لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
احمد شاملو
صفحهٔ اول شناسنامهٔ احمد شاملو
احمد شاملو (زاده ۲۱ آذر، ۱۳۰۴ رشت - درگذشته ۲ مرداد ۱۳۷۹ دهکده فردیس کرج) شاعر معاصر ایران.
میگویند در جوانی شعر کلاسیک فارسی میسروده (هرچند که از او شعر کلاسیک پارسی در دست نیست) و تحت تأثیر نیما یوشیج، به شعر نو روی آورد. در سال ۱۳۷۹ در شهرک دهکده فردیس کرج درگذشت. مزار او در امامزاده طاهر کرج واقع است.
مجموعههای شعر
آهنگهای فراموششده
آهنها و احساس
بیست و سه (۲۳)
قطعنامه
هوای تازه
باغ آینه
آیدا؛ درخت و خنجر و خاطره
لحظهها و همیشه
ققنوس در باران
دشنه در دیس
ابراهیم در آتش
مرثیههای خاک
شکفتن در مه
ترانههای کوچک غربت
مدایح بیصله
در آستانه
حدیث بیقراری ماهان
ترجمه
زنگار(خزه) نوشتهٔ هربرت لوپوریه
پابرهنهها نوشتهٔ زاهاریا استانکو
مرگ کسب و کار من است نوشتهٔ روبر مرل
دن آرام نوشتهٔ میخائیل شولوخف
شازده کوچولو نوشتهٔ آنتوان دو سنتاگزوپری
دست به دست نوشتهٔ ویکتور آلبا
پسران مردی که قلبش از سنگ بود نوشتهٔ موریوکایی
بگذار سخن بگویم نوشتهٔ دومیتیلا چونگارا و موئما ویئزر
برزخ نوشتهٔ ژان روورزی
قصههای بابام نوشتهٔ ارسکین کالدول
مجموعهٔ کتاب کوچه
مجموعهٔ کتاب کوچه واژهنامهای است از ضربالمثلها، تکیهکلامها، خرافهها و اصطلاحات زبان عامیانهٔ مردم ایران. چاپ مجلدات این مجموعه هنوز به پایان نرسیده است.
انتقادات
برخی از فرهیختگان معاصر - چون فریدون مشیری - در دوران حیات خود شاملو او را علناً و مستقیماً دربارهٔ نظراتی که در سخنرانیای در آمریکا در مورد فردوسی و اشعار وی و موسیقی ایرانی بیان کرده بود، مورد انتقاد قرار دادند[1]*
گاهشمار زندگی احمد شاملو
.
احمد شاملو (ا. صبح / ا.بامداد) روز ۲۱ آذر در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ .خیابان صفیعلیشاه تهران متولد شد.
دورهٔ کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هرچند وقت را در جایی به ماءموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند.
مادرش کوکب عراقی شاملو بود. پدرش حیدر.
۱۶ـ۱۳۱۰
دورهٔ دبستان در شهرهای خاش و زاهدان و مشهد. اقدام به گردآوری مواد فرهنگ عوام.
۲۰ـ۱۳۱۷
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
احمد شاه هفتمین و آخرین پادشاه قاجار
احمدشاه، هفتمین و آخرین پادشاه سلسله قاجار دومین پسر محمدعلی شاه و بزرگترین فرزند ذکور او از ملکه جهان است که در سال 1275 هجری شمسی در زمان ولیعهدی پدرش در تبریز به دنیا آمد و دوران طفولیت او در تبریز سپری شد. محمد علی شاه از همسر قبلی خود که از خاندان قاجار نبود و بعد از ازدواج با ملکه جهان او را طلاق داد، پسری داشت که بعدا" به لقب زمان ولیعهدی خود او را "اعتضادالسلطنه" ملقب شد.
احمدشاه، که فبل از رسیدن به مقام سلطنت سلطان احمد میرزا خوانده می شد، مانند پدر معلمان و مربیان روسی داشت و اسمیرنوف معلم روسی او که افسر ارتش روسیه بود، به همان اندازه که شاپشال روسی محمدعلی میرزا و محمدعلی شاه بعدی را تحت نفوذ خود گرفته بود، در او نفوذ داشت. سلطان احمد میرزا که فوق العاده مورد توجه و علاقه پدر و مادرش بود در همان سال اول سلطنت محمدعلی شاه در ده سالگی به عنوان ولیعهد تعیین شد و با این که رسم سلاطین قاجار از زمان سلطنت فتحعلی شاه به بعد این بود که ولیعهد را ولو در خردسالی به حکومت آذربایجان منصوب نمایند، ملکه جهان از فرستادن این طفل نازپرورده به تبریز جلوگیری نمود و اعزام او را به آذربایجان به زمانی که به سن بلوغ برسد موکول کرد.
وقایعی که به سقوط محمد علی شاه از اریکه سلطنت انجامید و در بخش مربوط به وقایع ایران در دهه اول قرن بیستم به تفصیل شرح داده شده است، به استقرار احمدشاه در مقام سلطنت پیش از رسیدن وی به سن بلوغ انجامید. تشریفات انتقال سلطنت از محمد علی شاه به پسرش نیز غیرعادی بود و همانطور که در فصل مذکور اشاره شد یک مجلس عالی از رجال و بزرگان مملکت که خود را نماینده مردم می دانستند محمد علی شاه را از سلطنت خلع و احمد شاه را به سلطنت برگزیدند.
احمدشاه در آغاز سلطنت سیزده سال داشت و مجلس عالی تا رسیدن وی به سن بلوغ عضدالملک بزرگ خاندان قاجار را به نیابت سلطنت برگزید. احمدشاه قریب 17 سال در مقام سلطنت ایران باقی ماند و دوران سلطنت او مملو از حوادث ناگواری است که با اعدام شیخ فضل الله نوری در نخستین روزهای سلطنت وی آغاز و با تلاش پدرش برای بازگشت به مقام سلطنت تحت حمایت روسها و سپس تجاوز نظامی روسها به ایران و اشغال بخشی از آذربایجان و خراسان و اعدام ثقةالاسلام مجتهد بزرگ تبریز به دست نظامیان روس ادامه می یابد. در جریان مداخله نظامی روس ها در ایران، ناصرالملک که پس از مرگ عضدالملک نیابت سلطنت ایران را به عهده داشت مجلس را منحل کرد و یک حکومت دیکتاتوری برقرار نمود که تا قبل از رسیدن احمد شاه به سن بلوغ و تاجگذاری او ادامه داشت.
احمدشاه در آستانه جنگ بین المللی اول تاجگذاری کرد و سلطنت او با اشغال ایران از طرف قوای انگلیس و روس و عثمانی و تشکیل یک دولت در مهاجرت در کرمانشاه، در مقابل دولت مرکزی ایران ادامه یافت. بعد از پایان جنگ وثوق الدوله نخست وزیر وقت که با پشتیبانی انگلیسی ها به این مقام منصوب شده بود با امضای یک قرارداد اتحاد سیاسی و نظامی با انگلستان، که ایران را عملا" تحت الحمایه انگلستان قرار می داد بحران سیاسی بزرگی به وجود آورد. امضای این قرارداد که به قرارداد 1919 معروف شده است به حرکتهای تجزیه طلبانه در آذربایجان و گیلان انجامید و سرانجام با کودتای 1299 و اشغال تهران از طرف نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان، احمدشاه فرمان نخست وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی عامل سیاسی کودتا را صادر نمود و رضاخان با لقب سردار سپه به فرماندهی قوای مسلح ایران منصوب شد.
قرارداد 1919 با توافق قبلی بین سیدضیاءالدین و انگلیسی ها لغو شد، ولی حکومت سیدضیاءالدین هم بیش از صد روز دوام نیافت و احمدشاه پس از تشکیل کابینه های بی دوام به ریاست قوام السلطنه و مشیرالدوله و مستوفی الممالک سرانجام فرمان نخست وزیری رضاخان سردار سپه را صادر نمود و خود عازم اروپا شد. رضاخان در مدت غیبت طولانی احمدشاه از ایران پایه های قدرت خود را مستحکم تر ساخت و پس از شکست طرحی که برای اعلام نظام جمهوری در ایران داشت، سرانجام مقدمات خلع قاجاریه و انتقال سلطنت به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
احمد شاه قاجار
احمد شاه قاجار هفتمین و آخرین پادشاه سلسله قاجار1 در 1275ش. در تبریز متولد شد. وی که قبل از رسیدن به مقام سلطنت «احمدمیرزا» خوانده میشد، مانند پدرش محمدعلی شاه معلمان و مربیان روسی داشت. «اسمیر نوف» معلم روسی او که افسر ارتش روسیه بود در او نفوذ فراوان داشت. احمد میرزا در10 سالگی ولیعهد شد و در 13 سالگی متعاقب فتح تهران توسط مجاهدین مشروطهخواه و پناهنده شدن پدرش به سفارت روسیه ـ تیر 1288ـ به سلطنت رسید. با این حال تا 18 سالگی و رسیدن به سن قانونی نقشی در اداره کشور نداشت و «عضدالملک» بزرگ خاندان قاجار که از سوی شورائی متشکل از علما و برخی نمایندگان مجلس اول و سران مجاهدین به نیابت سلطنت برگزیده شده بود، زمام امور را عهدهدار بود. احمد میرزا در اردیبهشت 1292 با دختری از سران قاجار ازدواج کرد. یک سال بعد با رسیدن به سن قانونی در تیر 1293 تاجگذاری کرد و 17 سال پادشاه بود. در طول این مدت مانند پدربزرگ و جد خود سفرهای متعددی از طریق استقراض از بانکهای خارجی به اروپا انجام داد. سفر اول وی که در آبان 1298 آغاز شد، 7 ماه و سفر دوم وی که در بهمن 1300 شروع شد 10 ماه به درازا کشید. در سالهای پادشاهی احمد شاه ایران شاهد حوادث متعددی بود. اعدام شیخ فضلالله نوری ـ مرداد 1288ـ فرار محمدعلی شاه از ایران ـ شهریور 1288ـ اولتیماتوم روسیه به ایران ـ اردیبهشت 1290 ـ به توپ بستن بارگاه امام رضا (ع) توسط نظامیان روسیه ـ فروردین 1291 ـ قیام مردم بوشهر علیه نظامیان انگلیس ـ مرداد 1294 ـ قیام شیخ محمد خیابانی ـ فروردین 1299ـ قیام میرزا کوچکخان جنگلی ـ خرداد 1299 و کودتای رضاخان پهلوی ـ اسفند 1299ـ مهمترین رویدادها و حوادث دوران 17 ساله پادشاهی احمد شاه قاجار بود. در صحنه بینالمللی نیز وقوع جنگ اول جهانی ـ تیر 1293 ـ انقلاب بلشویکی در روسیه ـ آبان 1296 ـ و تاسیس جامعه ملل ـ تیر 1297 ـ مهمترین رخدادهای خارجی دوران حکومت وی بود. سالهای جنگ اول جهانی بحرانیترین سالهای حکومت احمد شاه بود. با آنکه احمد شاه در نطق افتتاحیه مجلس سوم شورای ملی دولت ایران را بیطرف خواند،2 در سالهای جنگ، ایران به اشغال روسیه و انگلیس و عثمانی در آمد، سپس قرارداد 1919 به این اشغالگری رسمیت بخشید و سبب تجزیه ایران شد. در این سالها احمدشاه در ازاء دریافت حقوق از روسیه و انگلیس در برابر طرحهای آنان سکوت میکرد و با روی کار آمدن رئیسالوزراهای مورد نظر آنان در کشور مخالفت نمینمود. 3 در سالهای پایانی حکومت وی کودتای مشترک رضاخان و سیدضیاءالدین طباطبائی، به وقوع پیوست. سیدضیاء پس از کودتا فرمان نخستوزیری خود را از احمدشاه دریافت کرد. اما کابینه وی 100 روز بیشتر دوام نیافت. پس از آن قوامالسلطنه، مشیرالدوله، مستوفیالممالک و سپس رضاخان مامور تشکیل کابینه شدند. در دوران حکومت رضاخان مقدمات سلب قدرت از احمد شاه و انقراض سلسله قاجار فراهم شد و این سلسله نهایتاً به موجب مصوبهای که در آبان 1304 در مجلس شورای ملی به تصویب رسید، منقرض گردید. 4 بدین ترتیب احمد شاه که دو سال قبل از این مصوبه و مقارن کودتای رضاخان در اروپا بسر میبرد از سلطنت خلع و برادر و ولیعهد او محمدحسن میرزا به شکل موهن و تحقیرآمیزی از ایران خارج شدند. احمد شاه سه سال پس از خلع شدن از مقام سلطنت در 32 سالگی در یکی از بیمارستانهای پاریس درگذشت. جنازه او طبق وصیتش به عراق حمل شد و در کربلا نزد مقبره پدرش به خاک سپرده شد. از مقامات دولتی ایران هیچ یک در مراسم تشییع جنازه او شرکت نکردند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
سازمان مدیریت صنعتی
نمایندگی شرق
موضوع :
استاد ارجمند :
سرکار خانم سبزواری
گرد آورندگان :
مجید محرابی – سید حسن احمد زاده
پاییز 1385
فهرست مطالب
عنوان صفحه
شیخ احمد جام (ژنده پوش) 5
شیخ احمد جام(به روایات فرزند شیخ احمد جام) 6
تربت جام، گنجینه ای از هنر معماری 14
مجموعه معماری مزار شیخ احمد جام 15
گنبد خانه 15
ایوان 16
مسجد عتیق 17
مدرسه امیر جلال الدین فیروزشاه یا گنبد سبز 18
مزار شیخ احمد جام 19
مسجد جامع نو 19
آب انبار 20
مسجد و مقبره خواجه عزیزالله 20
رباط جام 20
آرامگاه شیخ ابوذر بوزجانی 21
مجموعه تاریخی لنگر 22
مجموعه تاریخی لنگر 23
رباط سمنگان 24
مقبره میر غیاث الدین 25
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
تراجمی از زندگی و تحولات فکری جلال آل احمد
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
جلال آل احمد اسمی که در تاریخ معاصر ایران در جای جای عرصه های ادبیات، سیاست و فرهنگ و مبارزه و انقلاب دیده می شود.
جلال آل احمد متولد سال 1302 تهران است. پدر او سید احمد آل احمد از علمای طراز اول معاصر شهید مدرس بوده است.
او خود می گوید:
در خانواده ای روحانی (مسلمان-شیعه) بر آمده ام و برادر بزرگ و یکی از شوهر خواهر هام در مسند روحانیت مردند. و حالا برادر زاده ای و یک شوهر خواهر دیگر روحانیند و این تازه اول عشق است .
نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال 1302 . بی اغراق سر هفت تا خواهر آمده ام. که البته هیچ کدامشان کور نبودند. اما جز چهار تاشان زنده نماندند .کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. تا وقتیکه وزارت عدلیه (( داور)) دست گذاشت روی محضر ها و پدرم زیر بار انگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و در دکانش را بست و قناعت کرد به اینکه فقط آقای محل باشد. (1)
جلال در خانواده ای رشد و نمو که توسط رضاخان پهلوی و اصلاحات غربی او هر روز عرصه بر آن تنگ تر می شد. همانطور که دیگر مذهبی ها و روحانیون را مخصوصا بعد از شهادت مدرس به کنج انزوا رانده بود.
جلال در این دوره رشد می کند و با ناباوری شرایط اجتماعی را درک می کند که در آن روحانیت هیچ جایگاه قابل توجهی نداشت. و یا در حال از دست دادن موقعیتش بود.
دبستان را که تمام کردم دیگر نگذاشت درس بخوانم که: (برو بازار کار کن) تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من بازار را رفتم اما دارلفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم . روز ها کار؛ ساعت سازی، بعد سیم کشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل ... و شبها درس. و با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگذاری سیم کشی های متفرق. بر دست « جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهر هام که اینکاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد. و توشیح « دیپلمه» آمد زیر برگه وجودم- در سال 1322- یعنی که زمان جنگ. به این ترتیب که جوانکی با انگشتری عقیق و دست و سر تراشیده و نزدیک به یک متر و هشتاد، از آن محیط مذهبی تحویل داده می شود به بلبشوی زمان جنگ دوم بین الملل. که برای ما کشتار را نداشت و خرابی و بمباران را. اما قحطی را داشت و تیفوس را و هرج و مرج را و حضور قوی نیروهای اشغال کننده را. (2)
در این دوره جلال با تمهیدات پدر عازم سفر به نجف برای ادامه تحصیلات دینی می شود. اما در این سفر که بیش از دوماه طول نکشید جو خشک و مقدس مآب حاکم بر حوزه علمیه آن روز نجف او را کلا از دین و دینمداری زده کرد و او بدون انگشتری عقیق و در حالی که گرایشات شیعی اش را کنار گذاشته بود از نجف به تهران بر می گردد.(3)
جنگ که تمام شد دانشکده ادبیات (دانشسرای عالی) را تمام کرده بودم. و معلم شدم. 1326. در حالیکه از خانواده بریده بودم وبا یک کراوات و یکدست لباس نیم دار آمریکایی که خدا عالم است از تن کدام سرباز به جبهه رونده ای کنده بودند تا من بتوانم پای شمس العماره به 80 تومان بخرمش.
سه سالی بود که عضو حزب توده بودم. سالهای آخر دبیرستان با حرف و سخنهای احمد کسروی اشنا شدم و مجله « پیمان» و بعد « مرد امروز» و «تفریحات شب» و بعد مجله « دنیا» و مطبوعات حزب توده ... و با این مایه دست فکری چیزی درست کرده بودیم به اسم« انجمن اصلاح». کوچه انتظام، امیریه. و شبها در کلاسهایش مجانی فنارسه درس میدادیم و عربی و آداب سخنرانی. و روزنامه دیواری داشتیم و به قصد وارسی کار احزابی که همچو قارچ روییده بودند هر کدام مامور یکیشان بودیم و سرکشی میکردیم به حوزه ها و میتینگهاشان ... و من مامور حزب توده بودم و جمعه ها بالای پسقلعه و کلک چال مناظره و مجادله داشتیم که کدامشان خادمند و کدام خائن و چه باید کرد و از این قبیل ... تا عاقبت تصمیم گرفتیم که دسته جمعی به حزب توده بپیوندیم. جز یکی دو تا که نیامدند. و این اوایل سال 1323. دیگر اعضای آن انجمن « امیر حسین جهانبگلو» بود و «هوشیدر» و «عباسی» و «دارابزند» و «علینقی منزوی» و یکی دو تای دیگر که یادم نیست. پیش از پیوستن به حزب، جزوه ای ترجمه کرده بودم از عربی به اسم « عزاداریهای نامشروع» که سال22 چاپ شد و یکی دو قران فروختیم و دو روزه تمام شد و خوش و خوشحال بودیم که انجمن یک کار انتفاعی هم کرده. نگو که بازاریهای مذهبی همه اش را چکی خریده اند و سوزانده. اینرا بعد ها فهمیدیم. پیش از آن هم پرت و پلاهایی نوشته بودم در حوزه تجدید نظر های مذهبی که چاپ نشده ماند و رها شد.(4)
اگر چه فعالیت های اجتماعی را جلال از دوران دبیرستان آغاز کرده بود اما فعالیت جدی اجتماعی و سیاسی او در زمان بعد از جنگ دوم در قالب حزب توده آغاز شد.