لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
داستان لیلی و مجنون
عشق لیلی و مجنون از علاقهی معصومانهی دو کودک مکتبی سرچشمه میگیرد، تعلق خاطری دور از تمنّیات جنسی که هر دو در یک مکتبخانهاند و ظاهراً در مراحل خردسالی. اما کار همدرسی به همدلی میکشد و نخستین لبخند محبت لیلی و مجنونِ اندکسال در فضای محدود مکتبخانه، نه از چشم تیزبین ملای ترکه به دست پوشیده میماند و نه از نظر کنجکاو بچههای همدرس و هممکتبی.وضع آشنایی خسرو و شیرین بخلاف این است. خسرو جوان بالغ مغروری است در آستانهی تصدی مقام پرمشغلهی سلطنت و شیرین دختر تربیت شدهی طنازی است آشنا به رموز دلبری و باخبر از موقعیت اجتماعی و شرایط سنی خویش. دختر جوان اهل شکار و ورزش و گردش است نه زندانی حرمسرا و در یکی از همین گردشها چشمش به تصویر دلربای پرویز میافتد. تصویری که محصول انگشتان قلمزن و استعداد بینظیر شاپور صورتگر است. جاذبهی تمثال او را به توقف و تأمل میکشاند و سرانجام با شنیدن توصیف پرویز از زبان چرب و نرم درباری کارکُشتهای چون شاپور ، میل خاطرش به دیدن صاحب تصویر میکشد.لیلی پروردهی جامعهای است که دلبستگی و تعلق خاطر را مقدمهی انحراف میپندارد که نتیجهاش سقوطی حتمی است در درکات وحشتانگیز فحشا؛ و به دلالت همین اعتقاد همه قدرت قبیله مصروف این است که آتش و پنبه را از یکدیگر جدا نگه دارند تا با تمهید مقدمات گناه، آدمیزاده در خسران ابدی نیفتند. اما در دیار شیرین منعی بر مصاحبت و معاشرت مرد و زن نیست. پسران و دختران با هم مینشینند و با هم به گردش میروند و با هم در جشنها و مهمانیها شرکت میکنند و عجبا که در عین آزادی معاشرت، شخصیت دختران پاسدار عفاف ایشان است که بجای ترس از پدر و بیم بدگویان محتسبی در درون خود دارند و حرمتی برای خویشتن قائلند.قیم و سرپرست شیرین زنی است از جنس خودش، آشنا با عوالم دلدادگی و حالات عاطفی دختران جوان، و به حکم همین آشنایی است که با شنیدن خبر فرار شیرین برای دیدار یار نادیده متأثر میشود اما لشکریان به فرمان ایستاده را از هر تعقیبی باز میدارد؛ و روزی که دختر فراری به دیار خود باز میگردد، انبان شماتت نمیگشاید و انبوه ملامت بر فرقش نمیبارد. با گذشت بزرگوارانهی آدمیزادهای که از عواطف تند جوانی باخبر است به استقبالش میرود، بیهیچ خطاب و عتابی که میداند دخترک دلباخته است و حرکت نامعقولش کار دل است. اما وضع لیلی چنین نیست که محکوم محیط حرمسرائی تازیان است و جرایمش بسیار: یکی اینکه زن به دنیا آمده و چون زن است از هر اختیار و انتخابی محروم است. گناه دیگرش زیبائی است و زندگی در محیطی که بجای تربیت مردان به محکومیت زنان متوسل میشوند. در نظام استبدادی قبیله، مرگ و زندگی او در قبضهی استبداد مردی است به نام پدر؛ پدر لیلی نه از عوالم دلدادگی باخبر است و نه به خواستهی دختر وقعی مینهد. مرد مقتدری است که چون از تعلق خاطر قیس (مجنون آینده) و دخترش باخبر میشود دخترک بیگناه را از مکتب بازمیگیرد و در حصار خانه زندانی میکند و زندانبانش زن فلکزدهی چشم بر حکم و گوش بر فرمانی است که او را زاییده است.در دیار لیلی حکومت مطلق با خشونت است و مردانگی به قبضهی شمشیر بسته است. حتی به مراسم لطیفی چون خواستگاری هم با طبل جنگ و تیر خدنگ میروند. اغلب سوگلیهای حرمسرای امیران و شاهان، دختران پدرکشتهی به اسارت رفتهاند که بحکم سنتی مقبول همگان، حریفی که در جنگ کشته شود همهی مایملکش از آن قاتل است، از اسب و گاو و کاخ و سرای گرفته تا غلام و کنیز و زن و دخترش که همه مملوکنند و در مقولهی ارزشها یکسان. اما در فضای داستان خسرو و شیرین ارزشها بکلی متفاوت است. مردان این دیار برای رسیدن به زن دلبندشان هرگز به زور شمشیر و انبوه لشکر متوسل نمیشوند، چه یقین دارند این حربه بی اثر است.عشق هر دو زن در زندگی مردانشان تحول میآفریند. لیلی بیتجربهی اندکسال را چون از مکتب بازمیگیرند، قیس از دیدار یار بازمانده، سر به شوریدگی مینهد و کار بیقراریش به جنون میکشد و مجنون میشود. اما عشق شیرین مایهبخش ترقیات آیندهی خسرو است که دختر خویشتندار مآلاندیش، با ملایمت این واقعیت را به جوان محبوب خود در میان مینهد که: رعایت تعادل شرط عقل است و آدمیزاده را منحصراً برای عیاشی نساختهاند و جهان نیمی از بهر شادکامی است و دیگر نیمهاش باید صرف کار و نام گردد و با چنین نصیحتی چنان تکانی به شهزادهی تاج و تخت از کف داده میدهد که از مجلس بزم پا در رکاب اسب آورد و به نیت بازپس گرفتن مُلکت موروثی راهی دیار روم شود.لیلی بیهیچ تلاشی جنون مجنون و زندگی تلخ خویش را (که به اجبار پدر همسر مردی به نام ابنسلام شده و از وصال مجنون بازمانده) سرنوشت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
خلاصه
از دیدگاه روانشناسی خلاقیت ذاتی نیست بلکه قوه خلاقه از کودکی در اکثر افراد وجود دارد . خانواده ، جامعه و آموزش و پرورش هر کدام بسته به سهم خود باعث شکوفا شدن آن می شوند. در خانواده والدین می توانند با در اختیار قراردادن فرصت های لازم به کودکان محیطی با اطمینان خاطر و آرامش روانی کافی برای آنها ایجاد کنند و اعتماد به نفس آنان را بالا ببرند. بر اساس تحقیقات مشخص شده است که اوج خلاقیت در دوران کودکی است پس والدین باید مانع از سئوال کردن ، کنجکاوی کودکان نشوند و آنان را تحقیر و تمسخر نکنند چرا که باعث افت این استعداد در آنان می شود. نقش معلم در پرورش خلاقیت بسیار حائز اهمیت است اگر دانش آموزی جواب سئوال را مانند جواب معلم یا کتاب ندهد و از نیروی ذهن خود کمک بگیرد این خود یک خلاقیت است و معلم نباید پرخاشگری بکند. راهکارهایی که یک معلم می تواند برای ایجاد خلاقیت در کلاس استفاده کند متفاوتند اما راهکاری را که من در کلاسهای خود تجربه کرده ام استفاده از پرسش های واگرا است سئوالاتی که در واقع اعمال هوشی را منعکس می کنند و با توجه به اطلاعات حتی ضعیف دانش آموز به راحتی اندیشه و فکری جدید را به وجود می آورد. همچنین دروسی مانند هنر که بسیار کم رنگ در دروس آموزشی دانش آموزان به چشم می خورد بسیار تاثیر گذار در خلاقیت آنان است. از طرفی امکانات و تجهیزات هم می توانند در پرورش خلاقیت موثر باشد به طور مثال اگر کتب درسی مدارس تفکیک بشوند و بر حسب موقعیت بومی و منطقه ای دانش آموزان و یا بر حسب استعداد دانش آموز از لحاظ هوش در اختیار آنان قرار بگیرد می توانند بسیار موثر باشد . همچنین آشنایی دانش آموزان با مراکز علمی و تحقیقاتی موجود در کشور ، گردش های علمی هدفدار ، به روز بودن اطلاعات معلمین در زمینه های آموزش های خلاقیت که در کشورهای پیشرفته تدریس می شود، آموزش والدین ، فعالیت های خارج از کلاس ، و بسیاری مسائل دیگر همگی تاثیر گذار در پرورش خلاقیت در بین دانش آموزان می باشد در پایان نباید فراموش کنیم که برای ایجاد خلاقیت در بین دانش آموزان تنها حرف زدن کافی نیست بلکه مسئولین و علی الخصوص آموزش و پرورش به عنوان نهادی تربیتی و آموزشی نقش مهمی را ایفا کند و بایستی در این زمینه بسیار سرمایه گذاری کند و بهره انجام آن هم آنی نیست که بلافاصله نتایج آن را مشاهده کند.
مقدمه
با پیشرفت روزافزون دانش و تکنولوژی و جریان گسترده اطلاعات ، امروزه جامعة ما نیازمند آموزش مهارت هایی است که با کمک آن بتواند همگام با توسعه علم و فناوری به پیش برود. هدف باید پرورش انسان هایی باشد که بتواند با مغزی خلاق با مشکلات رو به رو شده و به حل آن بپردازند. به گونه ای که انسان ها بتوانند به خوبی با یکدیگر ارتباط بر قرار کرده و با بهره گیری از دانش جمعی و تولید افکار نو مشکلات را از میان بردارند. هیچ کس قادر نیست به میزان اطلاعات واقعی هر کس که در گوشه ذهن او نهفته است پی ببرد . این اطلاعات زمانی به حرکت در می آید که انگیزه ای قوی سبب رها شدن آن به بیرون ذهن می شود در این مرحله انسانها به سرنوشت یکدیگر حساسند و در جهت رشد یکدیگر می کوشند و در نهایت سبب می شود جریانی از علم و دانش و تجربیات میان آنها جاری شود که همین امر زمینه ساز نوآوری و خلاقیت در تمام دوران هاست اما غنا و عظمت آن را مدیون گروه کوچکی از انسان ها هستیم که کاشف ، مخترع ، هنرمند یا متفکر نامیده می شود . از کشف آتش تا اختراع رادیو و سفینه های فضایی ، از نقاشی های دیواری در غارها تا آثار هنرمندانی نظیر کمال الملک و پیکاسو و از اولین آثار مکتوب نانوشته ها تا سرودهای فردوسی و شکسپیر همه محصول کار و اندیشه جمع کوچکی از بشریت است.
خلاقیت
خلاقیت را می توان نوعی توانایی دانست که به ایجاد چیزی منجر می گردد . در گذشته وجود قوه خلاقه را در افراد موهبت الهی می دانستند و بر این باور که فرد خلاق از ابتدا دارای این قدرت است و آموزش در این مورد هیچ نقشی ایفا نخواهد کرد اگر چنین باشد نظام تعلیم و تربیت باید در سطح جهان فقط تعداد معدودی هنرمند خلاق و ارزشمند و افراد با استعداد پرورش دهد. اگر خلاقیت ذاتی باشد هوش هم باید از ابتدا ثابت باشد. بنابراین اصلاً آموزش و پرورش در این مورد نقشی ندارد و هیچ چیز از طریق آموزش یاد گرفته نمی شود و نیز هیچ فرصتی برای شکوفا شدن استعدادهای خلاق در دانش آموزان نداریم ولی باید گفت امروزه چارچوب روان شناسی به ما اجازه می دهد که بر این عقیده باشیم که فرآیند خلاقیت ذاتی نیست. همین فرآیند روان شناسی به ما اجازه می دهد که بگوییم در اکثر افراد از کودکی قوه خلاقه وجود دارد و در طی سالهای متمادی افراد بنا به هر دلیل یاد می گیرند که خلاق نباشند. در واقع آموزش دبستانی در مرحله اول و در مراحل بعدی والدین و در نهایت جامعه از آنها می خواهد این گونه نباشند.
تعریف خلاقیت
از خلاقیت تعریف های زیادی شده است در اینجا برخی از تعاریف مهم را مورد بررسی قرار می دهیم :
خلاقیت یعنی تلاش برای ایجاد یک تغییر هدف دار در توان اجتماعی یا اقتصادی سازمان.
خلاقیت بکارگیری توانایی های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
حماسه سرایی در شعر فردوسی
فردوسی حماسه سرای بزرگ ملی
درباره فردوسی و گرانمایگی وی در گام زدنهای بلندش در پهنه نوزایی و بازشناسی هویت ایرانی و پاسداری از زبان شیرین پارسی بسیار گفتهاند و دامنة چنین گفتاری چنان گسترده و فراخ است که هرچه به نگارش درآید، هنوز جای خالی باقیست.
۱) مدخل
درباره فردوسی و گرانمایگی وی در گام زدنهای بلندش در پهنه نوزایی و بازشناسی هویت ایرانی و پاسداری از زبان شیرین پارسی بسیار گفتهاند و دامنة چنین گفتاری چنان گسترده و فراخ است که هرچه به نگارش درآید، هنوز جای خالی باقیست؛ به یک سخن میتوان گفت: وجود فردوسی و زمان یافتن او برای به سامان رساندن نظم شاهنامه بیگمان اعجازی را مانَد که به یاری پروردگار در جهت نگهداری ایران و حفظ روحیه ایرانیان از دستبرد ضعف و زبونی به ظهور پیوسته است؛ چنان که اگر شاهنامه نبود، هیچ پدیدهای نمیتوانست جای آن را پرکند و چنین تاثیرگذار باشد. شاهنامه فردوسی به تنهایی از همه مآثر ملی بیشتر و بهتر توانسته است در زنده نگهداشتن نام و نشان ایرانی و دمیدن روح مردانگی و جوانمردی و شهامت در مردم این مرز و بوم موثر واقع گردد و یکپارچگی و استقلال کشور را تضمین نماید.
حملة تازیان به ایران که با کشتار و غارت و به بند کشیدن زنان و کودکان همراه بود و یک کشور توانمند و پرصلابت را در برابر یک عدهای ناآگاه از تمدن و کشورداری به شکست کشانید، پیشامدی نبود که از یاد همزمانان و آیندگان آن رویدادِ بزرگ، محو گردد و هرگز این سرافکندگی را تاب آورند؛ بهویژه آنکه رفتار ستیزهجویانة پیروزمندان عقدهناک و کینهتوز که حقارت و بندگی را بر دوش احساسات ایرانیان غیرتمند بارمیکرد، نیز چیزی نبود که واکنشهای گوناگونی را در پینداشتهباشد.
قیامهای مردانة قهرمانانی چون «ابومسلم خراسانی» و «بابک خرمدین» و «مازیار» و «مقنع» و «استادسیس» و نهضت شعوبیه و حتا حکومت «صفاریان» و «سامانیان» هر چند درخشان و نازشخیز و امیدوار کننده بود، اما ناخشنودانه هیچ یک نتوانست برای ایران و ایرانی اثری پایدار پدیدآورد و با شناساندن پیشینة این ملت باستانی به گونهای موثر و فراگیر، زمینهای را برای برون راندن سیاست مستکبرانه تازیان و غلامانِ سروری یافتة آنها فراهم آورد و در همه اعصار، دست اندازانِ به این آب و خاک را محکوم به ناکامی سازد.
شیوة دگرگون ناشدنی تازیان آن بود که به هر دیاری دست مییافتند، فرهنگ بومی آنجا را از میان برمیداشتند و زبان مردمش را به عربی برمیگرداندند، تا موجبات فراموشی گذشتة آنان را فراهم آورند، در ایران ما همچنین اندیشه ناروایی را در سر میپروراندند و کارهایی از این دست را پی میگرفتند؛ ولی در همه جا موفق شدند جز در این سرزمین اهورائی که خوشبختانه به مقصود نرسیدند.
۲) نقش فردوسی در تجدید حیات ملی
فردوسی که بر ستیغ شکوهمند ایراندوستی و ملتگرایی عقابآسا آشیانه داشت، از پیروزی تازیان و خوارمایگی شرمآوری که به ایرانیان تحمیل گشته بود، خونین دل میخورد و این نکته را تا حدی میتوان از پیام «رستم فرخزاد» به برادرش- که مطالب آن سروده این شاعر است- دریافت ؛ به این جهت در برابر چنین دلشکستگی و اندوهناکیِ ژرف، راهی بهتر از این نیافت که :
۱) با حماسه سرایی و ذکر سرگذشت پهلوانان دلیر و شهریاران جهانگیر ایران، روزگار سروری و سرافرازی و گرانمایگی را آیینهوار فراروی ایرانیان باز نهد و آنان را که در اثر ترکتازی تازیان از پیشینة پرافتخار خود ناآگاه مانده بودند، به بازیافت آن سرافرازیها فرا بخواند و به بیرون افکندن بیگانگان و نفوذ آنها برانگیزد.
۲) زبان فارسی را که کماکم میرفت تا جای خود را به زبان عربی بدهد، از دستبرد تازیان باز رهانَد و در این راه نه تنها به پاسداریش بسنده نکند، بلکه در گسترش آن از ترکیبسازی زیبا و طرح اصطلاحات و کنایات و آرایههای ادبی در سیاق سخن پارسی بکوشد و گوهرهای پربها و درخشانی را از واژههای خوشایند در دریای وزن متقارب به معرض تماشا آورد.
۳) فرهنگ دیرپای ایرانیان را که پایندان دوام و ماندگاری این ملت دیرینه سال است و پیشینگی ایرانیان را در شهرنشینی و مدنیت و آگاهی از دانشهای گوناگون نشان میدهد، به زبان شعر بازگوید و اعلام کند که نخستین ملتی که از دیرباز به معارف بشری دستیافته و در یکتاپرستی و دبیری و نجوم و پزشکی و مهندسی و گاهشماری و غیره به فرازمندی رسیدهاست، ایرانیاناند.
۴) آنچه گفتنی است، این است که پس از شکست در برابر شمشیر، فردوسی به این نکته پرداخت که برای پیروزی بر دشمنان ملیت و استقلال ایران باید به جای سلاح برنده یعنی شمشیر به سلاح رونده یعنی قلم دست یازید و به این دستاویز، شاهد پیروزی را در آغوش گرفت. از این رو آهنگ آن کرد تا شاهنامة منثورِ گردآوری شده به پایمردی «ابومنصور محمد بن عبدالرزاق توسی» را با افزودههایی که از زبان موبدان و پیران پارسی نژادِ پارسا شنیده بود، به نظم در آورد و برای این کار وزنی را برای شعر خود برگزیند که توان بخش و جانمایة حماسی سرایی است. فردوسی در این نامة نامدار هر چه گنجینة خیال و آیینة تصور و در معرض دید و علم و توجه و آزمایش بوده است- از فرهنگ و اخلاق، دین و آیین، آداب تربیت، گفتگو و نشست و برخاست، پیکار و آشتی، بزم و رزم، نامدوستی و خودستایی، روانشناسی و روانکاوی، خواستگاری و زنستانی و آلات جنگ و کاربرد آنها – همه را در جای خود یاد کرده و به خوانندة دقیق و مستعد آموخته است.
فردوسی حس میهن دوستی و ملتپروری را که پس از چندین قرن یعنی میانههای قرن ۱۸ در مغرب زمین مفهوم راستینش را یافت، در هزار سال پیش عنوان کرد و اصولاً انگیزة او در سرودن شاهنامه جوشش همین احساس و عاطفه بوده است و بس. او خواسته است واژة «ایران» را که پس از سیصد و چهل سال از یادها رفته و کلمة «عجم» به قول عربها – یعنی «گنگ» - جای آن را گرفته بود، زنده کند، حدود جغرافیایی آن را باز نماید، دین و آیین قدیمش را ذکر کند و در عین این که هر استانی، با استانداری به قدرت یک شهریار کوچک، اداره میشود همه را فرمانبردار پایتخت یا «ایرانشهر» شناسانده، وحدت ملی ایرانیان را به این شیوه عنوان نماید و بگوید این مجموعه، میهن است که باید به آن عشق ورزید و در راهش جانفشانی کرد.
در شاهنامه از کلمة «ایرانشهر» یعنی پایتخت گاهی همان ایران منظور است چنان که در «جنگ رستم و اسفندیار» سپاهیان «سیستان» - یعنی جایی که در حوزه فرمانروایی خاندان «زال» است – در برابر لشکریان اسفندیار که به نیروی لشکری ایران نام برده میشود قرار دارند، در حالی که سیستان و زابلستان جزو استانهای ایران است و به شیوة خودگردانی اداره میگردد.
۳) اهمیت دین و اخلاق نزد فردوسی
برای فردوسی باز نمودن این حقیقت که آیینداری و دین پژوهشی پیش از اسلام هم مورد اعتنای ایرانیان بوده، جایگاه ویژه و پر اهمیتی داشته است، لذا او در ضمن اشعار حماسی خود و در نبردهای پهلوانی جابهجا از پناهندگی به درگاه خدا و یاری جستن از یزدان برای پیروزی بر هماورد، یاد میکند و به اندازهای در این خداخوانی و یزدان پناهی پیش میرود که شاهنامه را از یک پدیدة زمینی به یک کتاب آسمانی نزدیک میکند و این از جهتی برای آن است که به عربها بفهماند که دین اسلام را برای کسانی نیاوردهاند که به حکم یکتاپرستی و آیین زرتشتی از نماز و روزه و بهشت و دوزخ و روز رستاخیز و پل صراط و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
حقوق شهروندی؛ مسؤولیت مشترک دولت–ملت :
حقوق شهروندی از واژگانی است که بهتازگی به ادبیات سیاسی و اجتماعی و حقوقی ایران وارد شده و بههمین سبب نیز ناشناخته و مبهم است، همچنانکه واژهی "حقوقبشر" بهعنوان مفهوم گستردهتر "حقوق شهروندی" نیز، بهرغم همهی تکرار و تبلیغی که برای آن میشود، در ایران به تعمق و تدقیق مورد مطالعه و ادراک قرار نگرفته است . .حقوق شهروندی، بیش از هر چیز راجع به حقوقی است که هر فرد بهعنوان تابع یک دولت از آن برخوردار است. مصادیق حقوق شهروندی بسیار زیاد است و از حق برخورداری از مسکن و آموزش و بهداشت مناسب شروع شده و تا حقوقی از قبیل حق دادرسی عادلانه ادامه مییابد. اینکه اموری مانند حق آزادی بیان، حق آزادی مطبوعات، حق آزادی انتخابشدن و انتخابکردن را باید در شمار حقوق شهروندی دانست یا اینکه، این حقوق جنبهی عمومیتری داشته و در همان مفهوم حقوقبشر قرار میگیرند، مورد اختلاف است. .بنا به تصور غالب در ایران، در تحقق و نقض حقوق شهروندی، دولت عامل اصلی است. در این تلقی، اگر حقوق، ازجمله حقوق شهروندی، در جامعه محقق شده است، باید آنرا ناشی از ارادهی دولت دانست؛ و اگر جامعه نتوانسته است به مراتب و مدارج درخوری از معیارهای حقوق شهروندی دست یابد، این دولت است که نخواسته است جامعه از سطوح مناسب حقوق شهروندی برخوردار و بهرهمند شود. این نوع نگاه، که به صورتهای مختلف در اندیشهی سیاسی– اجتماعی– حقوقی ایران از دیرباز رواج بسیار داشته است، نقش و اهمیت مناسبات اجتماعی در شکلگیری و تحول ساخت حقوقی را نادیده میانگارد و حقوق را یک جادهی یکسویه معنا میکند که بود و نبودش فقط وابسته به ارادهی دولت است؛ و روندگان این جاده، عناصر منفعل و شکلپذیری هستند که فقط بازیگران نمایشنامهی دولتنوشتهاند. مفهوم مسؤولیت اشخاص یا بهتعبیر بهتر شهروندان، در چنین دیدگاهی عمیقاً تحتتأثیر قرار میگیرد. درواقع این نوع نگاه به مفهوم حقوق شهروندی، عملاً مسؤولیت شهروندی در تحولات حقوق شهروندی را نادیدهگرفته و بهنوعی او را بیمسؤولیت تلقی میکند.مثلاً برخورداری از محیط زیست سالم، یکی از حقوق شهروندی است. بدیهی است دولت بهعنوان منبع قدرت ملزم است در نظام طراحی و برنامهریزی و اجرای فعالیتهای مختلف اقتصادی و اجتماعی، مانند کشاورزی و صنایع و امور شهروندی و ... ضوابط و معیارهای مناسب برای حفظ محیطزیست سالم را طراحیکرده و به مورد اجرا بگذارد. با اینحال هرگز نمیتوان به این اصل مهم بیتوجه ماند که حقوق، محصول تجربهی اجتماعی است. بدون آنکه جامعه نسبت به دستورات حقوقی دولت احساس نیاز و ضرورت کند و برای وضع و اجرای آنها مطالعهی عمومی و مشارکت فعال داشته باشد، امکان و امید چندانی برای اجرای کامل دستورات حقوقی دولت باقی نمیماند. این ویژگی در تمام مواردِ راجع به حقوق شهروندی، جریان دارد . .درواقع در حقوق شهروندی، ملت و آحاد مردم، با دولت دارای مسؤولیت مشترک هستند . .بسیار مهم است که توجهکنیم در همهی مصادیق حقوق شهروندی، معمولاً تضاد منافع، یکی از موانع اجرا و تحقق حقوق شهروندی است. اقتضای اقتصادِ مسکن برای تولیدکنندگان، افزایش سود است. حال آنکه بهرهمندی شهروندان از مسکن مناسب، بدون پرداختکردن بهای متناسب، امکانپذیر نیست. رعایت معیارهای زیستمحیطی، موجب افزایش هزینههاست. قواعد دادرسی عادلانه، مانعاز دستاندازی دولت به حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی است. اینها همه جزو عواملی است که مانع از تحقق کامل حقوق شهروندی میشود. آنچه امکان رفع این موانع را فراهم میکند، مسؤولیت شهروندی است.از این منظر، مسؤولیت شهروندی را میتوان به خودآگاهی مردم به حقوق شهروندی و احساس نیاز همگانی برای اجرای این حقوق و مشارکت در آن، تعریف و تعبیر کرد . .در سطح کلان، لازم است اقشار مختلف اجتماعی، اعم از طبقات متوسط شهری تا گروهها و اقشار کارگری، کشاورزی، و روستایی به صورتهای مختلف در چرخهی مطالبهی حقوق شهروند واردشده و فعال و شکلیافته باشند و در سطح خُرد نیز فرهنگ عمومی بهسمت واردکردن معیارهای حقوق شهروندی در نظام هنجاری جامعه حرکتکند. البته، هم در سطح خُرد و هم در سطح کلان، باید فرآیندی نسبتاً طولانیمدت طی شود تا جامعه بتواند به سطوح مؤثرتری از مسؤولیتپذیری در عرصهی حقوق شهروندی دست یابد. بدون طی این فرآیندها، حتی اگر دولت واقعاً هم بخواهد، نمیتوان به معیارهای مناسبی از حقوق شهروندی دست یافت . .اگر قاعدهی مسؤولیت مشترک را، بهشرحی که گفتهشد، بپذیریم؛ آنگاه این نتیجه حاصل میشود که تلاش برای پیشبُرد اهداف متعالی در عرصهی حقوق شهروندی، منحصر به مقابلهی صرف با دولت یا تحتفشار قراردادن دولت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
حرم امام رضا(ع) در دوره تیموریان
نگاهى به ارزش هاى تاریخى وهنرى بارگاه على بن موسى الرضا(ع)
۱۲ قرن هنرومعمارى ایران درحرم رضوى
• مجموعه بارگاه امام هشتم شیعیان که پیدایى آن به پیش از شهادت آن حضرت بازمى گردد، اکنون ۱۲۳۳ سال قدمت دارد و این در حالى است که شهادت امام رضا(ع) در ۱۲۲۳ سال پیش واقع شده است
• ضریح مبارک شاهکارى است با طراحى «استاد محمود فرشچیان» و پنجمین ضریحى است که مضجع شریف را در برگرفته است
حمیدرضا حسینى
«در بارگاه امام رضا(ع) هیچ یک از شبستان هاى وسیع و هیچ گوشه اى از صحن هاى مزینى که در اطراف ضریح قرار دارد، خالى از هیجان نیست. با این همه در آنجا هر کسى احساس آرامش و انزوا مى کند و تنها جسم افراد است که در یک جا گرد آمده است. یک زمزمه آسمانى خلأ میان گنبد رنگارنگ و دیوارهاى پوشیده از کاشى هاى سبک صفوى و پوشش مرمرین زمین را که با قالى هاى گرانبها فرش شده است، آکنده مى سازد و انسان احساس مى کند که در این مقدس ترین زیارتگاه ایران معجزاتى در شرف وقوع است و راه هایى در پیش پاى انسان به سوى بهشت قرار گرفته است.»
مجموعه بارگاه امام هشتم شیعیان که پیدایى آن به پیش از شهادت آن حضرت بازمى گردد، اکنون ۱۲۳۳ سال قدمت دارد و این در حالى است که شهادت امام رضا(ع) در ۱۲۲۳ سال پیش واقع شده است. این مجموعه علاوه بر محوطه اصلى حرم و گنبد طلا در بر دارنده فضاهاى وسیع معمارى شامل ۲۴ رواق، ۱۰ صحن، ۴ بست، ۳ مدرسه و ۲ مسجد است که در این میان تنها یکى از مساجد آن یعنى «جامع گوهرشاد» یک صحن، چهار ایوان، هفت شبستان، بیست و دو غرفه و بیست و هشت ورودى دارد و ۳۲ کتیبه تاریخى از سال ۸۲۱ ه- . ق تا دوره معاصر را در خود جاى داده است. غیر از اینها مجموعه آستانه مشتمل بر گورستان هاى وسیعى است که نامدارترین شاهان، امیران، دانشمندان و هنروران در آنها فرو خفته اند. نامدارانى چون شیخ بهایى، شیخ طبرسى، شیخ حر عاملى، شاه تهماسب صفوى، امیر علیشیر نوایى، عباس میرزاى قاجار، میرزا حسین خان سپهسالار و...
موزه هاى آستانه با ۱۱ گنجینه بزرگ، آنچنان که «دکتر على شریعتى» به درستى تصریح مى کند؛ جایى است که «در آن مى توان سهم تشیع را در عالم هنر، بخصوص هنر اسلامى به دقت مطالعه کرد.» و بالاخره کتابخانه آستانه با ۳۰ هزار مترمربع زیربنا، ۳۸ هزار کتاب خطى، ۳ هزار قرآن خطى و ۴۰۰ هزار کتاب چاپى، یکى از بزرگترین آرشیوهاى تاریخى در ایران و بلکه پهنه جهان اسلام به شمار مى آید.
با وجود این، ارزش هاى تاریخى و هنرى نهفته در روضه رضوى در پرتو جنبه هاى قدسى و آداب زیارتى آن تا حد زیادى به فراموشى سپرده شده و موجب شده است پاره اى از برنامه ریزى ها و اقدامات در این مجموعه سترگ، خالى از دغدغه هاى مربوط به صیانت از میراث فرهنگى باشد. گفتار حاضر بر آن است تا با نگاهى گذرا به روند پیدایى و تکوین بارگاه هشتمین امام، برخى از جنبه هاى تاریخى و هنرى آن را مورد توجه قرار دهد. شاید همه ما که چند بارى به زیارت قدسى ترین زیارتگاه ایران شتافته ایم با توجه به این جنبه ها دریابیم روضه رضوى جایى است که به واقع آن را ندیده ایم و باید از نو بدان بنگریم!
حرم مطهر؛ جایى که پیش از امام رضا ساخته شد
ده سال پیش از شهادت على ابن موسى الرضا(ع)، «هارون الرشید» خلیفه عباسى براى سرکوب شورش «رافع بن لیث» در ماوراءالنهر، از بغداد راهى خراسان شد؛ اما در میانه راه بیمار شد و در نزدیکى قریه سناباد توس در باغ «حمید بن قحطبه طایى» به استراحت پرداخت. حمید بن قحطبه (بر وزن مخمسه) سردار بزرگ جنگ هاى بنى عباس علیه بنى امیه بود که بعدها به امارت خراسان رسید و مقر حکومتش باغ و عمارت باشکوهى میان سناباد و نوغان یعنى مشهد امروزى بود. هارون در همین باغ درگذشت و در آنجا به خاک سپرده شد (بهار ۱۹۳ ه- . ق) اندکى بعد بقعه اى بر گور او برافراشتند تا تجلیلى از این بزرگترین خلیفه عباسى باشد.
ده سال بعد، هنگامى که مأمون فرزند هارون، همراه با امام رضا(ع) از مرو به بغداد آمد، در باغ حمید ابن قحطبه و کنار بقعه پدرش فرود آمد. او در همین باغ امام هشتم را مسموم کرد و در بقعه پدرش به خاک سپرد. (صفر ۲۰۳ ه- . ق) از این رو آستانه کنونى امام رضا(ع) مطابق با باغ حمید ابن قحطبه است و محوطه اصلى حرم ایشان، حدود ده سال پیش از شهادتشان شکل گرفته است. اینکه امروزه مزار امام درست در میانه گنبدخانه قرار ندارد، شاید بدین سبب باشد که بناى اولیه متناسب با گور هارون ساخته شده و در بازسازى هاى بعدى شکل کلى آن حفظ شده است.
جالب آنکه هنوز هم دو متر از دیوار چینه اى بقعه نخستین یا همان بقعه هارون باقى است و بقایاى قناتى که در باغ حمید بن قحطبه جارى بوده، در بخش هایى از حرم مانند رواق دارالذکر مشاهده شده است. گویا این قنات از زاویه جنوب غربى به طرف حرم مى آمده.
«ابوالفرج اصفهانى» در «مقاتل» مى گوید: «مأمون هنگام حفر قبر على ابن موسى الرضا حضور داشت و گفت: صاحب این نعش به من مى گفت: هنگامى که خواستید براى من قبرى حفر کنید، آب و ماهى در آنجا ظاهر خواهند شد، بعد از آنکه مشغول حفر شدند، آبى ظاهر شد و ماهى در آن پدید آمد و بعد آب خشک گردید و رضا(ع) را در آنجا به خاک سپردند.» این روایت به نوعى مؤید تاریخى قناتى است که هنوز بخشهایى از آن در اطراف حرم و نیز پشت محراب مسجد گوهرشاد وجود دارد.
خرابى و بازسازى؛ داستان همیشگى حرم
از تاریخ آستانه در فاصله سال ۲۰۳ تا نیمه دوم سده چهارم هجرى اطلاع دقیقى در دست نیست. اما به نظر مى رسد تغییر قابل توجهى در ساختمان بقعه به وجود نیامده. در ابتداى دوره غزنوى «سبکتگین» به گمان آن که مبادا روضه رضوى جایى براى تجمع و همبستگى شیعیان باشد، حرم امام را ویران کرد، اما فرزندش «سلطان محمود غزنوى» گرچه صبغه اى کاملاً ضد شیعى داشت، از روى تدبیر به مرمت آن همت گمارد و آستانه را اندکى گسترش داد. گفته اند نخستین بار در همین زمان گنبد و مناره اى براى حرم