوعى) فرق بگذارد و آیات را بر دو نوع تقسیم کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 47
مقاله ای پیرامون آزادی تفکر
رمز پایدارى هراجتماعى در گرو حیات فکرى آن جامعه است و تا جامعه به حیات فکرى خویش دست نیابد از زندگى راستین برخوردار نخواهد بود. بدینسان اندیشه ورى و تفکر ضرورت حیات انسانى جامعه هاست و عالمان و متفکران و طلایه داران حرکتهاى انسانى واصلاحى بیش از هر چیز باید به اندیشاندن و به اندیشه وا داشتن جامعه بپردازند و شیوه ها واسلوبهاى اندیشه ورى سودمند و کار آمد را در پیش دید نسلها بگذارند و پرورش خردها واستعدادها را وجهه همت خویش سازند و با نگارش و گفتار و ... حیات فکرى جامعه را تامین کنند که جامعه بى فکر و جامد که در جهت خلاقیت ابتکار و باز جستن بهترین راهها براى زندگى نمى اندیشد بزودى دستخوش مرگ و فنا خواهد شد. پرداختن به موضوع[ آزادى تفکر]از یک چنین تلقى نشات مى گیرد. بى گمان ضرورت ایجاد فضاى سالم براى اندیشیدن در جامعه اى که در پرتو احکام اسلامى مى زید با توجه به کلیت تعالیم اسلامى بیشتراحساس مى شود.ازاین روى باید عالمان و متفکران اسلامى در موضوعات و زمینه هاى مختلف به تحقیق و کنکاش بپردازند تااز فکر واندیشه و احساس خود جامعه را لبریز نموده و حقائق والاى اسلامى را به مردم بشناسانند واین همه بدون وجود محیطى آکنده از صفا و مهر و احساس که در آن اندیشه ها قدرت رشد و نمو داشته باشد حاصل نخواهد شد. در همین راستا در نوشتار پیشین تحت عنوان[ مدخلى بر آزادى تفکر و عقیده] به بیان ارزش واهمیت آزادى جایگاه والا وارزشمند آن در فرهنگ اسلامى پرداختیم .و همانگونه که متذکر شدیم آزادى راانواع اقسامى است که هر یک از آنها در خور بحث مستقلى است ولى از آنجا که آزادى تفکر و عقیده ریشه واساس دیگر آزادیها به شمار مى رود ازاهمیتى ویژه برخوردار بوده مورد توجه ما قرار گرفته است .اینک براساس این ضرورت در ادامه آن بحث درباره آزادى تفکر و جایگاه آن دراسلام به بحث مى نشینیم و در فرصتهاى آینده آزادى عقیده و مسائل مربوط به آن را پى مى گیریم . مفهوم تفکردر تعریف اندیشه و تفکر اختلاف زیادى میان متفکران وجود ندارد و مى توان گفت :اغلب آنان در یک جامع مشترک براى تفکراتفاق نظر دارند و این جامع مشترک عبارت است از: فعالیت هدفدار ذهن از مقدمات روشن رو به قضایائى که درک و دریافت آن هدف تلقى شده است و چکیده آن در سخن محقق طوسى[ ره] چنین آمده است : [...التفکر سیرالباطن من المبادى الى المقاصد و هو قریب من النظر لایرتقى احد من النقص الى الکمال الا بهذاالسبر]. 1 سیر درونى از مقدمات تا نتائج تفکر گویند. که به معناى نظر نزدیک است وانسان بدون این سیر و حرکت از نقص به کمال نخواهد رسید.اهمیت تفکر از مهمترین امتیازات انسان بر سایر حیوانات داشتن فکر واندیشه است . در منطق انسان را به[ حیوان ناطق] تعریف کرده اند. بدیهى است که منظوراز نطق سخن گفتن نیست بلکه مقصوداز آن همان قوه درک و فکر واندیشه است که آدمى رااز سایر حیوانات ممتاز کرده و به او ارزش داده است . بدین جهت در تعریف انسان گفته اند:انسان حیوانى است متفکر واندیشه و فکر را فصل قریب براى تمیزانسان از غیراو دانسته اند.فرانکلین مى گوید: [آدمى مى تواند دو دقیقه بدون هوا دو هفته بدون نوشیدن آب سه هفته بدون غذا و یک عمر بدون پول زندگى کند ولى نمى تواند یک لحظه بدون فکر واندیشه زندگى نماید]. 2و مولوى در شعر معروف خود حقیقت انسان را همان اندیشه او دانسته است که اگراندیشه راازاو بگیرند جز مشتى پوست و گوشت واستخوان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
مقاله ای پیرامون آزادی در اسلام
چکیده: در اسلام، مراد از آزادی، آزادی درونی است؛ اما بدون تحقق آزادی بیرونی، رسیدن به آزادی درونی ناممکن است. اسلام صرفا پذیرای آزادی تفکر است و آزادی عقیده را نفی میکند. پذیرش آزادی اندیشه و آزادی بیان بر این نکته مبتنی است که باید میان دین و اندیشه دینی با آنچه «حقایق نهایی عالم هستی» نامیده میشود، فرق بگذاریم و معتقد باشیم که تصور خاصی از خداوند لازم نیست. اظهارنظر در باب سیاست و حکومت نیز، از آنجا که اسلام هیچشکل خاصی از حکومت و نظام سیاسی را مطرح نکرده است، کاملاً آزاد است.از لحاظ تاریخی، در جوامع اسلامی، آزادی بیشتر دارای مفهوم حقوقی است و در برابر واژه «عبد» به کار میرود. در سنت اندیشه سیاسی اسلام، عدالت نقطه مقابل استبداد، و بردگی نقطه مقابل آزادی است. از سوی دیگر، آزادی در اندیشه اسلامی بیشتر جنبه درونی پیدا میکند و به معنای رهایی از بندگی نفس است. درحال حاضر نیز بسیاری از اندیشمندان، واژه آزادی دینی را بهکار میبرند که در واقع، به همان معنای «آزادی درونی» است.اما در این زمینه دو نکته قابلطرح است: (1) اصولاً زمانی که از آزادی سخن گفته میشود، آزادی بیرونی و سیاسی موردنظر است و آزادی درونی موردنظر نیست و (2) ارتباط آزادی درونی با آزادی بیرونی. اسلام به دنبال وضعیتی است که در آن بیشتر افراد به آزادی درونی نایل شوند. ازاینرو، در صورتی که جامعه از لحاظ سیاسی و بیرونی دارای آزادی باشد و مردم احساس رضایت و عزت داشته باشند، زمینه برای ساختن چنین جامعهای مهیاتر است. بدین ترتیب، به نظر میرسد که بدون تحقق آزادی بیرونی، رسیدن به آزادی درونی ناممکن است. در واقع، مطلوب آن است که بگوییم در جامعه اسلامی، هدف نهایی همان «آزادی درونی»، به مفهوم تکامل فردی و اجتماعی است؛ اما آزادی بیرونی نیز زمینه لازم را برای شکوفایی معنوی جامعه فراهم میکند.از نظر نگرش نوین، اصولاً آزادی سیاسی مفهوم جدیدی است که فینفسه و بالذات ضرورت دارد. از این منظر، آزادی در معنای امروزی آن با سیاست، که امروزه یک عمل برنامهریزی جمعی است، معنا پیدا میکند. ازاینرو، اصولاً این بحث مطرح نیست که از نظر اسلام، آزادی همان آزادی درونی است؛ بلکه آنچه مطرح است آزادی سیاسی به عنوان یک ضرورت برای زندگی بشر در شرایط کنونی است، و این جز در ساختار دموکراتیک قابلتحقق نیست.برخی واژه آزادی را با هرزگی، افسارگسیختگی و هرج و مرج برابر میدانند و هنگام بحث از آزادی، ذهن آنها، پیش از هر چیز، متوجه آزادی جنسی و بیبندوباری میشود. این طرز تفکر احتمالاً ناشی از وضعیت اجتماعی جوامع غربی است. این افراد به گمان اینکه آزادی نیز رهاورد غرب است، آزادی و بیبندوباری را یکسان میبینند. حال آنکه از برخی برداشتهای سطحی که بگذریم، مراد از آزادی، آزادی سیاسی و فکری با تمامی ابعاد آن است و بدین مفهوم، انبیا بزرگترین پیامآوران آزادی در دوران خود بودهاند. ممکن است جامعهای غرق در فساد و بیبندوباری باشد، اما فاقد آزادی باشد. برعکس نیز ممکن است جامعهای آزاد، بهطور نسبی، سالم و مقید به قیود اخلاقی باشد. پس طبیعی است که در اندیشه اسلامی، آزادی سیاسیِ همراه با پایبندی به قیود اخلاقی موردنظر است.بحث مهم دیگر درباره آزادی این است که آزادی مطلق است یا محدود. حتی در میان اندیشمندان غربی نیز اعتقاد به آزادیِ مطلق وجود ندارد. اساسا آزادی مطلق با عقل سلیم و منطق بشری مغایر است. آزادی مطلق با فلسفه ضرورت زندگی جمعی بشر مغایرت دارد. زندگی جمعی و مدنی مستلزم وجود برخی محدودیتهاست.انواع آزادی در اندیشه اسلامیآزادی عقیده: آزادی عقیده را از دو جهت میتوان بررسی کرد: نخست، عقیده به عنوان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 63
مقاله ای پیرامون آزادی بیان
پیش ازاین سخن از آزادى عقیده و مسائل مربوط به آن در میان بود. در آن مباحث روشن شد که آزادى انسان درانتخاب عقیده امرى است ضرورى . تسخیر قلوب که لازمه باور و رکن اعتقادات است بااکراه ممکن و میسر نمى گرددازاین روى اسلام آزادى انتخاب وایمان آگاهانه را به عنوان اصلى ازاصولى اساسى مکتب پذیرفته و مردمان را ازاکراه واجبار بر دین باز داشته است . قتال و جنگ نیز نه به خاطر دعوت واجبار بر دین که در راه رفع موانع دعوت و جلوگیرى از فتنه و ستم تشریع و تجویز شده است .آنچه به دنبال این موضوع مى باید مورد بحث قرار بگیرد آزادى بیان وانتشار عقیده است قرار بگیرد آزادى بیان وانتشار عقیده است که آیا در نظام اسلامى انسانهااز چنین حقى برخوردار هستند یا خیر؟ اهمیت موضوع رمز ترقى اندیشه ها و بهره هاى ناشى از آن دراظهارنظر و تضارب آراء نهفته است .ابتکار و خلاقیت مرهون محیط آزاداجتماعى است . در چنین محیطى است که عقول وافکار به سوى میدانهاى گسترده علوم اجتماعى و فرهنگ سالم و سر چشمه هاى زلال دیانت و شریعت که زیربناى نظام و سلامت جامعه است رهنمون مى گردد. آزادى گفتار وحدت و همبستگى را در جامعه گسترش مى دهد و با کاهش حقد و کینه ها نکات ضعف و سستى و نارساییهاى پنهان یک جامعه را آشکار مى کند و در نهایت مانع از بروزاستبداد واختناق و طغیان اجتماعى مى گردد .و در مقابل جلوگیرى از بروزافکار و عقاید موجب تنبلى مغزها و سلب قوه ابتکار مى گردد.افراد قالبى بار مى آیند و جوانه هاى استعداد مى خشکد و حرکت و تحول افول مى کنداستبداد رخ مى نماید و کینه ها و حقدها در سینه ها رشد مى نماید و در نتیجه زمینه نفاق واختلاف و پنهان کارى و نافرمانى به وجود مى آید و موجبات انحراف و دین سازى و بدعت نیز پدیدار مى گردد. آزادى بیان با همه ارزشمندى و آثار بسیارى که در بر دارداز حساسیت خاص برخورداراست که توجه به نکاتى اهمیت مساله را آشکارتر مى نماید از جمله :1.استفاده هاى ناروایى است که همواره در طول تاریخ حکام جائراز دین کرده و مى کنند واستبداد دینى را به خدمت مقاصد شوم خود در آورده اند. چه بسا سردمداران کلیسا که به نام دفاع از دیانت زبانها را بریده و قلم ها را شکسته اند و در تاریخ اسلام نیز با آن همه توصیه ها و سیره روشن پیشوایان صدراسلام به آزادى بیان در زمان تسلط و نفوذ بنى امیه و بنى عباس از دیانت سوءاستفاده هاى بى شمار کردند و به اسم دین به قلع و قمع بسیارى از زبان آوران و بزرگان دین دست یازیدند.این حرکت پلید در دوران خفقان حکومتهاى مستبد از جمله معاویه بنیانش نهاده شد. یکى از محققان اهل سنت این عصر توحش را پایان آزادى عقیده نامیده است و در تحلیل تاریخ اسلام فصلى را به[ پایان آزادى ابراز عقیده] اختصاص داده و معاویه را سردمداراین این جریان قلمداد کرده است . دراین رابطه قضایایى را همچون : برخورد معاویه با حجرین عدى و یارانش و مروان بن حکم با سود بن مخرمه و تهدید حجاج به قتل عبدالله بن عمر در پاسخ اعتراض شخصى را نسبت به طولانى شدن خطبه عقبه بن ولید و کشته شدن وى به خاطراین اعتراض و نیز تهدید عبدالملک مروان مردم مدینه را در صورت سفارش وى به تقوا نقل مى کند. وجود چنین رویدادهایى این اندیشه را براذهان ممکن است وارد آورد که اصولا دیانت با آزادگى و آزادى ناسازگاراست . و جز تقلیداز رهبران و سکوت در مقابل اعمال آنان راهى دیگر ممکن نیست .2. در مقابل سوءاستفاده هاى بسیارى است که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 46
مقاله ای پیرامون آخرت شناسى(ESCHATOLOGY)
الف. امتناع تناسخصرف نظر از افراد نادرى چون قطب الدّین شیرازى فلاسفه مسلمان نظریه تناسخ یا انتقال نفس را رد کرده اند. ملاّصدرا برهانهاى عام مشّائیان در مثل ابن سینا را در ردّ تناسخ توصیف و از آن حمایت مى کند. برابر این ادله عام رابطه نفس با بدن از گونه رابطه صورت و ماده و ارتباط عمیقى است. در شیئ مرکّب از یک ماده و صورت اگر صورت یا مادّه از میان رود کامل کننده آن (ماده یا صورت) هم از بین خواهد رفت و گفتن این که یا صورت به مادّه دیگرى منتقل شده است یا ماده به صورت دیگرى انتقال یافته قول نامعقولى است. کلّ آن (ماده و صورت) از بین مى رود و به جاى آن کلّ به طور کامل جدیدى پدیدار مى شود. در مواردى مانند نفس انسان که جوهرى تباهى ناپذیر است و بویژه در مورد نفوس انسانى به فعلیّت رسیده و رشد یافته که به مرحله عقل محض رسیده اند قول به تناسخ نابخردانه است چون چنین نفسهایى دیگر نیازى به بدن ندارند.1امّا غیر از این ملاّصدرا برهان ویژه خودش را که بر تصوّر او از (حرکت جوهرى) استوار است براى ردّ تناسخ به کار مى گیرد. برابر این نظریه هم نفس و هم بدن در آغاز بالقوّه اند. وقتى این بالقوّگیها کم کم به فعلیّت مى رسند نفس و بدن به عنوان یک کلّ مرکب با یک جریان تکاملى به حرکت صعودى درمى آیند.این چنین نیست که نفس به تنهایى حرکت کند و بدن ساکن باقى بماند یا به عکس بلکه مجموع آن دو از رهگذر کمال تدریجى به مرتبه وجودى جدیدى مى رسند. وقتى نطفه بدل به جنین مى شود نه تنها حیات به وجود مى آید بلکه تغییرى جسمانى هم ایجاد مى شود.و این رشد دوجانبه در طول عمر ادامه مى یابد. از آن جاکه این حرکت غیرقابل برگشت است نامعقول خواهد بود که نفس رشد یافته پس از ترک بدن خودش بخواهد وارد بدن رشد نایافته جدیدى شود و از نو شروع به رشد کند. به عبارت دیگر آن سیر قهقرایى که لازمه اعتقاد به تناسخ است امرى است محال.2با این همه انکار تناسخ اشکالهاى جدّى خاصّى را به همراه دارد که پاره اى از آنها ناشى از متون دینى است و پاره ٌ دیگر ناشى از دیدگاههاى خاص فلسفى درباره سرنوشت انسانهاى رشدنیافته دیدگاههایى که مقبول صدرا هم هست.ازجمله مشکلات دینى فرازها و آیه هایى از قرآن و فرازها و جمله هایى از روایات است که [برابر آنها ] خداوند گروهى از آدمیان را به دلیل کردار بدشان به شکل میمون و خوک درمى آورد.3 به طور کلّى نظریه هاى مشهور معاد جسمانى که به اتّحاد دوباره نفسها با بدنهاى جدید نظر دارند ناگزیر بر تناسخ استوارند. براساس آراى فلسفى مربوط به آخرت [نیز] نفوس رشد نایافته چون برهنه از بدن نمى توانند بود و بدن خاکى هم باقى نیست باید با بدنى از نوع دیگر اتّحاد یابند و تناسخ هم به طور دقیق به معناى همین اتّحاد نفس با بدنى دیگر است.ملاّصدرا مى گوید: به دلیل این اشکالهاست که گفته اند: همه اقوال مربوط به معاد جسمانى ناگریز مبتنى بر تناسخند.4 ملاّصدرا به همه این اشکالها براساس دیدگاههاى خود در باب (حرکت جوهرى) و (عالم مثال) پاسخ مى دهد.همه نفوس رشد نایافته یا نفوسى که در این زندگى کردارهاى زشتى انجام داده اند چون نمى توانند برهنه از بدن باشند و چون این بدن مادّى نمى تواند پس از نابودى دوباده زنده شود با تجسّم اعمال و حالات روانى ذاتى که در این زندگى تحصیل کرده اند بدنى از خود به صورت بدن عالم مثال خلق مى کنند که در آن همه حالتها و طبایع روانى به صور عینى دگر مى شوند که هنگام بحث از مسأله معاد به آن خواهیم پرداخت. بدین سان نفسى که به آز بسیار دچار است خودش را به صورت یک خوک واقعى خواهد دید. نفس لجوجِ خیره سر به شکل درازگوش