لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
عمر بن الخطاب (رضی الله عنه)او عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبدالعزی بن ریاح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدی بن کعب بن لؤی بن غالب قرشی عدوی است که نسب او در کعب بن لؤی به رسول الله (صلی الله علیه و سلم) می رسد. 13 سال پس از عام الفیل متولد گردید؛ کنیه اش ابوحفص می باشد و از آنجا که بوسیله او اسلام در مکه آشکار و علنی شد و میان کفر و ایمان جدایی افتاد به فاروق ملقب گردید.عمربن الخطاب قبل از اسلامدر کودکی به سختی و خشونت زندگی عادت کرد. او در کودکی برای پدر و دائی هایش چوپانی می کرد. در جوانی به تجارت روی آورد و توانست در این راه موفق شود و دارای ثروت شود. در سفرهای تجاری اش به یمن و شام توانست معارف متعددی کسب کند. از آنجایی که از نظر خانوادگی دارای مکانت بالایی بود و همچنین دارای شخصیتی قوی و شجاعت بسیاری بود توانست در میان قریش جایگاه و مکانت بالایی کسب کند تا جایی که ابن سعد می گوید: «عمر بن الخطاب قبل از اسلام میان عرب در اختلافاتشان داوری می کرد» او دارای شخصیتی حکیم، شکیبا، شریف و دارای بلاغت و رسائی حجت بود و به همین سبب قریش او را به عنوان سفیر خود منصوب کرده بودند.ظهور اسلامطبیعت مخلص و باوفای عمر بن الخطاب باعث شده بود او در حد توان خود از قریش و مکه دفاع کند و در مقابل هر آنچه آن را باعث ضربه خوردن به قریش می دانست بایستد. برای همین در آغاز دعوت رسول الله (صلی الله علیه و سلم) از آنجایی که هنوز با این دعوت آشنایی نداشت و آن را باعث بی رونقی مکه و از بین رفتن مکانت و ارزش قریش می دانست به شدت در برابر آن مقاومت کرد تا جایی که او از شدیدترین افراد قریش در برابر کسانی بود که ایمان آورده بودند. عمربن الخطاب در جاهلیت زندگی کرده و کاملا با حقیقت آن آشنا بوده و به تمام آداب و سنن و ارزشهای آن آشنایی داشت و برای همین وقتی به اسلام وارد شد زیبایی آن را کاملا درک کرد و به تفاوت عظیم بین آن و عقیده گذشته خود پی برد ...اسلام آوردن عمربن الخطاب (رضی الله عنه)اولین شعاع نور ایمان هنگامی بر قلب عمر بن الخطاب تابید که مشاهده کرد زنان مسلمان به علت اذیت و مشقت هایی که از دست او متحمل شده اند سرزمین خود را ترک کرده و به حبشه مهاجرت می کنند. دیدن این صحنه قلب عمر بن الخطاب را به رحم آورد.ام عبدالله بنت حنـتمه ـ رضی الله عنها ـ می گوید: هنگامی که برای مهاجرت به حبشه آماده می شدیم، عمربن الخطاب ما را دید و به نزد من آمده گفت: دارید می روید ای ام عبدالله؟ گفتم: آری به الله سوگند در زمین خدا خارج خواهیم شد، شما ما را اذیت کردید و قهر و خشم خود را بر ما فرو آوردید، می رویم تا اینکه خداوند فرجی حاصل کند. عمر گفت: خدا به همراهتان. اینجا رقت قلبی از او دیدم که قبلا ندیده بودم. وقتی عامر بن ربیعه آمد داستان را برای او بازگو کردم. او گفت آیا به اسلام آوردن او امیدوار شده ای؟ گفتم: آری، گفت: او اسلام نخواهد آورد تا اینکه خر خطاب اسلام بیاورد! شاید ایمان آوردن عمر تا این اندازه برای ربیعه عجیب و غیر ممکن بود این قضیه در قلب عمر تاثیر گذاشت تا اینکه بالاخره پس از حادثه ای اسلام آورد:قریش تصمیم به قتل رسول الله گرفت و از میان آنها عمر بن الخطاب حاضر به این کار شد اما خداوند چیز دیگری برای او اراده کرده بود. به قول مولوی:شمشیر به کف عمــّـر، در قصد رسول آید در دام خدا افتـد، وز بخـت، نظـر یابدژ
عمر با شمشیر لخت در گرمای شدید به سوی منزل ارقم به راه افتاد. در راه به نعیم بن عبدالله النحام برخورد. نعیم به او گفت: به کجا می روی ای عمر؟ او قصدش را به نعیم گفت. نعیم او را از این قصد بازمی دارد. اما عمر دست بردار نبود اینجا بود که نعیم برای آنکه او را از این کار بازدارد به او گفت: خواهر و داماد خودت مسلمان شده اند و تو را در گمراهی ات ترک کرده اند.با شنیدن این خبر، عمربن الخطاب به خانه خواهرش می رود تا او و دامادش را تنبیه کند. در این هنگام آنها در حال قرائت سوره «طه» بودند. وقتی عمر وارد شد خواهرش شر را در چهره او دید. عمر گفت: این صدای چه بود؟ آنها گفتند داشتیم صحبت می کردیم. عمر گفت: یا اینگه گمراه شده اید؟ دامادش به او گفت: اگر حق در غیر دین تو باشد چه ای عمر؟ عمر با او درگیر شد و او را بر زمین انداخت و بر سینه اش نشست. خواهرش به کمک شوهرش شتافت و خواست عمر را از او دور کند که عمر ضربه ای بر صورتش زد که خون از صورت خواهرش جاری شد. خواهرش که خشمگین شده بود به عمر گفت: ای دشمن خدا آیا برای اینکه خداوند را به یگانگی می پرستم مرا می زنی؟ هر کاری می خواهی بکن، اشهد أن لا إله إلا الله و اشهد أن محمدا رسول الله ما علی رغم مخالفت تو مسلمان شده ایم.عمر با شنیدن این سخنان پشیمان شد و از روی سینه دامادش برخواست و گفت: این صحیفه را که داشتید می خواندید بدهید به من تا بخوانم. اما خواهرش امتناع کرد و گفت تو نجس هستی و باید غسل کنی. عمر این کار را کرد و خواهرش آیات سوره طه را به او داد. قرائت سوره طه تاثیر عظیمی بر روی او بر جای گذاشت تا اینکه به خواهرش گفت: شایسته است هرکه این سخنان را گفته به تنهایی پرستیده شود، مرا به سوی محمد راهنمایی کنید.پس از آن عمربن الخطاب به نزد رسول الله (صلی الله علیه و سلم) در خانه ارقم بن ابی الارقم رفته و در آنجا اسلام آورد. اسلام او در ماه ذی الحجه سال ششم نبوت (6 سال پس از نبوت رسول الله) بود. وی در آن هنگام 27 سال داشت. او سه روز بعد از حمزه بن عبدالمطلب اسلام آورد.با اسلام عمر وضعیت مسلمانان تغییر یافت...
تاثیر اسلام عمربن الخطاب (رضی الله عنه)با اسلام حمزه بن عبدالمطلب (رضی الله عنه) و عمربن الخطاب (رضی الله عنه) موقعیت مسلمانان بهبود یافت و مشرکین نـتوانستند مانند گذشته به رسول الله (صلی الله علیه و سلم) آزار برسانند. عبدالله بن مسعود (رضی الله عنه) می گوید: از هنگامی که عمر (رضی الله عنه) اسلام آورد ما عزت یافتیم. تا قبل از آن نمی توانستیم در کنار کعبه طواف کنیم و نماز بگزاریم اما پس از اسلام او این امکان را یافتیم.صهیب بن سنان (رضی الله عنه) می گوید: هنگامی که عمر اسلام آورد، اسلام آشکار شد و بطور علنی دعوت به آن آغاز گردید و ما توانستیم به دور کعبه حلقه زده و جلسه بگیریم...فردوسی در شاهنامه می سراید: عـمـر کـرد اسـلام را آشــکـــار بیـاراسـت گیـتی چــو بـاغ بهــارتعداد مسلمانان در آن هنگام در حدود 40 مرد و 11 زن بود.
هجرت عمربن الخطاب (رضی الله عنه)هجرت عمربن الخطاب برخلاف دیگران کاملا علنی بود. عبدالله بن عباس می گوید: علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) به من گفت: هیچ یک از مهاجرین نبود مگر اینکه مخفیانه هجرت کرد، مگر عمر بن خطاب که وقتی قصد هجرت نمود شمشیرش را بر گردن آویخت و کمان برگرفت ... و بسوی کعبه به راه افتاد، در آن هنگام قریشیان آنجا بودند،پس هفت بار کعبه را طواف نمود و آنگاه روبه قریش کرده و گفت: هرآنکه می خواهد مادرش در عزایش بنشیند یا اینکه زنش بیوه و فرزندانش یتیم شوند مرا در پشت این دره ملاقات کند. علی (رضی الله عنه) می گوید: هیچ کس او را دنبال نکرد مگر گروهی از مستضعفین که وی آنها را ارشاد کرد و به راهش ادامه داد.هجرت او قبل از هجرت رسول الله (صلی الله علیه و سلم) بود عمربن الخطاب (رضی الله عنه) در میادین جهادعلما بر این اتفاق نظر دارند که عمربن الخطاب (رضی الله عنه) در غزوه بدر و احد و تمام غزوات و نبردها به همراه رسول الله (صلی الله علیه و سلم) بوده و در هیچ غزوه ای غائب نبوده است.او در جنگ بدر دائی اش عاص بن هشام را به قتل رساند و اینچنین ثابت کرد که رابطه خونی نباید مانعی در برابر عقیده و جهاد باشد.در غزوه احد (پس از آنکه تعداد زیادی از مسلمانان شهید شدند)در پایان جنگ ابوسفیان رو بسوی مسلمانان گفت: امروز مساوی شدیم، بدر در برابر احد، عمر بن الخطاب در جوابش گفت: «هرگز مساوی نیستیم، کشته شدگان ما در بهشتند و کشته شدگان شما در آتش» آنگاه ابوسفیان از او پرسید: آیا محمد را کشته ایم؟ عمر (رضی الله عنه) در پاسخش گفت: هرگز! او زنده است و اکنون سخن تو را می شنود. ابوسفیان گفت: تو نزد من از ابن قمئه راستگوتر هستی (ابن قمئه به دروغ ادعا کرده بود رسول الله (صلی الله علیه و سلم) را کشته است)در غزوه حنین در شروع نبرد مسلمانان که جمع زیادی از آنان تازه اسلام آورده بودند (این غزوه پس از فتح مکه روی داد) عده ای از آنان به جمع زیاد خود مغرور شده و گفتند :«امروز دیگر به خاطر کمی تعدادمان مغلوب نخواهیم شد» اما از سوی دشمن غافلگیر شدند و شکست خورده عقب نشینی کردند تنها عده کمی از اصحاب پیامبر از جمله ابوبکر و عمر و علی بن ابی طالب و عباس بن عبدالمطلب و فضل بن عباس و ابوسفیان بن حارث و پسرش و ربیعه بن حارث و عده کم دیگری دور رسول الله (صلی الله علیه و سلم) باقی ماندند که خداوند مسلمانان را در آن جنگ پس از آنکه شکست خورده بودند پیروزی بخشید و مهاجرین و انصار و یاران نخستین پیامبر توانستند با نیروی ایمان خود بر دشمن پیروز شوند.در سال 9 هجری وقتی پیامبر (صلی الله علیه و سلم) از آمادگی ارتش روم برای حمله به شمال عربستان اطلاع می بابد فرمان بسیج عمومی اعلام می کند. پیامبر (صلی الله علیه و سلم) لشکر ارسالی به تبوک را به علت گرمی هوا و دوری راه «جیش العسره» (لشکر سختی)نام گذاشت. ضمنا رسول الله (صلی الله علیه و سلم) برای تجهیز این لشکر فرمان جهاد مالی صادر کرد و همه مسلمانان برای تجهیز این لشکر مبالغ زیادی در حد وسعت مالی خود انفاق کردند که عمربن الخطاب (رضی الله عنه) نصف تمام ثروتش را بخشید! این تنها نمونه هایی از حضور امیرالمومنین عمربن الخطاب (رضی الله عنه) در میادین جهاد است که نمی توان در این مجال اندک به همه رشادت های این صحابی دلیر اشاره کرد.اهمیت احادیث عمربن الخطاب (رضی الله عنه)عمربن الخطاب (رضی الله عنه) بر ملازمت و همراهی رسول الله بسیار حریص و پایبند بود بطوری که همیشه در مجالس و مواعظ پیامبر حاضر بوده و تا پایان مجلس جای خود را ترک نمی کرد. هنگامی که در سالهای اول پس از هجرت کاروانی در هنگام خطبه پیامبر به مدینه رسید و جمعی از حاضران برای خرید از کاروان خطبه را رها کرده و پیامبر را با عده کمی از یارانش تنها گذاشتند عمربن الخطاب جزو عده کمی بود که خطبه پیامبر را ترک نکرد. در مورد این قضیه آیات پایانی سوره جمعه نازل شد.به علت این شوق و علاقه، احادیث زیادی از طریق ایشان به ما رسیده است که تعداد کل این احادیث 539 حدیث می باشد و گفته شده 537 حدیث که امام بخاری (بخارایی) 34 حدیث و امام مسلم نیشابوری 21 حدیث از ایشان روایت نموده اند که از این تعداد 26 حدیث متفق علیه می باشند(یعنی بخاری و مسلم هر دو روایت نموده اند) و بقیه این احادیث در دیگر کتب حدیث می باشند.احادیث روایت شده بوسیله عمر فاروق (رضی الله عنه) دارای ارزش علمی و عقیدتی بسیاری هستند از جمله حدیث معروف «إنما الأعمال بالنیات» (همانا اعمال به نیت ها بستگی دارند) که امام بخاری آن را به عنوان اولین حدیث صحیح بخاری قرار داده است و همچنین حدیث جبرئیل که در آن، اسلام ، ایمان و احسان و مسائل اساسی دیگری شرح داده شده است. امام نووی این حدیث را پس از حدیث «إنما الأعمال بالنیات» در کتاب «اربعین» خود قرار داده است. احادیث مهم دیگری نیز توسط ایشان روایت شده که می توان به کتب حدیث مراجعه کرد.عمربن الخطاب (رضی الله عنه) اولین امیرالمؤمنین پس از وفات خلیفه اول مسلمین ابی بکر صدیق (رضی الله عنه)، عمربن الخطاب (رضی الله عنه) به مقام خلافت رسید. از دیدگاه اهل سنت عمربن الخطاب (رضی الله عنه) دومین خلیفه از پنج خلیفه راشد می باشد (ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن) او اولین کسی بود که لقب امیرالمومنین یافت. (ابوبکر صدیق از سوی مسلمانان خلیفه رسول الله نامیده می شد).دوران خلافت امیرالمومنین به اعتراف مورخین پرشکوهترین دوران حکومت اسلامی در تمام تاریخ می باشد. توسعه خلافت اسلامی از جزیره العرب بسوی سرزمین پارس (ایران) تا سرزمین هند و شام (به همراه فلسطین)و مصر و لیبی (بخش بزرگی از شمال آفریقا) باعث شد در عرض مدت کمی سرزمین بزرگی به دست مسلمانان بیافتد. به روایت تاریخ مسلمین با اخلاق و ایمان خود به همراه فتح سرزمینها، قلبها را نیز فتح می کردند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
پیشگفتار
حضرت آیة الله حاج سیدرضا صدر - قدسسره (1300 - 1373) فقیهى عالىمقام، حکیمى توانا، بقیة السلف دودمانى عریق و مشهور به علم و تقوا وفقاهت، در مشهد مقدس متولد شد. پس از فرا گرفتن دروس مقدماتى در حوزهعلمیه مشهد، همراه پدر بزرگوارش حضرت آیة الله العظمى سیدصدرالدین صدر(قدس سره) که از مراجع آن زمان بود - به قم مهاجرت کرد. دروس سطح وهمچنین دروس خارج فقه و اصول و فلسفه و عرفان را از محضر اساتید بزرگ حوزه علمیه قم از جمله مرحوم والدشان و مرحوم آیة الله العظمى حجت و مرحوم آیةالله العظمى امامخمینى(رحمهم الله) بهره برده و در مدتى کوتاه در سایه تلاش ونبوغ خویش، در ردیف برجستگان حوزه در آمد و به خاطر جامعیت منحصر بهفرد خویش بین اقران مشار بالبنان گردید. آن بزرگوار، در عین دارا بودن مراتب عالى اجتهاد در حد مرجعیت و تدریس علوم حوزوى، بیانى شیوا و قلمى محکم و نثرى روان داشت و به علت این آمادگى علمى و قلمى، توانست آثارى بس گرانبها درعلوم مختلف از خود به جا گذارد; آثارى که مىتواند الگوى بسیار مناسبى در ارائه علوم اسلامى در سطوح مختلف باشد.
توام بودن اتقان مطلب با تقواى صاحب قلم، اگر همراه با ژرف اندیشى و امانتدارى در ارائه مطلب باشد، مىتواند اثرهاى بس گرانقدرى بیافریند و تشنگان حقیقت را از چشمهسار زلال معرفتسیراب گرداند، و ما در آثار باقى مانده علمى مرحوم آیة الله صدر، این چنین مشخصاتى را به وضوح مشاهده مىکنیم.
از خداوند متعال مسالت داریم که توفیق عنایت فرماید تا بتوانیم تمام آثار آن مرحوم را بهنحو شایسته در اختیار حوزههاى علمیه و امت اسلامى قرار دهیم.
زندگىنامه مشروح آیة الله صدر در اولین شماره از سلسله آثار ایشان یعنى تفسیرسوره حجرات آمده است.
در پایان از مسؤولان محترم مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم که امکان انتشار این آثار را فراهم مىکنند، تشکر مىکنم.
سید باقر خسروشاهى
مقدمه
به نام خدا
چند سالى است که در شبهاى پنجشنبه، در محضر گروهى از آقایان فضلاى حوزه علمیه قم، سخنانى در موضوعات مختلف اخلاقى واجتماعى، ایراد مىکنم و مطالبى درباره این دو مکتب ثروتمند اسلام بیان مىدارم.
پس از آن که چندى از تشکیل این جلسات گذشت، به خاطرم رسید که آنچه مىگویم یادداشت کرده و به اصطلاح فلاسفه، وجود کتبى را ضمیمه وجود لفظى کنم.
در این هنگام، موضوع سخن به «استقامت» رسید و چند شب پنجشنبه، در آن سخن رفته بود که چنین تصمیمى پیدا شد، ولى متاسفانه سخنرانىهاى گذشته را یادداشت نکرده بودم و آنچه در فکر آمده و بیان شده بود، به حافظه نسپرده بودم; لذا مطالب آنها از دست رفت واگر چیزى پس از آن به خاطر آمده باشد، بدون التفات، در ضمن سخنرانىهاى دیگر، ذکر شده است.
روش من در نوشتن، چنین بود: پس از آنکه سخن پایان مىیافت و آقایان مىرفتند و تنها مىشدم، آنچه را که گفته بودم، مىنوشتم; لذا نوشتهها صد در صد مطابق گفتهها نیست و به تعبیر آقایان فضلا: نسبت میان نوشتهها و گفتهها، عموم من وجه خواهد بود. در کلیات، اغلب باهم شریک بودند، ولى در جزئیات و عبارات، اختلاف داشتند، چهبسا مطالبى در هنگام سخنرانى گفته بودم و یا تعبیراتى برزبان آمده بود که هنگام نوشتن، فراموش کرده بودم و چه بسا مطالب و تعبیراتى در هنگام تحریر، به خاطر مىآمد ولى در سخنرانى ذکر نشده بود.
پس، من به شما قول نمىدهم که هر چه آنجا گفته شده، اینجا نوشته شده است، یاهرچه در این جا نوشته شده، آن جا گفته شده است.
حتى از لحاظ تاریخ هم معلوم نیست که تمامى نوشتهها و گفتهها تطبیق کند، شاید بعضى را در شب پنجشنبه گذشته گفته باشم و به مناسبتى تاریخش را شب پنجشنبه آینده نوشتهام و یامطالبى را در موقع یادداشتسخنرانى، فراموش کردهام و یا به علتى ننوشتهام و هنگامى که سخنرانى دیگرى را یادداشت مىکردم، به خاطر آمده و ذکر کردهام.
گذشته از اینها، چند سخنرانى را بعدا در نوشتهها اضافه کردم که اصلا در گفتهها، نامى از آن ها برده نشده است.
منظور اصلى از تاریخهایى که گذارده شده، از لحاظ واقع نیست، بلکه تنها از لحاظ ترتیب است، هر چند بعضى از آنها باواقع هم تطبیق مىکند.
گفتارهایى که به نظر خواننده عزیز مىرسد به طور کلى از مکتب اخلاقى -اجتماعى اسلام بحث مىکند و از قرآن و سخنان پیامبر اسلام و اوصیاى گرامىاش(ع) ریشه مىگیرد. امیدوارم که خداوند توفیق عنایت کند تا نویسنده و خواننده از ربیتیافتگان این مکتب بشوند.
اصول مکتبهاى اسلامى
اصول مکتبهاى اسلامى پنج تاست: مکتب فلسفى، مکتب مدنى، مکتب اجتماعى، مکتب اقتصادى ومکتب اخلاقى.
مکتب فلسفى
مکتب فلسفى که همان مکتب اصول عقاید استبه اصطلاح دانشمندان اسلام، علم کلام نامیده مىشود.
در این مکتب، از اعتقادات اسلامى گفتوگو مىشود و به وسیله براهین عقلى (در جایى که احتیاج به برهان عقلى دارد) و ادله نقلى (در جایى که احتیاج به دلیل نقلى دارد) اصول عقاید اسلام، اثبات مىگردد. دانشمندان این مکتب، با آزادى کامل، دقیقترین ایرادها را ذکر کرده و به جواب آنها مىپردازند.
سنگ بناى این مکتب، به وسیله قرآن گذارده شده است، این کتاب مقدس، به وسیله مواد برهانى که به صورت خطابى ذکر کرده، مسلمانان را با بحث و استدلال آشنا مىسازد، و ایشان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 58
"بسم الله الرحمن الرحیم"
موضوع پروژه:
صنعت شیشه سازی
مقدمه:
صنعت شیشه سازی از صنایع قدیمی است که مصریها از 2500 سال قبل از میلاد مسیح با ان اشنایی داشتند و سازنده اولین اشیائ شیشه ای بودند و همچنین یونانی ها از قرن 12و14 قبل از میلاد و رومیها از قرن ششم قبل از میلاد به شیشه سازی میپرداختند و در ایران نیز تاریخ قدیمی دارد به توری که قدیمی ترین اشیائ ظروف شیشه ای ایرانی مربوط به اقوام ایلامی میباش د یعنی تاریخ ان به 3500 سال قبل میرسد به طوری که از ابتکارات این قوم به کار بردن شیشه جهت پنجره میباشد و در ایران این صنعت نیز در دوره های مختلف سیر سعودی و نزولی داشته است به طوری که در دوره هخامنشیان سیر سعودی (نقوش مکشوفه در تخت جمشید) و در دوره مغول از میان رفت و به طور کلی صنعت مذبور در ایران و جهان بعد از اسلام ترقی زیادی داشته است.
صنعت شیشه گری به طریق سنتی و به عنوان یک هنر تا سالیان اخیر رواج داشته و فقط از سال 1340 اولین واحد تولید کننده شیشه و به مقیاس صنعتی در ایران شروع به کار کرده است.
تعریف شیشه:
شیشه مایعی است که بسیار سرد شده ودر نقطه ای پایین تر از نقطه انجماد ان در حالت مایع قرار دارد.
مشخصات فیزیکی:
شیشه جسمی است سخت که در مقابل فشار مقاوم و در مقابل کشش بسیار ضعیف میباشد.
مواد اولیه تولید شیشه :
تقریبا یک سوم ترکیبات عناصر جدول تناوبی مندلیف در تولید شیشه های بخصوصی به کار برده میشوند ولی در عمل (در سرعت های عادی سرد کردن ) تعداد بسیار کمی از ترکیبات "تشکیل دهنده واقعی شیشه" یا به عبارت دیگر شیشه ساز های خوب هستند و مهمترین ترکیباتی که در تهیه شیشه بکار میرودعبارتند از سیلیس یا کوارتز . دولومیت یا کربنات مضاعف کلسیم و منیزیم . اهک . فلدسپات. کربنات سدیم . سولفات سدیم و مواد رنگی.
الف-سیلیس:
که قسمت عمده مواد اولیه مصرفی را تشکیل میدهدو باید دارای یک نواختی ترکیب شیمیایی و با عیار بالا و فاقد مواد اهکی و اهن و نیز فرم دانه بندی مخصوص باشد و پودر سیلیس مورد مصرف دارای مشخصات شیمیایی و دانه بنی به شرح زیر می باشد.
الف) مقدار sio2 بیشتر از 97% باشد.
ب) مقدار Fe2 o3 کمتر از 08/0% باشد.
ج) مقدار Al2 o3 برابر یا کمتد از 2/1%باشد.
د) درشتی دانه ها باید بین 1/0تا 6/0 میلیمتر که درشتی ایده ال ان 25/0 تا 05/0 باشد البته مقدار دانه های کوچکتر از 1/0 تا 5/2/0 و بزرگتر از 6/0 میلی متر تا 05/0 قابل قبول است .
مشخصات فیزیکی و شیمیایی مواد اولیه مورد استفاده در صنعت شیشه سازی:
نوع مواد
ترکیب شیمیایی
عیار
حالت طبیعی اولیه
حالت مورد استفاده
درصد مواد اولیه
سیلیس
Sio2
Al2 o3
100-95
2-2/0
سنگ معدن
پودر با دانه بندی کمتر از یک میلمتر
60حد اکثر
دولومیت
Co3 ca
Co3 mg
55
45
سنگ معدن
پودر با دانه بندی کمتر از 5/2 میلیمتر
4-0
آهک
Co3 ca
18
سنگ معدن
" " " " " " " "
12
فلدسپات
Sio2
Al2o3
Nd2oا k2o
70-68
20-18
10-9
سنگ معدن
پودر با دانه بندی کمتر از
یک میلیمتر
5/4
کربنات سدیم
Co3 Nd2
99
-----------
پودر
20
سولفات سدیم
So4 Nd2
98
سنگ معدن
پودر
2
از ترکیب مواد اولیه جدول فوق شیشه حاصل (شیشه مظروف ) دارای ترکیبی به شرح زیر است:
نوع محصول
Sio2
Nd2o
K2o
Ca o
Mg o
So3
Al2 o3
Fe2 o3
شیشه مظروف
6/74%
6/14%
3/0%
3/5%
8/3%
02/0%
2/1%
04/0%
کوره ذوب شیشه:
انواع کوره ها:
تقسیم بندی انواع کوره ها بر اساس پارامتر های زیر می باشد:
الف) نوع شیشه تولیدی
ب ) نوع و قیمت سوخت
ج ) نوع بازار یابی حرارتی
د) جدا سازی ناحیه ذوب و ناحیه اماده سازی
و ) موقعیت و نوع قرار گرفتن مشعل
م ) ظرفیت تولید
کوره های شیشه گری در دو نوع متفاوت وجود دارد:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
زندگی نامه آیت الله سید حسن مدرس
فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سیدحسن مدرس یکى از چهره هاى درخشان تاریخ تشیع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیرى هاى سیاسى و اجتماعى وىبراى مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبى است . او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامى و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند.
همان گونه بود که مى گفت و همانطور گفت که مى بود. سرانجام به موجب آنکه با عزمى راسخ چون کوهى استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گرى استعمارگران را افشا نمود جنایتکاران وى را به ربذه خواف تبعید نمودند و در کنج عزلت و غریبى این عالم عامل و فقیه مجاهد را به شهادت رسانیدند.
این نوشتار اشاره اى کوتاه به زندگى ابرمردى است که بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بداندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیر واداشت . اگر ما به ذکر نامش می پردازیم و خاطره اش را ارج مى نهیم بدان علت است که وى پارسایى پایدار و بزرگوارى ثابت قدم بود که لحظه اى با استبداد و استعمار سازش نکرد و در تمامى مدت عمرش ساده زیستى ، تواضع ، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبى را شیوه زندگى خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، کمالات معنوى را کسب کرد.
ولادت و تحصیلات
شهید سیدحسن مدرس بر حسب اسناد تاریخى و نسب نامه اى که حضرت آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تنظیم نموده از سادات طباطبایى زواره است که نسبش پس از سى و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام مى رسد. یکى از طوایفى که مدرس گل سرسبد آن به شمار مى رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهکده ییلاقى ((سرابه )) اقامت داشتند. سید اسماعیل طباطبائى (پدر شهید مدرس ) که از این طایفه محسوب مى گشت و در روستاى مزبور به تبلیغات دینى و انجام امور شرعى مردم مشغول بود، براى آنکه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره اى قطع نکند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندى را تجدید و تقویت کرده ، سنت حسنه صله ارحام را احیا کند. بدین علت نامبرده دختر سیدکاظم سالار را که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایى زواره بود به عقد ازدواج خویش درآورد. ثمره این پیوند با میمنت فرزندى بود که به سال 1278 ق . چون چشمه اى پاک در کویر زواره جوشید. پدر وى را حسن نامید. همان کسى که مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هایى نوشیدند. پدرش غالبا در ((سرابه )) به امور شرعى و فقهى مردم مشغول بود ولى مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش بسر مى بردند تا آنکه حادثه اى (1) موجب شد که پدر فرزندش را که شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش میرعبدالباقى ببرد و محله فضل آباد این شهر را به عنوان محل سکونت خویش برگزیند. این در حالى بود که میرعبدالباقى قبلا از زواره به قمشه مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیتهاى علمى و تبلیغى مشغول بود.(2) سیدعبدالباقى بیشترین نقش را در تعلیم سیدحسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و تقوا هدایت کرد و به هنگام مرگ در ضمن وصیت نامه اى سیدحسن را بر ادامه تحصیل علوم دینى تشویق و سفارش نمود زمانى که سیدعبدالباقى دارفانى را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود.(3) وى در سال 1298ق . به منظور ادامه تحصیل علوم دینى رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سى استاد را درک کرد.(4) ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدى چون میرزا عبدالعلى هرندى آموخت . در محضر آخوند ملامحمد کاشى کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل نمود. یکى از اساتیدى که دانش حکمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حکیم نامدار میرزا جهانگیرخان قشقایى است .(5) مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سیدمحمد باقر درچه اى و شیخ مرتضى ریزى و دیگر اساتید در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و در اصول آنچنان مهارتى یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزى را که حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد. شهید مدرس چکیده زندگینامه تحصیلى خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه شرح رسائل که به زبان عربى نگاشته ، آورده است . وى پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان 1311 ق . وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیه الله میرزاى شیرازى در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و باعارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلى اصفهانى هم حجره گردید. مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سیدمحمد فشارکى و شریعت اصفهانى بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانى ، سیدمحمد صادق طباطبائى و شیخ عبدالکریم حائرى ، سید هبه الدین شهرستانى و سیدمصطفى کاشانى ارتباط داشت و مباحثه هاى دروس خارج را با آیه الله حاج سید ابوالحسن و آیه الله حاج سیدعلى کازرونى انجام مى داد. مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
حضرت آیة الله العظمى مکارم شیرازى در سال 1345 هجرى قمرى در شهر شیراز در میان یک خانواده مذهبى که به فضائل نفسانى و مکارم اخلاقی معروفند دیده به جهان گشود. معظم له تحصیلات ابتدایى و دبیرستانى خود را در شیراز به پایان رسانید. هوش و حافظه قوى و استعدادسرشار، وى را در محیط مدرسه در ردیف شاگردان بسیار ممتاز قرار داده بود وچه بسا در یک سال، دو کلاس را طى مىنمود. شرایط آن روز ایجاب مى کرد که این نوجوان با چنین نبوغ و استعداد فوق العاده، راه دانشگاه را پیش گیرد و اندوخته هاى علمى خود را در طریق کسب درجات ظاهرى به کار اندازد، ولى دست تقدیر و عنایات پروردگار جهان و تمایلات باطنى ایشان به شناسایى عمیق معارف و حقایق اسلام، توجه این نابغه نورس را به سوى علوم اسلامى معطوف ساخت - بخصوص که پس از شهریور سال 1320 شرایط دگرگون گردید و مدارس و معارف اسلامى از نو رونق گرفت.
حیات علمى : ایشان در حدود 14 سالگى رسمأدروس دینى را در ((مدرسه آقا باباخان شیراز)) آغاز کردند و در مدت اندکى نیازهاى خود را از علوم : صرف، نحو، منطق، بیان و بدیع تأمین نمودند.سپس توجه خود را به رشته فقه و اصول معطوف ساختند وبه خاطر نبوغ فوق العاده اى که داشتند مجموع دروس مقدماتى و سطح متوسط و عالى را در مدتى نزدیک به چهار سال! به پایان رساندند. در همین سالها گروهى از طلاب حوزه علمیه شیراز را نیز با تدریس خود بهره مند مى ساختند. انتقادها و نظرات معظم له در قم تدریس و یا اضافه نسبت به متون علمى حوزه ها، آینده درخشان علمى ایشان را قطعى مى ساخت و در محافل علمى و روحانى آن دیار، استعداد، نبوغ، دقت و عمق تفکر معظم له درج مى شد و کسى نمى توانست این فضیلت خدادادى را انکار کند. این ستاره فروزان ، در حالى که هنوز بیش از هیجده سال از عمر شریفش نگذشته بود با فکر نافذ وقلمى روان، حاشیه اى بر ((کفایة الأصول )) نوشت که نقاط مبهمى از این کتاب را روشن مى ساخت. ایشان در 18 سالگى وارد حوزه علمیه قم شدند و قریب پنج سال از جلسات علمى و درس اساتید بزرگ آن زمان مانند حضرت آ یة الله العظمى بروجردى و آیات برزگ دیگر - رضوان الله علیهم)) بهره گرفتند. معظم له براى آشنایى با نظرات و افکار اساتید بزرگ یکى از حوزه هاى عظیم شیعه در سال 1369 هـ.ق وارد حوزه علمیه نجف اشرف گردید و در آنجا در دروس اساتید عالى مقام و بزرگى همچون أیات عظام: آقاى حکیم و آقاى خوئى و آقاى عبدالهادى شیرازى و اساتید برجسته دیگر - قدس الله اسرارهم- شرکت جستند. معظم له در سن 24 سالگى به اخذ اجازه اجتهاد مطلق از محضر دو نفر از آیات بزرگ نجف نائل شدند وحضرت آیت الله العظمى حکیم تقریظ کوتاه و پر محتوایى بر تقریرات ایشان از درس فقه (ابواب طهارت) نوشتند که بسیار ممتاز است. اقتباس و استفاضه از فیوض علمى دروس اساتید نجف همچنان ادامه داشت تا این که بر اثر نبود وسایل و امکانات، در ماه شعبان 1370 هـ.ق به ایران بازگشتند و در شهر مقدس قم که آن روز مشتاق رجال علمى بود مأوى گزیدند و در جمعى که باید بعدا اثرى بس عظیم به وجود آوردند وارد شدند. حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى بعد از بازگشت به ایران به تدریس سطوح عالى و سپس خارج ((اصول )) و فقه پرداختند و قریب 28 سال است که جوزه گرم درس خارج ایشان مورد استقبال طلاب و بسیارى از کتب مهم فقهى را پس از تدریس به رشته تحریر درآورده اند. در حال حاضر حوزه درس خارج ایشان یکى از پرجمعیت ترین دروس حوزه علمیة شیعه است و قریب به دو هزار نفر از طلاب و فضلاى عالیقدر از محضر ایشان استفاده مىکنند. ایشان از آغاز دوران جوانى به تألیف کتاب در رشته هاى مختلف عقاید و عارف اسلامى و مسأله ولایت و سپس تفسیر و فقه و اصول پرداختند، ویکى از مؤلفان بزرگ جهان اسلام محسوب مى شوند.
حیات سیاسى: ایشان در انقلاب اسلامى حضور فعال داشتند و به همین دلیل چند بار به زندان طاغوت افتادند و به سه شهر ((چابهار)) ، ((مهاباد))، ((انارک)) تبعید شدند و در تدوین قانون اساسى در خبرگان اول، نقش مؤثرى داشتند.
خدمات ارزنده معظم له :
الف- نشریه علمى مرکز بزرگ شیعه ازمدتها پیش احساس مىشد که حوزه علمیه قم نیازمند یک نشریه عمومىاست تا بتواند بانشریات گمراه کننده اى که بدبختانه تعداد آنهانیز کم نبودمبارزه نماید . بعلاوه مسلمانان همواره ازاین دانشگاه بزرگ اسلامى چنین انتظارىراداشتند وطبقات مختلف ازمراجع بزرگ حوزه ودیگران چنین تقاضایىمىکردند بطور مسلم انتشارمجله اى که بتواند به اشکالات مذهبى جوانان پاسخ بگوید وبا نشریات گمراه کننده مبارزه نماید،مشکلاتىداشت که باید پشت سر گذاشته مىشد.وازآنجا که بعضى از افکار درآن روز آماده پذیرش چنین نشریه اى نبود اندیشمندانى مصمم ومبتکررا مى طلبید تا با عزم راسخ خود این بار مهم را به دوش گیرند. از این نظر معظم له به اتفاق جمعى واز دانشمندان نشریه ماهانه((مکتب اسلام)) را با مساعد ت زعماى حوزه علمیه قم وبا کمک مالى عده اى از نیکوکاران پایه گذارى کردند.این نشریه در جهان تشیع بی سابقه بود و شاید از نظر وسعت انتشار – در میان مجلات علمى و دینى - در تمام جهان اسلام, جزؤ درجه اولها بود.