انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

آل بویه نخستین سلسله قدرتمند شیعه (تحقیق)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

آل بویه نخستین سلسله قدرتمند شیعه

آل بویه نام خود را از «بویه‏» (1) گرفتند که پدر بنیادگذاران‏این سلسله بود. جد ایشان ابو شجاع بویه پسر فناخسرو(پناه‏خسرو) نام داشت که نسبت‏خود را به «مهرنرسى‏» وزیربهرام گور مى‏رسانید. بویه از طائفه شرزیل آوند از اهالى قریه‏کیاکلیش در دیلمان بود و با گمنامى و تنگدستى زندگى مى‏کرد وروزى او از صید ماهى بود، سپس شخصیتى یافته به خدمت‏یکى ازهموطنان خود به نام «ماکان کاکى‏» سردار امیر نصر ساسانى‏درآمد (2) و پس از مرگ وى در سپاه «مردآویج زیارى‏» که از مردم‏گیلان بود، داخل شد.

وى سه پسر داشت که بعدها هر سه به سلطنت رسیدند. پسر بزرگ على‏نام داشت که بعدا به موسوم‏«عمادالدوله‏» »ه‏لو گردید و پسردوم حسن «رکن الدوله‏» و سومى احمد «معزالدوله‏» نامیده‏شدند. این سه پسر، پس از تحمل شدائد و تلاش فراوانى که به کاربردند، به پیشرفت فوق‏العاده‏اى نائل شدند. به گفته ابن ابى‏الحدید، چنان سلطنتى تشکیل دادند که در شکوه و عظمت، ضرب‏المثل‏بود (3) . سلطنت ال بویه به خصوص در زمان عضدالدوله به اوج قدرت‏رسید و از آن پس، روى به انحطاط نهاد. آغاز آن از ماه ذیقعده‏سال 321ه و پایان آن بنا بر احتمال قوى سال 448 بود. سلطنت‏آنان 120 سال ادامه داشت و 17 تن از این خاندان به حکومت‏رسیدند (4) .

ابن طقطقى (701 - 660 ه) در کتاب «الفخرى فى الاداب‏السلطانیه و الدول الاسلامیه‏» درباره دولت آل بویه مى‏نویسد:

«پیدایش دولت آل بویه را هیچ‏کس پیش‏بینى نمى‏کرد و حتى تصورجزئى از عظمت آن را نیز نمى‏نمود، لیکن دولت مزبور بر عالم‏چیره شد و مردم جهان را مقهور خود کرد و بر مقام خلافت استیلایافت. پادشاهان آل بویه خلفا را عزل و نصب کردند، و وزرا رابه کار وا داشتند و از کار برکنار نمودند، و بدینسان کلیه‏امور بلاد عجم و عراق را زیر فرمان خود درآوردند و رجال دولت‏متفقا از ایشان اطاعت کردند» (5) .

صاحب تاریخ فخرى مى‏افزاید: «جالب این است که آن همه عظمت پس‏از تنگدستى و بینوائى و خوارى و نیازمندى و دست و پنجه نرم‏کردن با رنج و ستم نصیب آنان شد زیرا جد ایشان ابوشجاع بویه وپدر جد او جملگى مانند سایر رعایاى فقیر در بلاد دیلم به سرمى‏بردند و بویه خود به شغل ماهیگیرى مى‏پرداخت. از این‏رو بودکه معزالدوله پس از تصرف بلاد همراه به نعمت‏خداوند معترف بودو مى‏گفت: من در آغاز زندگى هیزم مى‏چیدم و روى سر نهاده‏مى‏بردم‏» (6) .

وضع فلاکتبار بویه و پسرانش

بویه و پسرانش در ابتداى امر وضع رقت‏بارى داشتند و در دهى ازناحیه دیلمان سکونت داشتند که «کیاکلیش‏» خوانده مى‏شد (7) مورخان شغل بویه را ماهیگیرى نوشته‏اند و همه در بینوا بودن‏خانواده آنان اتفاق نظر دارند. و از میان سه پسر بویه احمد(معزالدوله) در هنگامى که در اوج قدرت بود، علاقه داشت که ازگذشته رقت‏بار خود و پدر و برادرانش در زمانى که هنوز در دیلم‏بودند، در حضور جمع سخن گوید و این شاید به خاطر اداى شکرنعمت و موهبتى بود که خداوند به او و خاندانش ارزانى داشته‏بود.

ابوالفضل شیرازى وزیر معزالدوله از قول او نقل کرده است که من‏در دیلم، براى خانواده‏ام هیزم حمل مى‏کردم. روزى خواهر بزرگم‏گفت که هیزمى که امروز آورده‏اى کافى نیست، یک پشته دیگربیاور، گفتم دیگر نمى‏توانم و تا مى‏توانستم آوردم. گفت: اگربیاورى دو گرده نان از نانى که مى‏پزم زیادتر به تو مى‏دهم. یک‏پشته دیگر آوردم و از خستگى نزدیک بود تلف شوم. خواهر گفت:

اگر یک پشته دیگر بیاورى، علاوه بر دو گرده نانى که بر جیره‏نانت اضافه مى‏کنم، یک عدد پیاز هم به تو خواهم داد. من باز یک‏پشته دیگر هیزم بردم و خواهرم به وعده خود عمل کرد بعد از آن‏به لطف خداوند، حالم تغییر کرد و در وضعى که مى‏بینى قرارگرفتم.

وزیر ابوالفضل شیرازى گفت که معزالدوله، داستان مزبور رابارها در حضور جمع در مقام افتخار، بیان مى‏کرد و هیچ کتمان‏نمى‏داشت و اگر غیر از این بود، من آن را نقل مى‏کردم‏» (8) .

شهریار بن رستم دیلمى درباره آغاز دولت آل بویه و پیدایش آن‏گوید: «ابو شجاع بویه در آغاز کارش با من وست‏بود، هنگامى‏که مادر فرزندانش عمادالدوله ابوالحسن على، و رکن‏الدوله‏ابوعلى حسن، و معزالدوله ابوالحسین احمد که هر سه به پادشاهى‏رسیدند درگذشت، روزى به خانه او رفتم دیدم ابوشجاع بویه ازاندوه زنش بیتابى مى‏کند، از اینرو وى را تسلیت داده از اضطراب‏و پریشانى او کاستم، سپس ابوشجاع و فرزندانش را برداشته به‏خانه خود آوردم و طعامى براى آنها حاضر کردم، در این وقت‏شخصى‏که از بیرون خانه مى‏گذشت، فریاد زد: «منجم، تعبیر کننده خواب‏و نویسنده ادعیه و طلسمات‏». ابوشجاع وى را خواست و گفت من‏دیشب خوابى دیده‏ام برایم تعبیر کن. خواب دیدم که بول مى‏کردم وآتشى عظیم از من خارج مى‏شد، سپس آن آتش دامنه یافته روى به‏بالا نهاد چندانگه مى‏رفت که به آسمان برسد، آنگاه آتش از هم‏شکافته شد و سه قسمت گردید و از هر قسمت‏شعله‏هایى پدید آمد ودنیا را روشن کرد.

منجم گفت: این خواب تو بسیار با اهمیت است و من جز با گرفتن‏خلعت و اسبى آن راتعبیر نمى‏کنم، بویه گفت: به خدا سوگند من جزاین لباسى که پوشیده‏ام، چیزى ندارم.

اگر آن را به تو بدهم برهنه مى‏مانم. منجم گفت: پس ده دیناربده، بویه گفت: به خدا سوگند دو دینار هم ندارم تا چه رسد به‏ده دینار! و سپس چیز ناقابلى بدو داد. منجم گفت: بدان که توداراى سه پسرى که مالک روى زمین خواهند شد و بر مردم جهان‏فرمانروایى خواهند کرد و چنانکه آن آتش به آسمان بالا رفت.

آوازه ایشان نیز در اطراف و اکناف عالم خواهد پیچید و همان‏قدر که شاخه‏هاى آن پراکنده شد گروهى پادشاهان از ایشان به‏وجود خواهند آمد. بویه گفت: شرم نمى‏کنى ما را مسخره مى‏نمایى؟!

من مردى فقیر و پریشانم و فرزندانم همگى فقیر و نیازمندند.

اینان کجا و پادشاهى کجا؟! منجم گفت: اکنون تاریخ ولادت هر یک‏از فرزندان خود را برایم بگو، بویه نیز تاریخ ولادت هر یک رابدو گفت. منجم لحظه‏اى در اسطرلاب و تقویم‏هاى خود نگریست‏سپس‏برخاسته دست عمادالدوله ابوالحسن على را بوسید و گفت: به خداسوگند این بر تمام بلاد سلطنت مى‏کند و پس از وى این و دست‏برادرش ابوعلى حسن را گرفت. ابوشجاع بویه از گفتار منجم به‏خشم آمد و به فرزندانش گفت: برخیزید و پس‏گردن او بزنید که سخت‏ما را مسخره نموده است. ایشان نیز برخاسته همچنان پس‏گردن اومى‏زدند و ما مى‏خندیدیم. سپس منجم گفت: بزنید بیم ندارم، هرگاه‏به پادشاهى رسیدید گفتار مرا به یاد خواهید آورد. ابوشجاع نیزده درهم به او داد و او پى کار خود رفت‏» (9) .

جریان این خواب را ابن جوزى (10) و سید ابن طاوس (11) از«تنوخى‏» با کمى تفاوت نقل کرده‏اند به موجب این نقل موقعى که‏بویه تعبیر خواب خود را از خوابگزار پرسید، پسر بزرگش على‏تازه از کودکى وارد نوجوانى شده بود، دو پسر دیگرش به خصوص‏احمد کودک خردسال بودند.

تنوخى از پدرش از ابوالقاسم على بن حسان انبارى کاتب نقل‏مى‏کند که او گفت:

هنگامى که معزالدوله مرا از بغداد به دیلمان فرستاد تا درشهرى در ناحیه، براى او سراهائى بنا کنم، به من گفت که درآنجا مردى است‏به نام ابوالحسین پسر شیرکوه، چون او را یافتى‏وى راگرامى دار و سلام من(معزالدوله) را به او برسان و بگو که‏من در کودکى شنیده بودم که پدرم خوابى دیده بود و او و توبراى تعبیر آن خواب، به خوابگزارى در دیلم مراجعه کردید،کیفیت‏خواب مزبور را براى من بیان کن، ابوالقاسم گفت: که چون‏به دیلمان رسیدم ابوالحسین را یافتم و پیغام پادشاه را به اورساندم. گفت: بین من و بویه دوستى محکمى بود و خانه من و او،همان‏طور که اکنون مى‏بینى در مقابل هم، قرار داشت. روزى بویه‏به من گفت: خوابى دیده‏ام که مرا به وحشت انداخته است، کسى راپیدا کن تا خواب مرا تعبیر کند، گفتم در این صحرا چه‏کسى رامى‏توان یافت که بتواند خواب تعبیر کند؟ باید صبر کرد تا منجمى‏یا عالمى ازاینجا عبور کند و از او درخواست کنیم تعبیر خواب‏تو را بگوید. چند ماه از این ماجرا گذشت، روزى من و بویه به‏ساحل دریا رفتیم تاماهى صید کنیم، اتفاقا ماهى بسیارى صیدکردیم و آنها را بر پشت گرفته به خانه‏هاى خود بازگشتیم، بویه‏به من گفت که من کسى را در خانه ندارم تا ماهیها را پاکیزه‏کند و بریان سازد(چون زنش مرده بود) تو همه آنها را به خانه‏خود ببر تا در آنجا براى خوردن آماده شوند. ماهیها را به خانه‏ما بردیم. من و بویه و زنم نشستیم و به نظیف کردن و پختن آنهاپرداختیم از قضا مردى در کوچه فریاد مى‏زد که منجم هستم، خواب‏تعبیر مى‏کنم. بویه به من گفت که خواب مرا به خاطر دارى؟ گفتم:

آرى و برخاستم منجم را وارد خانه کردم، بویه خواب خود را براى‏او شرح داد...».

ابوالحسین مى‏گوید:

«سالها گذشت و من خواب را فراموش کردم تا بویه به خراسان رفت‏و على به امارت برخاست و ما شنیدیم که ارجان(بهبهان) را مالک‏شده و پس از آن به فرمانروائى تمام فارس نایل گردیده که از آن‏به بعد جوائز او به خانواده‏اش و به بزرگان دیلم مى‏رسید.

روزى قاصدش مرا طلب کرد من نزد على رفتم از قدرت او دچارشگفتى شدم و خواب (خواب بویه) را به فراموشى سپرده بودم، على‏سخت‏به من نیکى کرد و جوائز عظیمى به من عطا نمود. در یکى ازروزها، هنگامى که جز من و او، کس دیگرى نبود، گفت: اى‏ابوالحسین خوابى را که پدرم دیده بود و خوابگزار تعبیر کرد وبه او پس‏گردنى زدید، به خاطر دارى؟ آنگاه دستور داد هزاردینار آوردند و به من داد و گفت این قیمت آن ماهى مى‏باشد. آن‏ماهى را به خوابگزار داده بود). جوائزلى(عمادالدوله))ه‏لود وعطایاى دیگرى هم به ابوالحسین داد و او به دیلم باز گشت.

ابوالقاسم تمام داستان را به خاطر سپرد و نزد معزالدوله‏مراجعت کرد و آنچه شنیده بود، براى وى باز گفت‏» (12) .

بعضیها خواب ابوشجاع بویه را طور دیگرى نقل کرده‏اند، بنابراین‏نقل او در خواب دید که به شکل درختى سه تنه درآمده است که ازآن آتش زبانه مى‏کشد. معبرى خواب او را نشانه‏اى از حکومت آینده‏سه پسرش تاویل مى‏کند (13) .این حکایت‏به هر صورت نمونه‏اى ازتدبیرى مشروع است که مقصود از آن تقدس بخشیدن به قدرت آل بویه‏بود.

نسب آل بویه

این مطلب را بسیارى از مورخان نوشته‏اند: آل بویه از اخلاف‏سلاطین ساسانى بودند که چون زمانى طولانى در سرزمین دیلم اقامت‏داشتند بدان جهت دیلمى نامیده شده‏اند (14) .

تاج‏الدین حسینى نقیب از علماى نسابه قرن هشتم به نقل از ابواسحاق صابى در کتاب «التاجى فى اخبار بنى‏بویه‏» چنین گوید که‏پادشاه‏دوله(مقتدرترین ن‏یرترد آل بویه) از نسب خود جستجو کرد ودر این باره با مهلبى (وزیر معزالدوله) مکاتبه نمود، مهلبى ازسالخوردگان دیلم و موبدان و وجوه مردم ایران، تحقیق کرد، همه‏نوشتند و تایید کردند و نسب او را که به ساسانیان مى‏رسد،صحیح دانستند (15) .

ظاهرا همین نوشته صابى را نویسندگان دیگر بعد از او، ملاک قرارداده‏اند (16) .

اغلب مورخانى که به ذکر نسب آل بویه پرداخته‏اند، نسب آنان رابه پادشاهان ساسانى مى‏رسانند اما در این که به کدام‏یک ازساسانیان متصل مى‏شوند، بین مورخان اختلاف وجود دارد.

ابوریحان بیرونى(440 - 360ه) از کتاب «التاج‏» نوشته‏ابراهیم صابى(دبیر) اجداد بویه را این چنین نوشته است:

«بویه پسر فناخسرو پسرشان پسر کوهى، پسر شیرزیل (شیردل)

کوچک، پسر شیرکده پسر شیرزیل بزرگ پسر شیرانى شاه، پسر شیرفنه‏پسر سسنان شاه پسر سس خره، پسر شوزیل پسر سسناذر پسر بهرام‏گور. ابوریحان آنگاه چند قول دیگر در خصوص نسب آل بویه ذکرکرده است (17) .

ابن ماکولا (متوفى 475ه) بعد از ابوریحان از قدیمى‏ترین کسانى‏است که نسبت عضدالدوله را تا بابک پسر ساسان بزرگ(جدساسانیان) رسانیده است (18) . لیکن میان نوشته این دو، مختصرتفاوتى وجود دارد.

احمد بن على قلقشندى)متوفى 821ه) نسب آل بویه را به یزدگردرسانده است (19) .



خرید و دانلود  آل بویه نخستین سلسله قدرتمند شیعه (تحقیق)


دانلود مقاله ایده آل های خطی به ترتیب کوهن مکوالی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

ایده آل های خطی به ترتیب کوهن-مکوالی

چکیده- G را یک نمودار غیرمستقیم ساده n راسی در نظر بگیرید و بگذارید برایده آل خطی مرتبطش دلالت کند. مانشان می دهیم که تمام نمودارهای و تری G ، به ترتیب کوهن- مکوالی هستند ، دلیل ما بر پایه نشان دادن این است که دوگانه الکساندر I(G) ،خطی و ازمولفه است.

نتیجه ما فرضیه فریدی را که می گوید ایده آل درخت ساده شده به ترتیب کوهن- مکوالی، هرزوگ، هیبی، می باشد، وفرضیه ژنگ که می گوید یک نمودار وتری کوهن-مکوالی است اگر و تنها اگر ایده آل خطی اش در هم ریخته نباشد، را تکمیل می کند. ما همچنین ویژگی های دایره های مرتب کوهن- مکوالی را بیان می کنیم و نمونه‌هایی از گراف های مرتب غیروتری کوهن- مکوالی را هم ارائه می کنیم.

1-مقدمه

G را یک گراف ساده n راسی در نظر بگیرید پس G هیچ حلقه یا خطوط چندگانه ای پهن دو راس ندارد.) رئوس ومجموعه های خطی G توسط EG,VG را به ترتیب نشان دهید. ما ایده آل تک جمله ای غیر مربع چهارگانه با K که یک میزان است و جایی که را به G ارتباط می دهیم.ایده ال ایده آل خطی Gنامیده می شود.

توجه اولیه این مقاله ایده آل های خطی گراف های وتری است. یک گراف G وتری است اگر هر دایره طول یک وتر داشته باشد. اینجا اگر ،خطوط یک دایره طول n باشند، ما می گوییم که دایره وری یک وتر دارد اگر دو راس xj,xi در دایره به نحوی وجود داشته باشند که یک خط برای G باشند اما خطی در دایره نباشد.

ما می گوییم که یگ گراف G کوهن –مکوالی است اگر کوهن-مکوالی باشد. چنانکه هرزوگ، هیبی و ژنگ اشاره می کنند، طبقه بندی تمام گراف های کوهن-مکوالی شاید اکنون قابل کشیدن نباشند، این مسئله به سختی طبقه بندی کردن تمام مجموعه های ساده شده کوهن-مکوالی است.]9[.البته هرزوگ، هیبی و ژنگ در ]9[ ثابت کردند که وقتی G یک گراف وتری باشد،پس G در هر میدانی کوهن-مکوالی است اگر وفقط اگر به هم نریخته باشد.

ویژگی کوهن –مکوالی به ترتیب بودن، که شرایطی است ضعیف تر از کوهن-مکوالی بودن، توسط استنلی ]14[ در ارتباط با تئوری قابلیت جدا شدن غیرخالص معرفی شد.

تعریف 1-1- را در نظر بگیرید. یک M معیار B درجه دار کوهن –مکوالی به ترتیب نامیده می شود اگر یک تصفیه معین از معیارهای R درجه بندی وجود داشته باشد.

 

به نحوی که کوهن –مکوالی باشد، و ابعاد کرول خارج قسمت در حال افزایش باشند:

 

ما میگوییم یک گراف G کوهن-مکوالی به ترتیب است و در K اگر کوهن-مکوالی به ترتیب باشد. ما می توانیم به نتیجه هرزوگ، هیبی و ژنگ بر سیم البته با استفاده از این تضعیف شرایط کوهن-مکوالی. نتیجه اصلی ما فرضیه زیر است (که مستقل از خاصیت (K) است.

فرضیه 2-1 فرضیه 2-3.تمام گراف های وتری کوهن-مکوالی به ترتیب هستند.

بنابراین حتی گراف های وتری که ایده آل های خطی نشان در هم نریخته نیستند نیز هنوز یک ویژگی جبری را دارا هستند.فرضیه 2-3 همچنین حالت یک بعدی کار فردی در توده های ساده شده ]3[ را نیز عمومیت می بخشد.

مقاله ما به صورت زیر سازمان می یابد. در قسمت بعدی ، ما نتایجی از این ادبیات درباره دوگانگی الکساندر ودرباره گراف های وتری جمع می کنیم. در بخش 3،فرضیه 2.3 را ثابت می کنیم.

ما برخی از گراف های غیروتری در قسمت 4 را که دایره های کوهن-مکوالی را به ترتیب طبقه بندی می کنند بررسی می کنیم و در مورد برخی ازویژگی های گراف‌های شامل دایره های –n برای n>3 تحقیق می کنیم.

همچنین شرایط کافی را برای گرافی که نمی تواند کوهن-مکوالی به ترتیب باشد ،ارائه می کنیم.

2-اجزا مورد نیاز

درطول این مقاله، G بر یک گراف ساده روی رئوس n با مجموعه نقطه ای VG ومجموعه خطی EG دلالت می کند. ایده آل خطی ،جایی که را به G مربوط می سازیم.

گراف کامل در رئوس n که بر Kn دلالت شده است،گرافی است با مجموعه خطی ، یعنی گراف این ویژگی را دارد که خطی بین هر جفت رئوس وجود دارد. اگر x نقطه ای در G باشد باید بنویسیم N(x) که بر همسایه‌های x دلالت کند،یعنی آن رئوسی که خطی را با x شریکند. ما ابتدا باید به حالتی توجه کنیم که G یک گرافی وتری است.گراف های وتری ویژگی زیر را دارند:

لم 21- G,[6,7,12,15] را یک گراف وتری در نظر بگیرید، x را یک زیر نمودار کامل از G در نظر بگیرید.اگر ،پس نقطه ای به نام وجود داردکه زیرگراف به وجود آمده توسط مجموعه همسایه مربوط به x، یک گراف کامل باشد. این امر همچنین زیر نمودار به وجود آمده در را وادار می کند که یک زیر گراف



خرید و دانلود دانلود مقاله ایده آل های خطی به ترتیب کوهن مکوالی


تحقیق درباره معلم نمونه و ایده آل از دیدگاه قرآن (فایل word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 43

 

ویژگی های استاد ومعلم ایده آل و نمونه از دیدگاه قرآن کریم و احادیث

1. مقام استاد و معلم نمونه از دیدگاه قرآن کریم :

استاد از لسان وسایط فیض الهی ، در ملکوت عظیم آسمانها ، عظیم خوانده می شود و او را به عظیم ندا می کنند .

استاد از نظر قرآن کریم شأن و منزلت والایی دارد و باید شأن و منزلت خود را بشناسد که خود را ارزان نفروشد و اگر خود را شناخت احساس مسئولیت می کند . برای اینکه هر چه منزلت بالاتر برود مسئولیت سنگین تر می شود .

از نظر قرآن یا پروردگار عالم کار استاد ، کار خداست ، نقش او در جامعه ، نقش انبیاء است . قرآن کریم در این باره چنین اظهار نظر می نماید :

‹‹ بسم الله الرحمن الرحیم

اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . اِقرأ و ربک الاکرم . الذی علم بالقلم . علم الانسان مالم یعلم . . . . ›› 1

مراد ما در این آیات بیشتر آیات سه ‍‍‍، چهار ، پنج است . خداوند می فرماید :‌

‹‹ بخوان قرآن را و ( بدان که ) پروردگار تو که بهترین ، کریمان عالمست (3) آن

خدایی که بشر را علم نوشتن به قلم آموخت (4) و به آدم آنچه را که نمی دانست بالهام خود تعلیم داد (5) ›› 2

این آیاتی است که طبق قول مشهور در همان وهلة اول بر پیامبر اکرم نازل شد و در این آیات پروردگار عالم خود را یک معلم قلمداد می کند .

در جایی دیگر قرآن کریم هدف از بعثت رسول اکرم (ص) را و فرستادن همة کتاب های آسمانی را ، آموزش و پرورش می داند . قرآن در این باره چنین اظهار نظر می نماید :

‹‹ هو الذی بعث فی الامین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه ›› 3 .

آسمانی را آموزش و پرورش می داند . قرآن در این باره چنین اظهار نظر می نماید :

با توجه به این آیه و آیات دیگر 2 ، کار یک معلم آموزش و پرورش است که هر ردیف با کار پیامبران بر شمرده شده است .

مطلبی دیگر که از این آیات می توان فهمید این است که شاید هدف بعثت یکی تهذیب نفوس ( تربیت ) و دیگری بالا بردن سطح معلومات انسان ( آموزش ) است و اینها همه حاکی از نقش والای معلم و استاد است و کسی نباید آن را سبک بشمارد .

در جایی دیگر قرآن کریم درجه و مقامی به استاد و معلم می دهد که اگر شبانه روز هم به آن افتخار کند باز هم کم است ‍، قرآن کریم در این باره می فرماید :

‹‹ . . . وَمن احیاها فکانما احیا الناس جمیعا ›› 3

‹‹ . . . کسی که دیگری را احیاء کند ، گویی همه مردم را احیاء کرده است ›› .

تفسیری که از این آیه شده است در مجمع البیان به نقل از مجاهد و زجاج و مختار بن انباری و مروی از امام باقر (ع) بیان شده است : ‹‹ اما کسی که انسانی را از غرق یا سوختن یا آوار یا هر عامل کشنده ای نجات دهد یا او را از سرگشتگی حفظ کند ، مثل این است که همة انسانها را زنده کرده است و خداوند اجر احیاء کنندة همة انسانها را به او می دهد ، زیرا وی به خاطر اینکه برادر مؤمنشان را حفظ کرده ، گویا همة آنها را حفظ کرده است . امام در دنباله بیان خودش فرمود :‌

از آن بهتر این است که انسانی را از گمراهی حفظ و او را به راه راست هدایت کند 4 ›› قرآن کریم در آیه دیگر دربارة مقام استادان چنین می فرماید :

‹‹ یرفعُ‌ اللهُ الذین آمنوا منکمٌ و الذین اوٌتٌو العلمَ‌ درجاتِ ››‌ 5

خدا به آنان که در جمع شما جامعة بشری ، به حق ایمان آوردند . نیز به آنانکه از علم و دانش بهره مند هستند ، رفعت مقام اعطا می کند { تا در ظل چنین مقام رفیعی از سایر مردم ، ممتاز باشند } . ابن عباس گوید :‌ خداوند بلند نموده کسانی را که با ایشان علم داده از مؤمنین بر کسانی که علم نداده درجه ها و مرتبه هایی . 1

به نقل از شهید ثانی ( ره ) ، در قرآن کریم علما و دانشمندان با پنج امتیاز برجسته از سایر گروه ها ممتازند . 2

1 . ایمان ، قرآن در این باره می فرماید :

‹‹ و الراسخونَ فِی العلم یقولٌونَ آمَنا ›› 3

آنانکه گام های راسخ و نافذی را در پهنة علم برداشتند و به درون فضا و محیط علمی راه یافتند می گویند ما سرا پای قرآن را باور می داریم .



خرید و دانلود تحقیق درباره معلم نمونه و ایده آل از دیدگاه قرآن (فایل word)


جلال آل احمد

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

تراجمی از زندگی و تحولات فکری جلال آل احمد

 

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

 

جلال آل احمد اسمی که در تاریخ معاصر ایران در جای جای عرصه های ادبیات، سیاست و فرهنگ و مبارزه و انقلاب دیده می شود.

جلال آل احمد متولد سال 1302 تهران است. پدر او سید احمد آل احمد از علمای طراز اول معاصر شهید مدرس بوده است.

او خود می گوید:

در خانواده ای روحانی (مسلمان-شیعه) بر آمده ام و برادر بزرگ و یکی از شوهر خواهر هام در مسند روحانیت مردند. و حالا برادر زاده ای و یک شوهر خواهر دیگر روحانیند و این تازه اول عشق است .

نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال 1302 . بی اغراق سر هفت تا خواهر آمده ام. که البته هیچ کدامشان کور نبودند. اما جز چهار تاشان زنده نماندند .کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. تا وقتیکه وزارت عدلیه (( داور)) دست گذاشت روی محضر ها و پدرم زیر بار انگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و در دکانش را بست و قناعت کرد به اینکه فقط آقای محل باشد. (1)

جلال در خانواده ای رشد و نمو که توسط رضاخان پهلوی و اصلاحات غربی او هر روز عرصه بر آن تنگ تر می شد. همانطور که دیگر مذهبی ها و روحانیون را مخصوصا بعد از شهادت مدرس به کنج انزوا رانده بود.

جلال در این دوره رشد می کند و با ناباوری شرایط اجتماعی را درک می کند که در آن روحانیت هیچ جایگاه قابل توجهی نداشت. و یا در حال از دست دادن موقعیتش بود.

دبستان را که تمام کردم دیگر نگذاشت درس بخوانم که: (برو بازار کار کن) تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من بازار را رفتم اما دارلفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم . روز ها کار؛ ساعت سازی، بعد سیم کشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل ... و شبها درس. و با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگذاری سیم کشی های متفرق. بر دست « جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهر هام که اینکاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد. و توشیح « دیپلمه» آمد زیر برگه وجودم- در سال 1322- یعنی که زمان جنگ. به این ترتیب که جوانکی با انگشتری عقیق و دست و سر تراشیده و نزدیک به یک متر و هشتاد، از آن محیط مذهبی تحویل داده می شود به بلبشوی زمان جنگ دوم بین الملل. که برای ما کشتار را نداشت و خرابی و بمباران را. اما قحطی را داشت و تیفوس را و هرج و مرج را و حضور قوی نیروهای اشغال کننده را. (2)

در این دوره جلال با تمهیدات پدر عازم سفر به نجف برای ادامه تحصیلات دینی می شود. اما در این سفر که بیش از دوماه طول نکشید جو خشک و مقدس مآب حاکم بر حوزه علمیه آن روز نجف او را کلا از دین و دینمداری زده کرد و او بدون انگشتری عقیق و در حالی که گرایشات شیعی اش را کنار گذاشته بود از نجف به تهران بر می گردد.(3)

جنگ که تمام شد دانشکده ادبیات (دانشسرای عالی) را تمام کرده بودم. و معلم شدم. 1326. در حالیکه از خانواده بریده بودم وبا یک کراوات و یکدست لباس نیم دار آمریکایی که خدا عالم است از تن کدام سرباز به جبهه رونده ای کنده بودند تا من بتوانم پای شمس العماره به 80 تومان بخرمش.

سه سالی بود که عضو حزب توده بودم. سالهای آخر دبیرستان با حرف و سخنهای احمد کسروی اشنا شدم و مجله « پیمان» و بعد « مرد امروز» و «تفریحات شب» و بعد مجله « دنیا» و مطبوعات حزب توده ... و با این مایه دست فکری چیزی درست کرده بودیم به اسم« انجمن اصلاح». کوچه انتظام، امیریه. و شبها در کلاسهایش مجانی فنارسه درس میدادیم و عربی و آداب سخنرانی. و روزنامه دیواری داشتیم و به قصد وارسی کار احزابی که همچو قارچ روییده بودند هر کدام مامور یکیشان بودیم و سرکشی میکردیم به حوزه ها و میتینگهاشان ... و من مامور حزب توده بودم و جمعه ها بالای پسقلعه و کلک چال مناظره و مجادله داشتیم که کدامشان خادمند و کدام خائن و چه باید کرد و از این قبیل ... تا عاقبت تصمیم گرفتیم که دسته جمعی به حزب توده بپیوندیم. جز یکی دو تا که نیامدند. و این اوایل سال 1323. دیگر اعضای آن انجمن « امیر حسین جهانبگلو» بود و «هوشیدر» و «عباسی» و «دارابزند» و «علینقی منزوی» و یکی دو تای دیگر که یادم نیست. پیش از پیوستن به حزب، جزوه ای ترجمه کرده بودم از عربی به اسم « عزاداریهای نامشروع» که سال22 چاپ شد و یکی دو قران فروختیم و دو روزه تمام شد و خوش و خوشحال بودیم که انجمن یک کار انتفاعی هم کرده. نگو که بازاریهای مذهبی همه اش را چکی خریده اند و سوزانده. اینرا بعد ها فهمیدیم. پیش از آن هم پرت و پلاهایی نوشته بودم در حوزه تجدید نظر های مذهبی که چاپ نشده ماند و رها شد.(4)

اگر چه فعالیت های اجتماعی را جلال از دوران دبیرستان آغاز کرده بود اما فعالیت جدی اجتماعی و سیاسی او در زمان بعد از جنگ دوم در قالب حزب توده آغاز شد.



خرید و دانلود  جلال آل احمد


جلال آل احمد 112 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 112

 

جلال آل احمد در یازدهم آذرماه ١٣٠٢ در خانواده‌ای مذهبی-روحانی به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال به او اجازه‌ی درس خواندن در دبیرستان را نداد. اما او که همواره طالب و جویای حقیقت بود به این سادگی تسلیم خواست پدر نشد. «دارالفنون هم کلاس‌های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روز‌ها کار؛ ساعت سازی، بعد سیم‌کشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل ... و شب‌ها درس. با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاه‌گداری سیم‌کشی‌های متفرقه. بردست «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین جوری‌ها دبیرستان تمام شد و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگه‌ی وجودم ...»

در سال‌های آخر دبیرستان است، که جلال با کلام کسروی و شریعت سنگلجی، آشنا می‌شود و همین مقدمه‌ای می‌شود برای پیوستن وی به حزب توده. در سال ١٣٢٢ وارد دانش‌سرای عالی تهران می‌شود و در رشته‌ی ادبیات فارسی به تحصیل می‌پردازد. در سال ١٣٢٣ رسماً به حزب توده می‌پیوندد و دیری نمی‌پاید که در شمار اعضای فعال این حزب در می‌آید. « ...در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت یک کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و از این مدت دو سالش را مدام قلم زدم ...»

در این سال‌ها یادداشت‌های وی در مجلاتی چون «بشر برای دانش‌جویان» و ماهنامه‌ی «مردم» و «سخن» چاپ می‌شود. اولین کتاب او، «دید و بازدید»، درواقع گردآوری وی از قصه‌های چاپ‌شده‌اش در این مجلات است.

در سال ١٣٢٦ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که می‌بریم» را چاپ می‌کند که حاوی قصه‌های شکست مبارزاتش در حزب توده است. انشعاب وی از حزب توده هم در همین سال اتفاق می‌افتد. پس از این انشعاب است که برای مدتی به قول خودش ناچار می‌شود به سکوت که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلم‌زدن است.

جلال در این ایام بیش‌تر به کار ترجمه روی می‌آورد. رمان‌هایی چون «قمارباز» از داستایوفسکی (١٣٢٧)، «بیگانه» از آلبر کامو (١٣٢٨) و «سوء تفاهم» از آلبرکامو (١٣٢٩) از ترجمه‌های ارزنده‌ی جلال است. هم‌چنین کتاب «سه تار» وی هم که آن را به خلیل ملکی تقدیم کرده، محصول همین دوران سکوتش است.

جلال در بهار ١٣٢٩، با سیمین دانشور –که او نیز دانش‌جوی دانشکده‌ی ادبیات بوده است– ازدواج می‌کند. « ...و زنم سیمین دانشور که می‌شناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانش‌یار رشته‌ی زیبایی‌شناسی و صاحب تألیف‌ها و ترجمه‌های فراوان، و در حقیقت نوعی یار و یاور قلم. که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگردر نیامده؟) از ١٣٢٩ به این‌ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد ...»

 

با قضیه‌ی ملی شدن نفت و ظهور جبهه‌ی ملی و دکتر مصدق است که جلال دوباره به سیاست روی می‌آورد. وی عضو کمیته و گرداننده‌ی تبلیغات «نیروی سوم» که یکی از ارکان جبهه‌ی ملی بود می‌شود. وی در ٩ اسفند ١٣٣١، با عده‌ی دیگری از «نیروی سومی‌ها» بعد از اطلاع از محاصره‌ی منزل دکتر مصدق فورا ً به آن‌جا می‌رود و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخن‌رانی می‌کند؛ اشرار قصد جان او را می‌کنند و او زخمی می‌شود. در اردی‌بهشت ١٣٣٢ به علت اختلاف با رهبران نیروی سومی‌ها از آن‌ها هم کناره می‌گیرد. دو کار ترجمه‌ی وی‌، «بازگشت از شوروی» ژید و «دست‌های آلوده» سارتر، مربوط به همین سا‌ل‌ها است.

پس از کودتای ٢٨ مرداد، که ضربه‌ی سنگینی بر پیکر آزادی‌خواهان و مبارزین با استبداد بود، آل احمد نیز دچار افسردگی شدیدی گردید. در این سال‌ها وی کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» که کنایه از شکست جبهه‌ی ملی و برد کمپانی‌های نفتی است، به چاپ می‌رساند.

این شکست سیاسی، دوباره جلال را به یک دوره‌ی سکوت می‌برد و او به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی به از نو شناختن خود می‌کند. « ... فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شکست‌ها به پیرامون خویش دقیق شدن. و سفر به دور مملکت. و حاصلش اورازان، تات‌نشین‌های بلوک زهرا و جزیره‌ی خارک ...» که البته «مدیر مدرسه» هم مربوط به همین سال‌ها است. یکی از دغدغه‌های اصلی ذهن جلال دراین سال‌ها تضاد بنیادهای سنتی جامعه و هم‌چنین مستعمره شدن و مصرف‌زده شدن فرهنگ ایرانی است، که همین تفکرات او را به سمت خلق شاه‌کاری چون «غرب‌زدگی» می‌کشاند. خود او غرب‌زدگی را نقطه‌ی عطف کارهایش می‌داند.

جلال سال‌های آخر عمرش به سفرهای متعددی می‌رود. حاصل هر کدام از این سفرها سفرنامه‌ای است، که سفرنامه‌ی حج وی تحت عنوان «خسی در میقات» چاپ شد. او



خرید و دانلود  جلال آل احمد 112 ص