انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

مقاله درمورد سرنوشت‏شوم کسانی است که امام حسین‏علیه السلام و یاران باوفای

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

آنچه در زیر می‏خوانید، سرنوشت‏شوم کسانی است که امام حسین‏علیه السلام و یاران باوفایش را به شهادت رساندند.

... آنان که بعد از حادثه عاشورا طعم تلخ مرگ را چشیدند وچیزی جز شقاوت و ذلت از خودشان به جای نگذاشتند.

1- عبیدالله ابن زیاد(ابن مرجانه)

عبیدالله ابن زیاد هنگام حادثه عاشورا والی کوفه بود. امام‏حسین و یارانش به دستور او به شهادت رسیدند. به ابن زیاد «ابن‏مرجانه‏» هم می‏گویند چون مادرش که کنیزی زناکار و مجوسی بود،«مرجانه‏» نام داشت. وی عمربن سعد و سپاهش را به کربلا فرستادتا امام حسین(ع)را به بیعت وادار سازند و یا او و یارانش را به‏شهادت برسانند و اهل‏بیتش را به اسارت بگیرند.

ابن زیاد پس از مرگ یزید، ادعای خلافت کرد و اهل بصره و کوفه‏را به بیعت فراخواند ولی‏کوفیان او و یارانش را از شهر بیرون‏کردند و در صدد انتقام گرفتن از خون شهدای کربلا برآمدند. وی که‏به شام گریخته بود، برای خاموش ساختن انقلاب توابین به جنگ آن‏هاشتافت.

سرانجام او در یکی از درگیری‏ها با سپاه مختار، در سال‏67 هبه هلاکت رسید. اکنون به چگونگی کشته شدن او اشاره می‏کنیم:

به مختار گزارش دادند که عبیدالله ابن زیاد، با گردآوری‏سپاهی عظیم از سرزمین شام، در راه کوفه است. مختار سپاه اندکی‏گردآورد و ابراهیم ابن مالک اشتر را فرمانده آن قرار داد. آن‏هابرای مقابله با لشکرشام به سمت مرزهای شام رفتند. دو سپاه درمنطقه «موصل‏» باهم رو به رو شدند. طولی نکشید که جنگ سختی‏آغاز شد. سپاه شام شکست‏خورد و ابن زیاد اسیرشد. به دستورابراهیم سرش را از تنش جداکردند و همراه چند سر دیگر از بزرگان‏شام، به نزد مختار فرستادند. سرها را مقابل مختار به گوشه‏ای‏افکندند. تپه کوچکی از سرهای قاتلان امام حسین(ع)مقابل مختار به‏وجود آمد. هنوز چشمان مختار از سرهای سران کفر و فتنه برداشته‏نشده بود که «مار» کوچکی بعد از چند مرتبه پیچ و تاب خوردن،از لابلای سرها گذشت و خودش را به سرابن زیاد رساند. مار آرام‏آرام وارد بینی او شد و بعد از چند لحظه از گوشش بیرون آمد. بار دیگر وارد بینی‏اش شده از گلویش خارج شد. چند مرتبه این عمل‏تکرار شد و حیرت حاضران را برانگیخت.

مختار سرابن زیاد را برای محمد حنفیه در مدینه فرستاد. محمدآن را نزد امام سجاد(ع)آورد. هنگامی که محمد سر را نزد امام‏سجاد(ع)حاضر کرد، امام(ع)مشغول غذاخوردن بود. امام(ع)با دیدن‏سرابن زیاد به زمین افتاد و سجده شکر بجا آورد و فرمود: «الحمدلله الذی ادرک لی‏ثاری من عدوی و جزی الله المختارخیرا» ; سپاس خداوند را که انتقام خون مرا از دشمنم گرفت وخداوند به مختار جزای خیر عنایت فرماید.

سپس امام افزود: هنگامی که ما را نزد ابن زیاد بردند، او درحال غذا خوردن بود و سر بریده پدرم کنارش بود. آن موقع گفتم: خدایا! مرا نمیران تا سربریده ابن زیاد را به من نشان دهی.

2- شمربن ذی الجوشن

شمر از فرماندهان خشن و جنایتکار سپاه کوفه و شام در کربلابود. از مهمترین جنایات شرم آور او، بریدن سرمبارک‏امام‏حسین(ع)بود. برای پی‏بردن به عمق جنایات او این واقعه‏حزن‏آور را مرور می‏کنیم:

تنها امام‏حسین(ع)باقی مانده بود. سپاه خون آشام کوفه و شام‏از هرسو حضرت را هدف تیر و سنگ و شمشیر و خنجر قرار داده‏بودند.

ناگهان شمر با جماعتی بین امام و خیمه‏های عشق قرار گرفت. آن‏ها به خیمه‏ها نزدیک و نزدیک‏تر شدند. امام(ع)چون حرکت آن‏ها رابه سوی خیمه‏ها دید; فریاد برآورد:

«ویلکم یا شیعه‏آل ابی‏سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم‏لاتخافون یوم المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم‏» ; وای برشما ای‏پیروان آل ابوسفیان! اگر شما دین ندارید و از حساب روز قیامت‏نمی‏ترسید، پس لااقل، در دنیای خود آزادمرد باشید.

شمر در پاسخ امام فریاد زد: ای پسرفاطمه! چه می‏گویی؟!

امام فرمود: من با شما می‏جنگم، شما با من. زن‏ها تقصیری‏ندارند، از گمراهان و متجاوزان خود جلوگیری کنید و تا زنده‏ام‏متعرض حرم من نشوید.

شمر گفت: ای پسرفاطمه! متعرض حرم نخواهند شد.

آن گاه شمر به سپاه خود خطاب کرد: همه متوجه حسین(ع)شوید وکار او را تمام کنید.

باردیگر حمله شروع شد. حضرت همچنان می‏جنگید. بدنش سرچشمه‏ای‏دهها جویبار خون شده بود. ظالمی به نام «صالح بن‏ذهب‏» پیش آمدو ضربتی بر ران حضرت وارد کرد. حضرت نقش زمین شد.

هنگامی که ضعف برامام حسین(ع)مسلط شد; سپاه اهریمن از جنگ‏دست کشید. مدت زمانی کوتاه صدای چکاوک شمشیرها شنیده نمی‏شد. کسی جرات وارد ساختن آخرین ضربه را نداشت. بار دیگر صدای شمردر فضا طنین انداز شد:

وای برشما! چرا به این مرد مهلت می‏دهید؟ مادرهایتان به‏عزایتان بنشینند. او را بکشید.

امام مورد حمله سپاه جور قرار گرفت و پیکر مجروح و مصدومش‏پذیرای صدها تیر و شمشیر و خنجر شد. طولی نکشید که عمربن سعدبه شمر گفت: برو حسین(ع)را راحت کن!

شمر پیش رفت و سراز بدن امام(ع)جدا کرد و گفت:

بااین که می‏دانم آقا و پیشوا و فرزند رسول خدا و بهترین‏انسانها از جهت پدر و مادر هستی، در عین حال، سرت را جدامی‏کنم.

گروهی از صاحبان مقاتل آورده‏اند که عمربن سعد فریاد زد:

به سوی حسین(ع)بروید و او را راحت کنید. شمر به سوی حضرت‏شتافت و با کمال گستاخی برسینه حضرت نشست. در آن دمادم غم واندوه، امام چشمان خون گرفته‏اش را گشود. چشمش به چهره‏ی مردی‏جنایتکار افتاد و گفت: «اذا کان لابد من قتلی فاسقینی شربه من‏الماء» ; اکنون که ناگزیر به کشتن من کمربسته‏ای، با شربت آبی‏مرا سیراب کن.



خرید و دانلود مقاله درمورد سرنوشت‏شوم کسانی است که امام حسین‏علیه السلام و یاران باوفای


مقاله درمورد خشنودی خدا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

خشنودی خدا بزرگترین نعمت است

قرآن کریم درباره بهشتیان می فرماید: « وعد الله المومنین و المومنات جنات تجری من تحتها الانهارخالدین فیها و مساکن طیبه فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم؛ خداوند به مردان و زنان با ایمان، بهشت هایی را که از پای درختانش نهرها جاری است که همیشه در آنند و سراهایی پاکیزه در جنات عدن وعده کرده است، ولی رضوان خدا برتر است، این همان کامیابی بزرگ است» (سوره توبه، آیه 72).  یعنی از اینکه نعمتهای جسمانی در بهشت را ذکر می کند، می فرماید که اما بالاتر از همه خشنودی حق است. این " بالاتر از همه " برای چه کسی است؟ آدمی که اساسا در دنیا خدا را نشناخته و از حب خدا و رضای خدا و خشنودی خدا و عبودیت، چیزی درک نکرده او در آخرت هم محجوب است: « من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة اعمی و اضل سبیلا؛ و هر که در این دنیا کور (دل) باشد در آخرت هم کور و گمراه تر خواهد بود» (سوره اسراء/72). نمی شود انسان در این دنیا کور باشد و در آن دنیا بینا و این چشمی که در این دنیا باز نشده در آن دنیا بینا شود! فخر رازی می گوید:

ترسم بروم (یعنی بمیرم) عالم جان نادیده *** بیرون روم از جهان، جهان نادیده در عالم جان چون روم از عالم تن؟ *** در عالم تن عالم جان نادیده

می گوید چطور از عالم تن به عالم جان بروم، در صورتی که در وقتی که در عالم تن هستم عالم جان را هنوز ندیده ام. پس انسان در عالم تن باید عالم جان را ببیند تا وقتی که از عالم تن رفت، در عالم جان راه داشته باشد. پس خشنودی خدا یک حقیقت خیلی بزرگتری است. یک ذره آن برای اینها ارزش تمام بهشتهای جسمانی را دارد. اما همه مردم که به این مطلب نرسیده اند. خیلی از مردم هستند که اگر الآن به آنها بگوییم - نه فقط در مقابل بهشتهای آن عالم، بلکه در مقابل یک امر کوچکی در همین دنیا - آیا حاضری با مقداری پول خشنودی خدا را بخری، می گوید نه. خشنودی خدا چی هست؟ ممکن است حتی هزار تومان برایش ارزش قائل نباشد. ولی این وجود دارد. برای چه کسانی؟ برای کسانی که در دنیا (به آن) رسیده اند، چون اگر انسان در دنیا به آن نرسد دیگر آنجا نمی تواند آن را درک کند و بفهمد.

قرآن می فرماید: «و لمن خاف مقام ربه جنتان؛ و برای هرکس که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ (در بهشت) است» (سوره الرحمن، آیه 46). کسی که از مقام پروردگار خودش بترسد یعنی هیبت مقام پروردگار او را بگیرد، و تعبیر " مقام " آمده است. مقام " یعنی مرتبه، عظمت؛ خدا را در مقام الوهیت بشناسد، یعنی عظمت الهی را در مقام خود درک کند. آن وقت آن خوف، خوف از عقاب خدا نیست، بلکه خوف از عظمت الهی است، که امیرالمؤمنین درباره آن فرمود: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم؛ آفریدگار در چشم دلشان بزرگ است، و از این رو هر چه جز اوست در نظرشان کوچک است» (نهج البلاغه، خطبه 193).  تمام دنیا و تمام بهشت و جهنم در نظرشان چیزی نیست؛ یعنی آن کسی که مقام پروردگار را به عظمت الهی درک کرد، دیگر امکان ندارد چیز دیگری در نظرش بزرگ بیاید.

بطور کلی انسان چنین ساختمانی دارد که بزرگی و کوچکی برایش نسبی است یعنی یک چیز بزرگ است در مقایسه با یک کوچکتر از خودش. همین قدر که آن را با یک شی ء بزرگتر مقایسه کند، حتی در چشمش کوچک می شود. مثلا ضبط صوت وقتی که در کنار ضبط صوت کوچکتری هست به نظر بزرگ است؛ اما در مقابل یک بزرگتر از خودش به نظر کوچک می آید. یک آدم بلند قد در مقابل مردم دیگر همیشه بلند قد است، وقتی که با بلند قدتر از خودش راه می رود به چشم انسان کوچک می آید. روح انسان هم همین طور است. این اشیاء که بزرگ به نظر می رسند در مقایسه با یکدیگر است ولی در مقایسه با مقام که عین عظمت است و عظمت لایتناهی است، هر عظمت دیگر کوچک به نظر می رسد؛ چون هر چه باشد متناهی است و یک متناهی با نا متناهی نسبت ندارد. اگر انسان او را به عظمت شناخت، دیگر چیزی به نظرش بزرگ نمی آید. سعدی در بوستان قطعه ای دارد:

چنین دارم از پیر داننده یاد  ***  که شوریده ای سر به صحرا نهاد پدر در فراقش نه خورد و نه خفت *** پسر را ملامت نمودند گفت



خرید و دانلود مقاله درمورد خشنودی خدا


مقاله درمورد حضرت معصومه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

تاریخ چشم به راه فاطمه ای دیگر است. انتظار به سر می آید و شمیم دلنوازی، خانه خورشید را فرا میگیرد. خنکای حضور دوباره فاطمه (س) در فضای مدینه جاری می شود و کوثر فاطمی، جوشیدن میگیرد. به کوچه باغهای حرم تو پناه می آورم و در سایه سار ملکوتی آن، نفسی تازه می نمایم. کنار نهر استجابت می نشینم و قطره ای می شوم در آبی زلال اشک های زائرانت. ضریح نورانی ات را در آغوش میگیرم و از بین شبکه های آن، مزار مطهر تو را تماشا می کنم. باورم نمی شود! آیا به این سادگی به زیارت تو آمده ام! تو که زیارتت، همسان زیارت یاس گمشده مدینه است!

زیارت بانوی مکرم اسلام حضرت فاطمه معصومه (س) 

حضرت فاطمه معصومه (س) در روز اول ذیقعده سال 173 هجری، در شهر مدینه چشم به جهان گشود. این بانوی بزرگوار، از همان آغاز، در محیطی پرورش یافت که پدر و مادر و فرزندان، همه به فضایل اخلاقی آراسته بودند. عبادت و زهد، پارسایی و تقوا، راستگویی و بردباری، استقامت در برابر ناملایمات، بخشندگی و پاکدامنی و نیز یاد خدا، از صفات برجسته این خاندان پاک سیرت و نیکو سرشت به شمار می رفت. پدران این خاندان، همه برگزیدگان و پیشوایان هدایت، گوهرهای تابناک امامت و سکان داران کشتی انسانیت بودند.

 

سرچشمه دانش

 حضرت معصومه (س) در خاندانی که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقی بود، پرورش یافت. پس از آنکه پدر بزرگوار آن بانوی گرامی به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام، یعنی حضرت رضا (ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز بر عهده گرفت. در اثر توجهات زیاد آن حضرت، هر یک از فرزندان امام کاظم (ع) به مقامی والا دست یافتند و زبانزد همگان گشتند. ابن صباغ ملکی در این باره میگوید: «هر یک از فرزندان ابی الحسن موسی معروف به کاظم، فضیلتی مشهور دارد». بدون تردید بعد از حضرت رضا (ع) در میان فرزندان امام کاظم (ع)، حضرت معصومه (س) از نظر علمی و اخلاقی، والامقام ترین آنان است. این حقیقت از اسامی، لقب ها، تعریف ها و توصیفاتی که ائمه اطهار (ع) از ایشان نموده اند، آشکار است و این حقیقت روشن می سازد که ایشان نیز چون حضرت زینب (س) «عالمه غیر معلمه» بوده است. 

 

مظهر فضایل

 حضرت فاطمه معصومه (س) مظهر فضایل و مقامات است. روایات معصومان (ع) فضیلت ها و مقامات بلندی را به آن حضرت نسبت می دهد. امام صادق (ع) در این باره می فرمایند: «آگاه باشید که برای خدا حرمی است و آن مکه است؛ و برای پیامبر خدا حرمی است و آن مدینه است. و برای امیرمؤمنان حرمی است و آن کوفه است. بدانید که حرم من و فرزندانم بعد از من، قم است. آگاه باشید که قم، کوفه کوچک ماست، بدانید بهشت هشت دروازه دارد که سه تای آن ها به سوی قم است. بانویی از فرزندان من به نام فاطمه، دختر موسی، در آن جا رحلت می کند که با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت  می شوند.»

 

مقام علمی حضرت معصومه (س)

 حضرت معصومه (س) از جمله بانوان گرانقدر و والا مقام جهان تشیع است و مقام علمی بلندی دارد. نقل شده که روزی جمعی از شیعیان، به قصد دیدار حضرت موسی بن جعفر (ع) و پرسیدن پرسش هایی از ایشان، به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم (ع) در مسافرت بود، پرسش های خود را به حضرت معصومه (س) که در آن هنگام کودکی خردسال بیش نبود، تحویل دادند. فردای آن روز برای بار دیگر به منزل امام رفتند، ولی هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. پس به ناچار، پرسش های خود را باز خواستند تا در مسافرت بعدی به خدمت امام برسند، غافل از این که حضرت معصومه (س) جواب پرسش ها را نگاشته است. وقتی پاسخ ها را ملاحظه کردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزاری فراوان، شهر مدینه را ترک گفتند. از قضای روزگار در بین راه با امام موسی بن جعفر (ع) مواجه شده، ماجرای خویش را باز گفتند. وقتی امام پاسخ پرسش ها را مطالعه کردند، سه بار فرمود: پدرش فدایش.

    فضیلت زیارت

 دعا و زیارت، پر و بال گشودن از گوشه تنهایی، تا اوج با خدا بودن است. دعا و زیارت، جامی است زلال از معنویت ناب درکام عطشناک زندگی؛ و زیارت حرم معصومه (س)، بارقه امیدی در فضای غبارآلود زمانه، فریاد روح مهجور در هنگامه غفلت و بی خبری، و نسیمی فرحناک و برخاسته از باغستان های بهشت است. زیارت مرقد فاطمه معصومه (س)، به انسان اعتماد به نفس می دهد، و او را از غرق شدن در گرداب نومیدی باز می دارد و به تلاش بیشتر دعوت می کند. زیارت مزار با صفای کریمه اهل بیت (س)، سبب می شود که زائر حرم، خود را نیازمند پروردگار ببیند، در برابر او خضوع کند، از مرکب غرور و تکبر- که سرچشمه تمامی بدبختی ها و سیه روزی هاست- فرو آید و حضرت معصومه (س) را واسطه درگاه پروردگار عالمیان قرار دهد. بر همین اساس است که برای زیارت آن حضرت، پاداش بسیار بزرگی وعده داده شده و آن، ورود به بهشت است. در این باره از امام جواد (ع) نقل شده که فرمود: «هر کس عمه ام را در قم زیارت کند، بهشت از آن اوست».

 

برگزیدن شهر قم

پس از آنکه حضرت معصومه (ع) به شهر ساوه رسید، بیمار شد. چون توان رفتن به خراسان را در خود ندید، تصمیم گرفت  به قم برود. یکی از نویسندگان در این باره که چرا حضرت معصومه (س) شهر قم را برگزید، می نویسد: «بی تردید می توان گفت که آن بانوی بزرگ، روی ملهم و آینده نگر داشت و با توجه به آینده قم و محوریتی که بعدها برای این سرزمین پیش  می آید - محوریتی که آرامگاه ایشان مرکز آن خواهد بود - بدین دیار روی آورد. این جریان به خوبی روشن می کند که آن بانوی الهی، به آینده اسلام و موقعیت این سرزمین توجه داشته و خود را با شتاب بدین سر زمین رسانده و محوریت و مرکزیت آن را با مدفن خود پایه ریزی کرده است.

 

زیارت حضرت معصومه (س) از منظر روایات

 درباره فضیلت زیارت حضرت معصومه (س) روایات فراوانی از پیشوایان معصوم رسیده است. از جمله، هنگامی که یکی از محدثان برجسته قم، به نام «سعد بن سعد» به محضر مقدس امام رضا (س) شرفیاب می شود، امام هشتم خطاب به ایشان می فرماید: «ای سعد! از ما در نزد شما قبری است». سعد می گوید: فدایت شوم! آیا قبر فاطمه دختر موسی بن جعفر (س) را می فرمایید؟ می فرماید: «آری، هر کس او را زیارت کند، در حالی که به حق  او آگاه باشد، بهشت از آن اوست.»

پیشوای جهان تشیع امام جعفر صادق (س) نیز در این باره می فرماید: «هر کس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب گردد». و در حدیث دیگری آمده است: «زیارت او، هم سنگ بهشت است».

 

زیارت مأثور درباره حضرت معصومه (ع)

یکی از ویژگیهای حضرت معصومه (س)، ورود زیارتنامه ای از سوی معصومان (س) درباره ایشان است که پس از حضرت فاطمه زهرا (س)، او تنها بانوی بزرگواری است که زیارت مأثور دارد. بانوان برجسته ای چون: آمنه بنت وهب، فاطمه بنت اسد، خدیجه بنت خویلد، فاطمه ام البنین، زینب کبری، حکیمه خاتون و نرجس خاتون که هیچ شک و تردیدی در مقام بلند و جایگاه رفیع  آن ها نیست. هیچ کدام زیارت مأثور از سوی معصومان (س) ندارند و این نشان دهنده مقام والای این بانوی گرانقدر اسلام است. باشد که شیعیان و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت (س) به ویژه بانوان، این مقام بزرگ و عالی را پاس بدارند و همواره الگو و مظهر عفاف و تقوا و حیا باشند. تنها در این صورت است که روح باعظمت این بانوی بزرگ از همه ما خشنود خواهد شد.

 

امام رضا (ع) و لقب «معصومه»

 حضرت فاطمه معصومه (س) بانویی بهشتی، غرق در عبادت و نیایش، پیراسته از زشتی ها و شبنم معطر آفرینش است. شاید یکی از دلایل «معصومه» نامیدن این بانو، آن باشد که عصمت مادرش حضرت زهرا (س) در او تجلی یافته است. بر اساس پاره ای از روایات، این لقب از سوی امام رضا (ع) به این بانوی والامقام اسلام وارد شده است؛ چنان که فقیه بلند اندیش و سپید سیرت شیعه، علامه مجلسی (ع) در اینباره میگوید: امام رضا (ع) در جایی فرمود: «هرکس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است».

کریمه اهل بیت

 حضرت معصومه (س) در زبان دانشمندان و فقیهان گران قدر شیعه، به لقب «کریمه اهل بیت» یاد می شود. از میان بانوان اهل بیت، این نام زیبا تنها به آن حضرت اختصاص یافته است. بر اساس رویای صادق و صحیح نسب شناس گرانقدر، مرحوم آیت الله مرعشی نجفی، این لقب از طرف امام صادق (ع) بر حضرت معصومه (س) اطلاق شده است. در این رؤیا، امام صادق (ع) به آیت الله نجفی که با دعا و راز و نیاز، تلاش پیگیری را برای یافتن قبر مطهر حضرت زهرا (س) آغاز کرده خطاب فرمود: برتو باد به کریمه اهل بیت.

 

القاب حضرت معصومه (س)



خرید و دانلود مقاله درمورد حضرت معصومه


مقاله درمورد جنگ خندق

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 5

 

جنگ خندق، که به جنگ احزاب نیز معروف است، در 17 شوال سال پنجم هجرت بعد از غزوه بنى نضیر واقع شد. این جنگ همان طورى که از نامش (احزاب) پیداست، جنگى بود که در آن تمام قبایل و گروههاى مختلف دشمنان اسلام، عرب، مشرک و یهود، بر ضد اسلام با هم متحد شدند و نیروى عظیمى را تشکیل دادند و براى محو اسلام و نابودى مسلمانان عازم مدینه شدند. و نزدیک به یک ماه مدینه را محاصره کردند و چون مسلمانان براى جلوگیرى از پیشروى دشمن، اطراف مدینه را به صورت خندق درآورده بودند، این جنگ را غزوه «خندق» می ‏نامند.

جنگ احزاب آخرین تلاش دشمن

این جنگ آخرین تلاش دشمن بود که پیروزى در آن به نفع هر گروه تمام مى‏شد، سرنوشت آن گروه را مشخص مى‏کرد. به همین دلیل هنگامى که قهرمان بزرگ عرب، «عمرو بن عبدود» در برابر قهرمان رشید اسلام، امیر المؤمنین على بن ابى طالب (ع) قرار گرفت، رسول خدا (ص) فرمود: «بَرَزَ الإیمانُ کلُّهُ إلى الشرکِ کُلِّه؛ تمام ایمان در برابر تمام کفر قرار گرفت.» چرا که پیروزى على بن ابى‏طالب (ع) بر عمرو، یا عمرو بر على (ع) پیروزى ایمان بر کفر و یا پیروزى کفر بر ایمان بود؛ به عبارت دیگر، سرنوشت آینده اسلام و شرک با این کارزار رقم مى‏خورد. لذا پس از پیروزى اسلام در این جنگ، قریش دیگر نتوانست خود را سازماندهى کند و براى همیشه ابتکار عمل به دست مسلمانان افتاد و قدرت دشمن براى همیشه شکسته شد و ستاره اقبالشان به افول گرایید. این پیروزى در حقیقت نقطه عطفى در تاریخ اسلام به شمار آمد و کفه موازنه قوا را در میان اسلام و کفر براى همیشه به نفع مسلمانان بر هم زد؛ به طورى که دشمنان قسم خورده اسلام، دیگر قدرت جنگیدن با سپاه اسلام را نداشتند بر همین اساس بود که پیامبر اسلام بعد از پایان جنگ فرمود: «الآن نَغزوهم و لا یَغزوننا؛ اکنون ما با آنها مى‏جنگیم، اما آنها قدرت جنگیدن با ما را ندارند.»

 

تشکل شرک و کفر در نابودى اسلامکفار مکه و قریش همواره در کمین بودند تا به نحوى بر پیکر اسلام و مسلمانان ضربه وارد نموده، و در فرصت مناسبى به جانب پایگاه اسلام، مدینه لشکر کشى کنند، تا اسلام را نابود نمایند. همزمان با جنگ احزاب، عامل دیگرى سبب شد که شعله این جنگ روشن شود و لشکر ده هزار نفرى متشکل از کفر و شرک و یهود، به جانب مدینه سرازیر شوند. این عامل، فتنه و تحریک یهود «بنى نضیر» بود که کفار مکه را تشویق به جنگ کردند و قول همکارى و پشتیبانى به آنها دادند. بنى نضیر گروهى از یهود بودند که در کنار مدینه ساکن و با مسلمانان پیمان دوستى و عدم تعرض بسته بودند. یهودیان بنى‏نظیر به پیمان خود عمل نکردند و به دنبال فرصتى بودند تا پیامبر (ص) را به قتل برسانند؛ اما قبل از آنکه آنها طرح خود را عملى سازند، جبرئیل امین نازل شد و حضرت را از توطئه آنها آگاه ساخت و پیامبر (ص) بلافاصله مکان خود را تغییر داد و از محل توطئه خارج شد. بدین ترتیب نقشه ‏هاى آنها نقش بر آب شد. پس از این حادثه، رسول خدا توطئه بنى‏نضیر را نقض آشکار پیمان عدم تعرض دانست و به آنها پیام فرستاد که ده روز فرصت دارند شهر مدینه را ترک کنند و یا آماده جنگ باشند. طایفه بنى نضیر در ابتدا با تکیه بر وعده سرکرده منافقین یعنى «عبد اللَّه بن اُبّى»، به مدت بیست روز پس از پایان مهلت، ایستادگى کردند اما چون توان مقاومت نداشتند، خانه ‏هاى خود را تخلیه کرده و به سوى خیبر - واقع در چند فرسخى مدینه - رهسپار شدند. ماجرا در اینجا خاتمه نیافت؛ زیرا دشمنى و خصومت آنان نسبت به اسلام و پیامبر خدا بیش از اینها بود. پس از این حادثه، چند نفر از بزرگان و رؤساى بنى نضیر مانند «سلام ابى الحقیق» و «حیى بن أخطب» در رأس هیأتى عازم مکه شدند و آمادگى خود را براى جنگیدن با مسلمانان به اطلاع سران قریش رساندند، و به آنها قول دادند تا آخرین نفس در کنار مشرکان مکه بایستند و با پیامبر اسلام بجنگند. بدین ترتیب مشرکان مکه را آماده جنگ کردند و از آنجا به سراغ قبیله «غطفان» - که از یهودیان بودند و دشمنى سرسختى با اسلام داشتند - رفتند و آنها را نیز تشویق به جنگ با مسلمانان نمودند. آنها هم به درخواست آنان رأى موافق دادند، مشروط بر این که پس از پیروزى، محصول یک ساله خیبر به آنها پرداخت شود. اما کار در اینجا خاتمه پیدا نکرد و قریش با هم‏پیمان خود قبیله «بنى سلیم»، و غطفان هم با هم ‏پیمان خود قبیله «بنى اسد» مکاتبه نموده و آنها را براى شرکت در این لشکر کشى دعوت نمودند، و این قبایل هم دعوت آنها را پذیرفتند و در روز معین کفر و شرک و یهود که از اسلام سیلى خورده بودند و یا براى آینده خود احساس خطر مى‏کردند، دست به دست هم دادند و با ده هزار نفر به فرماندهى ابو سفیان عازم مدینه شدند، تا کار اسلام را یکسره کنند و پیامبر (ص) را به قتل برسانند و مسلمانان را قتل عام نمایند و اموال آنها را به غارت برده و زنانشان را به اسارت ببرند. اما خداى بزرگ غیر از این را خواست، لذا با شکست آن گروهها و احزاب، پیروزى نصیب مسلمانان شد و براى همیشه چراغ کفر و بت پرستى خاموش و چراغ اسلام روشن گردید.

 

آگاهى پیامبر (ص) از حرکت دشمن و حفر خندق

رسول خدا از هنگامى که به مدینه هجرت کرد و حکومت اسلامى را پایه‏گزارى نمود افراد آگاه و بصیرى را به اطراف مى‏فرستاد تا اوضاع دشمن را به اطلاع او برسانند تا غافلگیر حملات مخالفان اسلام نشود. از این رو وقتى سپاه شرک و کفر و با کمک یهود در جنگ احزاب رهسپار مدینه شدند و فکر مى‏کردند پیامبر اسلام از این نیروى عظیم ده ‏هزار نفرى بیخبر است، با خوشحالى و پایکوبى و با تصور این که این مرتبه کار مسلمانان را تمام خواهند کرد، مى‏آمدند. اما خبر حرکت سپاه دشمن بوسیله گروهى از قبیله خزاعه پس از چهار روز به گوش پیامبر (ص) و مردم مدینه رسید. اهل مدینه از شنیدن این خبر سخت به وحشت افتادند. این شایعه منتشر شد که نیروهاى اسلام در جنگ احد از نیروى دشمن که سه هزار نفر بود شکست خوردند، اکنون چگونه با سپاه ده هزار نفرى مجهز به تمام وسایل جنگى مقابله خواهند کرد. پیامبر (ص) بدون آنکه تحت تأثیر شایعات قرار گیرد با درایت و کمال قدرت و شهامت تصمیم به چاره‏جویى و برنامه‏ریزى براى مقابله با دشمن گرفت. از این رو بلافاصله جمعى از بزرگان و فرماندهان اسلام را به مشورت فراخواند و شوراى دفاعى تشکیل داد، تا از تجربیات تلخى که از «غزوه احد» داشتند براى مقابله با دشمن نیرومند برنامه‏ ریزى کنند. نتیجه این شورا آن شد که همه فرماندهان به اتفاق آراء نظر دادند که در مدینه بمانند و از داخل شهر با لشکر دشمن بجنگند. این پیشنهاد مورد قبول پیامبر (ص) قرار گرفت، اما این برنامه براى مقابله با دشمن کافى نبود؛ زیرا سیل خروشان سپاه عرب و هجوم هزاران جنگجو، مسلمانان را از پا درمى‏آورد و شهر مدینه را در هم مى‏شکست.

سلمان فارسى که از فنون رزمى ایرانى‏ها آشنایى کامل داشت، و نخستین جنگى بود که در رکاب پیامبر (ص) حاضر بود، براى جلوگیرى از حمله لشکریان دشمن به داخل شهر مدینه، پیشنهاد کرد: خندقى در اطراف شهر مدینه حفر شود تا نیروهاى مهاجم نتوانند براحتى وارد مدینه شوند. این وسیله دفاعى تا آن روز در جزیرة العرب سابقه نداشت و تاکتیکى نو به حساب مى‏آمد. پیشنهاد از آنجا که هم از نظر نظامى و هم از نظر تقویت روحیه براى مسلمانان مهم بود و هم موجب تضعیف دشمن مى‏شد، مورد پسند سپاهیان اسلام قرار گرفت و به اتفاق آراء به تصویب رسید. از آنجا که نظر سلمان فارسى پدیده‏اى نو و تاکتیک نظامى بسیار جالبى بود. همچنین او مردى قوى و نیرومند بود، در موقع تقسیم افراد براى حفر خندق، بین مهاجر و انصار درباره او اختلاف پیش آمد، مهاجران گفتند: سلمان از ماست و انصار هم مى‏گفتند: سلمان از ماست. پیامبر گرامى اسلام (ص) به نزاع آنان خاتمه داد، و فرمود: «سلمانُ مِنّا، سلمانُ مِن أهلِ البیت؛ سلمان از خاندان ماست، (سلمان از) اهل بیت است.»

 



خرید و دانلود مقاله درمورد جنگ خندق


تحقیق در مورد جغرافیای طبیعی (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

اندونزی بزرگترین مجمع‌الجزایر جهان است که در امتداد خط استوا و بین قطعه خشکی جنوب شرقی آسیا و استرالیا قرار دارد.%81 درصد از کل مساحت اندونزی را آ ب پوشانده است. مجمع‌الجزایر اندونزی دارای پنج جزیره بزرگ و نزدیک به 30 گروه مجمع‌الجزایر می‌باشد. بر اساس اعلام مقامات اندونزی در سال 1994 اندونزی دارای 17508 جزیره کوچک و بزرگ بوده اما فقط 6000 جزیره آن مسکونی می‌باشد. پنج جزیره مهم آن عبارتند از: 1- سوماترا 2- جاوه 3- کالیمانتان 4- سولاوسی 5- ایریان جایا.

اندونزی دارای آب و هوای استوایی و دارای دو فصل خشک و بارانی هر یک به مدت چهار ماه می‌باشد. اندونزی بعد از برزیل دارای بزرگترین ذخایر جنگلهای استوایی(معروف به ششهای جهان) می‌باشد که نزدیک به 120 میلیون هکتار را در بر می‌گیرد.خاک بیشتر مناطق اندونزی به دلیل وجود با تلاقهای فراوان جلگه‌ها و دشتهای وسیع و نیز رسوبات آتشفشانی برای کشاورزی مناسب است. جزایر جاوه وبالی دارای حاصلخیزترین خاکها هستند. اندونزی دارای رشته کوه‌های فراوان و قله‌های مرتفع بسیاری است که در بین آنها حدود 400 آتشفشان وجود دارد که یک چهارم آنها فعال است .

اندونزی دارای راههای دریایی مهمی است که اقیانوس هند را به اقیانوس آرام پیوند میدهد. از مهمترین این آبراهها می‌توان به 1- تنگه مالاکا، 2- تنگه سوندا، 3- تنگه ماکا سار که از دیرباز مورد استفاده کشتیهای تجاری بوده است اشاره نمود.شهر جاکارتا پایتخت اندونزی است و شهرهای مهم دیگر اندونزی عبارتند از: 1-سورابایا 2- باندونگ 3- جوگجاکارتا 4- مالانگ 5- مدان 6- پالمبانگ 7-اوجونگ 8- بانجار ماسین.

شهر جاکارتا از بنادر مهم تجارتی قدیمی اندونزی می‌باشد این بندر در ابتدا سونداکلاپا نام داشت که پس از شکست نیروهای پرتغالی از نیروهای مسلمان به رهبری فتح‌الله‌خان در سال 1527 م به جایاکارتا (پیروزی بزرگ) تغییر نام یافت. در سال 1618م هلندیها به جاکارتا حمله و پس از اشغال آن مقر کمپانی هند شرقی هلند را به آنجا منتقل و نام آنرا به باتاویا تغییر دادند. تا اینکه در جنگ جهانی دوم و اشغال اندونزی توسط ژاپن به جاکارتا تغییر نام یافت. در اندونزی به علت وسعت زیاد در میان حدود شرقی وغربی آن سه منطقه زمانی مختلف وجود دارد:

1-بخش غربی اندونزی 7 ساعت جلوتر از گرینویچ، 2-بخش مرکزی اندونزی 8 ساعت جلوتر از گرینویچ، ‌3-بخش شرقی اندونزی 9 ساعت جلوتر از گرینویچ.

اندونزی چهارمین کشور پرجمعیت جهان و سومین کشور در حال توسعه و پرجمعیت‌ترین کشور اسلامی است.جمعیت فعلی اندونزی بین 210 تا 212 میلیون نفر تخمین زده می‌شود. دولت اندونزی با پیروی از سیاستهای یهودی صلیبی در مورد کنترل جمعیت که هدف آن کاهش جمعیت مسلمین می‌باشد پیشتاز دیگر کشورهای اسلامی در این زمینه بوده  و توانسته رضایت اربابان صلیبی یهودی خود را جلب نماید. نرخ رشد جمعیت از 3/2 در سال 1971م به کمتر از 5/1 درصد تقلیل یافته و این روند همچنان ادامه دارد. ژنرال سوهارتو رئیس دولت وقت اندونزی در سال 1989م به خاطر خوش خدمتی در راستای اهداف استعمارگران نو جایزه ویژه سازمان ملل در مورد تنظیم خانواده را دریافت کرد.

«شورای ملّی تنظیم خانواده» با همکاری آژانسهای کمک‌رسانی یهودی صلیبی و با همکاری وزارت بهداشت اندونزی384 هزار مرکز کنترل خانواده تا سال 1993م در اندونزی تأسیس نمود که بر اثر تبلیغات و عملکرد آنها 31 میلیون زوج 24 میلیون آنان از روشهای مختلف جلوگیری از بارداری و عقیمی استفاده نموده‌اند.

برنامة صهیونیسم بین‌الملل و اتحاد صلیبی منحصر در کنترل جمعیت مسلمین نیست، بلکه در برنامه‌های دولت و بانک جهانی سیاست توازن جمعیت و یا کاستن از جمعیت مسلمین در مناطق حساسی که اکثریت با مسلمین است تحت پوشش مهاجرتهای داخلی در جریان است.

اندونزی از نظر قومی و نژادی جامعه متنوعی بوده و فاقد یک گروه نژادی است. با این حال بیشتر مردم از نژاد ملایو هستند. اندونزی دارای بیش از 200 زبان محلی است که با احتساب لهجه‌های گوناگون به 583 زبان و لهجه می‌رسد. معروفترین زبانهای رایج در اندونزی عبارت است از:1-آچه‌ای 2-بتکی 3-سوندایی 4-جاوه‌ای 5-ساساکی 6-تتوم. اما زبان اندونزیایی که برگرفته از زبان ملایو است به عنوان زبان رسمی کشور رواج وسیعی داشته و در تمام سطوح آموزشی، اداری، حقوقی و رسانه‌ای به کار می‌رود. در دوره گسترش اسلام در این سرزمین خط و الفبای عربی جایگزین خط قدیم (الفبای پالاوا) شده و به حروف عربی و یا حروف جاوه‌ای مشهور بوده است. هنگام اشغال این سرزمین توسط هلند مبلغین مسیحی با حمایت استعمارگران هلند جهت تغییر دین این مردم خط آنان را به تدریج از عربی با الفبای لاتین تغییر دادند. امروز نیز زبانهای ملایو و اندونزیایی به الفبای لاتین نوشته می‌شود. خط قدیم عربی برای نسل جدید ناآشنا و به جز در محافل مذهبی کاربردی ندارد .



خرید و دانلود تحقیق در مورد جغرافیای طبیعی (word)