انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

اکراه و اجبار در حقوق

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 29

 

اِکْراه‌، اصطلاحى‌ در فقه‌ و حقوق‌ به‌ معنای‌ وادار ساختن‌ تهدیدآمیز کسى‌ به‌ عملى‌ که‌ در شرایط عادی‌ به‌ انجام‌ دادن‌ آن‌ رضا نداشته‌ است‌. اکراه‌ در لغت‌ وادار کردن‌ قهری‌ کسى‌ به‌ امری‌ است‌ (نک: فیومى‌، ذیل‌ کره‌) و همین‌ معنى‌، بدون‌ تصرفى‌ قابل‌ ملاحظه‌، در اصطلاح‌ فقهى‌ نیز مقصود بوده‌ است‌. بر اساس‌ تعریف‌ جرجانى‌، اکراه‌ عبارت‌ از الزام‌ و اجبار انسان‌ به‌ امری‌ است‌ که‌ برپایة طبع‌ یا شرع‌ آن‌ را ناخوش‌ مى‌دارد و با وجود ناخرسندی‌، برای‌ رفع‌ ضرری‌ شدیدتر، به‌ آن‌ اقدام‌ مى‌کند (نک: ص‌ 27). مبحث‌ اکراه‌ با تقیه‌ (ه م‌) ارتباطى‌ نزدیک‌ دارد و در دایرة عام‌ فرهنگ‌ اسلامى‌ ترسیم‌ مرزی‌ میان‌ این‌ دو دشوار مى‌نماید؛ اما اصطلاح‌ تقیه‌، کمتر به‌ حوزة فروع‌ فقهى‌ راه‌ یافته‌ است‌. آنچه‌ در مباحث‌ فقهى‌ و حقوقى‌، اکراه‌ را از اضطرار متمایز مى‌سازد، در میان‌ بودن‌ تهدید است‌؛ آنچه‌ در اضطرار انسان‌ را به‌ انجام‌ دادن‌ عملى‌ نامطلوب‌ ملزم‌ مى‌سازد، اوضاع‌ خاصى‌ است‌ که‌ شخص‌ در آن‌ قرار گرفته‌ است‌ (نک: ه د، اضطرار)، در حالى‌ که‌ در اکراه‌، انتخاب‌ حتى‌ در این‌ حد برای‌ انسان‌ وجود ندارد و روی‌ آوردن‌ به‌ فعل‌ نامطلوب‌ با تهدید، و به‌ خواست‌ اکراه‌کننده‌ای‌ مشخص‌ صورت‌ مى‌پذیرد. اکراه‌ در کتاب‌ و سنت‌: موضوع‌ اکراه‌ در قرآن‌ کریم‌ با همین‌ تعبیر بارها مورد بحث‌ قرار گرفته‌، ولى‌ موارد کاربرد آن‌ معمولاً از جنبة حقوقى‌ برخوردار نبوده‌ است‌. به‌ عنوان‌ نمونه‌ موضوع‌ اکراه‌ به‌ سخن‌ کفرآمیزی‌ که‌ مورد بخشایش‌ خداوند قرار مى‌گیرد (نک: نحل‌/16/ 106)، به‌ وضوح‌ مربوط به‌ شرایطى‌ است‌ که‌ مسلمانى‌ در دارالکفر مورد تفتیش‌ عقیده‌ قرار گرفته‌ است‌ (تأیید آن‌ در اسباب‌ نزول‌، واحدی‌، 190). حتى‌ آیه‌ای‌ که‌ مردم‌ را از اکراه‌ کنیزان‌ به‌ هرزگى‌ برحذر داشته‌، با این‌ پیامد که‌ در صورت‌ اکراه‌ خداوند بخشایشگر و مهربان‌ است‌ (نور/24/33)، آشکارا مربوط به‌ دوره‌ای‌ از تاریخ‌ اسلام‌ است‌ که‌ ضمانت‌ اجرای‌ کافى‌ برای‌ منع‌ همگان‌ از چنین‌ عملى‌ در کار نبوده‌ است‌. افزون‌ بر آیات‌ یاد شده‌، برخى‌ از عالمان‌ اسلامى‌، معذور بودن‌ «مستضعفان‌» (نساء/4/98) را با «اکراه‌شدگان‌» منطبق‌ دانسته‌، و به‌ استناد این‌ آیه‌، آنان‌ را از عقوبت‌ اخروی‌ برکنار شمرده‌اند (مثلاً نک: بخاری‌، 8/55). در سنت‌ نبوی‌، بسط و تفسیر این‌ مبحث‌ قرآنى‌ در شماری‌ از اخبار و احادیث‌ بازتاب‌ یافته‌ است‌؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌، مواردی‌ چند از این‌ اخبار را بخاری‌ در صحیح‌ خود گرد آورده‌، و طبقه‌بندی‌ کرده‌ است‌ (نک: 8/55 - 59). در میان‌ احادیث‌ نبوی‌ در این‌ باب‌، به‌ خصوص‌ باید به‌ «حدیث‌ رفع‌» اشاره‌ کرد که‌ در منابع‌ اهل‌ سنت‌ به‌ روایتى‌ کوتاه‌تر از امامیه‌ شهرت‌ یافته‌ است‌؛ بر اساس‌ روایت‌ ابن‌عباس‌ و ثوبان‌ خداوند تکلیف‌ را از امت‌ پیامبر (ص‌) در صورت‌ خطا، فراموشى‌ یا اکراه‌، برداشته‌ است‌ (نک: ابن‌ماجه‌، 1/ 659؛ نیز سیوطى‌، 2/ 24) و در روایت‌ منقول‌ از اهل‌ بیت‌ (ع‌)، به‌ این‌ سه‌، 6 مورد دیگر از رفع‌ تکلیف‌ نیز افزوده‌ شده‌ است‌ (نک: ابن‌بابویه‌، 417). اکراه‌ در فقه‌ اسلامى‌: از آنجا که‌ افعال‌ مکلفان‌ موضوع‌ علم‌ فقه‌ است‌، این‌ ویژگى‌ که‌ مکلفى‌ عملى‌ را در شرایط اکراه‌ انجام‌ داده‌ باشد، هم‌ از حیث‌ احکام‌ تکلیفى‌ و هم‌ وضعى‌ حائز اهمیت‌ فراوان‌ است‌. چون‌ اکراه‌ ممکن‌ است‌ در افعال‌ عبادی‌، معاملات‌ یا هر فعل‌ دیگری‌ مصداق‌ یابد، به‌ واقع‌ هیچ‌ بابى‌ از ابواب‌ فقهى‌ از موضوع‌ اکراه‌ منفک‌ نیست‌. از همین‌ روست‌ که‌ در متون‌ فقهى‌ مذاهب‌ گوناگون‌، در یکایک‌ ابواب‌ مى‌توان‌ مواردی‌ از سوق‌ مباحث‌ به‌ موضوع‌ اکراه‌ را یافت‌. موضوع‌ اکراه‌ غالباً به‌ مناسبت‌ در هر باب‌ مطرح‌ بوده‌، و به‌ ندرت‌ به‌ عنوان‌ مبحثى‌ مستقل‌ مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌. نمونه‌های‌ محدود از طرح‌ مستقل‌ این‌ مبحث‌ در آثار مذهب‌ حنفى‌ دیده‌ مى‌شود و نخستین‌ نمونة آن‌، کتاب‌ الاکراه‌ محمد بن‌ حسن‌ شیبانى‌ است‌ که‌ ابن‌ندیم‌ از آن‌ یاد کرده‌ است‌ (نک: ص‌ 257). این‌ رویه‌ از سوی‌ برخى‌ دیگر از فقیهان‌ حنفى‌ نیز دوام‌ یافته‌، به‌ طوری‌ که‌ در آثاری‌ چون‌ مبسوط سرخسى‌ (24/38 به‌ بعد) و هدایة مرغینانى‌ (7/292 به‌ بعد)، «کتاب‌ الاکراه‌» به‌ عنوان‌ یکى‌ از کتب‌ فقهى‌ پیش‌بینى‌ شده‌ است‌. در منابع‌ فقهى‌، گاه‌ اکراه‌ به‌ دو گونه‌، اکراه‌ به‌ حق‌ و اکراه‌ به‌ غیر حق‌ تقسیم‌ شده‌، و اکراه‌ به‌ حق‌ اکراهى‌ دانسته‌ شده‌ است‌ که‌ ظلمى‌ در آن‌ رخ‌ نداده‌ باشد؛ اکراه‌ زوج‌ به‌ پرداخت‌ نفقة زوجه‌ از جمله‌ نمونه‌های‌ چنین‌ اکراهى‌ است‌. با این‌ حال‌، باید در نظر داشت‌ که‌ اغلب‌ کاربرد اکراه‌، به‌ اکراه‌ به‌ غیر حق‌، یا اکراه‌ ظالمانه‌ منصرف‌ بوده‌ است‌ (مثلاً نک: آبى‌، 2/3). در سخن‌ از فروع‌ مربوط به‌ اکراه‌ در متون‌ فقهى‌، دو بحث‌ شرایط اکراه‌ و آثار اکراه‌ را باید اصلى‌ترین‌ زمینه‌های‌ بحث‌ در مذاهب‌ گوناگون‌ اسلامى‌ دانست‌. شروط اکراه‌: عناصری‌ چون‌ ناچار بودن‌ یا عدم‌ رضا که‌ در تعاریف‌ اکراه‌ به‌ کار گرفته‌ شده‌ است‌، همه‌ اموری‌ نسبى‌ هستند و با توجه‌ به‌ جنبه‌های‌ حقوقى‌ اکراه‌، بسیار لازم‌ بوده‌ است‌ که‌ شرایطى‌ برای‌ تحقق‌



خرید و دانلود  اکراه و اجبار در حقوق


اکراه و اجبار در حقوق

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 29

 

اِکْراه‌، اصطلاحى‌ در فقه‌ و حقوق‌ به‌ معنای‌ وادار ساختن‌ تهدیدآمیز کسى‌ به‌ عملى‌ که‌ در شرایط عادی‌ به‌ انجام‌ دادن‌ آن‌ رضا نداشته‌ است‌. اکراه‌ در لغت‌ وادار کردن‌ قهری‌ کسى‌ به‌ امری‌ است‌ (نک: فیومى‌، ذیل‌ کره‌) و همین‌ معنى‌، بدون‌ تصرفى‌ قابل‌ ملاحظه‌، در اصطلاح‌ فقهى‌ نیز مقصود بوده‌ است‌. بر اساس‌ تعریف‌ جرجانى‌، اکراه‌ عبارت‌ از الزام‌ و اجبار انسان‌ به‌ امری‌ است‌ که‌ برپایة طبع‌ یا شرع‌ آن‌ را ناخوش‌ مى‌دارد و با وجود ناخرسندی‌، برای‌ رفع‌ ضرری‌ شدیدتر، به‌ آن‌ اقدام‌ مى‌کند (نک: ص‌ 27). مبحث‌ اکراه‌ با تقیه‌ (ه م‌) ارتباطى‌ نزدیک‌ دارد و در دایرة عام‌ فرهنگ‌ اسلامى‌ ترسیم‌ مرزی‌ میان‌ این‌ دو دشوار مى‌نماید؛ اما اصطلاح‌ تقیه‌، کمتر به‌ حوزة فروع‌ فقهى‌ راه‌ یافته‌ است‌. آنچه‌ در مباحث‌ فقهى‌ و حقوقى‌، اکراه‌ را از اضطرار متمایز مى‌سازد، در میان‌ بودن‌ تهدید است‌؛ آنچه‌ در اضطرار انسان‌ را به‌ انجام‌ دادن‌ عملى‌ نامطلوب‌ ملزم‌ مى‌سازد، اوضاع‌ خاصى‌ است‌ که‌ شخص‌ در آن‌ قرار گرفته‌ است‌ (نک: ه د، اضطرار)، در حالى‌ که‌ در اکراه‌، انتخاب‌ حتى‌ در این‌ حد برای‌ انسان‌ وجود ندارد و روی‌ آوردن‌ به‌ فعل‌ نامطلوب‌ با تهدید، و به‌ خواست‌ اکراه‌کننده‌ای‌ مشخص‌ صورت‌ مى‌پذیرد. اکراه‌ در کتاب‌ و سنت‌: موضوع‌ اکراه‌ در قرآن‌ کریم‌ با همین‌ تعبیر بارها مورد بحث‌ قرار گرفته‌، ولى‌ موارد کاربرد آن‌ معمولاً از جنبة حقوقى‌ برخوردار نبوده‌ است‌. به‌ عنوان‌ نمونه‌ موضوع‌ اکراه‌ به‌ سخن‌ کفرآمیزی‌ که‌ مورد بخشایش‌ خداوند قرار مى‌گیرد (نک: نحل‌/16/ 106)، به‌ وضوح‌ مربوط به‌ شرایطى‌ است‌ که‌ مسلمانى‌ در دارالکفر مورد تفتیش‌ عقیده‌ قرار گرفته‌ است‌ (تأیید آن‌ در اسباب‌ نزول‌، واحدی‌، 190). حتى‌ آیه‌ای‌ که‌ مردم‌ را از اکراه‌ کنیزان‌ به‌ هرزگى‌ برحذر داشته‌، با این‌ پیامد که‌ در صورت‌ اکراه‌ خداوند بخشایشگر و مهربان‌ است‌ (نور/24/33)، آشکارا مربوط به‌ دوره‌ای‌ از تاریخ‌ اسلام‌ است‌ که‌ ضمانت‌ اجرای‌ کافى‌ برای‌ منع‌ همگان‌ از چنین‌ عملى‌ در کار نبوده‌ است‌. افزون‌ بر آیات‌ یاد شده‌، برخى‌ از عالمان‌ اسلامى‌، معذور بودن‌ «مستضعفان‌» (نساء/4/98) را با «اکراه‌شدگان‌» منطبق‌ دانسته‌، و به‌ استناد این‌ آیه‌، آنان‌ را از عقوبت‌ اخروی‌ برکنار شمرده‌اند (مثلاً نک: بخاری‌، 8/55). در سنت‌ نبوی‌، بسط و تفسیر این‌ مبحث‌ قرآنى‌ در شماری‌ از اخبار و احادیث‌ بازتاب‌ یافته‌ است‌؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌، مواردی‌ چند از این‌ اخبار را بخاری‌ در صحیح‌ خود گرد آورده‌، و طبقه‌بندی‌ کرده‌ است‌ (نک: 8/55 - 59). در میان‌ احادیث‌ نبوی‌ در این‌ باب‌، به‌ خصوص‌ باید به‌ «حدیث‌ رفع‌» اشاره‌ کرد که‌ در منابع‌ اهل‌ سنت‌ به‌ روایتى‌ کوتاه‌تر از امامیه‌ شهرت‌ یافته‌ است‌؛ بر اساس‌ روایت‌ ابن‌عباس‌ و ثوبان‌ خداوند تکلیف‌ را از امت‌ پیامبر (ص‌) در صورت‌ خطا، فراموشى‌ یا اکراه‌، برداشته‌ است‌ (نک: ابن‌ماجه‌، 1/ 659؛ نیز سیوطى‌، 2/ 24) و در روایت‌ منقول‌ از اهل‌ بیت‌ (ع‌)، به‌ این‌ سه‌، 6 مورد دیگر از رفع‌ تکلیف‌ نیز افزوده‌ شده‌ است‌ (نک: ابن‌بابویه‌، 417). اکراه‌ در فقه‌ اسلامى‌: از آنجا که‌ افعال‌ مکلفان‌ موضوع‌ علم‌ فقه‌ است‌، این‌ ویژگى‌ که‌ مکلفى‌ عملى‌ را در شرایط اکراه‌ انجام‌ داده‌ باشد، هم‌ از حیث‌ احکام‌ تکلیفى‌ و هم‌ وضعى‌ حائز اهمیت‌ فراوان‌ است‌. چون‌ اکراه‌ ممکن‌ است‌ در افعال‌ عبادی‌، معاملات‌ یا هر فعل‌ دیگری‌ مصداق‌ یابد، به‌ واقع‌ هیچ‌ بابى‌ از ابواب‌ فقهى‌ از موضوع‌ اکراه‌ منفک‌ نیست‌. از همین‌ روست‌ که‌ در متون‌ فقهى‌ مذاهب‌ گوناگون‌، در یکایک‌ ابواب‌ مى‌توان‌ مواردی‌ از سوق‌ مباحث‌ به‌ موضوع‌ اکراه‌ را یافت‌. موضوع‌ اکراه‌ غالباً به‌ مناسبت‌ در هر باب‌ مطرح‌ بوده‌، و به‌ ندرت‌ به‌ عنوان‌ مبحثى‌ مستقل‌ مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌. نمونه‌های‌ محدود از طرح‌ مستقل‌ این‌ مبحث‌ در آثار مذهب‌ حنفى‌ دیده‌ مى‌شود و نخستین‌ نمونة آن‌، کتاب‌ الاکراه‌ محمد بن‌ حسن‌ شیبانى‌ است‌ که‌ ابن‌ندیم‌ از آن‌ یاد کرده‌ است‌ (نک: ص‌ 257). این‌ رویه‌ از سوی‌ برخى‌ دیگر از فقیهان‌ حنفى‌ نیز دوام‌ یافته‌، به‌ طوری‌ که‌ در آثاری‌ چون‌ مبسوط سرخسى‌ (24/38 به‌ بعد) و هدایة مرغینانى‌ (7/292 به‌ بعد)، «کتاب‌ الاکراه‌» به‌ عنوان‌ یکى‌ از کتب‌ فقهى‌ پیش‌بینى‌ شده‌ است‌. در منابع‌ فقهى‌، گاه‌ اکراه‌ به‌ دو گونه‌، اکراه‌ به‌ حق‌ و اکراه‌ به‌ غیر حق‌ تقسیم‌ شده‌، و اکراه‌ به‌ حق‌ اکراهى‌ دانسته‌ شده‌ است‌ که‌ ظلمى‌ در آن‌ رخ‌ نداده‌ باشد؛ اکراه‌ زوج‌ به‌ پرداخت‌ نفقة زوجه‌ از جمله‌ نمونه‌های‌ چنین‌ اکراهى‌ است‌. با این‌ حال‌، باید در نظر داشت‌ که‌ اغلب‌ کاربرد اکراه‌، به‌ اکراه‌ به‌ غیر حق‌، یا اکراه‌ ظالمانه‌ منصرف‌ بوده‌ است‌ (مثلاً نک: آبى‌، 2/3). در سخن‌ از فروع‌ مربوط به‌ اکراه‌ در متون‌ فقهى‌، دو بحث‌ شرایط اکراه‌ و آثار اکراه‌ را باید اصلى‌ترین‌ زمینه‌های‌ بحث‌ در مذاهب‌ گوناگون‌ اسلامى‌ دانست‌. شروط اکراه‌: عناصری‌ چون‌ ناچار بودن‌ یا عدم‌ رضا که‌ در تعاریف‌ اکراه‌ به‌ کار گرفته‌ شده‌ است‌، همه‌ اموری‌ نسبى‌ هستند و با توجه‌ به‌ جنبه‌های‌ حقوقى‌ اکراه‌، بسیار لازم‌ بوده‌ است‌ که‌ شرایطى‌ برای‌ تحقق‌



خرید و دانلود  اکراه و اجبار در حقوق


مقاله درمورد وحی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

«وحی‌» در لغت‌ به‌ معنای‌ اشاره‌ سریع‌ و گذراست‌، اما به‌ نظر می‌رسد که‌ این‌ تعریف‌ به‌ ویژه‌ در عرصه‌ دینی‌ چیز یا چیزهای‌ دیگری‌ را در خود مستتر دارد که‌ با دقت‌ بیشتر می‌توان‌ آنها را از درون‌ این‌ تعریف‌ بیرون‌ کشید. وحی‌ سخن‌ گفتن‌ به‌ اختصار نیست‌ بلکه‌ از آن‌ هم‌ کوتاهتر است‌. حتی‌ گاه‌ نه‌ با گُفتْ و صوت‌ که‌ با سر و دست‌، چشم‌ و ابرو وحی‌ می‌شود.

زکریا برای‌ مدتی‌ از سخن‌ گفتن‌ منع‌ می‌شود ولی‌ به‌ هنگام‌ خروج‌ از محرابِ خانه‌ قدس‌، با اشاره‌ به‌ اطرافیانش‌ می‌فهماند که‌ صبح‌ و شام‌ به‌ نیایش‌ خداوند بپردازند. در این‌ داستان‌، «وحی‌» یا همان‌ اشاره‌ سریع‌ جانشین‌ واژگان‌ و الفاظ‌ شده‌ است‌. نکته‌ دیگری‌ که‌ در این‌ داستان‌ مشخص‌ می‌شود اینکه‌ زکریا نمی‌خواهد با آن‌ اشاره‌ روش‌ نیایش‌ را به‌ قوم‌ خود بیاموزد زیرا قوم‌ او نیایش‌ کردن‌ را می‌دانند. وحیِ زکریا فقط‌ به‌ آن‌ است‌ که‌ آنها صبح‌ و شام‌ یا روز و شب‌ خداوند را نیایش‌ کنند. قوم‌ با این‌ اشاره‌ درمی‌یابند که‌ واقعة‌ مهمی‌ در راه‌ است‌. بنابراین‌ مخاطبان‌ زکریا در مورد چگونگی‌ نیایش‌ کردن‌ نیاز به‌ توضیح‌ مفصل‌ ندارند بلکه‌ با اشاره‌ شریعِ زکریا، ذهن‌ آنان‌ معطوف‌ به‌ نیایش‌ کردن‌ می‌شود.در داستان‌ فوق واژة‌ «وحی‌» برای‌ رسانیدن‌ پیام‌ زکریا به‌ قوم‌ بنی‌اسرائیل‌ آمده‌ است‌ اما در داستان‌ دیگری‌ که‌ مربوط‌ به‌ مادر موسی‌ است‌ همین‌ واژه‌ برای‌ رسانیدن‌ پیام‌ خداوند به‌ مادر موسی‌ آمده‌ است‌.در شرایطی‌ که‌ به‌ دستور حکومت‌، تمامی‌ نوزادان‌ ذکور بنی‌اسرائیل‌ باید کشته‌ شوند تا از هر نوع‌ قیام‌ و شورش‌ احتمالی‌ آنان‌ پیشگیری‌ شود، زنی‌ از بنی‌اسرائیل‌ دور از چشم‌ ماموران‌ حکومت‌ پسری‌ می‌زاید. اولین‌ دغدغه‌ و هراسی‌ که‌ زن‌ را به‌ اندیشه‌ وا می‌دارد این‌ است‌ که‌ چگونه‌ نوزاد خود را از چشم‌ ماموران‌ حکومت‌ پنهان‌ نگه‌ دارد؛ او را به‌ دست‌ چه‌ کسی‌ بسپارد و کجا مخفی‌اش‌ کند؟ به‌ کوه‌ و جنگل‌ ببردش‌؟ در بیابان‌ رهایش‌ کند؟ یا به‌ نیل‌ بیندازدش‌؟ تصور چندین‌ صحنه‌ گوناگون‌ از سوی‌ مادر برای‌ یافتن‌ راه‌ نجاتِ فرزند امری‌ بدیهی‌ و طبیعی‌ است‌، اما مادر نمی‌داند کدام‌ یک‌ از این‌ راهها واقعاً به‌ نجات‌ می‌انجامد.قوم‌ بنی‌اسرائیل‌ رود بزرگ‌ نیل‌ را می‌شناختند، حدود چهارصد سال‌ نسل‌ اندرنسل‌ در کنار آن‌ زیسته‌ بودند. تصویر نیل‌، با آن‌ نیزارها و پهنایی‌ که‌ دارد یکی‌ از مهمترین‌ راههایی‌ است‌ که‌ اندیشه‌ زن‌ را به‌ خود معطوف‌ می‌کند. اما اگر فرزندِ خود را به‌ نیل‌ رها کند می‌تواند سبب‌ نجات‌ او شود؟ در اینجا زن‌ احتیاج‌ چندانی‌ ندارد که‌ هاتف‌ غیب‌ برایش‌ به‌ تفصیل‌ شرح‌ دهد که‌ چه‌ کند، فقط‌ احتیاج‌ به‌ یک‌ اشاره‌ دارد: نیل‌؟ بیابان‌؟ یا خانه‌؟ اگر هاتف‌ غیب‌ فقط‌ یک‌ اشاره‌ کند کافی‌ است‌ بقیه‌ کار را زن‌ خود می‌داند که‌ چگونه‌ انجام‌ دهد. به‌ ویژه‌ آنکه‌ این‌ زن‌ خود، مادر نیز هست‌، و تمامی‌ حواس‌ او بی‌تاب‌ دریافت‌ یک‌ اشارة‌ راهگشاست‌. در نهایت‌ وی‌ با اشاره‌ خداوند به‌ نگرانیها و دلواپسی‌ها دور باش‌ می‌گوید و فرزند خود را به‌ نیل‌ می‌سپارد.در هر دو داستان‌ فوِ، یعنی‌ هم‌ در داستان‌ زکریا و هم‌ در داستان‌ مادر موسی‌ که‌ پیام‌ به‌ وسیله‌ «وحی‌» به‌ مخاطب‌ القا می‌شود، مخاطبها نسبت‌ به‌ آنچه‌ مورد اشاره‌ قرار می‌گیرد سابقة‌ ذهنی‌ و آشنایی‌ کامل‌ دارند. هم‌ قوم‌ زکریا می‌دانند که‌ نیایش‌ چیست‌ و صبح‌ و شام‌ کدام‌ است‌ و هم‌ مادر موسی‌ نیل‌ را به‌ وضوح‌ می‌شناسد.آشنایی‌ با آنچه‌ مورد وحی‌ قرار می‌گیرد به‌ صورتهای‌ مختلف‌ پدید می‌آید؛ گاه‌ مخاطب‌ وحی‌ کسی‌ است‌ مانند مادر موسی‌ که‌ بدون‌ آموزش‌ دیگران‌، صحنه‌های‌ گوناگون‌ پیرامون‌ خود را که‌ در آن‌ زیسته‌ و تجربه‌ کرده‌ می‌شناسد. و گاه‌ مخاطب‌ «وحی‌» کسانی‌ هستند مانند قوم‌ زکریا که‌ جزئیات‌ نماز و نیایش‌ را قبلاً از کاهنان‌ و معلمان‌ دینی‌ فرا گرفته‌اند. اشاره‌ زکریا، تمامی‌ آن‌ آموزه‌ها را در ذهن‌ مخاطبان‌ به‌ یاد می‌آورد.در قرآن‌ واژه‌ دیگری‌ نیز هست‌ که‌ گاه‌ مترادف‌ با کلمه‌ «وحی‌» آمده‌ است‌. مثلاً در یکی‌ از آیات‌ آمده‌ است‌ که‌ آنچه‌ از جانب‌ خدا به‌ نوح‌، ابراهیم‌، موسی‌ و عیسی‌ «وصیت‌» شده‌ همان‌ است‌ که‌ از جانب‌ خدا به‌ محمد رسول‌ وحی‌ شده‌ است‌. معنای‌ «وصیت‌» سفارش‌ است‌؛ یعنی‌ مطلبی‌ را برای‌ کسی‌ توضیح‌ دادن‌ و از او پیمان‌ گرفتن‌ برای‌ انجام‌ دادن‌ آن‌ سفارش‌. اما «وحی‌» می‌تواند اشاره‌ به‌ مضمون‌ همان‌ سفارشی‌ باشد که‌ قبلاً توضیح‌ داده‌ شده‌ است‌. تعریف‌ معنای‌ تحت‌ لفظی‌ واژه‌ «وحی‌» عبارت‌ بود از اشاره‌ای‌ «سریع‌ و گذرا». اکنون‌ می‌توان‌ این‌ تعریف‌ را کاملتر بیان‌ کرد و چنین‌ گفت‌: «وحی‌ عبارت‌ است‌ از اشاره‌ای‌ سریع‌ و گذرا به‌ امری‌ معهود.» یا اینکه‌: «وحی‌ عبارت‌ است‌ از اشاره‌ای‌ سریع‌ و گذرا به‌ چیزهایی‌ که‌ قبلاً سفارش‌ شده‌ است‌.»به‌ عنوان‌ مثال‌ در سوره‌ مائده‌ که‌ برخی‌ خوراکهای‌ حلال‌ و پاکیزه‌ را از برخی‌ خوراکهای‌ حرام‌ و ناپاک‌ متمایز می‌کند بیشتر دربارة‌ حرمت‌ قراردادها، حرمت‌ ماههای‌ حرام‌، حرمت‌ جانوران‌ که‌ در ماههای‌ حرام‌ نباید صید شوند و... تاکید می‌شود، اما دستورات‌ این‌ سوره‌ دربارة‌ جانوران‌ حرام‌ گوشت‌ بسیار کلی‌ است‌ و جز چند نمونه‌ کلی‌ شرح‌ چندانی‌ برای‌ خوراکیها نیامده‌ است‌. ولی‌ در پایان‌ این‌ طرح‌ کلی‌ اضافه‌ می‌کند:امروز حلال‌ شده‌ برای‌ شما پاکیزه‌ها، و خوراک‌ آنانی‌ که‌ اهل‌ کتاب‌ هستند برای‌ شما حلال‌، و خوراک‌ شما برای‌ آنان‌ حلال‌ است‌ و... منظور از «اهل‌ کتاب‌» که‌ در قرآن‌ آمده‌، بیشتر پیروان‌ آیین‌ موسی‌ و آیین‌ عیسی‌ می‌باشند. اشاره‌ به‌ این‌ مفهوم‌ از سوی‌ قرآن‌، می‌تواند تمامی‌ آن‌ احکام‌ و دستوراتی‌ را تداعی‌ کند که‌ قبلاً در تورات‌ در مورد خوراکیها به‌ صورت‌ مشروح‌ و مفصل‌ آمده‌ است‌. در برخی‌ از داستانهای‌ دیگر که‌ در قرآن‌ آمده‌ است‌ همین‌ گونه‌ تداعیها پدید می‌آید. مانند داستان‌ یوسف‌، مریم‌، ابراهیم‌، و موسی‌. مثلاً دربارة‌ داستان‌ موسی‌ و آنچه‌ بر او واقع‌



خرید و دانلود مقاله درمورد وحی


تحقیق؛ اسلام 15 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

اسلام‌، به‌ عنوان‌ یکی‌ از مترقی‌ترین‌ دین‌های‌ الهی‌، از چنان‌ استحکام‌ و قوام‌ ساختاریافته‌ای‌ برخوردار است‌ که‌ از سوی‌ نخبگان‌ و بزرگان‌ دانش‌هایی‌ مانند مردم‌شناسی‌، دین‌شناسی‌، جامعه‌شناسی‌ و سایر مظاهر فرهنگ‌ کنونی‌ بشری‌، به‌ عنوان‌ یک‌ تمدن‌ کامل‌ و مستقل‌ شناخته‌ می‌شود؛ تمدنی‌ که‌ حتی‌ بزرگ‌ترین‌ فیلسوفان‌ جهان‌، و به‌طور انحصاری‌ فلاسفه‌ی‌ غربی‌، بر آن‌ صحه‌ گذاشته‌اند، چنان‌ که‌ هگل‌ از فرهنگ‌ اسلامی‌ به‌ عنوان‌ تمدن‌ اسلامی‌ یاد می‌کند و معتقد است‌ فرهنگ‌ اسلام‌ به‌ همراه‌ تمدن‌هایی‌ مانند ایران‌، مصر، چین‌، روم‌ و یونان‌ در برهه‌ای‌ از تاریخ‌، عروس‌ تمدن‌ جهان‌ بوده‌ و اینک‌ این‌ مقام‌ را به‌ تمدن‌ مغرب‌زمین‌ سپرده‌ و خود بازنشسته‌ شده‌ است‌. به‌ تعبیر هگل‌، اکنون‌ این‌ تمدن‌ غرب‌ است‌ که‌ مقام‌ غرورآفرین‌ «عروس‌ تمدن‌های‌ جهان‌» را داراست‌ و سایر تمدن‌ها ناگزیر پیر و فرتوت‌ و ازکارافتاده‌ تلقی‌ می‌شوند! گفتن‌ ندارد که‌ به‌ پیروی‌ از هگل‌، جمع‌ دیگری‌ از فیلسوفان‌ مغرب‌زمین‌ و حتی‌ برخی‌ از فیلسوفان‌ شرقی‌ و متأسفانه‌ حتی‌ مسلمان‌ نیز بر این‌ باور هگل‌ مهر تأیید زده‌ و به‌ حقانیت‌ و برتری‌ تمدن‌ غربی‌ گردن‌ نهاده‌اند.این‌ باور بی‌تردید فاقد اعتبار است‌. اما چون‌ بحث‌ آن‌ به‌ فرصت‌ مستقل‌ دیگری‌ نیاز دارد، بناچار از آن‌ در می‌گذریم‌ و تنها موضوع‌ این‌ مقاله‌ را مورد بحث‌ قرار می‌دهیم‌. اما اجمالاً همین‌قدر می‌توان‌ گفت‌ که‌ چگونه‌ می‌توان‌ در همه‌ی‌ موارد، به‌ پلورالیسم‌ اعتقاد داشت‌ و در هر زمینه‌ای‌ از معارف‌ و مواریث‌ بشری‌، قائل‌ به‌ چندگانگی‌ بود و به‌ سلیقه‌ها و عقاید مختلف‌ احترام‌ گذاشت‌، اما فقط‌ و فقط‌ در زمینه‌ی‌ تمدن‌، همه‌ی‌ تمدن‌های‌ بشری‌ را مردود شمرد و برخلاف‌ جان‌سپاری‌ نسبت‌ به‌ پلورالیسم‌، دراین‌ خصوص‌، استثنائاً تمدن‌ غربی‌ را انحصاراً به‌ رسمیت‌ شناخت‌؟! همچنان‌ که‌ پژوهش‌های‌ مردم‌شناسان‌ و جامعه‌شناسان‌ تأیید می‌کند، هر ملتی‌ دارای‌ فرهنگی‌ است‌ که‌ تنها به‌ آن‌ ملت‌ تعلق‌ دارد و از طرفی‌ تعداد ملت‌ها هم‌ بسیار زیاد است‌. بنابراین‌، همان‌گونه‌ که‌ نژاد بشر گوناگون‌ است‌، پس‌ کفه‌ی‌ منطق‌ باید به‌ سود این‌ تمدن‌های‌ گوناگون‌ نیز سنگین‌تر باشد؛ ولی‌ گویا در این‌ یک‌ زمینه‌، منطق‌ چندان‌ بهایی‌ ندارد.به‌هرروی‌، تمدن‌ اسلامی‌ اهمیت‌ زیادی‌ برای‌ موسیقی‌ قائل‌ است‌. از این‌ نظر می‌توان‌ برخورد اسلام‌ با موسیقی‌ را همانند برخورد سایر تمدن‌ها ارزیابی‌ کرد. اما در این‌ میان‌ یک‌ تفاوت‌ عمده‌ وجود دارد که‌ بی‌هیچ‌گونه‌ شک‌ و تردیدی‌ برتری‌ فرهنگی‌ اسلام‌ را در این‌ زمینه‌ به‌ اثبات‌ می‌رساند: سایر تمدن‌ها فقط‌ در این‌ مورد که‌ باید به‌ موسیقی‌ بها داد و از موسیقی‌ خوب‌ و اندیشمندانه‌ دفاع‌ کرد سخن‌ گفته‌اند، در حالی‌ که‌ اسلام‌ علاوه‌ بر اهمیت‌قائل‌شدن‌ برای‌ این‌ هنر، درعین‌حال‌ همگان‌ را به‌ استقبال‌ از موسیقی‌ خوب‌ و ارزشمند دعوت‌ می‌کند و از مسلمانان‌ می‌خواهد که‌ هرگز به‌ موسیقی‌ بی‌ارزش‌ و مبتذل‌ گوش‌ فراندهند. بنابراین‌، اسلام‌ اساساً شنیدن‌ موسیقی‌ مبتذل‌ را حرام‌ دانسته‌ است‌ تا هیچ‌ مسلمانی‌ دیگر نتواند حتی‌ تفننی‌ به‌ این‌ نوع‌ موسیقی‌ که‌ اسلام‌ آن‌ را با صفت‌ لهوولعب‌ شناسایی‌ کرده‌ است‌، گوش‌ فرادهد. این‌ منع‌ اجباری‌ اختصاصاً به‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ تعلق‌ دارد و ثابت‌ می‌کند که‌ یک‌ مسلمان‌ جز این‌که‌ به‌ سوی‌ تکامل‌ گام‌ بردارد، هیچ‌ راه‌ دیگری‌ ندارد. درحالی‌ که‌ فرهنگ‌های‌ دیگر با این‌که‌ ممکن‌ است‌ موسیقی‌ بی‌ارزش‌ را نپسندند، ولی‌ هیچ‌گونه‌ اجباری‌ برای‌ دوری‌جستن‌ از آن‌ در نظر نگرفته‌اند. پیروان‌ این‌ فرهنگ‌ها مختارند که‌ خوب‌ یا بد باشند، اما اسلام‌، مسلمانان‌ را فقط‌ برای‌ به‌تکامل‌رسیدن‌ و عالی‌بودن‌ آزاد می‌گذارد! راه‌ بدبودن‌، در هر زمینه‌ای‌ از جمله‌ موسیقی‌، در فرهنگ‌ اسلامی‌ مسدود است‌.اکنون‌ اگر بخواهیم‌ جایگاه‌ حقیقی‌ موسیقی‌ را در جهان‌ اسلام‌ مشخص‌ کرده‌، مورد بررسی‌ قرار دهیم‌، ضرورتاً باید همه‌ی‌ زیرمجموعه‌های‌ شناخته‌شده‌ در فرهنگ‌ اسلامی‌ را مبنا قرار دهیم‌ و در خصوص‌ شاکله‌های‌ آن‌ پژوهش‌ کنیم‌. اولین‌ تقسیم‌بندی‌ حقیقی‌ که‌ سایر جزئیات‌ و ممیزه‌ها را تحت‌الشعاع‌ قرار می‌دهد، تقسیم‌بندی‌ دوگانه‌ی‌ شریعت‌ و طریقت‌ است‌. گفتن‌ ندارد که‌ شریعت‌ و طریقت‌ از هم‌ جدا نیستند و تنها به‌ طور پیوسته‌ و به‌ صورت‌ مجموع‌ به‌ ظهور و بروز می‌رسند. اما روشن‌ است‌ که‌ هر یک‌ صاحب‌ ویژگی‌هایی‌ است‌ که‌ جدا از دیگری‌، به‌ رسمیت‌ شناخته‌ می‌شود.آن‌چه‌ عموماً در باور جامعه‌ی‌ اسلامی‌ حاکمیت‌ دارد، این‌ است‌ که‌ طریقت‌ اسلامی‌ بسیار آشکار به‌ موسیقی‌ اهمیت‌ می‌دهد و به‌ عنوان‌ رکن‌ مهمی‌ از رئوس‌ طریقت‌، روی‌ آن‌ حساب‌ می‌کند. در این‌ باور عمومی‌، چنین‌ تلقی‌ می‌شود که‌ شریعت‌ اسلامی‌ چندان‌ اهمیتی‌ برای‌ موسیقی‌ قائل‌ نیست‌ و حتی‌ به‌قوت‌ آن‌ را نفی‌ می‌کند. این‌ پندار شاید از آن‌جا ناشی‌ می‌شود که‌ افتاء در خصوص‌ منع‌ موسیقی‌ میان‌ همه‌ی‌ بزرگان‌ اهل‌ شریعت‌ و اهل‌ فتوا عمومیت‌ دارد. درحالی‌ که‌ ظاهراً اهل‌ طریقت‌ و بزرگان‌ عرفانی‌ هیچ‌ سخن‌ مشهور و آشکاری‌ در رد موسیقی‌ ندارند و حتی‌ به‌نوعی‌ در تأیید و اشاعه‌ی‌ آن‌ نیز کوشیده‌اند. این‌ پندار البته‌ کاملاً مصداق‌ دارد. امّا بخش‌ واقع‌بین‌ جوامع‌ اسلامی‌ می‌دانند که‌ عکس‌ آن‌ نیز مورد اشاره‌ قرار گرفته‌ است‌؛ یعنی‌ اهل‌ شریعت‌ بر اهمیت‌ و ارزش‌ موسیقی‌ صحّه‌ گذاشته‌ و اهل‌ طریقت‌ آرا و اقوال‌ آشکاری‌ را در ردّ و ذمّ آن‌ بر زبان‌ آورده‌اند.اگر جایگاه‌ موسیقی‌ در طریقت‌ و شریعت‌ مشخص‌ شود، روشن‌ است‌ که‌ به‌ طریق‌ اولی‌ جایگاه‌ آن‌ در کل‌ جهان‌ اسلام‌ شناخته‌ خواهد شد، زیرا فرهنگ‌ اسلامی‌ چیزی‌ جز مجموعه‌ی‌ طریقت‌ و شریعت‌ اسلامی‌ نیست‌.به‌ دلیل‌ اشتهار بیش‌تر ــ که‌ فقط‌ به‌ ظواهر مربوط‌ می‌شود و در اصل‌ هیچ‌ تفاوتی‌ نیست‌ ــ به‌ طریقت‌ اسلامی‌ در این‌ زمینه‌ تقدم‌ داده‌ می‌شود؛ هرچند آراء بزرگان‌ طریقت‌ در ذم‌ و نکوهش‌ موسیقی‌ نیز به‌موقع‌ و در زمان‌ مقتضی‌ مورد اشاره‌ قرار خواهد گرفت‌.یکی‌ از کاربردهای‌ موسیقی‌ در طریقت‌ به‌ مراسمی‌ اختصاص‌ دارد که‌ سماع‌ نامیده‌ می‌شود. در باب‌ سماع‌ و شرایط‌ و آداب‌ و رسوم‌ آن‌ مطالب‌ بسیاری‌ به‌ تفصیل‌ و اشباع‌ در متون‌ کهن‌ عرفانی‌ آمده‌ است‌، چندان‌ که‌ می‌توان‌ مجموعه‌ی‌ فصول‌ مربوط‌ به‌ سماع‌ در این‌ متون‌ را یک‌جا گردآوری‌ و در کتاب‌ مستقلی‌ منتشر کرد (مانند کتاب‌ سماع‌ در تصوف‌ تألیف‌ دکتر اسماعیل‌ حاکمی‌، چاپ‌ مؤسسه‌ی‌ انتشارات‌ و چاپ‌ دانشگاه‌ تهران‌، 1359).مسلم‌ است‌ که‌ مقصود عرفا از سماع‌ همان‌ مبحث‌ موسیقی‌ است‌ که‌ در زبان‌ عربی‌ از آن‌ با عنوان‌ «غنا» یاد می‌شود و در فارسی‌ به‌ آن‌ موسیقی‌ می‌گویند. بنابراین‌، هرگونه‌ کارکرد و سودمندی‌ ویژه‌ای‌ که‌ از مبحث‌ سماع‌ نصیب‌ اهل‌ طریقت‌ شود، درواقع‌، عملکردی‌ است‌ که‌ موسیقی‌ را در بر می‌گیرد.همه‌ می‌دانند که‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ تکامل‌ شروطی‌ لازم‌ است‌ که‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ آن‌ها باید تلاش‌ کرد، سلوکی‌ را پیمود و زحمتی‌ را متحمل‌ شد. یک‌ رباعی‌ از شیخ‌ فریدالدین‌ عطار نیشابوری‌ که‌ شرح‌حال‌ بسیاری‌ از عرفا را در کتاب‌ تذکرة‌ الاولیا آورده‌ و سایر وارده‌های‌ غیبی‌ و عرفانی‌ را نیز در کتاب‌های‌ دیگر خویش‌ لحاظ‌ کرده‌ است‌، مؤدی‌ حقایق‌ بسیاری‌ در این‌ زمینه‌ است‌:گر مرد رهی‌، میان‌ خون‌ باید رفت‌ ازپای‌فتاده‌، سرنگون‌ باید رفت‌تو پای‌ به‌ راه‌ در نه‌ و هیچ‌ مپرس‌ خود، راه‌ بگویدت‌ که‌ چون‌ باید رفت‌چرا عطار می‌گوید «میان‌ خون‌ باید رفت‌»؟ چرا تأکید می‌کند که‌ «ازپای‌فتاده‌، سرنگون‌ باید رفت‌»؟ و چرا این‌ شرط‌ را می‌گذارد که‌ اگر «مرد رهی‌» می‌توانی‌ این‌ راه‌ را بپیمایی‌؟ پاسخ‌ روشن‌ است‌: او می‌خواهد نشان‌ دهد که‌ هر کسی‌ توانایی‌ پیمودن‌ این‌ راه‌ توان‌فرسا را ندارد و فقط‌ کسانی‌ که‌ اهل‌ مجاهده‌ باشند از این‌ توانایی‌ برخوردارند. پس‌ چون‌ این‌ راه‌ بسی‌ طاقت‌فرسا و به‌ دور از دسترسی‌ «اهل‌ کام‌ و ناز» است‌، باید وسایلی‌ برای‌ کمک‌ به‌ ره‌پو فراهم‌ آورد تا بتواند این‌ سختی‌ را تحمل‌ کند، چرا که‌ به‌ فرموده‌ی‌ حضرت‌ لسان‌الغیب‌:اهل‌ کام‌ و ناز را در کوی‌ رندی‌ راه‌ نیست رهروی‌ باید، جهان‌سوزی‌، نه‌ خامی‌ بی‌غمی‌



خرید و دانلود تحقیق؛ اسلام 15 ص


مقاله هپاتیت چیست ؟

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

هپاتیت‌ چیست؟هپاتیت‌ واژه‌ای‌ کلی‌ است‌ و به‌ مفهوم‌ تورم‌ و التهاب‌ بافت‌ کبد می‌باشد. کبد عضوی‌ حیاتی‌ و بزرگترین‌ غده‌ داخلی‌ بدن‌ است. کبد حدود یک‌ کیلو و 300 گرم‌ وزن‌ دارد و در سمت‌ راست‌ و بالای‌ شکم‌ و پشت‌ دنده‌ها قرار دارد. کبد در بدن‌ همانند کارخانه‌ای‌ سازنده‌ عمل‌ می‌کند. مواد اولیه‌ بعد از جذب‌ در دستگاه‌گوارش‌ وارد کبد می‌شوند و کبد آن‌ها را به‌ نیازهای‌ اصلی‌ بدن‌ (مانند قند، چربی، پروتئین‌ و سایر مواد تبدیل‌ می‌کند. بنابر این‌ اگر کبد درست‌ کار نکند. می‌تواند موجب‌ بیماری‌ شدید شود. عوامل‌ متعددی‌ موجب‌ هپاتیت‌ می‌شوند. از جمله‌ برخی‌ ویروس‌ها، سموم، الکل‌ و برخی‌ از داروها (حتی‌ داروهای‌ گیاهی). اما مهم‌ترین‌ عامل‌ مسبب‌ هپاتیت‌ ویروس‌ها هستند. ویروس‌ نوعی‌ عامل‌ بیماری‌ کوچک‌ و میکروسکوپی‌ است‌ که‌ با چشم‌ دیده‌ نمی‌شود. چند ویروس‌ هپاتیت‌ وجود دارد که‌ عبارتند ازE, D, C, B, A و تمام‌ این‌ ویروس‌ها مشکلاتی‌ مشابه‌ ایجاد می‌کنند؛ ولی‌ به‌ روش‌های‌ متفاوت‌ گسترش‌ می‌یابد. بنابر این‌ روش‌ پیشگیری‌ از ابتلا به‌ هپاتیت‌های‌ مختلف، متفاوت‌ است.عهپاتیت‌C چیست؟این‌ هپاتیت‌ از ویروس‌ هپاتیت‌C ناشی‌ می‌شود. این‌ ویروس‌ از راه‌ خون، فرآورده‌های‌ خونی‌ و تزریقات‌ آلوده‌ وارد بدن‌ می‌گردند.در دنیا از هر 100 نفر 3 نفر به‌ هپاتیت‌C مبتلا می‌شوند (حدود 170 میلیون‌ نفر) ممکن‌ است‌ بیش‌ از 70% از افرادی‌ که‌ آلوده‌ شده‌اند، همچنان‌ ویروس‌ را در خون‌ خود حفظ‌ کنند و ناقل‌ طولانی‌ مدت‌ یا مزمن‌ شوند. حداقل‌ از هر 10 نفری‌ که‌ ناقل‌ مزمن‌ هستند، دو نفر دچار سیروز کبدی‌ خواهند شد. سیروز به‌ وضعیتی‌ گفته‌ می‌شود که‌ کبد به‌ علت‌ صدمه‌ ناشی‌ از هپاتیت‌C به‌ صورت‌ سفت‌ در می‌آید و سطح‌ کبد که‌ به‌ طور طبیعی‌ صاف‌ می‌باشد به‌ صورت‌ ناصاف‌ و دانه‌ دانه‌ در می‌آیند. این‌ فرآیند ممکن‌ است‌ 20 تا 30 سال‌ یا بیشتر طول‌ بکشد. بعد از چند سال، تعداد کمی‌ از بیماران‌ مبتلا به‌ سیروز دچار سرطان‌ کبد می‌شوند (1 نفر از هر 5نفر)، اعتقاد بر این‌ است‌ که‌ ناقلین‌ هپاتیت‌C در تمام‌ زندگی‌ آلوده‌ می‌مانند و می‌توانند ویروس‌ را به‌ بقیه‌ منتقل‌ کنند.‌ع‌بیمار مبتلا به‌ هپاتیت‌C چه‌ علایمی‌ دارد؟بیماری‌ ناشی‌ از این‌ ویروس‌ به‌ دو شکل‌ حاد و مزمن‌ بروز می‌کند. در موارد عفونت‌ حاد اکثر مبتلایان‌ متوجه‌ شروع‌ بیماری‌ خود نمی‌شوند. در بسیاری‌ از موارد ممکن‌ است‌ افراد آلوده‌ به‌ ویروس‌ هپاتیت‌C علامت‌دار نشوند. بقیه‌ نیز ممکن‌ است‌ به‌ بیماری‌ خفیف‌ و شبیه‌ به‌ سرماخوردگی‌ (خستگی، درد عضلات‌ و مفاصل، تهوع، کاهش‌ اشتها) و درد سمت‌ راست‌ و فوقانی‌ شکم‌ دچار شوند که‌ نیازمند درمان‌ نیست؛ اگرچه‌ گاهی‌ در برخی‌ افراد در ابتدای‌ بیماری‌ ادرار تیره‌ می‌شود و رنگ‌ چشم‌ و پوست‌ آن‌ها زرد می‌گردد(یرقان).ممکن‌ است‌ علایم‌ هپاتیت‌ حاد طی‌ چند هفته‌ برطرف‌ شوند؛ ولی‌ این‌ موضوع‌ به‌ معنای‌ رفع‌ عفونت‌ نیست. اگر علایم‌ هپاتیت‌ دارید باید با پزشک‌ خود مشورت‌ کنید. اگر شما آلوده‌ باشید، آزمایش‌ خون‌ آن‌ را نشان‌ می‌دهد. اگر التهاب‌ کبد بیش‌ از 6 ماه‌ طول‌ بکشد، هپاتیت‌C مزمن‌ نامیده‌ می‌شود.علایم‌ هپاتیت‌C مزمن‌ ممکن‌ است‌ شامل‌ موارد زیر باشند:متاسفانه‌ این‌ ویروس‌ تمایل‌ زیادی‌ به‌ مزمن‌ شدن‌ دارد و در اکثر موارد سیر بیماری‌ به‌ صورت‌ مزمن‌ ادامه‌ می‌یابد. بنابر این‌ بیمار آلوده‌ به‌ ویروس‌ هپاتیت‌C باید تحت‌ پیگیری‌ مداوم‌ باشد.ممکن‌ است‌ فرد مبتلا به‌ هپاتیت‌C مزمن‌ در ابتدا هیچ‌گونه‌ علایمی‌ نداشته‌ باشد. در صورتی‌ که‌ فرد علایم‌ از خود نشان‌ دهد این‌ علایم‌ ممکن‌ است‌ یکی‌ یا چند مورد از موارد زیر باشند:O خستگی‌ خفیف‌ تا شدیدO کاهش‌ اشتها Oتهوع‌ و استفراغ‌O احساس‌ درد و ناراحتی‌ در قسمت‌ راست‌ و بالای‌ شکم‌ (زیر دنده‌ها) Oتب‌O درد مفاصل‌عهپاتیت‌C چگونه‌ به‌ شخص‌ سالم‌ منتقل‌ می‌شود؟تاکنون‌ دو روش‌ مهم‌ برای‌ انتقال‌ هپاتیت‌C شناخته‌ شده‌ است. طبق‌ مطالعات‌ انجام‌ شده‌ در حال‌ حاضر معتادین‌ تزریقی‌ شایع‌ترین‌ منبع‌ آلودگی‌ در دنیا هستند و چون‌ این‌ افراد اغلب‌ فاقد علامت‌ می‌باشند همواره‌ خطر انتقال‌ به‌ سایر معتادین، بستگان‌ و کسانی‌ که‌ در جامعه‌ با آن‌ها ارتباط‌ دارند وجود دارد. متاسفانه‌ انتقال‌ بیماری‌ از این‌ راه‌ روز به‌ روز در حال‌ افزایش‌ است. بنابر این‌ لازم‌ است‌ افراد در ارتباط‌ خود با معتادین‌ نهایت‌ احتیاط‌ را به‌ کار گیرند.روش‌ دوم‌ انتقال‌ تزریق‌ خون‌ و فرآورده‌های‌ خونی‌ است. خوشبختانه‌ با شناختی‌ که‌ امروزه‌ از خون‌های‌ آلوده‌ وجود دارد این‌ روش‌ انتقال‌ به‌ حداقل‌ ممکن‌ رسیده‌



خرید و دانلود مقاله هپاتیت چیست ؟