لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
اسلام، به عنوان یکی از مترقیترین دینهای الهی، از چنان استحکام و قوام ساختاریافتهای برخوردار است که از سوی نخبگان و بزرگان دانشهایی مانند مردمشناسی، دینشناسی، جامعهشناسی و سایر مظاهر فرهنگ کنونی بشری، به عنوان یک تمدن کامل و مستقل شناخته میشود؛ تمدنی که حتی بزرگترین فیلسوفان جهان، و بهطور انحصاری فلاسفهی غربی، بر آن صحه گذاشتهاند، چنان که هگل از فرهنگ اسلامی به عنوان تمدن اسلامی یاد میکند و معتقد است فرهنگ اسلام به همراه تمدنهایی مانند ایران، مصر، چین، روم و یونان در برههای از تاریخ، عروس تمدن جهان بوده و اینک این مقام را به تمدن مغربزمین سپرده و خود بازنشسته شده است. به تعبیر هگل، اکنون این تمدن غرب است که مقام غرورآفرین «عروس تمدنهای جهان» را داراست و سایر تمدنها ناگزیر پیر و فرتوت و ازکارافتاده تلقی میشوند! گفتن ندارد که به پیروی از هگل، جمع دیگری از فیلسوفان مغربزمین و حتی برخی از فیلسوفان شرقی و متأسفانه حتی مسلمان نیز بر این باور هگل مهر تأیید زده و به حقانیت و برتری تمدن غربی گردن نهادهاند.این باور بیتردید فاقد اعتبار است. اما چون بحث آن به فرصت مستقل دیگری نیاز دارد، بناچار از آن در میگذریم و تنها موضوع این مقاله را مورد بحث قرار میدهیم. اما اجمالاً همینقدر میتوان گفت که چگونه میتوان در همهی موارد، به پلورالیسم اعتقاد داشت و در هر زمینهای از معارف و مواریث بشری، قائل به چندگانگی بود و به سلیقهها و عقاید مختلف احترام گذاشت، اما فقط و فقط در زمینهی تمدن، همهی تمدنهای بشری را مردود شمرد و برخلاف جانسپاری نسبت به پلورالیسم، دراین خصوص، استثنائاً تمدن غربی را انحصاراً به رسمیت شناخت؟! همچنان که پژوهشهای مردمشناسان و جامعهشناسان تأیید میکند، هر ملتی دارای فرهنگی است که تنها به آن ملت تعلق دارد و از طرفی تعداد ملتها هم بسیار زیاد است. بنابراین، همانگونه که نژاد بشر گوناگون است، پس کفهی منطق باید به سود این تمدنهای گوناگون نیز سنگینتر باشد؛ ولی گویا در این یک زمینه، منطق چندان بهایی ندارد.بههرروی، تمدن اسلامی اهمیت زیادی برای موسیقی قائل است. از این نظر میتوان برخورد اسلام با موسیقی را همانند برخورد سایر تمدنها ارزیابی کرد. اما در این میان یک تفاوت عمده وجود دارد که بیهیچگونه شک و تردیدی برتری فرهنگی اسلام را در این زمینه به اثبات میرساند: سایر تمدنها فقط در این مورد که باید به موسیقی بها داد و از موسیقی خوب و اندیشمندانه دفاع کرد سخن گفتهاند، در حالی که اسلام علاوه بر اهمیتقائلشدن برای این هنر، درعینحال همگان را به استقبال از موسیقی خوب و ارزشمند دعوت میکند و از مسلمانان میخواهد که هرگز به موسیقی بیارزش و مبتذل گوش فراندهند. بنابراین، اسلام اساساً شنیدن موسیقی مبتذل را حرام دانسته است تا هیچ مسلمانی دیگر نتواند حتی تفننی به این نوع موسیقی که اسلام آن را با صفت لهوولعب شناسایی کرده است، گوش فرادهد. این منع اجباری اختصاصاً به فرهنگ اسلامی تعلق دارد و ثابت میکند که یک مسلمان جز اینکه به سوی تکامل گام بردارد، هیچ راه دیگری ندارد. درحالی که فرهنگهای دیگر با اینکه ممکن است موسیقی بیارزش را نپسندند، ولی هیچگونه اجباری برای دوریجستن از آن در نظر نگرفتهاند. پیروان این فرهنگها مختارند که خوب یا بد باشند، اما اسلام، مسلمانان را فقط برای بهتکاملرسیدن و عالیبودن آزاد میگذارد! راه بدبودن، در هر زمینهای از جمله موسیقی، در فرهنگ اسلامی مسدود است.اکنون اگر بخواهیم جایگاه حقیقی موسیقی را در جهان اسلام مشخص کرده، مورد بررسی قرار دهیم، ضرورتاً باید همهی زیرمجموعههای شناختهشده در فرهنگ اسلامی را مبنا قرار دهیم و در خصوص شاکلههای آن پژوهش کنیم. اولین تقسیمبندی حقیقی که سایر جزئیات و ممیزهها را تحتالشعاع قرار میدهد، تقسیمبندی دوگانهی شریعت و طریقت است. گفتن ندارد که شریعت و طریقت از هم جدا نیستند و تنها به طور پیوسته و به صورت مجموع به ظهور و بروز میرسند. اما روشن است که هر یک صاحب ویژگیهایی است که جدا از دیگری، به رسمیت شناخته میشود.آنچه عموماً در باور جامعهی اسلامی حاکمیت دارد، این است که طریقت اسلامی بسیار آشکار به موسیقی اهمیت میدهد و به عنوان رکن مهمی از رئوس طریقت، روی آن حساب میکند. در این باور عمومی، چنین تلقی میشود که شریعت اسلامی چندان اهمیتی برای موسیقی قائل نیست و حتی بهقوت آن را نفی میکند. این پندار شاید از آنجا ناشی میشود که افتاء در خصوص منع موسیقی میان همهی بزرگان اهل شریعت و اهل فتوا عمومیت دارد. درحالی که ظاهراً اهل طریقت و بزرگان عرفانی هیچ سخن مشهور و آشکاری در رد موسیقی ندارند و حتی بهنوعی در تأیید و اشاعهی آن نیز کوشیدهاند. این پندار البته کاملاً مصداق دارد. امّا بخش واقعبین جوامع اسلامی میدانند که عکس آن نیز مورد اشاره قرار گرفته است؛ یعنی اهل شریعت بر اهمیت و ارزش موسیقی صحّه گذاشته و اهل طریقت آرا و اقوال آشکاری را در ردّ و ذمّ آن بر زبان آوردهاند.اگر جایگاه موسیقی در طریقت و شریعت مشخص شود، روشن است که به طریق اولی جایگاه آن در کل جهان اسلام شناخته خواهد شد، زیرا فرهنگ اسلامی چیزی جز مجموعهی طریقت و شریعت اسلامی نیست.به دلیل اشتهار بیشتر ــ که فقط به ظواهر مربوط میشود و در اصل هیچ تفاوتی نیست ــ به طریقت اسلامی در این زمینه تقدم داده میشود؛ هرچند آراء بزرگان طریقت در ذم و نکوهش موسیقی نیز بهموقع و در زمان مقتضی مورد اشاره قرار خواهد گرفت.یکی از کاربردهای موسیقی در طریقت به مراسمی اختصاص دارد که سماع نامیده میشود. در باب سماع و شرایط و آداب و رسوم آن مطالب بسیاری به تفصیل و اشباع در متون کهن عرفانی آمده است، چندان که میتوان مجموعهی فصول مربوط به سماع در این متون را یکجا گردآوری و در کتاب مستقلی منتشر کرد (مانند کتاب سماع در تصوف تألیف دکتر اسماعیل حاکمی، چاپ مؤسسهی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1359).مسلم است که مقصود عرفا از سماع همان مبحث موسیقی است که در زبان عربی از آن با عنوان «غنا» یاد میشود و در فارسی به آن موسیقی میگویند. بنابراین، هرگونه کارکرد و سودمندی ویژهای که از مبحث سماع نصیب اهل طریقت شود، درواقع، عملکردی است که موسیقی را در بر میگیرد.همه میدانند که برای رسیدن به تکامل شروطی لازم است که برای دستیابی به آنها باید تلاش کرد، سلوکی را پیمود و زحمتی را متحمل شد. یک رباعی از شیخ فریدالدین عطار نیشابوری که شرححال بسیاری از عرفا را در کتاب تذکرة الاولیا آورده و سایر واردههای غیبی و عرفانی را نیز در کتابهای دیگر خویش لحاظ کرده است، مؤدی حقایق بسیاری در این زمینه است:گر مرد رهی، میان خون باید رفت ازپایفتاده، سرنگون باید رفتتو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود، راه بگویدت که چون باید رفتچرا عطار میگوید «میان خون باید رفت»؟ چرا تأکید میکند که «ازپایفتاده، سرنگون باید رفت»؟ و چرا این شرط را میگذارد که اگر «مرد رهی» میتوانی این راه را بپیمایی؟ پاسخ روشن است: او میخواهد نشان دهد که هر کسی توانایی پیمودن این راه توانفرسا را ندارد و فقط کسانی که اهل مجاهده باشند از این توانایی برخوردارند. پس چون این راه بسی طاقتفرسا و به دور از دسترسی «اهل کام و ناز» است، باید وسایلی برای کمک به رهپو فراهم آورد تا بتواند این سختی را تحمل کند، چرا که به فرمودهی حضرت لسانالغیب:اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید، جهانسوزی، نه خامی بیغمی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
اسلام، به عنوان یکی از مترقیترین دینهای الهی، از چنان استحکام و قوام ساختاریافتهای برخوردار است که از سوی نخبگان و بزرگان دانشهایی مانند مردمشناسی، دینشناسی، جامعهشناسی و سایر مظاهر فرهنگ کنونی بشری، به عنوان یک تمدن کامل و مستقل شناخته میشود؛ تمدنی که حتی بزرگترین فیلسوفان جهان، و بهطور انحصاری فلاسفهی غربی، بر آن صحه گذاشتهاند، چنان که هگل از فرهنگ اسلامی به عنوان تمدن اسلامی یاد میکند و معتقد است فرهنگ اسلام به همراه تمدنهایی مانند ایران، مصر، چین، روم و یونان در برههای از تاریخ، عروس تمدن جهان بوده و اینک این مقام را به تمدن مغربزمین سپرده و خود بازنشسته شده است. به تعبیر هگل، اکنون این تمدن غرب است که مقام غرورآفرین «عروس تمدنهای جهان» را داراست و سایر تمدنها ناگزیر پیر و فرتوت و ازکارافتاده تلقی میشوند! گفتن ندارد که به پیروی از هگل، جمع دیگری از فیلسوفان مغربزمین و حتی برخی از فیلسوفان شرقی و متأسفانه حتی مسلمان نیز بر این باور هگل مهر تأیید زده و به حقانیت و برتری تمدن غربی گردن نهادهاند.این باور بیتردید فاقد اعتبار است. اما چون بحث آن به فرصت مستقل دیگری نیاز دارد، بناچار از آن در میگذریم و تنها موضوع این مقاله را مورد بحث قرار میدهیم. اما اجمالاً همینقدر میتوان گفت که چگونه میتوان در همهی موارد، به پلورالیسم اعتقاد داشت و در هر زمینهای از معارف و مواریث بشری، قائل به چندگانگی بود و به سلیقهها و عقاید مختلف احترام گذاشت، اما فقط و فقط در زمینهی تمدن، همهی تمدنهای بشری را مردود شمرد و برخلاف جانسپاری نسبت به پلورالیسم، دراین خصوص، استثنائاً تمدن غربی را انحصاراً به رسمیت شناخت؟! همچنان که پژوهشهای مردمشناسان و جامعهشناسان تأیید میکند، هر ملتی دارای فرهنگی است که تنها به آن ملت تعلق دارد و از طرفی تعداد ملتها هم بسیار زیاد است. بنابراین، همانگونه که نژاد بشر گوناگون است، پس کفهی منطق باید به سود این تمدنهای گوناگون نیز سنگینتر باشد؛ ولی گویا در این یک زمینه، منطق چندان بهایی ندارد.بههرروی، تمدن اسلامی اهمیت زیادی برای موسیقی قائل است. از این نظر میتوان برخورد اسلام با موسیقی را همانند برخورد سایر تمدنها ارزیابی کرد. اما در این میان یک تفاوت عمده وجود دارد که بیهیچگونه شک و تردیدی برتری فرهنگی اسلام را در این زمینه به اثبات میرساند: سایر تمدنها فقط در این مورد که باید به موسیقی بها داد و از موسیقی خوب و اندیشمندانه دفاع کرد سخن گفتهاند، در حالی که اسلام علاوه بر اهمیتقائلشدن برای این هنر، درعینحال همگان را به استقبال از موسیقی خوب و ارزشمند دعوت میکند و از مسلمانان میخواهد که هرگز به موسیقی بیارزش و مبتذل گوش فراندهند. بنابراین، اسلام اساساً شنیدن موسیقی مبتذل را حرام دانسته است تا هیچ مسلمانی دیگر نتواند حتی تفننی به این نوع موسیقی که اسلام آن را با صفت لهوولعب شناسایی کرده است، گوش فرادهد. این منع اجباری اختصاصاً به فرهنگ اسلامی تعلق دارد و ثابت میکند که یک مسلمان جز اینکه به سوی تکامل گام بردارد، هیچ راه دیگری ندارد. درحالی که فرهنگهای دیگر با اینکه ممکن است موسیقی بیارزش را نپسندند، ولی هیچگونه اجباری برای دوریجستن از آن در نظر نگرفتهاند. پیروان این فرهنگها مختارند که خوب یا بد باشند، اما اسلام، مسلمانان را فقط برای بهتکاملرسیدن و عالیبودن آزاد میگذارد! راه بدبودن، در هر زمینهای از جمله موسیقی، در فرهنگ اسلامی مسدود است.اکنون اگر بخواهیم جایگاه حقیقی موسیقی را در جهان اسلام مشخص کرده، مورد بررسی قرار دهیم، ضرورتاً باید همهی زیرمجموعههای شناختهشده در فرهنگ اسلامی را مبنا قرار دهیم و در خصوص شاکلههای آن پژوهش کنیم. اولین تقسیمبندی حقیقی که سایر جزئیات و ممیزهها را تحتالشعاع قرار میدهد، تقسیمبندی دوگانهی شریعت و طریقت است. گفتن ندارد که شریعت و طریقت از هم جدا نیستند و تنها به طور پیوسته و به صورت مجموع به ظهور و بروز میرسند. اما روشن است که هر یک صاحب ویژگیهایی است که جدا از دیگری، به رسمیت شناخته میشود.آنچه عموماً در باور جامعهی اسلامی حاکمیت دارد، این است که طریقت اسلامی بسیار آشکار به موسیقی اهمیت میدهد و به عنوان رکن مهمی از رئوس طریقت، روی آن حساب میکند. در این باور عمومی، چنین تلقی میشود که شریعت اسلامی چندان اهمیتی برای موسیقی قائل نیست و حتی بهقوت آن را نفی میکند. این پندار شاید از آنجا ناشی میشود که افتاء در خصوص منع موسیقی میان همهی بزرگان اهل شریعت و اهل فتوا عمومیت دارد. درحالی که ظاهراً اهل طریقت و بزرگان عرفانی هیچ سخن مشهور و آشکاری در رد موسیقی ندارند و حتی بهنوعی در تأیید و اشاعهی آن نیز کوشیدهاند. این پندار البته کاملاً مصداق دارد. امّا بخش واقعبین جوامع اسلامی میدانند که عکس آن نیز مورد اشاره قرار گرفته است؛ یعنی اهل شریعت بر اهمیت و ارزش موسیقی صحّه گذاشته و اهل طریقت آرا و اقوال آشکاری را در ردّ و ذمّ آن بر زبان آوردهاند.اگر جایگاه موسیقی در طریقت و شریعت مشخص شود، روشن است که به طریق اولی جایگاه آن در کل جهان اسلام شناخته خواهد شد، زیرا فرهنگ اسلامی چیزی جز مجموعهی طریقت و شریعت اسلامی نیست.به دلیل اشتهار بیشتر ــ که فقط به ظواهر مربوط میشود و در اصل هیچ تفاوتی نیست ــ به طریقت اسلامی در این زمینه تقدم داده میشود؛ هرچند آراء بزرگان طریقت در ذم و نکوهش موسیقی نیز بهموقع و در زمان مقتضی مورد اشاره قرار خواهد گرفت.یکی از کاربردهای موسیقی در طریقت به مراسمی اختصاص دارد که سماع نامیده میشود. در باب سماع و شرایط و آداب و رسوم آن مطالب بسیاری به تفصیل و اشباع در متون کهن عرفانی آمده است، چندان که میتوان مجموعهی فصول مربوط به سماع در این متون را یکجا گردآوری و در کتاب مستقلی منتشر کرد (مانند کتاب سماع در تصوف تألیف دکتر اسماعیل حاکمی، چاپ مؤسسهی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1359).مسلم است که مقصود عرفا از سماع همان مبحث موسیقی است که در زبان عربی از آن با عنوان «غنا» یاد میشود و در فارسی به آن موسیقی میگویند. بنابراین، هرگونه کارکرد و سودمندی ویژهای که از مبحث سماع نصیب اهل طریقت شود، درواقع، عملکردی است که موسیقی را در بر میگیرد.همه میدانند که برای رسیدن به تکامل شروطی لازم است که برای دستیابی به آنها باید تلاش کرد، سلوکی را پیمود و زحمتی را متحمل شد. یک رباعی از شیخ فریدالدین عطار نیشابوری که شرححال بسیاری از عرفا را در کتاب تذکرة الاولیا آورده و سایر واردههای غیبی و عرفانی را نیز در کتابهای دیگر خویش لحاظ کرده است، مؤدی حقایق بسیاری در این زمینه است:گر مرد رهی، میان خون باید رفت ازپایفتاده، سرنگون باید رفتتو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود، راه بگویدت که چون باید رفتچرا عطار میگوید «میان خون باید رفت»؟ چرا تأکید میکند که «ازپایفتاده، سرنگون باید رفت»؟ و چرا این شرط را میگذارد که اگر «مرد رهی» میتوانی این راه را بپیمایی؟ پاسخ روشن است: او میخواهد نشان دهد که هر کسی توانایی پیمودن این راه توانفرسا را ندارد و فقط کسانی که اهل مجاهده باشند از این توانایی برخوردارند. پس چون این راه بسی طاقتفرسا و به دور از دسترسی «اهل کام و ناز» است، باید وسایلی برای کمک به رهپو فراهم آورد تا بتواند این سختی را تحمل کند، چرا که به فرمودهی حضرت لسانالغیب:اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید، جهانسوزی، نه خامی بیغمی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 28
منابع عظیم ثروتهای خدادادی ملت ایران در یکی دو قرن اخیر مورد طمع قدرتهای خارجی بوده است. در واقع بخش عظیمی از تاریخ معاصر ایران، تاریخ رقابتهای آشکار و نهان قدرتهایی نظیر روسیه و انگلیس و بعدها شوروی سابق و امریکا برای کسب امتیازات مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی در ایران بوده است. یکی از موضوعات مهم و اصلی رقابت بین این قدرتهای صاحب نفوذ در ایران در اوایل قرن بیستم میلادی، امتیاز نفت شمال ایران بود.
بررسی پیشینه این موضوع نشان میدهد که چگونه چند قدرت استعماری با استفاده از ضعف دولتهای ایران، برای تصاحب منابع ثروت ملت ایران همه اصول و قوانین بینالمللی را که خود مدعی وضع و تدوین آن بودهاند، زیر پا گذاشته و از هر وسیله ممکن برای خارج کردن رقیب از صحنه رقابت بهره جستهاند. و گاه برای به غارت بردن منابع ملتی، در پشت پرده با هم کنار آمده و به تقسیم ثروت و غنایم پرداختهاند.
امتیاز نفت شمال ایران از این لحاظ موضوع بکری برای مطالعه رفتار قدرتهای خارجی ذینفع در آن است؛ رفتاری که یادآور جدال گرگها بر سر صید است و ماهیت چپاولگر آنان را از پس نقاب شعارهای دروغین تمدن پیشرفت نشان میدهد. با چنین چشماندازی، در این نوشتار تلاش میشود با بررسی موضوع امتیاز نفت شمال ایران، به این پرسشها پاسخ داده شود که راز ابراز دوستی و توجه قدرتهای خارجی به ایران چیست؟ آیا آنان عاشق چشم و ابروی ملت ایران هستند و به تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی علاقه دارند و یا چشم طمع به ثروت این ملت دوختهاند؟ تاریخ نشان میدهد که تنها یک فرضیه اثبات شده برای این پرسشها وجود دارد و آن این که همه قدرتهای خارجی به «منافع ملی» خود میاندیشند و تنها اصل خدشهناپذیر و همیشگی دوستیها و دشمنیهای آنان با ملتهای دیگر، منافع ملی است. باز تاریخ میگوید که این قدرتها اگر منافع ملی خود را در نابودی ملتی ببینند، از آن دریغ نمیکنند. رفتار سه قدرت شوروی (سابق)، انگلستان و امریکا در قبال امتیاز نفت شمال ایران، موضوع مورد بررسی این نوشتار است تا با استفاده از یک پدیده تاریخی، الگوی رفتاری آنان بازشناسی شود؛ الگویی که تنها به زمان گذشته تعلق ندارد، بلکه در شرایط فعلی هم مصداقهای بسیاری برای آن وجود دارد. در واقع رفتار چهارکشور روسیه تزاری، شوروی سابق، انگلستان و امریکا با چهار سیستم سیاسی و فرهنگی -- ایدئولوژیک متفاوت با هم مقایسه میشود.
اولین امتیاز نفت شمال
ناصرالدین شاه قاجار در بهمن ماه 1274 شمسی (شعبان 1313) با صدور فرمانی اجازه استخراج نفت را در سه محل تنکابن، کجور و کلارستاق مازندران به محمدولیخان تنکابنی (سپهسالار اعظم) وزیر خزانه و گمرک وقت اعطا کرد.1 این فرمان به مدت بیست سال به دلیل فقدان امکانات اکتشاف و حفاری معطل ماند تا اینکه در ششم بهمن 1294 مطابق با 27 ژانویه 1916 به دنبال انعقاد قراردادی بین محمدولیخان تنکابنی که در این زمان وزیر جنگ کابینه مستوفی الممالک بود و «آرکادی مفودیوویچ خوشداریای گرجی تمام حقوق آن به مدت 99 سال به خوشتاریا انتقال یافت. متن کامل این قرارداد 10 مادهای که به طور غیررسمی ترجمه شده، به شرح زیر است:
«قرارداد فیمابین حضرت اشرف سپهسالار اعظم و آقای خوشداریا کمپانی
ماده اول: من --- سپهسالار اعظم --- نظر به مندرجات فرمان پادشاهی مورخه شعبان 1313 که به موجب آن امتیاز معادن نفت محال ثلاثه تنکابن و کجور و کلارستاق به من داده شده است، اظهار میدارم و کمپانی خوشداریا را مامور مینمایم که تمام اقدامات لازمه را برای اجرای امتیاز مذکور به عمل آورد. برای این مقصود و به جهت اینکه امور راجعه به انکشاف و حفر معادن آسان شود، اظهار میدارد که امتیاز مذکور با تمام حقوق راجعه به آن از تاریخ حال تا نود و نه سال به کمپانی خوشداریا واگذار مینمایم و اصل فرمان مذکور هم که به مهر و امضای اعلیحضرت مرحوم ناصرالدین شاه ممهور و ممضی [امضا شده] و به مهر وزرای اعلیحضرتی نیز ممهور است، از جمله مرحوم مجدالدوله وزیر علوم و معادن است. این نکته را هم اظهار میدارم که از تاریخ این ورقه در تمام مدت مسوولیت اجرای فرمان مذکور به عهده کمپانی خوشداریا یا ذوالحقوق خواهد بود.
ماده دوم: من --- کمپانی خوشداریا --- حق دارم تجسسات لازمه در معادن نفت در مدت یک سال از تاریخ آخرین جنگ و صلح دولت روسیه با سایر دول متخاصم به جا بیاورم.
ماده سوم: من --- خوشداریای کمپانی --- متعهد هستم در صورتی که پیدا نمایم برای خودیم یک استخراج معادن نفت در مدت معین شده نظر به ماده دوم تقدیم نمایم به حضرت اشرف پنجاه هزار منات بدون عوض. همچنین تقدیم نمایم صدهزار منات از قرار پوطی بنا به ماده پنجم این قرارداد. در این صورت مبلغ صد هزار منات پرداخته خواهد شد و بعدا از قرار کسر خواهد شد.
ماده چهارم: اگر تا مدت آخر وعده یعنی در مدت یکسال از روز قرارداد صلح دولت روسیه با سایر دول متخاصم از عهده برنیایم، من نخواهم پرداخت شرایط استخراج معادن نفت را که پنجاه هزار منات بدون عوض و صد هزار منات از بابت حساب پوطی باشد و آن وقت من خوشداریا کمپانی تمام اختیارات خود را از دست میدهم، یعنی آنچه در این قرارداد به من واگذار شده است.
ماده پنجم: برای انجام این کارها که من پیدا کنم یک استخراج نفتی متعهد هستم بدهم به حضرت اشرف از هر پوطی یک کوپیک تا زمانی که نفت حاصل شود در محل اطراف این امتیاز با رعایت ماده سوم این قرارداد که از بابت صد هزار منات مساعده محسوب خواهد شد.